اسلام و مسیحیت /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

تفاوت اسلام و مسیحیت چیست؟


حقیقت همه ادیان توحیدى - که پیامبران الهى مروج و مبلغ آن بوده اند - یکى است و بر اصول اعتقادى یگانه - که از جانب خداوند متعال بیان شده - استوار است. اساسا در منطق قرآن کریم «ادیان» نداریم؛ بلکه «دین» داریم و تمام پیامبران، منادى «دین واحد» بوده اند که از آن به «اسلام» (تسلیم در برابر خداوند واحد) تعبیر شده است: « ان الدین عندالله الاسلام ؛ همانا دین در نزد خداوند فقط اسلام است» و « و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه ؛ هر کس غیر از اسلام دینى را برگزیند از او پذیرفته نیست». قرآن کریم دین را فقط «اسلام» و همه پیامبران را «مسلمان» مى خواند: « ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما ؛ ابراهیم نه یهودى بود و نه مسیحى؛ بلکه یکتاپرستى مسلمان بود». بنابراین از دیدگاه قرآن مجید، همه پیامبران، مردم را به دین واحد؛ یعنى، اسلام، تسلیم و عبودیت در برابر خداى یگانه دعوت کرده اند و اصول و ارکان اعتقادى واحدى را تبلیغ کرده اند. بر این اساس، همه پیامبران از یک سلسله اصول مشترک و سنتهاى ثابت و واحدى پیروى مى کردند، اصولى چون دعوت به تقوا، نفى شخصیت پرستى، دعوت به وحدت، تبشیر و انذار، تحمل دشمنى و استهزاى جاهلان، دعوت به تعالى و...[1] اما در عین حال به سه جهت پیامبران و ادیان با یکدیگر متفاوت بوده اند:الف) تفاوت محیط و سطح و احتیاج و استعداد مردم، این جهت غیر قابل انکار است که پیامبران براى هدایت مردم آمده اند؛ از این رو، نوع دستورها و سطح مطالب و معارف باید در حدود رشد و درک جامعه و نیازهاى محیط باشد. طبعا بشر در قرون اولیه روابط اجتماعى بسیار محدودى داشت و نظام اجتماعى وى گسترش و تفصیل زیادى نداشت از این رو، قوانین محدودى زندگى او را اداره و رهبرى مى کرد و همین طور آراء، اهواء، افکار و عقاید مختلفى در جامعه ابراز نشده بود، تا براى اصلاح، نیاز به تذکرات فراوان باشد و این گسترش افکار، روابط، شناخت و برخورد با عوامل طبیعى و نیازمندیها رفته رفته موجبات پیدایش دعوت و رسالت و پیامبر جدیدى را فراهم مى کرد تا سرانجام محیط دعوت اسلامى و شرایط آن، ابلاغ دعوت نهایى و کامل را ایجاب کرد.ب) تحریف؛ بدون شک در طى زمان تحریف و انحرافى در ادیان گذشته توسط پیروان نادان و رهبران مذهبى و مقامات خودخواه و سود پرست جامعه به وجود مى آمد، در این صورت لازم بود تا پیامبر دیگرى بیاید و جهات انحراف و تحریف را خاطرنشان ساخته و دین گذشته را از الودگى ها پیراسته سازد. تا این که دوران اسلام که شروع زمان تسلط بشر به ضبط و تدوین و حفظ آثار خود بود، فرا رسید. ج) تفاوت در نوع گمراهى؛ نوع گمراهى و کج روى در زمان ظهور پیامبران تفاوت داشت. مثلاً حضرت موسى در جامعه اى که با ذلت و اسارت و نداشتن نظام اجتماعى و قدرت و حکومت و ظلم کشیدن خو گرفته بودند، پیدا شد و ایجاب مى کرد تا آنان را به زندگى و به دست آوردن قدرت و مبارزه و کوشش دعوت کند، از این رو، در دعوت حضرت موسى جنبه هاى این جهانى و زندگى دنیوى و خشونت به چشم مى خورد. امّا حضرت عیسى در محیط تزارها و سرداران خون آشام و توسعه طلب و جنگجو و دوران زورآزمایى ها و قهرمانى و توجه شدید به مادیّات و دنیادوستى و چپاول اموال قیام کرد و از این رو ایجاب مى کرد که در دعوت خود، محبّت و نوع دوستى و دل برکندن از مادّیات، و زهد و توجه به معنویات را مطرح کند.البته در اسلام چون مواجه با بشریت است و مخصوص منطقه یا نژاد خاصى نیست،نوع دعوت و اصول و برنامه یک جهت نبود و به هر نوع انحراف و کج روى و افراط و تفریطى که ممکن است در بین اقوام و امم به وجود آید، ناظر است.[2] بر این اساس، هر چند اصل دعوت پیامبران یکى بوده است، لکن با توجه به شرایط محیطى و سطح استعداد و آگاهى مردم کم کم شریعت رو به تکامل رفته است تا آمدن پیامبر اسلام که سطح آگاهى به حدى رسیده که هم دین و شریعت را مى توانستند از تحریف مصون نگه دارند و هم امکان بیان دقایق عقاید و معارف و اخلاق و نیز بیان تمام دستورات فردى و اجتماعى که در سعادت بشر نقش دارد، میسر شد. به همین جهت اسلام را دین کامل مى نامیم. مى توان گفت دین الهى بسان نهر بزرگى است که انسان ها در طى اعصار و قرون با کمک شریعت هاى الهى به آن راه یافته اند؛ اما راز تفاوت آنها این است که براى پاسخ گویى به آداب، سنن، فرهنگ و زندگى هر قوم و جامعه اى یک شریعت خاص شکل گرفته است و اگر فرض کنیم این تغییر تکاملى است، شریعت هم به سوى کمال مى رود. در نتیجه، دین و خطوط کلى نیز به صورت دقیق ترى عرضه مى شود. بر این اساس دقایق معارف توحیدى قرآن کریم، در تورات و انجیل وجود ندارد و معارف بلندى که در کلمات اهل بیت(ع) هست، در کلمات وارثان انبیا و حواریون نیست. به بیان دیگر، آنچه از تفاوت ها در ادیان دیده مى شود، تغییر و تکامل دین در دقایق عقاید و معارف، اخلاق و نیز در ناحیه شریعت و احکام است که بر حسب ضرورت و تحول نیازهاى بشر، متحول مى گردد. استاد مطهرى مى نویسد: «بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده اند. این تکامل دین است نه اختلاف ادیان»[3] همه ادیان الهى در طول تاریخ، صراط مستقیم حق را پیموده و همه بر حق اند. اما با امدن شریعت جدید، شریعت پیشین به دلیل تحولات جدید نسخ مى گردد و راه نجاتمنحصر در پیروى از شریعت جدید مى شود. حال عمل به شریعت پیشین، با آگاهى از شریعت جدید پذیرفته نخواهد بود. بنابراین، در هر دوره از تاریخ، یک شریعت الهى به عنوان شریعت حق وجود داد که روح و جوهر همه شرایع آسمانى نیز یک چیز (توحید) بوده است (دعوت همه پیامبران بر همین محور بوده است؛ اما با شریعت هاى گوناگون. اما براى بررسى کردن دلایل غیرقابل قبول بودن سایر ادیان دو روش کلى وجود دارد:1- ادله اثبات حقانیت اسلام: پس از آن که با دلایل متقن، حقانیت دین اسلام و عدم تحریف قرآن را اثبات شد، براساس آموزه هاى دین اسلام، شرایع گذشته، منسوخ و تحریف شده معرفى شده و پیروان حقیقى ادیان توحیدى به پیروى از دین اسلام مأمور گشته اند. 2- از راه مقایسه عقاید و آموزه هاى دین اسلام را سایر ادیان و این که کدام یک مورد تأیید احکام قطعى عقل هستند و کدام یک مخالف با آن.براى روش دوم، به عنوان نمونه ما به بررسى عقاید و آموزه هاى مسیحیت از جهت مخالفت با عقل مى پردازیم: ما به بررسى مسائل «خداشناسى مسیحیت»، «مسیح شناسى» و «انسان شناسى مسیحیت» مى پردازیم که در واقع اساس فکر مسیحیت رسمى مى باشند.موضوع اول: خداشناسى مسیحیت مسیحیان معتقد که خداوند موجود یگانه و در عین حال سه گانه است. این اعتقاد که از آن به تثلیث یا سه گانگى تعبیر مى شود مورد پذیرش رسمى کلیسا و پیروان آن مى باشد. آنان تصریح مى کنند که اصطلاح سه گانگى یا تثلیث هرگز در کتاب مقدس وارد نشده است ولى اشاراتى بر آن مى توان در کتاب مقدس یافت.[4]مسیحیان به صراحت خود را موحّد مى دانند ولى در عین حال معتقد به سه گانگى ذات خداوند هستند. مقصود از سه گانگى همان خداى پدر، خداى پسر و روح القدس است. مسیحیان در طول تاریخ تلاش بسیارى کردند تا این اعتقاد متناقض را معقول جلوه داده و حتى توجیه فلسفى نمایند،[5] اما در نهایت به صراحت اقرار کرده اند که با عقل و استدلال منطقى به وجود خداى واحد مى توان پى برد ولى سه گانگى ذات خدا (تثلیث) را تنها از طریق مکاشفه الهى مى توان درک کرد و عقل رهى به درک تثلیث ندارد، [6]آنان به صراحت گفته اند که «باید اعتراف کرد که تثلیث اقدس یکى از اسرار مهم الهى است ممکن است عده اى آن را یک معماى فکرى یا حتى ضد و نقیض بدانند»[7] به هر حال مهمترین عقیده مسیحیت در باب خداشناسى یعنى تثلیث نه تنها قابل درک عقلى نیست بلکه عقل این عقیده را متناقض مى بیند. زیرا از یک سو معتقد به واحدانیت ذات خدا هستند و ذات او را غیر قابل تقسیم و منحصر به فرد مى دانند[8] و از سوى دیگر معتقدند که الوهیت از سه شخصیت کاملاً جدا و متمایز تشکیل شده است این سه در ازلى بودن و قدرت و جلال برابرند و هر یک از آنها همه صفات الهى را برخوردار است.[9] پذیرش یگانگى ذات خدا و سه گانگى ذات خدا تناقضى آشکار است که عقل سلیم پذیراى آن نیست. به همین دلیل این اعتقاد را مسیحیان از امور ایمانى مى دانند و ایمان را در مقابل تعقل قرار مى دهند.[10] موضوع دوم: مسیح شناسى در دیدگاه مسیحیت عیسى مسیح(ع) پیامبر خدا نیست بلکه خود خداست. آنان معتقدند که مسیح داراى دو ذات است ذات انسانى و ذات الهى، او واقعا خداست و در عین حال داراى بدن است، او از نظر مقام الهى با خداى پدر هم ذات و برابر است و از نظر انسانى با انسان هم ذات است ولى هیچ گناهى ندارد. از نظر الوهیت قبل از آغاز زمانها از خدا مولود گردید و از نظر انسانى از مریم باکره متولد شده عیسى دو شخص نمى باشد بلکه یک شخص و پسر خداست.[11] این عقیده به حدى اهمیت دارد که گفته شده: «تجسم خداوند عیسى مسیح، حقیقت مرکزى مسیحیت مى باشد تمامى رو بناى الهیات مسیحى بر این بنیاد قرار مى گیرد.»[12] این عقیده که از آن به «تجسّم» یا «تجسّد» تعبیر مى شود به طور آشکار متناقض است آنان خود اقرار نموده اند که: «اعتقاد به تجسم مشکل یکى شدن خدا با انسان را پیش مى کشد یعنى ادغام شخصیت نامتناهى و سرمدى خدا با وجودى که متناهى و موقتى است» ولى در عین حال مى گویند: «هر حمله اى به الوهیت مسیح به حق به عنوان حمله اى به حقیقت مرکزى ایمان مسیحى تلقى شده است»[13]البته آنان تلاش زیادى در معقول جلوه دادن این اعتقاد کرده اند، [14]ولى در نهایت باز اقرار کرده اند که: «ضرورتا بسیارى چیزها در مورد شخصیت مسیح کما کان تفحص ناشدنى و ما فوق فهم و درک، باقى مى مانند»[15] مسیحیان اعتقاد به تجسّد را به نص کتاب مقدس مستند مى کنند.[16] موضوع سوم: انسان شناسى مسیحیت اعتقاد رسمى مسیحیت بر این است که آدم و حوا مرتکب گناه بزرگى شدند گناه آنان خوردن از میوه درخت معرفت نیک و بد بود.[17] خداوند آنان را از باغ عدن بیرون کرد تا مبادا از میوه درخت حیات نیز بخورند و جاودانه گردند.[18] آدم و حوا به واسطه این گناه ذاتا گناه آلود شده و گناه در نسل بشر داخل گردید و همه انسانها ذاتا گناهکار و فاسد گردیدند. مرگ بدن یکى از مجازاتهاى گناه انسان است. گناه آدم و حوا، گناه تمام افراد نسل هاى بعدى محسوب شد.[19][20]این دیدگاه از جهات مختلف قابل نقد و بررسى است: 1. منع از درخت معرفت مقابله آشکار خدا با علم و معرفت مى باشد. 2. منع از درخت حیات، حاکى از خدایى نعوذ بالله خود خواه است، که مانع بهره ورى دیگر موجودات از زندگى ابدى است و حیات جاودانه را تنها براى خود مى خواهد. 3. گناه آدم و حوا، باعث گناهکار شدن تمامى انسانها شد و همه انسانها به واسطه گناه آدم و حوا ذاتا پلید و گناهکار گشتند یعنى همه بشریت چوب گناه آدم و حوا را مى خورند. این عقائد به وضوح مخالف عقل است چرا که عقل دین مخالف علم، خداى خود خواه مانع کمال انسان و مجازات به واسطه گناه دیگرى را نمى پذیرد. اما در مقابل قرآن در بیانات خود موضعى کاملاً معقول گرفته است چنانکه قبلاً اشاره شد خداوند در آیات متعددى از قرآن، انسان را به علم و اندیشه و تعقّل دعوت مى کند. یکى از صفات اصلى خدا در قرآن حکمت اوست خداى قرآن خدایى است که کارهایش بر اساس علم و معرفت است خداى قرآن خدایى است که هیچ گاه ظلم نمى کند و همه کمالات و زیبائیها از آن اوست.[21] بر اساس دیدگاه قرآن هر کس مسؤول عمل خود است و هیچ کس به واسطه عمل دیگرى مجازات نمى گردد.[22] همینطور در دیدگاه اسلام انسان خلیفه الله و جانشین خداست و راه سیر و کمال براى او باز است و خداوند از طریق اعطاء عقل و ارسال انبیاء راه هدایت را براى او آشکار کرده تا او با اختیار خود در آن راه قدم گذارد.[23] در دیدگاه مسیحیت انسان ذاتا گناهکار گردید و خدا براى نجات انسان از این ذات آلوده، پسر خود عیسى (یعنى خود خدا) را جسم انسانى داد او به جاى ما جان داد، از مرگ برخاست و به سوى خداى پدر صعود کرد.[24] راه نجات تنها از طریق ایمان به عیسى (خدا) است. مرگ عیسى(ع) کفاره گناهان انسان بود وقتى انسان به عیسى به عنوان نجات دهنده ایمان آورد، روح القدس (شخصیت سوم تثلیث) او را تقدیس کرده و حیات تازه به او مى بخشد.[25] اما باید توجه داشت که به اعتقاد مسیحیت رسمى خداوند افراد خاصى را براى نجات بر مى گزیند زیرا انسان ذاتا گناهکار است و گناهکار خود نمى تواند دعوت الهى را اجابت کند.[26] لذا ایمان بخشش الهى محسوب مى شود.[27] به وضوح این تصویر از نجات به معناى نفى اراده و اختیار انسان است در حالى که قرآن ایمان و رستگارى را به اراده و اختیار انسان نسبت مى دهد.[28]منابعى که در این موضوع مفید است عبارتند از:1.الهیات مسیحى، هنرى تیسن، ترجمه ط. میکائلیان، انتشارات حیات ابدى، تهران. این کتاب به تفصیل مجموعه عقاید مسیحیت رسمى را با استناد به آیات کتاب مقدس بیان نموده است.2.خداوند ما عیسى مسیح، جان والوورد، مترجم مهرداد فاتحى، کلیساى جماعت ربانى، آموزشگاه کتاب مقدس این اثر به تفصیل دیدگاه مسیحیت درباره عیسى(ع) را با استناد به کتاب مقدس تبیین مى نماید.3.کلام مسیحى، توماس میشل، مترجم حسین توفیقى، مرکز تحقیقات و مطالعات ادیان و مذاهب، قم. این کتاب به اختصار مسیحیت و عقائد آنان را براى مخاطب مسلمان بیان مى نماید (هر چند نویسنده آن تلاش نموده تا اشکالات عقائد مسیحیت را پنهان سازد)4.درآمدى بر تاریخ و کلام مسیحیت، محمدرضا زیبایى نژاد، نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها، معاونت امور اساتید معارف اسلامى، قم (این اثر مسیحیت را با استناد به منابع معتبر معرفى مفیدى کرده است).5.همین طور مطالعه «علل گرایش به مادیگرایى» استاد مطهرى به خصوص بخش «نقش کلیسا در گرایشهاى مادى» مفید است.6.کتاب «تورات، انجیل، قرآن و علم اثر دکتر بوکاى، مترجم ذبیج الله دبیر، چاپ پنجم، انتشارات دفتر نشر فرهنگى اسلامى، 1372 در مقایسه این سه کتاب مقدس با علم بسیار مفید است.7.ایمان دینى در اسلام و مسیحیت، محمدتقى فعّالى، کانون اندیشه جوان (کتابى مختصر و مفید در فهم ایمان از دیدگاه اسلام و مسیحیت مى باشد). پی نوشت ها: [1]در این خصوص نگا: تفسیر موضوعى قرآن کریم، حضرت آیة الله جوادى آملى، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اوّل، 1376ش، ج 6، صص 41 ـ 123[2]در این باب نگا: معارف اسلامى، دکتر محمدجواد باهنر، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، پاییز 1361، صص 79 ـ 81، 121 ـ 123 و 124 ـ 160[3]مجموعه آثار، ج 2، ص 181[4]کلام مسیحى، ص 73، الهیات مسیحى، صص 87 ـ 97[5]کلام مسیحى، صص 75 ـ 78[6]الهیات مسیحى، ص 87[7]الهیات مسیحى، ص 88[8]الهیات مسیحى، ص 87[9]خداوند ما عیسى مسیح، صص 2 ـ 3، الهیات مسیحى، صص 89 ـ 97[10]ایمان دینى در اسلام و مسیحیت، محمد تقى فعالى، چاپ اول، کانون اندیشه جوان، 1378، تهران[11]الهیات مسیحى، ص 199، همینطور صص 91 ـ 94[12]خداوند ما عیسى مسیح، ص 71[13]خداوند ما عیسى مسیح، ص 80[14]همان، صص 87 ـ 92[15]همان، ص 92[16]الهیات مسیحى، صص 90 ـ 94 و 209 ـ 214[17]پیدایش 3: 1 ـ 7، اول تیموتائوس 2: 13 و 14[18]پیدایش 3: 22[19]رومیان 3: 23 و 5: 19[20] براى تفصیل این اعتقادات و مستندات آن از کتاب مقدس رجوع کنید به الهیات مسیحى، صص 163 ـ 188[21]به عنوان نمونه نگاه کنید: زخرف / 84، اعلى / 3، اعراف / 180، طه / 8[22]به عنوان نمونه انعام / 164، نجم / 39، نازعات / 35[23]به عنوان نمونه: بقره / 30، انسان / 3، هدایت فطرى همه بشر شمس / 7 ـ 8، هدایت تشریعى همه بشر نحل / 36 و رعد / 7[24]الهیات مسیحى، ص 193[25]همان[26]الهیات مسیحى، ص 252[27]همان، ص 259[28]به عنوان نمونه نگاه کنید: بقره / 256، انسان / 3، یونس / 108 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image