تاریخ /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

آيا فقط همان بيماري ايوب که توسط شيطان رخ داد، در غير اين صورت اين 2 نفر کجا با يکديگر ديدار کرده اند و چه چيزي گفته شده است بين اين 2 نفر؟


مشهور ميان ارباب تفسير و تاريخ آن است که حضرت ايوب، پسر (اموص) پسر (رازخ) پسر (عيص) پسر اسحاق پسر ابراهيم است و مادرش از فرزندان لوط بود. ايوب از پيغمبران الهي است که خداوند نعمت هاي فراواني به او ارزاني داشته است، در ميان فرشتگان از ايمان و زهد و عبادت ايوب سخن به ميان آمد و مي گفتند در روي زمين کسي به پايه ايوب نيست. شيطان گفتگوي فرشتگان را شنيد و از اوصاف ايوب و عبادت و سپاس گذاري او سخت متأثر شد و برآشفت، زيرا همّ و غم شيطان اين است که انسان مومن و صالحي را گمراه کند. و دل عابدي را در گرداب وسوسه اندازد. از اين رو به سوي ايوب شتافت تا او را گمراه سازد. شيطان کوشيد تا به دل ايوب راه يابد و دنيا و مظاهر فريبنده اش را در نظرش زيبا جلوه دهد و او را نسبت به عبادت بي رغبت کند، وقتي شيطان فهميد او از بندگان مخلصي است کهنمی توان بر او تسلّط يافت ، به نزد پروردگارش شتافت، چرا که شيطان در آن زمان از رفتن به سوي آسمان ها ممنوع نبود و تا نزديک عرش راه داشت، و عرضه داشت، بنده ات ايوب که ترا عبادت مي کند و تو را تسبيح مي کند اين کار او از روي اخلاص و قصد قربت نيست، بلکه اين عبادت و تسبيح را در عوض نعمت هايي که به او داده اي انجام مي دهد، تا مال و جلالش را عظمت دهي و بيفزائي و اگر اين نعمت بي کرانت را از او بگيري و اين ثروت را از او بگيري ديگر زبان او به تسبيح و عبادت گشوده نمي شود. خداوند فرمود: ايوب بنده مومني است که مرا از آن جهت که شايسته ستايشم مي ستايد و از آن جهت که سزاوار ذکر و عبادت هستم ياد مي کند. و از حب دنيا و از آلودگي و اغراض پاک و منزه است. اما براي اينکه چراغ ايمان او تابناک تر و اندازه صبر و يقينش جلوه گر شود من هم اکنون مال و منالش را در اختيار تو گذاشتم و شيطان با ياران خود به سوي ايوب رفت و هر يک را بر قسمتي از ثروت و مکنت ايوب گماشت و در مدت کوتاهي تمام ثروت هاي او از جمله گوسفندان و زراعت هاي او را از بين بردند و ايوب تهي دست و نيازمند شد. در اين هنگام شيطان به صورت پير مردي حکيم در آمد و نزد ايوب رفت و گفت: سراسر دارائيت آتش گرفته، گاو و گوسفند و شترانت هلاک شده اند و مردم از اين بلاهائي که بر سرت آمده شماتت مي کنند، مردم مي گويند: عبادت ايوب از روي غرور و نماز و زکاتش براي ريا بود. اگر خدا بر دفع شر و جلب خير قادر بود ايوب را چنين بدين مصائب نمي سپرد خدا اين بلاء را بر سر ايوب آورد تا دشمنانش را شاد و دوستانش را غمگين سازد شيطان تصور مي کرد اين دسيسه ها، ايمان ايوب را متزلزل مي کند ولي ايمان ايوب قويتر و دلش از تقوي آبادتر از آن بود که با اين حوادث متزلزل شود. از اينرو در جواب شيطان گفت: آنها همه عاريتي از جانب خدا بود، که روزي از ما مي گيرد. ما روزگاري از آن بهره برديم و شکر آن نعمت بر عهده ما بوده است و اکنون که از ما گرفته است باز در بلايش صابر و شاکريم. شيطان دام ديگر گستراند از اينرو عرضه داشت، پروردگارا اگر چه ايوب در برابر نعمت، شکر و در مقابل مصيبت، صبر کرد ولي صبر و شکر او از روي دلگرمي به فرزندانش است. زيرا اميدوار است که آنها زير بغل هاي او را بگيرند و بازويش را نيرومند سازند و مال از دست رفته را دوباره باز يابند. ولي اگر فرزندانش را از او بازگيري يقين دارم که کفر و انکار خواهد ورزيد و راه جهل و عناد خواهد گرفت، چون مصيبتي گران است! بعد از مرگ فرزندان ايوب، شيطان به صورت مردي به نزد ايوب آمد و گفت: نبودي ببيني که چگونه استخوان هاي فرزندانت درهم شکست و از اين دنيا رفتند، با اينکه اين همه خداي خود را عبادت کردي خداوند به تو هيچ توجهي نکرده و تمام فرزندان تو را از بين برده است. ايوب از اين خبر اشک حسرت ريخت اما در جواب او گفت: خداوند خودش عطا فرموده و خودش هم باز پس گرفت، آنگاه سجده روي بر خاک نهاد و شيطان را بر آتش خشم و حسد سوزاند. بار ديگر شيطان گفت پروردگارا مال و اولاد ايوب به باد فنا رفت ولي او هنوز از نعمت تندرستي و عافيت برخوردار است و به آن اميد تو را عبادت مي کند خداوند متعال چون از صبر و ايمان و پايداري پيامبرش واقف بود، او را مبتلا به بيماري نمود. روزگاري بر اين منوال بگذشت و حدود 7 سال بر اين بيماري بود، به طوري که دوستان و آشنايان به علت طولاني شدن بيماري و خسته شدن پرستاران، از دور او متفرق شدند و تنها همسر مهربان و با عاطفه اش نزد او ماند که شبستان تيره و سرد زندگانيش را از نور و حرارت قلب پر محبتش روشن و گرم مي ساخت. شيطان از مشاهده ايمان و يقين ايوب سخت به کار خود فرو ماند. و با ياران خود به گفتگو پرداخت و يکي از شياطين به او گفت. به وسيله همان حيله اي که آدم ابوالبشر را از بهشت بيرون راندي، ايوب پيامبر را هم فريب بده. شيطان از شنيدن اين سخن خوشحال شد. و نزد همسر ايوب رفت چرا که آدم را نيز به وسيله همسرش مقهور ساخت. شيطان خود را به صورت مردي در آورد و خوشيها و نعمت هاي پيشين را در برابر او مصوّر و مجسّم کرد و سوز تأثرش را بر انگيخت و خستگي و نوميدي اش را دو چندان ساخت. زن به سوي ايوب رفت و گفت، تا کي خداوند مي خواهد تو را رنج و عذاب بدهد، آن همه مال چه شد؟ آن فرزندانت کجا رفتند؟ دوستان و آشنايانت کجايند؟ جواني و عزت و جاه و جلالت کو؟ ايوب فرمود: شيطان تو را در دام وسوسه هاي خود اسير کرده، آيا بر عزّت گذشته و فرزندان جان سپرده ات افسوس مي خوري؟ زن گفت: چرا از خدا نمي خواهي تا تو را از اين مصيبت و بلا نجات بدهد؟ ايوب فرمود: روزگار عزت و سلامت چند سال دوام داشت؟ زن گفت 80 سال. ايوب فرمود! چند سال است که در رنج و بلا به سر مي بري؟ زن گفت: 7 سال، ايوب فرمود: از خدا شرم مي دارم که پيش از آنکه روزگار بلا با دوران نعمت برابر شود، رفع گرفتاري ام را از او بخواهم. ولي گمان مي کنم ايمان تو رو به ضعف نهاده و دلت از تحمّل قضاء الهي تنگ شده. قسم به خدا اگر روزي از اين رنج و درد رهائي پيدا کردم تو را صد تازيانه خواهم زد هم اکنون از نزد من دور شو تا خداي تعالي قضاء و مشيت خود را روان سازد. ايوب چون خود را تنها و بي پرستار ديد از روي تضرّع نه از روي خشم و ناشکيبائي دست به آسمان بلند کرد و گفت: بارالها رنج و درد و گرفتاري و مصيبت مرا فرا گرفته و تو ارحم الراحميني، در اين هنگام درست برابر با همان وقت بود که ايوب دوره امتحان خود را با قوت ايمان و ايستادگي در برابر شيطان پشت سر گذاشت. از اينرو پروردگار دعايش را مستجاب کرد و به راز و نيازش توجه کرد. و به سوي او وحي فرستاد که: پاي خود را به زمين بکوبد تا چشمه اي سرد و گوارا بجوشد. و با آن چشمه بدن را شستشو بده تا تندرستي و نيرومندي به تو باز گردد. ايوب فرمان الهي را عمل کرد و هيچ اثري از رنج و نقاهت در او باقي نماند. در همين حين همسر ايوب نزد او آمد تا به کار خود که پرستاري و غمخواري بود ادامه دهد. ولي اين بار بجاي ايوب جواني خوش سيما و نيرومند يافت. نزديکتر آمد و وقتي از ماجرا آگاه شد خدا را سپاس گفت و آنگاه براي اينکه ذمّه ايوب از عهدي که درباره تأديب همسر خود بسته بود آزاد شود، خدا به او وحي فرستاد که يک شاخه کوچک که مشتمل بر صد دانه باشد بردار و با کمال رفق و ملايمت به همسرت بزن. بعد از آن پروردگار در برابر صبر ايوب عين مال و منالش را به او باز پس داد و به همان اندازه نيز بر آن افزود و فرزندان در گذشته اش را زنده کرد و فرزندان صالح ديگر نيز هم نصيبش ساخت و تاريخ زندگي او را نمونه اي از قدرت ايمان و صبر و شکر و آثار درخشان آن قرار داد. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image