تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه
چهار منبع اصلى مىتوان براى تفسير قرآن بر شمارد:
اول: قرآن كريم: آيات محكم مىتواند منبع تفسير براى آيات متشابه باشد. به عبارت ديگر، ما در تفسير آيات مىتوانيم از خود آيات قرآن استفاده كنيم.
به عنوان مثال در سورهى قدر مىفرمايد: «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»
ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم، و در سورهى بقره مىفرمايد: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ»
ماه رمضان ماهى است كه در آن قرآن نازل شده است. وقتى اين دو آيه را كنار هم بگذاريم، مطلب سومى به دست مىآيد و آن اينكه، شب قدر در ماه مبارك رمضان مىباشد. اين را اصطلاحاً تفسير «قرآن به قرآن» مىگويند. بنابراين يكى از منابع تفسير قرآن، خود قرآن كريم است، كه مىتواند به ما در فهم آيات كمك نمايد.
دوم: سنت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام: هم يكى از منابع تفسير است.
سوم: عقل: عقل و قرائن عقلى هم مىتواند يكى از منابع تفسير باشد.
چهارم: برخى از آموزههاى قطعى علوم تجربى: گاهى علوم تجربى مىتوانند به استخدام فهم قرآن در بيايند، نه اينكه بر قرآن تحميل بشوند، و نه به معناى استخراج علوم از قرآن باشد؛ بلكه برخى از مطالب علمى قطعى در فهم آيات قرآن مىتوانند، به ما كمك بكنند.
يادآورى:
البته منابع ديگرى هم شمرده شده كه، بعضاً معتبر نيست، مثل «شهود».
آيا شهود عرفانى مىتواند منبع تفسير باشد؟! جواب ما منفى است زيرا شهود و مكاشفات عرفانى، اولًا شخصى است، و قابل انتقال به غير نمىباشد و ثانياً معيار و ضابطه ندارد، و همچنين گاهى اوقات همراه با خطاهايى است و از طرفى ممكن است مكاشفات رحمانى با مكاشفات شيطانى آميخته شود.
از منابع تفسير سه موردش ظاهراً همان منابعى بود كه در فقه استفاده مىشود. عقل و كتاب و سنت، آيا اجماع مفسرين، در تفسير معتبر است؟
در مورد اجماع در خود فقه هم اختلاف نظر است، كه اجماع تا چه حدى كاربرد دارد؟ آيا اجماع اگر منقول باشد مىتواند منبع باشد، يا نه؟
معمولًا اجماع منقول را چندان معتبر نمىدانند، ولى اجماع محصَّل «1» را معتبر مىدانند، كه البته امكان اجماع محصَّل، مشكل است، زيرا در زمان ما اين كه كسى بتواند تمام اقوال علما را در يك موضوع جمعآورى كند هر چند محال نيست، ولى خيلى مشكل است.
از اين رو در اجماع اختلاف است كه آيا اجماع يكى از منابع، در تفسير مىتواند باشد، يا نمىتواند باشد. به نظر مىرسد اجماع مفسرين در يك آيه نمىتواند منبع تفسير باشد به عنوان مثال در مورد يك آيه اگر همهى مفسرين كلام واحدى را گفته باشند، ولى شما دليل قطعى به دست بياورى كه اين سخن درست نيست، مىشود اجماع را كنار گذاشت.
بنابراين در تفسير قرآن، دليلى بر اعتبار اجماع نداريم. به عبارت فنىتر اگر اجماع را يك دليل لبّى، بدانيم، قدر متيقّنى دارد كه قدر متيقن اعتبارش، همان مسائلِ فقهى است.
لذا برخى از افراد كه اجماع را به عنوان، منبع تفسيرى پذيرفتهاند گفتهاند: فقط در مورد آيات الاحكام مىتوانيم از اجماع استفاده كنيم و آن هم اجماعى مىشود كه در فقه، از آن بهره مىبرند، و همان شرايط و ضوابط را دارد. طى بررسى كه انجام گرفت معلوم شد معمولًا كسانى كه از اجماع استفاده كردهاند در آيات الاحكام مىباشد مثلًا ذيل آيهى «متعه» «1» يا ذيل آيهى «كلاله» برخى از مفسرين ادعاى اجماع كردهاند كه اينجا بحث آيات الاحكام است، ولى در بقيهى آيات بعيد است كه بتوانيم از اجماع به عنوان يك منبع ياد كنيم.
آيا اقوال و نظرات صحابه و تابعين از منابع تفسير قرآن به شمار مىآيد؟
در مورد اقوال صحابه و تابعين، بايد تفصيل قائل بشويم:
1. گاهى يكى از صحابه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مانند «ابن مسعود»، «ابى بن كعب» يا «ابن عباس» صحابهى بزرگ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مطلبى را از نظر لغوى بيان مىكنند، و واژهاى را معنا مىكنند، كه در اين صورت به عنوان يك نفر از اهل عرف، كلام اينها معتبر است، مثل بقيهى لغويين، بلكه بالاتر از آنها، زيرا اهل آن زمان و مخاطب آيات بودهاند؛ بنابراين كلامشان مىتواند در لغت معتبر باشد.
2. اگر صحابى يا تابعى شأن نزول آيهاى را بيان كند، با دو شرط معتبر است، يكى اينكه آن صحابى در آن حادثه- به عنوان مثال در جنگ بدر- حضور داشته و مىگويد اين آيه به اين مناسبت نازل شد، و ديگر اينكه موثق هم باشد، در اين دو صورت اگر مطلبى را در مورد شأن نزول آيهاى بيان كند، معتبر است.
3. اگر صحابى، يا تابعى، مطلبى را از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يا معصوم ديگرى نقل كند، در اينجا اگر اين شخص موثق و راستگو باشد،- لازم هم نيست كه عادل باشد- كلامى كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كند اين معتبر است و مىتواند در تفسير مورد استفاده واقع شود. به عنوان مثال مىگويد: پيغمبر در ذيل اين آيه اين حديث را فرمود؛ ما از اين حديث در تفسير آيه استفاده مىكنيم.
4. حالت چهارم اجتهاد شخصى اين افراد است. مثلًا ابن عباس يا يكى از تابعين در آيهاى اجتهاد شخصى كند، در اين موارد ما دليلى بر حجيت قول صحابه و تابعين نداريم بلكه اقوال صحابه و تابعين در اينجا مثل قول بقيهى مفسرين است البته نكتهاى را كه بايد در نظر داشت اين است كه صحابه و تابعين چون به عصر نزول نزديك بودند، ممكن است يك قرائنى را، ديده باشند و در نظر داشتهاند و بيان كردهاند، از اين رو مىطلبد كه بر كلمات آنها در فهم آيات، توجه ويژهاى داشته باشيم، ولى اين بدين معنا نيست كه كلامشان حجت باشد.
يادآورى:
البته يك تفاوتى را برخى از صاحب نظران علوم قرآنى قائل شدهاند و گفتهاند:
اگر صحابى، معصوم باشد كلامش حجت است مثل اميرالمؤمنين على عليه السلام هم صحابى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است و هم معصوم است لذا در تفسير قرآن كلامش هم معتبر و هم حجت است، ولو نظر شخصىاش را گفته باشد.
اما در جايى كه صحابى، معصوم نباشد، ما دليلى از آيات و روايات، يا عقل نداريم بر اينكه كلامش حجت است، به اين معنا كه نشود با آن مخالفت كرد؛ از اين رو اگر ما دليلى عليه كلام كسى مثل ابن عباس پيدا كرديم كلام ابن عباس را مثل كلام بقيهى مفسرين مورد نقد و بررسى قرار مىدهيم، و دليلى نداريم كه چون ابن عباس گفته بنابراين نبايد كلام او را نقد و بررسى كرد.
منابع تفسير قرآن عبارتند از: آيات قرآن، سنت پيامبر و اهلبيت و عقل، آيا براى حجيت اينها در تفسير قرآن دليلى از خود قرآن و روايات وجود دارد؟
1. قرآن كريم:
در مورد قرآن كريم، مهمترين دليلى كه داريم، آيهى شريفهى «مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ» «1»
در قرآن كريم آيات محكم داريم و آيات متشابه نيز وجود دارد و تعبير آيه اين است كه «هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ» يعنى آيات محكم مثل مادر هستند و مرجع واقع مىشوند، يعنى محل رجوعاند و آيات متشابه را بايد به آيات محكم برگردانيم كه اين همان «تفسير قرآن به قرآن» است.
علامه طباطبائى رحمه الله در مقدمهى تفسير الميزان، دلائل ديگرى هم آورده از جمله اينكه قرآن: «تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ» «2»
است و مثالهاى ديگر.
بنابراين قرآن كه بيان كنندهى همه چيز است قطعاً بيان كنندهى خودش نيز مىباشد از اين رو از خود آيات قرآن استفاده مىشود، كه آيات قرآن مىتواند تفسير آيهى ديگر باشد.
البته طبيعت هر كتابى اين است كه گوينده در جايى ممكن است عام سخن بگويد، در جايى خاص، در جايى مطلق و در جايى مقيد، بايد صدر و ذيل كلام را جمع كرد، اول سخن و آخر سخن و وسط سخن را در نظر گرفت مطالب را كنار هم گذاشت تا مقصود نهائى گوينده را به دست بياوريم، اين يك سير طبيعى است كه براى فهم كتابهاى نويسندگان بكار مىبريم، در فهم قرآن هم از همين روش استفاده مىكنيم. بنابراين علاوه بر اينكه اين سير طبيعى وجود دارد، خود آيات قرآن هم رهنمود دارد البته در برخى از احاديث هم اين مطالب يادآورى شده است.
2. سنت پيامبر و روايات ائمه معصوم عليهم السلام
قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد: «أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»؛ «1» «ما ذكر [/ قرآن] را، به سوى تو نازل كرديم، تا براى مردم بيانش كنى.»
تفسير قرآن يعنى «بيان» و آشكار كردن، اينجا هم مىفرمايد: ما قرآن را به سوى تو [/ پيامبر صلى الله عليه و آله] فرستاديم تا براى مردم آن چيزى كه نازل شده است را بيان و تفسير كنى. بنابراين اگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آيات قرآن را تبيين و تفسير كند، ولى اين تفسير حجت نباشد، خلاف حكمت لازم مىآيد، يعنى خداوند دستور به چيزى داده، باشد و آن را معتبر نداند، بنابراين براساس اين آيه شريفهى اگر حديثى از پيامبر در بيان و تفسير آيهاى از قرآن به ما برسد براى ما حجت است.
در مورد اهل بيت عليهم السلام ذيل همين آيه علامه طباطبائى رحمه الله مىنويسند:
ما از اين آيه حجيت بيان پيامبر را در تفسير مىفهميم و از حديث ثقلين، به دست مىآيد كه اهل بيت عليهم السلام ملحق به پيامبرند كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به طور متعدد از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده «1» كه «من دو چيز گرانبها، يا سنگين را در ميان شما گذاشتم، كتاب خدا قرآن و عترتم را»، بعد فرمود:
«ما إن تمسكتم بهما» اگر از هر دو استفاده كنيد و به هر دو تمسك بجوئيد، شما نجات پيدا مىكنيد.
حضرت مىفرمايد: «ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا» اگر به هر دو، هم قرآن و هم اهل بيت عليهم السلام تمسك پيدا كنيد گمراه نمىشويد لذا مفهوم حديث اين است كه «ما إن تمسكتم باحدهما أولا تمسكتم بهما»: اگر به يكى تمسك پيدا كنيد يا به هيچ كدام تمسك پيدا نكنيد گمراه خواهيد شد. پس نه قرآن بدون اهل بيت انسان را به مقصد مىرساند، نه اهل بيت بدون قرآن، بايد هر دو، با هم باشد تا انسان را به سر منزل مقصود برساند. بدين ترتيب علامه طباطبائى از اين روايت استفاده مىكند كه بيان و تفسير اهل بيت عليهم السلام براى ما معتبر است.
البته دلائل ديگرى هم وجود دارد مثل عصمت اهل بيت عليهم السلام، و دلائل خاصى كه دارد و همچنين روايات ديگرى كه در اين زمينه وارد شده كه مجال ذكر آنها نيست.
3. عقل:
حجيت عقل ذاتى است يعنى در حقيقت عقل پايهى معارفِ بشرى است، و خود عقل دليلى بر اعتبارش نمىخواهد. در مورد حجيت عقل مثال مىزنند بهتر بودن آب. آبتر است و چيزهاى ديگر بوسيلهى آبتر مىشود و اينترى آب از كجاست از خود ذات آب است.
حجيّت عقل هم ذاتى است علاوه بر اين كه در احاديث و آيات هم اشاراتى بر اين حجيت داريم مثلًا در سورهى مباركه نحل مىفرمايد: «قرآن را نازل كرديم تا پيامبر براى مردم بيان بكند، و به خاطر اينكه تفكر بكنند.
«لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» «1»
در آيات متعددى از قرآن به تدبر، تفكر، تعقل دعوت شده، وقتى آياتى ما را به تدبر و تفكر مىخواند، اگر ما تفكر و تدبر را، معتبر ندانيم خلاف حكمت لازم، مىآيد. علاوه بر اينكه در احاديث نيز آمده كه ما دو حجة داريم، «حجة ظاهرة و حجة باطنة»؛ حجت ظاهرى پيامبر و اهل بيت عليهم السلام هستند و حجت باطنى عقل ماست. بنابراين علاوه بر اينكه، حجيت عقل ذاتى است در آيات و روايات هم به اعتبارش اشاره شده است.
نقش علوم تجربى در تفسير قرآن چيست؟ آيا علوم تجربى منبع تفسير قرآن هستند يا تفسير قرآن منبعى براى شناخت علوم تجربى مىباشد؟!
موضوع قرآن و علوم تجربى نياز به بحث مفصلى دارد تا ابعاد مختلف آن روشن شود كه در اين مجال نمىگنجد «1» از اين رو ناچاريم نگاهى گذرا به اين بحث داشته باشيم:
قرآن كريم در آيات متعددى، به مسائل طبيعت، كيهانشناسى، ساختار بدن انسان و غيره اشاره كرده بعضى از معاصرين مصر آيات مربوط به مسائل طبيعى در قرآن را 1322 مورد شمردهاند: «2» كه البته در تحقيقات ما بيش از اين به شمار آمده است. بنابراين حدود 15 قرآن مباحثى است كه مربوط به اشارات علمى قرآن است گاهى به حركت خورشيد اشاره كرده «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا»
گاهى نيروى جاذبه را مطرح مىكند «رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا»
گاهى زوجيت گياهان مورد توجه واقع مىشود،
گاهى به مراحل خلقت انسان اشاره كرده است و مانند آن.
كه فهم اين آيات نياز دارد كه مفسر، با علوم تجربى روز آشنائى داشته باشد، اگر انسان با علوم مربوط به هر آيه آشنائى نداشته باشد ممكن است برخى از اين آيات را حتى اشتباه تفسير كند.
يادآورى: درست است كه قرآن اشارات علمى دارد و اشارات علمى قرآن موجب رشد علوم تجربى شده، ولى اين بدان معنا نيست كه همهى علوم تجربى در قرآن وجود دارد، قرآن كتاب فيزيك يا شيمى، يا كتاب پزشكى يا دايرة المعارف علمى نيست، ولى اشاراتى دارد كه گاهى اوقات در حد اشارات اعجازآميز است؛ و از آن طرف اگر انسان اين اشارات را در كنار آموزهها و دستاوردهاى علوم تجربى به تتبع ننشيند و به عبارت ديگر علوم تجربى را در فهم قرآن استخدام نكند، ممكن است خوب مطلب را متوجه نشود و در فهم آيه به بىراهه برود.
مثال: قرآن كريم مىفرمايد: «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا»
خورشيد جريان دارد تا محل استقرار خودش
برخى از قدماى مفسرين اين آيهى شريفه را اين طور معنا مىكردند كه «مقصود همين حركت كاذب است» چون در علم كيهانشناسى در آن زمان تفكر «هيئت بطلميوس» حاكم بود و فكر مىكردند كه زمين مركز جهان است، و خورشيد به دور زمين مىگردد، حس كاذب انسان هم همين را تأييد مىكرد، كه صبح خورشيد از شرق طلوع مىكند و پايان روز در غرب غروب مىكند. برخى از مفسرين نيز همين حركت كاذب خورشيد را از آيه استفاده كردند، در حالى كه مفسرين امروز مىگويند: با توجه به اينكه ما مىدانيم كه خورشيد مركز منظومهى شمسى است و زمين به دور خورشيد مىچرخد و اين ديدن طلوع و غروب ما، حس كاذبى است پس معلوم مىشود كه قرآن به حركت واقعى خورشيد اشاره مىكند كه يا اين حركت به طرف مركز كهكشان راه شيرى و به دور مركز كهكشان مىچرخد، يا به طرف ستارگان دور دستى مىرود مثلًا تا زمانى كه انرژى آن تمام شود و به سياه چالهها ملحق شود، برخى گفتهاند، به ستارهاى مثل (وُگا) ملحق مىشود و ...
بنابراين حركت واقعى خورشيد مطرح است حركتى كه خورشيد به همراه منظومه شمسى دارد، يا حركت خورشيد به دور خودش يعنى حركت وضعى يا حركت انتقالى؛ بنابراين حركت واقعى خورشيد مد نظر است نه اين حركت كاذب خورشيد. با اين مثالها روشن شد كه علوم تجربى در فهم قرآن مؤثر است. و حداقل در اين 1322 آيه ما بايد به علوم تجربى توجه داشته باشيم ولى بايد مواظب باشيم كه:
1. نظريهها و فرضيههاى اثبات نشدهى علمى را بر قرآن تحميل نكنيم؛
2. از طرفى دچار استخراج علوم از قرآن نشويم و بهدام اين مسائل نيفتيم؛
3. مطالب علمى كه به حد بداهت حسى رسيده باشد و قطعى باشد مثل كرويت زمين و ... را مىتوان در تفسير قرآن از آن به عنوان قرينه استفاده كرد كه گاهى اعجاز علمى قرآن را نيز نشان مىدهد چنانچه از مثالها معلوم شد. .
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.