رفاه کفار -پیشرفت غرب  /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

با سلام در بررسی این موضوع ، ابتدا به تعریف سکولاریسم می پردازیم و بعد از آن اشکالات وتضاد آنرا با اسلام بیان می کنیم.سکولاریزم به معنی جدایی دین از سیاست ،و حکومت از دین است این واژه مربوط به دوران روشنگری اروپای پس از قرون وسطی است واژه Secular صفتی است با ریشه فرانسوی و نیز لاتینی که مهمترین معنای لغوی آن دنیایی، مادی، زمامند و زودگذر است. سکولاریزاسیون فرآیند سکولار شدن، و بالاخره سکولاریسم، ایده و گرایش به سکولار کردن است.


با سلام در بررسی این موضوع ، ابتدا به تعریف سکولاریسم می پردازیم و بعد از آن اشکالات وتضاد آنرا با اسلام بیان می کنیم.سکولاریزم به معنی جدایی دین از سیاست ،و حکومت از دین است این واژه مربوط به دوران روشنگری اروپای پس از قرون وسطی است واژه Secular صفتی است با ریشه فرانسوی و نیز لاتینی که مهمترین معنای لغوی آن دنیایی، مادی، زمامند و زودگذر است. سکولاریزاسیون فرآیند سکولار شدن، و بالاخره سکولاریسم، ایده و گرایش به سکولار کردن است. پس سکولاریسم در اصل مربوط به جدایی و افتراق بین سیاست و حکومت است.در حالی که رفاه و شکوفایی اقتصادی در ذات خود مربوط به سکولاریسم نیست .سکولاریزاسیون در این نگاه یعنی انحصار توجه به عالم مادیات و زمانیات و قطع نظر از غیر آن (مبدأ و معاد). قطع نظر از مبدأ و معاد که در افراد مختلف به میزان متفاوت است و حتی با وجود اعتقاد به مبدأ و معاد نیز ممکن می باشد منشأ خصوصیات روانی ـ فرهنگی خاصی است اندیشه و شیوه تبیین سکولار: تبیین پدیده های طبیعی و اجتماعی و تجارب و حوادث زندگی بدون دخالت عوامل ماوراء طبیعی و تصور استقلال و اتکای به خود برای این عالم (روند راز زدایی شناختها و عقلانی شدن که محصول نهایی آن علم تجربی است).انگیزه سکولار انجام عمل نه برای خدا و رضای او بلکه برای اینکه محاسبات عقل ابزاری آن عمل را توصیه می کند.آرمان سکولار: سعادت دنیوی از طریق اعمال و برنامه ریزی بشری و قطع نظر از سعادت اخروی.سکولاریسم فرهنگی وجه مشترک اکثر ایسمهایی است که بعد از رنسانس در غرب به وجود آمد مثل اومانیسم، لیبرالیسم، ناتورالیسم در هنر، ناسیونالیسم، راسیونالیسم و حتی دمکراسییک عامل مهم و عمومی در پیدایش و رشد سکولاریسم ، رشد روحیه علمی است. علم تجربی از آغاز پیدایش، هدف خود را، ترقی، تسلط بر طبیعت، بهبود زندگی و رفاه مادی و قدرت قرارداد و برای اینکه در این هدف، خود با کفایت و موفق باشد ناچار است حوزه بررسی خود را محدود کند. یکی از بزرگترین پیامدهای سکولاریزاسیون سست شدن پایه های اخلاق انسانی است.و اما اشکالات سکولاریسم1)سکولاریسم در فضای قرون وسطی غرب و دوران سیاه حکومت کلیسای متحجر به وجود آمد، در حالی که اسلام به دور از هر گونه تحجر با سوالات به روشنی و استقبال بر خورد می کند.2)پذیرفتن سکولاریسم شاید برای غرب موجه باشد ولی برای مسلمین از این باب که اسلام وعدالت اسلامی قبلاً محقق شده و آرمانی به دور از دسترس نیست ولی باید پذیرفت که غرب دل خوشی از حکومت دورا سیاه کلیسا ندارد.3)سکولاریسم به معنای نا کار آمدی دین است شاید این نظریه در خصوص مسیحیت صحت داشته باشد ولی اسلام و حکومت اسلامی بیانگر کار آمدی دین و داشتن برنامه برای سعادت انسانها ست.4)در نظام سکولاریسم اخلاقیات اگر مبنای دینی داشته باشند از بین بروند.5)سکولاریسم وسیله را برای هدف توجیه می کند به تعبیری دیگر در نظام سکولاریستی، سیاست از مذهب و دین منفک می شود در حالی که خود دین مهمترین ابزار فشار به رجال سیاسی است برای رعایت اخلاقیات است .و اما رفاه در غربپس از قرون وسطی و انقلاب رنسانس که این انقلاب پس از آشنایی اندیشمندان غربی با اسلام بود . تعریفی دگرگون ارائه شد به نام اومانیسم ، اومانیسم به معنی اصالت انسان است و پذیرفتن انسان به شکل واقعی و نه حقیقی ، برای درک بهتر باید گفت که واقعیت به معنای چگونه بودن و حقیقت چگونه شدن است . اسلام در صدد آن است که با شناخت واقعیت های انسان او را به سوی کمال حقیقی و حقیقت بندگی سوق دهد.و اما غرب حقیقت انسان را با نیازهای فیزیولوژیکی (غرایز) تعریف کرد و هدف خود را تنها بهره برداری و کامجویی از طبیعت و غرایز نمود .علم گرایی یعنی پذیرفتن آن چیزی که علم می تواند آنرا بفهمد و غیر از آنرا کنار زند مطرح شد. پوزیتیویسم (اثبات گرایی )نیز متاثر از برداشتهای اومانیستی روح و دین را از زندگی انسان غربی کنار زد. و به این ترتیب هدف انسان شد لذت پرستی و یا بنتامیسم (اصالت سود و لذت) در سراشیبی این نحوه و نحله از زندگی که تنها جسم و سکس و متمتع شدن از دنیا مطرح گردید یقیناً ارزشهای انسانی به فراموشی کشیده شد. پس انسان غربی تبدیل شد به موجودی که فقط به دنبال رفاه و اذت پرستی است .ولی نمی توان منکر رفاه مثبت غرب از جمله آموزش و خدمات درمانی و رفاهی و... شد. برای انکه بخواهیم توسعه و رفاه غرب را با موازین اسلام مقایسه کنیم مطالب زیر به استحضار می رسد .توسعه به مفهوم غربی , هیچ نسبتی با معنای تکامل در اندیشه دینی ندارد; از این رو ممکن است که در غرب تورم امکانات مادی و رفاه , وجود بیاید, اما عدالت و سعادت حقیقی و تکامل انسان وجود نداشته باشد ؛ مبنای توسعه غربی , تفکیک مادیات از معنویات و دنیا از آخرت است . در توسعه ی سیاسی دینی , قدرت هر چه بیشتر شود, باید با تزکیه نفس همراه باشد; اما در توسعه سیاسی غربی , قدرت و تلاش در به دست گرفتن آن , هیچ ارتباط با تهذیب و تزکیه نفس ندارد.توسعه اقتصادی دینی افزایش ثروت را در غیرصورت لیاقت معنوی در صرف آن به راه هایی که آرمان دینی بر آن صحه می گذارد و بال و موجب شقاوت و بدبختی می داند و البته تلاشی در جهت فراهم ساختن امکانات مادی در مسیر آرمان های دینی را در حکم جهاد در راه خدا می شمارد ; اما در توسعه اقتصادی به مفهوم غربی افزایش سرمایه به هر طریق ممکن , ممدوح است و در هر جهت و مسیر مورد استفاده قرار گیرد سعادت تلقی می شود.توسعه دینی درختی است که میوه های متنوع دارد; اما توسعه ی غربی تک محصولی است و تنها ثمره ی آن , رفاه مادی است .نکته ی مهم دیگری که در خصوص توسعه , از منظر دانشمندان اسلامی حائز اهمیت است , تائکید بر اتخاذ الگوی صحیح توسعه است ; یعنی , توسعه باید متناسب با ارزش ها و هنجارهای جامعه ی اسلامی ما طراحی شود و به علاوه از تجربیات مفید و ارزشمند سایر کشورها نیز در اجرای صحیح و موفقیت آمیز آن استفاده گردد.دین وعقب ماندگی کشورهای اسلامی در ابتدا لازم است میان دو موضوع، تفکیک قائل شویم؛ یکی دین اصیل و ناب و خالص که از طرف خداوند به عنوان برنامه ای کامل برای زندگی بشر آمده است و دیگری، عقایدی موهوم و خرافات که ساخته دست بشر بوده و به عنوان دین معرفی گردیده است؛ (همانند عقاید موهوم ارباب کلیسا دربارة خداوند و تعالیم آنها دربارة علم و نحوة زندگی مردم اروپا در قرون وسطا). این تفکیک از آن رو لازم است که نفس دین ـ که در جهت رشد و تعالی و تکامل و پیشرفت بشر در ابعاد مختلف زندگی است و بر علم و دانش و کار و تلاش نیز توصیه و تأکید دارد ـ هرگز نمی تواند عامل عقب ماندگی و انحطاط باشد. شواهد و دلایل بسیاری را می توان برای اثبات این موضوع اقامه کرد، از جمله:1. پیشینه تمدن مسلمانان در طی قرون متمادی و صدور آن به کشورهای دیگر ـ از جمله کشورهای اروپایی ـ نشان می دهد که نه تنها دین موجب عقب ماندگی نمی شود؛ بلکه اعتقاد به دین در کنار عمل به آن، سبب رسیدن به درجات بالایی از پیشرفت و رشد می گردد.2. تنها مسلمانان و کشورهای اسلامی نیستند که به این گرفتاری مبتلایند؛ بلکه کشورهای غیر اسلامی بسیاری نیز به دلایلی ـ از جمله سلطه استعمار ـ در فقر مطلق یا نسبی باقی مانده اند.3. در کشورهای پیشرفته نیز به رغم در اختیار داشتن منابع فراوان و دسترسی به ارقام بالایی از رشد اقتصادی، رفاه همگانی تحقق نیافته است و به طور معمول، گروه خاصی از رهاورد توسعه بهره می گیرند و عده بسیاری در فقر زندگی می کنند.4. علی رغم رشد و ترقّی تمدن غرب در برخی از زمینه ها، انحطات و بحران های جدی دیگری در کنار آن پدید آمد و بشریت را در ورطه خطرناکی قرار داده و فریاد متفکران و اندیشمندان را بلند کرده است. پیشرفت غرب به دلیل تک ساحتی بودن، پیشرفت انسانیت و در خدمت بشر نبوده است؛ بلکه پیشرفت صنعت و تکنولوژی و خارج از هویت و وجود انسان صورت گرفته است! آیا در کشورهای پیشرفته، پیشرفت اخلاق، ایمان و رفتارهای انسان صورت پذیرفته است؟این چه پیشرفتی در انسانیت و تمدن است که به جهت نفت و سلطه بر جهان، خون هزاران انسان های بی گناه ریخته می شود؟ آیا جنگ جهانی اول و دوم؛ انفجار اتمی هیرو شیما وناکازاکی، کشتار وسیع مردم ویتنام، فقر وفلاکت کشورهای جهان سومی ـ به خصوص کشور های آفریقایی ـ و اشغال غیرقانونی عراق و فجایع زندان های ابوغریب و.... برای بیان سیاه بودن تمدن غربی کفایت نمی کند؟!5. بسیاری از دانشمندان غربی و پدید آورندگان تمدن جدید غرب نیز دین گرا هستند؛ هر چند این تمدن نو، بر پایه دین گرایی بنیان نهاده نشده است.بر این اساس روشن می شود که نه دین سبب عقب ماندگی است و نه پیشرفت غرب محصول دین گریزی است. برعکس، رگه هایی از دین گریزی که در اوان پیدایش تمدن غرب رخ نمود، یکی از آسیب های جدی و نواقص تمدن غرب به شمار می آید که متفکّران و اندیشمندان غربی، به سرعت متوجه این خلأ گردیده و کوشیده اند گرایش به دین را همواره زنده نگه دارند. با این حال، مشکل اساسی جهان غرب این است که دین حاکم بر آن، از اصالت، جامعیت، وثاقت و خردپذیری کافی برخوردار نیست و راه یافتن تحریف در آن، مشکلات بسیاری را پدید آورده است.علل عقب ماندگی دربارة اینکه چرا کشورهای اسلامی عقب افتاده اند، باید گفت: این مسئله علل و ریشه های تاریخی مختلفی دارد و بررسی جامع و همه جانبه آن، نیازمند کاوش هایی ژرف و گسترده است. با این حال می توان به چهار عامل اساسی در این زمینه اشاره کرد:1. مسلمانان بر اساس انگیزش و هدایت های دینی، مسیر رشد تعالی را پوییدند و بر اثر انحراف از دین و آلودگی به مفاسد دنیاپرستی و سستی و کاهلی، به انحطاط و عقب ماندگی گراییدند.2. نظام های سیاسی فاسد و استبدادی نیز نقش مهمی در این زمینه داشتند. این نظام ها به جای همّت در جهت رشد و پیشرفت مسلمانان، فقط به فکر حفظ قدرت خویش و صرف هزینه های عمومی مسلمانان در جهت خوش گذرانی و رفاه خود بودند. وجود این نظام ها و حاکمان فاسد، خود ناشی از انحرافات سیاسی صدر اسلام پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن و انحرافات اعتقادی و اجتماعی بعد از آن بود. این نظام های سیاسی، بر شخصیت و منش انسان ها و فرهنگ این جوامع آثار زیان باری نهاد. 3. بیگانگان و استعمارگران برای عقب نگاه داشتن کشورهای جهان سوم ـ از جمله مسلمانان ـ و استثمار منابع انسانی و طبیعی تهاجم گسترده ای به این کشورها داشتند.4. سرگرم شدن مسلمانان به تفرقه و جنگ های داخلی و جانشین ساختن شعارهای استعماری ـ همچون ناسیونالیزم و پان عربیزم ـ به جای تکیه بر اصول گرایی و اتحاد بین الملل اسلامی، از دیگر علل عقب ماندگی مسلمانان است.علل پیشرفت غرب عوامل بسیاری می تواند موجب پیشرفت و رکود شود که اساسی ترین آنها تلاش و فعالیت در جهت شناخت سنن و قوانین حاکم بر جهان هستی و استفاده درست از امکاناتی است که خداوند در اختیار بشر نهاده است. علت پیشرفت غرب هرگز دین گریزی نبوده است؛ بلکه در آنجا خرافاتِ در لباس دین، آنان را به عقب ماندگی وا می داشت و پشت پا زدن به آن خرافات، نقش مانع زدایی در جهت رشد و ترقی را ایفا نمود. پیشرفت علمی و صنعتی غرب، مرهون عوامل بسیاری است که بررسی تمام موارد آن مجالی وسیع می طلبد؛ ولی به اختصار به بعضی از آنها اشاره می شود:1. آشنایی غربی ها با تمدن اسلامی و شرقی در طول جنگ های صلیبی و نیز مسافرت های جهانگردانی مانند مارکوپولو وانتقال دانش وفرهنگ اسلامی به غرب.2. رنسانس فکری در اروپا (با توجه به مجموعه عواملی که این تحول فکری را ایجاد کرد) و مبارزه با خرافات و عقاید موهومی که در بین مردم آن دیار رایج بود .3. کنار گذاشتن کلیسا از اداره امور جامعه و به وجود آوردن نهادهای جدیدی برای اداره آن.به اعتراف دانشمندان و صاحب نظران، دنیای غرب با چپاولگری و غارتگری ملل دیگر، آنها را استثمار کرد و با استعمار آن کشورها و گماشتن مزدور در رأس آنها، از یک طرف مانع پیشرفت این کشورها شده و از طرف دیگر با استفاده از ثروت ها و سرمایه های انسانی و طبیعی آنها، صنایع خود را بهبود بخشید... خلاصه اینکه کشورهای اسلامی و اکثر کشورهای جهان سوم عقب مانده نیستند؛ بلکه عقب نگه داشته شده اند.گفتنی است اروپا در قرون وسطا، غرق در تاریکی جهل و خرافه بود. ارباب کلیسا با تلقین برخی عقاید موهوم، اجازه رشد علم و دانش را نمی دادند؛ در حالی که در همان زمان، دانشمندان اروپایی تحت تأثیر تمدن اسلامی قرار داشتند که تا قلب اروپا پیش رفته بود (آندلس یا اسپانیای امروزی و شبه جزیره بالکان). اینان خواهان تحوّل در اروپا و نگرش جدید به علم و دانش شده بودند؛ چرا که ارباب کلیسا با تفتیش عقاید، حتی اظهار نظر درباره پدیده های جهان را گمراهی تلقی می کردند؛ چنان که گالیله در همین دوران محاکمه شد و صدها دانشمند به همین دلیل محکوم گردیدند! این وضعیت در حالی بود که مراکز علمی جهان اسلام در آن زمان، محل فراگیری دانش و ساخت ابزارهای دقیق (مانند ساعت و لوازم جراحی و...) بود. ده ها دانش پژوه اروپایی در این مراکز مشغول به تحصیل بودند. تعالیم اسلامی همگان را به علم، دانش و تفکر در آفرینش دعوت می کرد و آیات قرآنی، خود پیشگام در بیان حقایق هستی و چگونگی رخدادهای آن بود. در همین وضعیت بود که اروپا تحت تأثیر قرار گرفت و خیزشی علمی در آن سامان شکل داده شد. غرض از بیان این مقدمات آن است که آنچه مورد انکار پیشقراولان رنسانس در اروپا قرار گرفت، عقاید موهوم ارباب کلیسا دربارة خداوند و تعالیم آنها دربارة علم و نحوة زندگی مردم بود؛ وگرنه اصل خدای جهان، کمتر مورد انکار دانشمندی فرهیخته قرار گرفته است. آنچه مایه تأسف است، اینکه برخی از تازه واردان به عالم فکر و اندیشه ـ که هنوز در وادی نخست آن نیز فرود نیامده اند ـ با تمثیلی بی مورد و جاهلانه، از آنچه در قرون وسطا اتفاق افتاده است، کپی برداری کرده و همان نسخه ها را برای امروز جهان ما می پیچند. این کپی برداری که حدود یک قرن است آغاز گشته و تقریباً دوران زوال خود را می گذراند، تاریخی بس عجیب و غریب دارد؛ تا آنجا که بسیاری از کسانی که خود روزی منادی آن بودند، به اشتباه خود پی برده و سعی در جبران آن کرده اند. برای نمونه، در این زمینه می توان به کتاب ارزشمند «در خدمت و خیانت روشنفکران» اثر جلال آل احمد مراجعه کرد. نجات از عقب ماندگی در پایان، ذکر این نکته لازم است که: به رغم عقب ماندگی جوامع اسلامی از پیشرفت در صنعت و دانش، امروز نیز اندیشه و تمدن اسلامی جانمایه نیرومندی برای احیا دارد و بر عکس، تمدن غرب به شدت گرفتار انحطاط فرهنگی و زوال پذیری شده است. در این فرصت اگر مسلمانان بخواهند جایگاه شایسته خود را دریابند، رعایت نکات زیر بایسته است: 1. بالا بردن سطح شناخت و بینش های دینی در همه ابعاد آن؛2. تقویت روح ایمان و تقوا و استواری در دین و مبارزه با کژی ها؛3. ارتقای دانش و سطح علمی؛4. ارتباط وثیق و همدلی در سطح بین الملل اسلامی و تعاون و همکاری گسترده و همه جانبه مسلمانان؛5. از میان برداشتن نظام های فاسد؛6. تلاش همه جانبه و همگانی در جهت ایجاد و احیای تمدن عظیم و مدینه فاضله اسلامی؛7. اعتماد به نفس و دوری از خودباختگی. برای آگاهی بیشتر نگ : 1. زین العابدین قربانی، علل پیشرفت و انحطاط مسلمین؛ 2.، احمد موثق، علل ضعف و انحطاط مسلمین در اندیشه های سیاسی و آرای اصلاحی سید جمال الدین اسدآبادی؛ 3. روژه گاردی، آمریکا پیشتاز انحطاط، ترجمه قاسم منصوری؛ 4. قانع عزیزآبادی، علل انحطاط تمدنها؛ 5. رجبی، ریشه های ضعف و عقب ماندگی مسلمانان؛ 6. امیر شکیب ارسلان، رمز عقب ماندگی ما، ترجمه محمد باقرانصاری؛ 7. شکیب ارسلان، تاریخ فتوحات اسلامی در اروپا، ترجمه علی دوانی؛ 8. حسین انصاریان، به سوی قرآن و اسلام؛ 9. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ترجمه گروهی از نویسندگان؛ 10. زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضی رهبانی؛ 11. گوستاولوبون، تاریخ تمدن اسلام و غرب؛ 12. تمدن اسلامی پیشگام در علوم و فنون جدید، ج 1 و 2 و 3، بولتن اندیشه، شماره 18 ـ 17، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 28/100108469) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image