چشم به راه سپیده  /

تخمین زمان مطالعه: 2 دقیقه

تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.«غیبت» به معنای «حاضر نبودن»،تهمت ناروائی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی،همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی.


تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.«غیبت» به معنای «حاضر نبودن»،تهمت ناروائی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی،همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی. جمعه که از راه می رسد،صاحبدلان «دل» از دست می دهند و قرار از کف می نهند و قافله دل های بی قرار روی به قبله می کنند و آمدنت را به انتظار می نشینند... و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه ای دیگر با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می کنیم. آفتاب صبح هر جا که جلوه ای ز تو پیداست چشمان من به کار تماشاست ای صبح،ای صداقت سیال مانند عشق، نام تو زیباست آیا تویی برابر چشمم یا خوابی و خیالی و رؤیاست ای شاهد نماز تو مهتاب هستی به عشق توست که پویاست ای آفتاب صبح هدایت شور وصال روی تو ماراست ای شهسوار،تندگذشتی اما هنوز گرد تو بر جاست تا از کدام راه بیایی ما را نماز و قبله همان جاست بی گفت مانده طعن رقیبان برخیز،درع و تیغ مهیاست ای بس بساط شعبده کاین خصم از راه کید و مکر بیاراست امروز رفت در غم دیروز چشمانمان به جاده فرداست هر جا که خیمه گاه تو برپاست بی شک مقام عشق،همانجاست امیرحسین مدرس ¤¤¤ دلتنگی قطره، قطره عاشقیم و بی قرار کی سحر میشه شبای انتظار لحظه لحظه بی قرار جمعه ایم جمعه،جمعه چشم به راهمون نذار التماس دستهامونو ببین تا نگن دلامون از سنگ شده یوسف ما رو به کنعان برسون دلمون خیلی براش تنگ شده ¤¤¤ تقویم جلالی بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند سالها،هجری و شمسی، همه بی خورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند چشم های نگران آینه تردیدند نشد از سایه خود هم بگریزند دمی هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند تو بیایی همه ساعات و همه ثانیه ها از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image