فلسفه /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

خصوصيات علت معدّه چیست؟


در فلسفه، براي علت، تقسيمات گوناگوني بيان شده است، از آن ميان مي توان علت را به علّت موجد (ايجاد گر و به وجود آورنده) و علت معدّ (و زمينه ساز يا علت اعدادي) تقسيم کرد. «علّت موجد» يعني موجودي که وجود و هستي را به معلول و پديده اعطا مي کند و وجود معلول و پديده، وابستگي حقيقي به آن دارد؛ به گونه اي که جدايي معلول از آن محال است؛ مانند نفس انسان که علت موجد و به وجود آورنده اراده و صورت هاي ذهني به عنوان معلول است؛ وجود اين اراده بدون نفس و جداي از آن، تحقق نمي يابد و يا باقي نمي ماند. «علت معدّ»: موجودي است که وجود معلول وابستگي حقيقي به آن ندارد؛ بلکه فقط زمينه ساز و بستر پيدايش معلول است و علت معده اثري در معلول نمي گذارد و تنها وسيله انتقال اثر به آن است، علّت معده، متأثر را براي پذيرش اثر به مؤثر نزديک مي کند، و پس از ايجاد در رابطه بين موثر و متأثر خود رخت بر مي بندد. مثلا کشاورز علّت معد نسبت به دانه گندم است تا که تبديل به خوشه گندم شود، و نه روياننده گندم است و نه وجود دهنده گندم. تنها نقش او اين است که ماده اي را آماده و زمينه سازي مي کند و در زير خاک فرو مي برد و وجود و هستي بقيه شرايط مثل آب و نور و... به دست او نيستند و بعد از تحقق ساير شرايط، زمينه گندم شدن در او فراهم مي شود و اگر اين مُعِد- يعني کشاورز- خود از بين رود، معلول و دانه گندم به رشد خود ادامه مي دهد و نيازي به او ندارد. قرآن کريم مي فرمايد: أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ؛ «آيا شما مي رويانيد و يا ما مي رويانيم؟ (شما فقط در حد دانه پراکني کار مي کنيد و ما رشد و نمو مي دهيم)». اينک با توجه به تعاريف علل موجده و معده، به ويژگي هاي آنها مي پردازيم: 1. زمينه سازي علت اعدادي نه ايجادگري علّت اعدادي و معد، وجود دهنده و ايجادگر معلول نيست، بلکه فقط زمينه سازي و بستر سازي و مقدمات و شرايط به وجود آمدن معلول را فراهم مي کند و نوعي تحريک و تحرک در شي فراهم مي آورد؛ زيرا که علت حقيقي از نظر «فلسفه»، همان «علت موجد» و وجود دهنده است؛ يعني وقتي در فلسفه گفته مي شود: الف علت ب است؛ يعني الف وجود دهنده و ايجادگر ب است و الف به ب هستي و وجود اعطا مي کند. امّا از نظر علماي طبيعي (مثل فيزيک) حتي در موردي که ميان دو چيز رابطه تحريک و تحرکي باشد، کلمه علت را به کار مي برند. مثلا بنا را علّت ساختمان و پدر را علّت فرزند مي دانند؛ زيرا به وسيله يک نقل و انتقال ها، منشأ يک ساختمان شده اند، امّا فلاسفه و علماي الهي، هرگز به بنّا و پدر، علّت حقيقي نمي گويند؛ زيرا بنا و پدر به وجود آورنده خانه و فرزند نيستند؛ بلکه بنّا فقط مصالحي که در گذشته بوده را به هم وصل کرده و به آنها سازمان داده و پدر نيز «مقدمه» و «معد» و «زمينه» به وجود آمدن فرزند است و حداکثر کار پدر، حرکت دادن نطفه از مکاني به مکان ديگر بوده و هزاران علل ديگر هست تا نطفه را بپروراند و لذا از نظر فلسفه پدر و بنا «معد» هستند نه «علت». 2. بي نيازي معلول از علت معد، بعد از ايجاد همان گونه که در تعريف علت معد و موجد آمده، بعد از اين که علت معد زمينه و شرايط تحقق معلول را فراهم کرد و معلول به وجود آمد، اگر علت اعدادي و معد از بين برود، معلول همچنان باقي است و هيچ نيازي به علت اعدادي ندارد، مانند باغ که پس از مرگ باغبان و يا ساختمان پس از مرگ بنّا و مهندس دوام دارند و ديگر نيازي به باغبان و بنا ندارند؛ امّا در علل ايجادي و موجد، اين معلول هم در زمان ايجاد و هم در زمان استمرار و بقاء، با معلول همراه است و معلول پس از به وجود آمدن نيز نيازمند علت ايجاد خود است و هر گاه علت نباشد، معلول نيز از بين مي رود؛ مثل رابطه نفس انسان با اراده که توضيحش در تعريف گذشت. بنابراين معلول و پديده مادي در حدوث و به وجود آمدنش هم نيازمند علت موجد و هم نيازمند علت معد است؛ امّا در استمرار و بقاء به علت موجد نيازمند است، نه علت معدّ. 3. محسوس بودن علل اعدادي علّت معد، شناختش آسان و ساده است چون هم علت محسوس است و هم معلول و رابطه ميان آن دو کم و بيش محسوس است. شناخت علت ايجادي يا موجد (بر خلاف علت معد که حسي بود) امري عقلي است و فيلسوف با تحليل عقلي به چنين علتي پي مي برد. فيلسوف موجودات را تقسيم مي کند به موجوداتي که هستي براي او حتمي است و عدم براي او محال است که آن را «واجب الوجود» مي نامد و موجوداتي که هستي و نيستي (يا وجود و عدم) براي ذات و حقيقت آنها ضروري و لازم نيست و مي توانند اين امور باشند و مي توانند نباشند، اين موجودات نيازمند به علت را «ممکن الوجود» مي نامند. عقل در تحليل عقلي مي گويد: اين موجود ممکن الوجود براي به وجود آمدنش نيازمند موجودي است که هيچ نيازي به ديگران نداشته باشد و در عين حال همه به او نيازمند هستند که به چنين موجودي واجب الوجود مي گويند. پس با تحليل عقلي متوجه مي شويم که موجودات ممکن نيازمند علت ايجادي است و خود واجب الوجود از علت ايجادي بي نياز است. 4. تقدم زماني علت معد بر معلول علت معد (مثل پدر و مادر يا باغبان) بايد پيش از تحقق معلول (مثل فرزند يا خوشه گندم و گياه) وجود داشته باشد تا زمينه و شرايط تحقق معلول را فراهم کند؛ امّا همان گونه که در تفاوت دوم گذشت بعد از فراهم کردن شرايط و زمينه ها، ديگر نيازي به علت معد ندارد. امّا علّت ايجادي بر خلاف علت معد است؛ يعني عللي که به معلول وجود مي دهند (علل موجد يا علل ايجادي) هرگز از معلول خود جدا نمي شوند و همزمان با معلول خود وجود دارند؛ چون معلول عين وابستگي و نيازمندي به علت ايجادي خود است. بنابراين با توجه به تعاريف علل موجد و معد و مقايسه آنها، به ويژگي هاي علل معد اين گونه پي مي بريم که: 1. علت معدّ فقط زمينه ساز معلول است و قدرت ايجاد و به وجود آوردن ندارد. 2. علت معد بعد از زمينه سازي تحقق معلول، مي تواند از بين برود و ديگر معلول نيازمند به او نيست. 3. علت معدّ امري محسوس و قابل شناخت حسي است. 4. علت معد از نظر زمان، پيش از معلول موجود است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image