تاریخ /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

در مورد حقانیت و اثبات خلافت بلافصل امام علي ـ عليه السّلام ـ چه مستنداتی وجود دارد؟


بلافصل بودن خلافت امير مؤمنان علی- علیه السلام - مسئله اي است كه هم از نظر عقل قابل قبول است و هم از نظر دلايل نقلي معتبر و متقن مي باشد. چون رسالت پيامبر خاتم- صلی الله علیه و آله - بدون خلافت و جانشيني شايسته و صالح، كامل نخواهد بود و كسي اين شايستگي را دارد كه از هر جهت تشابه به پيامبر داشته باشد؛ از لحاظ علمي و مقام معنوي و شايستگي اجتماعي و تمام اين شايستگي ها را از خود بروز داده باشد، كه در ميان صحابة پيامبر- صلی الله علیه و آله – هيچ كس جز علي ـ عليه السّلام ـ نتوانسته اين برتري را بروز و به اثبات برساند. اين ويژگي ممتاز و منحصر به فرد در امير مؤمنان و فرزندان معصوم او در طول تاريخ براي تمامي مورخان و محدثان محرز شده است. اگر چه با سانسور تاريخ نگاري نيز مواجه بوده؛ ولي خورشيد هرگز زير ابر پنهان نخواهد ماند. در اينجا به برخي از دلايل اشاره مي شود. 1. حديث انذار عشيرة اقربین: پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ پس از نزول آية وانذر عشيرتك الاقربين مأمور شد تا رسالت خويش را آشكار ساخته و نزديكانش را به آيين اسلام فراخواند. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ جلسه اي تشكيل داد و رسالت خويش را به آنان ابلاغ كرد. حضرت در همين جلسه ضمن بياناتي فرمود: "هر يك از شما مرا در اين امر ياري دهد، برادر و وصي و جانشين من خواهد بود، در ميان شما". كسي پاسخ نداد، تنها علي ـ عليه السّلام ـ كه كم سن و سال ترين فرد آن جمع بود عرض کرد: اي رسول خدا من در اين امر تو را ياري خواهم كرد، پس رسول خدا- صلی الله علیه و آله -، دست علي ـ عليه السّلام ـ را گرفت و فرمود: "به درستي كه اين، برادر، وصّي و جانشين من است در ميان شما، پس به سخن او گوش كنيد و از وي اطاعت كنيد". 2. حديث منزلت: در جريان غزوة تبوك هنگامي كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به قصد عزيمت به سوي تبوك از مدينه خارج شد علي ـ عليه السّلام ـ را در مدينه به جاي خود باقي گذارد. اميرالمؤمنين- علیه السلام - كه مرد ميدان هاي جهاد و برجسته ترين شخصيت مجاهد اسلام بود و مي ديد كه از فيض شركت در جنگ تبوك بي بهره مي ماند، اندكي اظهار ناراحتي كرد. در همين حال، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: "اَما ترضي ان تكون مني بمنزلة هارون من موسي الا انه ليس بعدي نبي انه لا ينبغي ان اذهب الا و انت خليفتي" (آيا رضايت مي دهي كه تو براي من به منزلة هارون براي موسي باشي (كه هنگام خروج موسي، برادرش هارون جانشين وي بود) با اين تفاوت كه بعد از موسي پيامبران ديگر مي آيند ولي بعد از من پيامبري نخواهد آمد و تو وصي آخرين پيامبر هستي). 3. حديث ثقلين: پیامبر اکرمـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود : "اني تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم به لن تضلّوا بعدي احدهما اعظم من لآخر و هو كتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض و عترتي اهل بيتي لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض فانظروا كيف تخلفوني في عترتي". اين حديث جزء آن دسته از اسناد و مدارك مطمئني است كه مورد قبول همة امت اسلامي است، كافي است بدانيم كه تنها دانشمندان اهل سنت، حديث فوق را از قريب به سي تن از صحابة رسول خدا نقل كرده اند و اين حديث از قوي ترين ادله بر جانشيني علي ابن ابي طالب است. تعبير «لن يفترقا...» بیانگر آن است كه در جامعة اسلامي، كتاب خدا و اهل بيت رسول خدا ـ عليهم السّلام ـ همواره با هم هستند، اين همراهي، از عصر رسالت آغاز شده و تا هنگام ورود بر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در حوض كوثر ادامه خواهد يافت. در اين فاصله هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد. از جملة فوق استفاده مي شود كه از اهل بيت رسول خدا- علیهم السلام - در هر عصر و زماني، فردی وجود دارد كه همراه قرآن باشد، چرا كه اگر كسي وجود نداشته باشد معناي آن، جدايي قرآن و اهل بيت- علیهم السلام - است همان چيزي كه رسول خدا- صلی الله علیه و آله - اكيداً آن را نفي كرده اند. بنابراین تبيين آيات قرآن پس از رسول خدا- صلی الله علیه و آله – را خلفاي واقعي آن حضرت كه با تعبير (اهل بيت) در اين حديث آمده عهده دار هستند. 4. حديث غدير: بررسي جريان حجة الوداع و مطالعه حوادثي كه در آن به وقوع پيوسته است به خوبي نشان دهندة اين حقيقت است كه حداقل مهم ترين هدف پيامبر- صلی الله علیه و آله - از اين سفر حج، همانا برگزيدن علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ به جانشيني خويش و رهبري امت اسلامي بوده است؛ چيزي كه پس از پايان يافتن حجة الوداع در سرزمين غدير خم به وقوع پيوست. پيامبر- صلی الله علیه و آله - در خطبه مفصلي كه در وادي غدير خم براي زائران خانة خدا ايراد كرد، فرمود: «همانا خدا مولاي من است، من مولاي مؤمنان هستم و اولي و سزاوارترم بر آنها از خودشان، پس هر كس كه من مولاي اويم علي مولاي او خواهد بود، سپس دست به دعا گشود و فرمود: بار خدايا دوست بدار آن كه او را ولي خود بداند و دشمن دار آن كه او را از حق خود محروم كند و دشمنش بدارد. ياري فرما ياران او را و خوار گردان خوار كنندگان او را و او را معيار و محور حق قرار ده. در اين واقعه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به صراحت تكليف خلافت پس از خود را مشخص نمود. علامة اميني در كتاب الغدير حديث ياد شده را از یکصد و ده نفر از صحابه و هشتاد و چهار نفر از تابعان نقل كرده است. سپس از آغاز قرن دوم تا پايان قرن چهاردهم هجري قمری نام سیصد و شصت نفر از دانشمندان برجستة اهل سنت را ذكر كرده است كه همگي آنان حديث فوق را در آثار خود نقل كرده و بر صحت آن تأكيد كرده اند. 5. حديث ائمه اثني عشر (خلفاي رسول الله): دليل ديگري كه بر خلافت و ولايت بلافصل امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ و فرزندان ايشان وجود دارد و در حجة الوداع از سوي رسول خدا- صلی الله علیه و آله - بيان شده است، حديث ائمه اثني عشر- علیهم السلام – است؛ در اين حديث كه به لحاظ سند مورد اتفاق امت اسلامي است، رسول خدا- صلی الله علیه و آله - تعداد جانشينان خود و خلفاي امت اسلامي را دوازده نفر معرفي كرده اند. علاوه بر آن براي آنان ويژگي هايي نيز بيان داشته اند كه در مجموع، جملگي ويژگي هاي طرح شده در اين حديث جز ائمه دوازده گانه تشيع بر هيچ كسِ ديگري قابل تطبيق نيست. مسلم در صحيح خود از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل مي كند كه فرمود: «لا يزال الدين قائماً حتي تقوم الساعة، او يكون عليكم اثنا عشر خليفة كلهم من قريش». حديث فوق را مسلم از هشت طريق، بخاري از يك طريق، ترمذي از سه طريق، ابي داود از دو طريق و احمد بن حنبل از 36 طريق نقل كرده اند. در يكي از نقل هاي احمد بن حنبل چنين آمده است: «يكون بعدي اثنا عشر اميراً كلهم من قريش». حديث ياد شده به همان شكل كه در منابع اهل سنت ثبت شده در منابع شیعه نيز آمده است. مصاديق احاديث ياد شده هر كه باشند، ترديدي وجود ندارند كه آنان جانشينان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و رهبران امت اسلامي اند و وعدة آمدن آنان از سوي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ ، وعده اي الهي است چرا كه ايشان از سر هوي و هوس سخن نمي گويند و سخن حضرت جز وحي چيزي نيست. شيعيان از آغاز تاكنون يك دل و يك زبان، مصاديق حديث رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ را ائمه دوازده گانه دانسته اند كه از اهل بيت خود پيامبر هستند. 6.وصيت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ : وصیت پیامبر- صلی الله علیه و آله – که در قالب حدیث دوات و قلم و نیز، یوم الخمیس گزارش شده است. امام نووي با چند واسطه از پيامبر اسلام- صلی الله علیه و آله - حديثي نقل مي كند كه پيامبر فرمودند: «ائتوني بكتف اكتب لكم فيه كتاباً لايختلف منكم رجلان». شواهد و قراين موجود نشان مي دهد كه موضوع نامة رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ مسائلي از قبيل بيان خلاصه احكام، آزمايش و امتحان اصحاب نبوده است، بلكه تنها موضوعي كه مي توانسته در آن شرايط خاص و در آن نامة كوچك نوشته شود و آن همه آثار و بركات را به دنبال داشته باشد، بدون شك تعيين فردي به عنوان جانشين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و رهبر امت اسلامي بوده است و بس. ... دانشمندان اهل سنت، بر اين عقيده اند كه رسول خدا- صلی الله علیه و آله - تصميم داشته اند آن نامة هدايت آفرين را دربارة علي ـ عليه السّلام ـ بنويسند و به خلافت وي تصريح كنند، به گونه اي كه پس از آن نه هرگز كسي به گمراهي افتد و نه در ميان اصحاب رسول خدا- صلی الله علیه و آله - بر سر مسئله خلافت اختلافي پديد آيد. روايت معروف يوم الخميس كه همة مورخان و محدثان شيعه و سني روايت كرده اند، از جمله بخاري در چند جاي كتاب صحيح خود از جمله در كتاب «العلم» در باب قول المريض: قوموا عنّي... آورده است. روايت از اين قرار است كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: كتاب و دواتي برايم بياوريد تا چيزي بنويسم كه پس از من گمراه نشويد. در اين ميان عمر گفت: آن مرد گرفتار تب شده و هذيان مي گويد؛ كتاب خدا ما را كفايت مي كند. بخاري و ابن سعد، نقل مي كنند: ابن عباس در حالي كه اشك چون سيل بر گونه هايش جاري بود، مي گفت: تمامي مصيبت و بدبختي همان است كه با اختلاف و شلوغ كاري خود، مانع از نوشتن نامه، توسط رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ شدند و گفتند: كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ هذيان مي گويد. ابن ابي الحديد به نقل از كتاب تاريخ بغداد، اثر احمد بن ابي طاهر خطیب بغدادی به طور مستند نقل مي كند كه بعد از اين كه ابن عباس به عمر مي گويد كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السّلام ـ را به خلافت منصوب كرده بود و پدرم نيز بر اين باور بود، عمر گفت: آري رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة وي مطلبي بود كه حجت نتواند بود. آن حضرت در هنگام بيماري، سر آن داشت تا به اسم او تصريح كند، اما من به خاطر اسلام از اين كار ممانعت كردم. چنانچه از مطالب نقل شده بدست مي آيد، اولاً خود عمر اعتراف مي كند كه من عمداً قلم و دفتر براي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ نبردم و هم چنين مي گويد: من مي دانستم كه آن حضرت قصد داشت اسم علي ـ عليه السّلام ـ را به صراحتاً به عنوان خليفه بعد از خود بنويسد. ثانياً: در هر حال كار عمر با هر توجيهي كه باشد تخطي از امر رسول الله- صلی الله علیه و آله - است كه در قرآن امر به اطاعت آن شده و به نوعي اجتهاد در مقابل نصّ مي باشد. ثالثاً تخلف عمر از امر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ دربارة جيش اسامه هم بود. كه امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند: هدف از اعزام اين سپاه، تثبيت ولايت و خلافت بوده است و پيامبر- صلی الله علیه و آله - مي خواست از وقوع كودتاي سقيفه جلوگيري كند؛ در صورتي كه در اين قضيه هم، عمر و هم ابوبكر كمي سنّ اسامه را بهانه قرار داده و از امر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ تمرّد كردند و هر دو در سقيفه و كودتاي شوم آن شركت فعال داشتند و علي- علیه السلام - را با پيكر مطهر پيامبر- صلی الله علیه و آله - تنها گذاشته و قبل از غسل و تدفين به اين كار پرداختند و به پيامبر- صلی الله علیه و آله - بي حرمتي كردند. بنابراین همان طور که اشاره شد، در مورد خلافت و ولایت بلافصل امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ آيات و نیز روايات متعددي از شیعه و اهل سنت وارد شده كه به بعضي از روايات بسنده كرديم و حدود هشتاد و چهار آيه در قرآن كريم در این رابطه وجود دارد؛ از جمله: آية تطهير انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا، آية تبليغ يا ايهاالرسول بلَّغ ما انزل الیک...، آية مودت آية مباهله ، آية هادي انما انت منذرٌ و لِكُلّ قومٍ هادٍ که پیامبر در تفسیر مصداق آیه فرمودند: "أنا منذرٌ و عليٌ الهادي، و بك يا عليُّ يهتدي المهتدون" و آيه يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعو الرسول و اولی الامر منكم و آية انما وليكم الله و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون، مستقيماً در مورد خلافت بلافصل امام علي ـ عليه السّلام ـ ياد شده و از نظر عقل هم ثابت شده است؛ چرا كه نخست: امام بايد معصوم باشد و غير از علي ـ عليه السّلام ـ كسي از خلفاي سه گانه معصوم نبودند، دوم: از شرایط امام اين است كه اصلاً گناه و معصيت نكرده باشد ولي خلفاي سه گانه قبل از اسلام بت پرست بودند. سوم: براي امامت امام بايد نص داشته باشيم و غير از علي ـ عليه السّلام ـ (خلفاي سه گانه) نصّي درباره اينها نيست پس نمي توانند امام باشند. چهارم: امام، رهبر عامه مردم و امت است و بايد زهد و علم و عبادت و شجاعت و ايمان داشته باشد و تنها حضرت علي ـ عليه السّلام ـ جامع اين صفات و آنها را به نحو اكمل داشته اند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image