قصه های قرآن، ویژگی ها و حکمت ها /

تخمین زمان مطالعه: 33 دقیقه

چرا قران قصه گویی کرده؟حکمتش چیه؟ممنون


در پاسخ توجه شما را به مقاله ذیل با عنوان قصه های قرآن، ویژگیها و حکمت ها جلب می نماییم: چکیده:وجود قصه های فراوان در قرآن، حکایت از توجه خداوند به رسوخ دادن آموزه های دینی در جان و روان مخاطب دارد، تا با درک و فهم آن، به پذیرش و تبعیت آگاهانه نسبت به معارف و دستورات دین دست یازد.ویژگیهایی چون: واقعی بودن زبان، وقعگرایی در محتوا، پیام داری، نگاه جامع به اشخاص و جوامع، گزینشی و اجمال، پراکندگی و تکرار، قصه های قرآن را هم از لحاظ محتوی و هم از نظرگاه استنادی، بر قصه های دیگر برتری می بخشد.هدف و فلسفه اصلی در داستانهای قرآن، همان حرکت دادن انسان در مسیر سعادت است؛ حکمت های مشخص تری را می توان به این ترتیب بر شمرد: اثبات رسالت پیامبر امّی(صلی الله علیه و آله و سلم)، بیان سنت های الهی، تصحیح رویدادهای تاریخی مربوط به دین و مبانی اعتقادی، بیان احکام و برخی از فلسفه آنها، الگو دهی، عبرت گیری و... .کلید واژه ها:داستان های قرآن، هدایت، گزاره های دینی، سرگذشت، الگو، سعادتمقدمه:یکی از محورهای مهم در مباحث قرآنی، وجود قصه های فراوان در قرآن کریم است. برخی از این داستانها به سرگذشت افراد خاص، برجسته و موثر در جوامع انسانی اشاره دارند و برخی دیگر به بیان تحولات اقوام و جوامع گذشته پرداخته اند.وجود قصه ها در قرآن، نشانگر شیوه بیانی متفاوت آن، متناسب با محتوای پیام و اهداف آن است. اگر محتوای قرآن را در یک تقسیم بندی کلی به معارف واحکام عملی تقسیم کنیم، قصه ها در بعد اندیشه و تبیین معارف جای می گیرد، هرچند در مواردی در ضمن قصه ها به بیان احکام نیز پرداخته شده است؛ اما روح غالب در آنها، اتقاء معارف اندیشه محور همراه با ذکر نمونه های عینی و تاریخی است.در یک تقسیم بندی کلی، داستانها بر سه دسته اند:الف. واقعی محض، که بیشتر سرگذشت نامه ها، سفرنامه ها و کتب تاریخی را می توان در این ردیف قرار داد. در این دست داستانها، رسالت اصلی، بیان واقعیت ها به صورت تفصیلی یا اجمالی است و راه یابی تخیل نویسنده یا گزارشگر در آن مجاز نیست.ب. تخیلی محض، که معمولا برگرفته از یک سوژه واقعی یا ذهنی است که با تخیلات نویسنده پرورانده و آراسته می شود. محتوای این دست داستانها، محصول قوه تخیل و آرمانهای ذهنی نویسنده است که هیچکدام به صورت واقعی رخ نداده است؛ البته ممکن است مشابه حادثه های پرورانده شده در داستان، رخدادهایی در خارج هم به وقوع پیوسته باشد که ربطی به اصل و محتوای داستان ندارند.ج. واقعی- تخیلی که در واقع ترکیبی از گزارشهای واقعی و برخی توصیفات تخیلی نویسنده است.داستانهای قرآن ـ چناچه شرح خواهم دادـ از نوع اول است؛ به عبارتی دیگر، داستانهای قرآن بیان واقعیت های محض اند و در آنها ذره ای از تخیلات و توصیفات وهم انگیز راه ندارد. هرچند شیوه بیان از ویژگی هنری فوق العاده ای بر خورد دار است.اکثر قریب به اتفاق قصه های قرآن، تا حدودی کلی اند و به ذکر جزئیات به صورت تمام و کمال نپرداخته اند؛ هر چند در برخی موارد- متناسب با هدف داستان- جزئیات بسیار ریزی را که در تاثیر گذاری اصل پیام نقش داشته است، ذکر نموده است.برای درک بهتر پیام و محتوای داستانهای قرآنی، آگاهی از ویژگیها و فلسفه آن ها در خور توجهی ژرف است. علاقمندان به تعالیم قرآنی، چنانچه نسبت به ویژگیها و فلسفه قصص توجه داشته باشند، در باز خوانی آنها، نکات معرفتی و راهکار های تربیتی بیشتر و کاربردی تری را از اقیانوس بی کران قرآن به دست خواهند آورد. در این نوشتار ابتدا به چند ویژگی کلیدی داستانهای قرآنی پرداخته و در ادامه چند حکمت از حکمت ها و فلسفه ذکر داستانها در قرآن راـ در حد حوصله این مقاله ـ به بررسی گرفته ام.واژه قصه:ماده «قص» با توجه به نوع حرکت «قاف» دارای معانی متعددی است «قص» به معنای حکایت کردن است و معنای دیگرش به دنبال چیزی گشتن است که در قرآن هم در آیه سوره قصص به همین معنا به کار رفته است « قالت لا خته قصیه ؛ مادر موسی به خواهرش گفت: به جستجوی موسی بپرداز». از آنجا که داستانهای قرآن به صورت عموم در مورد گذشتگان است، همین معنا بیشتر مناسب است؛ زیرا توجه به احوال گذشتگان خود نوعی جستجو محسوب می گردد. معنای دیگر واژه قصه به معنای پی هم آمدن است و واژه « قصاص» هم ناظر به همین معنااست؛ زیرا قصاص قتلی است که بعد از قتل دیگر واقع می شود. در قرآن قصه به صورت مفرد آمده است نه جمع ؛ زیرا واژه «قصص» با فتحه « قاف» نه جمع بلکه مفردی است که معنای خبر حکایت شده است. جمع « قصه» «قصص» با کسره «قاف» می باشد به معنای قصه های مکتوب است. (1) بیان فولادوند ، یکی از مترجمین قرآن در این زمینه جالب توجه است:قَصَص یا قِصَص؟ واژه « قصص» در قرآن به وزن « عَسَس» آمده نه «فِرَق» جمع «فِرقه». این واژه صورت جمع ندارد و اصلا به معنای « پیگیری» است و پنج بار در کتاب آسمانی به کار رفته و اگر مشتقات آن را به حساب آوریم تقریبا 26 بار آمده است.متأسفانه کلمه داستان در فارسی بیشتر افسانه و« رمان» و قصه را به ذهن متبادر می کند و احیانا به معنای « ماجرای واقعی» البته موسعا به کار می رود.قصص بر وزن عسس به معنای رمان یا حوادث خیالی نیست؛ بلکه به معنی سرگذشت و ماجرای واقعی است. تا آنجا که «قصص» را مرادف «روایت» نیز می توان به شمار آورد. (2)بخش یک: ویژگی ها1ـ‌ زبان حقیقی و غیر نمادیناز ویژگی های کلیدی مفاهیم قرآن به ویژه داستانهایش، حقیقی و غیر نمادین بودن زبان آن است. هر چند در قرآن از شیوه های بیانی و آرایه های ادبی هم چون مجاز، کنایه و استعاره در حدّ اعلای آن استفاده شده است؛ اما جان مایه الفاظ و مفردات حقیقی است. حقیقی بودن زبان قرآن به این معنا است که هر گاه لفظ با قراین موجود بر مطلبی دلالت دارد، منظور قرآن نیز همان است؛ اگر خداوند به خورشید سوگند یاد می کند منظور همین خورشیدی است که بعینه قابل مشاهده است، نه اینکه منظور چیز دیگر و یک مفهوم متافیزیکی و اسطوره ای باشد و از خورشید به عنوان نماد یاد کرده باشد.منشأ توهم نمادین انگاری زبان قرآنعلی رغم تأکید قرآن و سایر متون معتبر اسلامی بر حقیقی بودن زبان قرآن، عده ای به نمادین بودن زبان قرآن عقیده دارند که به نظر این مطلب از سه امر ناشی می شود:الف) هنری بودن زبان قرآنچنان که گفته آمد قرآن خود یک شاهکار ادبی است که در عین توازن صوری، سرشار از معارف باطنی و درونی است. از دیگر سوی، اکثریت قریب به اتفاق آثار هنری بشر از تخیل و پرواز خلاقانه ذهن بوجود آورندگان آثار، جان مایه دارند. می توان گفت: این تشابه، شاید علتی است بر این توهم که قرآن هم مانند دیگر آثار ادبی از حقیقت تهی است و زبانش بازی با کلمات است.به نظر می رسد منشأ این اشتباه قیاس خالق به مخلوق است؛ به این معنا که از آنجا که توانایی بشر را در پدید آوردن آثار هنری منطبق با حقیقت، محدود دانسته اند و در مورد خداوند حکیم نیز چنین حکمی را روا داشته اند. در قرآن هر چند در مواردی تشبیه معقول به محسوس آمده است ـ آنجا که هدایت را به نور و گمراهی را به ضلالت تشبیه می کند ـ اما این به هیچ وجه توجیه گر و نشانگر نمادین بودن زبان قرآن نیست. ب) عدم همخوانی با برخی متون تاریخیقرآن کریم به برخی از رویدادهای تاریخی اشاره نموده است و واقعیت را آن گونه که رخ داده بیان نموده است و این امر با حکایت آن رویدادها در متون تاریخی و قصه های موجود در اذهان بشر، تفاوت هایی دارد. این تفاوت ها باعث شده است برخی در جهت حل این تعارضات در صدد تأویل زبان و ظاهر قرآن برآیند و قایل به نمادین بودن آن شوند.پر واضح است که این رویکرد به آیات الهی هرگز درست نمی باشد؛ زیرا: اولاً تغایر حکایت با واقعیت از مصادیق آشکار کذب است و نسبت دادن آن به قرآن، با حکمت هادی بودن الهی سرناسازگاری دارد؛ ثانیاً حکایت ها و متون تاریخی از یک سو با خرافات و اضافات عدیده ای عجین گشته اند و از دیگر سوی تحت تاثیر اغراض نویسندگان - و در مورادی زیر فشار حاکمان- تهیه گردیده اند. بنابر این، ترجیح روایات کتبی و شفاهی تاریخی که پذیرای احتمالات زیادی است بر حکایت قرآنی، که از منبع خطاناپذیر وحی تراوش می کند، ترجیح مرجوح بر راجح بوده که با درک عقل سلیم نمی سازد.ج) یکسان انگاری قرآن با کتب مقدس ادیان دیگردین شناسان، وقتی با مطالب غیر عقلانی موجود در متون دینی مسیحیت، یهود، بودا و دیگر ادیان در غرب و برخی ممالک شرقی مواجه شدند، یکی از راه حل های تعارض میان آموزه های دینی عقل ستیز و دریافت های روشن عقلی و علوم تجربی را در نمادین دانستن زبان دین جستجو کردند. این رویکرد که در غرب تاریخ طولانی دارد، در میان جوامع روشنفکری مسلمان نیز مطرح گردید و در محورهای متفاوت، به گرایشهایی منجر شد.یکی از محورهایی که این رویکرد در آن پای نهاد، همین داستان ها و حکایت های ناظر به تاریخ در قرآن بود. عده ای خواستند عین همان راه حل را در مورد قرآن نیز جاری سازند.در مقام نقد این نگرش، حداقل چیزی که می توان گفت این است که باید با نگاه ژرف به قرآن و مسایل علمی نگریست و اول به این پرسش پاسخ داد که آیا اصولاً میان قرآن و مسایل قطعی علوم تعارضی هست یا نه؟ در صورت وجود تعارض، باید به دنبال راه حل رفت و زحمت متحمل شد.حقیقت این است که میان مفاهیم قطعی دین و حقایق مسلم علمی – نه فرضیه های هنوز اثبات نشده- تعارضی نمی توان یافت.2ـ واقع گراییداستان های قرآن حکایت گر جریان های واقعی است که در تاریخ بشریت اتفاق افتاده است، نه آنکه زاییده تخیل و ذوق فردی باشد. چنانچه قرآن از ذی القرنین نام می برد و در مورد جریان های زندگی او حرفی دارد، مراد، فردی واقعی است که واقعاً در برهه ای از زمان و قطعه ای از زمین می زیسته و در مسیر تاریخ بشری نقش واقعی داشته است.افرادی چون طه حسین و امین خولی، قلمرو قصص قرآن را تأویل برده اند؛ خولی می نویسد: «از تمایز دو گانه در تصویر واقعیت؛ یعنی تصویر هنری و روایت تاریخی، به روشنی می توان دریافت که روایت قرآن از رویدادها و اشخاص، ارائه هنرمندانه است، و نه تاریخی و واقع بینانه»(3). سید قطب و دیگر مفسران اسلامی برخلاف اینان نظر دارند و هیچ تعارضی میان هنری بودن و واقعی بودن داستان ها نمی بینند: « درستی داستان های قرآن درستی واقعی است ... هر گاه در داستان های قرآن از رویدادها یا شخصیت ها سخن رفته باشد که نام و نشانی از آنها در تاریخ نیست، باید قرآن را در برابر تاریخ حجت دانست؛ زیرا قرآن فرستاده حکیم دانا و تنها متنی دینی ایمن از تحریف و تزویر در طول تاریخ است... من در شگفتم که چرا از تعبیر «هنری» چنین برداشت می شود که ساخته تخیل و پندار و دور از خرد است، مگر نمی توان حقایق را با شیوه هنری و علمی عرضه داشت! یعنی هم واقعی باشد و هم هنری» (4).علامه طباطبائی با تفکیک داستان های بشری و حکایات قرآنی، تخیل و غیر واقعی بودن را در مورد گونه های بشری آن می پذیرد؛ اما در مورد داستان های قرآنی غیر قابل تطبیق می داند. « قرآن کتاب تاریخ یا یک رساله از داستان های تخیلی نیست؛ بلکه کتاب عزیزی است که در او باطل راه ندارد و از سوی کسی است که جز حق نمی گوید و هرگز از امر باطل در راستای حق یاری نمی گیرد. کتاب هدایت است که به راه راست می خواند و مشتمل بر اموری است که بر عاملین و تارکین حجت است. برای پژوهشگر مباحث قرآنی چگونه ممکن است اشتمال قرآن بر ایده های باطل، داستان دروغ، خرافه و خیال بافی را مجاز بشمارد» (5).3 ـ واقع گرایی و پیام داریاز آنجا که در قرآن، قصه خود موضوعیت و محوریت ندارد و در واقع ابزاری است در جهت راهنمایی روشمند، خالی از پیام و دعوت نیست. قرآن در عین حال که در نقل داستان ها از متن واقعیت مایه دارد، روایت صرف هم نیست. قرآن برای اینکه بتواند از نقل یک داستان به صورت گزاره های اخباری پیام معرفتی و تربیتی به مخاطب منتقل کند، در مواردی موضع گیری خداوند را نیز یاد آور می شود، به عنوان نمونه زمانی که داستان استعلای فرعون بر قوم خویش و اطاعت و ذلت پذیری آنان را نقل می کند در تقبیح ذلت پذیری می فرماید: «فاستخف قومه فاطاعوه انّهم کانوا قوما فاسقین»(6) و به این ترتیب پیام مبارزه با ظلم و استکبار را در قالب یک قطعه از داستان بیان می نماید.پیام داستان های قرآن لزوماً در انتهای داستان ها نیست و چه بسا در گرما گرم یک ماجرا، آنجا که قهرمان داستان تشخیص می دهد، پیام هدایتی خود را به صورتی ماهرانه، طبیعی، بدیع و تازه به مخاطبان می دهد. به عنوان نمونه وقتی یوسف وارد زندان می شود و دو مصاحب زندانی او، خواب های خود را با وی در میان گذاشته و از او تعبیری می طلبند، در حالی که خواننده منتظر است یوسف به تعبیر خواب بپردازد، او ترجیح می دهد اول به معرفی خود و پدرانش و موقعیت فکری و عملی خود بپردازد و از آیین خدا پرستی خود و پدرانش پرده بر دارد و سرانجام سوالی مطرح می کند: « یا صاحبی السجن ءارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار» (7) (8).در قرآن اصالت با پیام و هدایت انسان ها است و نقل داستان وسیله ای است برای نیل به آن هدف مقدس؛ البته از آنجا که همه این داستان ها واقعی و به دور از دروغ و خرافه است وسیله ای مقدس و کاملاً مشروع است.4ـ نگاه جامع به اشخاص و جوامعداستان های قرآن هم به نقل سرگذشت برخی افراد در مسیر تاریخ می پردازد و هم نگاهی هر چند گذرا به سرگذشت جوامع انسانی می اندازد. این نگاه حکایت از جامع نگری قرآن در امر اصالت فرد یا جامعه است که می توان موضع قرآن را در نگاه ترکیبی به هر دو دانست.قرآن همان گونه از خوی برتری جویانه فرعون، نمرود و ... نام می برد، از واکنش های آحاد جامعه هم عصر آنان نیز سخن به میان می آورد، تا از این رهگذر نقش جوامع منفعل را در پروردن و پذیرش افراد استیلاجو و قدرت مدار، نمایان سازد.5ـ گزینشی و اجمالبدون تردید موثق ترین منبع در راستای زندگی پیامبران الهی، قرآن کریم است که گوینده، راستگوترین و متن آن متقن ترین سند در میان همه متون موجود در دست بشر است. با این وجود نباید پنداشت که می توان سرگذشت تمام انبیاء الهی را از قرآن به دست آورد. مضاف بر این پیامبرانی هم که در قرآن ذکری از آنان به میان آمده است، با جزئیات کامل مطرح نشده است. روش قرآن در بیان وقایع تاریخی و سرگذشت افراد، گزینشی و اجمالی است. بنابراین باید گفت قرآن به بیان فرازهایی از زندگانی برخی از پیامبران پرداخته است. نه قرآن تاریخ انبیاء‌ است و نه تمام تاریخ انبیاء در قرآن آمده است. در عین حال آن قسمت هایی که در قرآن آمده است از قطعیات تاریخ انبیا و بشریت است.خداوند متعال در قرآن به این حقیقت تصریح می کند:« و لقد ارسلنا رسلاً من قبلک، منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک؛ قبل از تو رسولانی چند فرستادیم برخی را برای تو حکایت نمودیم و برخی دیگر را حکایت نکردیم» (9).خداوند از بیان وقایع تاریخی و سرگذشت افراد اهداف ویژه ای دارد که در بخش اهداف قصه های قرآن خواهد آمد.6ـ پراکندگی و تکراربرخواننده آشنا با مباحث قرآنی، روشن است که در قرآن هیچ واقعه ای - به جز داستان یوسف پیامبر- به صورت کامل و در یک جا به صورت یک داستان یک پارچه ذکر نشده است؛ بلکه یک واقعه به بیان های متفاوت در جای جای قرآن به صورت پراکنده ذکر و تکرار می شود.«‌این تکرارها به خاطر آن است که قرآن کتاب تاریخ نیست که یک بار حادثه را کاملاً بیان کرده و دیگر سراغ آن نرود؛ بلکه کتاب هدایت و انسان سازی است و می دانیم در مسایل تربیتی، گاه شرایط ایجاب می کند که یک حادثه را بارها و بارها یادآور شوند، از زوایای مختلف به آن بنگرند و در جهات گوناگون نتیجه گیری کنند» (10).«آنچه در داستان های قرآن به نظر سطحی تکراری می نماید، در حقیقت تکرار بیهوده و حتی برای تأکید هم نیست؛ بلکه نوعی تجدید معنا برای پیگیری هدف دیگری است که در سایه آن معنا و مقصود کامل می شود وهرگز کلام از آن بی نیاز نیست. تکرار بیهوده و مردود در جایی است که اگر جمله یا کلمه تکراری حذف شود، لطمه ای به معنا وارد نمی شود؛ اما تکرار های قرآن این گونه نیست؛ بلکه برای تکمیل معنا است» (11). فلسفه و اهداف قصه های قرآن1ـ اثبات رسالت پیامبر امّی(صلی الله علیه و آله وسلم)تاریخ، سینه ای بس فراخ دارد که ادوار متفاوت حیات بشری و سرگذشت افراد انسانی را در خود ذخیره می کند؛ اما از آنجا که در دوران پیش از رسالت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) تعداد آدم های با سواد و مطلع از تاریخ به غایت اندک بودند، کلید دستیابی به سرگذشت پیشینیان، بسی نایاب و دور از دسترس همگان بود. درآن دوران فقط کسانی می توانستند ازسرگذشت گذشتگان آگاهی یابند وبه دیگران اطلاع رسانی کنند که خود به مخازن و مکاتیب تاریخی با دانش و علم سرشاردسترسی داشتند. چنین کسانی از آنجاکه اندک و در برخی مناطق نایاب بودند، مورد احترام و اکرام طبقه عام مردم قرار داشتندو دارای امتیازاتی خاص نیز بودند. خداوند متعال نه تنها شیوه گفتاری پیامش به محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) را سرآمد سخن ها قرار داد که محتوای آن را مایه اعجاب بشر آن روز ساخت. محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)، یتیم درس نخوانده ای که - جز در مواردی اندک- پا از مکه و جامعه عرب جاهلی برون ننهاده بود به یکباره خبر از سرگذشت اقوام و ملل قدیم می داد. «ازاین رو معتقدیم قصه های قرآن خود اعجازی است که بر زبان فردی درس نخوانده جاری شده است؛ زیرا او همان پیامبر درس نخوانده ای است که در تورات و انجیل با همین صفت از او یاد شده است... برای خواننده قرآن، این پرسش مطرح است که محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) این قصه های واقعی را از کدام منبع نقل کرده در حالی که خود شاهد بر قضایا نبوده و آنها را نیز نخوانده است ... به همین لحاظ در داستان های قرآن نوعی تحدی و مبارزه طلبی به چشم می خورد» (12). بنابر این یکی از اهداف و فلسفه های آشکار قصص در قرآن، اثبات پیامبری محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله وسلم) است که این قصه ها به عنوان پشتوانه های فرهنگی پیامبر اسلام به شمار می رود. توجه به ویژگی های پیام و پیامبر هر انسان منصفی را به تفکر دعوت می نماید. 2ـ بیان سنت های الهییکی از فلسفه های قصص قرآن، بیان سنت های الهی است. تلقی های متفاوتی از واژه «سنت» وجود دارد و در حوزه های گوناگون کاربردهای متفاوتی دارد. وقتی «سنت» در مقابل «تجدد» به کار می رود به معنای رسوم و باورهای ثابت و بر جای مانده از گذشته است. آن گاه که در حوزه فقه، اصول، کلام و حقوق به میان می آید به معنای راه، روش و شیوه زندگی و اقوال پیامبران و اولیاء الله به کار می رود.در لغت نامه المنجد، سنت مترادف سیره، روش، طبیعت و شریعت معرفی شده است. « السنه: السیره، الطریقه، الطبیعه، الشریعه» (13).راغب در مفردات، «سنت» را به سنهّ النبی و سنه الله تقسیم نموده و سنه النبی را همان راه و روش زندگی او می داند و سنه الله را روش حکمت و روش اطاعت الهی معنا نموده است. « سنه النبی طریقة اللتی کان یتحراها و سنه الله تعالی قد تقال لطریقه حکمته و طریقة طاعته» (14).کلمه «سنت» چه به صورت مفرد و چه به صورت جمع آن که «سنن» است شانزده بار در قرآن به کاررفته است. (15)قرآن گاهی تعبیر «سنت الأولین» را به کار می برد و گاهی «سنت الله» را. آنجا که سنت الاولین گفته می شود، منظور استناد آن به پیشینیان است؛ یعنی درباره اقوام گذشته به کار رفته است « قل للذین کفروا ان ینتهو یغفر لهم ما قد سلف و ان یعودوا فقد مضت سنت الاولین؛ به آنان که کافر شدند بگو: چنانچه از مخالفت باز ایستند و ایمان آورند گذشته آنها بخشوده خواهد شد؛ و اگر به اعمال سابق باز گردند، سنت خداوند در گذشتگان درباره آنها جاری خواهد شد» (16). « کذلک نسلکه فی قلوب المجرمین لا یؤمنون به و قد خلت سنت الاولین؛ ما این چنین (از هر طریق ممکن) قرآن را به درون دل های مجرمان راه می دهیم(اما با این حال) ایمان نمی آورند روش اقوام پیشین نیز چنین بود» (17).منظور از سنت الله که در برخی آیات به کار رفته، این است که خداوند واضع و مجری سنتهای حاکم بر حیات انسانهاست. «سنه الله قد خلت من قبل و لن تجد لسنت الله تبدیلاً؛ این سنت الهی است که در گذشته نیز بوده است و هرگز در سنت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت» (18).«سنت الله فی الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلاً؛ این سنت در اقوام پیشین است و برای سنت الهی هیچ گونه تغییر نخواهی یافت» (19).با توجه به ویژگی حق بودن و واقعیت داشتن قصص قرآن، تأکید بر وجود سنت های عام و همیشه جاری بر جوامع بشری، انسان را به این فکر وا می دارد که خود را نیز از این قوانین موجود خارج ندانسته و در انتخاب راه درست دقت نماید. خداوند متعال در آیات زیادی ضمن اشاره به سرنوشت اقوام گذشته بر جریان سنت الهی تأکید ویژه دارد.شهید صدر از تأکید قرآن بر سنت های الهی بیان ظریفی دارد:« انسان های معمولی حوادث تاریخی را توده ای از اتفاقات نامربوط می دانند که بر حسب تصادف، یا بر اساس قضا و قدر، یا بر مبنای قدرت خدا و لزوم تسلیم در برابر اوامر او شکل گرفته و تفسیر و توجیه می گردد. قرآن با این فکر به شدت مخالفت کرده و هیچ حادثه ای را بی جهت و یا از روی اعمال قدرت و لزوم تسلیم در برابر امر او توجیه نمی کند؛ بلکه برعکس عقل بشر را هشدار می دهد که در این زمینه سنن و قوانینی حاکم است و برای اینکه انسان بتواند بر سرنوشت خود حاکم شود، لازم است این قوانین را بشناسد» (20).در این گونه تفسیر از سنت الهی، انسان نه تنها مجبور انگاشته نمی شود؛ که بر عکس قدرت تغییر سرنوشت انسان از مسیر دست یابی و شناخت سنت های الهی مورد توجه قرار می گیرد.3ـ تصحیح رویدادهای تاریخی مربوط به دین و مبانی اعتقادیرخدادهای اجتماعی و سرگذشت افراد انسانی، آنگاه که از دهلیز روایت ها عبور می کند؛ اکثراً دچار دگردیسی بزرگ گردیده و در برخی موارد آنچه به دست آیندگان می رسد، با اصل ماجرا کاملاً متفاوت است. وجود روایت های گوناگون از یک ماجرا، خود گواه روشنی است بر دخالت گرد و غبارها و تنگناهای ذهن آدمی که اخبار حوادث از آن عبور می کند.از آنجا که برخی از حوادث، پایه گذار راه و روش زندگی برای بشر می شوند و جان مایه اعتقادات آنان را فراهم می کنند، مورد توجه متون دینی هم قرارمی گیرند. با توجه به این واقعیت، برخی از داستان های قرآن با همین رویکرد مورد توجه است. به عنوان نمونه زندگی حضرت عیسی(علی نبینا و آله و علیه السلام) آنچنان از لحاظ اعتقادی اهمیت دارد که باور به کشته شدن یا زنده ماندن او می تواند یک تحول اعتقادی عظیم به وجود آورد. پیروان آئین مسیحیت با تمسک به رخداد کشته شدن او آموزه فدا شدن حضرت عیسی برای رهایی انسان از گناه نخستین را بنا نهادند و آئین هایی از قبیل عشاء ربانی و شراب مقدس را مرسوم ساختند.قرآن کریم با بیان حقیقت ماجرا می خواهد اشتباهات روایی بشر را از رخدادهای مهم این چنینی اصلاح نموده و زمینه رسوخ عقاید حق را به جای انگاره های بی پایه فراهم نماید.البته کسانی هم تلاش نموده اند این هدف را از قصص قرآن نفی کنند و برعکس قرآن را مؤید حکایات شهرت یافته در میان پیروان ادیان معرفی نمایند. آنان معتقدند: « اساساً قرآن نمی خواهد رویدادها را از جنبه تاریخی گزارش کند؛ بلکه روش قرآن آن است که مسایل تاریخی را به همان صورت که در خاطره تاریخی اهل کتاب ثبت شده و متناسب با باورهای اساطیری آنان است، بازگو کند. بدین روی زمینه ای برای ارزیابی قصه های قرآن با واقعیت های تاریخی نیست» (21).پر واضح است که این برداشت از قصه های قرآن صحیح نیست؛ زیرا در موارد زیادی قرآن نه تنها بر روایت های اهل کتاب صحه نگذاشته است؛ بلکه با تصریح به اصل ماجرا، به نکات انحرافی آن توجه کرده است. قرآن در ماجرای حضرت عیسی به اصل جریان این گونه تصریح می کند:« و بکفرهم و قولهم علی مریم بهتاناً عظیماً و قولهم انا قتلنا المسیح عیسی بن مریم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم و ان الذین اختلفوا فیه لفی شک منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه یقیناً، بل رفعه الله الیه و کان الله عزیزاً حکیماً؛ و گفتارشان که ما عیسی مسیح پسر مریم پیامبر خدا را کشتیم در حالی که نه او را کشتند و نه بر دار آویختند لکن امر بر آنان مشتبه شد و کسانی که در مورد قتل او اختلاف کردند از آن در شکّ هستند و از گمان پیروی می کنند و قطعاً او را نکشتند؛ بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد» (22).قرآن کریم در این آیات روی اشتباهات یهودیان و مسیحیان انگشت نهاده و بر باطل بودن آنها تأکید می کند.مضاف بر این قرآن هر گونه راه یابی اسطوره و روایت های اساطیری را در آیات ردّ می کند. اسطوره انگاری آیات الهی یکی از تهمت های مشرکین در مورد قرآن بود که می خواستند با این توجیه، پیام های ارشادی قرآن را با برچسب های این چنینی لوث نموده واز پذیرش آن سرباز زنند. کفار در مورد قرآن می گفتند: « ‌لقد وعدنا هذا نحن وآبائنا من قبل، ان هذا الا اساطیر الاولین؛ این به ما و پدرانمان در گذشته وعده داده شده است، جز اسطوره و افسانه های پیشینیان نیست» (23).«‌وقالوا اساطیر الاولین اکتتبها فهی تملی علیه بکرهّ واصیلاً» (24).4ـ بیان احکام و برخی از فلسفه آنهایکی دیگر از فلسفه های قصص قرآن بیان برخی از احکام همراه با فلسفه آن است. قرآن کریم با این روش اهمیت اجرای آن احکام را مورد تأکید قرار داده و تأثیر آن را در رشد و سیر صعودی انسان به سوی کمالات انسانی بیان می کند.به عنوان نمونه خداوند حکم ثابت و همیشگی حرمت قتل نفس محترمه را در ذیل داستان فرزندان آدم (هابیل و قابیل) بیان می کند. « و اتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق اذ قربا قرباناً فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر قال لا قتلنک قال انما یتقبل الله من المتقین؛ و داستان فرزندان آدم را به حق بر آنها بخوان هنگامی که هر کدام قربانی را تقدیم کردند سپس از یکی قبول گردید و از دیگری پذیرفته نشد. آن دیگری گفت: تو را خواهم کشت. گفت: پروردگار فقط از پرهیزکاران مورد قبول قرار می دهد» (25).داستان با جریان قتل و به خاک سپاری جسد با تقلید از یک کلاغ ادامه می یابد و با اظهار پشیمانی و عذاب وجدان قابیل پایان می پذیرد. در پایان این داستان خداوند به حرمت قتل نفس انسان توجه نشان می دهد و در ادامه بزرگی گناه کشتار انسان بی گناه را به بشریت گوشزد می کند. « من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعاً و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً؛ به همین جهت بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسان ها را کشته و هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه انسان ها را زنده کرده است» (26).«این روش سبب تثبیت و تأکید احکام است؛ زیرا نشان می دهد که اینها مورد اتفاق همه ادیان آسمانی هستند و قابل نسخ نیستند. حکمت و هدف آن احکام هم در داستان کاملاً واضح و گویا است» (27).5ـ‌ الگو دهیشیوه الگو دهی در راستای تربیت افراد انسانی از متدهای مورد اتفاق همه دانشمندان علوم تربیتی است. این شیوه به تئوری های تربیتی و نظریه های از این دست امکان عملی می دهد. قرآن کریم با آوردن نمونه هایی از انسان های تربیت یافته، الگوی عملی ارائه می دهد. قرآن در برخی موارد بر جنبه الگو بودن سرگذشت افراد و گروه ها تصریح می کند. البته اگر این تصریحات هم نبود نگاه الگویی قرآن به افراد بسی روشن می نمود.خداوند، ابراهیم و پیروان او را که در سخت ترین شرایط دعوت به توحید و مبارزه با شرکت و بت پرستی را آغاز و در این راه مقاومت نمودند،‌ سر مشق نیکو می خواند.«قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم والذین معه اذ قال لقومهم انا برآء منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا لکم و بدا بیننا و بینکم العداوه و البغضاء ابداً حتی تؤمنوا بالله وحده؛ برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند، وجود داشت. در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و از آنچه غیر از خدا می پرستید بیزازیم، ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنی آشکار است تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید» (28).بعد از توحید، بزرگ ترین درس دیگر این الگوی قرآنی که می تواند شفای آلام اجتماعی ما در همه اعصار به ویژه عصر حاضر باشد، معیار قرار گرفتن ایمان در روابط اجتماعی است. در این آیات، ابراهیم و پیروان او، برقراری ارتباط و دوستی با اقوام خود را به ایمان آوردن و پیوستن به جامعه ایمانی مشروط می سازند.خداوند، در ادامه بار دیگر آنان را به عنوان الگو معرفی نموده و به تعبیر دیگر، خدا خواهی و آخرت مداری را بدون الگوگیری از آنان منتفی می داند. « لقد کان لکم فیهم اسوه حسنه ممن کان یرجو الله و الیوم الآخر و من یتول فان الله هو الغنی الحمید؛ برای شما در زندگی آنها سرمشق نیکویی بود، برای کسانی که امید به خدا و روز قیامت دارند. هر کس سر برتابد (به خویش صدمه زده است) زیرا خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است» (29).زمانی که قوم و نژاد، جانشین ملاک های ایمان قرار گیرد و الگوهای قرآن به نفع الگوهای بیگانه و غیر اسلامی کنار گذاشته شود، جوامع به ظاهر اسلامی وضعی بهتر از آنچه اکنون دارند، نخواهند داشت.6ـ عبرت گیریواژه «عبره» را واژه شناسان به معنای تعجب گرفته اند و در مورد رخدادهایی به کار می رود که مایه تعجب و هراس انسان را فراهم کند. این واژه، در قرآن کریم به صورت ثلاثی مزید هم به کار رفته است که «فاعتبروا» به معنای مقایسه افعال و پیامدهای عملکرد دیگران با نحوه رفتار خویش و به معنای پندگیری و نصیحت پذیری از عاقبت آنان به کار رفته است (30).روش دعوت و هدایت قرآن، همواره با بشارت به آینده ای روشن ایمان، و هشدار به عواقب ترسناک و تاریک سرکشی و عدم ایمان همراه است. همانگونه که سرگذشت راه یافتگان را به عنوان الگوی مثبت عملی در جهت عیارسازی رفتار با آنان معرفی می کند، سرگذشت بد فرجام افراد و اقوام سرکش را نیز به منظور پند آموزی و عبرت گیری به بشریت آشکار می سازد.در سوره یوسف، بعد از اینکه به زحمت ها و رنج های کلی پیامبران و عکس العمل منفی اکثریت مخاطبین و سرنوشت برخی از کافرین اشاره می کند، حکمت تمام آن داستان ها را پندآموزی آیندگان عاقل و پویندگان خردمند اعلام می کند؛ «لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب ما کان حدیثا یفتری و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کلّ شیء و هدی و رحمة لقوم یؤمنون؛ به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان پندی است، گفتاری دروغ نیست؛ بلکه توضیح تمام امور و برای گروهی که ایمان می آورند مایه هدایت و رحمت است» (31).به راستی قرآن کریم، سرگذشت این اقوام و اشخاص را چنان ماهرانه و ظریف روایت نموده است که وقتی انسان آنها را مطالعه می کند،‌ گویا تصویرهای آن را عیناً در برابر چشم خویش مشاهده می کند. وقتی انسان تصویرسازی قرآن از رخدادها را با دقت مطالعه کند، از آنجا که این تصویر در عمق وجود آدمی شکل می گیرد، تأثیرگذاری آن به مراتب بیشتر از تصاویری است که انسان در پرده سینما و امثال آن مشاهده می کند.7ـ تقویت روحیه پیامبر و مؤمنیناز دیگر فلسفه های قصص قرآن می توان به تقویت روحیه پیامبر و پیروان او اشاره نمود. بدون تردید شرایطی که بر جامعه عرب جاهلی حاکم بود کار را بر پیامبر اسلام هم در آغاز و هم در ادامه بسی مشکل ساخته بود. آنها نه تنها پیامبر که خویشاوندان او را نیز تحت فشار قرار داده و انواع تهدیدها و تحریم ها را در موردشان اعمال می نمودند. در مدینه، بعد از استقرار حکومت نو پای اسلامی، انواع بحران های داخلی و تهاجمات بیرونی را در دستور کار قرار دادند. در بسیاری از این گرفتاری ها، ابتدا امیدی به پیروزی پیامبر و یاران اندک او نبود و در نتیجه بقاء و استمرار دعوت او در هاله ای از ابهام و تردید فرو می رفت.خداوند متعال با آوردن سرگذشت پیامبران و اقوام پیشین در قرآن، از کش و قوس ها و فراز و فرود های مکرر در نبرد دائمی حق و باطل حکایت می کند. خداوند حکیم با آوردن این وقایع و حقایق تارخی، به پیامبر و همراهان او این پیام را ابلاغ می کند که از شکست های ابتدایی نا امید نگردیده و با پیشه ساختن مقاومت و استقامت به پیروزی حق و عالم گیر شدن دعوت خویش ایمان داشته باشد؛ « و کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک و جاءک فی هذه الحق و موعظة و ذکر للمؤمنین؛ ما از هر یک از سرگذشت های انبیاء برای تو نقل کردیم تا بوسیله آن قلبت را آرامش بخشیم و اراده ات قوی گردد، و در این سرگذشت ها برای تو حق و برای مؤمنان موعظه و تذکر است» (32).8ـ تأکید بر یگانگی پیام همه ادیان الهی با محوریت توحیدیکی از مهم ترین اهداف داستان ها در قرآن، تأکید بر محوربودن یگانگی خداوند در ادیان آسمانی است. رشد قوه تفکر و میزان فهم افراد انسانی در روند تاریخ بشری چیزی نیست که مورد شک و تردید باشد. شاید با عنایت به همین خصیصه انسانی است که خداوند در هر زمانی پیامبر یا پیام آورانی متعدد را - متناسب با میزان فهم و درک همان مردم- مأمور داشته است. علی رغم تفاوت زبان، شیوه گفتار، برخی فروع احکام و وظایف تکلیفی ،آنچه همه این ادیان را هم چون نخ تسبیح یا حلقه های زنجیر به هم وصل می کند، وجود اصل مشترک توحید و یگانگی خداوند است. همین توحید و یگانگی معبود است که درنگاه ژرف، بنیاد و جان مایه اصلی مبارزه با طواغیت و زور مداران معاصر با انبیاء قرار می گیرد. چند نمونه از محوریت توحید در دعوت انبیاء را ذیلاً ذکر می کنیم:الف) توحید در دعوت نوح:« لقد ارسلنا نوحاً إلی قومه فقال یا قوم اعبدوالله مالکم من إله غیره انی اخاف علیکم عذاب یومٍ عظیمٍ» (33).ب) ‌توحید در دعوت هود:« و إلی عادٍ اخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوالله مالکم من إله غیره افلا تتقون» (34).ج) توحید در دعوت صالح:« و إلی ثمود اخاهم صالحاً قال یا قوم اعبدوالله لکم، من إله غیره قد جاءتکم بینهة من ربکم» (35)د) ‌توحید در دعوت ابراهیم:« واتل علیهم نبأ ابراهیم، اذ قال لابیه و قومه ما تعبدون قالوا نعبد اصناماً فنظل لها عاکفین قال هل یسمعونکم إذ تدعون أو ینفعونکم أو یضرون» (36)9ـ تدبر در آیات و نشانه های الهیآخرین نکته و کلیدی ترین هدف قصه های قرآن، به تفکر و تدبر واداشتن انسان است. تعقل و خردورزی که در جای جای قرآن مورد تأکید قرار گرفته است، در واقع کلید هدایت و تربیت قرآنی است. از آنجا که نگاه قرآن به انسان، یک نگاه اختیار محور است؛ ابتدا مخاطب را به تفکر وا می دارد. در حقیقت کسی می تواند در ساحل ایمان مورد نظر قرآن آرام گیرد که از مسیر زلال تفکر عبور کند. خرد تنها معبر مطمئنی است که می توان از آن به ایمان ناب رسید.قرآن ذکر سرگذشت افراد و جوامع را در جهت انگیزش انسان به بکار اندازی قوه تفکر و بازبینی عقاید از پیش دریافت شده مهم دانسته و ما را به آن توجه می دهد.«واتل علیهم نبأ الذی آتینه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین و لو شئنا لرفغناه بها و لکنه اخلد إلی الارض و اتبع هواه فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث ذلک مثل القوم الذین کذبوا بآیاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکرون» (37).سخن پایانی:آنچه تاکنون گفته آمد ما را به این حقیقت رهنمون می شود که قرآن در ابلاغ پیام خویش همان گونه که خواسته بهترین پیامها را به انسان بازگو کند، به تناسب آن بهترین شیوه ابلاغ را نیز مدّ نظر قرار داده است. شیوه بیان قصه ها چنان است که در هر فراز آن نکات فراوانی برای آموختن می توان یافت. روش قرآن در تفهیم معارف بلند آسمانی، به حدی روان و دست یافتنی است که علی رغم رفعت سطح از نگاه اندیشه، انسان با آنها احساس بیگانگی نمی کند و از خواندن چندین و چند باره اش خسته نمی شود . پی نوشت ها: 1 ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، 2004 ، ج 12، ص 120.2 ـ فولادوند، محمد مهدی، قرآن شناسی، الست فردا، تهران،1381، پاورقی ص 220.3 ـ سعیدی روشن، محمد باقر، تحلیل زبان قرآن و روش شناس فهم آن، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 383 ص 285.4 ـ سید قطب، التصویر الفنی فی القرآن الکریم، دارالشروق ـ بی جاـ ص 255 ـ 259.5 ـ طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی التفسیر القرآن، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1379، ج 7، ص 172.6 ـ زخرف/54. 7 ـ یوسف / 36.8 ـ, مهدوی، سید سعید، نگاهی به قصه و نکات تربیتی آن در قرآن، قم بوستان کتاب 1381 ، ص 156.9 ـ غافر / 78.10 ـ مکارم شیراز، ناصر، تفسیر نمونه، ج 15، ص 502.11 ـ ابو زهره، محمد، معجزه بزرگ، ترجمه محمود ذبیحی، مشهد، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، 1379، ص 235.12 ـ همان، ص 237.13 ـ المنجد، ص 353.14 ـ اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، تهران، مکتبه الرضویه، بی تا ص 245.15 ـ نصری، عبدالله، مبانی انسان شناسی در قرآن، تهران، دانش و اندیشه معاصر، 1379، ص 388.16 ـ انفال / 38 .17 ـ فجر / 11 و12.18 ـ فتح / 23 .19 ـ احزاب /62.20 ـ صدر، محمدباقر، سنت های تاریخ در قرآن، ترجمه جمال موسوی، تهران، روز به بی تا، ص 50.21 ـ خلف الله محمد احمد، الفن القصص فی القرآن الکریم، مصر، مکتبیه النحو المصریه، 1965، ص 20 ـ 61.22 ـ نساء / 156 ـ 158.23ـ نمل / 68.24ـ فرقان / 5.25ـ مائده / 27.26 ـ مائده / 32 .27 ـ معجزه بزرگ ص 243 .28 ـ ممتحنه / 4.29 ـ ممتحنه / 6.30 ـ لسان العرب ج 10 ص 14.31 ـ یوسف / 111.32 ـ هود 120.33 ـ اعراف / 59.34 ـ اعراف / 65 .35 ـ اعراف / 73.36 ـ شعراء / 69 ـ 83.37 ـ اعراف 175 ـ 176.* نویسنده : محمد سالم حسنی * درباره قصص قرآن مراجعه به کتاب های ذیل مفید است: 1- قصه های قرآن، محمد محمدی اشتهاردی.2- قصه های قرآن، محمد رضا اکبری. 3- قصه های قرآن، سید ابو تراب صفایی آملی.4- قصه های قرآن در تفسیر نمونه. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image