حرمت موسیقی /

تخمین زمان مطالعه: 28 دقیقه

لذت موسیقی بر اثر اصوات موزونی است که سبب آرامش روح است. چرا حرام باشد؟


در مورد شناخت عوامل دیدگاه منفى داشتن فقها و جامعه مذهبى و تریبون هاى مذهبى نسبت به موسیقى توجه به تأثیرات منفى و زیان بار موسیقى به ویژه موسیقى هاى مهیج در حوزه ها و ابعاد عقلى، احساسى، اعصاب و روان، عرفان و اخلاق لازم است. تأثیرات موسیقى بر عقل 1. خروج عقل از تعادل و جدیت؛ شأن و ویژگى عقل آن است که «معتدل» و «متین» باشد. یعنى با حفظِ استوارى و پختگى اش بتواند به هر صورت ممکن از چاشنى هاى لذّت و سرور، خیال، و انفعال و تحریک بهره مند باشد؛ امّا در این میان، موسیقى (مخصوصاً از نوعِ عالى اش) آن چنان یکّه تاز میدان لذّت و نشاط، خیال و تحریک و احساس است که آدمى دچار حالتِ «طَرَب» مى شود. «طَرَب» تأثیرى است فوق العاده! با محوریت موسیقى. این «تأثیر فوق العاده» باعثِ کاهش یا سلبِ جدّیّت عقل مى شود. و این پیشامد، باعث مى شود که عقل از محاسبات جدّى، دقیق و واقع بینانه به دور بیفتد. جوانى که موسیقى گرا و «طَرب خواه» است: براى زدودنِ افسردگى اش، دُکمه ضبط صوت را حرکت مى دهد تا یکى دیگر برایش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه که در خود افسردگى مشاهده کند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مى کند تا با یافتِ آن علت ها، عوامل خوشىِ ماندگار یا معقول را در خود فراهم سازد. جوانِ موسیقى گرا، براى تحریک و برانگیختن احساس، به درمان هاى مجازى و آنى روى مى آورد. این چنین کسى که خواسته اش را در «موسیقى» مى بیند هیچ وقت به خودش، به عقلش و به اراده اش این زحمت را نمى دهد تا ببیند و بفهمد که کجاى زندگى را اشتباه محاسبه کرده و چه سنگى مقابل راهش است. آیا دوستِ ناباب او را به افسردگى کشانده؟ یا سستى در انجامِ وظایفِ دینى و الهى او را به افسردگى کشانیده؟ پس: «موسیقى، عقل را به خواب مى برد!» یک شعار و شعر نیست. یک قانون است. یک حقیقت است و براى فهم حقائق باید چشم گشود نه اینکه چشم ها را بست. موسیقى عقل را به خواب مى برد: یعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مى شود که کم کم باعثِ غفلت از خود، نیازها، علل و درمان ها مى شود. موسیقى عقل را به خواب مى برد. یعنى: مبناى محاسبات و اشکالات و راه حلّ ها را فراموش کردن. شما دردى دارید که درمانش تنها با اراده و تغییر شرایط و علل میسّر است. ولى وقتى مى بینى نوار موسیقى آن را حلّ کرده، دیگر آن را درمانِ دردت مى بینى و دیگر هیچ! اینجاست که آن درد همچنان عمق و شدّت پیدا مى کند و شما بیشتر به نوار رو مى آورید... و این روند تا آنجا ادامه مى یابد که از آهنگ هاى معمولى به تند و غربى و شرقى اش رو مى کنى. افلاطون مى گوید: «وقتى ریتمِ موسیقى تغییر مى کند، اساس قوانین جامعه نیز با آن متحوّل مى شود». چرا؟ چون این دیگر عقل نیست که حاکمیت دارد.؛ بلکه موسیقى و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشیه مى راند و عقل نیز اساسِ جامعه است. و این عقل است که دین را مى شناسد و ما را نسبت به آن ترغیب مى کند. به راستى چگونه ما مى خواهیم - با این حساب - با موسیقى، دین را بشناسیم و بفهمیم؟ و با آن زندگى کنیم؟ جان کلام اینکه: «موسیقى، عقل را به خواب مى برد». یعنى: او را از محاسبات، واقعیّات و اقداماتِ متناسب، باز مى دارد و این همان «غفلت» است؛ «هر آن غافل زِید، غافل خورد تیر» و «مشغولیت» به موسیقى عاملِ غفلت است؛ و قران کریم از «مشغول شدن هاى این چنینى» به «لَهْو» تعبیر مى کند. لهو چیست؟ این واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب مى باشد و فرهنگ نویسان درباره اش این چنین توضیح داده اند: لهو، آن است که چیزى آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نماید که باعثِ غفلت و بازماندن از کارهاى مهم تر شود. قرآنکه مى فرماید: «لاتلهِکُم اَموالُکم و لااولاًدکم» اموال و اولادتان شما را از یاد خدا مشغول و غافل نکند. اینک ببینید که چگونه قرآن کریم، ضمن آنکه ما را از موسیقى باز مى دارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بیان مى فرماید: «و من الناسِ منْ یشْتَرى لَهو الحدیث لِیُضِلّ عنْ سبیل الله»؛ لقمان (31)، آیه 5. عده اى از مردم از آن چه لهو است استقبال کرده و نسبت به آن گرایش دارند اینان ندانسته خود و دیگران را به بى راهه، گمراهى و اشتباه مى اندازند؛ این نوعى بازى گرفتنِ دین است. و بدانید که سرنوشتى عذاب آور و خوارکننده در انتظارشان است. آن گاه حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «غنا مصداقى است از آن چه موجب مشغولیت و بازماندن از یاد خدا مى شود. ر.ک: وسائل الشیعه، ج 12، ص 226 و 228. بارها گفته ایم که عالى ترین نوعِ موسیقى که داراى اثراتِ کامل طربناکى توأم با شادى، تخیّل آفرینى و احساس انگیزى باشد را «غنا» مى گویند که از لحاظِ فن موسیقى باید، با محوریت گفتار و در ضمنِ آهنگ باشد موسیقى، قوه ى تشخیص عقل را ضعیف مى کند. جان کلام اینکه: موسیقى با تأثیراتى که در اَبعادِ شادى آفرینى، خیال آفرینى و تحریک آفرینى دارد، آن چنان به تقویت احساس مى پردازد و از آن سو، عقل را - هر چند موقتا - ضعیف مى کند که در این هنگام، مرجعِ شناخت و تشخیص خوب از بد، مطابقتِ یک موضوع با احساس و میل خواهد بود، نه هماهنگى اش با ضوابط و استانداردهاى عقل! چندان که حتى بى محتواترین مفاهیم رابا بهره گیرى از آهنگ مى توان دلنشین و مثبت و عرفانى نشان داد. کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و هر چیز بى تناسب را کنار بزند؛ اما در این وضعیّت که آدمى دل سپرده ى احساسات و اثراتِ ناشى از موسیقى گردد، جنبه هاى احساسى بودن چندان قوى مى گردد که به سختى مى تواند در دریاىِ احساسات وارد شد، امّا خیس از آب نگردد. اینجاست که آدمى وقتى مى خواهد چیزى را ارزیابى کند، چون آلوده به شناخت هاى احساسى موسیقیایى شده، در این ارزیابى موفق نخواهد بود. شاید بتوان با مثالى این حالت را ملموس تر نمود. بسیار مشاهده کرده ایم که راننده اى جوان سوار بر ماشین مدل بالا شده و با سرعتِ زیاد مشغولِ راندن ماشین است. چندان که با این سرعت مافوق صوتش مى خواهد بیرون از فضاى عالم مادى دنیا پرواز کند. وقتى دقّت بیشترى مى کنیم درمى یابیم او به مفهوم دقیق کلمه مشغولِ «دل سپردن» به نوار موسیقى است. آن هم آهنگى با ریتم هیجان آفرین و تحریک زا. هر آن گاه که نوار ترانه و موسیقى اش، تندتر مى گردد او بر تندى سرعتش مى افزاید، امّا در این موقیعت او در رانندگى اش مطابقِ استانداردهاى رانندگى و ضوابط عقلى نمى راند. او را مى بینى که تابعِ همان احساسِ موقعِ شنیدن آهنگ است. و این احساس، باعث شده تا از تشخیص انسان در حالِ تعادل فاصله بگیرد. او دیگر فقط یک چیز را خوب تشخیص مى دهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. و اینک شما در اطراف همین مثال تفکّر و توجّه بیشترى بنمائید تا ابعادى دیگر برایتان روشن شود. «وقتى عقل ملاکِ تشخیص (تصوّر و عمل) باشد، کردار نیز بسیار متین و حساب شده خواهد بود. مگر نه اینکه سبُکى و سستى در عقل، موجب سبکى و سستى در عمل نیز مى گردد؟ پس وقتى مى بینید که شخصى با شنیدن آهنگ به رفتارهاى سبک دست مى زند، معلوم مى شود که عقلش دچارِ خفّت و سبکى گردیده و این احساس است که بر وى حکم مى راند. صدیقین اصفهانى، محمدتقى، غنا، موضوعاً و حکماً، ص 18. البته تصور نشود که ما با هر آواز خوبى مخالفیم! خیر، گفته ما بر اساسِ نظریه کارشناسى «فارابى» است که موسیقى را به سه نوعِ نشاطآور، خیال آفرین و هیجان ساز تقسیم کرده و آن گاه بهترین نوعِ موسیقى آن موسیقى دانسته که داراىِ هر سه بعد آن هم در سطح عالى باشد. بنابر این، موسیقى عالى همان مفهومى است که در روایات از آن به «غنا» تعبیر شده است. «غنا» یعنى هر صدایى که طَرَبْ انگیز باشد. «طَرَبْ» چیست؟ معناى این لغت، این است که خوبى و کیفیت صوت طورى باشد که حالِ شنونده دچار انفعال و تغییر شود. حال چه از جهتِ نشاط و سرور و یا از جهتِ حُزن و اندوه. «فارابى» پس از تقسیم کردن موسیقى بر سه نوع (نشاط انگیز، احساس انگیز و محرّک، خیال انگیز) مى گوید: «هنگامى که یک آهنگ داراى ویژگى هاى اقسامِ سه گانه موسیقى باشد، البته کامل تر، برتر و سودمندتر است. تأثیر چنین آهنگى جزئى از تأثیر یک گفتار شعرى به شمار مى رود. و وقتى این دو با هم همراه شدند، تأثیر گفتار به مراتب کامل تر و بیان کننده تر براى مقصود است. بنابر این: موسیقى کامل تر، عالى تر و مؤثّرتر همان موسیقى اى است که داراىِ ویژگى هاى هر سه نوع باشد و (در عین حال که موزیک است) با گفتار (نیز) توأم شود. و در مجموع آن موسیقى اى که در این سطح باشد، همان موسیقى آوازى انسان است. ولى باز برخى از انواعِ کامل موسیقى را مى توان از آلاتِ موسیقى (بدون توأم بودن با گفتار) نیز شنید. حقیقت موسیقى غنایى، به نقل از اندیشه هاى علمى فارابى درباره موسیقى، مهدى برکشلى، ص 205. ملاحظه فرمودید که از لحاظِ کارشناسى، بهترین موسیقى آن است که سه اثر داشته باشد. و این اثرات گاهى از صداىِ خوب با این نتایج و پیامدها، نشأت مى گیرد و گاهى از آلاتِ موسیقى! امّا مهم اینجاست که آیا واقعاً این سه اثر دیگر اجازه ى فعالیت به عقل مى دهند؟ از این رو است که ما مى گوییم موسیقى قوّه تشخیص را ضعیف مى کند، و این است اثرِ گفتار یا آهنگ طرب انگیز! (که غنا نامیده مى شود). در قرآن کریم، توصیه شده که «واجْتَنِبُوا قُولَ الزّور»؛ حج (22)، آیه 30. «اى مردم از گفتارِ باطل ظاهرپسند بپرهیزید» حضرت امام صادق(ع) پس از آنکه این آیه را تلاوت فرمودند، بیان داشتند: یکى از مصادیقِ «گفتارِ بى واقعیت ولى حق نما»، همین «غنا»ست. وسائل الشیعه، ج 12، ص 227. در این روایت و آیه خوب دقت کنید. چه اینکه نه «خیال» را ماندگارى است؛ نه «احساساتِ برانگیخته از موسیقى»؛ و نه «لذّت هاى زودفرجامش» فرصتِ پائیدن و ماندن دارد. چکیده و نتیجه گفتار اوّل (تأثیرات موسیقى بر عقل): از مجموع گفتگوهاى پیشین به این نتایج رسیدیم: 1. قانون زیربنایى و غیر قابل انکار آن است که؛ «عقل هر آن چیزى را تقویت کند که عقل را تقویت مى کند». اگر عنصرى براى عقل، تأثیرگذار نبوده و در استحکام آن اثرى به خصوص نداشته باشد و از سویى به عقل نیز ضرر وارد نسازد، عقل آن را خنثى مى داند، نه به تأئیدش مى پردازد، نه ردّش مى کند. 2. کار عقل آن است که «عِقال» باشد. یعنى: «قلعه» براى حفظِ جسم و روحِ آدمى و «پایبند» براى بستن پاى هوى و هوس و تمایلات و شهوات. (این «یعنى» را از معناى واژه ى عقل و تناسبش با آدمى به دست آورده ایم). 3. از این رو چنان چه چیزى (مثلِ موسیقى) نه در استحکامِ آن قلعه نقش داشته و نه در تقویتِ آن بند پاى هوى و شیطان و شیطنت ها تأثیرى به سزا؛ دیگر نمى توان آن را «عقلایى» دانست. چون طَرَفِ حساب عقل واقع نگردیده. 4. براى شناختِ عوامل تقویت و تضعیفِ عقل به منابع فهم و شناخت رو مى نماییم تا بیابیم و بدانیم؛ هیچ منبعى غنى تر و دقیق تر از «عقلِ برتر» یعنى عقلِ خدا (عقل عصمت) نیست. این عقل در آئینه وحى انعکاس یافته. براى شناختِ ماهیت عقل و اسباب نفع و ضرر آن، مسائلى در قرآن و حدیث آمده که هیچ یک نه تنها موسیقى را مفید ندانسته اند، بلکه مطلق موسیقى (حتّى نوعِ معمولى اش) را مفید عقل معرّفى نکرده، بلکه عالى ترین نوعِ موسیقى را که واجد سه فاکتور: لذّت آفرینى، خیال سازى و هیجان انگیزى (تحریک احساسات و اندام) است را ناپسند مى داند. موسیقى در حاکمیتش یکه تاز است که در تشخیصِ خوب یا بد چیزى «طبقِ ملاک هاى خود رفتار مى کند. یعنى هر قدر، احساس لذّت و خیال و انفعالات جسمانى بیشتر باشد، پس بهتر است. امّا کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و اعتدال در هر چیز مخصوصاً ابعاد فوق را شناخته و اِعمال گرداند. حال اگر موسیقى به عالى ترین نوعش یعنى گفتارى (و توأم با صداى آهنگ) گفته شود، همین اثراتِ تخریبى اش بیشتر مى گردد. چون دیگر در اینجا، ضریب تخریب و سحرِ روح و جسم، حدّ و حصر ندارد. اینجاست که قرآن فرموده: «واجتنبوا قُولَ الزّور» «اى مردم از گفتارِ باطل ولى ظاهرپسند بپرهیزید». حضرت امام صادق(ع) این گفتار دو گانه با دو چهره جذب و دلرُباى، همراه با تخریب و سلطنت یابى را در مصداقِ «غنا» (موسیقى عالى = آهنگ با محوریت گفتار مطرب) معرفى فرمودند. تأثیرات موسیقى بر احساس: شاید بارها شنیده اید که مى گویند: «موسیقى یعنى سکوتِ آهنگین! آن گاه که «سه تار» در دستانِ نوازنده قرار مى گیرد و ازتعاشاتِ صوتى منظم و موزیکالیش در هوا موج مى افکند، روحِ آدمى لحظه هاى سکوتِ طبیعت برایش تداعى مى شود. در این اوقات است که آرامش، در سلول سلول جسم و جان نفوذ مى کند و نیاز روحى انسان در کوتاه ترین مدّت و با کمترین هزینه پاسخ داده مى شود. با تدبّر در گفته بالا مى بینید که انس با موسیقى را با حسّ زیبایى خواهِ انسان گره مى زنند. یعنى همچنان که ما نمى توانیم هر لحظه که بخواهیم در باغ قدم بزنیم، امّا با ایجاد فضاى سبز مصنوعى (باغچه، گلدان و پانسیون) آن خواسته را بر آورده مى سازیم، به همین ترتیب نیز سکوتِ طبیعت را با آهنگ خاطره آفرین موسیقى در محیط کوچکمان بازسازى مى کنیم. شاید بیانات گفته شده، مغز و ماهیت حرفِ موسیقى خواهان طبیعت گرا باشد. امّا این گفته ها را نیز جدّى نگیرید. نقدِ سخنان یاد شده را با دقّت مطالعه کنید: وقتى شما بینِ «فضاى سبز وسیع مثلِ باغستان» و «فضاىِ سبز کوچک مثل باغچه و پانسیون» مقایسه مى کنید، چند چیز را مى یابید که مى توانند «وجه شباهت و تناسب جهت برقرارى مقایسه» بین این دو مکان باشند. امّا همین موارد یا مواردى از این قبیل نه تنها در دو عنوانِ «طبیعت و محیط زیست سالم» با «موسیقى» وجود ندارد، بلکه گاه عکس این حالات مشاهده مى شود. از این روست که مى گوییم مقایسه بین موسیقى و فضاى طبیعت بِکر، مقایسه اى است بى ربط و همراه با فرسنگ ها فرق و فاصله: - عناصر به کار رفته در فضاى سبز وسیع همان عناصر به کار گرفته شده در فضاى گل خانه است. امّا عناصر به کار رفته در محیط طبیعت با عناصرِ استفاده شده در موسیقى و فضاى مصنوعى آن تفاوت دارد. ازاین رو، آهنگ طبیعت، شما را به تفکّر پیرامونِ ذاتِ آن آهنگ که پیامِ فطرت است سوق مى دهد، ولى امواجِ موسیقى شما را - ناخودآگاه - به تفکّر در مورد آن چیزى که مقصودِ خواننده یا نوازنده است وامى دارد. یکى از خوانندگانِ موسیقى پاپ مى گوید: «موسیقى، زبانِ زبان هاست» و هیچ ابزارى براى انتقالِ خواسته ها و افکارِ پیدا و ناپیدا بهتر از موسیقى نیست. چون در آن واحد سه کار انجام مى دهد: لذّت آفرینى، هیجان افکنى، خیال سازى. و این سه پلى است براى آن چه در فکر و روح و خیالِ نوازنده یا خواننده مى گذرد. یک پژوهشگر موسیقى مى گوید: «به وسیله موسیقى، معیارهاى شنوندگان تغییر داده مى شود و آنها را با تربیت والدینشان بیگانه مى کند. ر.ک: صفى زاده، فاروق، موسیقى شیطانى در غرب. نمونه کاملاً مستندِ این گفتار همان چیزى است که در موسیقى «راک»، «پاپ» و «هوى متال» القاء مى شود. این موسیقى ها که عمدتاً توسط گروه هایى شیطان پرست تهیه و توزیع مى گردد!! این مفاهیم تکرار مى شود: «به جهنّم خوش آمدید، سرودى از جهنّم، شهروند جهنّم، به مِن شیطان گوش بده، شیطان خداوندِ ماست، ما با تمامِ ارواح شریر تسخیر شده ایم. همان. تفاوتِ دیگرى که بین لذّت بردن از فضاى سبز وسیع و کوچکِ خانه اى با طبیعتِ واقعى و فضاى طبیعتِ نماى موسیقى وجود دارد آن است که: براى لذت بردن از محیط طبیعت و چهچه پرندگان و موسیقى ذاتىِ طبیعت، نیازى به تلقین به احساس بردن و تلاش براى ایجاد حسّ لذّت بَرى نیست! ولى آن گاه که مى خواهیم از کنسرت موسیقى و صداى خواننده لذت برده و در نهایت به اوجِ اُنس با موسیقى رسیده (که اثرش در هیجان انگیزى و خیال سازى برمَلا مى گردد) باید خود دست به کار شده و درون و بُرون را براى لذّت بردن آماده کنیم. یعنى نوعى تلقینِ لذّت برى. (از خواننده محترم درخواست مى شود به این قسمت توجّه بیشترى نماید!) اینجاست که ما مى گوییم براى لذت بردن از موسیقى، باید در حسّ زیبایى خواهى دست بُرد. دقیقاً مثل کسانى که براى خندیدن به بعضى جملات باید خود را به حالتِ خنده شبیه کند. اگر چیزى زیباست پس حقِّ اوست که نسبت به او گرایش داشته باشیم، نه چیزى دیگر! حرفِ ما ا ین است که آنها که از موسیقى احساس لذّت مى کنند براى اینکه این «احساس» به آنها دست بدهد، به شیوه هایى متوسل مى شوند که به هر جورى که شده به خود بقبولانند که «موسیقى پلى است میانِ انسان و طبیعت...». تفاوت احساسات براى روشن شدنِ بیشتر این قسمت که در واقع، مهم ترین بخش بیانِ تفاوت میانِ احساسِ برخاسته از موسیقى با احساسِ برخاسته از طبیعت است، با هم سخنانِ «موراى شافِر»، نویسنده، شاعر و آهنگساز کانادائى را مى خوانیم: «تقریباً هیچ صدایى در جهانِ مدرن نیست که به طور مصنوعى ایجاد نشده باشد و در تملّک کسى نباشد، مثلِ موسیقى، بوق اتومبیل و سر و صداى کارگاه هاى ساختمانى... و این صداهاى مصنوعى به تعبیرى برآیندِ خواست و اراده ى گروه هایى خاص اند که مى خواهند اراده شان را اقشار دیگر جامعه تحمّل کنند... و در این هجوم بى امانِ صدا و فریاد و بوق، مجالى براى اندیشیدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقى نمى ماند». اینک خود قضاوت کنید که با این وجود دیگر چه شباهتى میان طبیعت و صداى مصنوعىِ موسیقى وجود خواهد داشت تا در نتیجه موسیقى، پلى باشد میانِ انسان و طبیعت؟! در ادامه گفته هاى وى آمده: «... از آن زمان که انسان دشت هاى وسیع و پهناور را به سوى کلان شهرهاى پرجمعیت ترک گفت؛ و از آن هنگام که صداى زنگ ساعت جاى آواز خروس و صداى باد و باران را گرفت و صداى کارخانه جاىِ صداى آواز پرندگان را اشغال کرده و ما به جاى تسلیم شدن به چرت زدن هاى طبیعى با ضرباهنگِ شتابناکِ زندگى شهرى خو کردیم، تمدّنى بنا نهاده شد که در آن فاصله بسیار کم انسان ها با یکدیگر خطر بروز اختلاف ها را افزایش داده است». این آهنگساز و شاعر و نویسنده، در ادامه سخنانش به پوچى و دور از واقعیتِ پاک بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبیعت، مى پردازد و مى گوید: «آن چه براى ما ضرورى است، مراسمى است آرام و بى هیاهو که در آن جماعت گردآمده لحظاتى زیبا را با هم سپرى کنند، بى آنکه براى بیان احساساتِ خود به شیوه هاى منحط یا ویرانگر متوسّل شوند». دقت کنید و ببینید که: چرا آنها که مى گیوند «موسیقى روح را پالایش مى کند» و «موسیقى یک ضرورت است» و «موسیقى رازگویى و نیایش انسانِ خاکى با خداست» آن قدر که با «تار» و «سه تار» انس دارند، با قرآن و نماز و دعا مأنوس نیستند؟ چرا از خدا سؤال نمى کنند که براى نزدیکى و رسیدن به تو (=عرفان) از چه راهى بیاییم؟ و آیا اساساً خدا این حق را ندارد که بگوید از چه راهى مى توانید به من نزدیک شوید؟ چرا «عارفان عرفانِ موسیقیایى» به این احادیث و آیاتى که در آن نه تنها موسیقى ترویج و تأیید نشده، بلکه مذموم هم بوده، توجه ندارند؟ بخشى از آیات و روایات را در بحث «شناخت عقلى پیرامون موسیقى» گفته و بقیه را در ادامه خواهیم گفت. «چرا به خدا، عملاً این حق را نمى دهند که به حال و هواى مصنوعى برخاسته از موسیقى را عرفانى و آرامش آور نداند؟ بلى، ما منکر نیستیم که موسیقى آن چنان دل و روح را مى لرزاند که اشک جارى مى شود. ولى بحث اینجاست که این حالت، چقدر مورد تأئید خداست؟ چرا مى خواهیم «حالت مجازى و مصنوعى» را به جاى «حالت حقیقى و معنادار» حساب کنید؟ در ادامه گفته هاى آهنگساز و شاعرِ کانادایى به این موضوع پرداخته شده: «... توجّه به آن چه هنگامِ اجراى کنسرت هاى موسیقى کلاسیک در غرب مى گذرد، خالى از فایده نیست. آن چه در این کنسرت ها بسیار تعجّب برانگیز است، جماعت شنونده اى اند که حاضرند نفس را در سینه حبس کرده و به اصواتى که هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شاید این نهایتِ موفقیت در اجراى یک قطعه موسیقى باشد. امّا باید یادآور شد که چنین سکوتى بیشتر از عادت ناشى مى شود تا از قدرتِ زیبایى». جهتِ شناخت و فهم فزون تر این کلام، به ادامه گفته هاى «موراى شافر» (آهنگساز و شاعر کانادایى) توجه فرمائید، شافِر پس از آنکه تأثیر عادت و تلقین در توجّه به موسیقى را علّتِ نهفته در رازِ گوش سپارى شنوندگانِ کنسرت ها مى داند، اضافه مى کند که: «من بارها از خود پرسیده ام آیا ممکن نیست که شبیه چنین مراسمى را در موقعیت هاى دیگرى مثلاً گوش سپارى مشترک به آواز پرندگان و یا جشن هاى تابستانى برپا کرد. روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، 2 آبان 1380، صفحه 5. آرى! این است تنها گوشه اى از معناى این سخن ما که: «موسیقى گرایى نوعى تحریف و تغییرسازى است در حسّ زیبایى خواهى و ایجاد دگرگونى در ذائقه روحى و روانى بشر». به راستى چرا همان لذّتى را که مى خواهم با شنیدن صداى مصنوعى موسیقى به دست آورى با دل سپردن به طبیعت و نواى فطرت تحصیل نمى کنیم؟ در روزگار ما نه تنها رابطه انسان با انسان بسیار تیره است، بلکه رابطه انسان و طبیعت نیز نگران آور است. اُنس با طبیعت یکى از خصایص انسانى است و زمانى که خصایص انسانى نابود گردد، حیات انسانى هم به دنبال آن از بین مى رود. اگر حسّ زیبایى خواهى و آسوده طلبى جوان را به موسیقى و طربناکى سوق مى دهد، پس چرا همین حسّ او را به محیط، طبیعت، زمزمه چشمه هاى کوهسار متمایل نمى کند؟ و یا چرا او را به این شدّت سمت و سو نمى دهد؟ کدام مفهوم موزیکالى پرمعناتر از حقیقتى است که در طبیعت و سایر زیبائى هاى فطرى نهفته؟ تأثیر موسیقى بر سیستم اعصاب عُلماى علم «فیزیولوژى»، دستگاه عصبى انسان را به دو قسمت تقسیم کرده اند: 1. سلسله اعصاب ارتباطى: شاملِ ستون مرکزى عصبى و نخاع، نیمکره هاى مغز، اَعصاب محیطى. 2. سلسله اعصاب نباتى: شامل سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک. وقتى که از خارج تحریکاتى بر روى اَعصاب شروع مى شود اعصاب سمپاتیک و یا پاراسمپاتیک به میزان تحریکات خارجى وارده تعادل از دست مى دهند. بدیهى است هر اندازه بین این دو سیستم عصبى، فاصله ها بیشتر شود به همان اندازه نیز نگرانى هاى روانى و اغتشاشات فزون تر مى گردد. و از جمله علل و عوامل تحریکاتِ خارجى، ارتعاشاتِ موسیقى است. موسیقى وقتى که با آهنگ هاى نشاطانگیز یا نوارهاى حزن آور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجیب و غریب سمفونیک اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمى را که بایستى بین دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مى زند و در نتیجه اصولِ حساس زندگى (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مایعات بدن مثل خون و...). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتارى ها و امراضى نزدیک مى سازد که طبّ جدید با تمامِ پیشرفت هایش نمى تواند آسیب هاى پیش آمده را درمان کند. مثل اغتشاشاتِ فکرى، اَمراض روانى (افسردگى ها و حتى بى خیالى ها)، سکته هاى قلبى و مغزى. ر.ک: تأثیر موسیقى بر روان و اعصاب، صص 3، 6، 26 و 92 به بعد. پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه کلمبیا ثابت کرده که: بهترین و دل کش ترین نوارهاى موسیقى شوم ترین آثار را روى دستگاه اعصاب انسان باقى مى گذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد این تأثیر مخرب، شدیدتر مى شود. «توجه دقیق به بیوگرافى مشاهیر موسیقى جهان نشان مى دهد که در دوران عمر به تدریج دچار ناراحتى هاى روحى گردیده اند، تا آنجا که رفته رفته اعصاب خود را از دست داده و عده اى نیز مبتلا به بیمارى هاى روانى شده اند. عده اى به دیار جنون رهسپار شده و دسته اى دیگر فلج و ناتوان شده اند. چنان که هنگام نواختن موسیقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سکته ناگهانى شده اند. ر.ک: همان. از آن چه گفته شد، چنین به دست مى آید که هر نوع موسیقى، به ویژه آهنگ هاى احساسى برانگیزش، تحریکاتى در اعصاب «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک» به وجود مى آورد که در نتیجه، تعادلِ این اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مى گردد. آن چه مهم است اینکه ضعف اعصاب نیز، خود امراضِ دیگرى از قبیل: اختلالِ حواس، پریشانى، جنون، ثقل سامعه (سنگینى گوش)، نابینایى، سل و... به وجود مى آورد. البته تصوّر نکنید که مشکل در همین 8 - 9 مورد اختلال یاد شده خلاصه مى گردد. موسیقى به سبب ایجاد هیجانات روحى و مغزى، گاهى به حمله یا سکته خفیفِ قلبى منجر شده و ناگهان باعثِ سکته و مرگ مى شود. دکتر «الکسیس کارل»، زیست شناس و فیزیولوژیست فرانسوى مى نویسد: «کاهش عمومىِ هوش و نیروى عقل، از تأثیر الکل و سرانجام از بى نظمى در عادت ناشى مى شود؛ و بدون تردید سینما و رادیو در این بحران فکرى سهیم اند». موسیقى نه تنها در شنوندگان اثرات منفى بر جاى گذاشته، بلکه در نوازندگان نیز تأثیرات خطرناکى داشته است. اخبار و گزارشات زیر تنها گوشه اى از واقعیت است: * در ایالتِ «لتیل راک» آمریکا، جوانى که پیانو یاد مى گرفت، نغمات موسیقى چنان در روح آن جوان هیجان ایجاد کرد که بدون دلیل از جاى برخاست و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پاى درآورد روزنامه اطلاعات، شماره 9622. «باخ»، موسیقى دانِ اطریشى، به اختلال حواس و کورى گرفتار شد. «فردریک هندل»، موسیقى دان آلمانى و «ماریا آلنا» خواننده ایتالیایى و «موریس راول» نوازنده فرانسوى، هر سه به نابینایى مبتلا شدند. «موزارت» و «شوین» (دو موسیقى دان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گردیدند. «مشوبرت»، «واکتر»، «دوکونیسى» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبى، پریشان فکرى و کشمکش هاى روحى مبتلا گردیدند. «شومان» و «دووراک» گرفتار ضعف اعصاب شدید و سرانجام دیوانگى شدند. «بتهون» در سى سالگى کاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، دیوانه گردید. موسیقى، گذشته از رکود فکرى، رفته رفته انسان را در کارها سُست و تنبل، بى اراده و لااُبالى مى سازد، تا جائى که گاهى کارهاى ضرورى از انسان فوت مى شود و سرمایه جوانى، عمر و نیروى فعالیت خود را به رایگان از دست مى دهد. «الکسیس کارل» دانشمند معروف در کتاب «راه و رسم زندگى» چنین مى نویسد: «رادیو و سینما و ورزش هاى نامناسب، روحیه فرزندان را فلج مى کند». تجربه نیز ثابت کرده که اشخاصى که زیاد سرگرم به موسیقى هستند، اغلب افرادى بى اراده و مسامحه کار و در مقام تعقّل و تفکّر راکد و ضعیف اند. توضیح آن را در گفتارِ موسیقى و عرفان، بیان مى کنیم. تأثیر موسیقى بر اخلاق و عرفان انسان، در مسیر «انسان شدنش» و رسیدن به فراز ابرهاى «عرفان» به «شتاب» نیاز دارد. چه اگر تا جوانى باقى است و او کارى، «کارستان» نکند دیگر در کهنسالى دروگر خرمنِ «افسوس» خواهد بود. او مى بیند که پله پله صعودش از زندگى ساده به مدرنیته، جز تحیرآفرینى تأثیر دیگرى نداشته و اینجاست که سعى دارد از پیشرفت صنعتى به نفعُ خود بهره گیرد؛ دست انداختن هاى متعددش به دامنِ ابزارهاى قدیم و جدید نشانى است از شور و شوقش به آن پیشرفت؛ پیشرفتى به سبکِ نوین و روزآمد! در این گیر و دار، گوشش به آن چیزى بدهکار است که چشم اش را خیره و عقلش را شیفته کرده... «دیده ى چشم»، شاهدِ تأثیرات عمیق و فورى اى است که از آهنگ برمى خیزد. بر دل مى نشیند و در قلب شور و هیجان برپا مى کند تا آنجا که این ارتعاشات، ابرهاى احساس را به تکاپو انداخته و گونه صورت را از بارش خود اشک بار مى سازد. او انتظار دارد که پس از این، آسمان چشمش، رنگین کمانِ «عرفان» و گرمىِ خورشید «لقاء» و درخشش محفل «انس و حضور» را نمایشگرى کند. او در طلب است که از ارتعاشاتِ آهنگ و موسیقى و نواى خوانندگى، تحولى بسازد و بسوزد. ولى دیوارى بین «او» و «آن چه در طلب اش است» خودنمایى و مانع سازى مى کند. مانعِ تردیدافکنى درباره ى «فقدان صلاحیت موسیقى براى سیر عرفانى» برایش علامت سؤال است. او مى پرسد: چرا با موسیقى نمى توان به عرفان رسید؟ اینک در این گفتار در پى آنیم که پاسخى «حرکت آفرین» ارائه دهیم؛ نه آن چنان مفصّل و نه چندان مختصر. امّا پرورنده ى نوعى حرکت! حرکت براى دانستنِ بیشتر. امید که این مجموعه، ضمن آنکه شما را به ابعاد گوناگونِ موضوع ره بنماید، بتواند هیجان و شوق بیشتر دانستن را نیز پدیدار سازد. موسیقى چیست؟ موسیقى یا موسیقیا (Moosika) (واژه اى یونانى است که در حوزه ى مفاهیم دینى و زبان عربى، معادل «غنا» را داراست و در اصطلاح عبارت است از: ترکیب صدا و آواز، همراه با نوعى ترکیب و تناسب به هدفِ لذّت آفرینى، خیال سازى، ایجاد هیجان و تحریک. پس، هر صدایى موسیقى نیست، صداى متناسب آن است که زیبایى توأم با کشش طبیعى، ریتم و وزن، زیر و بم، ترجیح و تحریر (غلتش و پیچش)، اوج و فرود مناسب... باشد. انواع موسیقى: آن چه از مجموع تعاریفِ موسیقى به دست مى آید آن است که: چون اصل در موسیقى گفتار است و سپس صداى ناشى از ابزار، پس موسیقى تقسیم مى شود به: آوایى: که صرفاً حنجره باعث آن مى شود. ابزارى: که توسط ابزار موسیقى تولید مى گردد. موسیقى برتر کدام است؟ «فارابى» که خود یکى از فیلسوفان و موسیقى شناسانِ نامى است مى گوید: «... روشن شد که موسیقى بر سه نوع تقسیم مى شود: یکم. موسیقى نشاطانگیز: در ما احساسِ خوش آیندى پدیدار مى سازد. هنگام استراحت و براى رفع خستگى به کار گرفته مى شود. دوم. موسیقى احساس انگیز: عواطف ما را بیدار مى سازد، و هنگامى به کار برده مى شود که بخواهند شخصى را وادار به افعالى سازند که تحت تأثیر میل خاصّى انجام مى دهد؛ و یا حالت روحىِ خاصى را تحت میل خاصى در او ایجاد کنند. سوم. موسیقى خیال انگیز: قوّه ى تصور ما را تحریک مى کند، به ویژه اگر همراه با گفتارهاى خطابى و منظوم باشد. موسیقى طبیعى نزد انسان، آن است که عموماً یکى از این سه تأثیر را ایجاد کند، چه براى تمام مردم و همیشه اوقات و چه براى اکثریت مردم و اغلب اوقات و موسیقى هایى که تأثیرشان از عمومیّت و شمول بیشترى برخوردار باشد. بنابر این، موسیقى کامل تر، عالى تر و مؤثرتر همانا موسیقى اى است که داراى ویژگى هاى هر سه نوع باشد و با گفتار توأم شود و این خاصّ موسیقى آوازى انسان است، البته برخى از انواع کامل موسیقى را مى توان از آلاتِ موسیقى نیز شنید. هشت گفتار پیرامون حقیقت موسیقى غنایى (تلخیص و گزینش از کتاب اندیشه هاى علمى فارابى درباره ى موسیقى، تألیف دکتر مهدى برکشلى)، ص 204. موسیقى قابل قبول از دیدگاه فقه: آن چه از آیات و روایات به دست مى آید، در علم فقه، نسبت به هیچ یک از انواع موسیقى تشویق نشده و نمى توان شکل هاى گوناگونِ موسیقى هاى موسوم را «مستحب» دانست. یعنى: داراى ثواب و تشویق نیستند. همچنان که تمامى صداها و آهنگ ها نیز، حرام نیستند. بنابر این: تعبیر «موسیقى قابل قبول از دیدگاه فقه» به معناى این است که «فقه، کدام نوع از انواعِ موسیقى را حرام نمى داند»؛ نه اینکه «فقه، کدام موسیقى را پذیرفته و ما را نسبت به گرایش به آن تشویق مى کند!». فقها و کارشناسان فقه، موسیقى غیرقابل قبول را «موسیقى غنائى» دانسته و در مقابل موسیقى پذیرفته شده (البته به معناى فاقد حکم حرمت) را موسیقى «بدون غنا» دانسته اند. غنا چیست؟ آیا هر صوت خوش و زیبائى غنا است؟ مسلماً چنین نیست؛ زیرا آن چه در روایات اسلامى آمده و سیره ى مسلمین نیز آن را حکایت مى کند این است که قرآن و اذان و مانندِ آن را با صداى خوش و زیبا بخوانید. «غنا» آهنگ هایى است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهلِ گناه و فساد باشد. به تعبیر دیگر «غنا» به صدایى گفته مى شود که قُواى شَهوانى را در انسان تحریک مى نماید. نکته دیگر اینکه «غنا»، مصادیق مشکوکى نیز دارد (مانند مفاهیم دیگر) که انسان به راستى نمى داند فلان صدا مناسب با مجالسِ گفته شده است یا نه؟ در این صورت به چند شرط، شنیدن آن صدا حرام نیست: 1. داشتن آگاهى و شناختِ کافى از مفهوم عُرفى و فقهى غنا. 2. آن صدا نه تنها براى همان شنونده تحریک نداشته باشد؛ بلکه براى سایر کسانى که مى توانند شنونده اش باشند، تحریک زا نباشد. 3. نداشتن تحریک براى یک نفر شنونده یا تحریک سایر شنوندگان به این خاطر نباشد که آنها آن چنان با موسیقى هاى متنوع انس داشته اند که دیگر این آهنگ برایشان عادى شده باشد. تفسیر نمونه، ج 22، ص 117. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image