سیمای شکافنده دانشها /

تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه

امام محمد باقر(ع) تقریبا آغاز مرحله دوم از مراحل فعالیت پیشوایان را تشکیل مى دهد.بالجمله اگر پیشوایان مرحله نخستین وظیفه نگاهداشت اسلام را از خطرصدمه انحراف ، و مصونیت اسلام را به عنوان قانونگذار تحقق بخشیدند،کوششهاى پیشوایان مرحله دوم با فعالیت امام باقر(ع)آغاز گردید و برترى فعالیت آن بزرگوار این بود که به توده شیعه شکلى تفصیلى و خاص داده و آن را به حرکت در آورد،البته در چهار چوب تفصیلى مختص بخود.این توده شیعى، به عنوان توده مؤمن و نگاه دارنده خط حقیقى اسلام شناخته می شد و به عبارت دیگر همه کوشش امام این بود که به شیعه شکلى مخصوص بدهد وخصوصیات آنرا مشخص کند و آن گروه را بعنوان گروه مؤمن و ح


امام محمد باقر(ع) تقریبا آغاز مرحله دوم از مراحل فعالیت پیشوایان را تشکیل مى دهد.بالجمله اگر پیشوایان مرحله نخستین وظیفه نگاهداشت اسلام را از خطرصدمه انحراف ، و مصونیت اسلام را به عنوان قانونگذار تحقق بخشیدند،کوششهاى پیشوایان مرحله دوم با فعالیت امام باقر(ع)آغاز گردید و برترى فعالیت آن بزرگوار این بود که به توده شیعه شکلى تفصیلى و خاص داده و آن را به حرکت در آورد،البته در چهار چوب تفصیلى مختص بخود.این توده شیعى، به عنوان توده مؤمن و نگاه دارنده خط حقیقى اسلام شناخته می شد و به عبارت دیگر همه کوشش امام این بود که به شیعه شکلى مخصوص بدهد وخصوصیات آنرا مشخص کند و آن گروه را بعنوان گروه مؤمن و حافظ خطحقیقى اسلام بشناساند. تفاوت میان این دو مرحله آن بود که پیشوایان مرحله نخستین معناى تشیع را در نطاقى تنگ و مخصوص آشکار کردند زیرا آنان به چاره گرى هدف مهم خود یعنى محافظت اسلام از صدمه انحراف توجه داشتند در حالیکه پیشوایان مرحله دوم، بخصوص امام باقر(ع) فراز آمدند تا شیعه را بشکل حقیقى آن در آورند و در سطح عام ، چهار چوبى تفصیلى و دربرگیرنده به گروه شیعه بدهند و برنامه اش را تنظیم کنند. معناى این سخن آن نیست که پیشوایان مرحله نخستین براى ظاهر ساختن توده شیعه کارى نکردند، بلکه فعالیت آنان در این زمینه فعالیت ثانوى و ایجاد نظم مخصوص بود و این فعالیت در سطحى خاص توسط امام على(ع) صورت گرفته بود و امثال سلمان پارسى و ابوذرغفارى و عماریاسر و مالک اشتر و دیگران از شیعیان او بودند. نظر امت نسبت به امام باقر(ع) آمدن امام(ع) مقدمه اى بود براى اقدام به وظایف دگرگون سازى امت. زیرا امت،او را فردى منحصر از فرزندان کسانى مى شناخت که جان خود را فدا کردند تا موج انحراف که نزدیک بود معالم اسلام را از میان ببرد متوقف گردد.پس، آنان ازینرو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند که حکامى که به نام اسلام حکومت میکنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازه اى دورند که مفاهیم کتاب خدا و سنت رسول اکرم (ص) در یک طرف قرار دارد و آن حاکمان منحرف در طرف دیگر. وظیفه کشف سرپرست حاکمان و واقعیت منحرف آنان و نشاندادن دورى آنان از اسلام از وظایف پیشوایان مرحله نخستین بود و از خلال مساعى و فداکارى آنان، آن وظیفه انجام گرفت و آن مهم تحقق یافت. اینک امام باقر(ع) بر آن شد تا آن معانى و مساعى را بارور گرداند و براى مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى که تحقق یافته است و آن قربانیها و فداکاریهاى بزرگ، مجرد اعمال دلخواه نبود که عده اى براى پیروزى اسلام به آن برخاسته باشند و غیرت و حمیتى که نسبت به اسلام داشته اند آنان را برانگیخته باشد. بلکه آن فعالیتها، صورت منحصر فعالیتهائى است که با آن مواجه شده اند تا بنیان توده اى آگاه را پى افکنند که به اسلام، ایمان صحیح وآگاهانه داشته باشند. چنین توده اى را ، معالم و منطق و شرایط مخصوصى است و باید داراى دیدى متمایز باشند که آن را در شئون گوناگون حیات اسلامى بکار برند. اینجا امکان یافت که کوششهاى امام باقر(ع) به فزونى روى گذارد تا آنچه نیاکان گذشته او(ع) آغاز کردند، بنیان گذارد و از دستاوردهایى که درین میدان به آن صورت تحقق بخشیدند ، فایده برد. پس، خط تاریخى که با فداکاریها و کوششهاى امامان مرحله نخستین تجسم یافته بود، براى امام باقر(ع) و نزد امت اسلام مکان و منزلتى والاایجاد کرد و ما این منزلت و مقام را از خلال مسلمات بسیار تاریخ مى شناسیم. هشام خلیفه وقتى به امام(ع) اشارت میکند و مى پرسد که این شخص کیست؟ به او میگویند او کسى است که مردم کوفه شیفته و مفتون اویند. این شخص امام عراق است. در روایت حبابة الوالبیه آمده است که گفت:« در مکه مردى را دیدم که بین «باب »و«حجر» بر بلندى ایستاده بود. مردم پیرامون وى انبوه شده بودند و در مشکلات خود ازو نظر میخواستند و باب پرسشهاى دشوار را بر او میگشودند و او را رها نکردند تا در هزار مساله را به آنان فتوى داد. آنگاه برخاست و میخواست رهسپار شود که یکى با آوائى آهسته بانک برآورد که هان،این نور درخشان...و جمعى نیز که میگفتند این کیست؟ جواب شنیدند که او محمد بن على باقر، امام محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام است. از ابرش روایت است که وقتى هشام به امام باقر(ع)اشاره کرد و گفت این کیست که مردم عراق پیرامون او گرد آمده اند و ازو پرسش میکنند؟ گفت: این پیمبر کوفه و فرزند رسول الله و باقر العلوم است و مفسر قرآن. پس مساله اى را که نمیدانست از او پرسید. در موسم حج، از عراق و خراسان و دیگر شهرها هزاران مسلمان ازاو فتوى میخواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى پرسیدند و این امردلیل آن بود که او در دل توده هاى مردم جاى داشت. این واقعه اندازه نفوذ وسیع او را در قلوب توده هاى مردم نشان میداد. از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه هاى فکرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح و گفتگوهاى بسیار با امام (ع) بعمل آمد. ازو پاسخ میخواستند تا ویرا در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم به خاموشى وا دارند.کسانى بودند که از شهرى به شهرى سفر میکردند تا ازو(ع) پرسش کنند و در محضرش سؤالى طرح نمایند. همه این امور به این معنى اشارت میکند که در برنامه امام(ع) دقت بسیار به کار رفته بود و مردم او را دوست میداشتند و او به مردم علاقمند بود و در امت نفوذى گسترده داشت و این امردر بسیارى از شهرها واکنش پدید آورده بود. از پاره اى از نصوص چنین استنباط میشود که رهبرى مردمى او فراتر از جهان اسلام و تقسیمات گروهى و قبیله اى بود. نه اینکه رهبرى گروهى را بر عهده داشت و رهبرى برخى رانداشت. بلکه اگر گروههاى جدیدى به اسلام میگرویدند، آنان نیز به رهبرى او معترف بودند و روحا با وى پیوند داشتند. با وجود این که کشت و کشتار نژادى و قبیله اى در مدت خلافت امویان بین قبیله «مضر» و«حمیر»شعله ور بود، با اینهمه مى بینم ، اهل هر دو قبیله، یاران امام(ع)بودند. چندانکه شاعران رسمى شیعه از هر دو سوى مانند فرزدق تمیمى مغیرى و کمیت اسدى حمیرى در دوستى امام(ع) و اهل بیت اتفاق داشتند. این اندازه عاطفه توده اى و نفوذ وسیع، امام باقر(ع)را وارث کوششهاو فداکاریهائى کرده بود که در اعمال پیشوایان مرحله نخستین تجسم یافته بود. آن کوششها و فداکاریها، به پیشوایان آن مرحله فرصت داد تا به بیان و ارائه چهار چوب تفصیلى و واضح تشیع پردازند. امام(ع) نقطه گذارى را در حروف ابداع فرمود گفتیم که وظیفه مهم امام(ع) درین مرحله، رویاروئى با توضیح تفصیلى چهار چوب تشیع بود و نشان دادن صفات ممیز و برجسته آن بوسیله توسعه ونشر مفاهیم مکتب از سطح محدود و اشخاص معدود به سطحى وسیعتر،تا توده مردم را از حیث چون و چند پرورش دهند و اسلام حقیقى را مجسم سازند و براى همه شئون زندگانى چاره جوئى منطقى اسلامى بیندیشند. از دو راه امکان داشت که امام باقر(ع) درین زمینه براى تحقق بخشیدن به وظایف تاریخى خود اقدام فرماید: اول:راه گسترده آموزش از درون حوزه خود که آنرا به همین منظورتاسیس کرده بود. همچنین براى افزودن علما و طلاب علوم اسلامى و آموختن آداب آن،حوزه مزبور را بنا کرده بود. امام باقر(ع)در عصر خود،در مورد علوم اسلامى، مرجع یگانه جهان اسلام بود و علماى عصر او در برابر وجود مقدسش(ع)، فروتنى مى نمودند (1) و این معنى اعترافى بود به مقام شامخ علمى او. حوزه او براى صدها دانشمند و محدث که تربیت کرده بود پایگاهى بود. جابر جعفى گوید:«ابو جعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد».و محمد بن مسلم گوید: «هر مسئله که در نظرم دشوار مى نمود از ابو جعفر(ع) مى پرسیدم تا جائیکه سى هزار حدیث ازو سؤال کردم.» (2) ابن شهر آشوب از بقایاى اصحاب و تابعین برجسته و بزرگان و فقیهان اسلام بود.او از کسانى که از امام روایت کرده اند، عده اى بسیار را مى شمارد. از صحابه، جابر بن عبد الله انصارى و از تابعین،جابر بن زید جعفى و کیسان سختیانى و از فقیهان،ابن مبارک و زهرى و اوزاعى و ابو حنیفه و مالک وشافعى و زیاد بن منذر و از مصنفان، طبرى و بلاذرى و سلامى و خطیب بغدادى در تاریخ نویسى. دوم: از راه روبروئى امت با این چهار چوب.تقریبا در زندگى پیشوایان(ع)، نخستین بار بود که مفهوم تشیع به اعتبار اینکه عقیده گروهى آگاه است، تمرکز مى یافت و شکل روشن میگرفت و حدود آن عقیده مرزبندى میشد. تشیعى که در تفسیر اسلام، طریقى خاص داشت و ناچار باید در همه راه هاى جامعه اسلامى انتشار یابد. امام(ع)شیعیان خود را با چنین سخنانى توصیف مى فرماید: «همانا که شیعه ما،شیعه على،با دست و دل گشاده و از سرگشاده دستى و بى ریائى از ما طرفدارى میکنند و براى زنده نگاهداشتن دین،متحد و پشتیبان ما هستند.اگر خشمگین گردند، ستم نمیکنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمى گذرند.براى آن کس که همسایه آنان باشد برکت دارند و با هر کس که با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش میگیرند.» در جاى دیگر مى فرماید:«شیعه ما اطاعت خدا میکنند». اما در بعضى اوقات، مخالفان امام(ع)که رویاروى ایشان مى ایستادند، حالت مبارزه جوئى بخود میگرفتند و براى ذهنیات و افکار بیشتر مردم در این چهار چوب که امام بخاطر آن فعالیت میکرد و مردم بدان معتقد بودند،ارزشى قائل نمیشدند. ازین رو بود که امام(ع)با کمال روشنى در سطح امت شعارهاى خودرا مطرح مى فرماید: در روایتى آمده است که حضرت باقر(ع) همراه با حضرت صادق که همراه امام آمده بود، حج بیت الله به جاى آوردند.وقتى به مسجد الحرام رسیدند، هزاران کس در مسجد گرد آمدند. امام صادق(ع) با وجود حضور هشام بن عبد الملک،در محضر پدر بزرگوار خود ایستاد و مفهوم شیعه اهل بیت را با وضوح تمام براى حاضران به شرح باز گفت.او آشکارا و با بیانى روشن توضیح داد که شیعیان کسانى هستند که داراى این صفات و خصوصیاتند و آنان اصحاب روحانى و اجتماعى در جامعه مى باشند و وارثان حقیقى اهل بیتند. این آشکارا گوئى و صراحت در سطح توده مردم و در حضور هشام بن عبد الملک، گزافه گوئى و یا ماجراجوئى نبود که امام حساب آنرا نکرده باشد، بلکه موافق برنامه اى بود که براى خواستهاى آن مرحله ضرورت داشت و درحقیقت توضیحى بود که مردم از پیشوایان(ع) میخواستند و مسلمانان آن را ادراک میکردند و میدانستند که اینک مساله، همان مساله امام حسین(ع) نیست که با اخلاص براى حفظ اسلام جنگید و به شهادت رسید. بلکه مساله بالاتر و بزرگتر ازین تصور بسیطى است که آنها دارند.مساله عبارت از هدف و عقیده و رهبرى و برنامه ریزى الهى بود که در وجود امام حسین(ع) تجلى یافته بودو اینک دوباره متجلى شده است.و بسا که در عصرهاى گوناگون و نسل هاى مختلف همچنان برقرار باشد و بروز کند. این مساله، مساله اى بود که ناگزیر باید ملت را به آن توجه میداد و به شکلى واضح و تفصیلى و دربرگیرنده، به او مى فهماند تا او را عمیقا به حرکت درآورد و واقعیتى را که در آن زندگانى مى کنند دگرگون سازد. دلیل این مطلب چیزى ازین گویاتر نیست که امام باقر(ع)به خلیفه اموى وارد شد و خلیفه کوشید با استهزاء از امام(ع)پرسش کند و به او گفت : آیاتو فرزند ابو ترابى؟ و بعد سعى کرد او را خفیف گرداند.اما امام(ع)به این مسائل اهمیتى نداد بلکه در مجلس خلیفه به پاى ایستاد و خطابه اى ایراد فرمود تا رهبرى اهل بیت را توضیح دهد و مشروعیت آنان را در حکومت، آشکارا بیان کند.امام با دعوت خود و چنین آشکارا سخن گفتن ها و از گذرگاه این برنامه وسیع، و با رویاروئى صریح با امت در هدفهاى واضح، روزگارى نوین را مجسم ساخت. دشواریهایى که در راه برنامه امام(ع) روى داد در آن هنگام، زندگانى عمومى اسلامى به طور کلى نزدیک بود به هدفى دیگر که مغایر عقیده امام بود منجر گردد. عصرى که عصر امام باقر(ع)با آن آغاز گردید، آغازى نو بود که انحراف سیاسى در شکل هدف فکرى در آن خود نمائى میکرد و آن هدف فکرى، امتداد آن انحراف سیاسى بود که در مرحله نخستین از کارهاى پیشوایان(ع)از آن سخن گفتیم. انحراف سیاسى که پیشوایان مرحله نخستین با آن همزمان بودند، تحول یافت و در خلال این مدت یعنى در مدت هشتاد سال، یک هدف فکرى و عقیدتى ایجاد شده بود که با هدف و عقیده امام اختلاف داشت و از قرار ذیل بود: 1- این هدف و عقیدت به مرجعیت صحابه که از مهاجران و انصار وتابعین بودند واگذار شده بود و خود این مراجع میدانستند که رسول اکرم(ص) به فرمان حق تعالى،امام على(ع)را به مرجعیت سیاسى و فکرى برگزید به این اعتبار که عمق وجود شخص امام على(ع)در موجودیت دعوت مایه گرفته و بمثابه ستون دعوت اسلامى بود و پس از امام على(ع) نیز جانشینان اوشایسته این مقام بودند. خود مردم بخوبى میدانستند که پس از رحلت نبى اکرم(ص)،وقتى در سقیفه اجتماع کردند، این مرجعیت از امام على سلب شد. 2- اما مرجعیت فکرى به عنوان مرجعیت رسمى بى مددگار معطل مانده بود و درین مورد برنامه اى روشن موجود نبود تا این خلاء را پر سازد و این امر در عهد ابوبکر و عمر و عثمان روى داد که خلفاى سه گانه ضرورت مراجعه کردن به امام على(ع)و ارزش اعانت او را براى حل مشکلاتى که کار آنان را دشوار مى نمود،احساس کردند.گرچه میکوشیدند از مراجعه به آن امام(ع) خود دارى کنند (3) . پس از پایان عصر صحابه، عصر تابعین آغاز گردید و رفته رفته نزدیک بود تا عصر جدید یعنى تابعین تابعین نیز آغاز شود. در آن عصر، دولت اسلامى و جامعه اسلامى با مسائلى روبرو شد که بصورتى جدید، گرفتار این خلاء فکرى و سیاسى بود. علت این احساس عوامل زیر بود: الف- تابعین تابعین که از ابناى عصر بودند از مصادر اسلام محسوب مى شدند و از کتاب و سنت دور افتاده بودند و بواسطه بعد زمان از عهد نبى اکرم(ص)، جدا شده بودند.آن نسل از زمان و شرایط و مناسبات کتاب وسنت نبوى دور افتاده بود و ازین روى روزى بر آمد که در قرآن،معضلاتى مشاهده کردند که معلول دورى از زمان رسول اکرم(ص) بود. ب-آنان اعتقاد داشتند که پیامبر خدا(ص) هیچکس را به منظور اداره مکتب رسالت تربیت نفرموده و هیچکس را آماده مرجعیت فکرى و سیاسى نکرده است و آموزش خاص عقیدتى درباره کسى منظور نداشته است بلکه، همه آنچه رسول اکرم(ص) انجام داد- به نظر آنان- تنها این بود که رهبرى دعوت را به امت واگذاشت و مهاجر و انصار را ضمیمه یکدیگر فرمود تا پس از او دعوت را رهبرى کنند. ج- زان پس که حیات اسلامى گسترش یافت و از راه پیروزى نظامى به دسته ها و سرزمینها و دولتها پیوست، رویدادهاى گوناگون و شرایط و گروههابوجود آمد و افکار درهم ریخته و پیچیدگیهایى که هرگز پیش بینى نمى شد پیش آمد و براى نصوص تشریعى مفقود شده که از رسول اکرم نقل میکردند، راه حلى وجود نداشت، پس ناچار این نیاز پدید آمد که به غیر از کتاب و سنت، به دلایل و وسایل دیگر از قبیل استحسان و قیاس و غیر آن از انواع[ادله] اجتهاد که ملکه مجتهد است رجوع کنند.این امر باعث گردید که ذوق و اخلاقیات شخصى وارد قانونگذارى شود (4) . این سه وسیله مسلمانان را واداشت که با ضرورت جستجو درباره یک منشاء فکرى که با آن شرایط و اوضاع و احوال جدید هماهنگ باشد،پى ببرند، زیرا در بسیارى از مسائل نصى وجود نداشت و ناچار باید راه حلى براى آن مى جستند.شهرستانى درین مورد گوید:«ما بطور قطع میدانیم که حوادث و وقایع در عبادات و رفتار و کردار چندان است که به شمار در نمى آید و حدو حصرى ندارد و به طور قطع میدانیم که در همه رویدادها نصى موجود نیست وقتى نصوص محدود باشد، امر نا محدود را ضبط نمیکند، پس اجتهاد و قیاس لازم الاتباع و معتبر است چندان که براى هر رویدادى اجتهادى است » (5) . در چنین موقعیتهائى امکان نداشت که بتوانند این مرجعیت فکرى را قبول داشته باشند و به این اعتبار که مرجعیت فکرى به رهبرى سیاسى منتهى میشودآن را به اهل بیت مستند بدانند و اگر مرجعیت فکرى را به اهل بیت مى دادند، برنده ترین سلاح را به آنان تقدیم مى کردند که به آنان امکان میداد که به آسانى به مرجعیت سیاسى دست یابند. ازینرو در این عصر آغاز فعالیتهایى را مى بینیم و توسعه و گسترش مدارسى را ملاحظه میکنیم که گاهى به «راى » تکیه میکنند و گاهى به قیاس و استحسان و گاه به مصالح مرسله و عرف جریانهاى پیش آمد که ظهور آنها با خط مرجعیت اهل بیت(ع) اختلاف داشت و اشکارا نشان میداد که این پدیده در جامعه اسلامى بسى اوج گرفته و ریشه دوانیده است.اهل بیت(ع) بر عهده گرفتند که آن ادعاها را پاسخ گویند و تکذیب کنند. و به علت پاسخگوئى به این خطوط فکرى، خصوصیات مذهبشان را که داراى مرکزیت و قدرت است تاکید کنند. ابن جمیع میگوید: به جعفر بن محمد وارد شدم ،ابن ابى لیلى و ابو حنیفه نیز با من بودند. او به ابن ابى لیلى گفت:این مرد کیست؟ جواب داد: او مردى است که در دین بینا و با نفوذ است.امام(ع) فرمود:شاید به راى خود قیاس میکند؟ سپس رو به ابو حنیفه کرد و فرمود:اى نعمان، پدرم ازجدم روایت کرد که رسول خدا(ص) فرمود: نخستین کس که امر دین را به راى خود قیاس کرد، ابلیس بود که خداى تعالى به او فرمان داد:به آدم سجده بر!و او گفت: من ازو بهترم. مرا از آتش آفریدى و او را از خاک. پس هر کس که دین را با راى خود قیاس کند حق تعالى روز قیامت، او را با ابلیس قرین سازد.زیرا، او شیطان را بقیاس پیروى کرده است ». سپس امام جعفر(ع) آنگونه که در روایت ابن شبرمه آمده است به اوگفت : آیا قتل نفس گناهى بزرگتر است یا زنا؟ گفت: قتل نفس. امام(ع) فرمود:خدایتعالى در قتل نفس دو گواه مى پذیرد اما در زنا چهار شاهد باید. سپس پرسید: نماز بزرگتر است یا روزه؟ گفت: نماز. امام(ع) فرمود: چه گوئى در مورد حایض که روزه را قضا میکند و نماز را قضا نمى کند. واى بر تو، چگونه قیاس میکنى؟ از خداى بترس و دین را باراى خود قیاس مکن (6) . این نبردى که اهل بیت(ع) وارد آن شدند،از شدت تاثیر اهل راى کاست. چنانکه براى پیدا شدن مکاتبى که در راه و خط مخالف آن بود، ایجادآمادگى کرد و مدرسه حدیث بوجود آمد که براى حفظ احادیث و سنت و آثارو فتاوى صحابه و تابعین کوشید و براى تقویت آن به تبلیغ آغازید و در عین حال از اهل راى بد مى گفتند و در مقابل دستاورد اهل راى که در اخذ به راى و روى گردانیدان از احادیث تند روى داشتند،عکس العملى محسوب میگردید. اهل بیت(ع) بر ضد اهل راى ایستادگى کردند و درین کار به شعار معروفشان تمسک مى جستند که میگفت:«همانا که دین خدا با عقول سنجیده نمیشود».چه،این مکتب اهل راى به راهى مى رفت که تشریع اسلامى را تحلیل مى برد و نابود مى کرد و در مرحله بعد،خاصیت و صلابت و اصالت اسلامى تشریع راکه از ویژگیهاى قانونگذارى است از دست میداد و در اثنائى که اهل حدیث با جمود شریعت روبرو میگردید و معناى ظاهر نصوص اتخاذ مى شد، خاصیت نرمش و قابلیت تطبیق با شرایط گوناگون اجتماعى از کف مى رفت (7) . پی نوشتها : 1- منظور این است که مکتب تشیع را همگانى کرده و از جهت علمى و عملى توسعه بخشید چنان که فراگیرى آن بر هر فردى سهل و پیروى از آن بر هر کس که داراى فرهنگ اسلامى و عقل مذهبى باشد،پذیرفتنى بود. 2- مراة الجنان. 3- بحث در ولایت-صدر. 4- بحث در ولایت. 5- سلم الوصول ص 295. 6- اصول عمومى فقه،ص 329 نقل از حلیة الاولیاء،ج 3 ص 197. 7- اجتهاد و تقلید از مقدمه محمد مهدى اصفى ص 17-18. نویسنده: استاد عادل ادیبترجمه: دکتر اسد الله مبشرىمنبع: کتاب بررسى پیشوایان .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image