ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه

درباره چگونگي برخورد و مقابله شهيد مطهري با مسيحيت توضيحاتي داده و منابعي را معرفي نمائيد؟


يکي از مباحث بسيار مهمي که استاد مرتضي مطهري(ره) در طول حيات پر برکت خود به آن پرداختهاند، نقد تفکر مسيحيت از نوع کليسايي آان است. ايشان با مطالعه، تحقيق و تدقيق عالمانه ضعفهاي بزرگ کليسا را در پاسخگويي به نيازهاي علمي و عملي جامعه انساني در حوزههاي مختلف اعتقادي، اجتماعي، حقوقي و سياسي آشکار نموده و ناکارآمدي آن را در اداره جوامع انساني بر ملا ساخت. ايشان در جاي جاي آثار خويش مقايسههايي در مسائل مختلف بين اسلام و مسيحيت حاضر دارد و برتري اسلام را در تمام آنها اثبات ميکند و با روشنگريهاي خود در اين باره جلوي بسياري از انحرافات را گرفته و سدي در برابر تبليغات اين تفکر ايجاد نمودند. آيت الله مطهري مسائل متعددي را در انتقاد از مسيحيت کنوني مورد نظر قرار دادهاند که ما در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره ميکنيم. علل گرايش به مادي گري در عصر حاضر از نقاط برجستهاي که در آثار متفکر شهيد در نقد تفکر مسيحيت فعلي به چشم ميخورد نقش کليسا در گرايش به مادي گري در جهان حاضر است. استاد مطهري در آثار خويش مخصوصاً در کتاب «علل گرايش به مادي گري» نقش کليسا را در گرايش ماترياليستي چه در جامعه مسيحي و چه در غير آن به خوبي بيان نمودهاند. 1. نارسايي مفاهيم کليسا در باره خداوند «کليسا چه از نظر مفاهيم نارسايي که در الهيّات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غير انسانياش با توده مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزاد فکران، از علل عمده گرايش جهان مسيحي ـ و به طور غير مستقيم جهان غير مسيحي ـ به مادي گري است... در قرون وسطي که مسأله خدا به دست کشيشها افتاد، يک سلسله مفاهيم کودکانه و نارسا در باره خدا به وجود آمد که به هيچ وجه با حقيقت وفق ندارد و طبعاً افراد باهوش و روشنفکر را نه تنها قانع نميکرد، بلکه متنفّر ميساخت و بر ضدّ مکتب الهي بر ميانگيخت». ايشان در باره تصوير کليسا از خدا ميفرمايند: «کليسا به خدا تصوير انساني داد و خدا را در قالب بشري به افراد معرّفي نمود. افراد تحت تأثير نفوذ مذهبي کليسا از کودکي خدا را با همين قالبهاي انساني و مادّي تلقّي کردند و پس از رشد علمي در يافتند که اين مطلب با موازين علمي و واقعي و عقلي صحيح سازگار نيست. و از طرف ديگر، توده مردم طبعاً اين مقدار قدرت نقّادي ندارند که فکر کنند ممکن است مسائل مربوط به ماوراي طبيعت، مفاهيم معقولي داشته باشد و کليسا اشتباه کردهباشد. چون ديدند مفاهيم کليسايي با مقياسهاي علمي تطبيق نميکند، مطلب را از اساس انکار کردند». ايشان در اين باره که مفهوم خدا در خانوادههاي مسيحي چگونه در ذهن کودک شکل ميگيرد به سخن يکي از دانشمندان اروپايي به نام والتر اسکار استناد ميکند که ميگويد: «... در خانوادههاي مسيحي اغلب اطفال در اوايل عمر به وجود خدايي شبيه انسان ايمان ميآورند؛ مثل اينکه بشر به شکل خدا آفريده شده است. اين افراد هنگامي که وارد محيط علمي ميشوند و به فرا گرفتن و تمرين مسائل علمي اشتغال ميورزند، اين مفهوم انسان گونه و ضعيف از خدا نميتواند با دلايل منطقي و مفاهيم علمي جور در بيايد و در نتیجه بعد از مدّتي که اميد هرگونه سازش از بين ميرود، مفهوم خدا نيز به کلّي متروک و از صحنه فکر خارج ميشود». و سپس در خلاصه سخن ميفرمايند: «... چيزي که در برخي تعليمات ديني و مذهبي مشاهده ميشود و متأسّفانه کم و بيش در ميان خود ما هم هست اين است که در ايام صباوت مفهومي با مشخصّات خاصّي با نام و عنوان خدا به خورد کودک ميدهند. کودک وقتي بزرگ ميشود و دانشمند ميگردد، ميبيند چنين چيزي معقول نيست و نميتواند موجود باشد تا خدا باشد يا غير خدا. کودک پس از آنکه بزرگ شد، بدون اينکه فکر کند يا انتقاد کند که ممکن است مفهوم صحيحي براي آن تصوّر کرد، يکسره الوهيّت را انکار ميکند. فلاماريون در کتاب خدا در طبيعت ميگويد: کليسا به اين شکل خدا را معرّفي کرد که: (چشم راستش تا چشم چپش شش هزار فرسخ فاصله دارد). بديهي است افرادي که از دانش بهرهاي داشته باشند ـ و لو بسيار مختصر ـ به چنين موجودي نميتوانند معتقد شوند». 2. خشونت کليسا عامل ديگري که در آثار شهيد بسيار پر رنگ جلوه ميکند خشونت کليسا در برابر عقايد مخالف و حتي تفتيش عقايد انسانهاست. کليسا از نظر ديگر نيز نقش مهمّي در سوق دادن مردم به ضدّ خدايي دارد که از نارسايي مفاهيم الهي کليسايي بسي مؤثّرتر بوده است و آن تحميل عقايد و نظريات خاصّ مذهبي و علمي کليسا به صورت اجبار و سلب هرگونه آزادي عقيده در اين دو قسمت است. «کليسا علاوه بر عقايد خاصّ مذهبي، يک سلسله اصول علمي مربوط به جهان و انسان را که غالباً ريشههاي فلسفي يوناني و غير يوناني داشت و تدريجاً مورد قبول علماي بزرگ مذهب مسيح قرار گرفته بود، در رديف اصول عقايد مذهبي قرار داد و مخالفت با آن «علوم رسمي» را جايز نميشمرد، بلکه به شدّت با مخالفان آن عقايد مبارزه ميکرد. ايشان در ادامه به وجود دادگاههاي تفتيش عقايد اشاره ميکنند «ديگر اينکه حاضر نبود صرفاً به ظهور ارتداد اکتفا کند و هر کس که ثابت و محقّق شد مرتد است، او را از جامعه مسيحيّت طرد کند، بلکه با نوعي رژيم پليسي خشن در جستجوي عقايد و ما في الضّمير افراد بود و با لطائف الحيل کوشش ميکرد کوچکترين نشانهاي از مخالفت با عقايد مذهبي در فرد و يا جمعي پيدا کند و با خشونتي وصف ناشدني آن فرد يا جمع را مورد آزار قرار دهد. اين بود که دانشمندان و محقّقان جرأت نداشتند بر خلاف آنچه کليسا آن را علم ميداند بينديشند؛ يعني مجبور بودند آن چنان بينديشند که کليسا ميانديشد. اين فشار شديد بر انديشهها که از قرن 12 تا 19 در کشورهاي فرانسه، انگلستان، آلمان، هلند، پرتغال، لهستان و اسپانيا معمول بود، بالطّبع عکس العمل بسيار بدي نسبت به دين و مذهب به طور کلّي ايجاد کرد. کليسا محاکمي به نام (انگيزيسيون) يا (تفتيش عقايد) به وجود آورد که نام اين محاکم از وظيفهاي که به عهده آنها گذاشته شده بود، حکايت ميکند». سپس ايشان به تحقيقات دانشمندان در باره جنايات غير انساني و شکنجهها در اين محکمهها ميپردازد و اثرات زيانبار ان را بر جوامع بازگو ميکند. افراط در آزادي عقيده نتيجه ديگري از خشونت کليسايي استاد شهيد در جاي ديگر، يکي از پيامدهاي اين محاکمههارا افراط در آزادي عقيده و تکثرگرايي در مذهب در اروپاي فعلي ميدانند. «اين آزادي عقيده به اين حد افراط که شما امروز در دنياي اروپا ميبينيد، بخشي از آن عکس العمل يک جريان بسيار شديد و سختي است که در دنياي اروپا بوده و آن محکمه تفتيش عقايد است. اينها قرنها در چنگال تفتيش عقايد بودند. کليسا ميآمد تجسس و جست و جو ميکرد، ببيند آيا کسي در مسائلي که کليسا در باره آن اظهار نظر کرده است ـ ولو راجع به فلکيّات باشد ـ اعتقادي برخلاف نظر کليسا دارد يا نه؟! آيا اگر کليسا اظهار نظر کرده است که عناصر چهارتاست يا خورشيد به دور زمين ميچرخد، در اين مسائل کسي فکري بر خلاف اين دارد؟ و لو فکر او فکر علمي و فلسفي و منطقي بود. تا ميديدند فکري پيدا شده بر خلاف آنچه کليسا عرضه داشته است، فوراً آن را به عنوان يک جرم بزرگ تلقي ميکردند، آن شخص را به محکمه ميکشاندند و شديدترين مجازاتها از نوع سوختن زنده زنده را در مورد او اعمال ميکردند... قهراً عکس العمل آن تشديدها اين خواهد بود که بگويند هر جا پاي مذهب در کار بيايد، هر جا که نام دين و مذهب باشد، مردم آزادند هر عقيدهاي را ميخواهند داشته باشند و لو بخواهند گاو را پرستش کنند». ايمان محدوده ممنوعه عقل شهيد مطهري در مقايسه مسيحيت امروز که عقل را حقيقتي ضد دين و مزاحم ايمان معرفي ميکند با اسلام که اثبات اصول دین را به واسطه عقل میداند، این را از امتيازات اسلام بر ميشمارد و آزادي تفکر در اسلام را روشن مي نمايد. «از نظر اسلام نه تنها فکر کردن در اصول دين جايز و آزاد است، يعني مانعي ندارد، بلکه اصلا فکر کردن در اصول دين در حدود معيني که لااقل بفهمي خدايي داري و آن خدا يکي است، پيغمبراني داري، قرآن از جانب خدا نازل شده است، پيغمبر از جانب خداست، عقلًا بر تو واجب است؛ اگر فکر نکرده اينها را بگويي من از تو نمي پذيرم. از همين جا تفاوت اسلام و مسيحيت بالخصوص و حتي ساير اديان روشن ميشود. در مسيحيت، درست مطلب برعکس است؛ يعني اصول دين مسيحي، ماوراي عقل و فکر شناخته شده است. اصطلاحي هم خودشان وضع کردند که «اينجا قلمرو ايمان است نه قلمرو عقل» يعني براي ايمان يک منطقه قائل شدند و براي عقل و فکر منطقه ديگري. گفتند: حساب عقل و فکر کردن يک حساب است، حساب ايمان و تسليم شدن حساب ديگري است؛ تو ميخواهي فکر کني، در قلمرو ايمان حق فکر کردن نداري، قلمرو ايمان فقط قلمرو تسليم است، در اين جا حق فکر کردن نيست. ببينيد تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ يکي اصول دين خودش را منطقه ممنوعه براي عقل و فکر اعلام ميکند و ديگري نه تنها منطقه ممنوعه اعلام نميکند، بلکه منطقه لازم الورود اعلام ميکند که عقل بايد در اين منطقه وارد شود، اگر وارد نشود من چيزي را نميپذيرم. اين، معني آزادي تفکر است». 3. نارسايي مفاهيم حقوقي يکي ديگر از ضعفهاي تفکر کليسايي اين است که حوزه حکومت و حوزه دين را از هم جدا نموده است و به اصطلاح خودشان کار خدا را به خدا و کار قيصر را به قيصر وا گذار کردهاند يک منطقه براي خدا و منطقه ديگر براي قيصر و هيچ کدام حق مداخله در حوزه ديگري را ندارد و هر کس براي خودش کار کند عملا چنين مکتبي در حاشيه قرار گرفته و دين در چند عمل محدود عبادي قرار ميگيرد و امر مهم جوامع سرنوشت انسانها به دست ستمگران و قيصرها ميافتد و ناکارآمدي دين سبب دوري بشر از آن ميشود. شهيد مطهري در اين رابطه ميفرمايند: «ارباب کليسا و همچنين برخي فيلسوفان اروپايي، نوعي پيوند تصنعي ميان اعتقاد به خدا از يک طرف و سلب حقوق سياسي و تثبيت حکومتهاي استبدادي از طرف ديگر برقرار کردند؛ طبعاً نوعي ارتباط مثبت ميان دموکراسي و حکومت مردم بر مردم و بي خدايي فرض شد. چنين فرض شد که يا بايد خدا را بپذيريم و حق حکومت را از طرف او تفويض شده به افراد معيني که هيچ نوع امتياز روشني ندارند تلقي کنيم، و يا خدا را نفي کنيم تا بتوانيم خود را ذي حق بدانيم. از نظر روانشناسي مذهبي، يکي از موجبات عقبگرد مذهبي اين است که اولياء مذهب ميان مذهب و يک نياز طبيعي تضاد برقرار کنند، مخصوصاً هنگامي که آن نياز در سطح افکار عمومي ظاهر شود. درست در مرحلهاي که استبدادها و اختناقها در اروپا به اوج خود رسيده بود و مردم تشنه اين انديشه بودند که حق حاکميت از آن مردم است، [از طرف] کليسا يا طرفداران کليسا و يا با اتکا به افکار کليسا اين فکر عرضه شد که مردم در زمينه حکومت فقط تکليف و وظيفه دارند نه حق. همين کافي بود که تشنگان آزادي و دموکراسي و حکومت را بر ضد کليسا، بلکه بر ضد دين و خدا به طور کلي برانگيزد». ناکارآمدي کليسا در پاسخ به غرايز جنسي و تقدس تجرد يکي از عرصههايي که شهيد مطهري در آن به مبارزه با کليسا پرداخته است، مساله مقدس بودن تجرد در نظر کليساست که ابتدا آن را از نگاه آنان منقح ميکند و سپس به نقد آن ميپردازد. «از نظر مسيحيت، تجرّد مقدس است و تأهل پليدي، و کساني اجازه ميگيرند، متأهل شوند که تاب تجرّد را ندارند يعني اگر مجرّد بمانند فاسد ميشوند، و بنابر اين از باب دفع افسد به فاسد ميگويند، بايد ازدواج کرد. لذا پاپ از ميان مجرّدها انتخاب ميشودکه در تمام عمر اين آلودگي را پيدا نکرده است». «ظاهراً علت اينکه فکر پليدي (علاقه و آميزش جنسي) در ميان مسيحيان تا اين حد اوج گرفت، تفسيري بود که از بدو تشکيل کليسا از طرف کليسا براي مجرد زيستن حضرت عيسي مسيح صورت گرفت. گفته شد علت اينکه مسيح تا آخر مجرد زيست، پليدي ذاتي اين عمل است و به همين جهت روحانيون و مقدسين مسيحي شرط وصول به مقامات روحاني را آلوده نشدن به زن در تمام مدت عمر دانستند و (پاپ) از ميان اين چنين افرادي انتخاب ميشود. به عقيده ارباب کليسا تقوا ايجاب ميکند که انسان از ازدواج خودداري کند». گرچه کليسا ازدواج را به خاطر عللي جايز ميداند ولي پليدي آن را به حال خود باقي ميداند. «کليسا ازدواج را به نيت توليد نسل جايز ميشمارد، اما اين ضرورت، پليدي ذاتي اين کار را از نظر کليسا از ميان نميبرد. علت ديگر جواز ازدواج، دفع افسد به فاسد است؛ يعني به اين وسيله از آميزشهاي بي قيد و بند مردان و زنان جلوگيري ميشود». شهيد مطهري به پيامدهاي ناگوار اين تفکر بر انسان و جامعه آگاه است و آنها را متذکر مي شود. «اما عقيده پليدي علاقه و آميزش جنسي مطلقاً، روح زن و مرد را متساوياً آشفته ميسازد و کشمکش جانکاهي ميان غريزه طبيعي از يک طرف و عقيده مذهبي از طرف ديگر به وجود ميآورد. ناراحتيهاي روحي که عواقب وخيمي بار ميآورد، همواره از کشمکش ميان تمايلات طبيعي و تلقينات مخالف اجتماعي پيدا ميشود. از اين جهت است که اين مسأله فوق العاده مورد توجه محافل روانشناسي و روانکاوي قرار گرفته است». کليسا و جلو گيري از طلاق اگر چه طلاق در دين اسلام هم منفور است، اما به عنوان راهي براي برون رفت از مشکلاتي که چارهاي جز جدايي زن و مرد از هم ندارد امري معقول است، شهيد مطهري ممنوعيت طلاق را در مسيحيت کاتوليک به عنوان نقص ديگري در اين مکتب بر ميشمارد و عواقب و نتايج آن را در اروپاي کنوني بيان ميکند. «در باب طلاق، قوانين دنيا بين افراط و تفريط است. در بعضي از قوانين اساساً طلاق را به هيچ شرطي و با هيچ قيدي و در هيچ وضعي مجاز نميدانند، همان چيزي که مسيحيت کاتوليکي روي آن پافشاري ميکند که ازدواج همين قدر که منعقد شد ديگر قابل انفساخ نيست و طلاق نبايد وجود داشتهباشد. واضح است که اين يک امر غيرطبيعي است، براي اينکه ازدواجهايي صورت ميگيرد که بعد به هيچ شکل قابل ادامه واقعي نيست. ... يک وقت ميگوييم فقط اسم زن و شوهر رويشان باشد ولو اينکه هميشه مانند دو دشمن بخواهند با يکديگر زندگي کنند. اين که روح و حقيقت ازدواج نيست. و از همين جهت است که اين تز کاتوليکها در همه کشورهاي اروپايي شکست خورده و تنها جايي که باقي مانده بود خود رُم بود که گويا در آنجا هم بالاخره شکست خورد. چون قانون اجازه طلاق نميداد، آمار نشان ميداد ـ و روزنامهها طبق آمارهايي که خود آنها داده بودند مينوشتند ـ که چندين ده هزار ازدواجهايي وجود دارد که عملًا متارکه است، يعني زن براي خودش مچرخد. مرد براي خودش و چندين سال ميگذرد و همديگر را نميبينند. با همه اين احوال باز کليسا اجازه نميدهد که رابطه ازدواج منفسخ بشود. واضح است که اين يک امر غيرطبيعي و غيرعادي است». مسائل ديگري چون تبليغ از ضعف و زبون پروري، محبت از روي ناداني، قبول يکي از دو بدبختي در دنيا و آخرت در زندگي ديني، نگاه کليسا به زن و مساله مهمي چون پرداخت غرامت ناکارمدي کليسا در عرصههاي اجتماعي و بسياري ديگر از ناتوانيهاي کليسا از نظر صائب استاد دور نمانده و به نقد آن پرداخته اند که در اين مختصر مجالي براي آن نيست. آنچه گفته شد در عرصه مفاهينم کليسا بود و همه ناشي از انحرافاتي که در آيين مسيح به وجود آمده است چنان که شهيد مطهري(ره) نيز به ان تصريح نموده اند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image