اعتبار خطبه تطنجیه /

تخمین زمان مطالعه: 26 دقیقه

آیا خطبه تطنجیه واقعاً از امام علی(ع) است یا ساخته و پرداخته غالیان شیعه است؟ آیا مضامین این خطبه با عقاید شیعه هماهنگ است؟


مقدمه از آن جا که حضرت على علیه السلام در قسمتى از این خطبه مى فرمایند: «اَنَا الْواقِفُعَلَى التُّطُنْجَیْنِ» ـ من بر تطنجین ایستاده ام ـ این خطبه را تطنجیه گویند و تُطُنج بهمعناى خلیج است. در برخى کتب از این خطبه به عنوان خطبه اقالیم نام بردهشده است.مأخذ ما در مورد خطبه «تطنجیه»، کتاب على علیه السلام و خطبه تطنجیه تألیفمرحوم دکتر عبدالعلى گویا به نقل از کتاب «الزام الناصب فى اثبات الحجةالغائب» تألیف مرحوم شیخ على حائرى یزدى است.ناگفته نماند که غالب گذشتگان، این خطبه را از مرحوم حافظ رجب بُرسى نقلکرده و ما نیز از قدیمى ترین مؤلفینى که به خطبه «تطنجیه» اشاره نموده اند، تنهااز حافظ رجب برسى یاد مى کنیم که در کتاب «مشارق انوارالیقین فى اسرارامیرالمؤمنین علیه السلام » این خطبه را آورده است.حافظ رجب برسى در کتاب مذکور، پاره اى دیگر از خطب نادره ى على علیه السلام رانیز نظیر «خطبة البیان»، خطبه ى «افتخاریه» و خطبه «نورانیه» و ... آورده است.علامه مجلسى در بحارالانوار و سید هاشم بحرانى، صاحب تفسیر برهان در آثارخود، مخصوصا کتاب لوامع النورانیه، از کتاب هاى حافظ رجب برسى استفادهکرده اند و مرحوم علامه امینى هم ضمن مدح و ستایش حافظ رجب، بعضى ازاشعار فصیح و بلیغ او را در دوره ى الغدیر نقل کرده است.به هرحال، این واقعیت را باید پذیرفت که مندرجات خطبه ى «تطنجیه» درسطح بسیار بالایى قرار دارد و همه ى اصول اعتقادى مکتب واقعى اسلام را کهمتَّبَعِ همه ى انبیا و رسل مى باشد واجد است و براى افراد باهوش و محبّین اهلبیت علیهم السلام مزایاى زایدالوصفى را داراست. خوانندگان این خطبه، در هردرجه و مقامى از تقوى و محبّت باشند، مى توانند به اندازه ى وعاء وجودىخود از آن بهره مند شوند.این خطبه، سیر مقاله ى «حمد» را در طول تاریخ انبیا بیان مى کند. در تفضیل این مقاله ى حمد، ابتدا سخن از خلق اوّل و صادر اوّل مى باشد که در لسان حدیثبه صورت «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللّه ُ الْعَقْلُ»(1) بیان مى گردد و این مقام عقل که در ابعادمختلف داراى مظاهر مختلفى است، از لحاظ ارتباط با موجودات و ماسوى اللّه به صورت نفسِ «لاهوتیه ملکوتیه کلیه ى الهیه» عنوان مى گردد.این مقام عقل اوّل، همان «حقیقت محمّدیه» است که نام هاى دیگر آن به اتکاىچند حدیث نبوى به صورت «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللّه ُ رُوحى»(2) یا «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللّه ُنُورى»(3) و ... بیان شده است. همچنین به اتکاى خطبه «نورانیه» این «عقل» یا«حقیقت محمدیه» همان «ولایت علویه مرتضویه» مى باشد.به هر حال، خلق اوّل که همان مقام عقل است، با خلق موجودات در ارتباطاست و على علیه السلام در این مقام تحت عنوان «صادر اول» یا «نفس لاهوتیه ملکوتیهکلیه ى الهیه» در ماسوى اللّه ظاهر شده است که یکى از جلوه هاى ساده ى آن،فرمایش رسول خداست که خطاب به آن حضرت مى فرماید: «یا عَلِىُّ اِنَّ اللّه َتَعالى قالَ لى: یا مُحَمَّدُ بَعَثْتُ عَلِیّا مَعَ الاَْنْبِیاءِ باطِنا وَ مَعَکَ ظاهِرا»(4)اى على، همانا خداوند تعالى به من فرمود: اى محمّد، من على را با پیامبران درباطن برانگیختم و با تو در ظاهر مبعوث نمودم.حال، این صادر اول در خطبه ى «تطنجیه» به نطق آمده و به صورت: «اَلْیَوْمَاُنْطِقُ لَکُمُ الْعَجْماءُ ذاتَ الْبَیانِ»(5) پرده از رخ برگرفته و اسرارى را بازگو نمودهاست.لازم به تذکر است که این اسرار بر سبیل سهل و ممتنع بیان شده است تا هر کسدر خور فهم و استعداد و محبّت خود، از این بیانات، بهره مند گردد.وجود نازنین على علیه السلام براى آنکه شنوندگان این خطبه در زمان آن حضرت و خطبه تُطُنجیه(1)اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى فَتَقَ الاَْجْواءُ وَ خَرَقَ الْهَواءَ وَ شَقَّ الاَْرْجاءَ وَ اَضاءَ الضِّیاءَ وَاَحْیَى الْمَوْتى وَ اَماتَ الاَْحْیاءَ.اَحْمَدُهُ حَمْدا:سَطَعَ فَارْتَفَعَ وَ اَیْنَعَ وَ لَمَعَ وَ ابْتَدَعَ فَانْفَزَعَ وَ هاعَ وَ لاعَ وَ شَعْشَعَ فَلَمَعَیَتَصاعَدُ فِى السَّماءِ اِرْسالاً وَ یَذْهَبُ فِى الْجَوِّ اعْتِدالاً خَلَقَ السَّمواتِ بِلا دَعائِمَوَ اَقامَها بِغَیْرِ قَوائِمَ وَ زَیَّنَها بِالْکَواکِبِ الْمُضیئاتِ وَ حَبَسَ فِى الْجَوِّ سَحائِبَمُکْفَهِرّاتٍ وَ خَلَقَ الْجِبالَ وَ الْبِحارَ عَلى تَلاطُمِ تَیّارٍ رَفیقٍ، فَتَقَ وَ لَجاهافَتَغَطْمَطَتْ اَمْواجُها.«اَحْمَدُهُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللّه ُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَ اَشْهَدُ اَنَّمُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِنْتَخَبَهُ مِنَ الْبُحْبُوحَةِ الْعُلْیا، وَ اَرْسَلَهُ فِى الْعَرَبِ الْعَرْباءِ،اِبْتَعَثَهُ هادِیا مَهْدِیّا، وَ حُلاحِلاً راضِیا مَرْضِیّا طَلِسْمِیّا،فَاَقامَ بِهِ الدَّلائِلَ وَ خَتَمَ بِهِ الرَّسائِلَ وَ نَصَرَ بِهِ الْمُسْلِمینَ وَ اَظْهَرَ بِهِ الدّینَ، صَلَّىاللّه ُ عَلَیْهِ وَ الِهِ الطّاهِرینَ.»«اَیُّهَا النّاسُ هَلُمُّوا اِلى بَیْعَتى بِحُسْنِ الْیَقینَ وَ الْمُواظَبَةِ عَلَى الدّینِ وَالاِْقْرارِبِوَصِیَّةِ نَبِیِّکُمُ الَّذى نَجَیْتُمْ بِوِلایَتِهِ، وَ اَفْلَحْتُمْ بِحُسْنِ مُنْقَلَبِکُمْ وَ مَثْواکُمْ.»مقاله ى حمدحمد و سپاس از آنِ خدایى است که جوّها را گشود و هوا را شکافت و اطراف آنرا پاره کرد، روشنایى را روشنایى بخشید و مردگان را زنده نمود و زنده ها رامیراند. حمد مى کنم او را حمدى که:ساطع شده و سپس بلند گردیده و رسیده و درخشیده و نو بیرون آمده، پس پناهجسته و ترسیده و ... درخشیده و تابان شده است.[حمدى که] به سوى آسمان آهسته اوج مى گیرد و در فضا با اعتدال مى رود. آسمان ها را بدون ستون آفرید و آن ها را بدون پایه برپا داشت و آن را به ستارگاندرخشان زینت داد و در جوّ، ابرهاى متراکم را باز داشت و کوه ها و دریاها را برتلاطم موج آفرید ...شهادت به یگانگى خداوند و رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله حمد مى کنم او (خدا) را و حمد براى اوست و گواهى مى دهم که هیچ خدایىجز اللّه نیست، تنهاست و شریکى ندارد. گواهى مى دهم محمّد صلى الله علیه و آله بنده ورسول خداست که او را از صل [نژاد] برتر انتخاب فرمود و میان عربِ اصیلفرستاد، او را هدایتگر و هدایت یافته و بزرگ قوم و راضى و پسندیده و طلسمىمبعوث فرمود. دلائل [توحید [را به وسیله او بپا داشت و رسالت ها را به او ختمفرمود و مسلمان ها را به وسیله ى او نصرت بخشید و دین را به سبب او آشکارکرد. درود خداوند بر او و آل پاکش باد.تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام اى مردم، با حُسن یقین و مواظبت بر دین و اقرار به وصیت پیامبرتان به سوىبیعت من بشتابید؛ همان پیامبرى که به سبب ولایتش نجات یافتید و با بازگشتبه بهشت که جایگاه پاداش و ثواب است رستگار شُدید.«اَنیبُوا اِلَىَّ شیعَتى وَ الْتَزِمُوا بِبَیْعَتى وَ واظِبُوا عَلَى الدّینِ بِحُسْنِ الْیَقینِ وَتَمَسَّکُوا بِوَصِىِّ نَبِیِّکُمُ الَّذى بِهِ نَجاتُکُمْ وَ بِحُبِّهِ یَوْمَ الْمِحْنَةِ مَنْجاتُکُمْ.»فَاَنَا الاْمِلُ وَ الْمَأْمُولُ، وَالْفاضِلُ وَ وَصِىُّ الرَّسُولِ اَنَا قاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النّارِ اَنَاالْواقِفُ عَلَى التُّطَنْجَیْنِ اَنَا النّاظِرُ فِى الْمَشْرِقینِ وَ الْمَغْرِبَیْنِ.رَأَیْتُ وَاللّه ِ الاَْفْرَدُوسَ مِنْ رَأْىِ الْعَیْنِ، وَ هُوَ فِى الْبَحْرِ السّابِعِ الَّذى یَجْرى فیهِالْفُلْکُ فى ذَخاخیرَةِ النُّجُومِ وَ الْفُلْکِ وَالْحُبُکِ.وَ رَأَیْتُ الاَْرْضَ مُلْتَفَّةً کَالْتِفافِ الثَّوْبِ الْمَقْصُورِ، وَ هِىَ فى خَرْقٍ مِنَ التُّطَنْجِالاَْیْمَنِ مِنَ الْجانِبِ مِمّا یَلِى الْمَشْرِقَ وَ التُّطَنْجانِ خَلیجانِ مِنْ ماءٍ کَاَنَّهُما اَیْسارُتُطَنْجَیْنِ، وَ اَنَا الْمُتَوَلّى دایِرَتُها، وَ ما اَفْرَدُوسُ وَ ما هُمْ فیهِ اِلاّ کَالْخاتَمِ فِىالاَْصْبَعِ.وَ لَقَدْ رَأَیْتُ الشَّمْسَ عِنْدَ غُرُوبِها وَ هِىَ کَالطَّیْرِ الْمُنْصَرِفِ اِلى وَکْرِهِ، وَ لَوْلاَاصْطِکاکُ رَأْسِ اَفْرَدُوسَ، وَ اخْتِلاطُ الْتُطُنْجَیْنِ وَ صَریرُ الْفُلْکِ، لَسَمِعَ مَنْ فِىالسَّمواتِ وَ مَنْ فِى الاَْرْضِ رَمیمَ حَمیمِ دُخُولِها فِى الْماءِ الاَْسْوَدِ فِى الْعَیْنِالْحَمِئَةِ، وَ لَقَدْ عَلِمْتُ عَجائِبَ خَلْقِ اللّه ِ ما لا یَعْلَمُ اِلاَّاللّه ُ.«وَ لَقَدْ کُشِفَ لى فَعَرَفْتُ، وَ عَلَّمَنى رَبّى فَتَعَلَّمْتُ، اَلا فَعُوا وَلاتَضِجُّوا وَ لاتَرْتَجُّوا.فَلَوْلا خَوْفى عَلَیْکُمْ اَنْ تَقُولُوا جُنَّ اَوِ ارْتَدَّ لاََخْبَرْتُکُمْ بِما کانُوا عَلَیْهِ وَ اَنْتُمْ فیهِ،وَ ما تَلْقَوْنَهُ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ،اى شیعیان من، به سوى من بازگردید و ملازم بیعت من باشید و با حُسن یقین بردین مواظبت نمایید وبه وصىّ پیامبرتان تمسک بجویید؛ همان کسى که نجاتشما به سبب اوست و به سبب دوستیش در روز رنج و عذاب، براى شما نجاتاست.مقام شامخ ولایت در خلقتمن آرزو کننده و آرزو شونده ام. من صاحب فضیلتم و وصىّ رسول خدایم، منتقسیم کننده ى بهشت و دوزخ هستم. من بر تطنجین ایستاده ام. من ناظر بر دومشرق و دو مغربم. به خدا سوگند، افردوس را با چشمم دیده ام. او در دریاىهفتم است که در آن [دریا] کشتى ها جاریست ...و دیدم زمین در هم پیچیده شده، مانند پیچیده شدن لباس کوتاه، و او در پاره اىاز خلیج راست است؛ از طرفى که دنباله مشرق است. دو تطنج [تطنجان]، دوخلیج از آب است که گویا در طرف چپ، دو تطنج [تطنجین [هستند و منمتولّى دایره ى آن هستم. افردوس و آنچه در اوست [چیزى [نیست مگر مانندانگشتر در انگشت.و خورشید را هنگام غروبش دیده ام. او هماننده پرنده اى است که به لانه اشبازمى گردد. اگر برخورد سر افردوس و آمیخته شدن دو تطنج و صداى کشتى هانبود، هر آینه، هر کس در آسمان ها و در زمین بود صداى وارد شدن فرسوده ىسوزان خورشید را در آب سیاه در چشمه گل آلود مى شنید. همانا من عجایبى ازخلق خدا آگاهم که جز خدا، کسى آن را نمى داند.مقام علم لدنّى على بن ابى طالب علیه السلام همانا براى من کشف شد، پس شناختم و پروردگارم مرا تعلیم داد و آموختم.آگاه باشید، پس حفظ کنید و ضجّه نکنید و نلرزید. اگر بر شما ترس نداشتم کهبگویید جنّى شده است و یا مرتدّ گشته، هر آینه خبر مى دادم به آنچه [گذشتگان [بر آن بوده اند و شما در آن هستید و به آنچه تا روز قیامت با آنمواجه مى شوید.عِلْمٌ اُوعِىَ اِلَىَّ فَعَلِمْتُ وَ لَقَدْ سُتِرَ عِلْمُهُ عَنْ جَمیعِ النَّبِیّینَ اِلاّ صاحِبَ شَریعَتِکُمْهذِهِ صَلَّى اللّه ُ عَلَیْهِ وَ الِهِ فَعَلَّمَنى عِلْمَهُ وَ عَلَّمْتُهُ عِلْمى.»«اَلا اِنّا نَحْنُ النُّذُرُ الاُْولى وَ نَحْنُ النُّذُرُ الاْخِرَةَ وَ الاُْولى وَ نُذُرُ کُلِّ وَقْتٍ وَاَوانٍ، بِنا هَلَکَ مَنْ هَلَکَ، وَ بِنا نَجى مَنْ نَجى ، فَلا تَسْتَعْظِمُوا ذلِکَ فینا،فَوَالَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَى ءَ النَّسَمَةَ وَ تَفَرَّدَ بِالْجَبَرُوتِ وَالْعَظَمَةِ لَقَدْ سُخِّرَتْ لِىَالشَّمْسُ وَ الرِّیاحُ وَالْجِنُّ وَ الْهَوامُّ وَ الطُّیُورِ وَالاَْشْجارُ وَالْبِحارُ وَ اِنَّکُمْتَسْتَعْظِمُونَ مُلْکَ سُلَیْمانَ، وَ ما سُلَیْمانُ، لَوْ عَرَفْتُمُوهُ وَ کُشِفَ لَکُمْ رَأَیْتُمُوهُلَهَلَکْتُمْ فى اَنْفُسِکُمْ.نَحْنُ کُنّا مَعَ ادَمَ وَ کُنّا مَعَ نُوحٍ وَ کُنّا مَعَ مُوسى وَ کُنّا مَعَ عیسى وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَوَ ما بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ النَّبِیّینَ فَکُلٌّ اِلَیْنا وَ فینا وَ بِنا.»«فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ اَلا، فَاُدیلَ وَ نَقَلْناها عَنْکَ وَ نَتَحَدَّثُ فیهابَعْدَکَ، وَ نُسْأَلُ عَنْ مَعانیها، فَلا نَدْرى ماهِىَ.فَقالَ علیه السلام : هَیْهاتَ هَیْهاتَ، عِلْمٌ لا حَدَّ لَهُ، جاشَ تَیّارُهُ فَیَقْذِفُ ما فیهِ لَمْ یَسَعْنِىالسُّکُوتُ عَنْهُ، وَ اِلاّ ما سَأَلَ عَمّا اُعْطیتُ وَ الَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَى ءَ النَّسَمَةَعُرِضَتْ لِىَ الدُّنْیا وَ اَعْرَضْتُ عَنْها اَنَا کابُّ الدُّنْیا لِوَجْهِها فَحَنى، مَتى یَلْحَقُ بِىَاللاّحِقُ، لَقَدْ عَلِمْتُ ما فَوْقَ الْفِرْدَوْسِ الاُْولى، وَ ما تَحْتَ السّابِعَةِ السُّفْلى وَ مافِى السَّمواتِ الْعُلْى، وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى.کُلُّ ذلِکَ عِلْمُ اِحاطَةٍ لاعِلْمُ اِخْبارٍ.[این] علمى است که ظرفیت آن به من داده شده و من آن را آموختم. این علم ازتمام انبیا پوشیده شده، جز از صاحب شریعت شما که درود خداوند بر او و برآلش باد. پس رسول خدا صلى الله علیه و آله علمش را به من یاد داد و ...ولایت تکوینى و تسخیر ماسِوَى اللّه آگاه باشید که ما بیم دهندگان نخستین و بیم دهندگان آخرت و دنیا و بیمدهندگان هر وقت و هر زمان هستیم. به سبب ما هلاک شد آن کس که هلاک شدو به سبب ما نجات یافت آن کس که نجات یافت. پس این موضوع را در مورد مابزرگ نشمارید. قسم به آن خدایى که دانه را شکافت و مخلوقات را بیافرید، و بهجبروت و عظمت متفرد است، همانا خورشید، بادها، جنّ، خزندگان گزنده،پرندگان، درختان و دریاها، مسخّر من شده اند و شما مُلک سلیمان را بزرگمى شمارید و [در حالى که مُلک [سلیمان چیست؟ اگر او را مى شناختید و براىشما کشف [حُجُب] مى شد و او را مى دیدید، در درون نفسهایتان هلاکمى شدید. ما با آدم، نوح، موسى، عیسى، داوود، سلیمان و انبیایى که بین آن هاو بین سایر پیامبران بوده اند، همراه بوده ایم؛ پس همه ى آن ها (انبیا)، به سوى ماحرکت مى کنند و در راه ما قدم برمى دارند و به سبب ما رشد مى کنند.احاطه کلّى بر ماسِوَى اللّه مردى عرضه داشت: اى امیرالمؤمنین، این سخنان، متداول شده و ما آن را از تونقل کرده و بعد از تو درباره اش سخن مى گوییم و از معانى اش سؤال مى شویم؛ولى نمى دانیم که چیست؟ فرمود: بسیار دور است، بسیار دور است [از فهمشما] این علمى که حدّى براى آن نیست. موجش به تلاطم آمده و آنچه را در آناست بیرون مى افکند [مطالبى] که سکوت در مورد آن ها براى من جایز نیست؛زیرا در غیر این صورت، از آنچه خداوند به من عطا فرمود، احدى سؤالنمى کرد. سوگند به آن خدایى که دانه را شکافت و مخلوقات را آفرید، دنیا به منعرضه شد و من از آن اعراض کردم. من واژگون کننده ى دنیا بر صورتش هستم تاآن جا که از من روى گردان شد. چه زمانى ملحق شونده به من ملحق مى شود.همانا من آنچه را بر فراز فردوس نخستین و آنچه زیر زمین هفتم و آنچه درآسمان هاى بلند و آنچه بین آنهاست و آنچه در زیر زمین است مى دانم.اُقْسِمُ بِرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ لَوْ شِئْتُ اَخْبَرْتُکُمْ بِابائِکُمْ وَ اَسْلافِکُمْ، اَیْنَ کانُوا، وَ مِمَّنْ کانُوا، وَ اَیْنَ هُمُ الاْنَ وَ ما صارُوا اِلَیْهِ،فَکَمْ مِنْ اکِلٍ مِنْکُمْ اَکَلَ لَحْمَ اَخیهِ، وَ شارِبٍ بِرَأْسِ اَبیهِ وَ هُوَ یَشْتاقُهُ وَ یَرْتَجیهِغَدَا.هَیْهاتَ هَیْهاتَ، اِذا کُشِفَ الْمَسْتُورُ، وَ حُصِّلَ ما فِى الصُّدُورِوَ اَیْمُ اللّه ِ لَقَدْ کُوِّرْتُمْ کَوْراتٍ، وَ کُرِّرْتُمْ کَرّاتٍ،وَ کَمْ مِنْ بَیْنِ کَرَّةٍ وَ کَرّاتٍ وَ کَمْ مِنْ ایَةٍ وَ ایاتٍ، وَ ما بَیْنَ مَقْتُولٍ وَ مَیِّتٍ فَبَعْضٌفى حَواصِلِ الطُّیُورِ، وَ بَعْضٌ فى بُطُونِ الْوُحُوشِوَ النّاسُ ما بَیْنَ ماضٍ وَ راجٍ، وَ رایِحٍ وَ غادٍ،لَوْ کُشِفَ لَکُمْ ما کانَ مِنّى فِى الْقَدیمِ الاَْوَّلِ، وَ ما یَکُونُ مِنّى فِى الاْخِرِ، لَرَأَیْتُمْعَجائِبَ مُسْتَعْظِماتٍ، وَ اُمُورا مُسْتَعْجِباتٍ وَ صَنایِعَ وَ اِحاطاتٍ.»«اَنَا صاحِبُ الْخَلْقِ الاَْوَّلِ قَبْلَ نُوحٍ الاَْوَّلِ، وَ لَوْ عَلِمْتُمْ ما بَیْنَ ادَمَ وَ نُوحٍ مِنْعَجائِبَ اصْطَنَعْتُها، وَ اُمَمٍ اَهْلَکْتُها، فَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ، فَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ.اَنَا صاحِبُ الطُّوفانِ الاَْوَّلِ، اَنَا صاحِبُ الطُّوفانِ الثّانى، اَنَا صاحِبُ سَیْلِ الْعَرِمِ،اَنَا صاحِبُ الاَْسْرارِ الْمَکْنُوناتِ، اَنَا صاحِبُ الْعادِ وَالْجَنّاتِ، اَنَا صاحِبُ ثَمُودَ وَالاْیاتِ، اَنَا مُدَمِّرُها، اَنَا مُزَلْزِلُها، اَنَا مُرْجِفُها، اَنَا مُهْلِکُها، اَنَا مُدَبِّرُها، اَنَا بانیها،اَنَا داحیها، اَنَا مُمیتُها، اَنَا مُحْییها، اَنَا الاَْوَّلُ وَ اَنَا الاْخِرُ، وَ اَنَا الظّاهِرُ وَ اَنَاالْباطِنُ،اَنَا مَعَ الْکَوْنِ وَ قَبْلَ الْکَوْنِ،به پروردگار عرش سوگند، اگر مى خواستم به شما از پدرانتان و گذشتگانتان خبرمى دادم که کجا بودند و از که بودند و اکنون کجایند و به سوى چه چیزى رفتند.چه بسیار خورنده اى از شما که گوشت برادرش را مى خورد و نوشنده اى که درسر پدرش مى نوشد، در حالى که به او اشتیاق دارد و فردا امید او را دارد.دور است دور، هنگامى که پوشیده آشکار شود و آنچه در سینه هاست به بیرونافتد ...... اگر بر شما آشکار شود آنچه از من در قدیم اوّل بوده و آنچه از من در آخرصورت مى گیرد، هر آینه شگفتیهاى بزرگ و امور اعجاب آور و کارها واحاطه هایى را مشاهده مى کردید.مصاحبت امیرالمؤمنین على علیه السلام در خلقتمن صاحب خلق اوّل قبل از نوح اوّل هستم. اگر کارهاى عجیب و غریبى که دربین زمان حضرت آدم تا زمان حضرت نوح انجام داده ام مى دانستید ودرمى یافتید که چه امت هایى را هلاک کردم، [بسیار متعجب مى شدید] هماناعذاب سزاوارشان بود؛ زیرا بد عمل مى کردند.من صاحب طوفان اوّلم، من صاحب طوفان دوم هستم. من صاحب سیل عرمطاقت فرسا هستم. من صاحب اسرار مکنون و پوشیده ام. من صاحب عاد وباغهایم. من صاحب ثمود و آیات و نشانه هایم. من زیر و رو کننده ى آن هستم.من لرزاننده و تکان دهنده ى آن هستم. من هلاک کننده آن هستم. من تدبیرکننده ى آن هستم. من بنا کننده ى آن، من گسترش دهنده آن، من میراننده آن، منزنده کننده آن هستم. من اوّلم، من آخرم، من ظاهرم، من باطنم. من همراه بابودن و قبل از آن بودم.اَنَا فِى الذَّرِّ وَ قَبْلَ الذَّرِّ، اَنَا مَعَ الدَّوْرِ قَبْلَ الدَّوْرِ، اَنَا مَعَ الْقَلَمِ قَبْلَ الْقَلَمِ، اَنَا مَعَاللَّوْحِ قَبْلَ اللَّوْحِ، اَنَا صاحِبُ الاَْزَلِیَّةِ وَ الاَْبَدِیَّةِ، اَنَا صاحِبُ جابُلْقا وَ جابُرْسا، اَنَاصاحِبُ الرَّفْرَفِ وَ بَهْرامَ اَنَا مُدَبِّرُ الْعالَمِ الاَْوَّلِ حینَ لا سَماءُکُمْ هذِهِ وَ لاغَبْراؤُکُمْ».«فَقامَ اِلَیْهِ ابْنُ صُوَیْرَمَةَ فَقالَ: اَنْتَ اَنْتَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ؟فَقالَ علیه السلام : اَنَا اَنَا، لااِلهَ اِلاَّ اللّه ُ رَبّى وَ رَبُّ الْخَلائِقِ اَجْمَعینَ، لَهُ الْخَلْقُ وَالاَْمْرُ،الَّذى دَبَّرَ الاُْمُورَ بِحِکْمَتِهِ، وَ قامَتِ السَّمواتُ وَالاَْرَضُونَ بِقُدْرَتِهِ.کَاَنّى بِضَعیفِکُمْ یَقُولُ: اَلا تَسْمَعُونَ ما یَدَّعیهِ ابْنُ اَبى طالِبٍ فى نَفْسِهِ، وَ بِالاَْمْسِمُکْفَهِرٌّ عَلَیْهِ عَساکِرُ اَهْلِ الشّامِ فَلا یَخْرُجُ اِلَیْها.وَ الَّذى بَعَثَ مُحَمَّدا وَ اِبْراهیمَ، لاََقْتُلَنَّ اَهْلَ الشّامِ بِکُمْ قَتَلاتٍ وَ اىُّ قَتَلاتٍ، وَحَقّى وَ عَظَمَتى، لاََقْتُلَنَّ بِکُمْ اَهْلَ الصِّفّینَ سَبْعینَ قَتْلَةً، وَ لاَءَرُدَّنَّ اِلى کُلِّ مُسْلِمٍحَیاةً جَدیدَةً، وَ لاَُسَلِّمَنَّ اِلَیْهِ صاحِبَهُ وَ قاتِلَهُ اِلى اَنْ یَشْفِىَ غَلیلَ صَدْرِهِ مِنْهُ، وَلاََقْتُلَنَّ بِعَمّارِ بْنِ یاسِرٍ وَ اُوَیْسٍ الْقَرَنِىِّ اَلْفَ قَتیلٍ، فَسُحْقا لِلْقَوْمِ الظّالِمینَ. اَوَلایُقالُ: لَوْلا وَ کَیْفَ وَ اَنّى وَ مَتى وَ اَیْنَ وَ حَتّى؟فَکَیْفَ بِکُمْ اِذا رَأَیْتُمْ صاحِبَ الشّامِ یُنْشَرُ بِالْمَناشیرِ، وَ یُقَطَّعُ بِالْمَساطیرِ ثُمَّلاَُذیقَنَّهُ اَلیمَ الْعَذابِ.اَلا فَاَبْشِرُوا، فَاِلَىَّ یَرِدُ اَمْرُ الْخَلْقِ غَدا، فَلا تَسْتَعْظِمْ بِما قُلْتُ فَاِنّا اُعْطینا عَلْمَالْمَنایا وَ الْبَلایا، وَ التَّأْویلِ وَ التَّنْزیلِ، وَ فَصْلَ الْخِطابِ، وَ عِلْمَ النَّوازِلِ وَمن در عالم ذرّ و قبل از آن بودم. من با گردش فلک و قبل از آن بودم. من با قلم وقبل از آن بودم. من با لوح و قبل از آن بودم. من صاحب ازلیّت و ابدیّت هستم.من صاحب جابلقا و جابرسا هستم. من صاحب رفرف و بهرام هستم. من تدبیرکننده ى عالم اوّلم؛ هنگامى که نه این آسمان و نه این زمین شما بود.بحثى درباره محتواى خطبة البیان و خطبة تطنجیهبرخى از بزرگان بر اثر بعضى از جملات موحش و الفاظ غریب و لغات نامأنوسى که در خطبه مندرج است، و همچنین به سبب سیاق عبارات آن که در بادى نظر بر خلاف سایر خطب و کلمات صادر شده از امیر مؤمنان است، استشمام رایحه جَعل و وضع و غلو کرده، در مقام انکار صدور خطبه برآمده اند. از آن جمله، علامه مجلسى و میرزاى قمى در درستى نسبت آن شک کرده اند. میرزاى قمى در شرح خطبه مى آورد: این خطبه در مصادر کهن حدیثى مانند کتابهاى کلینى و... نیامده، جز آنکه برخى از دانشمندان شیعى مانند حافظ رجب بُرسى در مشارق أنوار الیقین، بسیارى از عبارتهاى دو خطبه بیان و تطنجیه را آورده اند. و قاضى سعید قمى در شرح حدیث غمامه، خطبه بیان را آورده و گفته که چون در میان دانشمندان شیعى و غیر شیعى شایع است، نیازى به یاد کردن سند روایت ندارد... بسیارى از وصفها که شایسته خداوند است بر زبان على(ع) رفته... در قرة العیون این دو خطبه از على(ع) دانسته شده است. گذشته از شک در استناد آنها، قرآن هم مى رساند که این گونه سخنها از مردمى نباید سر بزند و با تجسم و حلول و غلو و تفویض سازگار است، و خبرهایى از امامان داریم که در آنها دارندگان این گونه رأیها و سخنها نکوهش شده است... اگر هم بپذیریم که على(ع) چنین سخنى گفته باشد، باید مانند متشابهات قرآنى آنها را تأویل درست نمود. در بصائرالدرجات، باب «نوادر فی الائمة و أعاجیبهم» از امام صادق(ع) روایت نموده که خداوند در شب معراج به پیامبر(ص) گفته: هو (على) الأول و الاخر و الظاهر والباطن، و سپس تأویل درست آن دو را به او آموخت، مانند این حدیث در اختصاص مفید هم دیده شده است. دانشمند معاصر، جعفر مرتضى عاملىدر جزیره خضرا، افسانه یا واقعیت با بررسى جامعى نقلهاى مختلف خطبة البیان را ذکر نموده و بر سند و متن نقلهاى مذکور اشکالات متعدد و مهمى وارد ساخته است.[39] برخى معتقدند ذکر این مطالب به صورت خطبه در حضور جمعى که وصایت حضرت از رسول اکرم(ص) را به سختى مى پذیرفتند، نامیسر است. نیز پاره اى از فقرات آن غلط ادبى و محتوایى دارد. هاشم معروف حسنى نیز در کتاب الموضوعات فی ال آثار و الأخبار بر رجب بُرسى به خاطر درج این دو خطبه در مشارق الأنوار انتقاد نموده مى گوید: بسیارى از اوصافى که در آن به على(ع) نسبت داده شده، نسبت آن به غیر خدا جایز نیست، و این مطالب از غرایب و عجایب و اساطیر و افترائات بر ائمه هدى(ع) است.[40] از طرف دیگر، جمعى از بزرگان به دفاع از بُرسى برخاسته، مضامین این دو خطبه را صحیح مى دانند و صدور آن را از غیر معصوم مشکل مى شمارند. آنها بر این اعتقادند که با مراجعه به مجموع اخبار وارد شده در فضایل و مناقب امیرالمؤمنین(ع)، رفع شبهه مى شود؛ البته آنها متذکر مى گردند که اخبار هم مانند آیات، محکم و متشابه، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مفصل و تنزیل و تأویل دارد. پس بر شخص منصف است که به مجرد دیدن حدیث یا خبرى که ظاهر آن در نظر او با اصول و قواعد همسویى ندارد، فوراً به انکارش اقدام ننماید، بلکه در آن تأمل و تدبر نماید و آن را با کلمات دیگرى که از معصومان(ع) رسیده و مفسر این اخبار است مقایسه نماید؛ چرا که کلمات آنان مانند آیات قرآن، برخى برخى دیگر را تفسیر و تبیین مى کند.[41] استاد علامه حسن زاده آملى در این باره مى فرماید: اگر به زبان احادیث آشنا باشیم، خواهیم دید بسیارى از کتب چون مشارق أنوارالیقین، تألیف حافظ رجب بُرسى و تفسیر فرات کوفى صحیح است و غلوى در کار نمى باشد.[42] ایشان در جاى دیگر آورده است: در اصول کافى کلینى - رضوان اللّه علیه - یازده حدیث درباره انسان کامل است که در یک یک آنهاباید دقت شود. در حدیث هشتم امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «أنا عین اللّه و أنا ید اللّه، و أنا جنب اللّه، و أنا باب اللّه» (باب نوادر کتاب توحید). روایات این باب، مصدق همه روایات کتاب مشارق الأنوار شیخ اجل جناب حافظ رجب بُرسى و نیز مصدق بسیارى از خطب و احادیث صعب و مستصعبِ صادر از خزانه علم الهى است.[43] حکیم فرزانه، جناب سید جلال الدین آشتیانى درباره این خطبه مى نویسد: مولانا حافظ رجب - انار اللّه برهانه - این خطبه را در کتاب خود آورده است. برخى از محدّثان شیخ رجب را به واسطه نقل این خطبه رمى به غلو نموده اند. اشخاصى که از مقام ولایت و نحوه احاطه وجودِ ولى بر کائنات بى خبرند، این قبیل از مطالب را غلوآمیز مى دانند درحالى که غلو امر دیگرى است، در عین اثبات این شئون براى مقام ولایت، باید ولى را عبد مربوب دانست و از براى او استقلال وجودى قائل نبود و همه کمالات او را از حق دانست. ما فوق مراتبى که در این خطبه و امثال آن ذکر شده است در مطاوى شرح تبعاً للأعلام و المحققین براى مقام ولایت ثابت کرده ایم و کسى که ما را رمى بر غلو نماید او را تحمیق مى کنیم: «چه داند آنکه اشتر مى چراند»، اطلاع از کیفیت سریان ولایت على(ع) در عوالم وجودى از غامض ترین مسائل عرفان و فن ربوبى است، کثیرى از روات عامه از پیامبر از این قبیل مضامین را در شأن على(ع) زیاد روایت کرده اند... این خطبه را اعاظم از عرفا در کتب و مسفورات خود ذکر کرده اند. از حیث سند قابل خدشه است، ولى مدلول آن اگر این خطبه از حضرت مولا هم نباشد، در کمال صحت و اتقان است و متعاضد است با روایات دیگرى که داراى مضامین بلندتر و کامل تر از مدلول این روایت مى باشد. علاوه بر این روایات، عقل صریح حکم مى کند بر اینکه انسان کامل به واسطه استعداد تام قدرت سیر در مراتب ملکوت و ظهور در عالم وجود را دارا مى باشد، مأخذ مختار عرفاى اسلامى همین روایات است. نباید توقع داشت کسانى که عمر خود را صرف تحقیق مسائل کلامى و فقهى و مبانى اصول کرده اند و حول این قبیل مسائل عالیه نگشته اند، این قسم از مبانى را تصدیق کنند؛ چون فهم این روایات در نهایت غموض است. لذا در بین قدماى از روات اخبار اهل بیت(ع) و اقدمین از حاملان اخبار شیعه - رضوان اللّه علیهم - کسانى هستند که به واسطه نقل پاره اى از احادیث در شأن ائمه که داراى مضمون بلندى بوده است، متهم به غلو شده اند. برخى از قدماى محدّثان امامیه جماعت زیادى را رمى به غلو کرده اند و بعدها متأخرین از اهل رجال و اعاظم از اهل درایه و حدیث آنها را از ثقات شمرده اند... انکار این قبیل از روایات به اعتبار مضمون و مدلول، انکار فضایل اهل بیت عصمت و طهارت و انکار مقامات معنوى آنهاست. اعراض از همه این روایات، به عقیده نگارنده، ظلم به اهل بیت(ع) است. اى کاش خدشه در سند برخى از این روایات مى نمودند، ولى مدلول آن را انکار نمى کردند... روایات فراوانى که داراى همین مضامین هستند در بحارالأنوار (ج 39، ص 335، و ج 25، ص 22 و 23 و 372) و مفاتیح الجنان (دعاى ناحیه مقدسه که در هر روز از ماه رجب خوانده مى شود و زیارت مطلقه امام حسین(ع) و توحید صدوق (ص 117 و 118 و 150 - 152 و 164 - 167 و 182) قابل مشاهده مى باشد... جمله «فبهم ملأت سمائک و أرضک...» - که در توقیع شریف در دعاى هر روز ماه رجب آمده - دلالت صریح دارد بر اینکه ائمه اطهار به واسطه واجد بودن مقام وساطت در فیض، جمیع مراتب وجودى را واجدند و معیت وجودى با جمیع حقایق دارند و مراتب سماوات ارواح و اراضى اشباح، مملو از ظهور وجودى و تجلى نورى ائمه(ع) است...[44]. ملا عبدالصمد همدانى از جمله کسانى است که چند دلیل در اثبات استناد خطبه به حضرت امیر(ع) و صحت مطالب آن مطرح کرده است. او در بحر المعارف در ضمن بحث از مقام و منزلت امام مى گوید: انسان کامل موصوف به صفات کامله اى که به حق موصوف به آن صفات است غیر از وجوب ذاتى و غنا یا چنانچه حدیث تخلقوا بأخلاق اللّه دلالت بر آن دارد... در این مرتبه از کمال، مشیت ایشان متعلق نمى شود، مگر به چیزى که مشیت الهى به آن تعلق گرفته است.[45] درباره این دو خطبه و مضامین شگفت آن بحث بسیار است. آنچه آوردیم نگاهى گذرا و نظرى به اجمال بود و تفصیل بحث مجال دیگرى را مى طلبد.1] . درباره وى، ر.ک: معجم رجال الحدیث، آیت اللّه خویى، ج 3، ص 222 ؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 103 - 104، مدخل «اصبغ بن نباته». [2] . مشارق أنوار الیقین، ص 170 - 172 ؛ الذریعة، ج 7، ص 198 و 200. [3] . دنباله جستجو در تصوف ایران، عبدالحسین زرین کوب، ص 140 - 141 و 323 - 325 . [4] . اسفار، ج 7، ص 32. [5] . فرمان مالک اشتر، ترجمه حسین علوى آوى، با دیباچه محمد تقى دانش پژوه، ص 31 ؛ فهرست کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران، على نقى منزوى، ج 2، ص 108 - 116 ؛ فهرست نسخه هاى خطى موجود در ولایت بدخشان تاجیکستان، موجانى، ص 113 . [6] . فهرست متون حروفیه، توفیق سبحانى، ص 86 . [7] . نوائب الدهور فی علائم الظهور، ج 2، ص 24 - 152 . [8] . فهرست آستان قدس رضوى(چاپ قدیم)، ج 1، ص 97 ؛ الذریعة، ج 7، ص 198. [9] . نشریه نسخه هاى خطى، ج 10، ص 273. [10] . فهرست آستان قدس رضوى، ج 14، ص 138 . [11] . فهرست مدرسه حبیبیه فردوس، محمد ترابیان (مخطوط). [12] . نشریه نسخه هاى خطى، دفتر 11، ص 705. [13] . فهرست کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران، ج 9، ص 1002 و ج 2، ص 108 و ج 5، ص 129 . [14] . نشریه نسخه هاى خطى، دفتر 12، ص 844 . [15] . فهرس المخطوطات المصورة (فى المعهد المخطوطات العربیة)، ج 1، ص 520، رقم 724 ادب. [16] . الذریعة، ج 7، ص 201؛ فهرست کتابخانه آیت اللّه مرعشى، ج 1، ص 273. البته بندهایى از این خطبه در ضمن کتابهایى همچون الدر المنظم و المراتب نقل شده و نسخه هاى قدیمى از این کتب موجود است. (ر.ک: الذریعة، ج 7، ص 201 ؛ أهل البیت فی المکتبة العربیة، سید 18 عبدالعزیز طباطبایى، ص 460 - 462) . [17] . ر.ک: الذریعة، دفتر 9 ، 491 ؛ فهرست کتابخانه دانشگاه تهران، ج 2، ص 115 ؛ نشریه نسخه هاى خطى، ج 4، ص 429؛ فهرست کتابهاى چاپى فارسى، مشار، ج 1، ص 1312. [18] . ر.ک: الذریعة، ج 13، ص 218 و 210؛ فهرست نسخه هاى خطى فارسى، منزوى، ج 2، ص 1231 ؛ فهرست دانشگاه تهران، ج 2، ص 108، نسخه شماره 1105 با تاریخ کتابت 913 ق، و ج 10، ص 1744، نسخه شماره 2896 . [19] . ر.ک: الذریعة، ج 7، ص 219؛ فهرست کتابخانه ملى تهران، ج 1، ص 194 ؛ فهرست کتابخانه آیت اللّه مرعشى، ج 22، ص 244 ؛ فهرست کتابخانه آیت اللّه گلپایگانى، ج 1 ، ص 125 ؛ فهرست مشترک پاکستان، ج 3، ص 1430. [20] . ر.ک: فهرست کتابخانه مجلس، ج 3، ص 433 ؛ فهرست نسخه هاى خطى مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامى، منزوى، ج 1 ، ص 149 و 302. [21] . ر. ک: نشریه نسخه هاى خطى، دفتر 5، ص 214 و 268 . [22] . فهرست کتابهاى چاپى فارسى، مشار، ج 4، ص 4807. [23] . ر.ک: نشریه نسخه هاى خطى، ج 7 ، ص 45 ؛ فهرست دانشکده الهیات مشهد، ج 2 ، ص 457 ، شماره 1316. [24] . ر.ک: فهرست الفبایى آستان قدس رضوى، ص 227. [25] . ر.ک: الذریعة، ج 7، ص 200. [26] . ر.ک: فهرست کتابخانه دانشگاه تهران، ج 5، ص 1193، و ج 8 ، ص 243. [27] . میراث اسلامى ایران، ج 5، ص 598. [28] . نشریه نسخه هاى خطى، دفتر یازدهم و دوازدهم، ص 434. [29] . ر.ک: فهرست کتابخانه ملک، ج 3 ، ص 501. [30] . ر.ک: الذریعة، ج 26 ، ص 310. [31] . ر.ک: فهرست مشترک پاکستان، ج 4 ، ص 2468. [32] . المخطوطات الفارسیة، ج 1، ص 23. [33] . ر.ک: فهرست کتابخانه ملک، ج 5، ص 417، ش 2058 و ج 7 ، ص 325 و ج 8 ، ص 383 ، ش 5445 ؛ فهرست کتابخانه دانشگاه تهران، ج 2، ص 703 ، ش 1067 و ج 8 ، ص 639 ، ش 2021؛ فهرست کتابخانه مجلس، ج 5، ص 410، ش 1918 ؛ فهرست کتابخانه آستان قدس رضوى، ج 14، ص 138 و ج 15، ص 19 ؛ فهرست کتابخانه آیت اللّه گلپایگانى، ش 36187 ؛ فهرست کتابخانه غرب(مدرسه آخوند همدان)، ص 349 ؛ فهرست کتابخانه گنج بخش پاکستان، منزوى، ج 2، ص 605 ؛ فهرست مشترک پاکستان، ج 3، ص 1594 و ج 4، ص 2410 ؛ فهرست نسخه هاى خطى مرکز احیاءمیراث اسلامى، ج 2، ص 175، ش 538 . [34] . الذریعة، ج 7، ص 198 و 201. [35] . فهرست کتابهاى چاپى عربى، خان بابا مشار، 333. [36] . ر.ک: فهرست کتابخانه دانشگاه تهران، ج 13، ص 3380 و ج 6، ص 365 ؛ فهرست کتابخانه مجلس، ج 38، ص 497 ؛ فهرست کتابخانه وزیرى یزد، ج 1، ص 21 ؛ فهرست کتابخانه مسجد اعظم قم، 606. [37] . الذریعة، ج 13، ص 219 ؛ فهرست کتابهاى چاپى عربى، مشار، 546 ؛ فهرست کتابهاى چاپى فارسى، مشار، ج 3، ص 3228 ؛ فهرست کتابخانه ملى، ج 7، ص 368 ؛ فهرست کتابخانه فاضلى خوانسار، ج 2، ص 42 و 52 ؛ فهرست کتابخانه دانشکده الهیات مشهد، ج 2، ص 238. [38] . فهرست کتابخانه سپهسالار، ج 5 ، ص 45. [39] . دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء، سید جعفر مرتضى عاملى، بیروت: دارالبلاغة، 1412 ق ، ص 61-167. [40] . الموضوعات فی الاثار و الأخبار، ص 300 - 302. [41] . گفتار امیر مؤمنان، ص 13 - 16. [42] . صراط سلوک، على محیطى، ص 63 . [43] . خیر الأثر در ردّ جبر و قدر، آیت اللّه حسن زاده آملى، ص 96 . [44] . شرح مقدّمه قیصرى، سید جلال الدین آشتیانى، ص 653 - 657. [45] . ر.ک: دایرة المعارف تشیع، ج 7، ص 173 - 174 ؛ نظرهاى مختلف درباره مسأله غلو را در «معرفى مشارق انوار الیقین» آوردیم. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image