تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه

رابطه ى اسلام و دموكراسى را از نظر شهيد علامه مطهرى (رحمت الله علیه) بیان نمایید.


استاد شهيد آيت الله مرتضى مطهرى (رحمت الله علیه) با نگاه انتقادى فلسفى نسبت به دموكراسى و سوسياليسم، سخن در اين باب را آغاز مى كند؛ زيرا اولى اصالت را به فرد و دومى به جامعه مى دهد، بدون اين كه نگاه مقابل و صدق در گفتار آن دو باشد. از نگاه ايشان، نه تنها اين رويكردها به جامعه، بلكه نظريه هايى كه براى جمع دموكراسى و سوسياليسم كوشيده اند هم مخدوش هستند.[1] سپس ايشان انتقاد خود بر دموكراسى را از زبان مرحوم اقبال لاهورى اين گونه بيان مى كند: مثالى گرى اروپا هرگز به صورت زنده اى در حيات آن نيامده و نتيجه ى آن، پيدايش من سرگردانى است كه در ميان دموكراسىِ ناسازگار با يكديگر به جست و جوى خود مى پردازد كه كار منحصر آن ها بهره كشى از درويشان به سود توانگران است... از طرف ديگر مسلمانان مالك انديشه ها و كمال مطلوب نهايىِ مبتنى بر وحى مى باشند كه چون از درونى ترين ژرفاى زندگى بيان مى شود، به ظاهرى بودن آن رنگ باطنى مى دهد. براى فرد مسلمان شالوده ى روحانى زندگى امرى اعتقادى است و براى دفاع از اين اعتقاد جان خود را به آسانى فدا مى كند.[2] به نظر استاد مطهرى دموكراسى بر دو قسم است: دموكراسى غربى و دموكراسى اسلامى. دموكراسى هاى غربى امروز، ريشه در تمايلات و خواست هاى طبيعى انسان دارند (نه در فطرت انسان ها)؛ چرا كه مبناى وضع قوانين، در نهايت امر، خواست اكثريت است «و بر همين مبناست كه مى بينيم، هم جنس بازى، به حكم احترام به دموكراسى و نظم اكثريت، قانونى مى شود».[3] وى در ادامه، هدف غايى دموكراسى هاى غربى را زير سؤال برده، از آن با عنوان تئورى خاصى ياد نموده، و آن را به شخص قاطرسوارى تشبيه مى كند كه از او پرسيدند به كجا مى روى؟ گفت به هر كجا كه ميل قاطر باشد! امّا «در نقطه ى مقابل اين نوع دموكراسى و آزادى، دموكراسى اسلامى قرار دارد. دموكراسى اسلامى بر اساس آزادى انسان است، امّا اين آزادى انسان، در آزادى شهوت خلاصه نمى شود... اين كه مى گوييم در اسلام دموكراسى وجود دارد به اين معناست كه اسلام مى خواهد آزادى واقعى در بند كردن حيوانيت و رها ساختن انسانيت به انسان بدهد».[4] وى به لحاظ اهميت اين موضوع، به توضيح بيشتر و ذكر مثال هاى ديگر ادامه مى دهد؛ مثلاً كورش را با حضرت ابراهيم(عليه السلام)مقايسه مى كند و او را سنبل دموكراسى غربى و ابراهيم(عليه السلام) را الگوى دموكراسى اسلامى مى شمرد؛ چرا كه كوروش به مردم مى گفت: هر كارى كه مى خواهيد بكنيد؛ هر چه را مى خواهيد، بپرستيد؛ هر چه مى خواهيد، بگوييد و هر عقيده اى كه مى خواهيد، داشته باشيد؛ آزاد هستيد. در حالى كه دموكراسى اسلامى كه مجرى آن ابراهيم خليل الرحمن است، درست به عكس دموكراسى كوروش است. او آمد و با عقايد و رفتارهاى مردم زمان خود به مبارزه برخاست، تا اصلاحات واقعى را براى آنان به ارمغان بياورد. از ديدگاه اسلام، آزادى و دموكراسى بر اساس آن چيزى است كه تكامل انسانى انسان ايجاب مى كند؛ يعنى آزادى، حق انسان بما هو انسان است، حقِّ ناشى از استعدادهاى انسانى انسان است، نه حقِّ ناشى از ميل افراد و تمايلات آن ها. دموكراسى در اسلام يعنى انسانيت رها شده، حال آن كه اين واژه در قاموس غرب متضمن معناى حيوانيت رها شده است.[5] اسلام فكر حكومت اشراف و به اصطلاح آريستوكراس را از ميان برد و فكر ديگرى را كه از لحاظ ريشه اى دموكراسى و حكومت عامه است، به وجود آورد.[6] شهيد مطهرى در خصوص «جمهورى اسلامى»، نامى كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى بر نظام حكومتى ايران نهاده شد، مى گويد: كلمه ى جمهورى، شكل حكومت پيشنهاد شده را مشخص مى كند و كلمه ى اسلامى، محتواى آن را... مسئله ى جمهورى مربوط است به شكل حكومت كه مستلزم نوعى دموكراسى است.[7] مردم سالارى دينى، بدون ذكر چنين نامى، در انديشه هاى شهيد مطهرى آن گاه جلوه مى كند كه مى گويد: به اين ترتيب، جمهورى اسلامى يعنى حكومتى كه شكل آن، انتخاب رييس حكومت از سوى عامّه ى مردم براى مدت موقّت است و محتواى آن هم اسلامى است. امّا اشتباه آن ها كه اين مفهوم را مبهم دانسته اند ناشى از اين است كه حقّ حاكميت ملى را مساوى با نداشتن مسلك و ايدئولوژى و عدم التزام به يك سلسه اصول فكرى درباره ى جهان و اصول عملى درباره ى زندگى دانسته اند. اينان مى پندارند كه اگر كسى به حزبى، مسلكى، مرامى و دينى ملتزم و متعهد شد و خواهان اجراى اصول و ضوابط آن گرديد آزاد و دموكرات نيست. پس اگر كشور اسلامى باشد، يعنى مردم مؤمن و معتقد به اصول اسلامى باشند و اين اصول را بى چون و چرا بدانند، دموكراسى به خطر مى افتد! ... آيا معنى دموكراسى اين است كه هر فردى براى خود مكتبى داشته باشد و يا اين كه هيچ فردى مكتبى نداشته باشد وبه هيچ مكتبى گرايش پيدا نكند و اصول هيچ مكتبى را نپذيرد؟...[8] سپس بر اين نكته تأكيد مى ورزد كه اعتقاد به يك سلسله اصول علمى يا منطقى يا فلسفى، هرگز خلاف دموكراسى نيست، بلكه باورى غير از باور اكثريت را دارا بودن و طبق آن عمل كردن مخالف دموكراسى است. پس همراه بودن با مردم ايران كه اكثريت مسلمان و شيعه هستند، عين دموكراسى است. پی نوشتها:[1]. مرتضى مطهرى، پيرامون انقلاب اسلامى، ص 74 ـ 77. [2]. به نقل از همان. [3]. همان، ص 80. [4]. همان ص 80 و 81. [5]. همان، ص 82. [6]. مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 368. [7]. همان، ص 62 و 63. [8]. همان، ص 63. منبع: اسلام و دموكراسى، نصرالله سخاوتى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383) .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image