سوء استفاده از دین-حکومت استبدادی-معنای استبداد-استبداد بوسیله دین /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

حکومت های استبدادی برای پیشبرد اهداف خویش و ترسیم چهره ای مقبول و موجه از حکومت خود از شیوه ها و ترفندهای مختلفی بهره می گیرند.


حکومت های استبدادی برای پیشبرد اهداف خویش و ترسیم چهره ای مقبول و موجه از حکومت خود از شیوه ها و ترفندهای مختلفی بهره می گیرند. یکی از این ترفندها استفاده از دین و ظواهر مذهبی در جوامع دینی است با این توضیح که حکومت های استبدادی برای دستیابی به جایگاه و موقعیت در جوامعی که از پایبندی به ارزشها و آموزه های دینی برخوردار هستند نقاب دین بر چهره خود زده و اهداف استبدادی خویش را زیر نقاب دین پنهان می نمایند و پس از آنکه جایگاه خود را تثبیت نمودند ماهیت خویش را آشکار می سازند در واقع این حکومت ها از دین به عنوان ابزاری برای پنهان نمودن مقاصد خویش استفاده می کنند و تلاش می کنند بدین وسیله تمام اعمال خویش را دینی جلوه دهند و به آن مشروعیت بخشند از این رو این نوع حکومت های استبدادی به مراتب از سایر حکومت های استبدادی خطرناک تر هستند. در تاریخ اسلام و ایران نمونه زیادی از این حکومت ها ظهور یافته اند به عنوان نمونه در تاریخ اسلام بنی عباس با شعار پایبندی به دین و طرفداری از خاندان پیامبر(ص) بر بنی امیه غلبه نموده و سرکار آمد و در ظاهر خود را پایبند به رعایت احکام دین نشان می دادند و با این تزویر و در زیر این نقاب سالیان زیادی بر مردم حکم راندند و جنایتهای فراوانی را انجام دادند که اوراق سیاهی در تاریخ محسوب می گردد در تاریخ کشورمان نیز با توجه به جایگاه دین و مذهب در میان مردم و باورهای دینی آنان، حکومت هایی به نام دین بر سار کار آمدند که دارای ماهیت استبدادی بودند و صرفا دین را به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خویش و مشروع جلوه دادن آن قرار داده بودند به عنوان نمونه: در قرون وسطا در غرب کلیسا علاوه بر عقاید خاص مذهبی، یک سلسله اصول علمی مربوط به جهان و انسان را که غالباً ریشه های فلسفی یونانی و غیر یونانی داشت و تدریجاً مورد قبول علمای بزرگ مذهب مسیح قرار گرفته بود، در ردیف اصول عقاید مذهبی قرار داد و مخالفت با آن «علوم رسمی» را جایز نمی شمرد، بلکه به شدت با مخالفان آن عقاید مبارزه می کرد. ما فعلاً به مسألة آزادی مذهب و عقاید مذهبی و اینکه اصول عقاید مذهبی اجباراً باید آزادانه مورد تحقیق واقع شود وگرنه با روح مذهب که هدایت و راهنمایی است منافی است، کاری نداریم. اینکه اصول دین باید تحقیقی باشد نه تقلیدی و یا تحمیلی، تزی است که اسلام طرفدار آن است؛ بر خلاف مسیحیت که اصول دین را برای عقل، «منطقة ممنوعه» اعلام کرده است. خطای عمدة کلیسا در دو جهت دیگر بود: یکی اینکه کلیسا پاره ای معتقدات علمی بشری موروث از فلاسفة پیشین و علمای کلام مسیحی را در ردیف اصول مذهبی قرار داد و مخالفت با آنها را موجب ارتداد دانست؛ دیگر اینکه حاضر نبود صرفاً به ظهور ارتداد اکتفا کند و هر کس که ثابت و محقّق شد مرتد است، او را از جامعة مسیحیت طرد کند، بلکه با نوعی رژیم پلیسی خشن در جستجوی عقاید و ما فی الضمیر افراد بود وبا لطائف الحیل کوشش می کرد کوچکترین نشانه ای از مخالفت با عقاید مذهبی در فردی یا جمعی پیدا کند و با خشونتی وصف ناشدنی آن فرد یا جمع را مورد آزار قرار دهد. این بود که دانشمندان و محققان جرأت نداشتند بر خلاف آنچه کلیسا آن را علم می داند بیندیشند؛ یعنی مجبور بودند آنچنان بیندیشند که کلیسا می اندیشد. این فشار شدید بر اندیشه ها که از قرن 12 تا 19 در کشورهای فرانسه، انگلستان، آلمان، هلند، پرتغال، لهستان و اسپانیا معمول بود، بالطبع عکس العمل بسیار بدی نسبت به دین و مذهب به طور کلی ایجاد کرد. کلیسا محاکمی به نام «انگیزیسیون» یا «تفتیش عقاید» به وجود آورد که نام این محاکم از وظیفه ای که به عهدة آنها گذاشته شده بود، حکایت می کند.( مجموعه آثار شهید مطهری ج1 –علل گرایش به مادیگری، شهید مطهری به نقل از سایت تبیان) همچنین در کشور خودمان ایران نیز به عنوان نمونه شاهان قاجار خود را پایبند به دین معرفی نمود و ظواهر دینی را رعایت می نمودند و با عالمان دینی در جهت مشروعیت بخشیدن به حکومت خود همکاری می نمودند ولی دارای ماهیتی کاملا استبدادی بودند حتی رضا شاه نیز که سمبل استبداد محسوب می گردد هنگامی که سر کار آمد تلاش نمود خود را پایبند به دین و ظواهر دینی در اذهان مردم نشان دهد تاریخ شاهد است که چگونه با مذهب و مظاهر دینی به مقابله برخواست و حکومت استبدادی خویش را پی گرفت. بر این اساس اسلام با ترسیم ساختار حکومتی خاص که در آن دین در متن جامعه قرار گیرد و با حاکم ساختن امامان معصوم(ع و در دوران غیبت با حاکمیت فقیه برخوردار از صفاتی همچون فقاهت، عدالت و تقوا و بینش سیاسی و ... زمینه های شکل گیری استبداد را از بین برده و حکومتی مطلوب را برای مردم به ارمغان آورده است.البته استفاده ابزاری حکومت های استبدادی از دین به نظام های سنتی محدود نمی شود بلکه این موضوع در نظامهای سیاسی استبدادی مدرن نیز از جایگاه مهمی برخوردار است ؛ نظیر حکومت فاشیستی هیتلر ، جریان صهیونیسم مسیحی ، و حکومت آمریکا خصوصا در دوران بوش دوم که با سوء استفاده از آموزه های مذهبی مسیحیت و تمسک به عقاید دینی مردم آمریکا در صدد توجیه لشکر کشی های نامشروع و غیر قانونی خود به سایر کشور ها برآمده است . در ادمه جهت توضیح این موضوع بخشی از مقاله «بررسى نقش مذهب در انتخاب مجدد جرج دبلیو بوش ، علیرضا محمدی ، مجله پرسمان ،ش 28 » ارائه می شود :«...پس از وقایع یازده سپتامبر، اقدامات ریاست جمهور به طور آشکارى رنگ مذهبى غلیظترى به خود گرفت. کلمه «شیطان» که در متون مذهبى بسیار رایج است، اغلب در گفته هاى وى به کار مى رفت؛ او در سال 2001م. در سخنرانى خود گفت: اهریمن در بین ماست(The evil is one among us) از نظر او، اسامه بن لادن و گروهش، تجسمى از شیطان بودند. بوش زمانى که در حال تدارک آغاز جنگ علیه عراق بود، اعلام کرد: «این کشور [آمریکا] و دوستان ما همگى در برزخى میان جهانى پر از صلح و صفا و جهنمى پر از آشوب و اختناق به سر مى برند و دائماً صداى زنگ خطر را مى شنوند. یک بار دیگر، این وظیفه [از جانب خدا] بر دوش ما نهاده شد تا از آرامش و آسایش مردممان و امیدوارى هاى نوع بشر دفاع کنیم. ما این مسئولیت را با جان و دل مى پذیریم... و ما با اطمینان به پیش مى رویم؛ زیرا این مسئولیت تاریخى به دوش کشورى نهاده شده است که شایستگى آن را کاملاً دارد». به نظر نمى رسد که بوش تردید چندانى در ابراز عقاید مذهبى اش داشته باشد. در یک سخنرانى دیگر در سپتامبر 2002م. بوش در رابطه با پروژه جنگى اش به بیان عباراتى ایدئولوژیک [از دین مسیحیت ] پرداخت و گفت: «و نور [آمریکا] به تاریکى و ظلمت [دشمنان آمریکا] تابیده است و ظلمت هرگز بر نور فائق نخواهد آمد». بار دیگر، وقتى بوش در یک سوئیت پروازى در بیرون پایگاه هوایى «آبراهام لینکلن» حاضر شد، خطاب به نظامیان آمریکایى گفت: «هر جا که بروید، حامل پیام امیدوارى و صلح هستید... پیامى که ازلى است و هنوز هم به قوت خود باقى است. به قول عیسى مسیح، اسیران و بردگان را آزاد کنید! آنهایى را که در قید بند تاریکى و ظلمت گرفتار آمده اند رهایى بخشید».15 عبارات فوق و اصطلاحاتى نظیر «مأموریت آسمانى» و یا «جنگ صلیبى» و واژه «آرماگدون» که دردوره ریاست جمهورى بوش پسر به اوج خود رسیده و او دائماً خود را یک مسیحى باز تولد یافته، معرفى مى کند، ناشى از اعتقاد بوش به صهیونیسم مسیحى است که شباهت بسیار زیادى به ادعاهاى پیغمبران دروغین عهد عتیق دارد.در جریان مبارزات انتخاباتى اخیر آمریکا، یکى از مهم ترین عواملى که به پیروزى مجدد جورج بوش انجامید، مسئله مذهب بود. او خود را یک مسیحى واقعى مى داند و در سخنانش به کرّات از عبارات انجیل استفاده مى کند. او که به خاطر جنگ عراق محبوبیتش را از دست داده بود، با شعارهایى مانند مبارزه با سقط جنین و مقابله با فساد اخلاقى دولت مردان، از آن نوع که کلینتون به آن دچار شده بود و مخالفت با ازدواج همجنس گرایان، بالاخره توانست رأى مسیحیان دیندار آمریکا را براى پیروزى به دست آورد. نتیجه انتخابات حاکى از این بود که بنیادگرایان مسیحى که در ایالت هاى مرکزى و تا حدى جنوب شرقى آمریکا متمرکز هستند، بیشترین آراى را براى بوش کسب کردند.بر پایه آمار به دست آمده از شرکت کنندگان در انتخابات اخیر ریاست جمهورى آمریکا، 23 درصد آنان به خاطر عقاید مذهبى، 13 درصد به خاطر جنگ عراق و همچنین 17 درصد به خاطر مسائل اقتصادى در این انتخابات شرکت کرده اند. گفتنى است که رقم بالایى از شرکت کنندگان با اعتقادات مذهبى شان، نقطه ضعف جان کرى در انتخابات بودند. بیشتر آنان لاابالى گرى مذهبى را که تا اندازه اى در عقاید جان کرى و تیم او در آن دخالت داشته است، دلیل شکست کرى در انتخابات مى دانند.16سرانجام این که بوش پسر بر خلاف پدرش، دائماً از سمبولیسم مذهبى استفاده مى کند و خودش را یک مسیحى متدین نشان مى دهد که سیاست را از دین جدا نمى داند.»منبع : http://www.porseman.net/defaulte.aspx?namayesh=1213 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100102312) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image