ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

دین اسلام را با اذان در گوش کو دک فرو می کنند و او را نمی گذارند که در بزرگی هر دینی را که دلش بخواهد انتخاب کند در حالی که عقل این آزادی را به انسان می دهد ؟ لطفا جواب این شبهه را فقط از طریق عقل و منطق پاسخ گویید و از قرآن و روایات استفاده نکنید؟


ما بنا بر آنچه كه درسوال آمده است پاسخ را فقط از ديدگاه عقل و عقلانيت و به صورت برون ديني مطرح نموده و از بحث درون ديني اجتناب مي كنيم. انسان به دلیل این‌که دارای عقل و نیروی تفکر می باشد با ساير حيوانات تفاوت زیادی دارد. نوع انسان از عقل نظري و عملي برخوردار است تا با کمک عقل نظري قضايا و آموزه هاي علمي و اعتقادي را مورد سنجش قرار داده و حق را از باطل تشخيص دهد و در نتيجه، آن چه را که باطل است از حوزه اعتقادي خود طرد نمايد و آنچه را كه حق است در حوزه اعتقادي خود بگنجاند. معيار اصلي در عقل نظري استحاله اجتماع و ارتفاع نقيضين است که هر گزاره و آموزه اي اگر منتهي به اين دو قضيه بشود از نظر عقل باطل خواهد بود. و نيز به وسيله عقل عملي که ملاک آن حسن و قبح عقلي است، بايدها و نبايدهاي عملي را تشخيص داده و بر طبق آن بايد عمل نمايد. به همين علت است كه مسئله دين و مذهب و تدين و ايمان در حوزه جامعه بشري مطرح است و در جامعه حيواني اين پديده ها كمترين جايگاهي ندارند. تشخيص حق بودن و باطل بودن اديان و آيين هاي رائج با معيارهاي عقل امکان پذیر است پس وظيفه‌هر انسان عاقل اینست که در اين جهت عقل خود را به کار انداخته تا با تفکر دقيق حق را از باطل تشخيص داده و با پذیرش آن مايه نجات خود و ديگران گردد. این وظیفه عقلی اقتضا می کند که انسان درباره حقانيت و بطلان اديان و مذاهب بيانديشد و به آنچه كه حق است و مورد تاييد عقل و عقلانيت است گرايش پيدا نموده و به آن ايمان بياورد و از آن چه كه باطل است خود را رهانيده، فكر و ذهن و درون خود را از آنها پاك كند. اذان گفتن در گوش نوزاد هيچ مانع و اشكال عقلي ندارد بلكه جملاتي در اذان گفته مي شود كه با فطرت انسان هماهنگ است و اين كار، باعث ناتواني عقل انسان نمي شود تا در بزرگي به صورت تقليد از اسلام پيروي كند و تقليد در دين از نظر عقل و عقلانيت مورد تاييد نمي باشد چه اينكه تقليد و پيروي كور كورانه از گذشتگان و پدران انسان را به سوي گمراهي مي كشاند و روي همين جهت است كه در قرآن و آموزه هاي اسلامي تقليد در دين و اعتقادات شديدا مورد نكوهش قرار گرفته و به تفكر و تعقل جايگاه خاصي داده است و ما به دلیل این‌که پاسخ شبههذ عقلی و برون دینی باشد از ذکر این آیات خود داری می‌کنیم. با توجه به اينكه بهره گيري از عقل و استدلال در ابتداي زندگي براي انسان ميسر نيست لذا انسان از اغازكودكي با پيروي از فرهنگ حاكم بر خانواده و محيط، متدين به آن دين و مذهبي مي شود كه بر آن خانواده و محيط حاكميت دارد و اين روش همگاني را نمي توان مورد نقد و نكوهش قرارداد چون یک امر ناگزیر و اجتناب ناپذیر می‌باشد. اما از زماني كه توانايي فكري انسان به كمال خود مي رسد به حكم عقل بايد در آموزه ها و تعاليم همان ديني كه خود از كودكي پذيرفته و نيز آديان ديگر تحقيق كند و حقانيت و بطلان آنها را با دليل به دست آورد و آن دين و مذهب را بپذيرد كه از نظر عقل و برهان حق باشد. و عقل به هيچ انساني اين اجازه را نمي دهد كه دين و مذهب را با معيار ميل و مذاق و خواهشهاي نفساني و مادي انتخاب كند. كسي كه ادعاي پايبندي نسبت به عقل و برهان دارد بايد تسليم حكم عقل باشد و برخلاف آن نبايد قدم بگذارد. پس بر نوع انسان که از قدرت تفکر و تعقل برخوردار مي باشد لازم است که کمال تلاش را در جستجوي راه حق مبذول بدارد و بعد از آشكار شدن حق نبايد به خود اجازه دهد تا در برابر عقل خود قد علم نموده و بر عليه حق سخن بگويد و آن را از حوزه ديني خود طرد كند و به جاي آن چيزي را بپذيرد كه عقل خط بطلان بر آن مي‌كشد. از طرف ديگر مسئله دين و دينداري مانند خانه داشتن و لباس پوشيدن و غذا خوردن و امثال اينها نيست كه انسان به صورت دلبخواهي آن را انتخاب كند. ارزش دينداري و ايمان داشتن به علت اين است كه دين مايه نجات و رستگاري انسان مي شود اين رستگاري در صورتي قابل تصور است كه قيامت و معادي در كار باشد و دين براي دنياي خالي ارزش ندارد كه انسان خود را براي آن به رنج و زحمت بياندازد. بنابراين براي دريافت پاسخ، دقت به مطالب زير ضروري مي باشد: در اين مجال بهتر است از بي ديني و بي خدايي آغاز كنيم. ممكن است كسي بگويد كه بي ديني و بي خداي حق است و بايد به آن اعتقاد و باور داشته باشيم. در پاسخ اين باور بايد گفت كه اثبات چنين چيزي از طريق عقل هرگز امكان ندارد و هيچ برهان و استدلالي بر نفي دين و خدا و عالم غيب قابل اقامه نمي باشد. تنها دليلي كه براي نفي دين و عالم غيب قابل اقامه است انكار و عدم پذيرش می‌باشد كه هيچ مبناي عقلي و برهاني ندارد. پس چيزي كه با عقل قابل اثبات نمي باشد يك عاقل نمي تواند آن را بپذيرد. افزون بر آن نفي و عدم چيزي نمي تواند از عنوان حق برخوردار باشد تا متعلق عقيده انسان قرار بگيرد. و نيز نفي هر نوع دين و خدا جامعه انساني را به سوي حيوانيت مي كشاند در حالي كه به وضوح مي بينيم كه انسان در اين بعد نمي تواند مثل حيوانات زندگي كند. بنابراين با توجه به این‌که انسان بی دینی را آگاهانه انتخاب می‌کند مي توان گفت بي ديني هم خودش يك نوع دينداري است؛‌ زيرا در ميان حيوانات پديدهي بي‌ديني هم وجود ندارد. پس به علت اينكه انسان هستيم به حكم عقل ناچاريم كه يكي از اديان را كه در دنيا رايج است بپذيريم. و همان عقل بعد ازين مرحله حكم مي كند كه از ميان اديان بايد آن دين و مذهبي مورد اعتقاد و ايمان قرار گيرد كه حق بوده و هيچ نوع بطلاني در آن راه نداشته باشد. اين مطلب هم روشن است كه اديان رايج در دنيا به دو دسته تقسيم مي شود. يك دسته آن ادياني هستند كه ساختهي دست بشر و يا مبتني بر افسانه هاي اساطيري مي باشند و دسته دوم اديان آسماني و الهي هستند كه توسط پيامبران براي بشر آورده شده اند. از نظر عقل ادياني که ساخته دست و تفکرات بشر اند و يا از افسانه هاي اساطيري گرفته شده اند، هیچ التزامی در جهت تدین به خود شان برای انسان ایجاد نمی‌کنند و افزون بر آن ناتوان تر از آن است که مایه هدایت و رستگاری انسان شوند و هر انسانی دیگر می تواند در برابر آن بایستد و آن را قبول نکند بلکه بگوید اگر چنین است خودم می توانم برای خود دین بسازم و از آن پیروی کنم. از اینها که بگذریم انسان قدرت و صلاحيت ساختن دين را براي بشر ندارد زيرا او نه به حقيقت انسان آگاهي دارد و نه از مقتضيات فطري و احتياجات دروني و معنوي انسان چيزي مي داند. و بالاخره عقل انسان این اجازه را به آدمی نمی دهد که از دینی پیروی کند که مبتنی بر افکار بشری یا افسانه های اساطیری باشند. پس با توجه به اين مطالب، اديان غير آسماني هيچ کدام قابليت هدايت گري را نداشته و از ریشه و اساس باطل و غير معقول مي باشند و لذا پيروي از اين گونه اديان بر طبق معيارهاي عقل قابل تحقق نيست و آنهايي که از آيين هاي ساخته دست بشر پيروي مي‌کنند از عقل خود کمک نگرفته اند و کور کورانه پيرو این آیین‌ها شده اند. اما اديان ابراهيمي و آسماني که عبارتند از دين اسلام، مسيحيت و يهوديت، بر طبق دلايل و شواهد متعدد بر پيامبران الهي در مقاطع مختلف زماني مطابق با اقتضائات همان زمان براي هدايت بشر نازل شده اند. هرگاه پذيرفته شد كه اين سه دين موجود آسماني هستند و هر كدام براي زماني خاصي از طرف خداوند آمده اند ديگر چاره اي نداريم جز اينكه به آموزه ها و تعاليم آنها سر فرو نهيم و عقل اجازه سرپيچي از آنها را به ما نمي دهد. وقتي كه به حكم عقل بايد متدين به اديان آسماني گشته و به آنها ايمان آوريم در انتخاب يكي از بين آنها نيز بايد تسليم حكم عقل باشيم. عقل سليم حكم مي‌كند كه از ميان آنها آن دين بايد انتخاب شود كه آخرين و كامل ترين است و آموزه هاي آن دست نخورده باشد و صد در صد الهي باقي مانده باشد و با آموزه هاي بشري و خرافات مخلوط نشده باشد و تعاليم آن با علم و عقل و واقعيات تاريخي مخالف نباشد چه اينكه اگر چنين باشد نه تنها مايه رستگاري و نجات نخواهد بود بلكه باعث گمراهي و شقاوت انسان مي‌گردد. با چشم پوشي از اينكه در سنت الهي دين قبلي با آمدن دين بعدي در نزد خداوند از رسميت مي افتد، با ملاحظه و مطالعه اين اديان اين نتيجه به دست مي آيد كه دو دين يهوديت و مسيحيت دست نخورده باقي نمانده بلكه گرفتار انحرافات و تحريفات گرديده و آموزه هاي بشري در كتابهاي مقدس آنان راه پيدا كرده و در نتيجه عقايد و آموزه هاي مطرح در اين دو دين مخالف با علم و عقل و واقعيات تاريخي گرديده اند. اما دين اسلام و آموزه هاي قرآني از چنين حوادث سالم باقي مانده است. اگر چنين چيزي ثابت باشد عقل اجازه نمي دهد كه دين يهوديت و مسيحيت مورد پيروي قرار گيرند. و اثبات اين مطلب از مراجعه به خود كتابهاي مقدس آنها قابل دست يابي مي باشد. و كتابهايي كه در اين خصوص نگاشته شده است نيز پرده از اين واقعيت برمي دارد. از جمله كتاب «مقايسه تورات، ‌انجيل،‌ قرآن و علم» توسط دكتر بوكاي فرانسوي با دقت بسيار به اين مطلب پرداخته و ثابت نموده كه بسياري از آموزه هاي تورات و انجيل با علم و عقل و واقعيات تاريخي در تضاد هستند برخلاف آموزه هاي قرآن كه حتي يك مورد ازين نوع اختلاف و تضاد به چشم نمي خورد. و بیان مقایسه ای بین آموزه های این ادیان مجالی وسیع تری می طلبد. وقتي كه حقانيت دين اسلام ثابت باشد عقل انسان حكم مي كند كه بايد دين اسلامي كه داراي اين خصوصيات مي باشد مورد پيروي و ايمان قرار گيرد و اديان تحريف شدهي يهوديت و مسيحيت که آموزه های غیر عقلانی در آنها وجود دارد از نظر عقل قابل پيروي نمي باشند. اگر به این نتیجه برسیم که دین اسلام حق است، همین خصوصیت حق بودن آن باعث می شود که به خود اجازه ندهد كه انسان از هر ديني كه دلش بخواهد پيروي كند؛‌ زيرا چنين اجازه اي مساوي با خيانت و بدبختي انسان مي باشد و نيز لازمه آن بطلان آن دين است كه چنين اجازه اي مي دهد و لذا همانگونه كه انتخاب دين از نظر عقل اختياري و دلبخواهي نيست از نظر دين حق نيز انتخاب دين اختياري نمي باشد. به اين معنا كه هم عقل و هم دين حق، اين اجازه را نمي دهد كه انسان هر ديني كه دلش خواست آن را انتخاب كند. بلي انسان خودش يك موجود مختار است و مي تواند هر ديني را دلش خواست انتخاب كند و هر كاري را كه ميل دارد انجام دهد. ولي اين اختيار توسط عقل مورد تاييد نمي باشد. البته اين مطلب هم بديهي است كه ايمان و تدين با جبر و زور قابل تحقق نيست بلكه با اختيار و ميل انسان محقق مي گردد. منتهي اين ايمان ممكن است باطل باشد و ممكن است حق باشد لكن عقل حكم مي كند كه انسان بايد به حق ايمان آورد و از باطل دوري جويد. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image