اخلاق /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

اگر ما به پرستش خدا (براي رسيدن به رستگاري) نياز داريم، چرا خدا رستگاري ما را در گرو پرستش و عبادت خودش قرار داده است؟ و آيا حاجت گرفتن ما نيز در گرو پرستش اوست؟


براي رسيدن به جواب سوال مطرح شده بايد مقدمه اي بيان شود تا هر چه بهتر به نتيجه مطلوب رسيد. دليل نياز به عبادت همه موجودات عالم رشد مي کنند‎، و هرچه رشد مي کند، براي رشدش نياز به موادي دارد، در نتيجه همه موجودات نياز به مواد ديگري دارند براي رشدشان. البته اين رشد در گرو تغذيه از موادي است که متناسب با نياز او يا به بيان ديگر هم سنخ نياز اوست. تا بوسيله آن موادي که زمينه رشد و تکامل او را فراهم مي کند به حد کمال خود نائل بيايد. به طور مثال يک درخت نياز دارد به خاک، آب، هوا و نور تا به رشد برسد وميوه بدهد. همان گونه که بيان شد موادي که زمينه رشد يک موجود ديگر را فراهم مي کنند، بايد با آن نياز تناسب داشته باشند. مانند تناسب خاک براي رشد دادن گياه، چون در خاک مواد معدني است که گياه از آن تغذيه مي کند. اما يک درخت نسبت به سنگ هيچ تناسبي در رشد ندارد، يعني سنگ هيچ گونه زمينه اي را براي رشد گياه يا درخت فراهم نمي کند. همه حيوانات ديگر همين گونه اند، يعني چون که زنده هستند بايد تغذيه کنند با موادي که با رشد آنها هم خواني داشته باشد. همچنين انسان براي رسيدن به کمالش رشد مي کند، در نتيجه او هم نياز به چيز ديگري دارد براي رشد، با اين تفاوت که انسان دو جنبه دارد: يک جنبه مادي که بدن اوست، مانند ديگر موجودات نياز به موادي دارد که زمينه رشد جسمي او را فراهم کند. و جنبه ديگر انسان، روح اوست. که اين بعد هم نياز به رشد و تعالي دارد تا به کمال خود نائل آيد. در نتيجه روح هم چون رشد مي کند نياز به چيز ديگري دارد تا با آن به کمال برسد، اما روح چون مجرد است بايد موادي که براي رشدش استفاده مي کند به گونه اي باشد که بتواند اين جنبه را تقويت و رشد بدهد. اين مواد زمينه ساز رشد روح، همان عبادات است. چرا که عبادت يک حالت معنوي در درون روح ايجاد مي کند که به همين وسيله روح تعالي مي يابد وبه سرمنزل مقصود مي رسد. دليل دوم، نياز به عبادت انسان موجود کاملي نيست، هر موجودي که کامل نباشد درمقابل موجود کامل خضوع مي کند، در نتيجه انسان هم در مقابل موجود کامل خضوع مي کند. يکي از سنت هاي عمومي حاکم بر آفرينش اين است که موجود ناقص در مقابل موجود کامل خضوع مي کند به بيان ديگر هرگاه موجودي در برابر موجود ديگري احساس ضعف و نقصان نمود و او را قوي تر و کامل تر از خود بداند، به طور ناخودآگاه در درون خود نسبت به آن موجود احساس خضوع و تذلل مي نمايد، آنگاه براي بهره مندي از کمال و قوت و يا مصون ماندن از تعرض او، با انجام فعلي مناسب، خضوع و تذلل خود را ابراز مي نمايد. در بندگي اين احساس خضوع با عبادت خود را نشان مي دهد. با اين دو دليل نقش عبادت نسبت به کمال انسان و همچنين دليل نياز به عبادت مشخص شد. چرا بايد خدا را عبادت کرد خدا کامل مطلق است و هر چه کمالش مطلق باشد بايد مورد خضوع واقع شود، در نتيجه خدا بايد مورد خضوع واقع شود. همان طور که گفتيم عبادت يک نوع خضوع است که در مقابل خدا به خاطر کمالات لايتناهي که در او هست از فطرت انسان برخواسته مي شود و عقل هم اين خضوع را مي پذيرد، چرا که انسان غرض و غايت آفرينش جهان است ولي نه به اعتبار حيات مادي و طبيعي او، چون که از اين نظر هيچ گونه برتري بر ديگر موجودات طبيعت ندارد، تا غايت آفرينش آنها باشد، بلکه از جنبه حيات معنوي و کمال ويژه اي که از طريق عبادت و بندگي خدا به دست مي آورد او را غايت آفرينش کرده است. اين مطلب از عبارت لنبلونهم ايهم احسن عملاً به روشني استفاده مي شود زيرا مفاد اين جمله اين است که آنکه از نظر عمل احسن و برتر است ،مقصود خلقت جهان طبيعت است. چنانچه حديث قدسي که خطاب به پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است لولاک لما خلقت الفلاک نيز بيانگر اين حقيقت است. با توجه به مطالب بيان شده به اين نتيجه مي رسيم که در مجموعه نيازهاي انسان روح اصل و مبدأ حيات و شعور مي باشد. نيازهاي روحي و معنوي هم از اصالت و قدرت نامحدودي برخوردار مي باشند. گاهي به اشتباه نياز روحي و معنوي به علت ارتباط بين جسم و روح، تمايلات و نيازهاي معنوي و روحي با تمايلات مادي جابجا مي شود و نيازهاي غريزي شناخته شده به جاي نيازهاي معنوي ناشناخته قرار مي گيرد، و از آنجا که گرايشات و احساسات معنوي انسان نامحدود، بيحد و مرز است، به ويژه وقتي قدرت تخيل و تفکر هم به آن ضميمه شود. در اين حالت با اينکه نيازهاي غريزي روزانه اش اشباه شده باز احساس سيري نمي کند، لکن نمي داند چرا به طور جنون آسا به دنبال احتياجات مادي مي دود. دليل سرگرداني انسان اين است که در سرشت و فطرت او تمايل به بي نهايت گذاشته شده، هيچ چيز نمي تواند او را ارضاع کند تمايلات بي نهايت مثل قدرت نامحدود، علم نامحدود، حيات نامحدود و... در نتيجه بايد به دنبال علت اصلي نيازش که همان هستي نامحدود است بگردد، که اين هستي نامحدود همان پروردگار عالم است، چرا که فقط اوست که مي تواند اين نياز انسان را برطرف کند چون خودش در قدرت وعلم وحيات و... نامحدود است. در نتيجه بايد هر چه مي تواند به او نزيک شود تا اين احساس نياز به بي نهايت، ارضاع شود. به همين دليل نياز به وسيله اي دارد که او را به مبدأ هستي بخش نزديک تر کند، در اينجاست که نياز به عبادت خود را نشان مي دهد. به بيان ديگر عبادت خدا انسان را به هر چه زودتر و بهتر برطرف کردن ميل به بي نهايت واصل مي کند پس نقش عبادت مانند مصالح است براي ساختمان همان گونه که مصالح يک ساختمان را تکميل مي کند عبادت هم روح را تکميل مي کند. اما کمالي که روح به دنبال آن است کمال بي نهايت است که سرچشمه آن کمالات بي نهايت خداست و هيچ چيز ديگر غير از خدا نمي تواند انسان را به کمال خود برساند. به بيان ديگر انسان موجودي بي نهايت طلب است و فقط خداست که بي نهايت است، در نتيجه پاسخ صحيح بي نهايت طلبي انسان فقط خداست. البته بايد توجه داشت که کمال خواهي فطري و ذاتي انسان است و هيچ گونه اجباري در کار نيست همانگونه که قرآن کريم مي فرمايد قد تبين رشد من الغي راه رشد از راه کج و انحراف و پليدي آشکار و واضح شده هر کس هر کدام را که بخواهد مي تواند انتخاب کند، اما انسان به خاطر همان غريزه اش ،دنبال ارتقاء و صعود است ولي همانگونه که بيان شد گاهي به اشتباه اين راه را مي رود و از موجودي که محدود است کمال نامحدود را مي خواهد. و روح نامحدود طلب را در چهار چوب دنيا محصور مي کند. چرا براي حاجت گرفتنمان بايد خدا را عبادت کنيم با توجه به اين مسأله که صفت رحمت خداوند متعال نسبت به بندگان دو جنبه دارد: يک جنبه رحمت عام و ديگري جنبه رحمت خاص، رحمت عام همه موجودات را در بر مي گيرد چه مومن چه کافر، به طور مثال روزي دادن نسبت به مومن و کافر فرقي ندارد. به بيان ديگري خداوند به انسان چه مومن باشد چه کافر اگر تلاش لازم را داشته باشد روزيش را عطا مي کند. اما بعضي از خواسته ها و حوائج اين گونه نيستند يعني براي برطرف شدن آن حوائج شخص حتماً بايد مومن باشد. در نتيجه رسيدن انسان به بعضي از خواسته هايش در گروي تحت رحمت خاص در آمدن اوست، که لازمه شامل اين رحمت شدن، نزديکي و تقرب به خداست، که رسيدن به اين تقرب، به وسيله عبادت حاصل مي شود. پس براي اينکه انسان به حوائجش برسد بايد دنبال وسيله اي باشد تا او را به سرمنشأ برطرف کردن نيازهايش که همان خداست نزديک کند که اين وسيله همان عبادت است. در نتيجه گيري خلاصه اي از مطالب مطرح شده را بيان مي کنيم. چون انسان داراي بُعدي است بي نهايت طلب، نياز اين بعد را هم بايد يک موجود لايتناهي و بي حد وحصر، برطرف کند به همين منظور احتياج به وسيله اي دارد که او را با اين موجود بي نهايت پيوند بزند به همين دليل بايد متمسک به عبادت شود تا به کمالات خود نائل آيد. و همچنين، انسان براي رسيدن به حوائجش، که برطرف شدن حوائج هم به وسيله صفت رحمت خداست که اين رحمت بايد از نوع رحمت خاص باشد بايد متمسک به عبادت شود. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image