سینمای هالیوود /

تخمین زمان مطالعه: 20 دقیقه

در مورد سینمای هالیودی و اسلام ستیزی آن توضیح بفرمایید.


یکم . هالیوود و اسلام ستیزیامروزه قدرت پیام از مهم ترین عوامل اقتدار اجتماعی کشورها محسوب می شود. کسی که رسانه را در اختیار داشته باشد و خوب مدیریت و هدایت نماید، می تواند نقش کنترل اجتماع را به آسان و سریع در جامعه ایفا نماید. یکی از این کشورها که به خوبی توانسته از ابزار رسانه بهترین بهره برداری را بنماید. یکی از این کشورها که به خوبی توانسته از ابزار رسانه بهترین بهره برداری را بنماید، ایالات متحده آمریکاست. آمریکا هرگاه که عزم جنگی می کند یا می خواهد یکی از استراتژی های کلان خود را به اجرا درآورد، از هالیوود کمک می گیرد. در چنین مواقعی زبان هنر و رسانه ای آمریکا به گونه ای مصلحتی ارزشی می شود، یعنی قائل به تفکیک حق و باطل یا خیر و شر می گردند. در چنین حالتی به بیننده و یا شنونده اینگونه القاء می کند که باید یکی را انتخاب کنی. آمریکا همیشه خودش را در جناح حق می داند. اگر کسی هم با او مخالفتی داشت در جناح شیطان، شر یا آنتاگونیست قرار می گیرد و می گوید چون ما قدرتمند و برحقیم، در قبال سرنوشت انسان های دیگر هم به شدت مسئولیم و نباید بی تفاوت باشیم و وظیفه داریم نیروهای سرکش و متمرد و تروریست را بر سر جای خود بنشانیم. هالیوود در این عرصه بسیار یاور و کمک کار آمریکا بوده وهست. مثلاً سینمای هالیوود در مورد ویتنام کمک های بزرگی به دولت آمریکا نمود تا افکار عمومی جامعه آمریکا را جهت ورود به جنگ آماده سازد. [1] حال باید بدانیم که این تئوریسین های فرهنگی و سیاسی که صاحبان رسانه های سینمایی هالیوود نیز هستند، چه کسانی هستند و در صدد القاء چه چیزی هستند. قبل از اینکه بخواهیم مبحث اسلام ستیزی را مطرح کنیم، لازم است که در آمدی بر عقاید صهیونیست ها در زدودن دین و رواج باورهای غلط و خرافی در میان افکار مردم، داشته باشیم.هالیوود در جنگ سرد، روس ها را شر مطلق معرفی می کرد. آمریکایی ها تا مدت ها حتی در فیلمهای علمی، تخیلی و فضایی خود چهره شرور روسها را به تصویر می کشیدند. با فروپاشی شر مطلق (روسها)، و با گسترش موج بیداری اسلامی، سمت گیری هالیوود بیشتر به سمت اسلام و مسلمانان تغییر جهت داد. همانطور که گفته شد مسلمانان در دهه هشتاد کمتر هدف سینمای هالیوود قرار می گیرند، اما گام های پر شدتی که هالیوود با آغاز دهه 90 برداشت، گویا قرار است مسلمانان صریحاً جایگزین تابوی شر شوروی بشوند، چون از نظر منطق رسانه ای، شر مطلق از بین رفته و باید شر دیگری جایگزین آن شود تا درام هالیوود شکل بگیرد. لذا فیلم هایی ساخته می شود که در آنها انسان هایی با عقاید، آداب و ظاهر اسلامی هستند که منافع آمریکا را به خطر می اندازند. چهره های این انسان ها افرادی کریه المنظر، بی رحم و تروریست و از کشتن و کشته شدن خودشان ترسی ندارند، به تصویر کشیده می شود. شکی نیست که اتاق فکر هالیوود را تئوریسین های سیاسی خط می دهند، اینها هستند که با مبانی سازی هالیوود را تشویق به ساخت فیلم های اسلام ستیزی می نمایند. نظریات ساموئل هانتیگتون از جمله موراد است. هانتیگتون که زمانی مشاور سیاست خارجی کلینتون بود مقاله ای را تحت عنوان «مناسبات خارجی» در سال 1993 نوشت. این مقاله با تشویق و پی گیری همکاران و موسسات آمریکایی کامل شد و در سال 1996 با عنوان کتاب «برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی» منتشر گردید. به گفته او این موضوع یعنی برخورد تمدن ها موجب جنگ ها و درگیری های جهان نوین پس از جنگ سرد خواهد شد. در این کتاب تمدن های معروف و مهم را بر می شمارد و به گفته سنک سومباس از فلوریدا استناد می نماید که نهایتاً رویارویی اصلی بین دو تمدن اسلام و غرب است و هانتیگتون آشکارا مطرح می سازد که غرب نباید درباره بنیادگراهای اسلامی نگران باشد، بلکه باید درباره خود اسلام نگران باشد. این نظریه که به آرامی از گردونه بحث ها داشت خارج می شد، با حوادث 11 سپتامبر مجدداً توجه بسیاری را به خود جلب کرد بعضی معتقد بودند، آنچه در 11 سپتامبر اتفاق افتاد، تاییدیه و شاهدی بر نظریه هانتیگتون شد. لذا این دیدگاه دستمایه هالیوود شد و فیلمی که بنام «ترمیناتور 2» ساخته شد. در این فیلم نیروهای خیر بر ماشین ها که شر بودند غلبه پیدا کردند. همین مضمون در فیلم «دروغ های حقیقی» تکرار می شود اما این بار به جای ماشین ها، مسلمانان نیروی شر هستند که در مقابل آرنولد قهرمان اصلی فیلم قرار می گیرند. در این جا نیروهای شر و تروریست کسی جز مسلمانان نیستند.هالیوود در انحصار صهیونیسم:این مقدمه که صنعت سینمای هالیوود امروزه، در انحصار بزرگان یهود است، نیازی به اثبات مجدد ندارد و به قدری این موضوع روشن است که جمله معروفی در این زمیه نکته جالب توجه اینکه، یکی از مجلات صهیونیست ها به نام مومنت(Moment)در شماره اوت سال 1996 خود تحت عنوان«یهودیان هالیوود را اداره می کنند، خوب که چی؟»، به حقیقت این مطلب اقرار نموده و فعالیت یهودیان را درمطبوعات به گونه ای توجیه کرد.[2] لذا اطاله کلام نمی کنیم و به موضوعهایی که مورد توجه سینماگران یهودی است می پردازیم.با مرور اجمالیپروتکل های جهانی یهودبه سهولت می توان دریافت که صهیونیسم بین الملل به هدفی کمتر از تصاحب کامل دنیا و تشکیل حکومت واحد جهانی نمی اندیشد و برای نیل به این مقصود، ترویج خرافات دینی را بعنوان یکی از راهکارهای اساسی خود برگزیده است. سوء استفاده از برخی فرازهای تحریف شده کتاب تورات و ترویج این خرافات از طریق فیلم های سینمایی از همان آغاز در دستور کار صهیونیسم بین الملل قرار داشته و همین امر حجم گسترده ای از فیلم های ظاهرا دینی(ولی در باطن خرافی)را در تاریخ سینمای جهان پدید آورده است.[3]مقصود از خرافات دینی شوائبی است که آدمی بر مبنای تخیل نفس اماره به ساحت لایزال دین منتسب می دارد و این شوائب خیالی را عین حقیقت می انگارد. حال آنکه دین، جلوه ای از حقیقت رحمان است و خرافات، زاییده مکاید شیطان. همواره در کنار هر اعجاز موسایی، سامری به ساحری بر می خیزد و ادعای معجزه می کند. امروزه برای صهیونیسم، هیچ ساحری برتر از سینما و هیچ سحری مهیب تر از خرافات دینی نمی تواند مفید باشد. خرافات دینی یهود متکی بر چند رکن است. رکن اول: نگاه خرافی یهود نسبت به مفهوم شیطان. بر اساس این نگرش، شیطان مفهومی اهریمنی است که با قدرتی مخوف و ویرانگر در برابر اراده پروردگار قد علم می کند و با کمک پیروانش نسل آدمی را در معرض نابودی قرار می دهد .در آن گروه از آثار سینمایی که شیطان را اینگونه ترسیم کرده اند، انسان بی پناهی است که به چنگال شیطان اسیر شده و هیچ امدادی از جانب پروردگار به او نمی رسد. در این مهلکه، اراده خود او یا انسان های دیگر تنها سرمایه ای است که می تواند به آن امیدوار باشد. این باور خرافی و کودکانه تا کنون دستمایه آثار سینمایی متعددی قرار گرفته که فیلم هایی نظیر:جن گیر،طالع نحس،پایان روزگارووکیل مدافع شیطاناز آن جمله اند. [4]از دیگر خرافه های صهیونیستی که به سینما راه یافته: افسانه آخر الزمان و پیشگویی های مربوط به آن است که در فیلم هایی نظیر: نوستراداموس، آرماگدون و روز استقلال ردپایی از آن می توان یافت. بر اساس این افسانه، فاجعه ای عظیم حیات بشری را تهدید خواهد کرد و آخرین نبرد خیر و شر در جغرافیای خاصی از زمین به وقوع خواهد پیوست. وسعت فاجعه آن قدر است که انسان ها از مقابله با آن در می مانند و ناامیدانه به هوشمندترین و شجاع ترین نژاد بشری(یعنی آمریکایی ها) پناه می برند!مهمترین تأثیر این گروه از فیلم های خرافی آن است که حس اعتماد به نفس را در مخاطبین جهان سومی نابود می سازد و همزمان اعتماد و انقیاد نسبت به صاحبان اصلی دنیا را (که به زعم این فیلم ها آمریکاییان و یهودیان هستند) ترویج می نماید. در صورت مشاهده مکرر این قبیل فیلم های خرافی،مردم جهان سوم ظاهرا به آمریکا و باطنا به صهیونیسم بین الملل حق می دهند که چند صباحی در این عالم فانی حکومت و سروری کنند! زیرا وقتی فاجعه عظمی بروز کند، همین ها هستند که باید به داد مردم دنیا برسند و نسل انسان را از خطر نابودی برهانند![5] با پرداختن به موضوع آخرالزمان ترسیم مغرضانه از پیروان شیطان، کشورهای مشرق زمین و اسلامی را در این گونه فیلم ها به عنوان آنتاگونیست معرفی می کنند. یعنی شیطان از کشورهای اسلامی برمی خیزد و نیمه غربی عالم را مورد تاخت و تاز خود و یارانش قرار می دهد. به عنوان نمونه فیلم «جن گیر» به گونه ای ساخته می شود که اسلام یک هیولای باستانی ماقبل تاریخ است. در این فیلم، در خرابه های نینوای عراق گروهی باستان شناس مشغول حفاری هستند که با صدای اذان شروع می شود -وقت غروب از نظر مسیحیان وقت شیطانی است- ناگهان یک مقبره باستانی باز می شود و مجسمه شیطان آشور بیرون می آید، گویا روح شیطان که در وقت غروب و همزمان با صدای اذان از یک کشور اسلامی برخاست، به شهر جورج تاون در آمریکا می رود و در کالبد یک دختر آمریکایی حلول کرده و او را به یک هیولا تبدیل می کند و این دختر هم دست به جنایت های متعدد می زند. برخی مواقع هالیوود ارزش های اسلامی را به صورت ظریف به نفع خودش مصادره می کند و از آن خود می داند. مثلاً در فیلم گلادیاتور ژنرال «ماکسیموس» به صورت یک قدیس و انسانی ارزش گرا و اخلاقی و خانواده دوست ظاهر می شود، این شخص ریش دار ضد فساد است و به دنبال شهادت و عدالت طلبی است.خرافه دیگری که صهیونیست ها آن را در قالب سینمایی مصادره به مطلوب کرده اند، مسئله «ظهور ناجی» و «سفر به سرزمین موعود» است. اما ناجی این قبیل فیلم ها نه آن منجی است که بشریت در انتظار اوست.[6] حال این قالبهای ارائه شده را همراه با نظریه های نظریه پردازانی چون فوکویاما، هانتینگتون و برنارد لوئیس که اسلام را به عنوان عامل خشونت و شر معرفی می کنند، در کنار یکدیگر قرار می دهیم. نتیجه ساده است، فیلم هایی نظیر «هری پاتر» و «ارباب حلقه ها» که تقابل خیر و شر را نشان می دهند، ساخته می شود. و یا فیلم هایی که سعی در اثبات یک قوم به عنوان خیر و نژادی دیگر به عنوان شر هستند، اکران می شوند. صهیونیستها برای ترویج افکار و ایده هایشان سرمایه گذاری زیادی کرده اند. مثلاً در دهه 50 رژیم صهیونیستی میلیون ها دلار خرج کرد تا فیلم هایی همچون ده فرمان و بن هور ساخته شد. تا بتواند به نوعی حضور نامشروع اسرائیل در فلسطین اشغالی را توجیه کند.[7] اما شیوه های تقابل هالیوود با اسلام، شامل موارد دیگری نیز می شود که به طور خلاصه به هر کدام از آنها اشاره می کنیم.1- تبلیغ عرفان های سکولار و بدون خدای شرقی که به نوعی انحراف از مسیر خدای واقعی است.2- تهاجم فرهنگی و مقابله با مسلمانان با ترویج ارزشهای مادی گرایانه مثل انحرافات جنسی، خشونت و جادوگری و...3- بی تمدن و عقب مانده و تروریست جلوه دادن مسلمانان در فیلم هایی همچون محاصره و دروغهای حقیقی.4- برتر جلوه دادن یهودیان و قوانین آنها در تمام عرصه ها و تحقیر ادیان اسلام و مسیحی مثل فیلم دختر راهبه و یا فیلم هایی که علیه مسلمانان می سازند مثل فیلم کشتی های بلند، ماه، سحر و هدیه. 5- تبلیغ چهره ای اهریمنی از مسلمانان و سست کردن آنان در باورهای خود و تزلزل نسبت به تظاهرات دینی و شعائر مذهبی و از همه مهمتر، هویت اسلامی شان.6- استفاده از تصاویر مسلمانان در فیلمهای طنز و خنده دار، فیلمی به نام «دنبال کمدی در دنیای مسلمانان» ساخته البرت بروکز به نوعی توهین به مسلمانان بود.روی هم رفته هالیوود عمدتاً مسلمانان را عرب معرفی می کند، حال آن که حدود 15درصد مسلمانان عرب هستند. تصویر ارائه شده از مسلمانان در سینمای هالیوود مشخصاً به سه دوره تقسیم می گردد:از ابتدای تاسیس هالیوود تا شکل گیری دولت صهیونیستی؛ در این دوره سینمای هالیوود، مسلمانان را عمدتاً به صورت انسان های غیر متمدن، بدوی و احمق معرفی می کند.از زمان شکل گیری دولت صهیونیستی تا ظهور انقلاب اسلامی؛ در این دوره علاوه بر تصویر دوره اول، مسلمانان را اغلب به صورت انسان های غارتگر و و حشی نشان می دهد که یا پولدارانی احمقند و یا قدرتمندانی بی رحم که به کسی ترحم نمی کنند.از ظهور انقلاب اسلامی به بعد بویژه پس از یازده سپتامبر؛ در این دوره هم علاوه بر تصویرهای اول و دوم، شخصیت مسلمانان را عمدتاً به صورت خشک مقدس، متنفر از یهود و مسیحیت و تروریست نشان می دهند. زنان عرب را هم به صورت رقاصه، جادوگر، جنسی زبون و ذلیل در فیلم هایشان به تصویر می کشند.[8][1] قاسمی، علی، نقش هالیوود در اسلام ستیزی، فصلنامه مطالعات سیاسی، سال چهارم، شماره هفدهم ص102[2] میرلوحی، سیدهاشم، آمریکا بدون نقاب، ص 119[3] شاه حسینی، مجید، سینما و صهیونیست، ص11[4] شاه حسینی، مجید، سینما و صهیونیست، ص12[5] همان[6] همان[7] قاسمی، علی، نقش هالیوود در اسلام ستیزی، فصلنامه مطالعات سیاسی، سال چهارم، شماره هفدهم ص104[8] قاسمی، علی، نقش هالیوود در اسلام ستیزی، فصلنامه مطالعات سیاسی، سال چهارم، شماره هفدهم ص108 ((هالیوود و اسلام ستیزی، محمد جواد رمضانی ،نشریه الکترونیکی دعوت ، سال اول، پیش شماره اول، فروردین1385 ))دوم . هزاره‌گرایى :هزاره گرایى یکى از مسائل مهم در تاریخ و حوادث مربوط به آن بوده است. این تفکر بر این اساس استوار است که در ابتداى هر هزاره اتفاق مهمى رخ خواهد داد. “مجدد الفه سنه” یکى از مهمترین این آثار مسلمانان در این باره مى‌باشد. مسیحیان نیز به این تفکر معتقدند. آنها مى‌گویند که جنگ آرماگدون در ابتداى هزار سوم رخ خواهد داد. یعنى تا سال 2026 رسانه‌ها و جریان صهیونیسم مسیحى براى تبلیغات تفکرات صهیونیستى (اعم از یهودی، مسیحى و مسلمان) ابزارهاى فراوانى وجود دارد. 85 درصد سرمایه هالیوود متعلق به صهیونیست‌هاست. از این رو آنها به راحتى مى‌توانند جهت رواج نظریات خود به فیلم‌هاى سینمایى متوسل شوند (فیلم‌هاى آرماگدون، ماتریکس، شمارش معکوس تا آرماگدون امگا کد (یا مگیدو) و...) بسیارى از کارگردانان و بازیگران معروف سینما صهیونیست هستند و در خدمت منافع اسرائیل فعالیت مى‌کنند. از میان 1400 رادیوى مذهبى در دهه 90 در آمریکا 400 رادیو در دست بنیادگرایان پروتستان بود که در آن 8000 کشیش پیرامون نظریات صهیونیستى خود تبلیغ مى‌کنند. برنامه‌هاى تلویزیونى عامه‌پسند بنیادگران مسیحى حدود 60000000 بیننده در آمریکا دارد. آنها در فعالیت‌هاى خود تبلیغ مى‌کنند که صلح نتیجه‌اى در بر ندارد و باید به دنبال جنگ بود و با استناد به آیات انجیل اثبات مى‌کنند که اکنون در آخرالزمان حضور داریم. (نظریه جنگ تمدن‌ها) آثار این تبلیغات در آمریکا به حدى است که 25درصد مردم عملا به این فرقه پیوسته‌اند و اکثریت مردم آمریکا معتقدند به برکت حمایت دولتشان از رژیم صهیونیستى است که خداوند به آنها روزى و نعمت مى‌دهد. سایر مردم جهان نیز از این تفکرات بى‌بهره نیستند. سربازان اسپانیا شرکت کننده در جنگ عراق خود را نمایندگان مسیح مى‌دانند و از علائم جنگ‌هاى صلیبى استفاده مى‌کنند.مسیحیان صهیونیست معتقد به هفت مرحله یا هفت مشیت الهى هستند که در آخرالزمان به وقوع مى‌پیوندند. این مراحل عبارتند از:-1 بازگشت یهودیان به فلسطین-2 ایجاد دولت یهود-3 موعظه شدن بنى اسرائیل و دیگر مردم دنیا به وسیله انجیل-4 (حصول مرحله) وجد یا سرخوشى )Rapture( یعنى به بهشت رفتن کلیه کسانى که به کلیسا ایمان آورده‌اند. -5 دوره 7 ساله حکومت دجال (آنتى کراست، ضد مسیح) و فلاکت یهودیان و سایر به اصطلاح آنان مومنان-6 وقوع جنگ آرماگدون: در این باره در ادامه توضیح خواهم داد. -7 شکست لشکریان دجال و حکومت مسیح به پایتختى قدس (اورشلیم) یهودیان در این دوره به مسیح ایمان مى‌آورند. اهداف مسیحیان صهیونیست: -1 تشویق و دلگرمى در گفتگوهاى یهودیان و مسیحیان-2 مقابله با افکار ضدیهودی-3 آموزش با نگرش به ریشه‌هاى یهودى دین مسیح: این برنامه در 200 مدرسه با 100000 دانشجو اجرا مى‌شود. -4 اقدامات بشر دوستانه در میان پناهندگان یهودی-5 مخالفت بامقامات یهودى میانه‌رو که به دنبال روش‌هاى مصالحه جویانه براى صلح در فلسطین هستند. -6 سوءاستفاده از مسیحیت براى توجیه اعمال ضد حقوق بشر-7 آخرالزمان شناسى از کتاب مقدس در معرض تبدیل شدن به پیشگویى منجر به واقعیت براى اجراى بند هفتم با تبلیغ تفکرات تدبیرگرایى یا مشیت گرایى در میان عموم تلاش مى‌کنند تا این باور را به وجود آورند که مسائلى که رخ مى‌دهد همان است که در کتاب مقدس آمده و ما نباید با آنها مبارزه کنیم.مرحله ششم از مراحل هفتگانه آخرالزمان جنگى همه‌گیر آرماگدون )Armageddon(در جهان است که در آن همه زمین به سختى نابود خواهد شد. اصل این کلمه هارمجیدو (یا هارمگیدو)است. مکان وقوع این جنگ را صحراى مگیدو در شمال اسرائیل و کرانه غربى رود اردن است. در این مکان در گذشته شهرى استراتژیک بوده که در مسیر عبور از شمال به جنوب و شرق به غرب بوده است. جنگ‌هاى زیادى در تاریخ این مکان رخ داده است. در این جنگ میان نیروهاى خیر (یهودیان) و نیروهاى شر (مسلمانان از ایران و روسیه) رخ مى‌دهد و به همه دنیا کشیده مى‌شود. در صحیفه حزیقال نبى درباره آرماگدون آمده است: “باران‌هاى سیل آسا و تگرگ‌هاى سخت آتش و گوگرد، تکان‌هاى سختى در زمین پدید خواهد آورد. در صحیفه زکریاى نبى آمده است: “گوشت ایشان در حالى که بر پاهاى خویش ایستاده‌اند کاهیده خواهد شد و چشمان ایشان در جاى خود گداخته خواهد شد و زبان‌هایشان در دهانشان کاهیده خواهد شد.” بنیادگرایان این عبارت را حمل بر استفاده شدن بمب‌هاى اتمى و نوترونى در این جنگ مى‌دانند. اعتقاد به این جنگ تاثیر زیادى بر سیاست‌هاى داخلى وخارجى داشته است. جیمز وات وزیر کشور اسبق ایالات متحده در کمیته مجلس نمایندگان اظهار داشت: “به علت ظهور دوباره و قریب الوقوع مسیح نمى‌توانم خیلى در بند نابودى منابع طبیعى خودمان باشم.” ریگان رئیس جمهور اسبق آمریکا نیز بسیار تحت تاثیر تعلیمات دینى که توسط مادرش نل ریگان دیده بود، قرار داشت. وى مى‌گوید: “این نبى خشمگین حزیقال است که بهتر از هر کسى قتل عامى را که عصر ما به ویرانى خواهد کشاند را پیشگویى کرده است... این علامت آن است که فرا رسیدن آرماگدون دور نیست. ( منبع : هزاره‌گرایى، مهدى بیژنی، روزنامه رسالت ، 1387/02/23 )سوم . هالیوود و آخر الزمان:هالیوود در واقع یک نام استعارى و نمادین است که براى مدیریت امپراتورى تصویرى غرب انتخاب شده، والا یک شرکت توریستی است در حومه شهر لوس آنجلس آمریکا. منظور از هالیوود، نظام مدیریتى حاکم بر پروژه هاى تصویرى آمریکا به نحو اخص ومغرب زمین به نحو اعم است. در حقیقت اتاق فکرى است که تعیین مى کند، کدام سوژه وکدام مفهوم، دستمایه کار تصویرى قرار بگیرد. رویکرد هالیوود به بحث آخرالزمان، مثل دیگر رویکردهایش ناظر به فکر، برنامه ریزى و اندیشه قبلى است هالیوود صرفاً ا ز این جهت که آخرالزمان سوره ناب، بدیع، جذاب و تماشاگر پسندى است سراغ آخرالزمان نرفته است، بلکه مقاصدکاملاً جدى و نهفته اى در این رویکرد وجود داشته است اصولا آخرالزمان و پایان دنیا و باور این پدیده، مبنى بر یک کهن الگوى مشترک بشرى است که در ضمیر ناخود آگاه ابناى بشر نهادینه شده است چگونه مى توانیم بپذیریم که این دنیا، همین طور پیش برود و به پایان نرسد و اصولاً ضمیر ناخود آگاه ما این را نمى پذیرد که دنیا بدون پایان باشد. به همین دلیل براى این پایان، دوست داریم که تصویر ارائه کنیم. قرائت هاى مختلفى را در حوزه هنر، ادبیات وکسب دینى، نسبت به آخر الزمان براى ما ترسیم کرده اند و در اساطیر ملل متعدد هم، نقاط مشترکى که مى توانیم بیابیم، چند تا بیشتر نیست یکى از آن چند تا، آغاز آفرینش و پایان عمر دنیا است . قصه اى که تقریبا در اکثر قریب به اتفاق اساطیر ملل یافت مى شود و همین نشان مى دهد که ما ناگزیریم به آخرالزمان به عنوان یک سوره مستتر در ضمیر ناخود آگاه جمعى بشر بپردازیم خصوصاً که اگر براى مخاطب، بار محتوایى و معنایى و سیاسى هم داشته باشد و هالیوود در واقع، با این رویکرد به سراغ آخرالزمان رفته است . چون اولاً پدیده اى جذاب است آن چه که نیامده و پیشگویى مى شود، همیشه براى انسان جذاب است، دیگر این که روایت هاى متعدد و متفاوتى نسبت به این یک پدیده مى توانست اتخاذ کند و این تعدد روایت ما باعث مى شد، آن افکارى که اتاق فکر هالیوود تولیدکرده بود، خیلى راحت و از طرق مختلف به مخاطب منتقل شود به نوعى موضوع آخرالزمان، این پتانسیل را داشت که دستمایه اتاق فکر هالیوود قرار بگیرد و در جهت تزویج غیر مستقیم مفاهیمى که به گونه اى صهیونیسم بین الملل پى جوى آن بود، به کار رود از همان آغاز، یهودیان به دلیل نفوذى که در هالیوود داشتند، توانستند بسیارى از آموزه هاى توراتى را به فیلم هاى هالیوردى تشرى دهند اصولا نگاه آخرالزمانى در هالیوود، انواعى دارد که در نگره دینى، عمدتاً توراتى است ا لبته در آثار هالیوود، عامدانه، رویکرد توراتى نسبت به آخرالزمان به کار مى رود. اگر چه شباهت هایى هم بین آخرالزمان تورات و انجیل هست ولى انگار قرار بوده است، قرائت یهودى در نگره دینى هالیوود رعایت شود . همچنین نگاه به شیطان، نگاه به فرشته ها، نگاه به بهشت و دوزخ در سینماى هالیوود، باز به گونه اى توراتى است حال آن که اصولا وقتى هالیوود به سمت قرائت و روایت دینى مى رود، عمدتاً از تورات تأثیر مى پذیرد واما اهداف غرب از طرح سینما، آن چه اراده کند القا مى کند و بیننده هم این تأثیر را مى پذیرد و قبول مى کند )مگر بینندگان خیلى خاص (بدیهى است که غرب از این ظرفیت استفاده مى کند خصوصاً در شرایطى که تمام لوازم این صنعت را در اختیار داشته باشد. طبیعتا اهدافى که نظام استکبارى غرب دنبال مى کند، در سینماى او نیز منعکس مى شود. فرهنگ غرب در ذات خود، کاملا - مهاجم و سلطه گر است و سینما هم در همین راستا تعریف مى شود و اهداف هالیوود چندان از غایات نظام غرب دور نیستند . ما در فیلم هاى هالیوودى، انواع آخر الزمان را شاهد هستیم آخرالزمان تکنولوژیک، آخرالزمان طبیعى،آخرالزمان متافیزیک، آخرالزمان اسطوره اى و... مثلا آَخرالزمان اسطوره اى، آخرالزمانى است که در آن، موجوداتى و مفاهیمى از اعماق افسانه و از آن سوى تاریخ، از دنیاى افسانه ها و اساطیر ملل سر بر مى آورند و در شرایط کنونى، خطر ساز مى شوند و تقابل آن هاست که وقایع آخرالزمانى را ایجاد مى کند. در نگاه هالیوودى، اسلام به صورت یک خطر ما قبل تاریخى، یک خطر قدیم و باستانى از دیان تخم هاى هیولاهاى باستانى در یک فضاى مرموز ومدهوش متولد مى شود. آزاد مى شود و به صورت یک موجود مهاجم بیگانه در مى آید و نهایتا نسل بشر را نابود مى سازد. این موجود بیگانه، حتى خونش هم خطرناک است و اگر خونش را بریزى، با نیروى مخرب نهفته در خون خود، همه چیز را نابود مى کند. این مسأله ما را یاد چه مى اندازد؟ در اسلام، حتى خون هم مى تواند بر شمشیر غلبه کند و به گونه اى بر رقیب لطمه بزند . فرهنگ شهادت و استشهاد، همیشه کابوس دنیاى غرب بوده است. خط شیر فیلم هاى هالیوودى، از پیچیده گویى به سمت صراحت است . فیلم معروف مردى که فردا را دید که بازیگر معروف سینما اورسن ولز تک گویى و پلاتوهاى آن را اجرا کرده بر مبناى پیشگویى هاى نوستر آداموس خط آخرالزمانى مسلمانان را گوشزد مى کند و به نوعى شخصیت آخرالزمان منجى مسلمانان را به عنوان دجال غرب نشان مى دهد و این که، این همان آنتی کرایست معروف است که مى آید و دنیا را با خطر مواجه مى کند . به تدریج از دهه نود به این سو، فیلم ها، صراحت لهجه پیشه کردند و مسلمین را جناح باطل آخرالزمان و رهبر آنان را آنتی کرایست نشان دادند. ( نشریه موعود شماره 37 ص 12 برگرفته ازگفت وگو با مجید شاه حسینى.) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image