تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه
سوریه یکی از عرصههای مهم و تاثیرگزار برای ایران بوده است.در حالی که حل بحران سوریه مشارکت ایران را طلب میکند و حتی برخی این کشور را جزئی از مشکل سوریه به شمار میآورند نوع نگاه و اهداف ایران در سوریه می تواند گویای دلایل هجمه ها علیه ایران در این مورد باشد.
تحولات سوریه اکنون به میدانی برای زورآزمایی دیگر کشورها تبدیل شده است. جبههی غربی- عربی تمام تلاش خود را در حمایت از مخالفین مسلح به کار گرفته است، از سوی دیگر محور ایران، روسیه و چین بر راهحل سیاسی تاکید می کنند. در این میان ایران به عنوان تنها کشور اسلامی که به صورت قاطعانه بر حمایت از حق تعیین سرنوشت توسط مردم سوریه تاکید میکند در این کشور نقش ایفا میکند. برای بررسی نقش ایران به عنوان یک بازیگر عمدهی منطقهای در تحولات سوریه و واکاوی روند رویدادها و رخدادها در این کشور، نشستی با حضور دکتر «هادی آجیلی»، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، و دکتر «سیدجواد صالحی»، پژوهشگر ارشد پژوهشکدهی مطالعات استراتژیک خاورمیانه، برگزار شد که مشروح آن در ادامه می آید. در این نشست، ضمن بررسی جایگاه ایران در تحولات سوریه، علت رخدادهای سوریه و اثرات و پیامدهای آن مورد بررسی قرار گرفته است.
یکی از سؤالات مهم و مطرح در مورد سوریه موضوع نقش ایران و احتمال سازش در مورد بشار اسد است. به نظر شما، آیا موضع جمهوری اسلامی ایران در خصوص تحولات سوریه دچار تغییراتی شده است؟
دکتر آجیلی: ماجرای سوریه مربوط به برخی مسائل سیاسی بود و این کشور میبایست این اصلاحات را انجام میداد و با مقداری تأخیر، تا حدودی این اصلاحات صورت گرفت. جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا حامی ماندن اسد و انجام اصلاحات سیاسی بود، اما با توجه به شرایط بینالمللی و برای اینکه فشارها بر اسد بیشتر نشود، انجام اصلاحات سیاسی را علناً بیان نمیکرد، ولی در خفا و در گفتوگو با خود اسد، روی این اصلاحات سیاسی تأکید زیادی داشت.
از آنجا که شخص بشار اسد و نه بسیاری از کسانی که در حزب بعث هستند، در ماجرای اسرائیل، در کنار ایران و خط مقاومت است، اولویت جمهوری اسلامی ایران ماندن اسد، با در نظر گرفتن اصلاحات مورد نظر مردم است.
در ادامهی ماجرا، طرحهایی از طرف کوفی عنان، اخضر ابراهیمی و... ارائه شد. کشورهای مختلف از نواحی مختلف تا حدی فشار آوردند و حتی روسیه هم در مقطعی اعلام کرد ما حاضریم معاون بشار اسد به جای ایشان جایگزین شود. البته با تبیین جمهوری اسلامی، روسیه از این نظر خود برگشت و اعلام کرد ما خواهان ثبات نظام سیاسی در سوریه هستیم.
در مجموع میخواهم به این پرسش پاسخ دهم که ثبات نظام سیاسی در سوریه، بدون اسد امکانپذیر است یا خیر؟ تحلیل جمهوری اسلامی این بود که ثبات سیاسی در سوریه بدون بشار اسد امکانپذیر نیست. در ابتدا روسها با ما اختلاف نظر داشتند، اما ادامهی ماجرایی که در سوریه اتفاق افتاد، باعث شد روسیه با ما همنظر شود که ثبات سیاسی در سوریه بدون بشار اسد امکانپذیر نیست.
اما اگر این حرف به آن معنا باشد که جمهوری اسلامی، روسیه و کشورهایی مثل عراق، لبنان یا چین مخالف اصلاحات سیاسی در روسیه هستند، حرف غیردمکراتیکی به نظر میرسد و مشروعیت بینالمللی هم ندارد. به واقع ما دنبال چنین چیزی نیستیم. اگر این طرح داده شود که در یک روند مسالمتآمیز و با انتخاب مردم سوریه و بدون مداخلهی خارجیهای نظام سوریه تعیین شود، حتی اگر تبلور خواستهی مردم سوریه بشار اسد نباشد، علیالقاعده ما باید این موضوع را به عنوان حق تعیین سرنوشت ملتها بپذیریم.
از آنجا که جمهوری اسلامی معتقد است اعتراضات موجود در سوریه مبنای اجتماعی ندارند و به دلیل مداخلهی بیگانگان به وجود آمدهاند، بر ماندن بشار اسد تأکید می کند. البته ایران در پشت پرده، همواره پیگیر تحقق مطالبات مردم سوریه و انجام اصلاحات در این کشور بوده است.
ماجرا این است که اگر در سوریه اوضاع با راهحلهای نظامی ادامه پیدا کند و تشنج و ناامنی وجود داشته باشد، به نوعی هم به ضرر نظام حاکم بر سوریه و هم به ضرر ماست. لذا اگر شرایطی فراهم شود که بیثباتی و ناامنی موجود از بین برود و در یک شرایط آرام و مسالمتآمیز، انتخابات برگزار شود، دیگر بحث مداخلهی نظامی، ورود کشورهای خارجی و سهمخواهی از نظام سوریه منتفی است و نتیجهی حاصل، تبلور ارادهی ملت سوریه خواهد بود. اگر ملت سوریه فردی غیر از اسد را انتخاب کنند، قطعاً جمهوری اسلامی ایران هم باید به این خواسته احترام بگذارد.
بنابراین اگر طرح ترکیه یا مرسی دربارهی دولت انتقالی، موجب آرامی اوضاع و دوری از مبارزهی مسلحانه شود و معارضین سوری در شرایط آرام سیاسی به اصلاحات سیاسی بپردازند، ولو اگر در انتها به بشار اسد ختم نشود، هرچند این شرایط اولویت جمهوری اسلامی نیست، اما این خواستهای است که باید به آن احترام گذاشت. لذا جمهوری اسلامی در ماجرای سوریه معتقد است باید شرایط آرام شود تا تمام طرفهای درگیر در سوریه، در فضایی سالم و دمکراتیک، بتوانند انتخاب کنند.
دکتر صالحی: به اعتقاد من، به موضوع سوریه باید یک مقدار بنیادیتر نگاه کنیم. خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول، همواره بستر مداخلهگری فزایندهی قدرتهای خارجی بوده است و آنها بر اساس پیمان «سایکس پیکو»، خطکشیهایی در منطقه به وجود آوردهاند. طبیعتاً این فرآیند مداخلهگری به اشکال متعدد تا امروز تداوم پیدا کرده است.
در هر موضوعی که در خاورمیانه حادث میشود، اصولاً باید به 3 سطح توجه بکنیم. سطح اول مربوط به مداخلهگری دولتهای غربی، سطح دوم با توجه به مسائل منطقهای و سطح سوم ناظر به مسائل داخلی کشورهاست. به حدی این 3 سطح به یکدیگر وابستهاند که عملاً امکان تصمیمگیری مستقل ملی یا منطقهای وجود ندارد.
در دوران حافظ اسد سوریه دچار چند شکاف شد:
1. شکافهای قومی
2. شکافهای مذهبی
3. شکافهای سنت و مدرن که در لایههای اجتماعی خودش را متبلور کرده است.
حضور حافظ اسد به عنوان یک شخصیت کاریزماتیک در عرصهی سیاسی و نقش منطقهای ایشان باعث شد که دغدغههای جامعه در زمینهی مسائلی مثل آزادی به فراموشی سپرده شود. با روی کار آمدن بشار اسد، دو موضوع مطرح بود: 1. ثبات 2. اصلاحات.
در زمینهی ثبات، گروههای محافظهکاری مثل حزب بعث و امنیتیها پیشرو بودند و در زمینهی اصلاحات جوانانی فعالیت میکردند که توقعات و انتظارات فزایندهای داشتند. بشار اسد در انتخاب یکی از این دو الگو، نهایتاً تسلیم فشار محافظهکاران و امنیتیها شد و نتوانست اصلاحاتی را که تحت عنوان «بهار دمشق» به وجود آمده و در قالب نهادهای مدنی بروز یافته بود ادامه دهد و به نتیجه برساند. بنابراین سرکوب مطالبات و برخورد امنیتی با آنها، زمینهای را فراهم کرد تا کشورهای مداخلهگر منطقهای و بینالمللی دست به کار شوند و آتشبیار معرکهی سوریه گردند. هر کدام از این کشورها با ایدهها و خواستههای خودشان در سوریه فعالیت میکردند؛ عربستان با ذهنیت سلفیگری، ترکیه با اندیشهی تکمیل حلقهی اخوانالمسلمین شمال آفریقا تا ترکیه و...
با وجود جمهوری اسلامی ایران، به عنوان کشوری پیشرو و در واقع رهبر جهان اسلام، این کشورها فاقد فضای لازم برای فعالیت شدند. بر هم خوردن نظم در سوریه، کشورهای مختلف را با این سؤال مواجه ساخت که برای آیندهی سوریه چه باید کرد. جمهوری اسلامی با توجه به نقش و جایگاه درخشانی که در خط مقاومت و به ویژه فلسطین ایفا میکند، مدافع بقای آقای بشار اسد بود، اما این موضوع به هیچ وجه به معنای نادیده گرفتن حقوق مردم و پاسخگویی به توقعات فزایندهی جوانان و به ویژه زنان نبود.
در حال حاضر سوریه عرصهی مبارزهی نیروهای منطقهای و فرامنطقهای است که یکی از این نیروها جمهوری اسلامی است. طبیعتاً جمهوری اسلامی از چند منظر به سوریه نگاه میکند:
1. از منظر استقلال و جایگاه مقاومت در عرصهی ملی و منطقهای.
2. پاسخگویی به اصلاحات و بازگشت ثبات به سوریه با رعایت حقوق تمامی اقوام، گروهها و تشکلهای مدنی.
از آنجا که جمهوری اسلامی معتقد است اعتراضات موجود در سوریه مبنای اجتماعی ندارند و به دلیل مداخلهی بیگانگان به وجود آمدهاند، بر ماندن بشار اسد تأکید میکرد. البته ایران در پشت پرده، همواره پیگیر تحقق مطالبات مردم سوریه و انجام اصلاحات در این کشور بوده است.
کدام کشور و نظام حاکم اجازه میدهد گروههای مسلح خارجی نظام سیاسیاش را تغییر دهند؟ چنین چیزی بیمعناست. تنها در شرایطی حاکم باید کنارهگیری کند که خواست اکثر مردم باشد؛ درست مثل شرایطی که در مصر، تونس و یمن اتفاق افتاد. آخرین نظرسنجیهای صورتگرفته در سوریه نیز نشان میدهد که خواست عامهی مردم برقراری امنیت است، نه الزاماً تغییر نظام سیاسی.
بنده اعتقاد دارم در شرایط فعلی، با وجود تعارضات گسترده در سوریه، جمهوری اسلامی در راستای منافع ملی این کشور گام برمیدارد و در این راستا به موارد زیر توجه دارد:
1. حفظ استقلال و تمامیت ارضی سوریه.
2. جلوگیری از نفوذ نیروها و قدرتهای منطقه از جمله سلفیها و اخوانالمسلمین.
3. بهرهگیری از سابقهی تاریخی موجود بین ملت ایران و سوریه.
همان طور که میدانید، آقای بنعلی در تونس پس از گذشت 11 روز از اعتراضات مردمی و آقای حسنی مبارک در مصر پس از 17 روز، قدرت را واگذار کردند. در یمن نیز آقای عبدالله صالح در نهایت با شروطی قدرت را واگذار کرد. به نظر شما، اگر آقای بشار اسد خواهان منافع مردم سوریه است، با وجود درگیریها و اعتراضات و کشته شدن بسیاری از مردم، برای برقراری آتشبس چرا قدرت را واگذار نمیکند؟
دکتر آجیلی: از ابتدا بین سوریه و این کشورها تفاوتهایی وجود داشته است. در تونس، مصر و یمن اکثریت مردم خواهان تغییر نظام سیاسی حاکم بودند و در بحرین اوضاع یک مقدار متفاوت است. در این کشور، اکثریت شیعی متقاضی تغییر نحوهی رأیگیری و تا حدودی اصلاح ساختار سیاسی نظام حاکم هستند. در واقع آنها در پی این هستند که شیعیان هم حق رأی و مشارکت سیاسی داشته باشند.
بنابراین در حالی که در یمن، تونس و مصر، اکثریت مردم، بدون مداخلهی خارجی خواستار سقوط نظام سیاسی بودند، در سوریه اوضاع متفاوت بود. همان طور که مستحضرید، تحولات و اعتراضات در سوریه، در مقایسه با این کشورها، با تأخیر آغاز شد. برخی معتقدند به دلیل اینکه شرایط سیاسی سوریه بعضاً مشابه کشورهای انقلابی بود، بعضی کشورها سعی کردند با بر هم زدن نظم حاکم بر سوریه، موازنهی قدرتی را که در خاورمیانه به سود جریانهای اسلامگرا و مشخصاً جمهوری اسلامی و به ضرر رژیم صهیونیستی و آمریکا به وجود آمده بود، دوباره به سود خود کنند.
لذا برخی تحلیلگران معتقدند که آغاز اعتراضات در سوریه، درونی و برآمده از ملت سوریه نبوده است. البته به هر حال باید توجه کنیم که نظام سیاسی حاکم بر سوریه از بسیاری جهات مشابه مصر، تونس و یمن است. در سوریه هم فضای امنیتی، رئیسجمهور مادامالعمر و... برقرار است و مردم از مشارکت مدنی و بسیاری از حقوق و آزادیها محروماند.
چند ماه پیش از سال 2012 به صورت پراکنده، اعتراضات مردمی در شهرها و استانهای سوریه قابل مشاهده بود. تعداد این افراد کم نبود، اما آنها اکثریت جامعهی سوریه را تشکیل نمیدادند. تظاهرات مسالمتآمیز این عده از مردم بدون تحریک و حمایت کشورهای خارجی بود که متأسفانه با سرکوب و برخورد امنیتی و غیرقابل قبول نظام حاکم بر سوریه و ارتش این کشور مواجه میشد. این اقدامات دولت سوریه هزینههای بسیاری برای آن کشور به همراه داشت و باعث گسترش بحران هم میشد.
در کنار تظاهرات مسالمتآمیز مردم، گروههای مسلحی هم وجود داشتند. از ابتدای سال 2012 ورق برگشت؛ مردم به طور کلی از صحنهی تظاهرات مسالمتآمیز خارج شدند و در حال حاضر، نقطهی کانونی و وزن اصلی اعتراضات را گروههای مسلح تشکیل میدهند. این گروههای مسلح به چند دسته تقسیم میشدند. یک دستهی کلی از آنها داخلی بودند و شامل شورای ملی سوریه و افرادی میشدند که از ارتش سوریه خارج شده بودند. علاوه بر این افراد، تعداد قابل توجهی از نیروهای مسلح و تسلیحات نظامی از بیرون وارد شده بودند و پشتیبانی مالی و اطلاعاتی میشدند.
مسلماً در شرایطی که نظام حاکم بر سوریه میخواهد نظم و امنیت را در کشور برقرار کند، به گروههای مسلح خارجی باج نمیدهد و در مقابل کشورهایی که میخواهند تغییر نظام سیاسی در سوریه ایجاد کنند مقاومت میکند. اگر نظام سوریه صرفاً با تظاهرات مسالمتآمیز اکثریت مردم مواجه بود، مسلماً مشروعیتش را از دست میداد و باید کنارهگیری میکرد. در چنین شرایطی، یقیناً جمهوری اسلامی هم از نظام حاکم بر سوریه حمایت نمیکرد.
اما همان طور که عرض کردم، از آن تاریخ به بعد، جریان اصلی مخالفتها از سوی کشورهای خارجی و به وسیلهی گروههای مسلح هدایت میشود. بنابراین در چنین شرایطی، کشورهای دیگر هستند که میخواهند نظام سیاسی حاکم در سوریه را عوض کنند. سؤال این است که کدام کشور و نظام حاکم اجازه میدهد گروههای مسلح خارجی نظام سیاسیاش را تغییر دهند؟ چنین چیزی بیمعناست. تنها در شرایطی حاکم باید کنارهگیری کند که خواست اکثر مردم این باشد؛ درست مثل شرایطی که در مصر، تونس و یمن اتفاق افتاد. این در حالی است که آخرین نظرسنجیهای صورتگرفته در سوریه نیز نشان میدهد که خواست عامهی مردم برقراری امنیت است، نه الزاماً تغییر نظام سیاسی. البته همه باید سعی کنند که نظام سیاسی حاکم به سمت اصلاحات حرکت کند تا مانند یمن، تونس و مصر، مشروعیت خود را از دست ندهد. در حال حاضر طرفداران اسد باید در این راستا حرکت کنند که اصلاحات سیاسی با یک روند و شیب ملایم اتفاق بیفتد، اما این اتفاق مستلزم این است که شرایط آرام باشد. تا زمانی که نظام حاکم در سوریه در مقابل خود گروههای مسلحی را ببیند که از خارج کشور پشتیبانی میشوند و قصد براندازی نظام را دارند، بدیهی است که در مقابل آنها مقاومت میکند. مسلماً هر حکومتی باشد همین کار را میکند و دوستانش نیز از او حمایت میکنند. زمانی میتوان از اسد انتظار داشت قدرت را واگذار کند که دو اتفاق بیفتد:
1. این فشار، ناشی از گروههای مسلح خارجی، اقدامات تروریستی و کشورهای خارجی نباشد، بلکه برآمده از خواست اکثریت مردم باشد.
2. این تغییرات و اصلاحات در شرایط آرام سیاسی انجام شود.
در غیر این صورت، نه تنها برای اسد، بلکه برای هیچ حاکمی این مسئله معقول نیست که صرفاً به دلیل فشار گروههای مسلح و کشورهای خارجی قدرت را واگذار کند.
دکتر صالحی: بنده فکر میکنم بحث سوریه و منازعات این کشور از چند موضوع نشئت میگیرد. یکی از این مسائل این است که ساختار سیاسی سوریه، همانند اکثر کشورهای خاورمیانه، اقتدارگرا، فردگرا و خانوادهگراست. در واقع هرچند قانون اساسی حکومت این کشور را جمهوری نامیده است، اما جمهوری در این کشور خانوادگی و به نوعی شبیه به نظام پادشاهی است. زمانی که بشار اسد میخواست به ریاست جمهوری برسد، چون 40 سال نداشت و بر اساس قانون اساسی نمیتوانست رئیسجمهور این کشور شود، قانون اساسی را تغییر دادند.
بنابراین معضل فردگرایی در سوریه مسئلهای است که از دوران حافظ اسد تا امروز در کشور وجود دارد. زمانی که بشار به قدرت رسید، وعده داد که اصلاحات، تقویت جامعهی مدنی و توزیع و واگذاری قدرت را در دستور کار خود قرار میدهد؛ اما از آنجا که وزن و قدرت حزب بعث و نیروهای امنیتی در سوریه بسیار زیاد بود، عملاً اسد در یک عمل انجامشده قرار گرفت. بنابراین ریشهی مشکلات امروز را باید در نیروهای امنیتی سوریه جستوجو کنیم.
دومین عاملی که سبب بروز اتفاقات اخیر سوریه شد، به اعتقاد من، ناشی از ادراک اشتباه نخبگان از فضای اجتماعی سوریه بود. آنها در حقیقت حوادث سال 1982 را به یاد دارند که حافظ اسد با استفاده از قوهی قهریه و نیروی هوایی، ثبات را در جامعهی سوریه برقرار کرد. این افراد با توجه به این تجربهی تاریخی، به سمت اقدامات خشونتآمیز حرکت کردند.
به اعتقاد من، اینکه در تونس یا مصر نظام حاکم سقوط کرد، ولی در سوریه چنین اتفاقی نیفتاد ریشه در رابطهی ارتش و نظام حاکم دارد. در تونس و مصر، پس از 10 یا 15 روز ارتش از حکومت جدا شد، ولی در سوریه ارتش بقا و دوام خود را وابسته به بقای حکومت میداند. در واقع نظام سوریه به گونهای است که در آن، ارتش و حکومت در هم تنیده شدهاند. به همین دلیل، بحران سوریه تا امروز ادامه داشته است.
با تشکر از فرصتی که در اختیار «برهان» قرار دادید./برهان/۱۳۹۱/۹/۳۰
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.