تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه

چرا درباره ی معاد بحث می کنیم؟


بحث در باره ی معاد انگیزه های متعددی دارد که به چند نمونه اشاره می شود: الف) به چشم سر می بینیم که عمر ما چون ابر می گذرد، سرمایه ی سترگ جوانی چون شمع در سوختن و کاستن است، و حتی نفس های حیات بخش نیز، ما را اندک اندک به سوی مرگ و پایان حیات دنیایی می کشاند.[1] بنشین بر لب جوی و گذر عمر نگر *** کاین اشارت زجهان گذرا ما را بس[2]از طرف دیگر وقتی به ژرفای وجودی و روانی خود نظاره می کنیم، درمی یابیم که گستره ی وجودی ما فراتر از دنیا و طبیعت محدود است؛ این همه شور، عشق، ایثار و گذشت برای چیست؟ اگر فقط برای دنیاست، پس چرا از این دنیا می گذریم؟ این اندوهِ جان کاه رفتن را فقط باور به رستاخیز زایل می کند و زندگی در کام کسی شیرین است که خداباور باشد. ایمان به رستاخیز و سرای آخرت، حلقه ی اتصال میان آن دو پدیده ی به ظاهر متضاد است (مرگ و عشق به ماندن)؛ و چه دل نشین است سخن صاحب اصلی رستاخیز که می فرماید: (الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً)[3]؛ مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست؛ و باقیات صالحات (ارزش های پایدار و شایسته) ثوابش نزد پروردگار بهتر و امیدبخش تر است. (ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باق[4])؛ آنچه نزد شماست فانی می شود، اما آنچه نزد خداست باقی می ماند. میل به ماندن، خواست فطری انسان هاست و باور به معاد، بر اوج وجود او با قلم خلقت نگاشته شده است؛ لذا رستاخیزباوری در متن اکثر ادیان قدیم و جدید الهی و غیرالهی می درخشد. موریس مترلینگ (برنده ی جایزه ی ادبی نوبل سال 1913) می گوید: مرگ لازم ترین مسأله ی زندگی بشر است و عبارت است از: تولّدی جاویدانه در گهواره ای از نور و آتش.[5] ب) هر گاه انسان در خود و جهان پیرامونش بنگرد، نخستین پرسشش این خواهد بود که سبب خلقت او چه بوده و در نهایت این سفر به کدام منزل خواهد رسید و پایانش کجاست؟ روزها فکر من این است و همه شب سخنم *** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود *** به کجا می روم آخر ننمایی وطنم مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا *** یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم [6] امیر مؤمنان(علیه السلام) می فرماید: ان لم تعلم من این جِئتَ لا تعلم الی این تذهبُ؛ اگر ندانی از کجا آمده ای، نخواهی دانست به کجا می روی[7]. ساحل نجات این دریای پرموج چرایی ها و کجایی ها، باور آرام بخش مبدأ و معاد است، و این قرآن مجید است که با فطرت پرسشگر انسان ها سخن می گوید: (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً)[8]؛ آیا گمان کرده اید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟! (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ)[9]؛ من جن و انس را نیافریدم، جز این که عبادتم کنند (تا به کمال برسند). (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ)[10]؛ ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم. (کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ)[11]؛ هر کس در گرو اعمال خود است. (إِنَّ اللّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الُْمحْسِنِینَ)[12]؛ خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.. این آیات، پاسخ کافی و منظم و مطابق عقل و فطرت، به پرسش های مذکور می دهند. ابتدا و انتهای این حرکت، خداوند است؛ هدف این حرکت هدفمند، عبادت و رسیدن به کمال و معرفت است؛ جوهر انسانی همان نتیجه ی موضع گیری های او در طول این حرکت است، در نهایت این حرکت، اجر و پاداش و حساب است. نتیجه ی سخن این که: معاد باوری، پاسخ آرام بخش نگرانی های حاصل از گذشت عمر و جوانی و نیز پاسخ عقل پسندانه به عشق و عطش ماندگاری در انسان است؛ به ویژه که بحث معاد، از چشمه ی زلال و بی آلایش وحی نیز سیرآب می شود. انگیزه و عامل نخست (الف) پاسخ و درمانی است به یک احساس و اندوه درونی؛ احساسِ عشق به ماندن و اندوه گذشت عمر و جوانی؛ انگیزه و عامل دوم (ب) پاسخ و ره یافتی است که از رهگذر عشق و عطش به دانستن ها حاصل می شود؛ یعنی حس کنجکاوی از آغاز و انجام، انسان را وادار می کند تا از مبدأ و معاد بحث و گفتوگو کند. .

موتور جستجوی پرسش و پاسخ دینی امین

مرجع:

ایجاد شده در 1401/04/03



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image