فصل سوم : حکومت دینی /

تخمین زمان مطالعه: 21 دقیقه

﴿ صفحه ۶۵﴾ فصل سوم حکومت دینى ﴿ صفحه ۶۷﴾ ۱ـ پیشینه، خصوصیات، و انگیزه هاى ترویج اندیشه سکولاریزم را بیان کنید سکولاریزم، نظامى است که داراى مشخصه هایى از جمله جدایى دین از دولت، شکل گیرى دولت براساس ناسیونالیسم، قانونگذارى طبق خواست بشر، تأکید بر عینى گرایى به جاى ذهنى گرایى و حاکمیت علوم تجربى به جاى علوم الهى است. بنابراین، سکولاریزم بر جدایى قلمرو دین از سیاست تأکید دارد. در این نظام، دین امرى فردى قلمداد شده و رسالت آن تنها ایجاد رابطه میان فرد و خداوند است، که در آن سیاست هیچ دخالتى ندارد. پیشینه سکولاریزم


﴿ صفحه 65﴾ فصل سوم حکومت دینى ﴿ صفحه 67﴾ 1ـ پیشینه، خصوصیات، و انگیزه هاى ترویج اندیشه سکولاریزم را بیان کنید سکولاریزم، نظامى است که داراى مشخصه هایى از جمله جدایى دین از دولت، شکل گیرى دولت براساس ناسیونالیسم، قانونگذارى طبق خواست بشر، تأکید بر عینى گرایى به جاى ذهنى گرایى و حاکمیت علوم تجربى به جاى علوم الهى است. بنابراین، سکولاریزم بر جدایى قلمرو دین از سیاست تأکید دارد. در این نظام، دین امرى فردى قلمداد شده و رسالت آن تنها ایجاد رابطه میان فرد و خداوند است، که در آن سیاست هیچ دخالتى ندارد. پیشینه سکولاریزم زادگاه این فکر مغرب زمین است و مى توان گفت سکولاریزم بازتاب طبیعى حوادث پیش از «رنسانس» است. در دوران قرون وسطى، کلیساى کاتولیک عملاً به صورت قدرت امپراتورى درآمده و در جامعه اروپایى، مذهب کاتولیک نمونه تمام عیار یک دین کامل بود؛ از این رو نواقص مذهب را به حساب دین مى گذاشتند. به سبب حاکمیت کلیسا، تنها مسائلى اجازه نشر یافتند که مؤیّد فرضیه ها و تعالیم انجیل بودند. در این عصر با هرگونه نوآورى مقابله مى شد، زیرا، علم شجره ممنوعه تلقى شده و میان علم و دین تعارض برقرار بود. ارزیابى نظریات علمى برمبناى انجیل تحریف شده، باعث انحطاط جوامع مسیحى شد. از سوى دیگر، برطبق متن تحریف شده انجیل، نوعى تقسیم کار میان کلیسا و قیصر پذیرفته شد، زیرا براساس گفته انجیل، آنچه که متعلّق به قیصر است، مى بایست به قیصر، و آنچه متعلّق به خداست، مى بایست به کلیسا واگذار ﴿ صفحه 68﴾ شود. از این رو، برخى نویسندگان گفته اند در مسیحیّت، زمینه مساعد رشد سکولاریزم یافت مى شود، یعنى یکى از عوامل مؤثر در شکل گیرى سکولاریزم، نارسایى تعالیم انجیل ومسیحیّت بود. نهضت اصلاح دینى (رفورمیسم) از دیگر عوامل مؤثر در شکل گیرى سکولاریزم در غرب است؛ یعنى جریانى که طىّ آن بتدریج از نفوذ مذهب در شؤون زندگى کاسته شد. مارتین لوتر (1483 ـ 1546 م) از پیشگامان این حرکت بود. وى با هدف اصلاح دین و برقرارى انضباط در کلیسا، دیدگاههاى جدیدى درباره مسیحیّت ارائه کرد. جدایى دین از سیاست، از جمله اصول مورد نظر وى بود. «لوتر» اظهار داشت پادشاهان قدرت خود را مستقیماً از خدا مى گیرند و وظیفه کلیسا فقط پرداختن به امور معنوى و روحى است. نهضت اصلاح دینى، باعث در هم شکستن حاکمیّت کلیسا و ظهور فلسفه سیاسى جدیدى گشت. از پیامدهاى این حرکت، درگیرى فرقه هاى مذهبى بود که موجب سستى و زوال قداست دین و زمینه ساز سکولاریزم شد. به طور کلّى، مى توان انگیزه هاى ترویج سکولاریزم را در غرب به دو دسته تقسیم کرد: 1. انگیزه هاى خیرخواهانه ترویج سکولاریزم 1. انگیزه هاى خیرخواهانه، که از سوى برخى دینداران دنبال مى شد. آنها مى خواستند قداست دین را حفظ کنند و از طرفى دین را در تعارض با بعضى ارزشهاى پذیرفته شده در جامعه غربى مى دیدند. بنابراین، براى حلّ مشکل گفتند: اساساً حوزه دین از حوزه علوم و فلسفه جداست. تعارض در جایى فرض مى شود که دو چیز در یک نقطه تلاقى کنند، امّا اگر دو خط موازى باشند و در هیچ نقطه اى با هم تلاقى نکنند، تعارضى پیش نمى آید. از این جهت، براى آشتى دادن دین از یک طرف و علم و فلسفه و عقل از طرف دیگر، چنین گفتند که حوزه دین تنها سلسله اى از مسائل شخصى است که در ارتباط انسان با خدا است ﴿ صفحه 69﴾ همچنین آنها درباره ارزشها و باید و نبایدها گفتند: هر باید و نبایدى که در محدوده ارتباط انسان با خدا مطرح مى شود، مربوط به دین است و علم با آن تعارضى ندارد، امّا اگر بایدها و نبایدها مربوط به زندگى اجتماعى انسان باشد، دین نباید دخالت کند. به عنوان مثال، مجازاتهایى که در دین براى مجرمان در نظر گرفته شده است، قابل قبول نیست؛ چون مجازات با کرامت انسانى سازگار نیست. هر مجرمى بیمار است وبیمار را باید مداوا کرد، نه مجازات. 2. انگیزه هاى مغرضانه ترویج سکولاریزم گاه انگیزه هاى مغرضانه اى بود که از سوى کسانى مطرح مى شد که دین را سدّ راه رسیدن به مطامع و منافع خود مى دیدند. از جمله آنها گردانندگان حکومتها بودند که براى دستیابى هر جه بیشتر به منافع شخصى خود، نغمه جدایى دین از سیاست را سرمى دادند. از سوى دیگر نیز، دانشمندانى که دین را در تعارض با یافته هاى علمى خود مى پنداشتند، با آنها همنوا شدند و در نتیجه، اندیشه سکولاریزم تقویت شد. نکته قابل توجه این است که سکولاریزم در سیر تاریخى خود در دنیاى غرب، به دو درجه ضعیف و شدید تقسیم گشته است. به عبارت دیگر دو مرحله تاریخى را طى کرده، که در آن از شکل ضعیف به شکل شدید و افراطى تبدیل شده است: مرحله اوّل سکولاریزم مربوط به دوران «رفورمیسم» و نهضت اصلاح دینى است. در این دوران، جریان «پروتستانیسم» به انگیزه اصلاح دین به وجود آمد. سکولاریزم در این شکل، نافى دین نیست، بلکه دین را منحصر در امور فردى نموده، آن را از مسائل اجتماعى دور مى سازد. امّا در مرحله بعد، این جریان به «رنسانس» که دوره دورى از دین است، منجر شد و اندیشه سکولاریزم به شکل افراطى آن مطرح گشت. در این مرحله، این اعتقاد رواج یافت که باید از ماوراى طبیعت صرف نظر کرد و در زندگى زمینى متمرکز شد و به جاى خدا، انسان را مطرح نمود. اساس رنسانس بر «اومانیسم» (انسان مدارى) متمرکز است. محور همه چیز انسان است؛ از معرفت و شناخت گرفته تا ارزشها، اخلاق، سیاست، حقوق و حکومت. ﴿ صفحه 70﴾ 2ـ آیا اسلام با سکولاریزم (= جدایى دین از سیاست) موافق است؟ سکولاریزم، حقّ قانونگذارى و حاکمیّت را به غیر خدا واگذار مى کند، امّا بینش توحیدى مى گوید: مالکیّت و حاکمیّتِ حقیقى و اصلى از آن خداست؛ و بدون اذن او هیچ انسانى حقّ ندارد بر دیگرى حکم براند. اندیشه سکولاریزم مبتنى بر اختصاص دین به رابطه فردى انسان با خداست ولى وقتى ضرورت دین به عنوان مجموعه اى مشتمل بر قوانین اجتماعى براى سعادت مادّى و معنوى انسان اثبات شود، گرایش سکولاریزم باطل مى گردد. در اینجا، به بررسى این مسأله از دیدگاه اسلام مى پردازیم. بر اساس بینش توحیدى و اسلامى، قانونگذاران و مسئولین قضایى و مجریان قانون، باید به گونه اى از سوى خدا مأذون باشند، در غیر این صورت حقّ تصدّى مقامات مذکور را ندارند. اسلام براى همه شؤون انسانى، چه فردى و چه اجتماعى، قوانین و مقرراتى دارد و در بردارنده احکام حقوقى نیز هست. آیات و روایات فراوانى بر این مطلب دلالت دارد، که گزیده اى از آیات را ذکر مى کنیم: برخى از آیات دال بر ربوبیت تشریعى خدا 1. برخى از آیات مى گوید: اختلافات مردم باید با رجوع به کتاب و اَحکام الهى حل شود: کانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَبِیِّیِنَ مُبَشِّرِیْنَ وَ مُنْذِرِیْنَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمْ الکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ ﴿ صفحه 71﴾ بَیْنَ النّاسِ فیما اخْتَلَفُوا فیهِ.1 2. خداوند کسانى را که احکامى، چه فردى و چه اجتماعى از پیش خود و بدون اذن الهى وضع کردند، مذمت مى کند؛ مثلاً در آیه اى خطاب به مشرکان مى فرماید: قُلْ أَرَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْق فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرامَاً وَ حَلالا قُلْ أَلْلّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُوْنَ.2 اگر چه این آیه درباره احکام فردى (خوردنیها و نوشیدنیها) است، ولى معیار مذکور عامّ است، یعنى در هر مورد که انسانها از سوى خود حکمى صادر کنند، مورد مذمّت هستند. 3. در پاره اى از آیات، به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مؤکداً دستور داده شده از وحى الهى پیروى کند و از پیروى آراى دیگران شدیداً پرهیز نماید: وَ أَنْ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ وَ لاتَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ.3 4. در آیاتى نیز کسانى که بر خلاف آنچه خداوند نازل کرده است حکم کنند، فاسق و ظالم و کافر محسوب شده اند: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمْ الْکافِرُوْنَ (الظّالمون) (الفاسقون).4 5. در آیات دیگر، حکم (قانون و فرمان) فقط از آنِ خداوند دانسته شده است. اِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلِّهِ.5 چنان که گفته شد، فقط در صورتى این حقّ (حق قانون و فرمان دادن) به دیگران انتقال مى یابد که با اذن خدا باشد. 6. آیاتى که خداوند را ربّ معرّفى مى کند، براى مقصود ما کفایت مى کند؛ زیرا 1- بقره (2) ، آیه 213. 2- یونس (10)، آیه 59. 3- مائده (5)، آیه 49. 4- مائده (5)، آیات 44، 45، 47. 5- انعام (6)، آیه 57؛ یوسف (12)، آیات 40 و 67. ﴿ صفحه 72﴾ ربوبیّت به معناى صاحب اختیار بودن است. ربّ کسى است که با اختیار کامل، هر گونه که بخواهد در مربوب تصرّف مى کند. گاه ربّ هر طور که مى خواهد مربوب را ساخته و پرداخته مى کند، و این تصرّف تکوینى است و گاه براى او قانون وضع کرده و امر یا نهى مقرّر مى دارد، و این تصرّف تشریعى است. اگر کسى براى خداوند ربوبیّت تشریعى قائل نباشد، نخستین مرتبه اسلام را فاقد است؛ زیرا نصاب توحید که براى مسلمان بودن ضرورت دارد، اعتقاد به توحید در خالقیّت و ربوبیّت تکوینى و تشریعى است. ابلیس با این که خداوند را خالق و ربّ تکوینى مى دانست و به معاد هم اعتقاد داشت، از دیدگاه قرآن کافر است به دلیل انکار ربوبیّت تشریعى الهى و سرپیچى از فرمان حق تعالى. خداى متعال در قرآن در مقام ملامت یهودیان و مسیحیان مى گوید: اتّخذوا اخبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله1 یعنى آنان در برابر خدا احبار [ = دانشمندان ] و راهبان خویش را ارباب گرفته بودند. شکى نیست که نه یهود و نه نصارى بزرگان کنیسه و کلیسا را خداو آفریننده و هستى بخش نمى دانستند بلکه آنان را فقط صاحب اختیار در تشریع و قانونگذارى مى دانستند.در واقع اینان احبار و راهبان را ربّ تشریعى قلمداد مى کردند یعنى اختیار امر حرام و حلال کارها را بدست بزرگان کنیسه و کلیسا مى دانستند. در جاى دیگر، خداى متعال خطاب به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) مى گوید: اهل کتاب رابه امورى فرابخوان. از جمله اینکه: لایتخذ بعضنا بعضاً اربابا من دون الله 2 یعنى بعضى از ما [ = مسلمین و اهل کتاب] بعضى دیگر را ارباب در برابر خدا نگیرند. در روایاتى این آیه چنین تفسیر شده است که آنان [ = اهل کتاب ] اعتقاد به اطاعت از بزرگانشان داشتند و بزرگانشان را صاحب اختیار در امر دین مى شمردند نه اینکه آنان را مبلّغ دین خود بدانند. 1ـ توبه (9) آیه 31. 2ـ آل عمران (3) آیه 64. ﴿ صفحه 73﴾ برخلاف این اندیشه، مسلمانان معتقدند که همانگونه که خلقت و تکوین منسوب به خداست تشریع و قانونگذارى هم منتسب به اوست و هیچکس دیگر را در کنار خدا صاحب حق قانونگذارى نمى شمارند. بنابراین در نظر مسلمانان هم ربوبیت تکوینى و هم ربویت تشریعى منحصراً از آنِ خداست. بنابر ربوبیت تشریعى الهى همه شؤون تدبیر و اداره جامعه باید به خدا انتساب یابد. تنافى سکولاریزم با اندیشه ربوبیت تشریعى الهى با توجّه به آنچه بیان شد، روشن مى گردد: اسلام در زمینه مسائل اجتماعى ـ از کوچکترین آنها گرفته تا مسائل اجتماعى بین المللى ـ قانون دارد. بنابراین چگونه مى تواند با سکولاریزم که مبتنى بر تفکیک دین از مسائل جدّى زندگى ـ چه سیاسى و چه حقوقى، اجتماعى و خانوادگى ـ است سازگار باشد؟! یکى از دلایل ترویج سکولاریزم در غرب این بود که آنها مى خواستند تعارضى بین خواسته هاى خدا و خواسته هاى مردم پدید نیاید. از این روپنداشتند جاى دین فقط کلیساست، و دین حق دخالت در مسائل اجتماعى و حقوقى را ندارد. امّا در بینش اسلامى، بالاترین ارزش این است که انسان، تابع اراده خدا و بنده خالص او باشد و همه چیز را در اختیار او قرار دهد. پس بر اساس این بینش مسلمان نمى تواند معتقد به آزادى مطلق در مسائل مهمّ زندگى اش باشد. * * * * * ﴿ صفحه 74﴾ 3ـ آیا ایجاد حکومت دینى و دخالت روحانیت در سیاست تکرار تجربه مسیحیت در قرون وسطى نیست؟ اخیراً، در برخى نوشته ها و سخنرانى ها، شرایط کنونى ایران اسلامى به حکومت مسیحیّت در قرون وسطى تشبیه مى شود و با در نظر گرفتن وجوهى چند براى این شباهت چنین وانمود مى گردد: همانگونه که حکومت بنام دین در جهان غرب پیامدهاى ناهنجارى به دنبال داشت و عامل سرخوردگى و عقب افتادگى شد، در ایران امروز نیز چنین حالتى رخ نموده است و براى رهایى از آن، چاره اى جز پیمودن همان راهى که در آن سامان صورت گرفت، وجود ندارد. قبل از هر چیز باید توجه داشت که از همان روزى که پیامبران(ع) براى هدایت بشر مبعوث شدند، حزب شیطان هم براى مقابله با آنها و خنثى کردن برنامه ها و فعالیتشان دست به کار شده در هر زمانى و هر جامعه اى متناسب با شرایط آن حرکتهایى انجام داد و در آینده هم صورت خواهد داد. مخدوش کردن چهره انقلاب نسخه اى که استکبار جهانى براى ما پیچیده است و از همان سال هاى نخستین بعد از پیروزى انقلاب شروع به برنامه ریزى و اجراى آن نموده است، مخدوش جلوه دادن نظام اسلامى ما و یکسان انگارى آن با نظام قرون وسطى که بوسیله کلیسا (خصوصاً کلیساى کاتولیک) اداره مى شد، مى باشد. مطابق این طرح اسلام بعنوان مانعى در برابر پیشرفت علم و دانش و صنعت و فنّ آورى معرّفى مى گردد، همچنان که بعنوان دیدگاهى ناکارآ و ناقص که نظام مبتنى بر آن توانایى حلّ مشکلات جامعه و اداره آن را ندارد شناخته مى شود و با برشمردن مؤلّفه هایى آن را دلیل همسانى این دو نظام ـ یعنى نظام اسلامى و نظام ﴿ صفحه 75﴾ حکومتى مسیحیّت ـ قلمداد مى کنند. تا از سویى تجارب مبارزاتى قرون وسطى با چنین نظامى را بهترین راه وانمود کنند و از سویى ادّعا کنند، آنچه براى آن نظام اتفاق افتاد، براى این نظام هم خواهد افتاد. اولین وجه شباهت چنین بیان مى شود: کسانى در آن زمان به نام دین بر مردم حکمرانى مى کردند. اکنون نیز وضع بر همین منوال است، چراکه عده اى مى خواهند به نام خدا و دین بر مردم حکومت کنند. پس وجه مشترکى بوجود آمد. سپس مى افزایند: سخت گیرى هایى که آن گروه در مورد افکار و عقاید خود مى کردند، این عده نیز اعمال مى کنند. آنها مخالف آزادى فکر و اندیشه بودند و مخالفین با افکار کلیسا را زندانى، محاکمه و یا اعدام مى کردند. اینها نیز چنین اعمالى روا مى دارند. پیشنهاد پروتستانتیسم براى جامعه ما واکنش جهان غرب براى مبارزه با آن نظام در گام اوّل، نهضت اصلاح دینى یا «پروتستانتیسم» بود، یعنى در بین خود کشیش ها و رجال دینى کسانى رفتار کلیساى کاتولیک را تقبیح نموده و گفتند: این شیوه، مسیحیّت واقعى نیست و ما باید به مسیحیّت اصیل برگردیم و پیشنهاد کردند، باید مذهب بگونه اى مطرح شود که در آن حکومت نباشد و به کار سیاست نپردازد، و فقط وظیفه اش برقرارى روابط بین خدا و فرد باشد و بدین ترتیب به مبارزه با روحانیت رسمى مسیحیّت پرداختند (این در واقع آغاز فکر پروتستانتیسم است که مارتین لوتر ابتدا مطرح و بعد کالون و دیگران به صورت هاى مختلف دنبال کردند و فرقه هاى پروتستان بوجود آمد. بهرحال در نظام اسلامى ما نیز چنین القاء مى شود که: خلط بین دین و سیاست و قراردادن دین بعنوان اساس حکومت فرجامى نیک تر از آنچه براى کلیساى کاتولیک واقع شد، نخواهد داشت و شکستى عظیم براى اسلام به وجود خواهد آورد. پس همان بهتر که براى نجات دین حساب آن را از سیاست جدا کنیم. از طرفى ورود در سیاست قداست روحانیّت و متدینین را مى شکند چراکه اولا: سیاست دغل بازى هاى خاص خود را دارد، و ثانیاً: با دخالت این گروه چه ﴿ صفحه 76﴾ بسا نابسامانى ها و نارسائى هایى بوجود آید که پیامدهاى منفى آن دامنگیرشان شود و حرمت روحانیّت در جامعه را زایل گرداند، پس خوب تر آن که اینها فقط به رابطه با خدا و موعظه مردم بپردازند و کارهاى سیاسى را به اهلش واگذارند. سابقه پروتستانتیسم در جامعه اسلامى باید گفت: این نسخه هم شیوه جدیدى نیست و سابقه اى طولانى در این کشور دارد، همچنان که قبل از پیروزى انقلاب نیز عده اى که بعضاً گرایش هاى دینى هم داشتند چنین مطالبى را مطرح مى کردند که بعنوان نمونه مى توان به کتابچه «مرز بین دین و سیاست» نوشته مهندس مهدى بازرگان اشاره کرد. و قبل از آن فتحعلى آخوندزاده ایجاد پروتستانتیسم اسلامى را بعنوان راهى براى جبران عقب ماندگیهاى ایران پیشنهاد کرده بود و بعداً هم دیگران آنرا تکرار کردند. در هرحال، بررسى تفصیلى این مقایسه (بین اسلام و مسیحیّت)، همچنین ریشه یابى عواملى که منجرّ به نهضت اصلاح دینى در اروپا شد و تبیین این واقعیّت که چنین مؤلّفه هایى اساساً در اسلام و حکومت اسلامى وجود ندارد (و اسلام با مسیحیّت تحریف شده ماهیّتاً تفاوت بسیار دارد)، خود مجالى گسترده مى طلبد، اما آنچه اجمالا در اینجا مى توان گفت آن است که: اسلام اینجا نیست که فقط برنامه اى محدود براى برقرارى رابطه بین خدا و فرد ارائه کرده باشد و بس، بلکه دینى جامع و گسترده است که براى تمام شؤون زندگى بشر اعمّ از شؤون فردى (ارتباط انسان با خدا، و ارتباط انسان با خود) و شؤون اجتماعى (از جمله حقوق، سیاست، اقتصاد، خانواده، تجارت و ...) داراى قانون و برنامه است که البته سمت و سوى همه آن احکام و قوانین بسوى تأمین کمال نهایى انسان یعنى قرب به خدا و سعادت اخروى، همینطور تأمین مصالح فردى و اجتماعى و خوشبختى زندگى این جهانى بشر مى باشد. همچنان که دخالت در سیاست به مفهوم اسلامى آن نه تنها دامن قداست روحانیّت و متدینین را نمى آلاید که بعنوان مجریان احکام الهى و خدمتگزاران مسلمین وظیفه اى واجب و غیر قابل اجتناب را بر دوش آنها مى نهد و اجراى هر یک از احکام الهى در این ﴿ صفحه 77﴾ زمینه و حل مشکلات مردم گامى بلند در جهت تعالى روحى و قرب به خدا، و نیز تأمین سعادت انسان ها و مصالح واقعى آنها در جامعه است. ملخّص کلام آن که دشمن با کمک عوامل داخلى خود سعى بر این دارد که ایده «پروتستانتیسم اسلامى» را در میان قشر تحصیلکرده و جوانان ما مطرح کرده و آنها را به اصطلاح به سوى «قرائتى نو» از دین بکشاند که نه قرآن و سنّت1 آن را بر مى تابد و نه مردم مسلمان و دیندار ما. بقول حضرت امام خمینى(ره): یکى از مصیبت ها این است که یک آدمى که از اسلام نمى داند که اسلام با سین است یا با صاد از اسلام بى اطّلاع است، از مدارک اسلام بى اطلاع است، این، یک کلمه را برمى دارد و مى رود پیش جوانان مى خواند و داد مى زند و فریاد مى زند و جوان ها را وادار به یک کار مى کند ... یک همچو آدم هایى خیال مى کنند که حالایى که مثلاً انقلاب شده باید در اسلام هم انقلاب بشود... اینها نمى فهمند بسیارشان هم فهمیده هستند لکن مى خواهند اساس را از بین ببرند».2 پیشنهاد رنسانس اسلامى دومین اقدام دشمن پیشنهاد رنسانس است، رنسانس اسلامى، یعنى جامعه ما باید از نو متولّد شود با یک فرهنگ جدید، فرهنگى که در آن از باورها و قواعد دینى خبرى نباشد و دین منزوى گردد. هرچند این کار در یک جامعه دینى اینجا مانند کشور ما بسیار مشکل است. اما شاید بتوان زمینه هایى پیدا کرد و از طریق آنها به هدف مورد نظر دست یافت. طبعاً نمى توان به عده اى که نابسامانى ها، بى عدالتى ها و مفاسد رژیم گذشته را تجربه و دست به انقلاب زده اند امیدوار بود. همچنین از جوانان جبهه رفته و در راه اسلام و انقلاب سختى دیده نیز انتظار نمى توان داشت. پس باید سراغ طیفى رفت که مولود بعد از انقلاب است و هرگز شاهد مشکلات قبل از پیروزى انقلاب نبوده است و هیچگاه رنجهاى اوایل انقلاب و دوران جنگ تحمیلى را تجربه نکرده 1ـ پیامبر اسلام(ص) مى فرمایند: انى تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا کتاب الله و عترتى اهل بیتى و انّهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض. 2ـ صحیفه نور، ج 13 ص 182ـ 175. ﴿ صفحه 78﴾ است. نسلى نو که فضایى اسلامى متولّد شده است و خواسته هایى چون رفاه، آسایش، آینده روشن، پست و مقام و چیزهایى از این دست دارد. راههاى نفوذ دشمن در قشر جوان اما چگونه باید نفوذ کرد و اندیشه ها را تغییر داد و شرایط کافى براى تحوّل را به وجود آورد؟ چندین کار را انجام دادند و مى دهند: 1. سکوت نسبت به ارزش هاى اسلامى و انقلابى مانند جهاد، شهادت، فداکارى، زهد و پارسایى و دم زدن از مفاهیمى نو مانند دموکراسى، توسعه، آزادى و ... که از سویى براى همه خصوصاً قشر جوان جذاب باشد و از سوى دیگر مقدمه و تمهیدى براى از بین بردن و محو ارزش هاى اسلامى قرار گیرد. 2. معرّفى روحانیت به عنوان عامل مشکلات اقتصادى مردم، گرانى و تورّم، کمبود وسائل رفاهى، وقوع جنگ و پى آمدهاى آن و وانمودکردن اینکه مسؤول همه این نابسامانیها مسؤولین نظام هستند و مسؤول نظام هم کسى نیست مگر روحانیّت، پس عامل همه نابسامانى ها و مشکلات، قشر روحانى است و بس. باز بقول حضرت امام(ره): «اینها اساس را مى خواهند بگیرند و هرچیز را مى خواهند یک کارى کنند که غربى بشود، اینها مى خواهند این کار را بکنند، مطلب این نیست که اینها با آخوند بد هستند، براى این که با اسلام بد هستند، مى بینند آخوند براى اسلام دارد چه مى کند. چهارتا آخوند هم بد است جهنّم، امّا نمى گویند چهارتا آخوند، مى گویند روحانیین. باید خرده خرده جلو بیایند، یک قدم جلو بیایند و سنگرگیرى کنند.»1 3. از بین بردن حسّاسیّت ها و غیرت دینى: الگوى عملى و حساسیّت پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) خصوصاً قیام اباعبدالله در برابر دین ستیزى، تحریف و بدعت گذاریها خود سرمشقى نیک براى مردم مسلمان کشور ما بوده است تا هرجا خطرى را متوجّه اسلام ببینند با تمام وجود و با بذل جان و مال در صدد 1ـ صحیفه نور، ج 13، ص 182-175. ﴿ صفحه 79﴾ دفع آن برآیند. دشمن با شناخت این عامل حیاتى و سرنوشت ساز سعى وافر در از بین بردن و خاموشى آن دارد. 4. دین و دیندارى را عامل اختلاف معرّفى کردن: در عصر جدید که انسانها تلاش دارند تا از نتیجه تعامل و همکارى با یکدیگر بهره ببرند و به پیشرفت هاى جهانى نائل آیند و چون همه مردم از دین واحدى پیروى نمى کنند دین عاملى براى اختلاف و دشمنى خواهد بود، در حالى که ما براى ورود به جامعه بین المللى و پذیرفته شدن از سوى دیگران راهى جز لبخندزدن به دیگران و تسامح و تساهل در دین و احکام مربوط به آن نداریم. بنابراین، باید دین را کنار گذاشت یا حداکثر آن را در حدّ یک سلیقه انگاشت و همانطور که سلایق مختلف دیگران را در امورى مانند رنگ لباس و دوخت آن تحمّل مى کنیم، سلایق آنها را در اصل دیندارى و کیفیّت آن تحمّل و این آسان گیرى را در مورد گرایش هاى جدید و به اصطلاح قرائت هاى نو از دین در داخل کشور هم داشته باشیم. همانطور که مى دانید این تلاش ها، سال هاى بسیارى است که از سوى دشمنان اسلام و قرآن صورت مى گیرد و بخصوص بعد از پیروزى انقلاب روند گسترده و عمیق ترى را به خود گرفته است و متأسفانه چنین برنامه هایى بعضاً توسط کسانى اجرا مى شود که خود نیز متوجه نیستند و بنحوى فریب دشمن را خورده اند. وظیفه سنگین دلسوختگان اسلام و انقلاب اما آنچه مهم است وظیفه خطیر دلسوختگان اسلام و انقلاب اعم از اندیشمندان حوزه هاى علمیه و دانشگاههاست که ابتدا توطئه هاى دشمن را به درستى شناسایى کنند و سپس براى مقابله با آن، برنامه اى منسجم و حساب شده ارائه نمایند و با جهاد فکرى و فرهنگى خود راه را براى دین ستیزان بسته و دَین خود را ادا نمایند تا هم جوانان، بخصوص دانشجویان که آماج چنین حملاتى هستند سره را از ناسره تشخیص دهند و هم ملت عزیز بار دیگر در عزم خود بر حاکمیّت اسلام و قرآن در کشور و اعتلاى دین راسخ تر شوند. ﴿ صفحه 80﴾ ولایت فقیه از نگاه امام(قدس سره) به حرف هاى آنهایى که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب مى کنند و مى خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند، گوش ندهید. اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا یا طاغوت. یا خداست یا طاغوت. اگر به امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است وقتى غیر مشروع شد طاغوت است. اطاعت او اطاعت طاغوت است. وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتى از بین مى رود که به امر خداى تبارک و تعالى یک کسى نصب بشود. شما نترسید از این چهار نفر آدمى که نمى فهمند اسلام چه است، نمى فهمند فقیه چه است، نمى فهمند که ولایت فقیه یعنى چه. آنها خیال مى کنند که یک فاجعه به جامعه است. آنها اسلام را فاجعه مى دانند نه ولایت فقیه را. آنها اسلام را فاجعه مى دانند، ولایت فقیه فاجعه نیست، ولایت فقیه تبع اسلام است. صحیفه نور ج 9 ص 251 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image