وضوی اهل سنت و شیعه /

تخمین زمان مطالعه: 34 دقیقه

چه تفاوتی بین شیعه و اهل سنت در مورد وضو وجود دارد؟


در پاسخ به این سوال توجه به مطالب زیر ضروری است:الف) کیفیت وضواین سؤال داراى دو بخش است: 1- چرا شیعه دست را از بالا به پایین مى شوید؟ 2- چرا شیعه در وضو سر و پا را مسح مى کند و با توجه به آیه وضو، آیا شستن پا معقول تر نیست؟ بخش اول: از دیدگاه فقهى، منشأ اختلاف شیعه و سنى در مسأله مسح پا، ریشه در آیه مبارکه 6 «سوره مائده» دارد (از دیدگاه تاریخى، ریشه اختلاف چیز دیگرى است که در پایان این پاسخ ذکر خواهد شد). خداوند متعال در این آیه مى فرماید: یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى اَلصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى اَلْمَرافِقِ وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ «اى کسانى که ایمان آورده اید، هرگاه به نماز ایستادید، صورت ها و دست هایتان را تا آرنج بشویید».فقها در کیفیت شستن دست ها اختلاف نظر دارند، پیشوایان اهل بیت: و پیروانشان معتقدند دست ها از آرنج تا نوک انگشتان شسته شود و سنت همین است. دلیلشان نیز ظاهر آیه است که به نظر عرفى همین به ذهن مى آید چون در موارد مشابه این گونه ترکیب، شروع از بالا به پایین است. مثلاً اگر پزشک به بیمار بگوید: پایت را تا زانو با آب سرد بشوى، بیمار آنچه را در عرف رایج است انجام مى دهد، یعنى شستن از بالا به پایین، یا وقتى صاحب خانه به رنگ کار مى گوید: دیوارهاى این اتاق را تا سقف رنگ آمیزى کن، آنچه در عرف معمول است انجام مى شود، یعنى رنگ کردن دیوارها از بالا به پایین و هرگز به ذهن رنگ کار یا بیمار این نمى آید که صاحب خانه و پزشک که گفته «تا»، مقصودش بیانِ آخرِ محلّ رنگ زدن یا شستن است، بلکه از کلمه «تا» مى فهمد که صرفاً محدوده مورد نظر را در رنگ زدن و شستن تعیین کرده است. در آیه وضو نیز چنین است، وقتى آیه مى گوید دست ها را تا مرفق بشویید، بیان محدوده شستن مورد نظر است نه چگونگى آن. و این را به نظر معمول عرف واگذاشته و در عرف هم بدون تردید، آنچه راحت تر است، شستن از بالا به پایین است. آرى، آنچه اساس اختلاف است، در این است که متعلقِ «تا آرنج» چیست. آیا یعنى بشویید تا آرنج. دست ها را تا آرنج بشویید؟ یعنى «تا» قید براى شستن است یا دست ها؟ اگر قید براى دست ها باشد، از این جهت براى تعیین محدوده دست است که دست، به انگشتان تا مچ، مچ تا بازو هم گفته مى شود و آیه مى خواهد مقدار معین و مشخص دست را که باید شسته شود بیان کند و اگر دست بین مراتب یاد شده مشترک نبود، نیازى به گفتنِ «تا» نبود و این قید براى بیان مقدار مشخص از دست است که باید شسته شود. و اگر قیدِ «تا» براى شستن باشد، شاید به ذهن چنین بیاید که باید از سر انگشت ها تا آرنج را شست، گویا خداوند فرموده است، دست ها را تا مرفق بشویید. اما روشن است که این غیر متعارف و مبهم است و در این گونه موارد آنچه متعارف است یعنى شستن از بالا به پایین عمل مى شود. افزون بر اینکه بر فرضِ اینکه «تا» قیدِ شستن باشد، چنین نیست که انتهاى شستن را برساند، بلکه احتمال دارد به معناى «با» باشد (إلى به معناى مَعَ) یعنى دست ها را همراه با آرنج بشویید. اینگونه کاربردهاى لفظى در قرآن و ادبیات عرب وجود دارد.( مثل آیه 2 نساء (وَلا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ) که به معناى مَعَ است، یعنى اموال آنان را با اموال خود نخورید، یا آیه 52 آل عمران (مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللهِ) که به معناى مع الله است) در عرف نیز چنین است که وقتى گفته مى شود فلانى ولایت کوفه تا بصره را برعهده دارد، یعنى با بصره. چنین تعبیراتى در اشعار عرب هم به کار رفته است. به هر حال، دلیل قاطع در چنین مواردى همان عرف رایج است که از بالا به پایین مى شویند و از همین روش باید تبعیت کرد. أئمه اهل بیت(علیهم السلام)، وضوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را اینگونه نقل کرده اند: به نقل شیخ طوسى از بکیر و زراره، این دو از امام باقر(علیه السلام) درباره وضوى پیامبرخدا(صلى الله علیه وآله)سؤال کردند. حضرت طشت یا ظرف آبى طلبید، کف دو دست را شست، دست خود را در آب فرو برد و با مشت آبى صورت خود را شست و با دست چپ کمک گرفت بر شستن صورت. سپس کف دست چپ را در ظرف آب فرو برده، آب برداشت و دست راستش را از آرنج تا انگشتان شست، به نحوى که آب به طرف آرنج ها برنگردد. بعد کف دست راست را پر از آب کرد و بر دست چپ ریخت و از آرنج تا کف دست شست به نحوى که آب به طرف آرنج برنگردد، مثل دستِ راست. سپس با همان آبى که در دست ها بود، سر و پاها را تا برآمدگى روى پا مسح کشید، بدون آنکه آب تازه اى بریزد.(تهذیب الأحکام: ج1، ص59، شماره 158) بخش دوم: منشا برداشت فقها کلمه ارجلکم است زیرا کلمه «أَرْجُلَکُمْ»: در آیه به دو صورت قرائت شده است: 1- ابن کثیر، حمزه، ابوعمر و عاصم (در روایت ابوبکر) آن را به جرّ «ارجلکم» قرائت کرده اند. طبق این قرائت «ارجلکم» به «رؤوسکم» عطف شده است زیرا «رؤوسکم» نیز مجرور است. پس حکم آن نیز باید مانند حکم «رؤوسکم» مسح باشد.2- نافع و ابن عامر (در روایت حفص) آن را به نصب (ارجلکم) خوانده اند. اهل سنت مى گویند طبق این قرائت «ارجلکم» به «ایدیکم» عطف شده است زیرا «ایدیکم» نیز منصوب است. پس باید حکم آن نیز مانند حکم «ایدیکم» غسل یعنى شستن باشد. شاید در ابتدا چنین توهم شود که شیعه به قرائت اول و اهل سنت به قرائت دوم عمل کرده است و هر یک قرائت دیگر را قبول ندارد اما چنین نیست. هم شیعه و هم اهل سنت فتواى خود را بنا بر هر دو قرائت تفسیر مى کنند. در این نوشتار نخست رأى شیعه بنا بر هر دو قرائت به طور مستقل تبیین گشته، اشکال هاى اهل سنت پاسخ گفته مى شود، سپس به تاریخچه اختلاف در مسح پا اشاره مى شود. بنا بر قرائت جر: واضح است که «ارجلکم» عطف به «رؤوسکم» است و چون فعل معطوف علیه «امسحوا» است حکم پا نیز وجوب مسح مى شود. اشکال: شاید «ارجلکم» عطف به «ایدیکم» باشد و به دلیل مجاورت با یک اسم مجرور (یعنى رؤوسکم) جر گرفته است مانند «حجر و ضبٍ خرب» که «خرب» صفت «حجر» است و باید مرفوع باشد ولى به دلیل مجاورت با «ضب» مجرور شده است (حجر لانه؛ ضب سوسمار ؛ خرب ویران) پاسخ: اولاً جر به دلیل مجاورت غلط است و فقط به دلیل ضرورت شعر مانند مثال مذکور جایز است و قرآن کریم از استعمال غلط مبرى است. ثانیاً: جر به دلیل مجاورت فقط در جایى است که قرینه اى بر آن باشد مانند مثال مذکور چرا که معلوم است «خرب» نمى تواند صفت «ضب» باشد و فقط مى تواند صفت «حجر» قرار گیرد ولى در آیه مبارکه چنین جرى باعث اشتباه مى شود و قرینه اى بر آن وجود ندارد. ثالثاً: جر به دلیل مجاورت فقط بدون حرف عطف در کلام عرب صحیح است اما با حرف عطف به هیچ وجه صحیح نیست. بنا بر قرائت نصب:در وهله اول دو احتمال وجود دارد: 1- عطف به «ایدیکم» که حکم آن وجوب غَسل مى شود. 2- عطف به محل «رؤوسکم که حکم آن وجوب مسح مى شود. اما با دقت در ادبیات عرب مى فهمیم که فقط احتمال دوم صحیح است زیرا: اولاً: عطف محل در کلام عرب صحیح و شایع است مانند «لیس هذا بعالم و لا عالماً» که «عالماً» عطف به محل «بعالم» شده است و محل «بعالم» نصب است و این در کلام عرب شایع است و اختصاص نیز به ضرورت شعر ندارد (ر.ک:ابن هشام، مغنى اللبیب). ثانیاً: عطف «ارجلکم» به «ایدکم» جایز نیست زیرا باعث فاصله شدن یک جمله فعلیه اجنبى بین معطوف و معطوف علیه است و این در کلام عرب غلط است. پس عطف به محل «رؤوسکم» متعین است و در نتیجه حکم «ارجلکم» نیز وجوب مسح مى شود. آنچه درباره ظاهر آیه مبارکه بنا بر هر دو قرائت گفته شد تنها رأى شیعه نیست و مفسرین اهل سنت نیز آیه مبارکه را بنا بر هر دو قرائتش مطابق رأى شیعه در وجوب مسح مى دانند و آنچه از تحلیل ادبى آیه گفته شد تماماً از تفاسیر اهل سنت بود که مى توانید به کتاب تفسیر کبیر، فخر رازى، دارالکتب العلمیه تهران، ج 11، ص 161، ذیل آیه 6 سوره مائده، مسأله 38 رجوع کنید. علاوه بر قرآن روایات فراوانى نیز در وجوب مسح وارد شده است: منابع شیعى: وسائل الشیعه، ج 1، کتاب الطهاره، باب 25 از ابواب الوضوء، ص 294 (دار احیاء التراث العربى). منابع سنى: علاوه بر اقوال مسح از سوى صحابه که در پاسخ ذکر خواهد شد، مسند احمد، ج 1، ص 108 و 158 (دارالفکر) - کنزل العمال، ج 9، ص 448، ح 26908 (مؤسسه علوم القرآن) - سنن ابى داود، ج 1، ص 42، ح 164 (داراحیاء التراث العربى) - الغارات به نقل از امالى شیخ مفید (مصنفات شیخ مفید، ج 13، ص 267 - مسند احمد، ج 1، ص 67 (دارالفکر). در اینجا این سؤال مطرح مى شود که چگونه اهل سنت با وجود تفسیر آیه به وجوب مسح حکم به وجوب غسل مى کنند؟ در این نامه به اختصار پاسخ هایى که اهل سنت براى فتواى وجوب غسل داده اند مطرح مى کنیم: پاسخ اول: زمخشرى در تفسیر آیه به قرائت جر مى گوید: پا از اعضایى است که باید در وضو شسته شود، لذا امکان اسراف در آن زیاد است خداوند براى جلوگیرى از اسراف «ارجلکم» را به «رؤوسکم» عطف کرده است نه براى این که مسح شود بلکه براى این که بفهماند در شستن آن اسراف نکنید (زمخشرى، الکشاف، دارالمعرفه، ج 1، ص 326، ذیل آیه 6 مائده).نقد: در صورت و دست ها نیز امکان اسراف هست. گذشته از این که این مطلب فلسفه بافى است و به هیچ وجه با ظاهر قرآن سازگارى ندارد. پاسخ دوم: پس از «أَرْجُلَکُمْ»{w19-19w}5:6*/} قید «إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ»{w20-21w}5:6/} دارد و این قید قرینه وجوب غسل است. این قرینیت را به دو صورت بیان کرده اند: 1- بیان حد فقط در غسل مى آید نه در مسح. مقصود آنان این است که چون در «ایدیکم الى المرافق» حد به «الى» ذکر شده است و اینجا نیز در «أَرْجُلَکُمْ إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ»{w19-21w}5:6/} حد به «الى» آمده است پس حکم هر دوغسل است، (ر.ک: فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 11، ص 162 والقرطبى، الجامع لأحکام القرآن، دارالفکر، ج 6، ص 91) . نقد: «الى» در «أَیْدِیَکُمْ إِلَى اَلْمَرافِقِ»{w12-14w}5:6/} و در «أَرْجُلَکُمْ إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ»{w19-21w}5:6/} هر دو براى بیان حد است اما این نکته که در جمله اول براى بیان حد وجوب غسل است از فعل آن یعنى «اغسلوا» فهمیده مى شد نه از «الى» پس «الى» هیچ قرینیتى در غسل ندارد. در جمله دوم نیز باید از فعل آن یعنى «امسحوا» فهمیده شود. این نکته را برخى از مفسرین اهل سنت نیز تصریح کرده اند، (ر.ک: ابن حزم، المحلى، دارالآفاق الجدیده، بیروت، ج 2، ص 56، مسأله 200) . پاسخ سوم: محمد رشید رضا در تفسیر المنار، ج 6، ص 234 مى گوید: وجوب مسح معقول نیست زیرا اگر باترى دست پاى کثیف و گرد و غبارى را مسح کنید کثیفى پا به دست نیز سرایت مى کند و این با حکم وضو که پاکیزگى است مخالف است. نقد: اولاً اعضاى وضو باید قبل از مسح پاک باشند و پاکیزگى آن قبل از شروع در وضو حاصل مى شود. ثانیاً: شستن دستان و پاها بعد از اتمام وضو نیز ممکن است و بلکه پاکیزگى در بدن و لباس نمازگزار از مستحبات نماز است. ثالثاً: حکمت وضو فقط پاکیزگى نیست اگر این گونه بود چرا این ترتیب خاص و این اعضاى خاص و با نیت قربت باید انجام شود؟ پاسخ چهارم: صاحب المنار مى گوید (همان، ص 233) قوى ترین دلیل بر علیه شیعه این است که غایت رجلین «إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ»{w20-21w}5:6/} است و این جز با شستن حاصل نمى شود. نقد: اولاً مراد از کعبین نزد شیعه استخوان روى پاست و استخوان اطراف مچ پا. ثانیاً، به فرض که چنین باشد چرامسح الى الکعبین ممکن نیست. شاید او تصور کرده است که رطوبت دست تا به کعبین برسد خشک مى شود!!! پاسخ پنجم: ابن حزم در المحلى، ج 2، ص 57، مسأله 200 مى گوید با وجود این که قرآن دلالت بر وجوب مسح مى کند و اخبار فراوانى نیز بر وجوب مسح داریم اما یک روایت وجود دارد که همه آنها را نسخ مى کند و آن این خبر است. ودر روایت دیگرى آمده است که در سفر رسول خدا از او جدا شدیم و وضو گرفتیم و مسح بر پا کردیم. آن حضرت با صداى بلند دوبار یا سه بار فریاد زد: واى بر پاها از آتش، (محمدبن اسماعیل، صحیح بخارى، مکتبة عبدالحمید احمد حنفى، مصر، ج 1، کتاب العلم، ص 18، باب من رفع صوته، ح 1) . نقد: اولاً، این روایت وجوب مسح را ثابت مى کند زیرا مگر ممکن است صحابه رسول خدا وضو را بلد نباشند. یقیناً اعمال وضو را درست بلد بوده اند زیرا وضو عملى است که هر روز بارها انجام مى دادند و بارها از رسول خدا دیده بودند. ثانیاً، تنها نکته اى که مورد اعتراض رسول خدا قرار گرفته عدم رعایت شرایط وضو بوده است. مثلاً آنان با پاهاى نجس مسح کرده اند و پیامبر آنان را نهى کرده است و این مطلب خیلى نزدیک به ذهن است زیرا عرب عادت داشت که ایستاده بول کند و بول به پاهاى او بپاشد واگر آنان بدون این که پاهاى خود را تطهیر کنند مسح کنند مسحشان باطل است، (ر.ک: طبرسى، مجمع البیان، دارالفکر، ج 2، ص 258، ذیل آیه 6 سوره مائده) . پاسخ ششم: روایاتى هست که در آن غسل رجلین آمده است مانند روایت عثمان خلیفه سوم که مردم را جمع کرد و جلوى آنان وضو گرفت: دست راستش را داخل ظرف کرد و بر دست چپش ریخت و سه بار شست، سپس سه بار مضمضه کرد و سه بار استنشاق کرد، سپس سه بار صورتش را شست، سپس سه بار دستش را تا مرفق شست، سپس سرش را مسح کرد، سپس پاهایش را خوب شست، سپس گفت دیدم رسول خدا اینگونه وضو گرفت، (کنزالعمال، ج 9، ص 441، ح 268883). نقد: اولاً، از بین صحابه پیامبر اکرم به نقل خود اهل سنت، بسیارى از آنان قائل به مسح بوده اند مانند: ابن عباس که گفت الوضوء غسلتان و مسحتان یعنى وضو دو شستن دارد و دو مسح کردن و انس که مسح بر پاى کرد و زمانى که حجاج گفت پاهاى خود را در وضو بشویید گفت خدا راست گفت و حجاج دروغ گفت و آیه «وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ»{w15-21w}5:6/} را خواند. و عکرمه که گفت: پاها را نباید شست بلکه باید مسح کرد و شعبى که گفت جبریل مسح را نازل کرد نمى بینى که در تیمم آنچه در وضو شسته مى شود مسح مى شود و آنچه را در وضو مسح مى کنند رها مى شود و عامر که گفت جبرئیل درباره پا مسح را نازل کرد. قتاده که گفت خدا دو شستن و دو مسح کردن را واجب کرد. و بسیارى از صحابه دیگر. براى این اقوال ر.ک: 1- طبرى، تفسیر طبرى، ج 6، ص 82 2- قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 6، ص 92 3- فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 11، ص 161 4- ابن حزم، المحلى، ج 2، ص 59 براى مثال ابن حزم مى گوید: و قد قال بالمسح على الرجلین جماعة من السلف، منهم على بن ابیطالب و ابن عباس والحسن و عکرمه والشعبى و جماعة غیرهم . ثانیاً، روایات اهل سنت در این زمینه متعارض است و هنگامى که روایات در یک مسأله متعارض شد وظیفه آن است که به قرآن کریم رجوع شود و روایتى که مطابق قرآن بود اخذ شود و قرآن طبق اعتراف اهل سنت مسح را واجب کرده است. اشکال: برخى از این مسأله پاسخ داده اند که حال که روایات در این زمینه متعارض است، اگر نتوان احتیاط کرد باید به قرآن رجوع کنیم ولى خوشبختانه در اینجا احتیاط ممکن است. برخى از اینها، احتیاط را در غسل دانسته اند زیرا مى گویند شستن مشتمل بر مسح کردن هم هست پس کسى که پاهایش را بشوید هم به فتواى غسل عمل کرده و هم به فتواى مسح، (ر.ک: محمد رشید رضا، تفسیر المنار، دارالفکر، ج 6، ص 234) . برخى دیگر نیز احتیاط را به مسح و شستن دانسته اند یعنى اول مسح کند و سپس بشوید (این قول در جمیع منابع مذکور در این جزوه به صاحب تفسیر طبرى یعنى ابن جریر طبرى نسبت داده شده است). پاسخ: مسح و غسل در آیه وضو در مقابل هم به کار رفته است پس معنا ندارد که بگوییم غسل شامل مسح هم مى شود. گذشته از این که شیعه مسح را با رطوبت وضو قائل است نه با رطوبت جدید. پس غسل و مسح ضد هم هستند نه یکى شامل دیگرى. و احتیاطى که از طبرى نقل شده نیز فقط براى کسى که ادله مسح را تمام نداند معنا دارد ولى اگر ادله مسح را تمام و صحیح بداند جایى براى این احتیاط نیست واین احتیاط بدعت محض است. پس خود طبرى در این احتیاط معذور است ولى ما ادله کافى در مسح داریم. ثالثاً: وضوى همه مسلمانان تا خلافت عثمان صورت واحدى داشته و مانند وضوى کنونى شیعه بوده است. این مسأله با آیه قرآن نیز تطبیق دارد که مى فرماید: وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ {w15-19w}5:6/}، (مائده ، آیه 6) در این آیه خداوند امر به مسح سر و پاها نموده است، در حالیکه اهل تسنن پاها را مى شویند، علت تغییر وضو این بود که عثمان در اواسط دوران خلافت خود نسبت به چگونگى وضوى پیامبر گرفتار تردید شد، او سپس وضوى پیامبر را به شکلى که اکنون در میان اهل سنت مرسوم است اعلام نمود. این قضیه مورد مخالفت بسیارى از صحابه پیامبر واقع شد، لکن حکومت اموى بنا به اغراض سیاسى در نقاط مختلف اسلامى شیوه عثمان را تبلیغ کردند و جوى به وجود آوردند که برخى از صحابه جرأت مخالفت با روش دستگاه حاکم را نداشت و در نتیجه این گونه وضو گرفتن رواج یافت. براى آگاهى بیشتر ر.ک: وضوءالنبى من خلال ملابسات التشریع، على الشهرستانى، نشر مشعرب) نماز صحیح نماز اهل سنت با نماز شیعه تفاوت های دارد که به دو تفاوت مهم(جواز جمع میان نمازظهر،عصر، مغرب وعشا ونیز مساله دست بستن درنماز) اشاره می شود اگر ابهام برای پر سشگر محترم باقی بماند مشخصا مکاتبه نموده و موارد را به طور معیین عنوان بدارند تا جواب داده شود.یک- جواز جمع میان نمازها1. براى پاسخ، به چند نکته زیر دقت کنید: اهل تسنن، جواز جمع میان نماز ظهروعصر و مغرب و عشا را منکرند؛ اما در هنگام سفر یا خوف و یا زمانى که هوا بارانى است، جمع کردن میان آنها را در یک وقت، جایز مى دانند و نمازها را مانند شیعیان اقامه مى کنند؛ اما شیعیان معتقدند که مى توان نمازهاى ظهر و عصر را بعد از زوال خورشید و در یک وقت، با مراعات ترتیب اقامه کرد و لازم نیست که انسان، وقتى نماز ظهر را خواند، دنبال کار دیگرى برود و وقتى سایه شاخص به اندازه خود شاخص شد یا به اندازه دو برابر آن گردید، (براساس اختلافى که میان آنها موجود است)، براى اقامه نماز عصر، آماده شود. از این رو، به نظر شیعه، گرچه نماز خواندن در پنج وقت مستحب مى باشد، اما پشت سر هم خواندن ظهر و عصر و مغرب و عشا نیز اشکال ندارد.2. دلیل اهل تسنن این است که در روایت آمده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) بین نماز ظهر و عصر فاصله مى انداخته است؛ اما به نظر شیعه، این مطلب نمى تواند مرام آنها را در وجوب تفریق (فاصله انداختن) ثابت کند؛ به لحاظ این که سیره عملى، به معناى واجب بودن نیست؛ بلکه اعم از وجوب، استحباب و اباحه است و حمل آن بر وجوب، نیاز به دلیل جداگانه دارد. افزون بر این، ملتزم بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) به پنج وقت براى اقامه نماز جماعت، به جهت این بوده است که مردم بر زمان آمدن پیامبر(صلى الله علیه وآله)، اطلاع پیدا بکنند تا سؤالاتى که دارند، از محضرش بپرسند و این در واقع، انگیزه اى براى اجتماع مردم در مسجد بوده است. بنابراین، شیوه فوق، هیچ وقت نمى تواند دلیل بر این باشد که جمع بین نمازهاى مترتبه، جایز نیست.3. تشیع، گذشته از این که مدعاى اهل سنت را قابل دفاع نمى داند، بر مدعاى خود هم دلیل دارد و آن روایاتى است که بر جمع نماز ظهر و عصر از جانب پیامبر(صلى الله علیه وآله) - حتى در غیر مواقع سفر و خطر و کار تعجیلى - دلالت مى کنند. یکى از آنها، روایتى است که در آن، از علت جمع بین دو نماز توسط پیامبر(صلى الله علیه وآله) سؤال کرد که ابن عباس در جواب گفت: به خاطر گشایش و تخفیف بر امت، پیامبر(صلى الله علیه وآله) این کار را کرد.صحیح مسلم، ج 2، ص 152. این روایات را مالک و احمد بن حنبل هم در کتاب هایشان روایت کرده، ولى فتوا داده اند که به علت اعراض و روى گردانى اصحاب از عمل به این روایات، نمى توان به آنها عمل کرد. افزون بر اینها، روایات زیادى از ائمه(علیهم السلام) در این باره وارد شده است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «وقتى آفتاب زوال پیدا کرد، وقت نماز ظهر و عصر داخل شده، جز این که نماز ظهر، قبل از نماز عصر است». با توجه به این که ترتیب بین دو نماز ظهر و عصر، امر پذیرفته شده اى بین تمام مسلمین بود و به جهت روشن بودن آن، نیازى به بیان امام نداشت، معلوم مى شود که مقصود امام، اشاره به جواز امکان جمع بین دو نماز ظهر و عصر بوده است.4. تردیدى نیست که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، نمازها را گاهى در سه وقت مى خواندو به عبارت دیگر، ظهر و عصر و مغرب و عشا را پشت سر هم مى خواند و مى فرمود: چنین مى کنم تا امّتم راحت باشند. این گونه روایات، مى رساند که پیامبر اسلام، راحتى امت را در نظر گرفته و جمع خوانده است. شیعیان در طول تاریخ، تلاش کرده اند تا سنت هاى پیامبر را زنده نگه دارند و این هم یکى از سنّت هاى پیامبر است.براى نمونه، برخى از روایات را در زمینه جمع خواندن نمازهاى ظهر و عصر و مغرب و عشا مى آوریم: الف) برخى روایات شیعه عبارتند از: حضرت امام صادق(علیه السلام) فرمود: پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) بدون این که عذرى در کار باشد، ظهر و عصر و نیز مغرب و عشا را با یک اذان و دو اقامه خواند.حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 3، ص 160. در روایتى دیگر فرمود: پیامبر خدا، بدون این که عذرى در کار باشد، ظهر و عصر را در یک جا خواند. عمر به آن حضرت گفت: آیا در نماز چیز تازه اى پیدا شده است؟ پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) گفت: نه، چیز تازه اى درباره نماز نیامده، ولى خواستم بر امت خودم گشایشى بدهم.وسایل الشیعه، ج 3، ص 161. ابن عباس گفت: پیامبر خدا بدون این که خطر و سفرى در بین باشد، ظهر و عصر را با هم خواند. ابن عباس گفت: پیامبر با این کارش، خواست تا امت را در آسایش قرار دهد و کسى از امت او به زحمت و مشقت نیفتد.همان. ب) برخى از روایات اهل سنت نیز بدین شرح مى باشند: ابن عباس گفته است: پیامبر اسلام هفت رکعت را با هم خواند و هشت رکعت را هم با هم خواند.صحیح بخارى، ص 206، ح 537. وى همچنین گفت: پیامبر اسلام در مدینه، بین ظهر و عصر و بین مغرب و عشا را جمع مى کرد؛ بدون این که عذرى در کار باشد.سنن نسائى، ج 1، ص 200، ح 601. سعید بن جبیر از ابن عباس نقل مى کند که گفت: پیامبر اسلام بدون این که خطر و یا سفرى در کار باشد، ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم مى خواند. او از ابن عباس، از حکمت جمع کردن پرسید و وى گفت: پیامبر خواست که امت خود را به مشقت و زحمت نیندازد.صحیح مسلم، ج 1، ص 490، ح 54. پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مدینه، بدون این که خطرى باشد و یا باران ببارد، ظهرو عصر و مغرب و عشا را با هم مى خواند. از ابن عباس پرسیدند: چرا چنین کرد؟ ابن عباس گفت: تا امت در مشقّت نباشد.سنن نسائى، ج 1، ص 200، ح 601. 5. با دقت در روایات فوق، روشن مى شود که پیامبر خدا علاوه بر آن که نمازها را در پنج وقت مى خواند، نمازهاى ظهر و عصر، مغرب و عشا را جمع نیز خوانده است. او مى خواست که مردم جمع بخوانند تا راحت باشند. بنابراین، اگر کسى جمع خواند، عمل به سنّت پیامبر کرده است. را منکرند؛ اما در هنگام سفر یا خوف و یا زمانى که هوا بارانى است، جمع کردن میان آنها را در یک وقت، جایز مى دانند و نمازها را مانند شیعیان اقامه مى کنند؛ اما شیعیان معتقدند که مى توان نمازهاى ظهر و عصر را بعد از زوال خورشید و در یک وقت، با مراعات ترتیب اقامه کرد و لازم نیست که انسان، وقتى نماز ظهر را خواند، دنبال کار دیگرى برود و وقتى سایه شاخص به اندازه خود شاخص شد یا به اندازه دو برابر آن گردید، (براساس اختلافى که میان آنها موجود است)، براى اقامه نماز عصر، آماده شود. از این رو، به نظر شیعه، گرچه نماز خواندن در پنج وقت مستحب مى باشد، اما پشت سر هم خواندن ظهر و عصر و مغرب و عشا نیز اشکال ندارد.2. دلیل اهل تسنن این است که در روایت آمده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) بین نماز ظهر و عصر فاصله مى انداخته است؛ اما به نظر شیعه، این مطلب نمى تواند مرام آنها را در وجوب تفریق (فاصله انداختن) ثابت کند؛ به لحاظ این که سیره عملى، به معناى واجب بودن نیست؛ بلکه اعم از وجوب، استحباب و اباحه است و حمل آن بر وجوب، نیاز به دلیل جداگانه دارد. افزون بر این، ملتزم بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) به پنج وقت براى اقامه نماز جماعت، به جهت این بوده است که مردم بر زمان آمدن پیامبر(صلى الله علیه وآله)، اطلاع پیدا بکنند تا سؤالاتى که دارند، از محضرش بپرسند و این در واقع، انگیزه اى براى اجتماع مردم در مسجد بوده است. بنابراین، شیوه فوق، هیچ وقت نمى تواند دلیل بر این باشد که جمع بین نمازهاى مترتبه، جایز نیست.3. تشیع، گذشته از این که مدعاى اهل سنت را قابل دفاع نمى داند، بر مدعاى خود هم دلیل دارد و آن روایاتى است که بر جمع نماز ظهر و عصر از جانب پیامبر(صلى الله علیه وآله) - حتى در غیر مواقع سفر و خطر و کار تعجیلى - دلالت مى کنند. یکى از آنها، روایتى است که در آن، از علت جمع بین دو نماز توسط پیامبر(صلى الله علیه وآله) سؤال کرد که ابن عباس در جواب گفت: به خاطر گشایش و تخفیف بر امت، پیامبر(صلى الله علیه وآله) این کار را کرد.صحیح مسلم، ج 2، ص 152. این روایات را مالک و احمد بن حنبل هم در کتاب هایشان روایت کرده، ولى فتوا داده اند که به علت اعراض و روى گردانى اصحاب از عمل به این روایات، نمى توان به آنها عمل کرد. افزون بر اینها، روایات زیادى از ائمه(علیهم السلام) در این باره وارد شده است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «وقتى آفتاب زوال پیدا کرد، وقت نماز ظهر و عصر داخل شده، جز این که نماز ظهر، قبل از نماز عصر است». با توجه به این که ترتیب بین دو نماز ظهر و عصر، امر پذیرفته شده اى بین تمام مسلمین بود و به جهت روشن بودن آن، نیازى به بیان امام نداشت، معلوم مى شود که مقصود امام، اشاره به جواز امکان جمع بین دو نماز ظهر و عصر بوده است. 4. تردیدى نیست که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، نمازها را گاهى در سه وقت مى خواندو به عبارت دیگر، ظهر و عصر و مغرب و عشا را پشت سر هم مى خواند و مى فرمود: چنین مى کنم تا امّتم راحت باشند. این گونه روایات، مى رساند که پیامبر اسلام، راحتى امت را در نظر گرفته و جمع خوانده است. شیعیان در طول تاریخ، تلاش کرده اند تا سنت هاى پیامبر را زنده نگه دارند و این هم یکى از سنّت هاى پیامبر است.براى نمونه، برخى از روایات را در زمینه جمع خواندن نمازهاى ظهر و عصر و مغرب و عشا مى آوریم:الف) برخى روایات شیعه عبارتند از: حضرت امام صادق(علیه السلام) فرمود: پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) بدون این که عذرى در کار باشد، ظهر و عصر و نیز مغرب و عشا را با یک اذان و دو اقامه خواند.حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 3، ص 160. در روایتى دیگر فرمود: پیامبر خدا، بدون این که عذرى در کار باشد، ظهر و عصر را در یک جا خواند. عمر به آن حضرت گفت: آیا در نماز چیز تازه اى پیدا شده است؟ پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) گفت: نه، چیز تازه اى درباره نماز نیامده، ولى خواستم بر امت خودم گشایشى بدهم.وسایل الشیعه، ج 3، ص 161. ابن عباس گفت: پیامبر خدا بدون این که خطر و سفرى در بین باشد، ظهر و عصر را با هم خواند. ابن عباس گفت: پیامبر با این کارش، خواست تا امت را در آسایش قرار دهد و کسى از امت او به زحمت و مشقت نیفتد.همان. ب) برخى از روایات اهل سنت نیز بدین شرح مى باشند: ابن عباس گفته است: پیامبر اسلام هفت رکعت را با هم خواند و هشت رکعت را هم با هم خواند.صحیح بخارى، ص 206، ح 537. وى همچنین گفت: پیامبر اسلام در مدینه، بین ظهر و عصر و بین مغرب و عشا را جمع مى کرد؛ بدون این که عذرى در کار باشد.سنن نسائى، ج 1، ص 200، ح 601. سعید بن جبیر از ابن عباس نقل مى کند که گفت: پیامبر اسلام بدون این که خطر و یا سفرى در کار باشد، ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم مى خواند. او از ابن عباس، از حکمت جمع کردن پرسید و وى گفت: پیامبر خواست که امت خود را به مشقت و زحمت نیندازد.صحیح مسلم، ج 1، ص 490، ح 54. پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مدینه، بدون این که خطرى باشد و یا باران ببارد، ظهرو عصر و مغرب و عشا را با هم مى خواند. از ابن عباس پرسیدند: چرا چنین کرد؟ ابن عباس گفت: تا امت در مشقّت نباشد.سنن نسائى، ج 1، ص 200، ح 601. 5. با دقت در روایات فوق، روشن مى شود که پیامبر خدا علاوه بر آن که نمازها را در پنج وقت مى خواند، نمازهاى ظهر و عصر، مغرب و عشا را جمع نیز خوانده است. او مى خواست که مردم جمع بخوانند تا راحت باشند. بنابراین، اگر کسى جمع خواند، عمل به سنّت پیامبر کرده است. دو- دست بستن در نماز در ابتدا گفتنی است بنا بر شواهد تاریخی حتمی که در ادامه مطالب به آن اشاره می شود، دست بسته نماز خواندن براساس سنت پیامبر(ص) نبوده و از زمان خلیفه دوم شروع شده است. و اما درباره روش عبادت، باید دانست شخصیتی مانند پیامبر(ص) بهتر از دیگران می دانسته که چه روشی مناسب تر است. علاوه بر اینکه در این گونه موارد مهم حتی خود پیامبر(ص) به تعلیم الهی و از طریق جبرئیل امین روش وضو و نماز را فرا می گرفته است و در حقیقت برای عبادت واقعی باید از جهت شکل و محتوا تابع بود. در متون اهل سنت آمده است : «ابو حمید ساعدی صحابی بزرگ برای گروهی از صحابه که در میان آنان ابو هریره دوسی , سهل ساعدی ابو السید ساعدی , ابو قتاده , حارث بن ربعی و محمد بن مسلمه نیز حضور داشتند کیفیت انجام نماز را از رسول خدا (ص) حکایت کرد و نیز از مستحبات ریز و درشت آن نام برد ولی از چنین عملی دست روی دست نهادن در نماز سخن به میان نیاورده». (سنن بیهقی , ج 2 - سنن ابوداود, ج 1, باب افتتاح الصلاه , ح 70 و 736 - سنن ترمذی , ج 2, ص 98, باب صفت الصلاه ) اگر شیوه پیامبر اکرم (ص ) ولو احیانا چنین بود او یادآور می شد و یا حاضران تذکر می دادند. مشابه حدیث ابوحمید ساعدی از زبان امام صادق (ع) به وسیله حماد بن عیسی نیز در کتاب های شیعه نقل شده است. (وسائل الشیعه , ج 5, ابواب افعال الصلاه , باب 1, ح 1 و 2, چاپ آل البیت) بیهقی از محدثان برجسته اهل سنت در سنن خود میگوید: از حدیث سهل بن سعد استفاده می شود که دست بسته نماز خواندن بعد از پیامبر به وجود آمده است , چون حدیث می گوید: «کان الناس یؤمرون; یعنی به مردم دستور می دادند. در حالی که اگر این کار از پیامبر بود, آن را به پیامبر نسبت می داد, (سنن بیهقی , ج 2, ص 28) در فقه امامیه (مذهب جعفری ) نمازگزاردن به صورت دست بسته بدعت و حرام است . امیرمؤمنان علی (ع ) می فرماید: «لایجمع المسلم یدیه فی الصلاه و هو قائم بین یدی الله یشبه باهل الکفر من المجوس ; نمازگزار دست های خودرا در حالی که در برابر خدا ایستاده است روی هم قرار ندهد که با این عمل شیوه مجوسیان کافر را حکایت می کند». (وسائل الشیعه , ج 4, باب 15 از ابواب قواطع نماز حدیث 7 - منشور عقاید امامیه , جعفر سبحانی , انتشارات مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق , ص 279 و 280) دست بسته نماز خواندن از زمان خلیفه دوم عمر بن خطاب به دستور ایشان بدعت شده است . گفتنی است که همه فرقه های اهل سنت دست بسته نماز نمی خوانند; همانند مالکی ها .... و این از اموری است که از زمان خلیفه دوم مرسوم شده و ما آن را بدعت و حرام می دانیم . مسلما رسول خدا(ص ) و امیرالمومنین با دست باز نماز می خواندند و باید توجه داشت آنهایی هم که با دست بسته نماز می خوانند آن را مستحب می دانند. در این مورد به کتاب «بحثهایی از فقه تطبیقی» آقایان پیشوایی و گودرزی مراجعه فرمائید. چاپ : توسط حوزه نمایندگی ولی فقیه در حج . پیامبر اسلام , دست بسته نماز نمی خواندند و اگر دست بسته نماز می خواندند و سنت همیشگی پیامبر آن گونه بود, در این صورت , همه آن طور می خواندند و کسی در آن اختلاف نمی کرد. از خصوصیات شیعه پای بندی به سنت پیامبر است . اگر پیامبر اسلام دست بسته می خواندند: اولا, شیعیان قطعا دست بسته می خواندند. در حالی که هیچ کدام از امامان معصوم شیعه نگفته اند که پیامبر دست بسته نماز می خوانده است , (مستند العروه , آیت الله شیخ مرتضی بروجردی , ج 4, ص 445) ثانیا, اگر عمل پیامبر می بود, اهل سنت نیز دست بسته خواندن را واجب می دانستند در حالی که هیچ کدام از چهار فرقه فقهی اهل سنت این عمل را واجب نمی دانند حتی مالکی ها آن را مستحب هم نمی دانند, (الفقه علی المذاهب الخمسه , مغنیه , ص 109) آنان که اولین بار دست بسته نماز خواندن را رسم کردند چنین فکر کردند که چنین حالتی به خود گرفتن , یک نوع احترام و تواضع در برابر خداوند است و برای همین , دستور دادند که از آن به بعد در نمازها دست بسته باشند. دست روی دست گذاشتن و هر دو دست را روی شکم گذاشتن , در اصطلاح فقهی تکفیر و تکتیف نامیده می شود. در این که از چه زمانی دست بسته نماز خواندن سنت شد اختلاف نظر هست . برخی معتقد هستند که در زمان خلیفه اول ابوبکر چنین رسمی رواج یافت و بعضی ها معتقدند که در زمان خلیفه دوم عمربن خطاب, این سنت رواج یافت . بنابراین , اهل سنت نیز این عمل را عمل پیامبر نمی دانند, بلکه عمل صحابه پیامبر بعد از رحلت نبی اکرم (ص ) می دانند و داستان آن را چنین آورده اند که وقتی که اسیران ایرانی را نزد عمر بن خطاب آوردند, عمر بن خطاب آنها را دست بسته دید و پرسید: چرا چنین کرده اید؟ گفتند: رسم ما ایرانیان این است که در برابر پادشاهانمان چنین می ایستیم . عمر بن خطاب از این حالت خوشش آمد و دستور داد از این پس در نماز چنین بایستند و مردم هم مطابق دستور عمل کردند و به این ترتیب , تکفیر, سنت شد, (مستند العروه , ج 4, ص 445 - جواهر, ج 11, ص 19) شیعیان براساس روایاتی که از امامان معصوم رسیده , به تکتف معتقد نیستند و به جای آن , دست ها را روی ران ها می گذارند و پایین می اندازند. برخی از روایات چنین است : الف ) به امام صادق (ع ) یا امام باقر(ع ) گفته شد: کسی دست خود را روی دست دیگر می گذارد و نماز می خواند, حکم این چیست؟ جواب داد: این, تکفیر است و انجام نشود. ب ) علی (ع ) فرمود: مسلمان با گذاشتن دست خود روی دست دیگر, خود را به مجوس تشبیه نمی کند. ج ) امام باقر(ع ) فرمود: در نماز تکفیر نکن که این کار مجوس است. د ) در روایتی آمده است که تکفیر, کار شایسته ای نیست, (وسایل الشیعه , ج 4, ص 1264, ابواب قواطع الصلوه , باب 15) ه ) امام باقر(ع ) فرمود: وقتی به نماز برمی خیزی , دست هایت را رها کن , آنها را روی ران هایت بگذار و انگشتانت را باز نکن. و ) از امام صادق (ع ) نقل شده که آن حضرت فرمود: در نماز دست ها را روی ران ها بگذارید و آن ها را رها کنید و انگشتان دست را به هم بچسبانید. (وسائل الشیعه , ج 4, ص 710, باب 17 از ابواب قیام و ص 674, باب 1, افعال الصلوه , ح 1) درباره بطلان نماز با دست بسته که به اصطلاح تکتیف و تکفیر گفته مى شود در منابع ذیل آمده است: 1- الاعتصام بالکتاب و السنة، ص 70 - 61 جعفر سبحانى 2- جواهر الکلام، ج 11، ص 25 - 15 شیخ محمد حسن نجفى 3- وسائل الشیعه، ج 4، باب 15 از باب قواطع الصلوة، ح 1 و 2 و 3 و 4 و 7 علامه حلى 4- بحارالانوار، ج 10، ص 277 علامه مجلسى 5- مستدرک الوسائل، ج 2، باب 14 از ابواب قواطع الصلوة، ح 2 نورى بنابراین، در باره نماز با دست باز یا بسته مى توان به طور خلاصه به نکات ذیل اشاره نمود: الف) نماز با حالت دست بسته امرى است که بعد از زمان پیامبر(ص) پدید آمده، مردم در زمان خلیفه دوم به این حالت از طرف آنها مأمور شدند، (الاعتصام بالکتاب والسنة، ص 70، جعفر سبحانى) ب ) معروف است که عمر هنگامى که اسیران فارس (مجوسان) را به خدمت او آوردند وى آنها را با دست بسته مشاهده کرد، از علت امر جویا شد، اسیران گفتند این حالت رسم ماست در هنگام تعظیم بر ملوک. گویند عمر از حالت اینها خوشش آمد و دستور داد که مسلمانان هم در موقع نماز چنین حالتى را اتخاذ کنند. (مستند العروة الوثقى، محاضرات آیت اللّه خوئى، ج 4، ص 445) ج ) تمام فرقه هاى مسلمانان اتفاق دارند که بستن دست در هنگام نماز واجب نیست اما آیا مستحب است یا مکروه یا مبطل اختلاف کرده اند. حنفى، شافعى و حنبلى به استحباب قائل هستند. (فقه على المذاهب الخمسه، ص 110، محمد جوادمغنیه) اما مالکى می گوید بستن دست اشکالى ندارد ولکن آزاد گذاشتن دست ها استحباب دارد. (صحیح مسلم، ج 1، ص 382) اما شیعه مشهور بین آنها این است که بستن دست حرام و باطل کننده است. (جواهرالکلام، ج 11، ص 15، نجفى) خلاصه دست بستن در کتب هیچ یک از سنى ها حکم به وجوب آن داده نشده است گرچه در زمان حاضر در میان آنها حالت وجوب پیدا کرده است و نشانه شناخت سنى از غیر سنى شده است. در پایان به این نکته توجه کنیم که ما شیعیان اسلام خود را از طریق علی علیه السلام، فاطمه زهرا، امام حسن، امام حسین و امامان معصوم دیگر سلام الله علیم به دست می آوریم. آن اسلامی که از طریق ابوهریره و امثال او به دست ما برسد، آن را اسلام حقیقی و واقعی نمی دانیم. بر این اساس، در این نوع مسائل اختلافی، باید به ریشه این مساله توجه کنیم و بحث در این اختلافات چاره ساز مشکلات نیست. مساله اصلی این است که آیا پس از پیامبر، دین خود را به چه کسی بسپاریم؟ و پس از آن حضرت، چه کسی جانشین او در امر دین اسلام است. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image