اديان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه

چه نقدهاي كلي بر اشاعره وارد است؟


اشاعره نامي است كه بر پيروان مكتب كلامي ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري اطلاق مي‌شود[1](260 ـ 324) و در معناي عام به سنت‌گرايان يا اهل سنت و جماعت گفته مي‌شود.[2] كه در اين نوشتار مباني اعتقادي‌شان در چند بخش نقد و بررسي مي‌شود.ابوالحسن اشعري در برابر دو جريان افراطي قرار داشت و مي‌كوشيد تا ضمن پرهيز از افراط و اجتناب از تفريط راهي ميانه برگزيند (جريانهاي افراطي‌رويي در عقل‌گرايي داشت و رويي در عقل‌ستيزي يا نقل‌گرايي)[3] لذا به ارائه طرحي نوين اقدام كرد كه به گونه‌اي تضاد موجود ميان عقل‌گرايي و ظاهر‌گرايي را برطرف كند بدين جهت با هر يك از آن دو گروه موافق بود و هم مخالف با عقل‌گرايان در اين جهت كه استدلال عقلي در اثبات عقايد ديني بدعت و حرام نيست موافقت كرد و به تأليف (رساله استحسان الخوض في علم الكلام) مبادرت ورزيد و از طرفي در تعارض عقل با ظواهر ديني، ظواهر را مقدم داشت و در نتيجه در بحث صفات ذات و صفات خبريه با عقايد معتزلي مخالفت كرد همان‌گونه كه اصل حسن و قبح عقلي و متفرعات آن را مردود دانست و هيچ واجب عقلي را نپذيرفت و در اين زمينه‌ها با اهل حديث هماهنگ گرديد.[4]همان گونه كه ياد‌آور شديم اشاعره خواستند با ميانه‌روي در روش‌ها به تضّاد موجود خاتمه دهند اگرچه اين نوآوري به تعبير برخي[5] در حدّ خود شيوة پسنديده‌اي بود امّا بعدها اين تلاش‌ها نه تنها مشكلي از مباحث اعتقادي را برطرف نكرد، بلكه توالي فاسدي هم در ابراز نظرها و روش‌هاي آنها پديدار گشت كه در پي اشاره خواهد شد.الف) صفات خبريبراي نخستين بار در كتابهاي كلامي اشاعره تقسيم صفات به خبري و غير خبري به چشم مي‌خورد و اين تقسيم براي خود ملاك خاصي دارد،‌زيرا كه مقصود از اين صفات آن دسته از صفاتي است كه شرع از آنها خبر داده و به اصطلاح در قرآن و حديث وارد شده‌اند مانند «دست» «صورت»، «چشم» و... كه هرگز انسان از طريق عقل و خرد به آنها پي نمي‌برد. اشعري كه پس از بازگشت از اعتزال به ترويج عقايد اهل حديث پرداخت از اين جهت ناچار شد كه اين صفات را به همان معناي ظاهري حمل كند امّا براي فرار از اتهام مجسمه و مشبهه پس از توصيف ناچار به اضافه كردن قيدي به نام «بلاكيف» شد و مقصود اين است كه خدا دست دارد بدون اين كه كيفيت دست انسان را داشته باشد و هكذا.[6]البته اجراي صفات خبري بر خدا به اين شكل به اشعري اختصاص ندارد بلكه از شخصيت‌هايي مانند ابوحنيفه و شافعي نيز نقل شده است.[7]نقد اين سخن:اشعري در كشاكش تشبيه و تعقيد مي‌خواهد دو گروه را از خود راضي كند هم گروهي كه مايلند ظواهر قرآن و سنت را بگيرند و خدشه و آسيبي بر ظاهر آنها وارد نشود و هم گروه اهل تنزيه كه از تشبيه و تجسيم هر نوع آثار ماده و مادي مي‌پرهيزند. او براي راضي كردن هر دو گروه اين نظريه را مطرح كرد و همان طور كه بايد تنزيه خدا را در نظر گرفت كه خود يكي از اركان عقائد اسلامي است بايد از اجمال‌گويي و ابهام سرائي (تعقيد) پرهيز نمود با توجه به اين دو ركن، عقايد اشعري يكي از دو حالت را به خود مي‌گيرد: يا سر از تشبيه و تجسيم در مي‌آورد يا صفات خبري به صورت مفاهيم مجمل و معقّد در مي‌آيد كه هر دو بر خلاف عقائد اسلامي است.[8]2 . خدا آفريننده كارهاي بندگان استاشاعره بر آن شدند كه بگويند در جهان هيچ فعل و انفعالي و كنش و واكنشي نيست مگر اين كه خدا به طور مستقيم و بي‌واسطه آن را مي‌آفريند و ميان خدا و نمودهاي طبيعي و آثار مادي كوچك‌ترين سبب و علّي در كار نيست.[9]نقد اين سخنچنين تفسيري از توحيد در خالقيت پيامدهاي ناگوار فلسفي و كلامي به نام جبر و كسب اشعري را در بر دارد و هيچ متكلم يا حكيمي بدان ملتزم نمي‌شود چه اين كه اگر آفريننده افعال انسان خود خداست و قدرت بشر در آن كوچك‌ترين تأثيري ندارد پس چرا او مسؤول كارهاي زشت و زيباي خود باشد؟! اگر واقعاً رابطه انسان با فعل او رابطه ظرف و مظروف و حال و محلّي است و اين كه خدا در چنين محلي مثلاً فعلي را به نام نماز و روزه و دزدي و رشوه مي‌آفريند پس چرا بندة خود را مسؤول آن مي‌داند؟ و براي او كيفر و پادش قائل مي‌شود؟ چگونه مي‌توان گفت كار را خدا صورت مي‌دهد ولي بنده او مسووليت آن را به دوش مي‌كشد.[10]3 .‌ كسب اشعريدر اين ميان شيخ اشعري و اشاعره با توجه به اشكال فوق در دفاع از خود، نظريه‌اي بنام كسب را مطرح كرده و مي‌گويند: خدا خالق افعال ماست و بندگان خدا كاسب آن هستند.نقد اين نظريه: اين كلام شيخ اشعري مفسران كلام خود را بر سر دو راهي قرار داده است زيرا اگر براي قدرت و ارادة انسان نقشي قائل باشند اصل توحيد در خالقيت (از نظر آنان) آسيب مي‌بيند هر چند مشکل جبر حل مي‌شود و اگر براي آن نقشي قائل نشوند و فقط بگويند انسان ظرف خلاقيت خداست و به هنگام حدوث قدرت و اراده از بشر دستي پديد مي‌آيد و قدرت و اراده او را از كار باز مي‌دارد و قدرت و ارادة ديگري كار را ايجاد مي‌كند. اصل توحيد در خالقيت محفوظ مانده ولي باز مشكل جبر حل نخواهد شد.[11]4 . رؤيت خدا در روز رستاخيزاشاعره و در رأس آنها شيخ اشعري به طور جدي مي‌گويد: «ما ايمان داريم كه خدا در سراي ديگر با اين چشمها ديده مي‌شود همان‌طور كه ماه در شب چهاردهم رؤيت مي‌گردد، افراد با ايمان او را مي‌بينند».[12]نقد اين سخن:دلائل عقلي منكران رؤيت خدا اين است كه رؤيت خدا نيازي به جهت دارد و در نتيجه بايد داراي مكان و جسم باشد در حالي­که خداي متعال نه داراي جهت است و نه در مكاني است و ذات مقدس الهي مبري از همه اين نقائص است.[13]5 . خدا متكلم به كلام نفس استمذهب اشعري كه براساس تحويل نظر به اهل حديث به وجود آمده است مي‌خواهد عقائد حنابله را به صورت معقول عرضه كند و قهراً بايد رنگ مذهب را حفظ كند. شعار حنابله اين است كه كلام خدا كه همان حروف و مفردات و جمل و اصوات است مانند ديگر صفات او قديم و از صفات ذات او به شمار مي‌رود و نه از صفات فعل. لذا اشعري هم گفت «كلام خدا قديم است ولي هرگز حقيقت كلام او بسان كلام بشر از اصوات و حروف مركب نيست بلكه او داراي كلام نفسي است كه با ذات خدا قائم بوده و كلام لفظي طريقي بر همان كلام نفسي است و حقيقت كلام، همان كلام نفسي است و اطلاق كلام بر الفاظ و جمله‌ها يك نوع مجازگويي است. و اگر هم حقيقتاً كلام باشد، لفظ كلام بر هر دو به صورت اشتراك لفظي اطلاق مي‌شود.[14]نقد اين سخن: اشاعره معتقدند كه كسي كه امر و نهي مي‌كند يا از مسأله‌اي گزارش مي‌دهد قبلاً در خاطر خود يك رشته معاني را مي‌يابد كه اين الفاظ حاكي از آنهاست، و ما اين الفاظ را كلام حسي و معاني موجود در نفس را كلام نفسي مي‌ناميم، در آنچه اشاعره مدعي وجود آن در نفس انسان متكلم هستند جاي شك و انكار نيست و همه افراد بشر يك رشته معاني را در ذهن خود احساس مي‌كنند ولي آنچه مهم است اين است كه اين مفاهيم و معاني منظم در ذهن كه انسان با آنها حديث نفس مي‌كند آيا در مورد اخبار، غير از علم و در مورد امر و نهي غير از اراده و كراهت هستند. يا به يكي از اين سه بازگشت مي‌كنند؟ در مراجعه به وجدان واقعيتي جز واقعيت علم و يا مبادي انشاء (امر و نهي) نيست در حالي كه اشاعره مي‌گويند اين واقعيت غير از واقعيت علم و اراده و كراهت است و از اين طريق مي‌خواهند براي انسان و در نتيجه براي خدا وصفي ذاتي غير از علم و غير از اراده و كراهت بنام (تكلم) ثابت كنند پس كلام نفسي يا از شاخه‌هاي علم و يا از مقولة اراده و كراهت است و در لوح نفس چيزي كه نام آن را كلام نفسي بگذاريم وجود ندارد.[15]6 . انكار حسن و قبح عقلياشاعره معتقدند كه حسن و قبح از طريق شرع استفاده مي‌شود لذا هر چيزي را شارع بدان امر كرد حسن است و از هر چه نهي نمود قبيح است و اگر شرع نباشد نه حسني هست و نه قبيحي و اگر خدا به چيزي امر كند كه قبلاً نهي فرموده بود، قبيح به حسن تبديل مي‌شود.[16]نقد اين ديدگاه اشاعره: اگر حسن و قبح از طريق شرع ثابت شود، در اين صورت نه شرعاً ثابت خواهد شد و نه عقلاً در حالي كه حسن و قبح عقلاً ثابت است ولي شرعاً ثابت نيست. با اين توضيح كه ما اگر عقلاً حسن بعضي چيزها و قبح برخي از اشياء را ندانيم آنگاه نمي‌توانيم به قبيح بودن دروغ حكم كنيم و در نتيجه امكان دروغ از خداوند ممكن است (در حالي كه خداي متعال شأنش بزرگ است و دروغ نمي‌گويد) و اگر به ما بگويند كه فلان چيز زشت است ما قطع به قبح آن نخواهيم داشت. و اگر بگويند فلان چيز حسن و خوب است ما نمي‌توانيم بدليل امكان دروغ بودن اين خبر به حسن آن شي قطع داشته باشيم و هر آينه امكان دارد كه ما را به قبيح امر كنند و از حسن نهي نمايند. كه در اين صورت حكمت خدا منتفي است و در حالي كه خدا حكيم است و ما را به قبيح امر نمي‌كند و از حسن نهي نمي‌نمايد.[17] علاوه بر اين حسن و قبح عقلي اساس و پايه بسياري از بحثهاي كلامي است كه از جمله مي‌توان به بحث لزوم خداشناسي، لزوم بررسي دلائل مدعيان نبوت آگاهي از راستگويي مدعي نبوت، قبيح عقاب بلابيان ،‌خاتميت، لزوم بعثت پيامبران اشاره كرد.[18]در يك جمع‌بندي نهايي اين كه اشاعره با ميانه‌روي كه خود معتقدند نتوانستند ظواهر را حفظ كنند و هم نتوانستند با روش‌هايي كه خالي از تالي فاسد اعتقادي باشد به استقبال مسائل كلامي بروند. .

سامانه پاسخگویی به سوالات و شبهات

مرجع:

ایجاد شده در 1400/12/28



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image