تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه
در کتاب با ارزش تفسیر نمونه در تفسیر این آیات آمده است: "در كتاب كافى در شأن نزول نخستين آيه از آيات فوق (آیه 30) از امام باقر (ع) چنين نقل شده است كه جوانى از انصار در مسير خود با زنى روبرو شد- و در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوشها قرار مىدادند- (و طبعا گردن و مقدارى از سينه آنها نمايان مىشد) چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت هنگامى كه زن گذشت جوان هم چنان با چشمان خود او را بدرقه مىكرد در حالى كه راه خود را ادامه مىداد تا اينكه وارد كوچه تنگى شد و باز هم چنان به پشت سر خود نگاه مىكرد ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشهاى كه در ديوار بود صورتش را شكافت! هنگامى كه زن گذشت جوان به خود آمد و ديد خون از صورتش جارى است و به لباس و سينهاش ريخته! (سخت ناراحت شد) با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پيامبر مىروم و اين ماجرا را بازگو مىكنم، هنگامى كه چشم رسول خدا ص به او افتاد فرمود چه شده است؟و جوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام جبرئيل، پيك وحى خدا نازل شد و آيه فوق را آورد (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ ...)تفسير: مبارزه با چشمچرانى و ترك حجاباين سوره در حقيقت سوره عفت و پاكدامنى و پاكسازى از انحرافات جنسى است، و بحثهاى مختلف آن از اين نظر انسجام روشنى دارد، آيات مورد بحث كه احكام نگاه كردن و چشمچرانى و حجاب را بيان مىدارد نيز كاملا به اين امر مربوط است و نيز ارتباط اين بحث با بحثهاى مربوط به اتهامات ناموسى بر كسى مخفى نيست.نخست مىگويد:" به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه كردن به زنان نامحرم و آنچه نظر افكندن بر آن حرام است) فرو گيرند، و دامان خود را حفظ كنند" (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ)." يغضوا" از ماده" غض" (بر وزن خز) در اصل به معنى كم كردن و نقصان است و در بسيارى از موارد در كوتاه كردن صدا يا كم كردن نگاه گفته مىشود، بنا بر اين آيه نمىگويد مؤمنان بايد چشمهاشان را فرو بندند، بلكه مىگويد بايد نگاه خود را كم و كوتاه كنند، و اين تعبير لطيفى است به اين منظور كه اگر انسان به راستى هنگامى كه با زن نامحرمى روبرو مىشود بخواهد چشم خود را به كلى ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن براى او ممكن نيست، اما اگر نگاه را از صورت و اندام او بر گيرد و چشم خود را پائين اندازد گويى از نگاه خويش كاسته است و آن صحنهاى را كه ممنوع است از منطقه ديد خود به كلى حذف كرده.قابل توجه اينكه قرآن نمىگويد از چه چيز چشمان خود را فرو گيرند (و به اصطلاح متعلق آن فعل را حذف كرده) تا دليل بر عموم باشد، يعنى از مشاهده تمام آنچه نگاه به آنها حرام است چشم برگيرند.اما با توجه به سياق آيات مخصوصا آيه بعد كه سخن از مساله حجاب به ميان آمده به خوبى روشن مىشود كه منظور نگاه نكردن به زنان نامحرم است، شأن نزولى را كه در بالا آورديم نيز اين مطلب را تاييد مىكند .از آنچه گفتيم اين نكته روشن مىشود كه مفهوم آيه فوق اين نيست كه مردان در صورت زنان خيره نشوند تا بعضى از آن چنين استفاده كنند كه نگاههاى غير خيره مجاز است، بلكه منظور اين است كه انسان به هنگام نگاه كردن معمولا منطقه وسيعى را زير نظر مىگيرد، هر گاه زن نامحرمى در حوزه ديد او قرار گرفت چشم را چنان فرو گيرد كه آن زن از منطقه ديد او خارج شود يعنى به او نگاه نكند اما راه و چاه خود را ببيند و اينكه" غض" را به معنى كاهش گفتهاند منظور همين است (دقت كنيد).دومين دستور در آيه فوق همان مساله حفظ" فروج" است." فرج" چنان كه قبلا هم گفتهايم در اصل به معنى" شكاف" و فاصله ميان دو چيز است، ولى در اينگونه موارد كنايه از عورت مىباشد و ما براى حفظ معنى كنايى آن در فارسى كلمه" دامان" را به جاى آن مىگذاريم.منظور از "حفظ فرج" به طورى كه در روايات وارد شده است پوشانيدن آن از نگاه كردن ديگران است، در حديثى از امام صادق ع مىخوانيم: كل آية فى القرآن فيها ذكر الفروج فهى من الزنا الا هذه الاية فانها من النظر: " هر آيهاى كه در قرآن سخن از حفظ فروج مىگويد، منظور حفظ كردن از زنا است جز اين آيه منظور از آن حفظ كردن از نگاه ديگران است"و از آنجا كه گاه به نظر مىرسد كه چرا اسلام از اين كار كه با شهوت و خواست دل بسيارى هماهنگ است نهى كرده، در پايان آيه مىفرمايد:" اين براى آنها بهتر و پاكيزهتر است" (ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ).سپس به عنوان اخطار براى كسانى كه نگاه هوسآلود و آگاهانه به زنان نامحرم مىافكنند و گاه آن را غير اختيارى قلمداد مىكنند مىگويد:" خداوند از آنچه انجام مىدهيد مسلما آگاه است" (إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ).در آيه بعد به شرح وظائف زنان در اين زمينه مىپردازد، نخست به وظائفى كه مشابه مردان دارند اشاره كرده مىگويد:" و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را فرو گيرند (و از نگاه كردن به مردان نامحرم خوددارى كنند) و دامان خود را حفظ نمايند" (وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).و به اين ترتيب "چشمچرانى" همانگونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام مىباشد، و پوشانيدن عورت از نگاه ديگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نيز همانند مردان واجب است.سپس به مساله حجاب كه از ويژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:1-" آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتا ظاهر است" (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها).در اينكه منظور از زينتى كه زنان بايد آن را بپوشانند و همچنين زينت آشكارى كه در اظهار آن مجازند چيست؟ در ميان مفسران سخن بسيار است.بعضى زينت پنهان را به معنى زينت طبيعى (اندام زيباى زن) گرفتهاند، در حالى كه كلمه" زينت" به اين معنى كمتر اطلاق مىشود.بعضى ديگر آن را به معنى" محل زينت" گرفتهاند، زيرا آشكار كردن خود زينت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهايى مانعى ندارد، اگر ممنوعيتى باشد مربوط به محل اين زينتها است، يعنى گوشها و گردن و دستها و بازوان.بعضى ديگر آن را به معنى خود" زينت آلات" گرفتهاند منتها در حالى كه روى بدن قرار گرفته، و طبيعى است كه آشكار كردن چنين زينتى توام با آشكار كردن اندامى است كه زينت بر آن قرار دارد.(اين دو تفسير اخير از نظر نتيجه يكسان است هر چند از دو راه مساله تعقيب مىشود).حق اين است كه ما آيه را بدون پيشداورى و طبق ظاهر آن تفسير كنيم كه ظاهر آن همان معنى سوم است و بنا بر اين زنان حق ندارند زينتهايى كه معمولا پنهانى است آشكار سازند هر چند اندامشان نمايان نشود و به اين ترتيب آشكار كردن لباسهاى زينتى مخصوصى را كه در زير لباس عادى يا چادر مىپوشند مجاز نيست، چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنين زينتهايى نهى كرده است.در روايات متعددى كه از ائمه اهل بيت (ع) نقل شده نيز همين معنى ديده مىشود كه زينت باطن به "قلاده" (گردنبند) "دملج" (بازوبند) "خلخال" (پاى برنجن همان زينتى كه زنان عرب در مچ پاها مىكردند) تفسير شده است.و چون در روايات متعدد ديگرى زينت ظاهر به انگشتر و سرمه و مانند آن تفسير شده مىفهميم كه منظور از زينت باطن نيز خود زينتهايى است كه نهفته و پوشيده است (دقت كنيد).2- دومين حكمى كه در آيه بيان شده است كه:" آنها بايد خمارهاى خود را بر سينههاى خود بيفكنند "(وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ)." خمر" جمع" خمار" (بر وزن حجاب) در اصل به معنى پوشش است، ولى معمولا به چيزى گفته مىشود كه زنان با آن سر خود را مىپوشانند (روسرى)."جيوب" جمع "جيب" (بر وزن غيب) به معنى يقه پيراهن است كه از آن تعبير به گريبان مىشود و گاه به قسمت بالاى سينه به تناسب مجاورت با آن نيز اطلاق مىگردد.از اين جمله استفاده مىشود كه زنان قبل از نزول آيه، دامنه روسرى خود را به شانهها يا پشت سر مىافكندند، به طورى كه گردن و كمى از سينه آنها نمايان مىشد، قرآن دستور مىدهد روسرى خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد. (از شان نزول آيه كه قبلا آورديم نيز اين معنى به خوبى استفاده مىشود).3- در سومين حكم مواردى را كه زنان مىتوانند در آنجا حجاب خود را برگيرند و زينت پنهان خود را آشكار سازند با اين عبارت شرح مىدهد:آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ)." مگر (در دوازده مورد):1- براى شوهرانشان" (إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ)2-" يا پدرانشان" (أَوْ آبائِهِنَّ) 3-" يا پدران شوهرانشان" (أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ).4-" يا پسرانشان" (أَوْ أَبْنائِهِنَّ).5-" يا پسران همسرانشان" (أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ).6-" يا برادرانشان" (أَوْ إِخْوانِهِنَّ).7-" يا پسران برادرانشان" (أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ).8-" يا پسران خواهرانشان" (أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ).9-" يا زنان هم كيششان" (أَوْ نِسائِهِنَّ).10-" يا بردگانشان" (كنيزانشان) (أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ).11-" يا پيروان و طفيليانى كه تمايلى به زن ندارند" (افراد سفيه و ابلهى كه ميل جنسى در آنها وجود ندارد) (أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ).12-" يا كودكانى كه از عورات زنان (امور جنسى) آگاه نيستند" (أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ).4- و بالآخره چهارمين حكم را چنين بيان مىكند:" آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود" (و صداى خلخالى كه بر پا دارند به گوش رسد) (وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ).آنها در رعايت عفت و دورى از امورى كه آتش شهوت را در دل مردان شعلهور مىسازد و ممكن است منتهى به انحراف از جاده عفت شود، آن چنان بايد دقيق و سختگير باشند كه حتى از رساندن صداى خلخالى را كه در پاى دارند به گوش مردان بيگانه خود دارى كنند، و اين گواه باريك بينى اسلام در اين زمينه است.و سرانجام با دعوت عمومى همه مؤمنان اعم از مرد و زن به توبه و بازگشت به سوى خدا آيه را پايان مىدهد، مىگويد:" همگى به سوى خدا باز گرديد اى مؤمنان!، تا رستگار شويد" (وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).و اگر در گذشته كارهاى خلافى در اين زمينه انجام دادهايد اكنون كه حقايق احكام اسلام براى شما تبيين شد از خطاهاى خود توبه كنيد و براى نجات و فلاح به سوى خدا آئيد كه رستگارى تنها بر در خانه او است، و بر سر راه شما لغزشگاههاى خطرناكى وجود دارد كه جز با لطف او، نجات ممكن نيست، خود را به او بسپاريد! درست است كه قبل از نزول اين احكام، گناه و عصيان نسبت به اين امور مفهومى نداشت، ولى مىدانيم قسمتى از مسائل مربوط به آلودگيهاى جنسى جنبه عقلانى دارد و به تعبير مصطلح از" مستقلات عقليه" است كه حكم عقل در آنجا به تنهايى براى ايجاد مسئوليت كافى است.نكتهها:1- فلسفه حجاببدون شك در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذاردهاند و افراد غربزده، بى بند و بارى زنان را جزئى از آزادى او مىدانند سخن از حجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و گاه افسانهاى است متعلق به زمانهاى گذشته! ولى مفاسد بى حساب و مشكلات و گرفتاريهاى روز افزونى كه از اين آزاديهاى بى قيد و شرط به وجود آمده سبب شده كه تدريجا گوش شنوايى براى اين سخن پيدا شود.البته در محيطهاى اسلامى و مذهبى، مخصوصا در محيط ايران بعد از انقلاب جمهورى اسلامى، بسيارى از مسائل حل شده، و به بسيارى از اين سؤالات عملا پاسخ كافى و قانع كننده داده شده است، ولى باز اهميت موضوع ايجاب مىكند كه اين مساله به طور گستردهتر مورد بحث قرار گيرد.مساله اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و بصر و لمس (جز آميزش جنسى) در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد.بحث در اين است كه آيا زنان در يك مسابقه بى پايان در نشاندادن اندام خود و تحريك شهوات و هوسهاى آلوده مردان درگير باشند و يا بايد اين مسائل از محيط اجتماع بر چيده شود، و به محيط خانواده و زندگى زناشويى اختصاص يابد؟! اسلام طرفدار برنامه دوم است و حجاب جزئى از اين برنامه محسوب مىشود، در حالى كه غربيها و غربزدههاى هوسباز طرفدار برنامه اولند! اسلام مىگويد كاميابيهاى جنسى اعم از آميزش و لذتگيريهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غير از آن گناه، و مايه آلودگى و ناپاكى جامعه مىباشد كه جمله" ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ" در آيات فوق اشاره به آن است.فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست زيرا:1- برهنگى زنان كه طبعا پيامدهايى همچون آرايش و عشوهگرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مىدهد تحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيمار گونه عصبى و گاه سر چشمه امراض روانى مىگردد، مگر اعصاب انسان چقدر مىتواند بار هيجان را بر خود حمل كند؟ مگر همه پزشكان روانى نمىگويند هيجان مستمر عامل بيمارى است؟مخصوصا توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشهدارترين غريزه آدمى است و در طول تاريخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده، تا آنجا كه گفتهاند" هيچ حادثه مهمى را پيدا نمىكنيد مگر اينكه پاى زنى در آن در ميان است"! آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعلهور ساختن آن بازى با آتش نيست؟ آيا اين كار عاقلانهاى است؟اسلام مىخواهد مردان و زنان مسلمان روحى آرام و اعصابى سالم و چشم و گوشى پاك داشته باشند، و اين يكى از فلسفههاى حجاب است.2- آمارهاى قطعى و مستند نشان مىدهد كه با افزايش برهنگى در جهان طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشويى در دنيا به طور مداوم بالا رفته است، چرا كه" هر چه ديده بيند دل كند ياد" و هر چه" دل" در اينجا يعنى هوسهاى سركش بخواهد به هر قيمتى باشد به دنبال آن مىرود، و به اين ترتيب هر روز دل به دلبرى مىبندد و با ديگرى وداع مىگويد.در محيطى كه حجاب است (و شرائط ديگر اسلامى رعايت مىشود) دو همسر تعلق به يكديگر دارند، و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص يكديگر است.ولى در" بازار آزاد برهنگى" كه عملا زنان به صورت كالاى مشتركى (لا اقل در مرحله غير آميزش جنسى) در آمدهاند ديگر قداست پيمان زناشويى مفهومى نمىتواند داشته باشد و خانوادهها همچون تار عنكبوت به سرعت متلاشى مىشوند و كودكان بىسرپرست مىمانند.3- گسترش دامنه فحشاء، و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناكترين پيامدهاى بى حجابى است كه فكر مىكنيم نيازى به ارقام و آمار ندارد و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى كاملا نمايان است، آن قدر عيان است كه حاجتى به بيان ندارد.نمىگوئيم عامل اصلى فحشاء و فرزندان نامشروع منحصرا بى حجابى است، نمىگوئيم استعمار ننگين و مسائل سياسى مخرب در آن مؤثر نيست، بلكه مىگوئيم يكى از عوامل مؤثر آن مساله برهنگى و بى حجابى محسوب مىشود.و با توجه به اينكه" فحشاء" و از آن بدتر" فرزندان نامشروع" سر چشمه انواع جنايتها در جوامع انسانى بوده و هستند، ابعاد خطرناك اين مساله روشنتر مىشود...[1]پی نوشت:[1] تفسير نمونه، ج14، ص 436 - 445.منبع: http://farsi.islamquest.net .
راسخون
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.