امام علی(ع) در قرآن-حقانیت امام علی(ع)-فلسفه تقلید /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

خدا را از روی صفاتش و دلایل مختلفه قبول و پرستش می کنیم اما امام علی(ع) را چرا باید پیروی کرد؟ در کتاب خدا که تحریف نشده که نامی از ایشان نیست نه عکسی و مدرک قطعی هم که نداریم فقط روایاتی که امکان تحریف بسیار دارند. شاید آقا هم مثل رستم باشد که زاییده فکر یک نفراست بفرض که نباشد از کجا وجود او را با دلیل اثبات می کنید و چرا باید او را تبعیت کرد در حالی که رهبران مذهب او معصوم نیستند و بلکه با یک فتوای اشتباه خودشان و مرا جهنمی کنند. عقل تبعیت کورکورانه را نمی پذیرد، دلیل محکم می خواهد.


1. اگر کسی در جهان امروز که جهان علم و دلیل است ادّعا کند که اسکندر مقدونی یا کورش هخامنشی یا ارسطو یا افلاطون وجود خارجی نداشته اند ، یقیناً عقلا و دانشمندان تاریخ و باستان شناسان ، چنین ادّعایی را یک نوع جُک علمی قلمداد کرده به احوال چنین کسی می خندند. چون وجود این اشخاص با اسناد قطعی تاریخی اثبات شده است. و اگر کسی وجود نادرشاه یا شاه اسماعیل صفوی را انکار کند ممکن است دانشمندان تاریخ وی را دیوانه یا تحریف کننده ی تاریخ قلمداد کرده او روانه تیمارستان یا زندان کنند . چون شواهد تاریخیِ اثبات کننده نادرشاه و شاه اسماعیل هزاران برابر شواهد اثبات کننده کورش و اسکندر و ارسطو است.حال چگونه ممکن است کسی بتواند وجود علی بن ابی طالب(ع) را انکار نماید در حالی که شواهد و اسناد تاریخی اثبات کننده ی وجود علی(ع) صدها و شاید هزاران برابر اسنادی است که وجود شاه اسماعیل و نادرشاه را اثبات می کند. اخبار تاریخی که از گذشته به ما می رسند دو گونه اند: یا متواتر و اطمینان آورند یا غیر متواتر بوده ظنّ آورند. اخبار متواتر اخباری هستند که از طریق منابع خبری گوناگون و به وسیله ناقلان فراوان نقل شده اند به نحوی که عقل ، همدستی آن منابع و ناقلان را بر دروغگویی ، عادتاً محال می داند. برای مثال ما شک نداریم که کشوری به نام فرانسه و شهری به نام پاریس وجود دارد و در آن شهری بُرجی بلند به نام برج ایفل موجود است.در حالی که ما نه فرانسه را دیده ایم نه پاریس را و نه برج ایفل را. حتّی عکسی از فرانسه یا پاریس نیز ندیده ایم .چون نمی توان از یک کشور یا شهر عکس واضحی تهیّه کرد. عکس برج ایفل هم شاید عکس یک نقاشی باشد. پس ما چگونه یقین داریم که فرانسه ، پاریس و برج ایفل وجود دارند؟! یقین ما به وجود این سه مورد از آنجا ناشی شده که خبر این سه امر از راه خبرهای متواتر به ما رسیده است. امّا اخبار متواتری که در این سه مورد به ما رسیده است در مقابل آن اخبار تاریخی متواتری که از وجود علی (ع) به ما رسیده است هم از نظر عدد نا چیز است هم از نظر کیفیّت خبر. ما منابع خبری خود در مورد فرانسه و پاریس و برج ایفل را به درستی نمی شناسیم ، از راستگویی آنها نیز اطمینان نداریم ، تعداد آنها نیز چندان زیاد نیست ؛ با این حال نسبت به وجود فرانسه و پاریس و برج ایفل در وجود ما یقین ایجاد شده است ؛ امّا ما هم نام تک تک راویان اخبار دالّ بر وجود امیر المومنین را می شناسیم ، هم از اعتقادات و میزان پایبندی آنها به قواعد اخلاقی مطّلعیم هم تعداد منابع را می توانیم بشماریم که به هزاران مورد می رسد . پس چگونه ممکن است از این راه برای ما یقین حاصل نشود. بلی برای کسی که دنبال کسب یقین نیست و با هزاران اسناد و مدارک قطعی تاریخی آشنا نیست بروز چنین شکّی ممکن است. امّا برای دانشمندان تاریخ ، شکّ در وجود امیرالمومنین(ع) شکّ در بدیهی ترین بدیهیّات تاریخی است.2. امّا در مورد راهیابی تحریف در روایات عرض می شود که بدون شکّ تحریفاتی در روایات رخ داده است ؛ امّا چنین نیست که نتوان روایت جعلی را از روایت درست تشخیص داد. پدید آمدن علم رجال الحدیث ، علم درایة الحدیث یا مصطلح الحدیث و علم فقه الحدیث برای این است که علما بتوانند احادیث جعلی را بازشناسند. اگر راهی برای بازشناسی احادیث جعلی از احادیث غیر جعلی وجود نداشت همه ی احادیث از ارزش می افتادند و حجّیّت خود را از دست می دادند.3. امّا تفاوت تاریخ و افسانه برای متخصّصین تاریخ کاملاً روشن است و هیچگاه دانشمندان تاریخ ، مساله وجود علی(ع) را در کنار مساله وجود رستم قرار نمی دهند. و اساساً برای این متخصّصین خنده دار است که این دو مساله در کنار هم قرار گیرند و باهم مقایسه شوند. 4. امّا وجوب اطاعت از امیر المومنین(ع) و یازده امام دیگر ، از آن جهت است که آنان مصادیق خارجی امامند. علمای شیعه ابتدا با دلائل عقلی اثبات می کنند که وجود امام معصوم ، اعلم و اتقی ، بعد از نبی خاتم لازم و ضروری است. آنگاه با توجّه به اوصاف یاد شده (عصمت ، اعلمیّت و اتقی بودن) استدلال می کنند که تعیین مصداق امام از عهده ی بشر عادی خارج است ؛ چون تشخیص عصمت ، اعلمیّت حقیقی و اتقی بودن در توان بشر عادی نیست. لذا تعیین مصداق امام بر عهده خداست. و منع فیض از خدای فیّاض محال است ؛ پس یقیناً خدا مصداق امام را مشخّص نموده است. حال برای اینکه ما به این مصداق تعیین شده از سوی خدا ، علم پیدا کنیم سه راه وجود دارد: یا خدا باید آن را از طریق کتاب آسمانی خود مشخّص نماید یا باید پیامبر او با اخبار متواتر آن را به ما برساند یا خدا به آن شخص معجزاتی بدهد و خبر آن معجزات با خبر متواتر به ما برسد. و خدا از هر سه راه امامت علی بن ابی طالب(ع) را اعلام نموده است. هم معجزات فراوانی از آن حضرت صادر شده است و خبر آنها با تواتر بسیار بالایی به ما رسیده است ؛ هم اخبار متواتری از پیامبر(ص) در مورد امامت آن حضرت در اختیار ما وجود دارد. هم اینکه خداوند متعال امامت ایشان را در قرآن کریم بیان نموده است. خداوند متعال می فرماید:« إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ : سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند.»(المائدة:55) شیعه و سنّی بر این مطلب اتّفاق نظر دارند که منظور از « همانها که نماز را برپا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند.» علی بن ابی طالب(ع) است. لکن اهل سنّت معتقدند منظور از «ولی» در این آیه دوست است نه سرپرست و حاکم. در آیات دیگری نیز از امیر المومنین(ع) یاد شده است. برای مثال:« إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا : خداوند فقط مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.»(الأحزاب:33) شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که علی(ع) نیز جزء اهل بیت بوده مشمول این آیه است. لذا شیعه طبق این آیه استدلال می کند که علی(ع) به شهادت خداوند متعال از هر گناه و پلیدی ، که خطا و اشتباه نیز نوعی پلیدی است ، معصوم است. و اطاعت از معصوم عقلاً واجب است. « قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى : بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم.»(الشورى:23) شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که این آیه شامل علی بن ابی طالب(ع) نیز می شود. اهل سنّت دایره ی«القربی» را بزرگتر برداشته می گویند این واژه شامل زنان و دیگر نزدیکان پیامبر نیز می شود ، امّا شیعه معتقد است مراد از«القربی» فقط سیزده معصوم بعد از نبی اکرم(ص) است ؛ چون محال است خداوند متعال به نحو مطلق امر به محبّت غیر معصومین بکند. چرا که در موارد اختلاف آنها با همدیگر نمی توان به همه ی آنها محبّت داشت ؛ چون اگر کسی یکی از دو دشمن را دوست داشت با طرف دیگر دشمن خواهد شد. ومحال است دشمنی با محبّت جمع شود. مثلاً آنجا که عایشه زن پیامبر با علی (ع) در جنگ جمل می جنگد چگونه می توان هر دو را باهم دوست داشت. اگر کسی یک طرف جنگ را دوست داشت لاجرم با طرف دیگر دشمن خواهد شد.« یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ : اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً(به مردم) برسان! و اگر چنین نکنى، رسالت او را انجام نداده اى. خداوند تو را از(خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى دارد؛ و خداوند، جمعیّت کافران(لجوج) را هدایت نمى کند.»(المائدة: 67) این آیه ی شریفه قبل از جریان غدیر خم نازل شد و پیامبر اسلام (ص) بعد از نزول این آیه ، مردم را در غدیر خم گرد آورد و خطبه ای خواند و در ضمن آن فرمود:« مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه ـــ هر که من مولای او هستم پس علی مولای اوست» این حدیث از احادیث متواتر است و شیعه و سنّی در درستی آن شک ندارند. ولی باز اهل سنّت ادّعا می کنند مراد از مولی دوست است نه سرپرست. یعنی پیامبر هزاران نفر را در زیر آفتاب سوزان گرد آورده بود تا بگوید هر که من دوست او هستم علی هم دوست او هست. یا هر که مرا دوست دارد علی را هم دوست داشته باشد. به فرض که مراد از مولی دوست باشد ، باز عصمت علی (ع) اثبات می شود. چون دوستی پیامبر ، معصومانه است و خطا در آن راه ندارد ؛مثلاً محال است پیامبر ، شخص منافق را که تظاهر به اسلام می کند حقیقتاً دوست داشته باشد ؛ پس اگر دوست داشتن علی (ع) نیز مثل دوست داشتن پیامبر است ، خطا در آن راه نخواهد داشت. همچنین وقتی خدا یا پیامبر ، به نحو مطلق امر می کنند که کسی را دوست داشته باشید ، امر آنها به این معناست که آن شخص معصوم است چون گناهکار را نباید دوست داشت. پس در موردآنکه در او احتمال گناه وجود دارد نمی توان به نحو مطلق امر به حبّ و دوستی نمود ؛ بلکه باید گفت: تا زمانی که فلانی گمراه نشده او را دوست داشته باشید.5. امّا در مورد تبعیّت از مرجع تقلید. عرض می شود که اوّلاً تقلید تنها در فروع دین جایز است نه در همه ی دین. ثانیاً در فروع دین نیز سه راه برای همگان وجود دارد: اوّل اینکه هر کسی خود به اجتهاد برسد و از کسی تقلید نکند. دوم اینکه اگر کسی اهل علم است ولی هنوز به اجتهاد نرسیده ( نزدیک به اجتهاد است) می تواند عمل به احتیاط نماید و از کسی تقلید نکند. سوم راه تقلید معقول است برای کسانی که نه مجتهدند و نه نزدیک به اجتهاد. بنا بر این ، راه تقلید یک راه اضطراری است برای کسانی که خودشان قدرت به دست آوردن احکام ، از راههای درست را ندارند. در تقلید چهار حالت وجود دارد. یک) تقلید جاهل از جاهل ، که به حکم عقل باطل است. دو) تقلید عالم از جاهل ،که نه تنها باطل که زشت است. سه) تقلید عالم از عالمی دیگر. این مورد نیز عقلاً باطل و غیر موجّه است. چهار) تقلید جاهل از عالم ، که از نظر عقل نه تنها جایز بلکه واجب است. چون احتمال خطای عالم یقیناً کمتر از احتمال خطای جاهل است. تقلید و اطاعت از دستورات پزشک در مسائل پزشکی ، تقلید و اطاعت از مهندس در ساختن ساختمان ، تقلید و اطاعت از معلّم در یادگیری علوم و زبان خارجی و امثال آنها و ... از این سنخ تقلیدند که نه تنها کورکورانه و غیر عقلانی نیست بلکه کاملاً عاقلانه بوده و بدون آن ، نظام جامعه در هم فرو می ریزد. چون هیچ انسان عادی در همه ی امور متخصّص نیست. لذا هیچکس نیست که از چنین تقلیدی بی نیاز باشد. اگر چنین تقلیدی نبود ، نه کسی زبان باز می کرد ، نه راه می رفت و نه چیزی یاد می گرفت. چون کودکان با همین تقلید است که از والدین خود زبان و راه رفتن را می آموزند و با همین تقلید است که علوم ترویج می شوند. تمام علومی که در مدارس تعلیم می شوند غیر از ریاضیّات و فلسفه و علم کلام که علوم عقلی هستند همگی با تقلید همراهند حتّی علوم تجربی. چون آنچه دانش آموزان و دانشجویان یاد می گیرند گزارش کار دانشمندان است نه تجربه ی آنها. واقعاً چند نفر از دانشجویان فیزیک و بلکه بالاتر اساتید فیزیک هستند که در کنار شتاب دهنده ی ذرّات قرار گرفته و خودشان به وجود الکترون و پروتون یقین پیدا کند؟ دانشمندان برجسته ی دنیا این آزمایشات را انجام می دهند و فرمولها را بر اساس آن آزمایشها به دست می آورند و اساتید و دانشجویان تنها گزارش کار آنها را تدریس می کنند و می خوانند و فرمولهای آنها را یاد گرفته و به کار می برند ؛ و با کمال تعجّب چنین می انگارند که خودشان به حقیقت رسیده اند ؛ در حالی خودشان صرفاً مقلّد بوده اند. مساله ی تقلید از مراجع تقلید نیز از همین باب است. کسانی یک عمر زحمت علمی می کشند و آنگاه حاصل علم خود را در اختیار افرادی قرار می دهند که چنین زحمتی را تحمّل نکرده اند. و البته شکّی نیست که احتمال خطا نیز در کار این مجتهدین وجود دارد ، همانگونه که در کار دیگر دانشمندان و متخصّصین نیز احتمال خطا وجود دارد. امّا همانگونه که احتمال خطا در کار یک طبیب باعث نمی شود که ما نسخه ی او را عمل نکنیم ، احتمال خطا در کار یک مرجع تقلید نیز ما را مجاز به عدم تقلید نمی کند. چون احتمال عدم خطای او بسیار بیشتر از احتمال خطای اوست. و احتمال خطای خود ما هزاران برابر احتمال خطای اوست. لذا عقل حکم می کند که انسان طرفی را بگیرد که احتمال خطا در آن کمتر است. امّا تفاوتی اساسی بین دیگر متخصّصین مثل پزشکان و مرجع تقلید نیز وجود دارد. اگر خدای نکرده طبیب اشتباه کند ممکن است باعث صدمه ی جدّی به مریض شود ولی اگر مرجع تقلید اشتباه کند هیچ خطری متوجّه مقلّد نیست چون خدا عادل است و به تصریح قرآن کریم به کسی بیش از توانش تکلیف نمی کند. توان یک مقلّد نیز در همین حدّ است که تقلید کند پس در مقابل عمل به فتوای مجتهد ثواب خواهد داشت اگرچه او اشتباه نموده باشد. چون وظیفه ی او تقلید بود و به وظیفه اش عمل نموده است. خود مجتهد نیز اگر اشتباه کند معذور است و بلکه بالاتر ، اجر نیز می برد ؛ چرا که وظیفه ی او تلاش برای به دست آوردن درست حکم بود که انجام داده است. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image