تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه
در پاسخ به مطالبی توجه کنید .الف. شخصیت بایزید بسطامی ابویزید طیفور پسر عیسی پسر سروشان بسطامی ملقب به سلطانالعارفین به ظاهر در نیمه اول قرن دوم هجری یعنی در سال آخر دورهی حکومت امویان در شهر بسطام از ایالت کومش(قومس)، در محله مؤبدان(زرتشتیان) در خاندانی زاهد و متقی و مسلمان چشم به جهان صورت گشود. (برخی از محققان پدران بایزید از جمله سروشان را پیرو آئین مهر دانستهاند.) فصیح احمد خوافی تولد او را در سال 131 هجری ثبت کرده و نوشته است که جد او سروشان والی ولایت قومس (کومش) بوده است.به ظاهر بایزید در تصوف استاد نداشته و خرقهی ارادت از دست هیچیک از مشایخ تصوف نپوشیده است، گروهی او را امّی دانسته و نقل کردهاند که بسیاری از حقایق بر او کشف میشد و خود نمیدانست، گروهی دیگر نقل کردهاند که یکصد و سیزده یا سیصد و سه استاد دیده است. قدر مسلم اینکه استاد او در تصوف معلوم نیست که کیست و خود چنین گفته است که: «مردمان علم از مردگان گرفتند و ما از زندهای علم گرفتیم که هرگز نمیرد. و باز پرسیدند که پیر تو در تصوف که بود؟ گفت: پیرزنی»به هر جهت زندگانی این صوفی بزرگ ایرانی مبهم است؛ اما آنچه مسلم است او به خلاف جنید بغدادی سکری بوده و سخنانی که ظاهر آنها با شریعت همخوانی ندارد در آثار او فراوان به چشم میخورد و همین گفتار و روش او در تصوف که شباهت تام و تمام به روش ملامتیه دارد و موجب شد که مردم بسطام با وی مخالف باشند.آوردهاند که: (چون کار او بلند شد سخن او در حوصلهی اهل ظاهر نمیگنجید، حاصل هفت بارش از بسطام بیرون کردند. وقتی که وی را از شهر بیرون میکردند پرسید جرم من چیست؟ پاسخ دادند: تو کافری. گفت: خوشا به حال مردم شهری که کافرش من باشم.)در میان عارفان ایرانی بایزید از نخستین کسانی است که به نویسندگی و به قولی به شاعری پرداخت. امام محمد غزالی در قرن پنجم هجری از آثار او استفاده کرده است ولی در حال حاضر چیزی از آثار قلمی وی در دست نیست.عمدهی احوال بایزید بسطامی در کتاب «النور من کلمات ابیالطیفور» تألیف ابوالفضل محمد پسر علی سهلکی صوفی است که از خلفاء بایزید بوده و بیشتر روایتها را به چند واسطه از خویشان و نزدیکان بایزید نقل میکند. شطحیات بایزید بسطامی که به «پیر بسطام» شهرت دارد در این کتاب جمع آمده است، بعلاوه پارهیی از این شطحیات را نیز جنید شرح کرده است که در کتاب «اللمع» سراج نقل شده است و از نورالعلوم هم که در شرح مقامات ابوالحسن خرقانی است؛ اطلاعات مفید در باب بایزید بسطامی بدست میآید و در ظاهر آنچه در طبقات سلمی، انصاری، کشفالمحجوب هجویری. تذکرهالاولیاء عطار، نفحاتالانس جامی و سایر مآخذ درباره بایزید آمده است غالبا از همین منابع اخذ شده است بایزید در اوایل عمرخود به اقصی نقاط ایران، عراق، عربستان و شام سفر کرده است.برخی نوشتهاند که وی شاگرد امامجعفرصادق(ع) امام ششم شیعیان بوده است به روایت سهلکی دو سال برای امام سقایی کرد و در دستگاه امام او را طیفورالسقاء میخواندند. تا آنکه امام جعفر صادق وی را رخصت داد که به خانهی خویش بازگردد و خلق را به خدای دعوت کند. این روایت را غالب مآخذ صوفیه ذکر کردهاند از جمله اینکه: (وی مدت هفت سال از محضر امام جعفر صادق کسب دانش نموده است. گویند بعد از هفت سال روزی حضرت به بایزید فرمودند کتابی را از طاقچهی اطاق بیاور. بایزید گفت طاقچه در کجاست؟ حضرت فرمود در این مدت شما در این خانه طاقچهای ندیدهای؟ جواب داد من برای دیدن خانه و طاقچه نیامدهام، بلکه جهت دیدن طاق ابروی آن قبلهی اولیاء آمدهام (یعنی برای کسب فیض و درک معانی والای انسانیت آمدهام) حضرت فرمود: بایزید کار تحصیل تو تمام است باید به ولایت خود رفته و خلق را راهنمائی نموده و آنان را براه حق دعوت نمائی)مطلبی که در اینجا قابل توجه و تذکر میباشد اینست که چنانکه تولد بایزید را مطابق نظر برخی از نویسندگان در سال 188 هجری قمری بدانیم واقعهی ملاقات او با امام جعفر صادق(ع) که در سال 148 هجری که وفات یافته ممکن نیست، سهلکی وفات وی را در سال 234 هجری به سن هفتاد و سه ثبت کرده است. میرزا محمدتقی ملقب به مظفرعلیشاه کرمانی درباره سلسلههای تصوف سروده است:همچنین آن جعفرصادق لقب آن امام پاک پاکیزه نسبچشم و دل بگشود چو طیفور را بایزید آن پای تا سر نور راپیر بسطام از دمش شد زندهدل صاحب دل آمد و فرخنده دلگشته مأذون اجازت زان جناب سلسله جاری شده زان مستطابجـمله درویشان شطـاری لقب خرقه بگـرفته از آن کامل ادبشیخ فریدالدین عطار نیشابوری در تذکرهالاولیاء مینویسد «نقل است که یک بار قصد سفر حجاز کرد چون بیرون شدی بازگشت. گفتند: هرگز هیچ عزم، نقص نکردهای، این چرا بود؟ گفت: روی به راه نهادم زنگی دیدم تیغی کشیده که اگر بازگشتی نیکو، و الا سرت از تن جدا کنم، پس مرا گفت: «ترکت الله ببسطام و قصدالبیت الحرام» خدای را به بسطام بگذاشتی و قصد کعبه کردی . . . »جنید نهاوندی(بغدادی) دربارهی بایزید بسطامی گفته است: بایزید چون در میان ما چون جبرئیل است، درمیان ملائکه.از جمله سخنانی که از بایزید نقل شده و از آن کفر وی نتیجه گرفته شده است میتوان به ندای بایزید:«سبحانی، سبحانی، ما اعظم شأنی سبحان» (سبحان مراست، سبحان مراست وه چه بزرگ جایگاهی است مرا) اشاره کرد که همان فنای مصطلح عرفانی را میرساند و ظاهری مخالف با شریعت دارد. به همین دلیل چنین استنباط شده بود که بایزید ادعای الوهیت کرده و در نتیجه همپایهی فرعون شده است. که بنا به نوشتهی کتاب آسمانی در ازای چنین ادعا و خیرهسری به عذابی صعب دچار گردید. جنید هنگام تفسیر این سخنان، در آنها موردی که مغایر دین باشد نمییابد و در تفسیر او از این سخنان تنها یک مطلب استنباط میشود که بایزید غرق در ستایش توحید، وجود خود را از یاد برده و ندای سبحانی او را نباید به شخص وی، بلکه به خدا منسوب داشت، که کلماتش را بایزید بدون اختیار بیان کرده است. میگویند وقتی یک تن از علماء بر کلام بایزید اعتراض کرد که این سخن با علم موافق نیست، بایزید پرسید: آیا تو بر کل علم دست یافتهیی؟ گفت: نه، بایزید گفت: این سخن ما تعلق به آن پاره از علم دارد که به تو نرسیده است.ب. نظر امامان شیعی در مورد این اشخاص:در تاریخ نقلی که از امامان شیعی در خصوص این مشیخه تصوف رسیده باشد وجود ندارد. در کل اگر بخواهیم ضابطه و قاعدهای را در مورد دیدگاه امامان شیعی نسبت به این اشخاص مشخص کنیم این است که هر آنچه مطابق دین و شریعت نبوی نباشد و حتی در برخی موارد معارض با آن به شمار آید مورد رضایت امامان شیعی قرار ندارد. به طور مثال شطحیاتی که بر زبان بایزید بسطامی جاری میشده است و یا کلمات قصار او و باید توجه داشت گرچه این اشخاص خود را به وسیله سلاسل صوفیه به امامان شیعی متصل میسازند اما سیر و سلوکی ویژه خود داشته و با وجود ائمه برای خود خلافت در طریقت را ادعا داشته اند که جای شگفتی بسیاری دارد به طور مثال با وجود امام موسی کاظم علیه السلام، تمسک به بایزید بسطامی کمی جای شگفتی دارد.در مجموع برداشت خوبی از امامان شیعه نسبت به اینگونه افراد به چشم نمیخورد اما این به آن معنا نیست که هیچیک از آموزههای آنان قابل اعتنا نباشد بلکه برخی از آموزههای تصوف مورد قبول شریعت میباشد.ج. بایزید در نگاه عالمان دین در میان نظرات متفاوت، بعضی فقهای شیعه شخصیت بایزید را مورد انتقاد قرار دادهاند از متقدمین کسی چون مقدس اردبیلی قائل به اعتقاد متصوفه از جمله بایزید به حلول یا اتحاد بوده و از متاخرین سید_ابوالقاسم_خوئی که وی را قائل به وحدت وجود و موجود دانسته، ایندو بر وی طعن وارد نمودهاند. همچنین فقهایی چون صافی گلپایگانی با توجیه ناپذیر و تاویل ناپذیر بودن سخنان بایزید و سید صادق شیرازی که به نقل حر عاملی آورده وی مورد سرزنش مکرر محمد تقی قرار گرفتهاست وسید_محمدباقر_شیرازی که با مخالف شرع دانستن همایش برای وی و میرزا_یدالله_دوزدوزانی با این نقل که وی یک عمر منحرف بوده و اواخر عمر به واسطهٔ امام صادق مستبصر شدهاست مخالفت خود را با همایش درنظرگرفته برای تجلیل از بایزید در شاهرود طی اعلامیههایی ابراز داشتند1بعضی نظرات وی را معاصر محمد باقر و جعفر صادق می دانند این در حالیستکه که وفات بایزید در قرن سوم (سال ۲۶۱ هجری) میباشد حال آن که فوت امام صادق در سال ۱۴۸ هجری بوده و تفاوت وفات ایشان ۱۱۳ سال میشود و کسی عمر بایزید را بیش از هشتاد سال ذکر نکرده2در اظهاراتی متفاوت با دیگر فقهای شیعه آیت الله خامنهای در سفر خود به شاهرود با اشاره به شخصیت بایزید ابراز داشته بود: «نام بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی را همهٔ مسلمانان و مرتبطین با معارف اسلام - ولو غیرمسلمان - شنیدهاید. البته امثال بایزید و ابوالحسن خرقانی را با این مدعیان صوفیگری نباید اشتباه کرد. آنها داستان دیگری دارند و ماجرا و سخن دیگری است3 همچنین آیت الله بهجت شَطَحیّات اینگونه شخصیتها از جمله بایزید را قابل تاویل دانستهاست و تکفیر آنها را روا ندانسته در عین حال متابعت معصومین را شرط و موافقت با آنها را ملاک دانستهاست4د. در نگاه صوفیان و بزرگان بایزید بسطامی بیش از دیگران دارای شهرت و اهمیت بوده و رفتار و گفتارش در همهٔ مردان راه حق تأثیر کردهاست، به این جهت داستانها و سخنان او بیش از هر صوفی و عارفی در کتب صوفیه و عرفا آمدهاست و مخصوصاً در آثار منظوم عرفانی مانند آثار عطار و مثنوی مولوی بیشتر جلوهگر است.فریدالدین عطار در تذکره الاولیا ۵۶ صفحه به ذکر شرح حال و اقوال بایزید اختصاص داده و این مقدار تفصیل دربارهٔ صوفی و عارفی دیگر در آن کتاب به نظر نمیرسد. عطار در آغاز شرح حال او مینویسد:«آن خلیفهٔ الهی، آن دَعامهٔ نامتناهی، آن سلطان العارفین، آن حجة الحق اجمعین، آن پُختهٔ جهانِ ناکامی، شیخ بایزید بسطامی- رحمة الله علیه.اکبر مشایخ بود، و حجت خدای بود، و خلیفهٔ بحق بود، و قطب عالم بود، و مرجع اوتاد.و ریاضات و کرامات و حالات و کلمات او را اندازه نبود. و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت. و دایم در مقام و هیبت بود، غرقهٔ انس و محبّت بود، و پیوسته تن در مجاهده و دل در مشاهده داشت. و روایات او در احادیث عالی بود و پیش از او کسی را در معانی طریقت چندان استنباط نبود که او را...».[5]نقل است که چون مادر او را به مکتب فرستاد، در سورهٔ لقمان به این آیت رسید: «أنِ اشکُرلی و لِو اِلدَیکَ» یعنی شکر گوی مرا و شکر گوی مادر و پدر را چون معنی این آیه بدانست نزد مادر رفت و گفت:«در دو خانه کدخدایی چون کنم، یا از خدا در خواه تا همه آن تو باشم یا مرا به خدا بخش تا همه آن او باشم مادر گفت: تو را در کار خدا کردم و حق خود به تو بخشیدم».پس بایزید از بسطام بیرون رفت و سی سال در شام و شامات میگشت و ریاضت میکشید6جنید بغدادی در مورد او می گوید:«بایزید در میان ما چون جبریل است در میان ملایکه7 جواد نوربخش: «بایزید بسطامی که به حق او را باید سلطان العارفین گفت، یکی از پیشتازان تصوف و عرفان است. او در حالی که از توحید سخن می گوید، با مطرح ساختن عشق الهی، مردم را به محبّت به دیگران و دوست داشتن همه ی آفریدگان خدا تشویق می کند. بایزید مکتب انسانیّت را تحت لوای عرفان در زمانی شروع کرد که مبارزه ی فرهنگ بیگانه، خاطر ایرانیان را نگران ساخته بود. او با سخنان بدیع خود فرهنگ ایرانی را از دستبرد اجانب دور نگهداشت.» 8شیخ اشراق گوید (به نقل از مجموعه مصنفات شیخ اشراق - جلد ۳): بایزید و حلاج از اصحاب تجرید بودند و اقمار آسمان توحید. چون دلهای آنان به نور پروردگارشان روشن شد، راز آشکار نهانی را فاش کردند و خداوند که همه چیز را به گفتن واداشته، آنها را به گفتن آورد. حق بر زبان اولیای خدا به سخن می آید9ابوالحسن خرقانی (به نقل از احوال و اقوال خرقانی): روزی شیخ ابوالحسن خرقانی شاگردی را گفت: چه بهتر بودی؟ شاگرد گفت: ندانم. گفت: جهان پر از مرد همه همچون بایزید. 10روزبهان بقلی (به نقل از شرح شطحیات): سیاح بحر تجرید طیرِ و کر تفرید، صلصل مست توحید، طیفور بن عیسی بایزید بسطامی، او بود که کراماتش چون آفتاب پیدا بود. امروز از آن پیداتر، در هوا بپریدی، و پای به نهر بلخ باز آن سوی نهادی بی کشتی. 11پانویس 1.علما با برگزاری همایش بایزید بسطامی به شدت مخالفت کردند وبگاه دارالصادق.2.(الکنی، ج۱، ص ۱۸۱ و ریحانة الادب، ج ۵، ص ۲۰۱)3..بیانات در دیدار مردم شاهرود سایت آیت الله خامنهای.4. پدر عرفان و نادره روزگار تبیان نت.5. تذکرةالاولیاء، ذکر شماره ۱۴، ص ۲۱۱.6. تذکرةالاولیاء، ص ۲۱۲.7. تذکرةالاولیاء، ص ۲۱۱.8. بایزید بسطامی، دکتر جواد نوربخش، مقدمه.9. بایزید بسطامی، دکتر جواد نوربخش ص ۲۶۷.10. بایزید بسطامی، دکتر جواد نوربخش، ص ۲۷۴.11. بایزید بسطامی، دکتر جواد نوربخش، ص ۲۷۲.ر. ک: ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزادfa.wikipedia.org
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.