تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
اگر ما تاريخ اسلام را از متون اصلي و مورد اعتماد به دقت مورد بررسي قرار دهيم خواهيم ديد كه امام حسن ـ عليه السلام ـ در واقع اقدام به صلح نكرد، بلكه صلح به آن حضرت تحميل شد. يعني شرايط جامعه اسلامي به گونهاي بود كه صلح غير قابل اجتناب بود. لذا صلح امام حسن ـ عليه السلام ـ با معاويه، از دشوارترين حوادثي بود كه اهلبيت ـ عليهم السلام ـ پس از رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ از ناحية اين امت بدان دچار شدند. امام حسن با اين صلح مصائب و دردهاي رنج آوري را تحمل كرد كه هيچ كس جز امام معصوم به كمك خداوند، قدرت تحمل آن را ندارد. اما در رابطه با جواب سؤال فوق كه مخالفين صلح امام چه كساني و چه گروههايي بودند بايد ابتدا به تركيب نيروهاي اردوگاه امام نگاه كرد، كه چه افرادي و چه گروههايي با چه هدفهايي در اين اردو شركت كرده بودند. بعد ببينيم چه كساني و چرا مخالفت با صلح ميكردند. تركيب سپاه امام طوري بود كه هر گروهي با اهداف خاص خود، در آن شركت داشتند. گروه اول: جمعي از شيعيان امام و پدرش. گروه دوم: جمعي از طرفداران حكميت (خوارج) كه به هر طريقي در صدد جنگ با معاويه بودند، گروه سوم: طرفداران هرج و مرج و آشوب و طمعكاران غنيمت جنگي و احياناً شكاك؛ و گروه چهارم: صاحبان عصبيتهاي قبيلهاي كه دنبالهرو سران قبايل بودند و دين انگيزة آنان نبود.[1] لذا با توجه به اين تركيب، معلوم است كه هدف همه موافقين مبارزه و جنگ يكي نبود. بلكه براي برخي منافع شخصي يا قبيلهاي (نه تكليف شرعي) اهميت داشت، لذا امام در جواب حجر بن عدي (كه خواهان ادامه جنگ بود) فرمود: اي حجر همه مردم آنچه را كه تو دوست ميداري، دوست ندارند و عقيده آنان همچون عقيده تو نيست و آنچه كه من كردم فقط براي اين بود كه تو و امثال تو باقي بمانيد و خداوند هر روز در شأني است.[2] معترضان به امام حسن در جريان صلح آن حضرت بيشتر از دو گروه بودند، يكي خوارج كه به هر نحو ممكن ميخواستند به هدف خود كه همان كشتن معاويه بود برسند. به همين دليل با امام علي ـ عليه السلام ـ نيز به مقابله برخاستند. و گروه دوم تعدادي از شيعيان كه روحية انقلابي و آتشين داشتند و با تسامح ميانهاي نداشتند. آنها با صلح مخالف بوده و گاه و بيگاه به امام اعتراض ميكردند و حتي با عبارتهاي نامناسب امام حسن ـ عليه السلام ـ را خطاب كرده، «يا مذل المؤمنين» ميخواندند.[3] ولي امام اين گروه را با بيان هدف خود و تشريح وضع موجود قانع ميكردند. آنها هم قبول كرده و پيروي از امام مينمودند. امام در جوابشان ميفرمود: من مذل المؤمنين نيستم، بلكه معز المؤمنين هستم. امام در جواب معترضان در جاي ديگر فرمودند: كه اقدام من شبيه اقدام آن عالم (حضرت خضر) همراه موسي است كه كشتي را سوراخ كرد و هدف او حفظ كشتي براي صاحبانش بود و هدف من هم حفظ اصل دين و تشيع است.[4] از ميان معترضان ميتوان به افرادي همچون حجر بن عدي، مالك بن حمزه، مسيب بن نجبه و سليمان بن صرد خزائي و قيس بن سعد اشاره كرد كه از بزرگان صحابه اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ و امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ بودند. قيس بن سعد كه با صلح مخالف بود بعد از صلح مضطرب بود. روزي به مجلسي كه معاويه هم در آن بود وارد شد و متوجه حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ شد و از آن حضرت پرسيد كه بيعت كنم؟ حضرت اشاره به امام حسن كرد و فرمود: او امام من است و اختيار با او است.[5] اين مطلب در منابع اهلسنت به صورت مخالفت امام حسين با امام حسن ـ عليه السلام ـ آمده، كه البته نميتواند درست باشد زيرا امام حسين ـ عليه السلام ـ تا وقتي كه امام حسن ـ عليه السلام ـ زنده بودند، خود را مطيع برادر و امام خويش ميدانستند و هيچگاه كوچكترين اعتراضي نكرده است. او ميدانست كه برادرش هر تصميمي بگيرد، بهترين تصميم است. البته منابع تاريخي كه توسط متعصبين سني مذهب به رشته تحرير در آمده از همان ابتدا سعي دارند كه امام حسن ـ عليه السلام ـ را يك فرد صلح طلب معرفي كنند و اين طور القا كنند كه اين امام حسن ـ عليه السلام ـ بود كه درخواست صلح كردند و به دنبال اين طرز تفكر است كه خيلي از ياران و حتي برادر امام حسن (امام حسين ـ عليه السلام ـ) را در زمرة مخالفين صلح قرار ميدهند. آنها امام حسن ـ عليه السلام ـ را تبرئه ميكنند و مظلوم و صلحطلب نشان ميدهند تا به ديگران تهمت بزنند. اما آنچه از منابع معتبر شيعي بر ميآيد اين است كه معاويه ابتدا درخواست صلح كرده و از طرف ديگر با حيله و ترفند با توجه به اينكه نيروهاي موجود در اردوگاه امام از تيرههاي مختلف بودند سعي كرد اختلاف افكني كند و تا حدودي هم موفق شد و لذا وضعي پيش آمد كه امام مجبور به صلح شدند. حضرت در جواب معترض ديگري فرمود: از صلح با معاويه منظوري جز اين نداشتم كه شما را از كشته شدن برهانم.[6] بنابراين در رابطه با مخالفت عدهاي با صلح امام حسن ميتوان گفت: كساني كه امام را به راحت طلبي و عافيت انديشي متهم كردهاند، اغلب از خوارج و كساني بودند كه به دنبال منافع شخصي خود بودند. هر چند و در اين ميان گروهي از شيعيان بودند كه تحت تأثير شور و احساس، و داشتن روحية انقلابي و همچنين براي كسب پيروزي در مقابل معاويه يا گرفتن امتياز از معاويه با صلح مخالفت ميكردند. ابن اثير معتقد است مخالفت قيس بن سعد با صلح و عدم بيعت او با معاويه گرفتن امتيازات بيشتر در رابطه با شيعيان بوده.[7] معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر: 1ـ اخبار الحسن، هيثم بن عدي ثعلبي. 2ـ صلح حسن و معاويه، احمد بن محمد. 3ـ مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني. 4ـ جاودانهترين نرمش قهرمانانه تاريخ، شيخ راضي ياسين، ترجمه سيد علي خامنهاي. 5ـ حسن كيست؟، فضل الله كمپاني.--------------------------------------------------------------------------------[1] . شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، انتشارات اهل بيت، چاپ اول، 1413، قم، ص 13. [2] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 7، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، نشر ني، چاپ اول 74، ص 9. [3] . جعفريان، رسول، حيات فكري سياسي ائمه، انتشارات انصاريان، چاپ پنجم 81، ص 153. [4] . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 44، مؤسسه وفا، بيروت، لبنان، چاپ دوم، 1403، ص 19. [5] . بحارالانوار، پيشين، ص 61. منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ج 1، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 73، ص 432. [6] . آل ياسين، شيخ راضي، صلح امام حسن، ترجمه سيد علي خامنهاي، انتشارات آسيا، چاپ يازدهم، 65، ص 324. [7] . ابن اثير، الكامل، ترجمه عباس خليفي، ج 1، انتشارات علمي، ص 251. .
راسخون
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.