اختیار انسان /

تخمین زمان مطالعه: 28 دقیقه

۱. علم و خالقیّت مطلق خدا و اختیار انسان.یکی از مسلّمات اعتقادات مسلمین این است که خداوند علیم و قدیر ، عالم و خالق مطلق بوده قبل از ایجاد اشیاء ، به آنها علم داشته و همه ی امور را او آفریده است. و موجودات همانگونه آفریده شده اند که در علم پیشین خدا حضور داشته اند. « ... عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومَ وَ خَالِقٌ إِذْ لَا مَخْلُوقَ وَ رَبٌّ إِذْ لَا مَرْبُوبَ وَ إِلَهٌ إِذْ لَا مَأْلُوهَ وَ کَذَلِکَ یُوصَفُ رَبُّنَا وَ هُوَ فَوْقَ مَا یَصِفُهُ الْوَاصِفُون .


1. علم و خالقیّت مطلق خدا و اختیار انسان.یکی از مسلّمات اعتقادات مسلمین این است که خداوند علیم و قدیر ، عالم و خالق مطلق بوده قبل از ایجاد اشیاء ، به آنها علم داشته و همه ی امور را او آفریده است. و موجودات همانگونه آفریده شده اند که در علم پیشین خدا حضور داشته اند. « ... عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومَ وَ خَالِقٌ إِذْ لَا مَخْلُوقَ وَ رَبٌّ إِذْ لَا مَرْبُوبَ وَ إِلَهٌ إِذْ لَا مَأْلُوهَ وَ کَذَلِکَ یُوصَفُ رَبُّنَا وَ هُوَ فَوْقَ مَا یَصِفُهُ الْوَاصِفُون . ـــــــــ عالم و دانا بود در هنگامى که هیچ معلومى نبود که علم به آن تعلق گیرد و خالق و آفریدگار بود در وقتى که هیچ مخلوق و آفریده ای نبود و پروردگارى داشت در زمانى که هیچ پروریده ای نبود که قابل تربیت باشد و معبودیت داشت آنگاه که هیچ عبادت کننده ای نبود که عبادت کند و پروردگار ما را چنین وصف باید نمود و آن جناب بالاتر است از آنچه وصف کنندگان او را وصف می کنند.»(التوحید للصدوق ،ص 57)طبق این اعتقاد اگر حقیقت علمی همه ی موجودات ، قبل از خلقتشان ، در علم خدا حضور داشته و هیچ کس جز خدا خالق آنها نیست ، و همه ی موجودات مخلوق او هستند ، پس هر موجودی همانگونه خواهد بود که در علم خدا بوده و خدا آن را به آن گونه آفریده است. حال سوال این است که تکلیف افعال ارادی انسان در این میانه چه می شود؟ آیا افعال ارادی انسان نیز قبل از خلقت انسان در علم خدا حضور داشته؟ و آیا خالق افعال ارادی انسان نیز خداوند متعال است؟ اگر گفته شود که خدا عالم به این افعال نبوده و خالق آنها نیست و انسان خود پدید آورنده ی افعال ارادی خود است ، لازم می آید که خدا ، عالم و خالق مطلق نباشد و انسان نیز در این میان یک نیمچه خالق باشد. و اگر گفته شود که خالق افعال ارادی انسان نیز خداست و افعال انسان همانگونه آفریده شده اند که در علم پیشین خدا بوده اند ، جبر لازم می آید. این مسأله ، عدّه ای از مسلمین را بر آن داشت که به سمت اعتقاد به جبر کشیده شده مختار بودن انسان را منکر شوند. در تاریخ کلام از این عدّه با نام « مجبّره» یاد می شود. این اعتقاد ، بعدها توسّط ابوالحسن اشعری ــ موسس مذهب اشعری ــ چهره ای دیگر به خود گرفته با نام نظریّه ی « کسب » مشهور شد که در حقیقت چیزی جز همان جبر نبود. بر اساس این تفکّر ، علم و خالقیّت مطلق خدا حفظ ، ولی حکمت و عدل او زیر سوال می رود. چون طبق این مبنا ، وجود بهشت و جهنّم و تکلیف و ارسال انبیاء و کتب آسمانی و وعد و وعید حقّ تعالی ، همگی اموری لغو و بیهوده خواهند بود. و خداوند متعال به خاطر ارتکاب این امور لغو و بیهوده ، دیگر حکیم نخواهد بود. همینطور به خاطر به جهنّم بردن بدکارانی که هیچ اختیاری در انجام فعل خود نداشتند ظالم خواهد بود. اشاعره برای اینکه از این لازمه ی باطل نیز فرار کنند ، حسن و قبح عقلی را هم انکار کرده گفتند: عقل انسان به هیچ وجه قادر به درک خوب و بد نیست. حسن و قبح فقط و فقط شرعی است. یعنی اگر خدا امر به خوبی چیزی کند آن چیز خوب می شود و اگر از چیزی نهی نماید آن چیز قبیح خواهد بود. لذا حسن و قبح برای خدا معنا ندارد. این نظر نیز به بداهت عقلی باطل است چرا که حتّی منکرین خدا نیز با عقلشان ادراک می کنند که برخی امور مثل دزدی ، دروغگویی ، خیانت ، تجاوز به حریم دیگران ، کشتن دیگران و ... قبیح و در مقابل راستگویی ، وفاداری ، رعایت حقوق دیگران و احترام به جان و مال مردم خوب است. لذا در ملحدترین حکومتها نیز دزد و آدم کش را زندانی می کنند و قانون شکن را مجازات می کنند.گروه دیگری از مسلمین که متوجّه این نقیصه ی بزرگ در نظریّه جبر و کسب شده بودند و آن را در تضادّ با اسلام و قرآن می یافتند به دفاع از عدل و حکمت خدا پرداخته گفتند خدا ما آفریده و به ما قدرت انجام افعال ارادی را داده است امّا او خالق افعال ما انسانها نیست. خالق و پدید آورنده ی افعال ارادی خود انسان است که با قدرت داده شده از سوی خدا دست به آفرینش افعال خود می زند. در تاریخ علم کلام ، از این گروه با نام «مُفَوّضه» و از نظریّه ی آنها با عنوان « نظریّه ی تفویض » یاد می شود ؛ که بارزترین مذهب معتقد به این نظریّه مذهب معتزله بوده است ، که امروزه وجود خارجی ندارند. بر اساس نظریّه ی تفویض ، عدل و حکمت خدا توجیه می شود ولی اوّلاً در مورد علم مطلق خدا سخنی نمی گوید و ثانیاً خالقیّت مطلق خدا زیر سوال می رود ؛ و انسان نیز به عنوان شریک خدا در خالقیّت ، مطرح ، و یک نوع خالقیّت محدود برای انسان پذیرفته می شود. و این در حالی است که خداوند متعال می فرماید:« اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ء»(الزمر:62) و بی تردید « کلّ شیء» ، شامل افعال ارادی انسان نیز می شود.این دو گروه از مسلمین ، که همگی از اهل سنّت هستند ، بر این گمان بوده اند که جبر و تفویض ، نقیض یکدیگرند. و محال است دو نقیض ، در آن واحد و از جهت واحد ، در یک جا جمع شود یا هر دو باهم برداشته شوند. برای مثال محال است چیزی هم وجود باشد هم عدم و همچنین محال است چیزی نه وجود باشد و نه عدم. یا محال است چیزی هم انسان باشد هم غیر انسان کما اینکه محال است چیزی نه انسان باشد نه غیر انسان. مجبّره و مفوّضه بر این گمان بودن که جبر و تفویض نیز چنین حالتی را دارند لذا می گفتند محال است انسان در یک فعل ارادی خاصّ ، نه مجبور باشد نه مَفَوّض ؛ کما اینکه محال است هم مجبور باشد هم مفوّض. امّا در این میان اهل بیت(ع) با هر دو نظریّه مخالف بوده هر دو را در تضادّ با قرآن و برهان عقلی معرّفی می کردند. و معتقد بودند که جبر و تفویض نقیض هم نیستند بلکه متضادّ همند. و دو متضادّ اگرچه در یک موضوع جمع نمی شوند ولی می توان هر دو را از موضوع خاصّی برداشت. مثل سیاه و سفید که محال است یک چیز ، هم سیاه باشد هم سفید ؛ ولی همان چیز می تواند نه سیاه باشد و نه سفید بلکه سبز یا قرمز یا آبی باشد. از اینرو امام صادق(ع) فرمودند:« لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْن . ـــــــ نه جبر و نه تفویض بلکه امری بین آن دو »(التوحید للصدوق ،ص 206) امّا در اینکه مراد از«امر بین الامرین» چیست؟ سخنهای فراوانی گفته شده و تفاسیر گوناگونی از آن ارائه شده است. از عوامانه ترین تفسیر ، که می گوید انسان درصدی مجبور و درصدی مفوّض است ، گرفته تا پیچیده ترین تفسیر که بر پایه ی وحدت شخصی وجود استوار بوده از حدّ فهم افراد عادی و غیر آشنا به عرفان نظری خارج است. در این نوشته تنها به یک متوسّط تفسیر اشاره می شود. نظر متوسّط حکمت متعالیه در بحث «امر بین الامر»1ـ در این که انسان مختار است شکّی نیست ؛ شکّ در مختار بودن انسان شکّ در یکی از بدیهی ترین یافتهای انسانی است. چرا که انسان مختار بودن خود را نه از راه استدلال بلکه با علم حضوری و وجدانی ادراک می کند که خطا در آن راه ندارد. انسان همانگونه که وجود خود ، شادی خود ، غم خود ، شکّ خود ، عقل داشتن خود و امثال این امور را با یافتی درونی می یابد مختار بودن خود را هم به همین گونه ادراک می کند. انسان به وضوح درمی یابد که ارتعاش دست یک انسان مبتلا به پارکینسون (لرزش بی اختیاری بدن) تفاوت فاحشی دارد با لرزش دست یک هنرپیشه که نقش یک انسان مبتلا به پارکینسون را بازی می کند. همینطور می فهمد که تفاوت فراوانی است بین کسی که در خواب حرف می زند یا در خواب راه می رود با کسی که در بیداری سخن می گوید یا راه می پوید. 2ـ خداوند متعال خالق مطلق و عالم به همه چیز بوده و علم پیشین به همه ی موجودات دارد. لذا او می داند که فلان شخص در فلان زمان ، فلان کار را با اختیار خود انجام خواهد داد. برای مثال خدا می داند که ابولهب به اختیار خود کافر خواهد شد. یعنی خدا به فعل ارادی انسان ، با وصف اختیاری بودن آن علم دارد نه بدون آن وصف. چون فرض فعل ارادی بدون وصف اختیاری بودن ، مثل فرض چهارضلعی سه گوش است.نکته ی اصلی نیز همین جاست. به دو جمله زیر توجّه فرمایید.1) خدا هر شخصی را آفریده و از پیش می داند که فلان شخص در فلان زمان چه کاری را انجام خواهد داد.2) خدا هر شخصی را مختار آفریده و از پیش می داند که فلان شخص در فلان زمان چه کاری را با اختیار خود انجام خواهد داد.جمله اوّل نادرست است ؛ امّا جمله دوم صحیح است. انسان از آن جهت که ذاتاً مختار آفریده شده است نمی تواند کار ارادی را بدون اختیار انجام دهد. لذا نمی توان وصف اختیاری بودن را از فعل ارادی او حذف نمود.علم پیشین خدا نیز به کار اختیاری او تعلّق گرفته است نه به کار او ، صرف نظر از اختیارش. بنا بر این ، در علم پیشین خدا ، چیزی به نام «ابولهبِ کافر» وجود نداشت ؛ لذا چنین چیزی نیز خلق نشده و در عالم هستی وجود ندارد ؛ آنچه در علم خدا وجود داشته و دارد « ابولهبِ مختاراً کافر» است لذا خدا هم «ابولهبِ به اختیار خود کافر» را آفریده است نه «ابولهبِ کافر» را. بنا بر این ، از علم پیشین خدا نسبت به کار آینده ی انسان جبری لازم نمی آید. خدا می دانست که ابولهب به اختیارش کافر خواهد شد ، چنگیزخان مغول با اختیار خود جنایات عظیمی مرتکب خواهد شد ؛ لذا ابولهب طبق علم تغییر ناپذیر خدا ، به اختیار خود کافر شد و چنگیزخان مغول مطابق علم خدا ، همان جنایات را با اختیار خود انجام داد. امّا علم خدا باعث مجبور شدن آنها نشد ؛ بلکه بر عکس چون در علم خدا ابولهب با اختیار خود کافر بود و چنگیزخان مغول با اختیار خود جنایتکار بود ، پس حتماً باید ابولهب به اختیار خود کافر می شد و چنگیزخان به اختیار خود جنایت می کرد. به عبارت دیگر انسان مجبور است که مختار باشد ؛ و این جبر ، جبرِ در مقابل اختیار نیست بلکه جبر علّی و معلولی است که بر وجود اختیار تأکید می کند. جبر در مقابل اختیار محال است با اختیار جمع شود ولی این جبر با اختیار جمع می شود. پس انسان مختار است چون در علم خدا مختار بود ؛ و اگر کاری می کند به اختیار می کند و اگر جهنّم یا بهشت می رود به اختیار خود می رود. همچنین خدا خالق فعل انسان است ؛ به این معنی که خدا به فعل انسان وجود می دهد ؛ امّا مجرای افاضه وجود به فعل ارادی انسان وجود خود انسان است که اختیار عین آن است. لذا فعل ارادی او در عین اینکه مخلوق خداست به اختیار خود او نیز هست. خدا به همه ی موجودات به یک صورت افاضه ی وجود می کند مثل نور خورشید که به همه ی اشیاء به یک صورت می تابد. امّا این فیض وجود ، در هر موجودی به تناسب ساختار وجودی آن موجود ظاهر می شود. لذا این فیض ، وقتی از راه وجود مختار انسانی گذر کرده به فعل او می رسد به صورت فعل اختیاری آن شخص ظاهر می شود. همانگونه که نور سفید خورشید در گذر از شیشه ی آبی ، آبی رنگ و در گذر از شیشه ی قرمز ، قرمز رنگ می شود. همانطور که در این مثال حقیقت هر دو نور آبی و قرمز از خورشید است امّا آبی و قرمز بودن آن ناشی از شیشه هاست نه خورشید ؛ افعال اختیاری انسان نیز از نظر وجودی ، معلول خدا هستند ولی خوب و بد بودن آنها منتسب به خدا نمی شود بلکه ناشی از وجود مختار آدمی است. وقتی بچّه ای زاده می شود خداست که به او وجود می دهد و وجود مادر تنها مجرای فیض است امّا گفته نمی شود خدا زاینده ی نوزاد است ؛ چون زاییدن اسمی است که از واسطه ی فیض انتزاع شده است نه افاضه کننده ی آن. اگر انسانی ، انسان دیگری را از باب قصاص بکشد نمی توان او را قاتل یا ظالم نامید ؛ امّا اگر همین فاعل آن شخص را به ناحق بکشد او را قاتل و ظالم می نامند. همچنین اگر همین فاعل ، همان شخص را به جرم تجاوز به حریم اسلام بکشد نه تنها نمی شود او را قاتل یا ظالم نامید بلکه باید او را مجاهد فی سبیل الله خواند. همچنین اگر حیوان درنده ای آن شخص را به رسم شکار می کشت حقیقتاً نمی شد آن حیوان درنده را قاتل یا ظالم قلمداد نمود ؛ گرچه مجازاً چنین وصفی به آن حیوان داده می شود. در این چهار مثال اگر با صرف نظر از منشاء فاعلی فعل ، به آن نگاه شود ، هر چهار حالت از حیث وجودی یکسانند. یعنی در هر چهار حالت یک فعل رخ داده است و آن کشتن یک انسان است. لکن وقتی این فعل واحد را نسبت به چهار منشاء می سنجیم چهار عنوان متفاوت پیدا می شود. به همین ترتیب اگر همان فعل واحد را نسبت به خدا در نظر بگیریم عنوانی برای خدا نیز انتزاع می شود ؛ که عبارت است از عنوان مُمیت. همچنین اگر این فعل را نسبت به جناب عزرائیل (ع) بسنجیم عنوان قابض الارواح برای او انتزاع خواهد شد.بنا بر این در افعال مخلوقات آنچه به خدا نسبت داده می شود خود فعل ( حیثیّت وجودی فعل) است نه عناوین آنها. چون عناوین افعال از نسبت آن افعال به رتبه وجودی منشاء فاعلی آنها انتزاع می شوند. به عبارت دیگر عناوین افعال به نوعی تابع ماهیّاتند. لذا حتّی عناوینی چون قصاص کننده و قاتل در ردیف عناوینی چون ممیت و قابض الارواح نیستند. دو عنوان اوّل ، عناوین ماهوی اند ولی دو عنوان اخیر عناوین وجودی اند. 2. امّا اینکه خداوند متعال فرمود « هر که را بخواهد هدایت می کند و هر که را بخواهد گمراه می سازد » با اختیار انسان منافاتی ندارد. چون خواست خدا همان قوانین و سنّتهای اوست و یکی از سنن الهی این است که انسان هدایت و ضلالت را خود انتخاب نماید. « إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً . ـــــــــــ ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد(و پذیرا گردد) یا ناسپاسی کند. » (الإنسان:3) . و فرمود: « لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَت . ــــــــ خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توانش، تکلیف نمى کند. (انسان،) هر کار(نیکى) را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ و هر کار(بدى) کند، به زیان خود کرده است . » (البقرة:286) . اگر کسی راه درست را برگزید وارد راهی خاصّ می شود که سنن و قوانین مخصوصی بر آن حاکم است ؛ همچنین اگر وارد راه باطل شد باز قوانین و سننی دیگر بر او حکم می رانند. و هر دو قسم این سنن ، فعل خدا هستند ؛ لذا خدا هم هدایت و هم ضلالت را به مشیّت خود منتسب ساخت. برای مثال اگر کسی پای خود را از کناره ی پشت بام بیرون نهاد به حکم قانون عمومی جاذبه که سنّتی الهی است سقوط کرده می میرد. در این واقعه ساقط کردن کار خداست چون قانون جاذبه را او بر وجود شخص حاکم می کند ولی خود شخص است که خود را در مجرای این قانون قرار می دهد. این سنّت خداست که هر که به خدا و اهل دین خدعه کند خودش گرفتار خدعه می شود بدون آنکه متوجّه شود. و چون این قانون را خدا گذاشته هر که گرفتار این قانون شود خداوند می فرماید من او را گرفتار خدعه نمودم. « یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ . ـــــــــــــ مى خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ در حالى که جز خودشان را فریب نمى دهند ؛ در حالی که نمى فهمند. » (البقرة:9)خداوند متعال در این آیه می فرماید آنها که خدعه می کنند در واقع خوشان را فریب می دهند. بار دیگر خدا همین مطلب را بیان نموده و این باز خدعه را به خود نسبت می دهد. « إنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ . ـــــــــــ همانا منافقان مى خواهند خدا را فریب دهند ؛ در حالى که او آنها را فریب مى دهد. » (النساء:142)و فرمود: « وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُون . ـــــــــــ آنها نقشه ی مهمّى کشیدند، و ما هم نقشه ی مهمّى؛ در حالى که آنها درک نمى کردند. » (النمل:50)پس چنین نیست که خدا کسی را ابتداءً گمراه نماید. بلکه او ابتدا هر دو راه سعادت و شقاوت و قوانین و سنّتهای حاکم بر هر کدام را از راه ارسال انبیاء و کتب آسمانی نشان می دهد ، آنگاه هر کس در هر کدام از راهها قدم نهاد قوانین حاکم بر آن راه ، که همان مشیّت و خواست خدا در عالم هستی است ، درباره ی او به اجراء در می آید. لذا خداوند متعال فرمود: « فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُون . ــــــــــ در دلهاى آنان (منافقان ) یک نوع بیمارى است ؛ پس خداوند بر بیمارى آنان افزوده ؛ و به خاطر دروغهایى که می گفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنهاست. » (البقرة : 10) ، یعنی خود آنها خود را گرفتار مرضی نموده اند که خاصیّت ذاتی این مرض به خواست و سنّت الهی ریشه دار شدن و گسترش یافتن است. و چون خدا این خاصّیّت را در مرض نفاق قرار داده است ، لذا خداوند گسترش دادن آن مرض را به خود نسبت داد. اینها مثل کسی هستند که به خاطر رعایت نکردن مراقبتهای بهداشتی گرفتار ایدز می شوند. و آنگاه این مرض رفته رفته تمام وجود آنها را در برمی گیرد.باز خداوند متعال فرمود: « وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْرى لِلْبَشَرِ . ـــــــــــــ و ما موکّلان آتش را جز فرشتگان نگردانیدیم، و شماره ی آنها را جز آزمایشى براى کسانى که کافر شده اند قرار ندادیم، تا آنان که اهل کتابند یقین به هم رسانند، و ایمان کسانى که ایمان آورده اند افزون گردد، و آنان که کتاب به ایشان داده شده و [نیز] مؤمنان به شکّ نیفتند، و [ چنین کردیم ] تا کسانى که در دلهایشان بیمارى است و کافران بگویند: «خدا از این وصف کردن، چه چیزى را اراده کرده است؟!» این گونه، خدا هر که را بخواهد گمراه مى کند و هر که را بخواهد هدایت مى کند، و سپاهیان پروردگارت را جز او نمى داند، و این [آیات ] جز تذکارى براى بشر نیست. » (المدثر:31)در این آیه ی شریفه به وضوح بیان شده که منظور از گمراه نمودن خدا چیست. طبق این آیه ی شریفه خداوند متعال امتحاناتی انجام می دهد یا آیاتی را نازل می کند که این آیات و امتحانات برای مومنانی که راه درست را برگزیده اند هدایت کننده است ولی همین آیات و امتحانات باعث گمراهتر شدن گمراهان می شود. « إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهْدی بِهِ کَثیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ . ــــــــ خداوند از این که(به موجودات ظاهرا کوچکى مانند) پشه، و حتى کمتر از آن، مثال بزند شرم نمى کند. (در این میان) آنان که ایمان آورده اند، مى دانند که آن، حقیقتى است از طرف پروردگارشان؛ و امّا آنها که راه کفر را پیموده اند، (این موضوع را بهانه کرده) مى گویند: «منظور خداوند از این مثل چه بوده است؟!» (آرى،) خدا جمع زیادى را با آن گمراه، و گروه بسیارى را هدایت مى کند؛ ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد.» (البقرة:26)« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً . ــــــــــــ و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مى کنیم؛ و ستمگران را جز خسران(و زیان) نمى افزاید.» (الإسراء:82) میزان نقش بشر در سرنوشت خویشتفسیر افراد از سرنوشت متفاوت است با برخی تفاسیر، این سرنوشت است که بر انسان سلطه دارد و با برخی دیگر این خود انسان است که بر سرنوشتش حاکم است. از نظر مذهب شیعه که قائل به اختیار است و جبر و تفویض را محال می داند ، انسان ، تا آنجایی که مربوط به اراده و اختیار او می شود ، حاکم بر وضع آینده ی خود است. وضع آینده یک انسان شبیه یک ورقه ی امتحانی است و نمره ای که به آن داده می شود تعیین کننده ی سعادت یا شقاوت اوست. در این ورقه ی امتحانی هیچ جوابی نگاشته نشده است و تنها چیز موجود در آن ، سؤالات ، و توضیحاتی در مورد سؤالات است. بخشی از این سؤالات را خدا طراحی کرده است و از دست ما خارج است ؛ این سؤالات بر دو گونه اند برخی تکوینی و برخی دیگر تشریعی هستند. مثلا ما نمی دانیم که امروز در خیابان با چه حادثه ای روبرو خواهیم شد ولی با هر حادثه ای که روبرو شویم یک سؤال امتحانی است که باید به آن جواب درست دهیم. این گونه سؤالات، سوال های تکوینی هستند. بنابراین هر اتفاق تکوینی که برای ما رخ دهد چه عذاب باشد، چه رحمت باشد چه برای امتحان باشد و چه عقوبت اعمال گذشته خودمان و چه... همگی سؤال امتحانی هستند و جواب درست ما را طلب می کنند. لذا لزومی ندارد که ما بدانیم این حادثه از چه سنخی است، آنچه مهم است عکس العمل درست ما در مقابل آن است و عکس العمل و جواب درست را فطرت و عقل و دین به ما یاد داده است؛ یا به عبارتی جواب درست را خدا در فطرت و عقل و دین به ما عرضه کرده است. امّا سؤالات تشریعی عبارتند از واجبات و محرّمات و مستحبات و مکروهات. واجبات را حتما باید بجا آورد و محرّمات را حتما باید ترک کرد. اینها سوالاتی هستند که نمره ی آنها تعیین کننده ی وضع آینده یا به اصطلاح سرنوشت ماست ؛ ولی مستحبات سوالاتی هستند که اگر آن را با آگاهی انجام دهیم نمره تشویقی دارد ، و اگر مکروهات را ترک کنیم خدا در نمره دادن با ارفاق عمل می کند .امّا اگر کسی در امتحان تشریعی تقلب کند یا همه ی سوالات را جواب غلط دهد یا امتحان را به باد تمسخر بگیرد و... در این صورت خدا یا سوالات انحرافی پیش پایش می گذارد.«وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُون . ـــ آنها مکر کرده نقشه مهمّى کشیدند، و ما هم نقشه ای کشیدیم ، در حالى که آنها درک نمى کردند.»(النمل:50) یا به رورقه ی امتحانی او مهر مردودی می زند. خداوند متعال در سوره بقره می فرماید:« کسانى که کافر شدند، براى آنان تفاوت نمى کند که آنان را(از عذاب الهى) بترسانى یا نترسانى؛ ایمان نخواهند آورد. خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهایشان پرده اى افکنده شده؛ و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست. گروهى از مردم کسانى هستند که مى گویند:به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم. در حالى که ایمان ندارند.مى خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ در حالى که جز خودشان را فریب نمى دهند؛ (اما) نمى فهمند. در دلهاى آنان یک نوع بیمارى است؛ خداوند بر بیمارى آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهایى که می گفتند، عذاب دردناکى در انتظار آنهاست. و هنگامى که به آنان گفته شود:در زمین فساد نکنید! مى گویند: ما فقط اصلاح کننده ایم. آگاه باشید! اینها همان مفسدانند؛ ولى نمى فهمند. و هنگامى که به آنان گفته شود: همانند(سایر) مردم ایمان بیاورید! مى گویند:آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟! بدانید اینها همان ابلهانند ولى نمى دانند. و هنگامى که افراد باایمان را ملاقات مى کنند، و مى گویند: ما ایمان آورده ایم. (ولى) هنگامى که با شیطانهاى خود خلوت مى کنند، مى گویند:ما با شمائیم. ما فقط(آنها را) مسخره مى کنیم. خداوند آنان را استهزا مى کند؛ و آنها را در طغیانشان نگه مى دارد، تا سرگردان شوند. آنان کسانى هستند که«هدایت» را به«گمراهى» فروخته اند؛ و(این) تجارت آنها سودى نداده؛ و هدایت نیافته اند.» (بقره:6 ـ 16) ودر سوره جاثیه فرمود« آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى(بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده اى افکنده است؟! با این حال چه کسى مى تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟! آیا متذکّر نمى شوید؟! آنها گفتند: «چیزى جز همین زندگى دنیاى ما در کار نیست؛ گروهى از ما مى میرند و گروهى جاى آنها را مى گیرند؛ و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمى کند!» آنان به این سخن که مى گویند علمى ندارند، بلکه تنها حدس مى زنند(و گمانى بى پایه دارند). و هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده مى شود، دلیلى در برابر آن ندارند جز اینکه مى گویند:اگر راست مى گویید پدران ما را(زنده کنید) و بیاورید(تا گواهى دهند). بگو: خداوند شما را زنده مى کند، سپس مى میراند، بار دیگر در روز قیامت که در آن تردیدى نیست گردآورى مى کند؛ ولى بیشتر مردم نمى دانند. مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین براى خداست؛ و آن روز که قیامت برپا شود اهل باطل زیان مى بینند. در آن روز هر امّتى را مى بینى(که از شدّت ترس و وحشت) بر زانو نشسته؛ هر امّتى بسوى کتابش خوانده مى شود، و(به آنها مى گویند:) امروز جزاى آنچه را انجام مى دادید به شما مى دهند. این کتاب ما است که به حق با شما سخن مى گوید(و اعمال شما را بازگو مى کند)؛ ما آنچه را انجام مى دادید مى نوشتیم. امّا کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مى کند؛ این همان پیروزى بزرگ است. امّا کسانى که کافر شدند(به آنها گفته مى شود:) مگر آیات من بر شما خوانده نمى شد و شما استکبار کردید و قوم مجرمى بودید؟! و هنگامى که گفته مى شد: وعده خداوند حقّ است، و در قیامت هیچ شکّى نیست ، شما مى گفتید: ما نمى دانیم قیامت چیست؟ ما تنها گمانى در این باره داریم، و به هیچ وجه یقین نداریم. و بدیهاى اعمالشان براى آنان آشکار مى شود، و سرانجام آنچه را استهزا مى کردند آنها را فرامى گیرد. و به آنها گفته مى شود: «امروز شما را فراموش مى کنیم همان گونه که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید؛ و جایگاه شما دوزخ است و هیچ یاورى ندارید. این بخاطر آن است که شما آیات خدا را به مسخره گرفتید و زندگى دنیا شما را فریب داد. امروز نه آنان را از دوزخ بیرون مى آورند، و نه هیچ گونه عذرى از آنها پذیرفته مى شود.»(جاثیه:6 ـ35) اینها سنتها یا قوانین امتحانات خداست که جزئی از سنتهای اوست ؛ و البته خدا سنتهای دیگری نیز دارد که از طرح آنها صرف نظر می کنیم.بنابر این هر حادثه ای و موردی که ما در زندگی دنیا با آن مواجه می شویم امتحان خداست ،‌ حتی حوادثی که نتیجه سوء عمل خود ماست؛ حتی آن حالت تردید و دو دلی که گاه در ما ایجاد می شود خود یک سوال امتحانی است. برخی به بهانه ی این که من در تردید بودم و نمی دانستم چه کنم از مسولیّت الهیِ خود شانه خالی می کنند و مردود می شوند ؛ ولی افراد زیرک در چنین مواردی به اهل علم مراجعه کرده خود را از تردید می رهانند ؛ لذا انسان همواره باید خود را مسئول بداند و با هر امری که مواجه می شود باید آن یک سوال الهی فرض نموده از خود بپرسد که فطرت و عقل و دین در این مورد چه جوابی می دهند؟ و اگر خود به جواب نرسید باید از اهل خبره و علما بپرسد ؛ و مطمئن باشد که خدا عادل است و در حقّ کسی ظلم نمی کند؛ بلکه خدا محسن است و به اهل خیر بیش از تلاششان پاداش می دهد. همچنین باید متوجه بود که دنیا مکان راحتی و خوشگذرانی نیست و نباید پنداشت که افراد عیّاش و بی دین و به ظاهر خوشبخت واقعا خوشبخت هستند، اینها همان کسانی هستند که خدا به آنها مهلت داده است یا خدای ناکرده بر قلبشان مهر مردودی زده است. جواب حقیقی امتحان دنیا را باید در عالم برزخ و قیامت مشاهده نمود نه در دنیا ؛ اگرچه برخی آثار آن در دنیا نیز ظاهر می شود. دنیا بسیار کوتاه و در حد یک جلسه ی امتحانی است و آخرت آن روزی است که کارنامه ی اعمال را به انسان می دهند و بر اساس آن معلوم می شود که سعادتمند و شقاوتمند کیست. افراد بی ایمان و بی دردی که به ظاهر خوشبخت می نمایند مانند کسانی هستند که سرجلسه ی امتحان کنکور مشغول خوردن بیسکویت و ساندیس بودند. « پس کسانی که کارنامه اش را به دست راستش دهند فریاد می زند که: (ای اهل محشر) کارنامه ی مرا بنگرید و بخوانید؛ من یقین داشتم که به حساب اعمالم می رسم او در یک زندگی رضایت بخش قرار دارد، در بهشتی عالی ... اما کسی که کارنامه اش را به دست چپش بدهند می گوید: ای کاش هرگز کارنامه ام را به من نمی دادند و نمی دانستم حساب من چیست. ای کاش مرگم فرا می رسید مال و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت.[ خدا امر می کند که ] او را بگیرید و در بند و زنجیرش کنید» (حاقه/19و30)حاصل سخن این که اکثر سوالات سرنوشت ساز زندگی ما انسانها از عهده ی خودمان خارج است. امّا جواب آن سوالات بر عهده ی خودماست. لذا بسیاری از سوالات سرنوشت ساز زندگی آینده ی ما از پیش نگاشته شده ولی جواب آنها بر عهده ی خودماست که باید از نوک قلم اراده و اختیار ما بر صفحه ی زندگیمان نقش بندد. پس سرنوشت انسان ، به معنی سوالات سرنوشت ساز زندگی او ، از پیش تعیین شده اند ؛ ولی سرنوشت انسان ، به معنی نحوه ی جواب دادن به آن سوالات سرنوشت ساز به دست خود انسان سپرده شده است. همچنین باید دانست که اوّلاً همه ی این امتحانات تنها و تنها برای رشد حقیقی و الهی انسان است. ثانیاً نحوه ی جواب انسان به یک سوال الهی است که سوال بعدی را تعیین می کند. یعنی تا انسان به سوال اوّل جواب نداده از سوال بعدی بی اطّلاع است. حال اگر به آن سوال جواب عالی داد سوال بعدی که برای او انتخاب می شود رشد آورتر بوده ، راهنمایی خاصّ الهی را هم به صورت الهام درونی در پی دارد. و اگر جواب خوب یا متوسّط بود سوال بعدی نیز متناسب با آن خواهد بود. و اگر خدای نکرده جواب داده شده به سوال بد بود جواب سوال بعدی نیز سختتر می شود. برای مثال اگر کسی یک روز روزه را عمداً خورد سوال تکلیف بعدی او شصت روز روزه ی کفّاره خواهد بود. و اگر معاذ الله کسی به آن جواب نداد و آن را تمسخر نمود ؛ سوال بعدی ممکن است انحرافی و گمراه کننده باشد ، یا سوال در قالب مجازات مطرح شود.باید دانست که خداوند متعال بر کسی بیش از توانش تکلیف تعیین نمی کند. « لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَت . ـــــــ خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش ، تکلیف نمى کند. (انسان،) هر کار(نیکى) را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ و هر کار(بدى) کند، به زیان خود کرده است»(البقرة:286) امّا در عین حال خدا در امر امتحان بندگانش ، مثل برخی معلّمین مدارس ، امروز و فردا هم نمی کند ، چرا که خدا رحیم و رحمن بوده راضی به رکود و عقب ماندگی بندگانش نمی شود. از اینرو دائماً آنها را به تلاش و تکاپو وا می دارد تا در مدّت کوتاه زندگی دنیوی ، توشه ی فراوان تری برای عالم آخرت و زندگی ابدی فراهم کنند. لذا رحمت بی منتهای خدا موجب آن نمی شود که همه ی خواسته های بندگانش را فراهم نماید. بلکه رحمت او ایجاب می کند که تنها خواسته هایی را برآورده سازد که حقیقتاً به نفع آنهاست. بشر در مقابل خداوند متعال که علم فراگیر دارد مثل کودکی در برابر والدین فهمیده ی خویش است که هرچه را دوست دارد از آنها طلب می کند ؛ امّا والدین فهیم تنها خواسته هایی را برای فرزندانشان برآورده می کنند که حقیقتاً به نفع اوست. خداوند متعال نیز چنین عمل می کند . البته خداوند متعال فراتر از این ، خود همان خواستن را هم وسیله ی امتحان و رشد بنده قرار داده از این راه ایمان او را تقویت می کند. پس باید دانست که دنیا جای بهره بردن نیست جایگاه امتحان دادن و رشد کردن و به سعادت حقیقی رسیدن است. با این طرز نگاه به عالم هستی است که انسان در مسیر درست رشد و ترقّی قرار می گیرد و ارزش حقیقی هر چیزی را ادراک می کند و متوجّه می شود که به هر چیزی چه اندازه باید بها داد. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image