فصل هفتم : روزهاى پایانى حیات /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

نگرانى هاى پیامبرپرسش ۳۷ . آیا پیامبر از عقبگرد امتش به عصر جاهلیت و ایجاد شکاف بین آنها، پس از رحلت خود، نگران بود؟ آیات قرآنى و قرائن تاریخى، نشان مى دهند که پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله)، از آینده جامعه اسلامى سخت نگران بود و با مشاهده یک سلسله حوادث ناگوار، این احتمال در ذهن او قوّت مى گرفت که ممکن است گروه یا گروه هایى پس از درگذشت او، به دوران جاهلى باز گردند و سنن الهى را به دست فراموشى بسپارند.


نگرانى هاى پیامبرپرسش 37 . آیا پیامبر از عقبگرد امتش به عصر جاهلیت و ایجاد شکاف بین آنها، پس از رحلت خود، نگران بود؟ آیات قرآنى و قرائن تاریخى، نشان مى دهند که پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله)، از آینده جامعه اسلامى سخت نگران بود و با مشاهده یک سلسله حوادث ناگوار، این احتمال در ذهن او قوّت مى گرفت که ممکن است گروه یا گروه هایى پس از درگذشت او، به دوران جاهلى باز گردند و سنن الهى را به دست فراموشى بسپارند.این احتمال، موقعى در ذهن او قوّت گرفت که در جنگ احد (هنگامى که خبر دروغین کشته شدن پیامبر از طرف دشمن، در میدان نبرد، منتشر گشت )، با چشم خود مشاهده کرد که اکثریت قریب به اتّفاق آنان، راه فرار در پیش گرفته، به کوه ها و نقاط دور دست پناه بردند و برخى تصمیم گرفتند که از طریق رئیس منافقان، «عبدالله بن ابى»، از ابو سفیان امان بگیرند و عقاید مذهبى آنان آن چنان سست و بى پایه گردید که درباره خدا گمان بد بردند و افکار جاهلى به ذهن خود راه دادند. قرآن مجید، از این راز، چنین پرده بر مى دارد: (وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الاَْمْرِ مِنْ شَیْء)[1] ; «گروهى از یاران پیامبر، به اندازه اى در فکر جان خود بودند که درباره خدا، گمان هاى باطل، به سان گمان هاى دوران جاهلیت مى بردند و مى گفتند که آیا چیزى از امر (حاکمیت بر مسلمین ) براى ما هست»؟قرآن مجید در آیه دیگرى به طور تلویحى، از اختلاف و دودستگى یاران رسول خدا(صلى الله علیه وآله)خبر داده، مى فرماید: (وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرِینَ )[2] ; «محمد(صلى الله علیه وآله) فقط پیامبرى است از جانب خدا و پیش از او نیز پیامبرانى آمده و رفته اند ; هرگاه بمیرد و یا کشته شود، آیا شما به افکار و عقاید جاهلیت باز مى گردید و هر کس، عقب گرد کند، ضررى به خدا نمى رساند. خداوند، سپاس گزاران را سزاى نیک مى دهد».آیا عقل و خرد اجازه مى دهد که پیامبر گرامى، چنین امّتى را که در حال انحلال و اختلاف است، به حال خود واگذار کند و امام، حاکم و فرمانروایى براى آنان تعیین نکند.علاقه به ثبات وضع، الزام مى کند که پیشواى امّت، فرد لایق و شایسته اى را براى آنان انتخاب کند ; تا در حد امکان، از اختلاف و دودستگى و انحلال و ناپایدارى، جلوگیرى به عمل آورد.جامعه اسلامى آن روز، از گروه هاى مختلفى تشکیل شده بود و هر گروهى، هوسى را در سر مى پروراند ; جمعیت انصار از دو گروه معروف اوس و خزرج و گروه مهاجر، علاوه بر بنى هاشم و بنى امیه، از قبایل تیم و عدى تشکیل شده بود، و هر گروهى در این فکر بود که زمامدارى امّت و رهبرى جامعه از آن او باشد و رئیس قبیله وى، بر چنین مقامى تکیه زند.پیامبر با اطلاع و آگاهى از این امر، چگونه موضوع انتخاب رهبرى امّت را که مى تواند به بسیارى از اختلافات خاتمه دهد، به چنین جمعیتى واگذارده کرده و از این طریق، اختلاف و شکاف وسیعى در میان امّت پدید آورده است؟بزرگ ترین شکافى که پس از درگذشت پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) در صفوف مسلمانان به وجود آمد و ضربه شکننده اى بر وحدت و یکپارچگى آنان زد، اختلاف نظر در باب زعیم و حاکم اسلامى بود. اگر مسلمانان در این موضوع، دچار دودستگى نمى شدند، بسیارى از اختلافات در پرتو اتحاد کلمه در مسئلة فرمانروایى، ذوب مى گشت و نمودى نمى یافت ; ولى اختلاف در این امر مهم و اساسى، سرچشمه اختلافات دو دستگى ها، جنگ ها و فتنه هاى بعدى گردید و سرانجام، امّت واحدى را به صورت گروه ها و ملّت هاى پراکنده در آورد که گاهى نیز با هم به درگیرى و نزاع مى پرداختند. دغدغه در غدیرپرسش 38 . آیا پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در واقع، از طرح علنى جانشینى در غدیر خم واهمه داشت؟ نگاه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به جانشینى حضرت على(علیه السلام)، الهى بود و آن حضرت(صلى الله علیه وآله)، به حفظ آیین وحى مى اندیشید و طبیعى است که آشناترین فرد به کتاب و سنت و شجاع ترین و کوشاترین فرد، در راه گسترش اسلام را برگزیند. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با وضعیت جامعه آشنا بود. از این رو، از آغاز رسالت و در «یوم الدار» و سپس در موقعیت هاى گوناگون قبل و بعد از هجرت، به بهانه هاى مختلف و با بیان هاى متفاوت، ویژگى هاى حضرت على(علیه السلام) را یاد آور مى شد و از جانشینى اش سخن به میان مى آورد.[3] و سرانجام در آخرین حج و از سوى خداوند، مأمور شد تا در بزرگ ترین اجتماع مسلمانان در غدیر خم که برخى شمار آنها را بیش از یکصد هزار تن دانسته اند، آشکارا این مسئله را اعلام کند[4] و دغدغه مخالفت جامعه را نادیده بگیرد. به این آیه بنگرید:(یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ... )[5] ; «اى پیامبر! آن چه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنى، پیامش را نرسانده اى و خدا تو را از ] گزند[ مردم نگاه مى دارد...»بر اساس آن چه در شأن نزول این آیه آمده است، خداوند دستور داده است که رسول الله(صلى الله علیه وآله)، امیرمؤمنان(علیه السلام) را جانشین خود گرداند. با دقت در معنا و لحن فراز (وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ )[6] در آیه مذکور، چنین بر مى آید که با توجه به ترکیب جمعیتى موجود در غدیر و احتمال مخالفت علنى آنان، پیامبر از اعلام جانشینى در غدیر، دغدغه و هراس داشت و نزول آیه، به وى ایمنى بخشید و پیامبر از ولایت على(علیه السلام)سخن گفت و تمامى حاضران نیز بیعت کردند.[7] به گفته امام محمد غزالى، عمر خطاب، ابتدا در روز غدیر خم با حضرت على(علیه السلام) بیعت کرد ; ولى پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، تحت تأثیر هواى نفس و حبّ ریاست و جاه طلبى قرار گرفت و به آن بیعت پشت کرد.[8]در این عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسیار راهگشاست. خداوند، پیامبر(صلى الله علیه وآله)را از چه چیزى حفظ مى کرد و این «ناس»، چه کسانى بودند؟با توجّه به واقعیت خارجى و ایمن نماندن پیامبر(صلى الله علیه وآله) از شرّ زبان مردم و نیز با توجّه به این که سرانجام مسئله جانشینى امام على(علیه السلام) به سامان نرسید، بعید نمى نماید که مراد از واژه «یعصمک»، نگه دارى پیامبر(صلى الله علیه وآله) از هجوم فیزیکى و ناگهانى مردم باشد ; چنان که واژه «ناس»، بر مردم عادى و اکثریت نو مسلمان آن زمان دلالت دارد. سپاه اسامه و تثبیت جانشینىپرسش 39 . آیا میان اعزام سپاه اسامه و تثبیت جانشینى امیرمؤمنان(علیه السلام)، ارتباطى وجود دارد؟ پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در واپسین روزهاى زندگى اش در 26 صفر، فرمان داد لشکرى عظیم به فرماندهى جوانى به نام اسامة بن زید به سمت دورترین مرزهاى کشور اسلامى (مرزهاى روم ) رهسپار شود.[9] کالبد شکافى دقیق این جریان، نشان مى دهد که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در راستاى تثبیت جانشینى حضرت على(علیه السلام)، به چنین اقدامى دست یازید. دلایل این ادعا عبارتند از:1. در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، خالى کردن مرکز حکومت از نیروهاى نظامى و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود ; چون احتمال داشت پس از وفات پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، بسیارى از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامى در معرض تهدید قرار گیرد. آن چه این تصمیم گیرى را در نظر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)منطقى جلوه مى داد، دور ساختن مخالفان جانشینى حضرت على(علیه السلام) از مدینه بود. به اذعان مورخان، تمامى اصحاب نخستین و انصار، براى اعزام آماده شدند و در میان آنها، دو خلیفه نخست نیز وجود داشتند و هیچ نامى از على(علیه السلام)برده نشده است.[10]2. دقّت در ترکیب سپاه اسامه، نشان مى دهد تمام کسانى که احتمال داشت با جانشینى حضرت على(علیه السلام) مخالفت ورزند، ملزم بودند که در این سپاه شرکت جویند[11]و کسانى که به بهانه بیمارى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از اردوگاه به مدینه باز مى گشتند، با جمله تأکیدى «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة»[12] روبه رو مى شدند و در مقابل، یاران و موافقان جانشینى حضرت على(علیه السلام)، چون عمار، مقداد و سلمان، از حضور در این سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدینه به سر برند.[13]3. انتصاب جوانى 18 ساله[14] به مقام فرماندهى لشکر، اعتراضات بسیارى به همراه داشت و گروهى به کمى سن اسامه اعتراض کردند و رسول خدا(صلى الله علیه وآله)خشمگین شد و فرمود: او لیاقت امیرى لشکر را دارد. عمر نسبت به سن اسامه و فرماندهى او معترض بود[15]. عدم توجّه به اعتراضات اصحاب، جز از کار انداختن مهم ترین[16]دستاویز مخالفان جانشینى على(علیه السلام) مبنى بر جوانى او، هیچ توجیهى نداشت ; زیرا اسامة بن زید که از جهاتى چون سابقه مسلمانى، شرافت، شجاعت و کاردانى، سر آمد اصحاب به شمار نمى آمد و از نظر سنى حدود 15 سال از على(علیه السلام)کوچک تر بود ـ با توجّه به آن که در بسیارى از ویژگى ها با حضرت على(علیه السلام) قابل مقایسه نمى نمود ـ در مقام فرماندهى سپاهى عظیم و متشکل از اصحاب بزرگى، مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقاص قرار گرفت. لازم به ذکر است که خلیفه دوم در برابر این پرسش که چرا با على(علیه السلام) چنین برخوردى شده، مسئله کم سنى وى را بهانه کرد.[17]4. بر اساس سخنى از امیرمؤمنان(علیه السلام)، هدف از اعزام سپاه اسامه، تثبیت ولایت آن حضرت بوده است.[18] نماز ابوبکرپرسش 40 . آیا پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بیمارى آخر عمرش، ابوبکر را براى نماز به مسجد فرستاد؟ در این باره، توجه به چند نکته زیر لازم است:1. این مطلب از نظر تاریخى ثابت نیست و به گفته دکتر احمد محمود صبحى، این ماجرا، ساخته افرادى از طرفداران ابوبکر است که خواسته اند نصى براى خلافت ابوبکر دست و پا کنند.[19]2. برخى از شواهد تاریخى نشان مى دهد، که چون پیامبر بر اثر شدت بیمارى در حالت اغما قرار گرفت، عایشه این موضوع را به ابوبکر خبر داد و از او خواست تا به مسجد برود و نماز جماعت را اقامه کند. و چون پیامبر به هوش آمد و از قضیه مطلع شد، به مسجد رفته، ابوبکر را کنار زد و خود نماز جماعت را اقامه کرد. امیرمؤمنان(علیه السلام)معتقد بود که عایشه به ظاهر از طرف پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفته بود که ابوبکر به جاى او نماز بخواند.[20]3. به فرض این که پیامبر(صلى الله علیه وآله)، ابوبکر را به مسجد فرستاده باشد، این مطلب، دلیل افضلیت وى بر على(علیه السلام) نیست ; زیرا تعداد مواردى که حضرت على(علیه السلام) به جاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نماز خواند، بیشتر است و آن حضرت بیش از هر کس دیگرى، به جاى پیامبر نماز خوانده و علاوه بر این، افراد متعدد دیگرى نیز به جاى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، نماز جماعت اقامه کرده اند ; در حالى که هیچ کسى از این مسئله براى آنان، فضیلتى ویژه و به خصوص در راستاى خلافت و ولایت، استنباط نکرده است. برخى از این افراد، عبارتند از: سعدبن عباده، زیدبن حارثه، اباسلمه مخزومى، ابولبابه، عثمان، عبدالله ام مکتوم.[21] ماجراى روز پنج شنبهپرسش 41 . دستور پیامبر اسلام براى کتابت وصیت در آخرین لحظات عمر، چه بود و با چه عکس العملى مواجه شد؟ در روز پنج شنبه و چهار روز پیش از درگذشت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، نگرانى از اجراى توطئه مخالفان جانشینى خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام)، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) را بر آن داشت تا در زمانى که بسیارى از اصحاب در منزل وى جمع بودند، آوردن قلم و کاغذ را دستور دهد تا چیزى بنویسد که بعد از آن، امت گمراه نشوند. مخالفان حاضر در خانه پیامبر، به سرکردگى یک چهره شاخص، با اجراى این دستور مخالفت کرده، ضمن توهین به پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از نگارش این سند جلوگیرى کردند. درباره این ماجرا، که به واقعه «یوم الخمیس» شهرت یافت، نکات ذیل لازم به ذکر است:1. تاریخ در این جا تنها از یک تن نام مى بَرد که به مخالفت برخاست و در برابر این دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله) ایستاد و گفت: بیمارى و تب بر پیامبر غلبه کرده، هذیان مى گوید ; قرآن پیش شماست و کتاب آسمانى، ما را کافى است. او، همان خلیفه دوم بود[22] که موافقانى هم در آن جمع داشت. جابر بن عبدالله انصارى به مخالفت عمر و جلوگیرى از نوشتن وصیت پیامبراشاره مى کند.[23] امام بخارى در هفت جا از کتاب خود و مسلم در سه جا از کتاب خود نوشته اند که عمر بن الخطاب، این تعبیر را نسبت به پیامبر داشته است.[24]2. گروهى با عمر مخالفت کرده، گفتند حتماً باید دستور پیامبر اجرا گردد ; بروید قلم و کاغذى بیاورید تا آن چه مورد نظر اوست، نوشته شود، و برخى جانب عمر را گرفتند و از آوردن قلم و دوات جلوگیرى کردند. پیامبر از اختلاف و سخنان جسارت آمیز آنان سخت ناراحت شد و گفت: برخیزید و بروید که نباید در حضور پیامبرى، نداى اختلاف برخیزد.3. پیامبر(صلى الله علیه وآله) تصمیم گرفت که موقعیت خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام) را که در طول بیست سال گذشته، در غدیر خم و به صورت شفاهى اعلام داشته بود، به طور کتبى و صریح، تحکیم کرده، سندى زنده پیرامون موضوع خلافت به یادگار بگذارد. در دیدار خلیفه دوم و ابن عباس، چون سخن از امیرمؤمنان(علیه السلام) شد، عمر از وى پرسید: آیا ] امیرمؤمنان[ بر این باور است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) او را منصوب کرده است؟ ابن عباس گفت: آرى و علاوه بر این، من از پدرم عباس در این باره پرسیدم و او نیز تأیید کرد. عمر گفت: آرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره وى مطلبى بود که حجت نتواند بود. آن حضرت در هنگام بیمارى، سر آن داشت تا به اسم او تصریح کند ; اما من به خاطر اسلام، از این کار ممانعت کردم![25]4. بنا به نقل مورخان و محدثان اهل سنت، ابن عباس در حالى که اشک چونان سیل بر گونه هایش جارى بود، مى گفت:تمامى مصیبت و بدبختى همان است که با اختلاف و شلوغ کارى خود، مانع از نوشتن کتاب توسط رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شدند و گفتند که رسول خدا هذیان مى گوید.[26] پی نوشت ها: [1]. آل عمران (3 )، آیه 153 .[2]. آل عمران (3 )، آیه 144 .[3]. ر. ک: محمدى رى شهرى و همکاران، موسوعة الامام على بن ابى طالب(علیه السلام) فى الکتاب و السنة و التاریخ، ج 2، ص 23 ـ 260 .[4]. الغدیر، ج 1، ص 214 .[5]. مائده (5 )، آیه 67 .[6]. همان .[7]. سیره رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، ص 672 .[8]. ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 19، ص 328 .[9]. طبقات الکبرى، ج 2، ص 189 .[10]. همان .[11]. محمد رضا مظفر، السقیفه، ص 81 و 77 .[12]. محمد بن عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، تصحیح شیخ احمد فهمى محمد، ج 1 ص 14 .[13]. السقیفه، ص 81 .[14]. طبقات الکبرى، ج 2، ص 189 .[15]. الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 335 .[16]. طبقات الکبرى، ج 2، ص 189 .[17]. شرح نهج البلاغه، ج12، ص 82 .[18]. بحارالانوار، ج 38، ص 173 .[19]. سیره رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، ص 676 ; به نقل از نظریة الامامة عند الاثنى عشریه، ص22 .[20]. شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 197 .[21]. ر.ک: بحارالانوار، ج 22، ص 249 .[22]. عبدالرحمن احمد البکرى، من حیاة الخلیفة عمربن الخطاب، تعلیق سید مرتضى رضوى، ص 101 ـ 107 .[23]. هیثمى، مجمع الزوائد، ج 4، ص 390 و ج 8، ص 609 .[24]. صحیح بخارى، کتاب المرضى، باب 17 ; کتاب الجهاد، باب 172 ; کتاب مغازى، باب 78 ; کتاب الاعتصام باب 26 ; صحیح مسلم، کتاب وصیت، باب 5 .[25]. شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 21 .[26]. طبقات الکبرى، ج 2، ص 242 ـ 245 . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image