آینده در قرآن /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

اولا : لازم است متذکر شویم این گونه نیست که در قرآن نسبت به آینده هیچ گونه آیه ای نیامده باشد در قرآن کریم اخبارهای غیبی از آینده نیز وجود دارد از باب نمونه خبر پیروزی مسلمانان بر مشرکان در جنگ بدر بود این درحالی بود که به حسب ظاهر هیچ فرد آشنای به فنون جنگی ویا حتی هیچ فرد معمولی با توجه به کمی عدد مسلمانان در برابر لشگر بزرگ مشرکان احتمال پیروزی مسلمانان را نمیداد به آیات ذیل وتفسیر آن مراجعه کنید : وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِ


اولا : لازم است متذکر شویم این گونه نیست که در قرآن نسبت به آینده هیچ گونه آیه ای نیامده باشد در قرآن کریم اخبارهای غیبی از آینده نیز وجود دارد از باب نمونه خبر پیروزی مسلمانان بر مشرکان در جنگ بدر بود این درحالی بود که به حسب ظاهر هیچ فرد آشنای به فنون جنگی ویا حتی هیچ فرد معمولی با توجه به کمی عدد مسلمانان در برابر لشگر بزرگ مشرکان احتمال پیروزی مسلمانان را نمیداد به آیات ذیل وتفسیر آن مراجعه کنید : وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ (انفال 7)أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمیعٌ مُنْتَصِرٌ (قمر44)سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ (45) 2- قران کریم در زمانی که پیامبر در مکه دعوتش را آغاز نمود ومورد تمسخر مشرکان وسران قریش قرار گرفت خداوند به ان حضرت خبر داد دعوت خود را ابلاغ کن ما شر مسخره کنندگان را از تو کفایت خواهیم نمود وخلاصه قریش را به خاک مذلت خواهیم نشاند و این در حالی بود که قریش در اوج قدرت وشوکت بود ومشغول به اذیت وآزار پیامبر. آیات ذیل به این موضوع اشاره دارد فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ (حجر 94)إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ (95)الَّذینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (96)لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (66) هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (توبه 33). 3-خبر از غلبه رومیان پس از شکست در مقابل ایرانیان قران کریم پس از انکه لشگر رومیان در مقابل فارس شکست خورد خبر از غلبه رومیان در چند سال آینده داد «بضع سنین » وهمان گونه که قرآن وعده داده بود در ده سال بعد رومیان بر فارسها غلبه نمودند . به آیات ذیل و تفسیر آن مراجعه کنید :غُلِبَتِ الرُّومُ (روم 2)فی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (3)فی بِضْعِ سِنینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4). 4-خبر از اسلام نیاوردن ابو لهب و همسرش آیات مربوط به اینکه ابی لهب و همسر او در دوزخ به زودی عذاب دوزخ را خواهند چشید در مکاه نازل شد در حالی که احتمال مسلمان شدن انها همچون ابوسفیان ودیگر دشمنان سرسخت پیامبر میرفت ولی پیامبر در ایات سوره لهب این اخبار را داد وهمان گونه هم واقع شد به آیات ذیل مراجعه کنید :تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ (مسد1).....سَیَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ (3)وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4). 5- تمامی آیاتی که خبر از بهشت وجهنم واحوالات قیامت میدهد خبر از آینده محسوب میشود . ثانیا : لازم است بدانیم بنای قرآن بر این نیست که نقل حکایت از گذشته ویا آینده کند به همین جهت از چندین هزار پیامبری که وجود داشته اند به سرگذشت برخی از آنان پرداخته و پیامبرانی را که به زندگانی آنان پرداخته نکاتی مد نظر بوده است وصرف نقل یک حکایت نیست در این زمینه به مطالب بعدی نیز توجه کنید . در مورد اینکه چرا قرآن کریم در موضوعات مختلف سخن گفته ویک موضوع خاص را پیگیری نمی کند متذکر میشویم که : قرآن کریم که به قرآن حکیم نیز توصیف می شود کتابی است در نهایت حکمت که از سوی خداوند حکیم فرستاده شده است و نظمی که در آن حاکم است، نظمی است بسیار حکیمانه و اگر ما این نظم را در نمی یابیم تنها و تنها به دلیل آن است که ما چشم بینای این نظم الهی را نداریم، دقیقاً مانند این که وقتی به آسمان و زمین، ستاره ها و سیاره ها و کهکشان ها نگاه می کنیم در نگاه بدوی یک پراکندگی عجیبی احساس می کنیم و وقتی به تعدد و تنوع حیوانات و حشرات نگاه می کنیم، حکمت وجودی بسیاری از آنان را نمی یابیم، دچار سردرگمی می شویم. اما اگر به دید حکمت به این عالم بنگریم، خواهیم دید نظمی بسیار دقیق در هستی حاکم است و نظامی بهتر از نظام موجود وجود ندارد و همین موجود، نظام احسن است و هر چیزی در همان جایی است که باید باشد، دقیقاً داستان قرآن کریم نیز همین است. از این رو از تک تک کلمات و حتی حروف و حرکات قرآن کریم می توان نکته حکمت آمیزی را استفاده نمود، چنانکه اهل بیت (ع) که بر تمام ابعاد قرآن کریم علم داشتند، گاه گوشه هایی را به ما نشان داده اند و از گفتن بسیاری نیز به دلیل فقدان اهل آن معذور بوده اند. در روایتی آمده است که گروهی از فلسطین نزد امام باقر (ع) آمدند و در ضمن سؤالاتی که داشتند از معنای «الصمد» پرسیدند. حضرت در پاسخ نکات بسیار کلیدی در تفسیر آن بیان فرمود و سپس فرمود: «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِیَ الَّذِی آتَانِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِیدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِیمَانَ وَ الدِّینَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ وَ کَیْفَ لِی بِذَلِکَ وَ لَمْ یَجِدْ جَدِّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَمَلَةً لِعِلْمِهِ»[1] از این نکته کلی که بگذریم قرآن کریم ویژگی هایی دارد که اقتضای این ویژگی ها این است که همین گونه که هست باشد؛ از جمله این که قرآن کریم کتابی است فراگیر و جهان شمول. و بر اساس تعریفی که خود قرآن کریم از خودش ارائه فرموده، بیان همه چیز است: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ؛[2] و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است»، «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ؛[3] ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم». لذا خداوند متعال در قرآن کریم هم از اصول دین سخن گفته است و هم از فروع دین و احکام عملی، هم از اخلاق فردی سخن گفته است و هم از روابط اجتماعی و سیاسی، هم از آسمان سخن گفته و هم از زمین، هم از تاریخ و قصه های آموزنده آن نقل کرده است و هم از مَثَل ها و ... . بدیهی است که بنای قرآن کریم در ظاهر آن، بر تفصیل جزئیات نیست، بلکه به صورت اجمالی و کلی مبانی و اصول هرچیزی را بیان فرموده است و پیامبر اکرم و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) آن را تبیین و تفسیر می فرمایند و جزئیات آن را بیان می کنند. چنان که می بینیم اصل تشریع نماز در قرآن کریم آمده است ولی این که چند رکعت باشد و دیگر جزئیات نیامده است، همچنین در زکات، حج و ... . لذا امام صادق (ع) فرمود: «مَا مِنْ أَمْرٍ یَخْتَلِفُ فِیهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَکِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ؛[4] هیچ امری نیست که دو نفر در آن اختلاف کنند مگر اینکه اصلی در کتاب خدا دارد لکن عقل های مردان به آن نمی رسد». ویژگی دیگر قرآن کریم این که است که کتاب ذکر و کتاب هدایت است. از این رو باید در جای جای قرآن کریم و مهم ترین نکات هدایتی یاد آوری شود و حکیمانه نیست که مثلاً همه آیات مربوط به قیامت در یک یا چند سوره در یک گوشه قرآن قرار گیرد و مسائل مربوط به توحید در گوشه دیگر و ... ، بلکه باید به این گونه باشد هر کسی صفحاتی از هر جای قرآن را بخواند دعوت به سوی توحید و یاد آوری بهشت و جهنم، حساب و کتاب، و توجه دادن به صداقت، ایمان و درستی موج بزند تا هر کس به هر جای قرآن کریم مراجعه کرد و هر شب و روز که آیاتی از قرآن را تلاوت می کند، به آن نکات اساسی هدایتی توجه کند . در مورد این که چرا اسامی ائمه در قرآن به صراحت نیامده شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدى(ع) - به ویژه امیرالمومنین(ع) و خانواده آن حضرت - این است که به معرفى «شخصیت» ممتاز و برجستگى هاى آنان بپردازد، نه به معرفى «شخص». این شیوه حکمت هاى متعددى دارد که بعضى از آنها به اختصار بیان خواهد شد. در اینجا دو زمینه براى گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگى معرفى شخصیت اهل بیت(ع) و حکمت و سر این روش. یک. موارد و چگونگى معرفى شخصیت اهل بیت(ع) در قرآن قرآن مجید در موارد متعددى پرده از امتیازات و ویژگى هاى رفتارى ائمه هدى(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) برداشته است؛ از جمله: 1. «ویطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا»؛ انسان (76)، آیه 9. مفسران بزرگ شیعه و سنى آورده اند که این آیه در شأن امیرالمؤمنین(ع) و خانواده ایشان است و مسأله روزه دارى حضرت على(ع) و... و دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالى را به طور متواتر نقل کرده اند. 2. «انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»؛ احزاب (33)، آیه 33. در خصوص این آیه مقالات و کتاب هاى متعددى نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت على(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) است، نزد شیعه و سنى هیچ اختلافى نیست، تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر(ص) است که با ادله متعددى علماى شیعه شمول آن را نسبت به همسران پیامبر(ص) رد کرده اند. 3. «انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون»؛ مائده (5)، آیه 55.. شأن نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنى، اختصاصا در رابطه با حضرت على(ع) مى باشد. البته آیات بسیار دیگرى نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا مى کنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژى و کاستى و عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستى نمایان شده است. البته در آیه سوم نکته دیگرى وجود دارد که در قسمت بعد به آن اشاره خواهیم کرد. دو. حکمت روش قرآن در معرفى اهل بیت(ع) شیوه ذکر شده حکمت هاى متعددى دارد؛ از جمله: 1. انگشت گذاشتن روى اشخاص در مواردى، چندان نقشى در روشنگرى ندارد؛ بلکه نهایتا به نوعى تبعیت و پیروى کورکورانه مى کشاند و البته این مانع آن نیست که در مورد لزوم، افراد نیز معرفى شوند؛ ولى اساساً معرفى شخصیت، معرفى الگوها است و در نتیجه جامعه را به جاى گرایش هاى تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل ژرف اندیشى و توجه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعى سوق مى دهد. 2. معرفى شخصیت، زمینه ساز پذیرش معقول است، در حالى که معرفى شخص، در مواردى موجب دافعه مى شود. این روش به ویژه در شرایطى که شخص از جهاتى تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلى آمادگى پذیرش وى را نداشته باشد، بهترین روش است. این مسأله دقیقا در مورد امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) وجود داشته است. براى شناخت درست این مساله لازم است ابتدا شرایط و ویژگى هاى جامعه اسلامى زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تادر پرتو جامعه شناسى آن زمان و روان شناسى اجتماعى خاص آنجامعه، بتوانیم به درک صحیحى از مساله نایل آییم. واقعیت آن است به استثناى اندکى از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند و پیامبر(ص) نیز در مقاطع مختلف با دشوارى هاى زیادى آن حضرت را مطرح مى ساختند و در هر مورد با نوعى واکنش منفى و مقاومت روبه رو مى شدند، دلایل این امر متعدد است؛ از جمله: الف. بسیارى از آنان کسانى بودند که تا چند صباحى قبل در صف معارضان اسلام قرار داشتند و رویاروى خود شمشیر على(ع) را دیده و از همان جا کینه وى رابه دل گرفته بودند، چنان که حضرت فاطمه زهرا(س) نیز یکى از علل روى گردانى مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمودند. ب . تفکرات و سنن غلط جاهلى هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و امورى مانند سن و... را در امور سیاسى دخیل مى دانستند و لذا به جهت جوان بودن حضرت على(ع)، وى را چندان شایسته براى رهبرى جامعه نمى دانستند. ج . این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و از سوى عده اى تبلیغ مى شد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود را براى همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعى بازى سیاسى تفسیر مى کردند که براى چنگ اندازى به حکومت براى خود و اهل بیتش انجام داده است. این مساله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر، پس از معرفى امیرالمؤمنین(ع) یکى از حاضران صدا زد «خدایا! ما را گفت که از سوى خدا آمده و کتاب الهى آورده ام و ما پذیرفتیم و اکنون مى خواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولى سازد، اگر او راست مى گوید، سنگى از آسمان ببار و مرا بکش!!» اکنون این سوال پدید مى آید که آیا در چنین وضعیتى تا چه اندازه صلاح بوده است، نام آن حضرت و یا ائمه(ع) بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسى با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده مى شد و امت اسلامى یکپارچه و هم آوا مى شدند و راه هدایت را پیشه مى ساختند؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافى نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر؛ زیرا این خطر به طور جدى وجود داشت که بر سر مسأله امیرالمؤمنین(ع)، حتى اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن مى آمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمى که در جامعه، پایگاه تبلیغاتى وسیعى داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر(ص) نیز بودند، اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و... را یکسره نفى و انکار کنند و خطر جدى براى اساس اسلام و قرآن بیافرینند. شاید این مساله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید، در حالى که رخدادهاى مهم تاریخى به خوبى از این نکته پرده برگرفته اند. در اینجا به ذکر دو نمونه که در منابع تاریخى مهم اهل تسنن به تکرار آمده و از مسلمات تاریخى است اکتفا مى شود: یکم. همه مورخان برجسته آورده اند که چون پیامبر(ص) لحظات آخر عمر خویش را مى گذراندند، درخواست قلم و لوحى نمودند تا سندى براى امت به یادگار نهند که هیچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. این درخواست براى اطرافیان کاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضع گیرى هاى پیشین پیامبر(ص) واضح بود. در این هنگام عمر صدا زد: «ان الرجل لیهجر»؛ «همانا این مرد بر اثر شدت تب هذیان مى گوید»!! شگفتا پیامبرى که خداوند در وصفش فرموده است: «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى...»، در خانه اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار گیرد و کار به جایى مى رسد که آن حضرت از تصمیم خود منصرف مى شود! زیرا جدا خوف آن وجود دارد که پایدارى بر آن، موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانى که در خانه پیامبر خدا با وى چنین برخورد مى کنند، خود را مستظهر به پشتیبانى وسیع اجتماعى مى بینند؛ و گرنه هرگز جرات چنین جسارتى به خود نمى دادند. از همین جا روشن مى شود که سر شیوه قرآن چیست؟ یعنى، قرآن هم براى اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کارى کرده که فاقدان چنان خصوصیتى، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزه هاى سیاسى خاصى باعث نشود که به طور کلى مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند. جالب آن است که علاوه بر آیاتى که به گونه هاى مختلف، مسأله ولایت امیرالمؤمنین(ع) را مطرح ساخته اند، سومین آیه اى که در آغاز این نگاشته آورده ایم، بسیار روشن این پیام را داده و همراه با بیان امتیازات خاص آن حضرت، مسأله ولایت و رهبرى امت را گوشزد ساخته است. در اینجا یک سؤال باقى مى ماند و آن اینکه خداوند فرموده است: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»؛ بنابراین باتوجه به این آیه از آن خطرات چه باک؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند براى قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و یکى از آنها به کارگیرى همین شیوه است که انگیزه کنارزدن قرآن را به جهت یک سرى اهداف خاص از بین مى برد. در پایان این نکته را هم متذکر میشویم که در قرآن نیامده است که پیراهن حضرت یوسف به خون چه حیوانی آلوده شده بود بلکه تنها آمده است خونی دروغین را به پیراهن مالیدند وگفتند یوسف را گرگ دریده است . [1]- بحارالأنوار ج : 3 ص : 225، التوحید ص : 92 [2]- (16)النحل 89 [3]- (6)الأنعام 38 [4]- الکافی ج : 1 ص : 60، ح6. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 3/100130882) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image