برتری امام علی(ع) /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

تفاوت بین برتری امامت امام علی(ع) بر خلافت خلفا و دلیل صبر کردن و سکوت ایشان چیست؟


پرسش شما شامل دو قسمت اساسى میباشد : در پاسخ سئوال اول میگوییم : با توجه به نص صریح قرآن کریم حکومت بر مردم تنها به خداى متعال اختصاص دارد : « ان الحکم الا لله » ( 57 انعام - 40 یوسف ) . به نظر قرآن کریم تنها خداى متعال و کسانى که از جانب او به حکومت منسوب باشند صلاحیت حکمرانى و امامت مردم را دارا هستند : اتبعوا ما انزل الیکم من ربکم و لا تتبعوا من دونه اولیاء ( 3 اعراف ) فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى أنفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما ( 65 نساء ) قرآن کریم همانگونه که ولایت خداى متعال را ولایت نور میداند ، ولایت هر حاکمى که از جانب خداى متعال به حکومت نصب نشده باشد را ولایت طاغوت میداند که موجب ورود از نور به ظلمات است : الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات . . . ( 257 بقره ) لذا در حدیثى از امام صادق علیه‌السلام آمده است : لا دین لمن دان بولایه إمام جائر لیس من الله . یعنى کسى که به امامت امام جائرى که از جانب خداى متعال منصوب نگشته گردن نهد دین ندارد ( اصول کافى ج 1 ص 375 ) بنابراین مهمترین عامل دیندارى و اولین وظیفه هر مسلمان این است که در هر زمان امام زمان خود را بشناسد و تحت امامت او اسلام را اقامه نماید . در حدیثى که به تواتر از شیعه و سنى نقل شده است پیامبر اکرم فرمودند : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه . این به آن معنى است که شناخت امام و ولى خدا در هر زمان از نماز و روزه و سایر واجبات مهم تر است . به عقیده ما شیعیان ، بنابر آیات و روایات بسیارى به دستور خدا و نصب پیامبر ، جانشینى پیامبر اکرم و رهبرى امت بعد از وفات ایشان به عهده امیرالمومنین على علیه السلام گذاشته شده است و هر کس که غیر از ایشان در این جایگاه قرار گرفته باشد اولا غاصب و ثانیا مصداق بارز طاغوت است ، چون بر خلاف نص و انتصاب الهى خود را در این جایگاه نشانده است ، و ولایت چنین امامى موجب حرکت از نور به سمت ظلمات است . چنانچه در تاریخ به وضوح دیدیم که جریانى که ولایت و امامت امیرالمومنین را غصب کرد به جایى رسید که در حکومت شوم بنى امیه ، به حکمرانى افراد فاسقى چون یزید و بنى مروان تن داد که از اسلام جز اسمى باقى نگذاشتند و جامعه اسلامى را به انحطاط کشیدند . پس انسانى که طالب حرکت به سمت نور ولایت خداى متعال است در مسئله امامت دقت میکند تا حق را طبق دستور خداى متعال و پیامبر اکرم دریابد و با طاعت امام به حق مسیر نور را بپیماید . کوتاه کلام آنکه اشتباه در مسئله امامت اشتباه بزرگى است که موجب پیمودن راه خطا در همه اعمال و رفتارهاى زندگى است . اما سئوال دوم : چرا امیر مومنان ( ع ) در آن شرائط سکوت اختیار نموده و دست به شمشیر نبردند ؟ علّتش این است که اگر حضرت دست به شمشیر مى بردند ، امّت نو پاى اسلام دو گروه بالفعل مى شدند و جنگ بین امّت اسلام در مى گرفت و مسلمین شروع به کشتن همدیگر مى کردند و این در حالى است که امپراطورى روم و ایران نیز مترصّد فرصتى بودند تا اسلام نوپا را واژگون سازند . لذا رسول خدا ( ص ) حتّى در آخرین روز عمر خویش نیز مى خواست لشکرى به سوى روم بفرستد تا به مرزها یورش نیاورند . در این شرائط ، امیر مومنان ( ع ) مانده بود بین دو امر مهمّ یکى دفاع از خود و خاندانش و خلافت اسلامى ، و دیگرى حفظ اصل دین و وحدت امّت اسلامى . و البته حضرت دومى را بر اوّلى ترجیح مى داد ، در عین اینکه چشم پوشى از اوّلى نیز براى مرد غیورى چون مولى على ( ع ) بسیار گران بوده . لذا آن حضرت وضع خود را در آن شرائط بغرنج چنین توصیف مى فرماید : « آگاه باشید ! به خدا سوگند ! ابوبکر ، جامه ى خلافت را بر تن کرد ، در حالى که مى‌دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى ، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت مى‌کند . او مى‌دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است ، و مرغان دور پرواز اندیشه‌ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد . پس من رداى خلافت را رها کرده و دامن خود جمع نموده از آن کناره گیرى کردم و در این اندیشه فرو رفتم که آیا با دست تنها و بدون یار و یاور براى گرفتن حق خود به پاخیزم ؟ یا در این محیط خفقان‌زا و تاریکى که به وجود آوردند ، صبر پیشه سازم ؟ شرائطى که پیران را فرسوده ، جوانان را پیر ، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار ، اندوهگین نگه مى‌دارد ! در این اوضاع ، پس از ارزیابى درست ، صبر و بردبارى را خردمندانه‌تر دیدم . پس صبر کردم در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با دیدگان خود مى‌نگریستم که میراث مرا به غارت مى‌برند . . . . » ( نهج البلاغه ، خطبه 3 ) بلى امیر مومنان پهلوان بود ، امّا هنر بزرگش کندن دروازه ى قلعه ى خیبر نبود ، بلکه هنرش این بود که عقلش بر احساساتش حکومت مى کرد . هنر امیر مومنان این است که فقط به رضاى خدا کار مى کند نه به رضاى خود . و مى داند که خداوند متعال نمى خواهد اصل اسلام و وحدت جامعه نابود گردد . و مى داند که اگر دست به شمشیر ببرد اوّلاً اختلاف در میان امّت بالا خواهد گرفت و کشور نوپاى اسلامى نابود خواهد شد . ثانیاً حتّى اگر با چنین قیامى به حکومت مى رسید ، باز مردم او را به عنوان خلیفه ى الهى رسول خدا قبول نمى کردند بلکه مى گفتند : على چنان طمع دنیا داشت که به خاطر آن حاضر شد کشت و کشتار راه بیفتد . در حالى که آن حضرت مى خواست به عنوان خلیفه ى تعیین شده از طرف خدا مطرح شود چرا که خلافت او را رسول خدا ( ص ) از طرف خدا اعلام نموده بود . پس نباید چهره ى خلافت حقّ با عملکرد نسنجیده مخدوش مى شد . چرا که امامت از اصول دیانت است . بعد از جریان سقیفه و غصب شدن خلافت توسّط دیگران ، عبّاس و ابوسفیان خدمت حضرت آمده و گفتند : اگر بخواهى ما با تو بیعت مى کنیم . حضرت در پاسخ به آنها و جمع حاضر فرمودند : « أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاهِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَهِ وَ ضَعُوا تِیجَانَ الْمُفَاخَرَهِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ هَذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَهٌ یَغَصُّ بِهَا آکِلُهَا وَ مُجْتَنِى الثَّمَرَهِ لِغَیْرِ وَقْتِ إِینَاعِهَا کَالزَّارِعِ بِغَیْرِ أَرْضِهِ . فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِى وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِى طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ أُمِّهِ بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَهِ فِى الطَّوِىِّ الْبَعِیدَه اى مردم ! امواج فتنه‌ها را با کشتى‌هاى نجات درهم بشکنید ، و از راه اختلاف و پراکندگى بپرهیزید ، و تاجهاى فخر و برترى جویى را بر زمین نهید ، رستگار شد آن کس که با یاران به پاخاست ، یا کناره گیرى نمود و مردم را آسوده گذاشت . این گونه زمامدارى نمودن ، چون آبى بد مزّه و لقمه‌اى گلوگیر است ، و آن کس که میوه را کال و نارس بچیند ، مانند کشاورزى است که در زمین دیگرى کشت و کار کند . من در شرائطى قرار دارم که اگر سخن بگویم ، مى‌گویند بر حکومت حریص است ، و اگر خاموش باشم ، مى‌گویند : از مرگ مى‌ترسید ! ! هیهات ! من و ترس از مرگ ؟ ! پس از آن همه جنگها و حوادث ناگوار ؟ ! سوگند به خدا ، انس و علاقه ى فرزند ابى طالب به مرگ در راه خدا ، از علاقه ى طفل به پستان مادر بیشتر است ! بلکه این سکوت را برگزیدم ، چون از علوم و حوادث پنهانى اطّلاع دارم که اگر آنها را باز گویم مضطرب گشته و به خود مى لرزید ، همچون لرزیدن ریسمان در چاه‌هاى عمیق . » ( نهج البلاغه ، خطبه 5 ) اگر در این دو فقره از کلام امیرمومنان ( ع ) خوب بیندیشید و جوانب آن را با بصیرت بکاوید راز سکوت امیر مومنان ( ع ) را در آن شرائط به دست مى آورید . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image