تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
عيون أخبار الرضا عليهالسلام عن عبداللّه بن عبدالرحمن المعروف بالصَفواني :قَد خَرَجَت قافِلَةٌ مِن خُراسانَ إلى كِرمانَ ، فَقَطَعَ اللُّصوصُ عَلَيهِمُ الطَّريقَ وأخَذوا مِنهُم رَجُلاً اتَّهَموهُ بِكَثرَةِ المالِ ، فَبَقِيَ في أيديهِم مُدَّةً يُعَذِّبونَهُ لِيَفتَدِيَ مِنهُم نَفسَهُ ، وأقاموهُ فِي الثَّلجِ ، ومَلَؤوا فاهُ مِن ذلِكَ الثَّلجِ فَشَدّوهُ ، فَرَحِمَتهُ امرَأَةٌ مِن نِسائِهِم فَأَطلَقَتهُ وهَرَبَ ، فَانفَسَدَ فَمُهُ ولـِسانُهُ حَتّى لَم يَقدِر عَلَى الكَلامِ . ثُمَّ انصَرَفَ إلى خُراسانَ وسَمِعَ بِخَبَرِ عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليهماالسلام وأَنّهُ بِنَيسابورَ ، فَرَأى فيما يَرَى النّائِمُ كَأَنَّ قائِلاً يَقولُ لَهُ : إنَّ ابنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلّم قَد وَرَدَ خُراسانَ فَسَلهُ عَن عِلَّتِكَ ، فَرُبَّما يُعَلِّمُكَ دَواءً تَنتَفِعُ بِهِ . قالَ : فَرَأَيتُ كَأَنّي قَد قَصَدتُهُ عليهالسلام وشَكوتُ إلَيهِ ما كُنتُ دُفِعتُ إلَيهِ وأخبَرتُهُ بِعِلَّتي ، فَقالَ لي : خُذ مِنَ الكَمّونِ وَالسَّعتَرِ وَالمِلحِ ودُقَّهُ ، وخُذ مِنهُ في فَمِكَ مَرَّتَينِ أو ثَلاثا ، فَإِنَّكَ تُعافى . فَانتَبَهَ الرَّجُلُ مِن مَنامِهِ ، ولَم يُفَكِّر فيما كانَ رَأى في مَنامِهِ ولا اعتَدَّ بِهِ حَتّى وَرَدَ بابَ نَيسابورَ ، فَقيلَ لَهُ : إنَّ عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليهماالسلام قَدِ ارتَحَلَ مِن نَيسابورَ وهُوَ بِرِباط سعد ، فَوَقَعَ في نَفسِ الرَّجُلِ أن يَقصُدَهُ ويَصِفَ لَهُ أمرَهُ لِيَصِفَ لَهُ ما يَنتَفِعُ بِهِ مِنَ الدَّواءِ ، فَقَصَدَهُ إلى رِباط سعد ، فَدَخَلَ إلَيهِ ، فَقالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، كانَ مِن أمري كَيتَ وكَيتَ ، وقَدِ انفَسَدَ عَلَيَّ فَمي ولِساني ، حَتّى لا أقدِرَ عَلَى الكَلامِ إلاّ بِجُهدٍ ، فَعَلِّمني دَواءً أنتَفِع بِهِ . فَقالَ الرِّضا عليهالسلام : ألَم اُعَلِّمكَ؟ ! اِذهَب فَاستَعمِل ما وَصَفتُهُ لَكَ في مَنامِكَ . فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إن رَأَيتَ أن تُعيدَهُ عَلَيَّ . فَقالَ عليهالسلام لي : خُذ مِنَ الكَمّونِ وَالسَّعتَرِ وَالمِلحِ فَدُقَّهُ وخُذ مِنهُ في فَمِكَ مَرَّتَينِ أو ثَلاثا ، فَإِنَّكَ سَتُعافى . قالَ الرَّجُلُ : فَاستَعمَلتُ ما وَصَفَ لي ، فَعوفيتُ . عيون أخبار الرضا عليهالسلام- به نقل از عبد اللّه بن عبد الرحمان ، معروف به صفوانى -: كاروانى از خراسان ، روانه كرمان شد . دزدان به راهزنىِ آنان آمدند و مردى از ميان آنها را كه به فراوانى ثروت وى گمان داشتند ، در اختيار گرفتند . او مدّتى در چنگال آنان بود و او را شكنجه مىدادند تا خود را با دادن فديهاى از [دست ] آنان بِرَهاند . آنها او را در ميان يخ گذاردند و دهان وى را نيز از يخ ، آكندند و بستند . در اين هنگام ، يكى از زنانِ همراه راهزنان ، بر او دل سوزاند و او را آزاد كرد و وى نيز گريخت . اما پس از آن ، دهان و زبان وى آسيبى سخت ديد تا جايى كه وى را توان سخن گفتن نبود . پس از چندى به خراسان بازگشت . آنجا خبر على بن موسى الرضا عليهالسلام و اين را كه او در نيشابور است ، شنيد . پس در خواب ديد كه گويا كسى به وى مىگويد : «پسر پيامبر خدا ، وارد خراسان شده است . از او درباره بيمارىات بپرس . شايد درمانى به تو تعليم دهد كه بدان ، سود برى» . راوى مىگويد : جآن شخص گفت: در عالم رؤياج ديدم كه گويا آهنگ او كردم و مشكلى را كه بدان گرفتار آمده بودم ، نزد وى اظهار ساختم و او را از بيمارى خويش ، آگاهاندم و او نيز به من فرمود : «قدرى زيره و آويشن و نمك ، بردار و آرد كن و دو يا سه بار از آن در دهان خود نگه دار . بهبود خواهى يافت» . مرد از خواب بيدار شد . نه در آنچه در خواب ديده بود ، انديشيد و نه بدان اعتنايى كرد تا هنگامى كه به دروازه نيشابور رسيد . در اين هنگام به او گفتند : على بن موسى الرضا عليهالسلام از نيشابور ، بار سفر بسته و اكنون در رباط سعد است . در دل آن مرد ، چنين افتاد كه آهنگ وى كند و [بيمارى] خويش را براى او بيان دارد تا وى نيز دارويى سودمند برايش نسخه كند . بدينسان ، آهنگ وى در رباط سعد كرد . بر او وارد شد و به وى گفت : اى پسر پيامبر خدا! ماجراى من چنين و چنان بود و اكنون ، دهان و زبانم به سختى آسيب ديده است ، بهگونهاى كه با دشوارى بسيار مىتوانم سخن گويم . مرا دارويى تعليم ده تا از آن سود ببرم . امام رضا عليهالسلام فرمود : «مگر تو را تعليم ندادم؟ برو و آنچه را در خواب برايت نسخه كردم ، به كار گير» . آن مرد به امام عليهالسلام گفت : اى پسر پيامبر خدا! اگر صلاح مىدانى ، آن را برايم تكرار كن . فرمود : «قدرى زيره و آويشن و نمك ، بردار و آرد كن و دو يا سه بار از آن در دهان خود ، نگه دار . بهبود خواهى يافت» . آن مرد گويد : آنچه را برايم نسخه كرده بود ، استفاده كردم و بهبود يافتم .في بحار الأنوار: «وقعت فيه» .عيون أخبار الرضا عليهالسلام ، جلد 2 ، صفحه 211 ، حديث 16 ، إعلام الورى ، جلد 2 ، صفحه 57 ، كشف الغمّة ، جلد 3 ، صفحه 104 ، الثاقب في المناقب ، صفحه 484 ، حديث 413 كلّها نحوه ، بحار الأنوار ، جلد 62 ، صفحه 159 ، حديث 1 دانش نامه احاديث پزشكي : 1 / 398www.hadithcity.com .
راسخون
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.