حسن و قبح اخلاقی در امر و نهی شرعی /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

ـ حسن و قبح ذاتی ـ که آن را حسن و قبح عقلی نیز می گویند ـ به این دو سوال می پردازد که:آیا افعال ارادی بشر، ذاتاً خوب و بد هستند یا خوب و بد بودن آنها قراردادی از طرف خداست؟ مثلاً آیا دروغ گفتن، ذاتاً بد است یا چون خدا گفته دروغ بد است، بد شده است؟همچنین، آیا عقل ما ـ بدون استمداد از وحی ـ می تواند خوبی و بدی افعال ارادی بشر ـ لا اقل خوبی و بدی برخی از افعال ارادی بشر ـ را بفهمد یا نمی تواند بفهمد؟در پاسخ به این سؤال، سه نظریّه از سه گروه از مسلمین ارائه شده که به صورت اجمالی این نظرات را بیان و مورد بررسی قرار می دهیم.ـ نظر اشاعره


ـ حسن و قبح ذاتی ـ که آن را حسن و قبح عقلی نیز می گویند ـ به این دو سوال می پردازد که:آیا افعال ارادی بشر، ذاتاً خوب و بد هستند یا خوب و بد بودن آنها قراردادی از طرف خداست؟ مثلاً آیا دروغ گفتن، ذاتاً بد است یا چون خدا گفته دروغ بد است، بد شده است؟همچنین، آیا عقل ما ـ بدون استمداد از وحی ـ می تواند خوبی و بدی افعال ارادی بشر ـ لا اقل خوبی و بدی برخی از افعال ارادی بشر ـ را بفهمد یا نمی تواند بفهمد؟در پاسخ به این سؤال، سه نظریّه از سه گروه از مسلمین ارائه شده که به صورت اجمالی این نظرات را بیان و مورد بررسی قرار می دهیم.ـ نظر اشاعرهخدا تابع هیچ قانونی نیست، بلکه قانون آفرین می باشد. لذا نه نظام تکوین بر اساس قانونی به نام عدل آفریده شده، نه شرع بر اساس قانونی به نام عدل بیان شده است؛ بلکه هر آنچه خدا آفریده عدل است و هر آنچه تشریع کند، عدل است. هیچ فعلی نه ذاتاً حَسن و عدل است و نه ذاتاً قبیح و ظلم؛ بلکه عدل آن است که خدا بدان امر کند، و ظلم آن است که خدا از آن نهی کند. لذا افعال ذاتاً حسن و قبحی ندارند و مستقلّ از امر و نهی خدا، حسن و قبح و عدل و ظلمی نیست تا عقل آن را بفهمد. بر این اساس، حسن و قبح عقلی نیز بی معنی است.اشکال:1. چون شما، اختیار را هم منکرید، پس انسانهای بد مثل فرعون و ابوجهل ذاتاً این گونه خلق شده اند و بد بودن آنها نیز صرفاً از آن جهت است که خدا اینگونه افراد را بد و ظالم نامیده است.2. یک کافر نیز اعتقاد به ظلم بودن دروغ و خیانت در امانت و دزدی و ... دارد؛ حال آنکه او تابع شرع نیست. پس چگونه آنچه را که او ظلم می داند، همان است که خدا آن را ظلم خوانده است؟ پس یقیناً این گونه افعال، ذاتاً متّصف به این اوصافند و عقل نیز مستقلّ از شرع، این صفات را تشخیص می دهد. البته نمی گوییم تمام حسن و قبحها را تشخیص می دهد؛ بلکه اجمالاً می فهمد که برخی امور خوبند.3. اگر حسن و قبح، فقط به دستور خداست، پس آن کافری که مسلمان نشده، معذور است. چون مسلمان نبود که از شرع خبر داشته باشد و بداند که به دستور خدا، تحقیق برای یافتن دین حقّ، خوب است. بلکه او چرا باید برای اثبات وجود خدا و نبوّت و ... تحقیق کند؟ تنها چیزی که تحقیق در این امور را خوب معرّفی می کند، عقل است. عقل است که می گوید: حقیقت جویی، ذاتاً کار خوبی است. اگر چنین نیست، پس همه ی کفّار در کفر خود معذورند. چون اگر بخواهند به شرع عمل کنند، باید ابتدا وجود خدا و حقّانیّت دین برایشان اثبات شود. و برای اینکه دنبال اثبات این امور بروند، باید آن را عملی خوب و مصداق عدل و حقّ بیابند. حال آنکه می گویید: خوب و بد و عدل و ظلم را شرع معیّن می کند. لذا انکار حسن و قبح ذاتی، مستلزم انکار حسن و قبح شرعی هم هست.ـ نظر معتزلهآنچه خدا آفریده (نظام تکوین)، عین عدل است؛ و خدا بر اساس عدالت نیافریده؛ بلکه عدل از فعل او انتزاع گردیده است. از طرف دیگر، انسان، آزاد محض می باشد( نظریّه ی تفویض). لذا افعال او مخلوق خود اوست نه مخلوق خدا ؛ در غیر این صورت، جبر لازم می آید؛ و با اعتقاد به جبر، شریعت و تکلیف و ثواب و عقاب، همگی بیهوده خواهند بود. برخی از افعال انسان، حقیقتاً و ذاتاً خوب و عدل می باشند و برخی دیگر، ذاتاً بد و ظلم؛ و عقل ـ اجمالاً ـ این دو را تشخیص می دهد؛ و از جمله می فهمد که باید دنبال اثبات و یافتن حقّ برود؛ پس می رود و دین حقّ را می یابد و از طریق اثبات عقلانی دین، به حسن و قبحهای شرعی هم دست می یابد که عقل مستقلّاً نمی توانست آنها را بفهمد. خداوند متعال نیز در تشریع خود، همان چیزی را عدل خوانده که ذاتاً عدل است و آن چیزی را ظلم گفته که ذاتاً ظلم می باشد. لذا حسن و قبح شرعی، مؤیّد حسن و قبح عقلی می باشد.اشکال:1. از قول به اختیار تفویضی، انکار توحید افعالی لازم می آید. چون لاز می آید که خدا خالق افعال بشر نباشد.2. این درست که برخی افعال، ذاتاً مصداق ظلم می باشند و برخی دیگر، ذاتاً مصداق عدل؛ امّا خود عدل و ظلم هم ـ که وجود نعتی برای افعال دارند، و به اصطلاح فلاسفه، موجودِ فی نفسهِ لغیره می باشند ـ معلول و حادث می باشند؛ لذا علّت و محدِث می خواهند؛ و علّت و محدِث آنها خداست. پس خداست که عدل را عدل نموده و ظلم را ظلم؛ نه اینکه عدل و ظلمی مستقلّ از خدا وجود دارند، و خدا بر اساس آنها کار می کند. پس خدا عدل را آفریده، و ظلم نیز امر عدمی و نبود عدل است. آنگاه خدا امور دیگر را بر اساس همان عدلی که خود آفریده است خلق می کند. پس خدا بر اساس عدل نمی آفریند و بر اساس عدل حکم نمی کند، بلکه عدل را می آفریند و احکام خلقت خود را بیان می کند؛ لذا ما عدل تکوینی را از خلقت و عدل تشریعی را از فرمان او انتزاع می کنیم.ـ نظر حکیم شیعیخدا جمال و کمال محض می باشد. لذا آنچه از او صادر گشته، نظام احسن و اکمل خواهد بود؛ و فرض نظامی برتر از آنچه هست، فرضی است که به تناقض می انجامد. چون فرض نظامی برتر از این، فرض عالمی است که یا خدا قادر به آفرینش آن نیست، یا قادر است ولی بالفعل خالق آن نیست. اوّلی مستلزم آن است که کمال محض، کمال محض نباشد؛ که تناقض و خلف فرض می باشد. دومی نیز مستلزم آن است که خدا، حالت بالقوّه داشته باشد؛ که لازمه ی آن نیز کمال محض نبودن خدا (کمال محض) است. چون بالقوّه بوده در قیاس با بالفعل بودن، نقص می باشد. پس نظام موجود، نظام احسن و نظام اکمل می باشد. از این حسن و کمال عالم خلقت، تعبیر می شود به نظام عدل. چرا که در اوج اعتدال و توازن و هماهنگی است. پس صفت عدل برای خدا در ارتباط با نظام تکوین، صفت فعل می باشد؛ که ریشه ی آن صفت کمال و جمال است، که از صفات ذاتی اند.از جمله مخلوقات خدا، انسان مختار است به معنی امر بین الامرین، نه اختیار به معنی تفویض. لذا نه جبر، نه تفویض و نه انکار توحید افعالی.این انسان و جامعه و طبیعت و ارتباطات انسان با اینها و با خدا، همگی مخلوق خدایند؛ و همگی آن عدل تکوینی را دارا می باشند. و احکام شریعت، ما را مؤظّف نموده اند به حفظ این نظم در ارتباط خودمان با خدا و جامعه و طبیعت. لذا فرامین خدا بر اساس قانونی فراتر از خودش و حاکم بر خودش نیست؛ بلکه او مطابق با قوانینی که در تکوین نهاده، انسان مختار را امر و نهی نموده است. به این معنا که ـ در قالب امر و نهی ـ به او گزارش داده که طبق نظم تکوین، انتهای این راه، بهشت است و انتهای آن راه، جهنّم. پس این راه را برو و آن راه را نرو.امّا عقل از کجا می فهمد که چه چیزی خوب و عدل است و چه چیزی بد و ظلم؟عقل با نظر به نظم تکوین، بخشی از روابط حکیمانه را ادراک می کند، و از آنها حسن و قبح و باید و نبایدهایی را انتزاع می کند؛ همان حسن و قبحها و باید و نبایدهایی را خدا هم طبق نظام تکوین، به آنها فرمان می دهد. مثلاً عقل می فهمد که دروغ گویی یا غیبت باعث می شود که در نظام تکوین، روابط بین انسانها از هم گسسته شوند؛ و فوائد حاصل از وجود جامعه ی منسجم از بین برود. پس متوجّه می شود که دروغ را نباید گفت تا آن فوائد ـ که امور وجودی و کمالی اند ـ از بین نرود. یا می فهمد که زنا، باعث فروپاشی خانواده می شود؛ و فروپاشی خانواده، جامعه را به تزلزل می کشاند. لذا حکم می کند که از زنا پرهیز شود.حاصل آنکه طبق این بیان، خدا عادل است؛ به این معنی که او کمال محض می باشد و عدل (توازن و هماهنگی در نظام تکوین و تشریع و بین تکوین و تشریع و بین دنیا و آخرت و بین فعل و جزای آن) لازمه کمال محض بودن است در رتبه ی فعل. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image