تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه
از منظر شهید مطهری؛ اسلام به هیچ وجه تعصّبها و تفاخرهای قومی، نژادی و ملی را تأیید نمیکند، با این که ظهور اسلام در منطقه ای بود که چتر خویشاوند پرستی و تفاخر به قبیله و نژاد به صورت گسترده و دیرینه وجود داشت اما قرآن کریم آشکارا تمام احساسات غلیظ، قوی و عشیره ای را از رونق و رسمیّت انداخت و معیار و قیاس دیگری را بنیان نهاد...
«استاد مطهری» معتقد است که ناسیونالیسم از جهاتی می تواند مطلوبیت هایی داشته باشد اما از جهاتی دیگر ممکن است نامطلوب باشد، ناسیونالیسم را نباید به کلی محکوم کرد، ناسیونالیسم اگر تنها جنبهی مثبت داشته باشد یعنی موجب همبستگی بیشتر، رابطهی حسنه، احسان و خدمت بیشتر به کسانی که با آنها زندگی مشترک داریم بشود، ضد عقل و منطق نیست و از نظر اسلام، مذموم نمی باشد بلکه اسلام برای کسانی که طبعاً حقوق بیشتری دارند از قبیل همسایگان و خویشاوندان، حقوق زیادتری قائل است.ناسیونالیسم زمانی محکوم است که جنبهی منفی به خود می گیرد، یعنی افراد را تحت عنوان ملیّت های مختلف از یکدیگر جدا می کند و روابط خصمانه ای میان آنها به وجود می آورد و حقوق واقعی دیگران را نادیده می گیرد.
استاد مطهری در ادامهی این بحث با طرح این پرسش مهم که آیا اسلام رنگ ملت مخصوص مثلاً عرب را دارد یا آیینی جهانی و عام است، به آیاتی از قرآن استناد می کند که این مفهوم را به روشنی بیان مینماید. از جمله آیهی 27 سورهی تکویر که می فرماید: «ان هو الا ذکر للعالمین؛ این قرآن جز تذکر و بیدار کننده ای برای جهانیان نیست» یا در آیهی 28 سورهی سباء می فرماید: «و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا؛ و ما تو را نفرستادیم مگر آن که برای همهی مردم، بشارت دهنده و بیم دهنده باشی»
نکتهی بسیار جالب اینجاست، افزون بر این که هیچ آیه ای در قرآن خطاب به ملیّت عرب (یا ایها العرب) آغاز نمی شود و «یا ایها الناس» که تداعی کنندهی خطابی در همهی زمانها و مکانها است، آیاتی در قرآن وجود دارد که در آن نوعی بی اعتنایی به عرب از نظر پذیرش دین اسلام صورت گرفته است، به این معنا که آیین اسلام به شما نیازی ندارد، چرا که اقوام و ملل دیگری هستند که به سمت آموزه های حیاتی آن گرایش پیدا خواهند کرد، از جمله آن که در سورهی انعام آیهی 89 و سورهی محمّد آیهی 38 می فرماید: «فان یکفر بها هولاء فقد وکلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین؛ اگر اینان (اعراب) به قرآن کافر شوند، همانا ما کسانی را خواهیم گمارد که به آن کافر نشوند.» و «ان تتولوا ستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم؛ اگر شما از دین روی گردانید قومی دیگر جای شما را خواهند گرفت که مانند شما نباشند»
اما از دید نویسندهی کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» اسلام به هیچ وجه تعصّبها و تفاخرهای قومی، نژادی و ملی را تأیید نمیکند، با این که ظهور اسلام در منطقه ای بود که چتر خویشاوند پرستی و تفاخر به قبیله و نژاد به صورت گسترده و دیرینه وجود داشت اما قرآن کریم آشکارا تمام احساسات غلیظ، قوی و عشیره ای را از رونق و رسمیّت انداخت و معیار و قیاس دیگری را بنیان نهاد، همچنان که در آیهی 13 سورهی حجرات می فرماید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر او انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله أتقکم ؛ ای مردم! ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شما را به صورت گروهها و قبیلهها قرار دادیم تا به این وسیله یکدیگر را باز شناسید، همانا گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است.»
روشنفکر بزرگ دینی ما در ادامهی مباحث این کتاب برجسته کردن و دمیدن بر تنور و آتش ملی گرایی و ملیّت پرستی در کشورهای اسلامی را از اساس یک تفکر استعماری میداند و معتقد است که ملیّت گرایی موجب انشقاق و اختلاف میان مسلمان میشود و به وحدت جامعهی اسلام صدمه میزند «گذشته از این که فکر ملیّت پرستی بر خلاف اصول تعلیماتی اساسی [اسلام] است زیرا از نظر اسلام همه مساوی هستند، این فکر مانع بزرگی است برای وحدت مسلمانان، چنانچه میدانیم جامعهی اسلامی از ملل مختلفی تشکیل شده است و در گذشته اسلام از ملل مختلف و گوناگون یک واحد به وجود آورد به نام جامعهی اسلامی، این واحد اکنون نیز به واقع وجود دارد اما در قرون جدید قدرتهای اروپایی و آمریکایی در این واحد، جدایی انداختهاند.»
استاد شهید مرتضی مطهری بخش مهمی از مباحث «خدمات متقابل اسلام و ایران» را به ریشه ها و علل گرایش جامعهی ایرانی به دین اسلام اختصاص می دهد. وی با نگاهی تاریخی به این بحث و پس از اشاراتی به نامهی پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به خسروپرویز پادشاه ایران و جنگ مسلمانان با دولت ساسانی در دورهی خلافت ابوبکر، علت غلبهی مسلمانان بر حکومت ساسانی را نارضایتی عمیق ایرانیان از شیوهی حکمرانی ساسانیان می داند و معتقد است «مهمترین عامل شکست حکومت ساسانی را باید نارضایتی ایرانیان از وضع دولت، آسیب و رسوف اجحاف آمیز آن زمان داشت. این نکته از نظر مورخین شرقی و غربی مسلم است که رژیم حکومت و اوضاع اجتماعی و دین آن روز به قدری فاسد و خراب بود که تقریباً همهی مردم از آن ناراضی بودند.»
از سوی دیگر «هرچه زمان می گذشت و ایرانیان بیشتر با مضمون و محتوای اسلام آشنا می شدند گرایش آنها به اسلام نیز فزونی می یافت. به عنوان مثال مطالعهی ادبیات فارسی از اوایل ورود اسلام به ایران تا قرن های بعدی نشان می دهد که رفته رفته تأثیر معارف و مفاهیم فرهنگ اسلامی بر ادبیات فارسی بیشتر و بیشتر شده است ... [کما این که] نفوذ اسلام از آثار ادبار شعرا و حتی حکمای قرون ششم و هفتم به بعد بیشتر و مشهورتر است تا شعرا، ادبا و حکمای قرون سوم و چهارم. این حقیقت از مقایسهی آثار رودکی و فردوسی با آثار مولوی، سعدی، نظامی، حافظ و جامی کاملاً هویدا است.»
ناسیونالیسم اگر تنها جنبهی مثبت داشته باشد یعنی موجب همبستگی بیشتر، رابطهی حسنه، احسان و خدمت بیشتر به کسانی که با آنها زندگی مشترک داریم بشود، ضد عقل و منطق نیست و از نظر اسلام، مذموم نمی باشد. ناسیونالیسم زمانی محکوم است که جنبهی منفی به خود می گیرد، یعنی افراد را تحت عنوان ملیّت های مختلف از یکدیگر جدا می کند و روابط خصمانه ای میان آنها به وجود می آورد و حقوق واقعی دیگران را نادیده می گیرد.
از منظر شهید مطهری حتی زمانی که استقلال سیاسی ایرانیان بیشتر شد نه تنها از میزان اقبال آنها به فرهنگ اسلام کاسته نشد، بلکه این اقبال افزایش یافت، به عنوان نمونه طاهریان و آل بوبه که استقلال سیاسی نسبتاً گسترده ای داشتند هرگز اندیشهی بازگشت به دوران ایران پیش از اسلام را در سر نپروراندند بلکه همواره سعی در بسط، نشر و فرهنگ اسلامی داشتند اما این شاهد تاریخی یکی از بهترین مثالها و مصادیق در مواجهه با کسانی است که گمان می برند یا باور دارند که اسلام به ضرب و زور و چکاچک شمشیر اعراب در ایران گسترش یافته است.
باید به این نکته توجه کرد «مسلمانان ایرانیان را مجبور به ترک دین، مذهب و عقاید پیشین خود نکردند، بلکه به آنها اجازه می دادند که آتشکده های خود را نگهداری کنند و حتی پس از آن که اهل کتاب، یهود، نصاری، مجوس ها در ذمهی مسلمین قرار می گرفتند، مسلمانان خود را ملزم به حفظ معابد آنها می دانستند و مانع تخریب آن معابد می شدند.»
اما یکی از نکات بسیار ظریفی که استاد مطهری در لابهلای مباحث خود بر روی آن صحه میگذارد هوشمندی و تفکر ظریف ایرانیان در تفاوت قائل شدن میان تفکر اسلامی و اندیشهی عربی است. در واقع ایرانیان با پذیرش اسلام به آیین مسلمانی رو آوردند نه این که بر مدار هویّت عربی بچرخند؛ از سوی دیگر ایرانی ها هنگامی در پی دستیابی به استقلال سیاسی برآمدند که دریافتند حکومتهای عربی اموی و عباسی بهرهی چندانی از اسلام نبرده اند. استاد مطهری در این باره می نویسد: «سیاست اموی ها بر اصل تفوق عرب بر غیرت بود. معاویه به صورت بخشنامه به همهی عمال خویش اطلاع داد که برای عرب حق تقدم قائل شوند. این عمل ضربهی مهلکی بر پیکر اسلام وارد کرد، منشأ اصلی تجزیه شدن حکومت اسلامی به صورت حکومت های کوچک همین کار بود. بدیهی است هیچ ملتی حاضر نیست ؟ و قیومیّت ملت دیگر را بپذیرد.»
از سوی دیگر مطهری در پاسخ به ترفندهایی که می کوشند با یک زاویهی دید التقاطی پذیرش اسلام از سوی ایرانیان را به پذیرش هویّت عربی ربط بدهند، اشاره می کند: «ایرانیان اسلام را پذیرفته بودند نه عرب را؛ اسلام از آن جهت مقبول همهی ملت ها بود که افزون بر سایر مزایایش رنگ قومی و نژادی نداشت، جهانی و انسانی بود. ایرانیان و همچنین سایر مسلمانان غیر عرب به هیچ وجه حاضر نبودند سیادت عرب را بپذیرند. واکنش ابتدایی که ایرانیان در مقابل این تبعیضها از خود نشان دادند بسیار منطقی و انسانی بود. آنها عرب را به کتاب خدا دعوت کردند.»
یکی از نکات بسیار ظریفی که استاد مطهری در لابهلای مباحث خود بر روی آن صحه میگذارد هوشمندی و تفکر ظریف ایرانیان در تفاوت قائل شدن میان تفکر اسلامی و اندیشهی عربی است. در واقع ایرانیان با پذیرش اسلام به آیین مسلمانی رو آوردند نه این که بر مدار هویّت عربی بچرخند.
گفتهی رسول خدا راست آمد که فرمودند: «به خدا قسم آخر کار، عجم شما را به دین اسلام و کتاب خدا دعوت خواهد کرد، آنچنان که در اول کار آنها را به کتاب خدا دعوت کردید.» اما ریشههای گرایش ایرانیان به تشیع از میان همهی فرق و نحل اسلامی چیست؟ چه عاملی باعث شد ایرانیان به سمت مذهب گرایش پیدا کنند که بیشترین پیوند را با اهل بیت(علیهالسلام) برقرار نمایند؟
شهید مطهری در این باره معتقد است:
«علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدن شان یک چیز است. ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید و گمگشتهی خویش را در اسلام یافت. مردم ایران بیش از هر ملت دیگر به روح و معنی اسلام توجه داشتند. به همین دلیل توجه ایرانیان به خاندان رسالت از هر ملت دیگر بود و تشیع در میان ایرانیان نفوذ بیشتر یافت، یعنی ایرانیان روح اسلام و معنی اسلام را در نزد خاندان رسالت یافتند، خاندان رسالت بودند که پاسخگوی پرسشها و نیازهای واقعی روح ایرانیان بودند.»
در واقع از میان حاکمان مسلمان اهل بیت پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) بودند که هیچ فضیلتی بر ملیّت و بالاتر نشاندن عرب بر عجم قائل نبود، همچنان که دورهی کوتاه حکومت امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) نشان داد که ایشان کوچکترین امتیاز و برتری در تنوق نژاد عرب بر دیگران از جمله ایرانیان قائل نبودند.
«آن چیزی که بیش از هر چیز دیگر، روح تشنهی ایرانی را به سوی اسلام میکشید، عدل و مساوات اسلامی بود. ایرانی قرنها از این نظر محرومیّت کشیده بود و انتظار چنین چیزی را داشت. ایرانیان میدیدند دسته ای که بدون هیچ گونه تعصبی، عدل و مساوات اسلامی را اجرا می کنند خاندان رسالت اند. خاندان رسالت پناهگاه عدل اسلامی مخصوصاً از نظر مسلمانان غیرعرب بودند. اگر اندکی به تعصّبهای عرب و تبعیضهایی که از ناحیهی برخی خلفا میان عرب و غیرعرب صورت میگرفت و دفاعی که علی ابن ابیطالب(علیهالسلام) از مساوات اسلامی و عدم تبعیض میان عرب و غیرعرب مینمود، توجه کنیم کاملاً این حقیقت روشن میشود.»
از دیدگاه استاد مطهری، اگر چنین بستر ذهنی و زمینهی اجتماعی- فرهنگی نبود، حکومت صفویه نمیتوانست عامل گرایش ایرانیان به تشیع باشد. «ایرانیان از هر نقطهای دیگر برای بذر تشیع مناسبترین زمین بودهاند ... و اگر چنین ریشهای در روح ایرانی نمیبود، صفویه موفق نمیشد که با در دست گرفتن حکومت، ایران را شیعه و پیرو اهل بیت نماید.»
اما یکی از افتخارات تاریخی ایرانیها که می توان آن را در زمرهی خدمات ایرانیان به اسلام یاد کرد، فراتر رفتن از مرزبندی های تعصبی، نژادی و قومی است. اصلاً اگر ایرانیها قرار بود به آیین و دین اسلام و پدران خود تعصب بورزند – همچنان که خصلت یکی از بزرگترین موانع عدم گرایش اعراب به دین اسلام بود و آیات بسیاری در قرآن کریم بر این موضوع شهادت می دهد – هیچ گاه به دین اسلام گرایش پیدا نمی کردند. اتفاقاً اگر به اقتضائات و مختصات زمانی در صدر اسلام و جایگاه تمدنی و پیشرفت های علمی- فرهنگی ایرانیان و اعراب توجه نشان دهیم، متوجه می شویم اگر قرار بود افتخارات نژادی و تمدنی اعراب و ایرانی ها را بر کفهی ترازو بگذاریم مسلماً کفهی ترازو ایرانی ها سنگینتر می شد «ایرانیان به هیچ وجه در این حوزه ورود نکردند. مطهری در این زمینه در کتاب ارزشمند «خدمات متقابل ایران و اسلام» می نویسد: «ایرانیان اگر می خواستند بر اصل و نژاد و فرهنگ خود مباهات کنند نه تنها چیزی کمتر از عرب ها نداشتند بلکه در جایگاهی بالاتر می نشستند.»
عرب های جاهل، دختران خود را زنده به گور می کردند و بت می پرستیدند و بادیه نشین بودند اما ایرانیان پیش از اسلام پیرو دین یکتاپرستی بودند، به هیچ عنوان بت نداشتند، دختران خود را زنده به گور نمی کردند و معماری درخشانی داشتند، با این همه فرهنگ ایرانی به مرور در دل خود دچار آفت های شده بود و وقتی ایرانی ها متوجه بنیانهای اصیل، توحیدی و کامل دین اسلام شدند درنگ را جایز ندانستند چرا که می دانستند اسلام دین مبتنی بر فطرت است و به تعیبر مصرع «چون که صد آمد نود هم پیش ما است» آنها اگر می خواستند بر طبل نژاد و اصالت بکوبند هیچ گاه اسلام نمی آورند.
استاد مطهری در ادامهی همین مباحث تصریح می کند: «افتخارات نژادی ایرانی ها بسی بیشتر از اعراب بود اما این کار را نکردند و از عرب به اسلام پناه بردند نه به چیز دیگر، البته نهضت شعوبیگری به تدریج یک مسیر انحرافی پیدا کرد- ایرانیان خواهان برابری و عدم تبعیض اجتماعی و نژادی را «شعوبیه» می خواندند اما این جریان در ادامه به تدریج تغییر ماهیّت داد و گرفتار تفاخرات قومی و نژادی شد- در مسیری افتاد. که نهضت قومیّت عربی افتاده بود، یعنی در مسیر تفاخرات قومی و نژادی، نژاد ایرانی بر سر نژادها خصوصاً بر نژاد عرب افتاد و احیاناً از حدود نژاد پرستی تجاوز کرد و تا «زندقه» - زنادقه از اساس با اصول بنیادی اسلام به مخالفت برخاستند و در راستای تخریب مبانی اعتقادی اسلام کوشیدند. با این همه زندقه در جامعهی ایرانی رشد نکرد و از سوی خود ایرانیان با آن مبارزه شد. این مبارزه هم از وجههی کلامی از طرف متکلّمین مسلمان ایرانی پیدا است و هم از وجههی فقهی به وسیلهی فقهای مسلمان ایرانی- کشیده شد ولی همین که شعوبیگری به این مرحله رسید تودهی مردم ایران و علمای با تقوای ایرانی شعوبیگری را سخت محکوم کردند و از آن تبری جستند یعنی بار دیگر با یک عکس العمل اسلامی از طرف ایرانیان در مقابل یک انحراف که از میان خودشان برخاسته و رشد کرده بودند مواجه میشویم، علت شکست شعوبیگری هم همین بود.
استاد مطهری در ادامهی همین مباحث تصریح می کند: «افتخارات نژادی ایرانی ها بسی بیشتر از اعراب بود اما این کار را نکردند و از عرب به اسلام پناه بردند نه به چیز دیگر، البته نهضت شعوبیگری به تدریج یک مسیر انحرافی پیدا کرد- ایرانیان خواهان برابری و عدم تبعیض اجتماعی و نژادی را «شعوبیه» می خواندند، اما این جریان در ادامه به تدریج تغییر ماهیّت داد و گرفتار تفاخرات قومی و نژادی شد...»
برخی از ایرانیان آنچنان از این قوم شعوبیگر ناراحت و متأسف بودند و آن را خطری برای اسلام تلقی میکردند که علیرغم نژاد و قومیّت خودشان به اعراب تعصب میورزیدند و این یکی از شگفتیهای تاریخ و از نشانههای نفوذ عمیق اسلام در روح ایرانی است. اما نقش ایرانیان در بسط معارف اسلامی و خدمت متقابل به اسلام چه بوده است؟
مؤلف در کتاب پر بار و ارزشمند خود از این نقش به ویژه آن جا که معارف اسلامی با هنر و ذوق متعالی ایرانیها گره میخورد و به یک درهم تنیدگی میرسد غافل نیست و تصریح میکند که «به اعتراف همهی مطّلعین، ما در این مدت خدمات ارزنده و فوق العاده و غیر قابل توضیحی به تمدن اسلامی نمودهایم و در ترقی و تعالی این دین و نشر آن در میان سایر مردم جهان از سایر ملل مسلمانان حتی از اعراب بیشتر کوشیدهایم. هیچ ملتی به اندازهی ما در نشر، گسترش، ترویج و تبلیغ این دین فعالیت نداشته است.» موضوع مهم دیگری که در این مبحث از سوی مؤلف بر آن تأکید میشود خدمات و حسنات بزرگ ایرانیها در عرصههای فکری و علمی است که منتج به شاهکارهای درخشانی شده است، جالب اینجا است که این خدمات نه تنها در دورههای استقلال سیاسی ایرانیان تدوام یافته بلکه بال و پر بیشتری یافته و گستردهتر شده است.
از این رو است که آثار مهم علمی جهان اسلام از سوی اندیشمندان مسلمان ایرانی نگاشته شده است. «هرچند اکثر آثار علمی که از خارج دنیای اسلام نقل و ترجمه شده از غیر ایرانیها بوده است ولی اکثریت آثار اسلامی چه در رشتهی علوم دینی و چه در رشتههای دیگر به وسیلهی دانشمندان مسلمان ایرانی به وجود آمد. افتخار و امتیاز ایرانیان در دورهی اسلام در همین است.» البته استاد مطهری در ادامه تصریح میکند که «تمدن اسلامی از آن هیچ قوم به خصوصی نیست، بلکه از آن اسلام و مسلمانان است، هیچ ملتی حق ندارد آن را به نام خود قلمداد کند چه عرب و چه ایرانی و چه غیر از اینها، هر ملتی حق دارد سهم خود را مشخص کند.»(*)
* حسن فرامرزی؛ کارشناس مسائل فرهنگی/برهان/۱۳۹۰/۴/۲۸ .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.