حمله به ایران /

تخمین زمان مطالعه: 16 دقیقه

حمله اعراب مسلمان به ایران و کشتارهای آنها چگونه توجیه می شود؟ غارت های آنان و به غنیمت گرفتن زنان چه؟ اگر ابوبکر و عمر و عثمان و خالد بدند چرا پیامبر به یکی گفته صدیق، به دیگری فاروق به دیگری سیف الله؟ مگر پیامبر علم لدنی نداشته اینها بعداً منحرف می شوند؟ نژاد پرستی خلفای راشدین نسبت به موالی و غیر اعراب چگونه توجیه می شود؟


سؤال کننده گرامی : برای پاسخ به سوال شما توجهتان را به مطالب زیر معطوف می نماییم:امیدوارم با دید و ذهن دور از آتش تعصب قومی ، ومذهبی ، و جهل علمی مورد مطالعه و دقت قرارگیرد .1-حملات مسلمانان به مرزهای دولت ساسانی در زمان ابوبکر و در محرم سال 12 قمری آغاز شد؛ این حملات با این هدف انجام گرفت که اذهان مسلمانان را از غصب خلافت «امیر مومنان علی(ع)» دور کرده و به خارج از جزیرة العرب سوق دهند و با افزایش وحدت، بر قدرت خلافت خود در زمان «ابوبکر» بیفزایند. فرمانده فتوحات مسلمانان در جبهه ایران «خالد بن ولید» بود که پس از سرکوب شورش برخی اعراب مرتد شده در شبه جزیره عربستان به سمت ایران روانه شده بود. با مرگ ابوبکر و غصب مجدد خلافت توسط «عمربن خطاب» روند فتح ایران شدت بیشتری یافت و مسلمانان موفق به فتح مناطق بسیاری از ایران شدند. این ایام مصادف با حکومت «یزدگرد سوم» از سلسله شاهان ساسانی امپراطوری ایران بود.2- ظلم و تعدی اعمال شده به ایرانیان:در پاسخ به این قسمت از سوال شما باید گفت: بسیاری از اعراب شرکت کننده در فتوحات افرادی تازه مسلمان بودند. این بدان معنا است که آنان با تعالیم اسلامی آشنایی کاملی نداشتند و شاید بتوان تصریح نمود که اسلام در جان و روح بسیاری از آنان ریشه نداشت. بعلاوه باید تصریح نمود که ما شیعیان هرگز اسلام ارائه شده توسط خلفا را اسلام ناب نمی‌دانیم تا چه رسد به اعمال برخی عوامل و فرماندهان آنان در مناطق جنگی. لذا هرگز از اعمال مسلمانان مهاجم به ایران دفاع نمی‌کنیم و اعمال آنان را نیز بر اساس اسلام ناب نمی‌دانیم. چرا که اگر این اعمال مطابق اسلام ناب بود امیرالمومنین علی علیه‌السلام از آن کناره نمی‌گرفت (به گونه‌ای که ایشان حتی در یک نبرد بر علیه ایرانیان شرکت نکرد).در نیتجه هرگز نمی‌توان چنین ادعایی نمود که تمامی شئونات اخلاقی توسط تمام سپاه اسلام رعایت شده باشد. اما با این حال بر روی دو نکته باید تاکید نمود:1. در مقایسه با سایر هجوم های صورت گرفته به این سرزمین در طول تاریخ (همچون مغول‌ها، تیموریان، استعمار غرب و ...)، شاید بتوان این حمله را دارای تبعات منفی اخلاقی کمتری دانست.2. همچنین بر عکس سایر هجوم ها که دستاوردی جز ویرانی برای ایران به همراه نداشت این حمله، دین مبین اسلام، فرهنگ و تمدن اسلامی و شیعی را که بعدها و در نتیجه این حمله به ایرانیان رسید با خود به ارمغان آورد.3. ما شیعیان هرگز اسلام ارائه شده توسط خلفا را اسلام ناب نمی‌دانیم تا چه رسد به اعمال برخی عوامل و فرماندهان آنان در مناطق جنگی. لذا هرگز از اعمال مسلمانان مهاجم به ایران دفاع نمی‌کنیم و اعمال آنان را نیز بر اساس اسلام ناب نمی‌دانیم. چرا که اگر این اعمال مطابق اسلام ناب بود امیرالمومنین علی علیه‌السلام از آن کناره نمی‌گرفت (به گونه‌ای که ایشان حتی در یک نبرد بر علیه ایرانیان شرکت نکرد). اما در مورد لقب صدیقطبق روایات صحیح السندی که در بسیاری از کتاب‌های اهل سنت وجود دارد( جدای از اینکه شیعیان بالاتفاق این لقب را مختص امیرالمؤمنین علی علیه السلام می دانند)، این لقب مبارک ، از القاب اختصاصی آقا امیرالمؤمنین علی علیه السلام بوده است؛ اما اهل سنت تلاش کرده اند که این فضلیت را برای ابوبکر نقل کنند. ما برای روشن شدن مطلب به چند روایت از منابع معتبر اهل سنت اشاره می کنیم:1 . بسیاری از علمای اهل سنت ؛ از جمله ابن ماجه قزوینی در سننش که یکی از صحاح سته اهل سنت به شمار می‌‌آید ، با سند صحیح نقل کرده که‌:عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا کَذَّابٌ صَلَّیْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِینَ .(سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البدایة والنهایة ، ج3 ، ص 26 و المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص 112 وتلخیص آن ، تألیف ذهبی در حاشیه همان صفحه ، و تاریخ طبری ، ج2 ، ص 56 ، والکامل ، ابن الاثیر ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطین ، حموینی ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائی ، ص 46 با سندی که تمام روات آن ثقه هستند ، و تذکرة الخواص ، ابن جوزی ، ص 108 و ده‌ها سند دیگر از اهل سنت) .ترجمه: عباد بن عبد الله گوید : علی علیه السلام فرمود: من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صدیق اکبر هستم ، پس از من جز دروغگو کسی دیگر خود را «صدیق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از دیگران نماز می‌خواندم .محقق سنن ابن ماجه در ادامه می‌نویسد: فی الزوائد : هذا إسناد صحیح . رجاله ثقات . رواه الحاکم فی المستدرک عن المنهال . وقال : صحیح على شرط الشیخین .هیثمی این روایت را در مجمع الزوائد نقل کرده و گفته است : سند آن صحیح و راویان آن مورد اعتماد هستند . همچنین حاکم نیشابوری آن را نقل کرده و گفته است : این روایت طبق شرائط مسلم و بخاری صحیح است.2 . ابن قتیبه دینوری در کتاب المعارف می‌نویسد: عن معاذة بنت عبد الله العدویة سمعت علی بن أبی طالب على منبر البصرة وهو یقول أنا الصدیق الأکبر آمنت قبل ان یؤمن أبو بکر وأسلمت قبل أن یسلم أبو بکر. (المعارف - ابن قتیبة - ص 169 و تهذیب الکمال - المزی - ج 12 - ص 18 – 19 و البدایة والنهایة - ابن کثیر - ج 7 - ص 370 و ...).معاذه دختر عبد الله ‌گوید که از علی بن أبی طالب علیه السلام شنیدم که بر بالای منبر بصره می‌فرمود: من صدیق اکبر هستم، ایمان آوردم قبل از آن که ابوبکر ایمان بیاورد، اسلام آوردم قبل از آن که ابوبکر اسلام بیاورد .3 . ابن مردویه اصفهانی در مناقبش؛ فخررازی ، آلوسی ، أبو حیان و جلال الدین سیوطی در تفسیرشان و نیز متقی هندی در کنز العمال، مناوی در فیض القدیر و ... نقل کرده‌اند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : الصدیقون ثلاثة : حبیب النجار مؤمن آل یاسین ، وحزبیل مؤمن آل فرعون ، وعلی بن أبی طالب الثالث ، وهو أفضلهم. (مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع) - أبی بکر أحمد بن موسى ابن مردویه الأصفهانی - ص 331؛ الجامع الصغیر - جلال الدین السیوطی - ج 2 - ص 115؛ کنز العمال - المتقی الهندی - ج 11 - ص 601 ؛فیض القدیر شرح الجامع الصغیر - المناوی - ج 4 - ص 313 ؛ تفسیر الرازی - الرازی - ج 27 - ص 57 ؛ تفسیر البحر المحیط - أبی حیان الأندلسی - ج 7 - ص 442 ؛ تفسیر الآلوسی - الآلوسی - ج 16 - ص 145 ؛ تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 42 - ص 43 و ج 42 - ص 313؛ المناقب - الموفق الخوارزمی - ص 310 و ...).صدیقان سه نفر هستند : حبیب نجار ، مؤمن آل یاسین ، حزقیل مؤمن آل فرعون ، و علی بن أبی طالب علیه اسلام که او برتر از آن ها است .حال اگر لقب ابوبکر نیز صدیق بود، باید پیامبر اسلام متذکر می‌شد و به جای الصدیقون ثلاثة ، می‌فرمود : « الصدیقون اربعة » و ابوبکر را نیز داخل آن می‌کرد ؛ از این رو نامگذاری ابوبکر به صدیق با حصر صدیق در آن سه نفر از سوی نبی مکرم اسلام نمی‌سازد. جالب این است که جلال الدین سیوطی ، مفسر و ادیب مشهور اهل سنت در کتاب الدر المنثور و نیز قندوزی حنفی در ینابیع المودة عین همین روایت را با کمی تفاوت از کتاب تاریخ بخاری این گونه نقل می‌کنند :وأخرج البخاری فی تاریخه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم الصدیقون ثلاثة حزقیل مؤمن آل فرعون وحبیب النجار صاحب آل یاسین وعلی بن أبی طالب. (الدر المنثور - جلال الدین السیوطی - ج 5 - ص 262 و ینابیع المودة لذوی القربى - القندوزی - ج 2 - ص 400)ولی وقتی به نسخه‌های مختلف تاریخ صغیر و تاریخ کبیر بخاری مراجعه می‌کنیم ، این روایت را در آن نمی‌یابیم، و متوجه می شویم که در چاپهای اخیر این روایت را عمدا حذف کرده اند!! این نیز یکی دیگر از ظلم‌های است که دشمنان امیر المؤمنین در حق آن حضرت مرتکب شده‌اند و قصد داشته‌اند که با این کار فضائل بی حد و حصر امیر المؤمنین علیه السلام را از چشم مردم دور نگهداراند ؛ غافل از این که قبل از آن‌ها برخی از علمای خودشان این مطلب را دیده و نقل کرده‌اند .اعتراف علمای اهل سنت بر جعلی بودن این لقب برای ابوبکر:از طرف دیگر بسیاری از علمای اهل سنت اعتراف کرده‌اند که این لقب، شایسته ابوبکر نیست و حدیث آن جعلی است. ابن جوزی، عالم معروف اهل سنت در کتاب الموضوعات می‌نویسد:أبی درداء از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند که آن حضرت فرمود : در شب معراج دیدم که در عرش خداوند بر لوحی سبز با نور سفید نوشته شده بود « خدایی جز خدای یکتا نیست ، محمد صلی الله علیه وآله وسلم رسول او است ، ابوبکر صدیق و عمر فاروق است ! .بعد در نقد روایت می‌نویسد: این حدیث صحیح نیست و کسی که به آن متهم است عمر بن اسماعیل است . یحیی بن معین در باره او گفته است: سخن او ارزش ندارد ، دروغ‌گو است ، آدمی بد و خبیث است. نسائی و دارقطنی گفته‌اند : حدیث او متروک است. (الموضوعات ، ابن جوزی ، ج1 ، ص 327). و در جای دیگر می نویسد: این روایت باطل و ساختگی است و علی بن جمیل حدیث جعل می کرده است. .(الموضوعات ، ابن جوزی ، ج1 ، ص 336 ). و در جای سوم می‌گوید: این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم صحیح نیست؛ زیرا ابوبکر صوفی و محمد بن مجیب هر دو دروغگو هستند ، این سخن را یحیی بن معین گفته است. (الموضوعات ، ج1 ،‌ ص337) .هیثمی نیز بعد از نقل روایت می نویسد: رواه الطبرانی وفیه على بن جمیل الرقى وهو ضعیف. (مجمع الزوائد ،‌ الهیثمی ،‌ ج9 ، ص58). این روایت را طبرانی نقل کرده و در سند آن علی بن جمیل رقی است و او ضعیف است .و متقی هندی بعد از نقل آن می‌گوید: ابن عساکر آن را نقل کرده و در سند آن محمد بن عامر، دروغگو است. (کنز العمال ، ج13 ، ص236 ).ابن حبان بعد از نقل دو روایت در اینباره‌ می‌نویسد: شکی نیست که این دو روایت باطل و ساختگی است. روایات بسیاری همانند آن وجود دارد که با ذکر همه آن‌ها کتاب ما طولانی خواهد شد. (کتاب المجروحین ،‌ ج2 ،‌ ص116).ابن حجر عسقلانی و شمس الدین ذهبی نیز بعد نقل روایت می‌گویند :این روایت باطل است. (میزان الاعتدال ، ذهبی ، ج1 ،‌ ص540 و لسان المیزان ، ابن حجر ، ج2 ، ص295) .و ابن کثیر دمشقی سلفی نیز در این باره می‌گوید: این حدیث ضعیفی است و در سند آن کسی است که در باره او سخن‌ها گفته شده و سخن او از منکرات خالی نیست. (البدایة والنهایة ، ج7 ،‌ ص230).در نتیجه، لقب «صدیق» مخصوص امیر المؤمنین علی (ع) است و هر آن‌چه اهل سنت از زبان پیامبر اسلام در باره ابوبکر نقل کرده‌اند، ساخته و پرداخته دیگران است.البته به این مطلب هم توجه داشته باشید که ما روایت صحیح السندی از امامان معصوم، که دال بر صدیق بودن ابوبکر باشد نداریم و هر آنچه وارد شده از اهل سنت می باشد تنها یک روایت جعلی وجود دارد که به بررسی آن می پردازیم: نقل می کنند که امام باقر(ع) ابوبکر را صدیق نامیده است!!(کشف الغمه، ج 2، ص 360)در رابطه با این روایت باید گفت: این یک حدیث بی سر و ته است. علی بن عیسی اربلی، متوفای 693 از عروة بن عبدالله که از رجال قرن دوم است، حدیثی را نقل می کند این حدیث از دو جهت قابل احتجاج نیست:1. از نظر سند ناقل آن علی بن عیسی اربلی است که در سال693، از فردی به نام عروة‌ بن عبدالله نقل می کند که در عصر امام باقر(57-114) می زیسته است. آیا چنین حدیث بی سندی، قابل استناد است؟در رجال شیعه فقط یک عروة‌بن عبدالله بن قشیر جعفی است که شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق شمرده ولی کاملاً مجهول است.(تنقیح المقال، ج2، ص 251، شماره 788) و در رجال سنی وی به نام عروة بن عبدالله بن قشیر جعفی مکنی به «أبوسهل» آمده است، که حدیث از عبدالله بن زبیر نقل می کند و مردی که بر عبدالله بن زبیر تلمّذ کرده و از او حدیث نقل می کند، از نظر روحیه باید با او نزدیک باشد و این خاندان کاملاً از امیر مؤمنان منحرف بودند، و قطعاً قول چنین فردی نمی تواند سند باشد.(تهذیب الکمال فی اسماء الرجال،ج 10،ص 27،شماره 3909)از این گذشته، دقت در مضمون حدیث می رساند که کاملاً از زبان وی دروغ گفته شده، زیرا می گوید: من از زینت کردن شمشیر از ابی جعفر سؤال کردم. ایشان فرمود: ابوبکر صدیق شمشیر خود را می-آراست، من به او گفتم:‌ او را صدیق می نامی؟ از جای خود پرید و رو به قبله ایستاد و فرمود: آری صدیق! آری صدیق! آری صدیق! هر کس نگوید او صدیق است خدا سخن او را در دنیا و آخرت نپذیرد!!چنین عمل غیر متناسب با وقار حضرت امام باقر(ع) و مبالغۀ بیش ازحد در این مورد، نشانۀ‌ آن است که عروة بن عبدالله، شاگرد عبدالله بن زبیر این حدیث را از زبان حضرت، جعل کرده است.پس این حدیث سندا و دلالتا باطل است. لقب فاروقاهل سنت قائلند که پیامبر اکرم(ص) لقب فاروق را به عمر داده است؛ اما این در حالی است که ما حتى یک حدیث صحیحى که پیامبر ـ صلى الله علیه و آله و سلّم عمر، را فاروق خوانده باشد نداریم، بلکه برعکس، طبق روایات صحیح السندی که در بسیاری از کتاب‌های اهل سنت وجود دارد( جدای از اینکه شیعیان بالاتفاق این لقب را مختص امیر المؤمنین علی علیه السلام می دانند)، این لقب مبارک ، از القاب اختصاصی آقا امیر المؤمنین علی علیه السلام بوده است ؛ اما اهل سنت تلاش کرده اند که این فضلیت را برای عمر نقل کنند با این حال خوب است بدانید که نخستین بار اهل کتاب ، عمر را فاروق نامیدند:محمد بن سعد در الطبقات الکبری ، ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق ، ابن اثیر در اسد الغابة و محمد بن جریر طبری در تاریخش می‌نویسند: ابن شهاب گوید: این گونه به ما رسیده است که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن‌ها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است. (الطبقات الکبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 270 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 44 - ص 51 و تاریخ الطبری - الطبری - ج 3 - ص 267 و أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 4 - ص 57).و نیز ابن کثیر دمشقی سلفی در ترجمه عمر بن الخطاب در کتاب معتبر البدایة والنهایة می‌نویسد :عمر بن الخطاب ... ملقب به فاروق ، ‌گویند که اهل کتاب این لقب را به عمر دادند. (البدایة والنهایة - ابن کثیر - ج 7 - ص 150).اعتراف علمای اهل سنت بر جعلی بودن این لقب برای عمر :از طرف دیگر بسیاری از علمای اهل سنت اعتراف کرده‌اند که این لقب ، شایسته عمر نیست و حدیث آن جعلی است . ابن جوزی ، عالم معروف اهل سنت در کتاب الموضوعات می‌نویسد :أبی درداء از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند که آن حضرت فرمود : در شب معراج دیدم که در عرش خداوند بر لوحی سبز با نور سفید نوشته شده بود « خدایی جز خدای یکتا نیست ، محمد صلی الله علیه وآله وسلم رسول او است ، ابوبکر صدیق و عمر فاروق است ! .بعد در نقد روایت می‌نویسد: این حدیث صحیح نیست و کسی که به آن متهم است عمر بن اسماعیل است . یحیی بن معین در باره او گفته است: سخن او ارزش ندارد ، دروغ‌گو است ، آدمی بد و خبیث است. نسائی و دارقطنی گفته‌اند : حدیث او متروک است. (الموضوعات ، ابن جوزی ، ج1 ، ص 327). و در جای دیگر می نویسد: این روایت باطل و ساختگی است و علی بن جمیل حدیث جعل می کرده است. .(الموضوعات ، ابن جوزی ، ج1 ، ص 336 ). و در جای سوم می‌گوید: این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم صحیح نیست ؛ زیرا ابوبکر صوفی و محمد بن مجیب هر دو دروغگو هستند ، این سخن را یحیی بن معین گفته است. (الموضوعات ، ج1 ،‌ ص337) .هیثمی نیز بعد از نقل روایت می نویسد: رواه الطبرانی وفیه على بن جمیل الرقى وهو ضعیف. (مجمع الزوائد ،‌ الهیثمی ،‌ ج9 ، ص58). این روایت را طبرانی نقل کرده و در سند آن علی بن جمیل رقی است و او ضعیف است .و متقی هندی بعد از نقل آن می‌گوید: ابن عساکر آن را نقل کرده و در سند آن محمد بن عامر، دروغگو است. (کنز العمال ، ج13 ، ص236 ).ابن حبان بعد از نقل دو روایت در اینباره‌ می‌نویسد: شکی نیست که این دو روایت باطل و ساختگی است. روایات بسیاری همانند آن وجود دارد که با ذکر همه آن‌ها کتاب ما طولانی خواهد شد. (کتاب المجروحین ،‌ج ج2 ،‌ ص116).ابن حجر عسقلانی و شمس الدین ذهبی نیز بعد نقل روایت می‌گویند :این روایت باطل است و متهم به آن حسین است. (میزان الاعتدال ، ذهبی ، ج1 ،‌ ص540 و لسان المیزان ، ابن حجر ، ج2 ، ص295) .و ابن کثیر دمشقی سلفی نیز در این باره می‌گوید: این حدیث ضعیفی است و در سند آن کسی است که در باره او سخن‌ها گفته شده و سخن او از منکرات خالی نیست. (البدایة والنهایة ، ج7 ،‌ ص230). ضمنا جواب مطالب دیگرتان را از مطالب ذکر شده می توانید دریافت کنید و اگر هم شخصی در زمان حیات پیامبر(ص) کار نیکی کرده باشد و خدماتی به اسلام کند طبیعی است که پیامبر(ص) از او قدردانی کند، اما این قدردانی نمی تواند نسبت به آینده آنان نیز ملاک و معیار قضاوت قرار گیرد چون اولا: شریعت اسلام و خرد انسان نمی پسندد که پیامبر(ص) از علمی که نسبت به آینده دارد و از ضمایر اشخاص مطلع است استفاده کند و از مکنونات افراد پرده برداری کند و به اصطلاح، قصاص قبل از جنایت کند. بلکه سیره پیامبر و تمامی امامان معصوم، چنین بوده است که در غیر موارد ضروری ( که خداوند به دلیلی به ایشان اجازه می داده) از علم خدادادی و منحصر به فرد خود در مورد افراد مختلف استفاده نکنند و همچون انسانهای عادی عمل نمایند.مثل این که امام علی(ع) قاتل خود را می شناختند ولی او را به عموم معرفی نمی کردند و با او طوری رفتار می کردند که گویی نمی دانند او بعدا قاتل خودشان است. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image