آمار شیعیان-تعداد شیعیان-تعداد اهل سنت /

تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه

چرا با وجود اینکه امام صادق(ع) مؤسس مذهب شیعه جعفری بودند اما اکنون تعداد شیعیان بسیار کمتر از اهل سنت است؟


اولاً، باید بدانید که امام صادق علیه السلام موسس مذهب شیعه نیستند بلکه شیعه در لغت به معنی: پیروی کردن از دیگری و محبت ورزیدن به او (لسان العرب، کلمه شیع) و در اصطلاح به کسانی گفته می شود که به امامت و خلافت بلا فصل علی علیه السلام معتقدند و بر این عقیده اند که امامت او از طریق نص جلی و خفی ثابت شده و امامت حق او و فرزندان اوست. (اوائل المقال ، ص42/ الملل و النحل، ج1، ص 146) و از طریق شیعه و سنی روایاتی نقل شده است که اولین بار لفظ شیعه توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد عده ای از صحابه به کار گرفته شده است. چنانکه سیوطی از جابربن عبد الله انصاری و ابن عباس و علی علیه السلام روایت کرده که پیامبر صل الله علیه و آله در تفسیر آیه «ان الذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة».(سوره بینه، آیه7) اشاره به علی علیه السلام کرد و فرمود: او و شیعیانش روز قیامت رستگار خواهند بود.(الدر المنثور، ج8، ص589، چاپ دار الفکر/ ـ تفسیر طبرى، جزء آخر «تفسیر سوره بیّنه»)نوبختی در فرق شیعه گفته است:« سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقدادبن اسود و عمار یاسر نخستین کسانی بودند که به نام شیعه نامیده شدند.(فرق الشیعه، صص 17-18)شیعه جعفری همان شیعه اثنی عشریه (وازده امامی) است و علت اینکه به شیعه امامی شیعه جعفری می گویند، در حال که ما علوی، حسنی، حسینی و به همه اینها منتسب هستیم این است که امام صادق علیه السلام در عصری قرار گرفتند که مکاتب اربعه فقهی اهل سنت که در حال هستی بودند؛ شاخص گردیدند و دیگران بطور مستقیم و غیر مستقم در سر درس حضرت علیه السلام حاضر شده و استفاده می کردند. در حوزه علمیه امام ششم علیه السلام، چهار هزار نفر محدث و دانشمند شرکت می کردند که عده ای از بزرگان و رجال علمی اهل سنت مانند: ابو حنیفه، قاضی سکونی، قاضی ابوالبختری و... افتخار شاگردی آن حضرت را پیدا کردند.آن حضرت تا اواخر زمان امامت خود از فرصت استفاده نمود به نشر تعالیم دینی پرداخت و شخصیت های علمی بسیاری در فنون مختلف عقلی و نقلی مانند زراره، محمد بن مسلم، هشام بن حکم، جابر بن حیان و... پرورش داد.موفقیت علمی امام علیه السلام، احاطه و تسلط ایشان و برتریشان در احادیث و مباحث فقهی باعث احساس نیاز همگان به علم و فکر او بود و این موارد بالا باعث شد که امام علیه السلام بتواند با توجه به امکانات زمانی و خصوصیات علمی خود، مکتب اصیل فقهی را پی ریزی کند .بوستانی که از اندیشه و دستاورد امام جعفر صادق علیه السلام به ثمر نشست بهره های وافر به دنیای تشیع و بشریت امروز هدیه داد . لذا مذهب شیعه را جعفری می خوانند چرا که عمده مسائل فقه امامیه از امام جعفر صادق رسیده است و برنامه ها و تلاش آن امام همام علیه السلام بود که با ارائه خطوط فکری به شاگردان خویش اسلام راستین را شناساند .بطور دقیق تر می توان امور ذیل را منشأ این نامگذاری دانست:1- مجال و زمینه مناسبی که سبب شد مجموعه عظیمی از معارف و تعالیم و احکام دینی در حوزه علمی امام صادق علیه السلام تبیین شود.2- چهره شاخص و سرشناس و شناخته شده حضرت علیه السلام در میان تمام فرق و گروه های مسلمان.3- با توجه به این که برخی از ائمه چهارگانه، شاگرد امام صادق علیه السلام و برخی شاگرد شاگردان آن حضرت علیه السلام بوده اند، پیروی شیعه از فقه و مذهب اهل بیت با نام جعفری نامی شناخته شده و معتبر، نزد پیروان مذاهب اربعه بوده است.4- علاوه بر این که، عنوان «مذهب جعفری»، شیعیان پیرو مکتب فقهی اهل بیت را از شیعه زیدیه که از فقه اهل بیت پیروی نمی کنند جدا می سازد. (برای آشنایی بیشتر رجوع کنید به کتاب، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، نوشته رسول جعفریان.)و این که چرا تعداد شیعیان کمتر از اهل سنت است باید گفت:درست است که سران این مکاتب بطور مستقیم یا غیر مستقیم از علم امام بهره برده اند ولی حکومت ها همواره رابطه کینه توزانه ای با اهل بیت عصمت و طهارت و علویان و شیعیان داشتند و در صدد نابودی آنان بودند. بر همین اساس تقریباً تمامی ائمه شیعه توسط حکام اموی و عباسی کشته و شهید شده اند و شیعیانشان نیز به انواع و اقسام شکنجه ها و بلاها مبتلا و در معرض کشتارهای فجیع و دلخراش قرار داشتند. مهم ترین علت برخورد خصم آمیز حکام وقت با شیعه و رهبران این مذهب، مبانی اعتقادی آنان بوده است؛ زیرا طبق باور شیعه فقط علی علیه السلام و اولاد ایشان شایستگی خلافت و ولایت بر مردم را دارند. پایبندی به همین اصل باعث اختلاف عمیق میان ائمه و پیروانشان از یک سو و حکام جور و اهل سنت از سوی دیگر شده است. اصولاً همین علت، و مبنایی که ائمه سنی نسبت به حکام وقت داشته اند،(ر.ک. به: شرح المقاصد، ج 5، تحقیق عبدالرحمن عمیره، چاپ اول، 1409 ه. ق.، ص 252.). باعث گشت که غالباً ارتباط تنگاتنگی بین اهل سنت و خلفا و پادشاهان از صدر اسلام تاکنون به وجود آید. برای نمونه می بینیم که قاضی ابو یوسف - از اصحاب ابو حنیفه و نشر دهنده مذهب وی - برای وسعت بخشیدن به فقه ابو حنیفه روایاتی در آن وارد نمود و به تدوین کتاب «الخراج» پرداخت و آن را به هارون الرشید تقدیم کرد، و بدین وسیله به تحکیم و تقویت مذهب حنفی در سایه خلیفه پرداخت. قاضی ابو یوسف از مهره های عباسیان بود و در زمان مهدی و هادی عباسی منصب قضا را در دست داشت و در زمان هارون به درجه قاضی القضاتی رسید. همین امر از مهم ترین عوامل شیوع مذهب حنفی شد. او در نزد هارون ارج و قرب زیادی پیدا کرد، به حدی که هارون به او گفت: اگر برای من امکان داشت که تو را در نَسَب خود داخل کنم و شریک خود در خلافت نمایم، حتماً انجام میدادم؛ چون شایستگی این مقام را داری. دایره نفوذ قاضی ابو یوسف سرزمین های عراق، خراسان، شام و مصر را فرا میگرفت.( الامام الصادق و المذاهب الاربعة، اسدحیدر، ج 1، دارالکتب العربی، بیروت، چاپ دوم، 1390ه.ق.، ص 162 - 160).همین امر نشانه یگانگی مبانی اعتقادی و عملی میان قاضی ابو یوسف و به اعتباری، مذهب حنفی با حاکمانی چون هارون الرشید بوده است. اگر مبنای فکری این دو با هم معارض بود، آیا هارون از او تا بدین پایه تعریف و تمجید می کرد؟! چرا هارون از امام موسی بن جعفر علیه السلام که هم عصر ایشان بود، چنین توصیفی ننمود. نه تنها او چنین توصیفی از آن حضرت علیه السلام نکرد، که همواره ایشان را در فشار و شکنجه قرار داد و سرانجام بعد از آن که آن امام را در زندان شدیداً تحت کنترل داشت، به شهادت رساند. نمونه دیگر، مالک بن انس - پیشوای مذهب مالکی - است. وی گرچه از جمله شاگردان حضرت صادق علیه السلام بود اما نزد منصور عباسی بسیار محترم بود و این به مواضع سیاسی و اعتقادی وی بازگشت می کند. به حدی منصور به او - در واقع به خط فکری او - علاقه مند بود که از مالک خواست کتابی در فقه بنویسد تا او مردم را مجبور کند بدان عمل کنند. وقتی مالک خواست از این کار امتناع ورزد، منصور برای بار دوم به او گفت: «کتاب را تألیف کن! چون در این زمان کسی عالم تر از تو نیست». در نتیجه، او کتاب «مُوَطَّأ» را تحریر کرد. پیش از آن که میان مالک و منصور ارتباط محکمی به وجود آید، مالک همراه ابن ابی ذؤیب و ابن سمعان نزد منصور رفت. این در حالی بود که منصور تازه بر تخت خلافت نشسته بود. منصور برای آزمایش آنان گفت: من در نظر شما چگونه ام؛ آیا جزو رهبران ستمگر می باشم یا عادل؟ مالک پاسخ داد: ای امیر المؤمنین، من به واسطه تو به خدا متوسل می شوم و محمد(ص)را نزد تو شفیع قرار می دهم و تو را به خویشاوندی با او قسم می دهم که مرا از پاسخ به این کلام معاف نمایی. منصور گفت: امیر المؤمنین تو را از پاسخ دادن معاف داشت... .( الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 501.)مالک در زمان هارون نیز ارزش زیادی داشت، به گونه ای که هارون به کارگزار خویش در مدینه دستور داده بود که کاری را بدون مشورت با مالک انجام ندهد. هارون برای این که ارزش مالک را در جامعه بیش تر نماید، کنار وی بر زمین می نشست و از او احادیث می شنید.(شذرات الذهب، ابن عماد حنبلی، ج 1، دارالحیاء التراث العربی، بیروت، ص 291.) هارون برای جهانی کردن و گسترش بیش از پیش مذهب وی، به مأمور و جارچی خود در حج دستور داد که اعلان نماید تنها مالک شایسته فتوا دادن است. (وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 4، تحقیق احسان عباس، دارالثقافه، بیروت، ص 135.) این در حالی بود که در همان زمان در میان شاگردان حضرت صادق علیه السلام عده زیادی بودند که علم و دانش آنان به مراتب بیش تر از مالک بود.مذهب مالک در اسپانیا توسط پادشاه آن کشور ترویج و منتشر شد. پادشاه مزبور مذهب وی را به قهر و غلبه بر مردم تحمیل کرد، زیرا مالک از پادشاه اسپانیا تعریف و تمجید کرده بود.( الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 167 - 163.) مالک در پی سؤال پادشاه از او که روش او در اندلس (اسپانیا) چگونه است، گفت: از خداوند تعالی میخواهیم که حرم ما را به پادشاهی شما مزین گرداند. همین باعث شد که حاکم مزبور مردم را به پذیرش مذهب مالک وادار کند.( الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 166.)مذهب مالک در آفریقا به وسیله قاضی محنون رواج و گسترش یافت. ابن حزم میگوید: دو مذهب در ابتدای امر به وسیله سلطه و حکومت وقت شایع و منتشر شد: یکی، مذهب ابو حنیفه که از زمان قضاوت ابو یوسف جهش خود را آغار کرد؛ زیرا ابو یوسف از میان اصحاب و منتسبان به ابو حنیفه و مذهب وی، قضات را بر میگزید. دوم، مذهب مالک که توسط یحیی بن یحیی در اندلس تقویت شد؛ زیرا زمانی که او به منصب قضاوت دست یافت و نزد حاکمران آن ناحیه عزیز شد، تنها کسانی را برای قضاوت بر میگزید که از اصحاب مالک باشند.( الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 167 - 163.)از گزارش های فوق نیز میتوان به تقارن و اشتراک مبانی عقیدتی - سیاسی مالک با خلفای وقت پی برد، زیرا اگر مالک با آنان تعارض و مخالفت اصولی داشت، هرگز توسط خلیفه ها و کارگزاران حکومت ها تقویت نمی شد و مذهبش بدان پایه نشر و گسترش نمی یافت. نمونه سوم، ظهور و گسترش مذهب شافعی در سال وفات وی بود. شافعی در سال 198 ه. ق. رهسپار مصر شد و حامل نامه ای از سوی هارون به والی آن جا بود. در آن نامه هارون رعایت حق شافعی و احترام وی را تأکید کرده بود. بعد از آن که اصحاب شافعی در مصر زیاد شدند، مذهب وی به بغداد و بسیاری از مناطق خراسان هم رواج پیدا کرد.( الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 167 - 163.)این قضیه نیز به پیوند عمیق شافعی با خلیفه وقت - هارون الرشید - اشاره دارد و نمایان گر هم سویی ایدئولوژیک و استراتژیک آن دو میباشد. بنابر عقیده شافعی، هر کس خلافت را با شمشیر تصاحب کند و مردم با آن شخص بیعت کنندو قریشی باشد، او امام و خلیفه مسلمین خواهد بود.( الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 2، ص 216،)نمونه بعدی در مورد چهارمین پیشوای اهل سنت یعنی احمد بن حنبل است. وی به صحت خلافت و ولایت و زمامداری متوکل عباسی اعتقاد داشت و اطاعت از او را واجب میدانست.( الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 2، ص 446.)بر کسی مخفی و پوشیده نیست که متوکل همان کسی است که امام هادی علیه السلام را در فشار شدیدی قرار داد و نسبت به آن بزرگوار کینه فراوانی داشت. او امام را از مدینه به سامرا تبعید کرد و با انبوهی از نیروهای اطلاعاتی خویش آن حضرت را تحت نظر قرار داد. بدین ترتیب اذیت ها و شکنجه های بسیاری اعمال نمود و مانع بهره وری مردم و دانشمندان از محضر پر فیض امام هادی علیه السلام گشت و از این رو خیانت بزرگی به جهان علم و دانش هم کرد. او امام را در محاصره شدید اقتصادی قرار داد.( باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگی امام هادی، ترجمه عطایی، ص 428 به بعد.) بالاخره متوکل آن امام معصوم را به شهادت رساند. البته نباید پنداشت که رواج و شیوع مذاهب فوق به دلیل اعلمیت و خبرویت زیاد آنان در علم فقه و حدیث بوده است. همان طور که اشاره شد، قضاوت عامل مهمی در جاودانگی و بقاء و نشر مذهب بود. چنانکه شافعی درباره سفیان بن عیینه گوید: «اگر سفیان و مالک بن انس نبودند، علم و دانش از حجاز رخت بر می بست». با این حال چون ابن عیینه با خلیفه عصر خود چندان ملایم نبود، مذهب وی تا قرن چهارم هجری بیشتر داوم پیدا نکرد.( الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 155.)نیز طبق سخن مالک بن انس، عبدالرحمان عمرو اوزاعی از ابو حنیفه و سفیان ثوری عالم تر بود ولی مذهب وی تا سال 302 هجری بیشتر پایدار نماند و منقرض شد.( الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 153 - 154 - 156.)علت انقراض مذهب سفیان ثوری - از فقهای نامدار عراق - عدم پشتیبانی وی از سوی حکومت وقت بود. حتی منصور درصدد نابودی سفیان هم برآمد، ولی موفق نشد.( الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 155 - 154.)با توجه به مطالب بالا [انتخابی از کد125873]بیشتر بودن تعداد اهل سنت در برابرشیعه علل تاریخى مهمى دارد؛ از جمله: الف) حکومت هاى جور در طول تاریخ مانع جدى تبلیغ و شناسایى مکتب اهل بیت(ع) بوده و به هر شکل ممکن از آن جلوگیرى مى کردند.لاجرم جهانیان آن سان که باید و شاید در طول تاریخ با این فرهنگ غنى آشنایى نیافتند. ب ) بر اثر فشار و سختگیرى هاى فزون از حد حکام، شیعه در طول تاریخ در رعب وحشت و رنج به سر مى بردند. این مسأله نیز مانع نزدیکشدن دیگران به شیعه و گسترش تشیع مى گردید. ج ) در بسیارى از موارد بر اثر جور و ستم شدید حکام، شیعیان به شدت در تقیه بوده و ناچار به عمل براساس برخى از مکاتب فقهى اهل سنت بودند. استمرارطولانى این وضعیت موجب شدپس از گذشت مدتى، نسل هاى بعدى اصالت شیعى خود را فراموش کرده و آیینى را که توسط آباى آنها به خاطر تقیه برگزیده شده بود، عین حقیقت تلقى کنند و براى همیشه به آن پاى بند باشند. این مسأله در بسیارى از نقاط جهان اسلام به ویژه در هند و بنگلادش و سریلانکا و سوریه و ترکیه وجود داشته است.[پایان کد انتخابی]مطالب فوق نشانگر آن است که عامل اصلی رواج مذاهب اهل سنت، تأیید آن ها توسط حکام وقت بوده است. خلفای وقت برای توجیه خود و اعمالشان به مذاهبی احتیاج داشتند که آن ها را مشروع جلوه دهند. برای همین به تقویت آن ها می پرداختند و از آن راستا که غالب حکومت ها، غیر شیعی بودند، مذهب اهل بیت کمتر رواج یافت و برای همین تعداد شیعه از اهل سنت کمتر است. [انتخابی از کد125873]البته باید توجه داشت که کثرت عدد هیچ ارتباط لزومى با حقانیت ندارد: اولا : کثرت وجود افراد و حتى علماى یک مذهب دلیل بر حقانیت آن نیست همان گونه که تعداد کشیش ها و علمای مسیحى در سراسر جهان بسیار بیشتر از علماى اسلام است. بلکه ملاک حقانیت یک آیین محتوا و پیام آن و براهین استوارى است که براى اثبات آن دارد هر چند طرفدارانش اندک باشند. به تعبیر امیرالمومنین(ع) : اعرف الحق تعرف اهله اعرف الباطل تعرف اهله. حق را باید ملاک سنجش نسبت به افراد قرار داد نه افراد را ملاک ارزیابی حقیقت. ثانیا : این که چرا بسیاری مسلمانان سنی هستند ، نسبت به افراد مختلف ممکن است علل متفاوتى داشته باشد از جمله: 1- عدم دستیابى به برخى از منابع. 2- عدم جدیت در تحقیق و کاوش پیرامون مذاهب مخالف. 3- دارا بودن روح تعصب و عناد در برابر دیدگاه مخالف هر چند با دلایل محکم صحت آنها ثابت شده باشد. نکته آخر این است که باید توجه داشته باشیم که در زمان پیامبر اسلام(ص)، زمان حضرت علی(ع) و زمان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) مسأله شیعه و سنی به این صورت که الان مطرح است، مطرح نبود و صفوف شیعه و سنی به این صورت از هم جدا نشده بود و از زمان امام باقر و امام صادق(ع) به تدریج صفوف شیعه و سنی از یکدیگر به صورت منظم وحساب شده جدا شد. در آن زمان نیروهای رزمی مسلمانان به دستور خلفای بنی امیه و بنی عباس به کشورهای دیگر هجوم بردند و آنها را از نظر نظامی شکست دادند. مسلمانان فاتح پس از فتح آن کشورها آن را بین مسلمان شدن و به دین خود ماندن مخیر می ساختند. هر کس که مسلمان نمی شد به دین خود می ماند و هر سال جزیه پرداخت می کرد. آنان که مسلمان می شد، اسلامشان اسلام اموی وعباسی بود و آنان نمی دانستند که در میان مسلمانان اختلافاتی پیدا شده و عده ای معتقد به اسلام علی هستند و تنها علی را حق می دانند و ابوبکر و عمر را حق نمی دانند به این جهت هر کس که مسلمان می شد، اسلامش همان بود که حاکمان بنی امیه و بنی عباس تبلیغ کرده بودند.[پایان کد انتخابی] .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image