تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه

هدف خدا از آفرينش جهان و انسان چه بوده است ؟


انسان و نيز هر موجود با شعور ديگرى در كارهاييكه با اراده خويش انجام مى دهدهدفى دارد .غذا مى خورد تا سير شود .آب مى نوشد تا سيراب گردد .جامه مى پوشد تا از آسيب گرما و سرما در امان بماند .دانش مى جويد تا دانشمند گردد .از درمـانـدگان دستگيرى مى كند تا نامش به نيكى ياد شود و يا به پاداش الهى و بهره هاى اخروى آن دست يابد .و يا هدفش از دستگيرى نيازمندان آنست كه از يكپارچگى و انقلاب وطغيان فقرا در برابر خويشتن پيشگيرى كند .حتى اگر كسى قلم و كاغذ روى ميز كار خود را در دست خويش به بازيچه گرفته است :اگر چه ايـن كـار بـه ظـاهـر سـودى نـدارد , ولـى اگر اندكى دقت كنيم : خواهيم ديد كه او در حقيقت مى خواهد خود را از هجوم افكار ناراحت كننده برهاند .و يـا بـه چـنـيـن كارى عادت كرده است و چون ترك آن او را رنج مى دهد , براى رهايى از آن رنج ,تسليم عادت خويش مى گردد و ادامه مى دهد .خلاصه كنيم كه هيچ با شعورى كارى رابدون هدف انجام نمى دهد .ايـنـك اين پرسش پيش مى آيد كه هدف خدا از آفرينش جهان و انسان چه بوده است ؟آيا خدا هم مـانـنـد مـا , بـه خـاطـر سود خويشتن و يا به خاطر گريز از زيان و خطر ,كارى را انجام مى دهد ؟هنگاميكه مى گوييم هيچ عاقلى كارى را بدون هدف انجام نمى دهد , بايد ببينيم هدف به چه معنى است ؟و چون دقت كنيم , خواهيم ديد كه براى هدف داشتن يكى از سه معناى زيرا قابل تـصـور اسـت :1 - سـود طـلـبـى و جـلـوگـيـرى از زيـان اسـت , انـسان در خود , نيازمنديها و كـمـبـودهـايى مى بيند و اين نيازمنديها و نقصها انگيزه هايى مى شوند تا به كارهايى بپردازد , وبه امورى روى آورد و از خطرهايى بگريزد .اين فراوانترين نوع انگيزه ها و هدفهاى انسانها در زندگى عادى آنانست .2 - ممكن است انسان در انجام كارى نخست غرضش سود رساندن به ديگران باشد ولى درحقيقت هدفش از آن كار , تكامل معنوى و آرامش درونى خود بوده باشد .در ايـن صـورت نـيز مقصود اصلى : سود طلبى و جلوگيرى از زيان و ضرر شخصى است و فايده رسانى به ديگران , براى چنين مقصود و هدفى يك وسيله مى باشد .بسيار از كارهاييكه انسان ظاهرا به نفع ديگرى و بدون در نظر گرفتن سود خويش انجام مى دهد , از اينگونه است .تـوانگرى كه خود بى نياز است و از نيازمندان دستگيرى مى كند و به ظاهر نفعى براى خود در نظر نـمـى گيرد , در حقيقت تاثر روحى خود را از مشاهده حال آن رنجور مستمند برطرف مى كند و آرامش درونى خود را به خودباز مى گرداند , و يا براى تكامل معنوى خود و پاداش الهى به اينگونه دستگيرى هامى پردازد .و بـديـنـگـونه است , پدرى كه براى پرورش و آموزش فرزند خود رنج مى برد و مى گويد كه هيچ نفعى براى خود در نظر نمى گيرم ; او در حقيقت هدفش اين است كه فرزندى نمونه داشته باشد و نـيكو مى داند كه داشتن يك فرزند خوب , خود يكى از بزرگترين افتخارات و عاليترين كمالات است .روشـنتر اينكه : در اين موارد انسان هدفش تكامل خويشتن است , ولى براى رسيدن به هدف خود به تكامل ديگرى مى پردازد .و نبايد پنداشت كه چون هر كس در انجام كارهاى خوب هدفى را در نظر مى گيرد كه به گونه اى سودش به خود او باز مى گردد ; پس كارهاى خوب چندان ارزشى ندارد .اين چنين نيست .بلكه انسان - هر چند كه براى سود شخصى - راه خير و پسنديده اى را درپيش گرفته و از كارهاى زشـت و آلـودگـيها دورى جسته است و سود خويش را در نفع غيرمى جويد , خود بسيار خوب و ارزنده است ; چرا كه از اينراه به تكامل خويش پرداخته است .3 - آنكه : كننده كار در انجام كار , منافع خودش را در نظر نگيرد و فقط و فقطبه خاطر ديگرى و يا رساندن نفع به او ; كارى را انجام دهد .حـال مـادرى كـه خود را فراموش مى كند و به فرزند خويش عشق مى ورزد و به تعبيرى : همچو پروانه مى سوزد و پرواز مى كند و به مصلحت خويش نمى پردازد چنين حالى است .انـسـان شـيـفـتـه اى كه در بندگى و عبادت معبود خويش , از ياد خود غافل مى شود و به گونه حـضـرت عـلـى عليه السلام : خدا را بخاطر نفع خود نمى پرستد بلكه چون او سزاوار پرستش و عبادت است او را مى پرستد و عبادت مى كند هم هدفى از اينگونه دارد .(1)ايـنـك بـه پـاسخ پرسش مورد بحث مى پردازيم :وقتى خدا را آنچنان شناختيم و دانستيم كه وجوديست از هر جهت بى نهايت و نامحدودو هيچگونه نقص و نياز در ذات او راه ندارد , به خودى خود روشن مى شود كه هدف در كارهاى خدا تنها و تنها به همان معناى سوم است كه عبارت از : رساندن فايده به مخلوقات خويش و تكامل همه جانبه ( روحى , جسمى , مادى و معنوى ) و رفع نقصهاو نيازهاى آنان است .گـويـى ايـن خـداست كه همواره مى گويد : من نكردم خلق تا سودى كنم - بلكه تا بربندگان جودى كنم .خدا , جهان و انسان را نيافريد تا مستقيم يا غير مستقيم , نيازى از نيازهاى خودرا برطرف سازد , چرا كه او ذاتا نيازمند نيست .او بـه آفـرينش نپرداخت تا نقصى را از خود برطرف كند , چه آنكه او بى عيب و نقص است , هرگز نبايد او را به خودتشبيه كنيم , كه ما خود سراپا محدوديت و نيازيم .خدا جهان را آفريد تا جهان به سوى كمال رهسپار شود , و هر لحظه قابليت و قوه نهفته در خويش را به كمال و فعليت رساند .جهانرا آفريد تا انسان براى رفع نيازهاى خويش و درك كمالات از آن بهره گيرى كند .و در ايـن جـهان انسانرا آفريد وبه او اراده عطا كرد تا او با اختيار خويش راه كمال پويد و خود را از نقص هابپيرايد .مى بايد گفت :هدف از آفرينش جهان و انسان , تكامل جبرى و ناخودآگاه جهان و تكامل ارادى و خودخواسته انسان است .بـراى آفـريـدگـار ايـن آفرينش , نبايد هدفى به جز تكامل همه موجودات , به ويژه انسان در نظر گرفت .قرآن كريم و روايات اسلامى اين حقيقت را با عبارتهاى گوناگون بيان مى كنند .قرآن مى فرمايد : افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون .(2) آيـا پنداشته ايد كه ما شما را , به عبث و بيهوده آفريده ايم و به سوى ما بازنمى گرديد ؟( آيا مـى پـنـداريـد كـه سـير تكاملى خود را به سوى يك واقعيت مطلق ادامه نمى دهيد ؟و به خدا باز نمى گرديد ؟) و نيز مى فرمايد : و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون .(3) جن و انس را جز براى بندگى و اطاعت - خدا - نيافريديم .( تا راههاى خداشناسى را بپيمايند و به كمال انسانيت برسند .)لابد توجه داريد كه مقصود از عبادت در اين آيه و آيات و روايات همانند آن , تنهايك رشته مراسم و مناسك شكل يافته مذهبى نيست .مقصود از عبادت و بندگى , تسليم شدن و تسليم مطلق بودن , در برابر دستورات خداوند است .دستوراتيكه به خاطرتكامل روح و جسم فرد و اجتماع مقرر شده است .جـمـلـه : مـا خـلق العباد ليعرفوه (4) آفرينش بندگان جز براى اين نيست كه آنها - خدا - را بشناسند .و نظاير آن كه در روايات اسلامى ديده مى شود همه همين مفهوم و معنا را مى رسانند كه : هدف از آفرينش تكامل همه جانبه اين جهانى و آن جهانى انسان است .و نيز جمله : ما خلقتم للفناء بل خلقتم للبقاء .(5) براى نابودى و نيستى آفريده نشديد , بلكه هدف از آفرينش جاودانگى شماست .هدف از خلقت انسانراكمال نهايى و حيات جاودانى معرفى مى كند .اگـر فـلاسـفه اسلامى گفته اند : كارهاى خدا بدون غرض و هدف انجام مى گيرد و يا به تعبير ديگر غرض و هدف خدا , خود خدا مى باشد .مـقـصـودشان اين است كه : هدف خدااز آفرينش جهان و انسانها , سود طلبى و گريز از زيان و ضرر نبوده و نيست .بـلـكـه نـتـيجه خلقت جهان و انسان - بدانگونه كه گفتيم - تكامل قهرى جهان و تكامل ارادى و اختيارى انسانهاست .گـاه مى پرسند : مگر خداوند به عبادت انسان احتياجى داشت كه او را براى عبادت خلق كرد ؟در آنچه گفته آمد پاسخ اين سئوال نيز به روشنى داده شد .چـرا كـه : دانـسـتيم خداجهان و انسانرا براى تكامل آفريده است و راه تكامل انسان در بندگى و اطـاعـت - بـه معنايى كه ذكر شد - منحصر مى باشد پس كاملا به جاست كه گفته شود : خداوند بشر رابراى عبادت و تكامل همه جانبه آفريده است .بـديهى است كه عبادت بشر نفع و سودش به خود او مى رسد و خدا به عبادت بشر هيچگونه نيازى ندارد .ان اللّه لغنى عن العالمين (6) خداوند از همه موجودات بى نياز است .و نـيز مى پرسند : چرا خدا بشر را كامل نيافريد ؟در پاسخ بايد گفت : كمالى كه به حقيقت كمال اسـت و شايسته پاداش و تحسين است ,فضيلتى مى باشد كه انسان , با اراده و تصميم خويش و در زمينه آزادى و اختيار آن را براى خود كسب كند .اگر به كسى به طور ناخواسته ثروتى به بخشند و هم به طورى ناخواسته از او بگيرندو از آن ثروت , بـيـمـارسـتـان هـا و آسايشگاهها و 000 بسازند , اين عمل براى آنكس ,فضيلت و كمال محسوب نمى شود , هر چند كه براى اجتماع سودمند است .از اينرو اگرخدا بشر را كامل مى آفريد , بشر هرگز استحقاق تحسين و پاداش را نداشت .قرآن مى گويد : انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا .(7) مـا راهـهـاى نـيكى و بدى را به انسان نشان داديم , تا او خود شكرگزار گردد - وفضيلت روحى و كمال انسانى را دريابد - و يا اينكه ناسپاس شود - و از كمال به دور ماند - .پی نوشتها : 1 - الـهـى مـا عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك و لكن وجدتك اهلا للعباده فعبدتك جـامـع السعادات ج 3 ص 115 2- سوره 23 آيه 115 3- سوره 51 آيه 56 4- تفسير نور الثقلين ج 5 ص 132 5- از : رسول گرامى اسلام (ص ) بحار ج 6 ص 249 .6 - سوره 29 آيه 76 - سوره 76 آيه 3 منبع: كتاب بيست پاسخ نويسنده : هيئت تحريريه موسسه در راه حق .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image