فلسفه /

تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه

لطفاً نظرات و عقاید سهروردی را بیان کنید.


پرداختن کامل به آرا و اندیشه های سهروردی در یک مقاله چند صفحه ای نه تنها مشکل بلکه غیر ممکن است. تأثیر سهروردی بر سنّت فلسفی اسلامی و تعقّل و انديشه ورزی بر هیچ فیلسوف و اندیشمندی پوشیده نيست، به حدّی که در تقسیم بندی مکاتب فلسفی، مکتب اشراق، یکی از 3 مکتب مهم و اساسی در بین مکاتبی است که در این سنّت فلسفی شکل گرفته اند؛ در این نوشتار سعی می نماییم تا حدّی که در ظرفیّت و گنجایش این مقال می گنجد، به معرفی شیخ اشراق و آرا و اندیشه های او بپردازیم. ابو الفتح یحیی بن حبشی بن امیرک، ملقب به شهاب الدین سهروردی مقتول به سال 549 هجری قمری در ، دهکده ای در حوالی زنجان کنونی به نام سهرورد به دنیا آمد. وی در مراغه و اصفهان به تحصیل پرداخت و آنگاه به سیر و سیاحت در ایران پرداخت و با صوفیه آشنا شد و مدّت درازی در اعتکاف و عبادت به سر برد.او در سیر و سفر از مناطق آناتولی و شامات گذر کرد و در حلب (سوریه امروزی) مَلِک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی او را ملاقاتنموده و مجذوب شیخ گشته و از او دعوت به عمل آورد تا در آن دیار بماند. او در آنجا ماند تا رشد، مهارت در فلسفه و بی احتیاطی در بیان اعتقاداتش، مخالفینش را علیه او شورانید و پس از این که ملک ظاهر از قتل وی امتناع کرد، شکایت را به صلاح الدین ایوبی بردند و چون صلاح الدین، سوريه را جدیداً از دست صلیبیون گرفته بود و نیاز به تأیید علما داشت، دستور قتل سهروردی را داد و در سال 586 يا 587 هجری وی در 38 سالگی کشته شد. سهروردی با وجود عمر کمی که داشت. حدود 150 اثر را از خود به جای گذاشت که می توان آن ها را به چند گروه تقسیم کرد. 1ـ چهار کتاب بزرگ نظری و تعلیمی است (سه رساله فلسفه مشايی ـ ارسطویی و چهارمی اشراق محض) که عبارتند از «تلویحات» «مقاومات» «مطارحات» و «حکمة الاشراق». 2ـ رساله های تعلیمی کوتاه که تلخیص کتب فوق به زبان ساده است. از قبیل «هیاکل النور»، «الالواح العمادیت»، «پرتو نامه»، «اعتقاد الحکماء»، «اللمحات»، «یزدان شناخت» و «بستان القلوب». 3ـ حکایات ساده و رمزی سفر نفس و مراتب نفس و اشراق. نظیر «عقل سرخ»، «آواز پر جبرئیل»، «الغربه الغربیه» «لغت موران»، «رسالة فی حالة الطفولیة»، «روزی با جماعت صوفیان»«رسالة فی المعراج» و «صغير سيمرغ». و نیز آثار دیگری که برای مطالعه بیشتر به منابع معرّفی شده مراجعه شود. سهروردی در تدوین و تأسیس مکتب اشراقی خویش، از آثار صوفيه و فلسفه مشايي به ویژه ابن سینا و مکاتب یونانی چون افلاطون و فیثاغورث و مخصوصاً حکمت ایرانیان قدیم بهره بسیاری برد.. بهترین منبع اصول عقاید مکتب اشراق، کتاب «حکمه الاشراق» است که در سال 533 هجری به مدت چند ماه و به تعبير سهروردی با القای روح القدس نگارش یافته است. این کتاب مشتمل بر یک مقدمه و دو بخش است. سهروردی در مقدمه حکمت الاشراق حکماء را به 4 دسته تقسیم می کند: 1. حکیم الهی که هم با فلسفه و هم با معرفت الهی آشناست؛ مثل فیثاغورث و افلاطون و خود او. 2. حکیمی که خود را با فلسفه بحثی و عقلی درگیر نمی کند و به معرفت الهی و اشراقي قانع است. مانند حلّاج و بسطامي و تستري. 3. فيلسوفي که با فلسفه آشنا، اما با معرفت الهي و اشراقي بيگانه است، مانند فارابي و ابن سينا. 4. طالب علمی که هنوز به هیچ مقامی نرسیده است. برتر از همه امام و قطب است که رأس سلسله مراتب روحانی است و آن همان دسته اول است. مفهوم شرق و غرب در نظر سهروردی مهم است. او غرب را دنیای ماده می داند که زندانِ روح است و شرق را عالم فرشتگان مقرّب. سهروردی در رساله «غربة الغریبه» به دنبال کشف اسراری است و جهان را هم چون غاری می داند که از طریق آن سالک به دنبال حقیقت سفر می کند تا به وطن اصلی «مشرق الانوار» برسد. در بخش اول کتاب حکمه الاشراق، راجع به منطق بحث می کند که عمدتاً مفاهیم ارسطویی را دنبال کرده است و نقدي هم بر تعاریف ارسطویی دارد. به عنوان مثال، بر اساس نظریه ارسطویی، تعریف منطقی، از جنس و فصل تشکیل یافته است. اما سهروردی بر اساس حکمت اشراقی خویش، تعریف یک چیز را عبارت از مجموع کيفيّات مخصوص آن چیز که فقط در آن شی موجود است مي داند و نيز ده مقوله ارسطویی را که محدود و محصور در اين جهان است نقد نموده و مي گويد: در این جهان مقوله های بی شماری وجود دارد که طبقه بندی ارسطويي آن ها را به حساب نیاورده است وی 9 مقوله اعراض را به 4 مقوله تقلیل می دهد. مقولاتِ نسبت، زمان، وضع، این، فعل و انفعال را تحت یک مقوله یعنی نسبت می آورد. و سه مقوله کیف و کم و حرکت را به آن اضافه می کند و کل مقولات را به 5 مقوله یعنی جوهر و کم و کیف و حرکت و نسبت تقليل می دهد. نمونه دیگر آنکه در منطق مشاء، جهت قضيه جزء محمول به حساب نمی آمد و لذا قضایا بر حسب جهت به ضروريه، ممکنه و ممتنعه تقسيم می شد، اما شیخ اشراق جهت را جزء محمول قرار داده و در نتیجه تقسیم فوق را لازم ندانسته و همه قضایای مذکور را به قضیه ضروریه برگردانیده و اسم آن را قضيه بتّاته گذاشته است. شیخ اشراق همان طور که در الفاظ و معانی و اصطلاحات و قواعد منطق مشا نظرات جدیدی ابراز نمود، در حکمت نیز اصطلاحاتی جدید وضع کرد. مثلاً واجب الوجود را نور الانوار، و عقول را انوار قاهره و نفوس را انوار اسفهبديه و عرض را هیئت و جسم را غسق، ناميد و هم چنین قواعدی جدید به عنوان قواعد اشراقی بوجود آورد که از جمله قواعد زیر است: 1ـ اصالت ماهیت و اعتباریت وجود: موجود مرکب از وجود و ماهیت است. حکمای مشاء، نه به طور صریح، اما معتقد به اصالت وجود و اعتباریت ماهیت بودند، یعنی که منشأ آثار خارجي و اثر جاعل را وجود شيء می دانستند نه ماهیت آن و ماهیت را امری اعتباری و انتزاعی می دانستند که حدّ وجود و منتزع از آن است. اما قاعده اشراق بر عکس اصالت ماهیت و اعتباریت وجود است؛ یعنی که منشأ آثار خارجی و اثر جاعل، نفس ماهیت است و وجود امری است اعتباری و انتزاعی. 2ـ تقسیم ماهیت به نور و ظلمت: شیخ اشراق با قول به اصالت ماهیت، عالم را مرکب از ماهيات می داند و آن ها را به اعتباری به نور و ظلمت تقسیم می کند. مقصود از نور، ظهور است و مقصود از ظلمت، عدم نور و عدمِ ظهور به طور مطلق. پس در واقع مقابل نور و ظلمت تقابل تضاد نیست. بلکه تقابل وجود و لا وجود است. نور خصوصیاتی دارد از جمله این که بديهي و بی نياز از تعریف است؛ زیرا اظهر از نور چیزی نیست، تا نور به وسیله آن تعریف و شناخته شود. و این نور دارای مراتب شدّت و ضعف است. نسبت نور به ظلمت مانند نسبت وجود به عدم است. مشائیان و قائلان به اصالت وجود، این خصوصیات را به وجود نسبت می دهند و بنابر این می توان گفت در حکمت اشراق، نور تقریباً مرادف و مساوق با وجود است. و حکمت شیخ اشراق حکمت نور است. همان طور که حکمت ملا صدرا حکمت وجود است. همچنین از نظر او جوهري كه مجرد از ماده و لواحق آن باشد مدرِك ذات خويش است و مدرِك ذوات ديگر ؛ آ گاهي از خويشتن و ماسواي خويشتن را حكيم اشراقي با نماد نور باز نموده است، چنانكه معني مقابل آن را با نماد ظلمت. اجسام از خود غايب و از غير خود نيز غافل اند و سهروردي آنها را جواهر غاسقه يا غواسق خوانده است؛ نام ديگري كه به آنها داده است برازخ است كه مفرد آن برزخ خواهد بود. برزخ حجاب بين نور اسفهبدي يعني نفس ناطقه ی انساني و جواهر مجرده ی آسماني است 1ـ جوهر: نوری که قائم به ذات است، نور 1.نور الانوار: واجب الوجود وپروردگار جهان محض و مجرد از ماده که قابل اشاره حسي نیست 2.انوار قاهره يا عقول: نور اقرب و انوار مجرده دیگر 3ـ تقسیمات نور 3. انوار اسفهبديه یک با نفوس ناطقه. 2ـ عرض: نوری که قائم به ذات نیست و قیامش به جسم و عرض و هیئت جسم است. مثل نور آفتاب و ماه و سایر انواع محسوس این عالم. 1ـ ظلمت جوهری: ظلمتی که بی نیاز از محل است «جوهر غاسق» مانند: اجسام. ـ تقسیمات ظلمت: 2ـ ظلمت عرضی: ظلمتی که بی نیاز از محلّ نیست همانند اعراض، رنگ، بو، طعم، شکل. 4ـ جسم مرکب از هيولي و صورت نیست ،بلکه بسیط است: اصل اساسی حکمت مشاء این است که جسم مرکب از هیولی و صورت است. اما شیخ اشراق این اصل را نمی پذیرد و جسم را بسيط می داند که حقیقتش مقدار است و قابل ابعاد سه گانه است. و جسم مطلق را که مقدار مطلق است، به این اعتبار که مستعدّ قبول صور نوعی و هیأت یعنی اعراض است، هيولي می نامد و به این صورت پایه و اساس فلسفه ارسطویی و مشائي را دگرگون می سازد. سهروردی، سسله طولیه فرشتگان را از طریق مثل افلاطوني نشان می دهد و به دلیل آنکه آن ها را ارباب انواع و یا انواع نوریه می داند و با فرشته شناسی زرتشتی متحد می سازد، فرشتگان را حکمرانان جهان و مدبّر آن معرّفی می کند که برترين آنها، بهمن یا نور اعظم يا نور اقرب است. و سلسله عرضیه فرشتگان که بر نفوس آدمی حکومت دارند، روح القدس یا جبرئیل است. هر نور سافل را به نور عالی، عشق و محبتی است. و هر نور عالی را به نور سافل، قهری و نورالانوار نسبت به همه قاهر است. کل هستی از برکت محبّت و قهر انتظام یافته است. انعکاس هر آنچه در حکمة الاشراق گفته شده و بررسی و شرح و تفسیر آراء و اندیشه های سهروردی مجال دیگری را مي طلبد که پرسشگر عزیز را به منابعی که معرّفی شده اند ارجاع می دهیم. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image