کلام /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

هدف خدا از خلقت میلیارد ها ستاره و میلیون ها کهکشان که فقط در تعدادی از آنها امکان حیات وجود دارد ، چیست؟ اگر خدا جهان را برای امتحان و به خاطر وجود معصومین وحضرت خاتم (ص) آفریده، پس چه نیازی به این همه عظمت می باشد؟ و آیا هنگامی که دوره زندگی انسان روی زمین به پایان می رسد، جهان نیز به پایان می رسد یا باقی می ماند؟


برای پاسخ به سوالات سه گانه فوق، ذکر مقدمه ای لازم به نظر می رسد. . در بحث از فلسفه خلقت بر اساس جهان بيني الهی، موحدین معتقدند که جهان را خالقي است خدا نام و یکی از صفات او « حکمت » است بر اساس این صفت نظام عالم را بر اساس غايت داشتن خلق كرده است ، يعنى اشياء بيراه و گمراه نيستند، اشياء خلق شده‏اند در حالی که به سوى كمال خودشان به هدايت تکوینی و یا تشریعی راه می یابند و ميل رسيدن به كمال مطلوب در درون هر ذره‏اى از ذرات موجودات هست و خود فعل به گونه ای است که رو به سوى هدف دارد وخدای حكيم مخلوقات را كه فعل خودش می باشد ، به هدف مى‏رساند. خدای حکیم جهان را آفریده تا هر چیزی را به کمال متناسب خودش برساند. یک نگاهي هر چند كوتاه به جهان و انسان نشان دهنده آن است كه همه به سوي كمال رهسپارند. دانه گندم يا هسته ميوه اي كه در دل خاك نهفته است ، همواره مراحلي را طي مي كنند تا به كمال نهايي خود ، كه بوته گندم يا ميوه اي مطلوب است ، دست يابند و هم چنين نطفه اي كه در رحم مادر بسته مي شود ، از آغاز پيدايش به سوي هدف غايي خود، يعني انسان كامل، رهسپار است. قرآن می فرماید: قال ربنا ا لذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی خدا که از هر حیث واجب الوجود و چشمه‏ اى فياض و مبدئى است نعمت آفرين ، به همه چیز آنچه را لازم داشته داده و براساس حکمتش همه چیز را به سوی کمال متناسب خود آن هدایت نموده است. او انسان و جهان را پرورش داده و از نقص به كمال مى‏ برد و در حکمت و هدف داشتن او همین بس که فعلش بی غایت نیست .«چون لازمه حکمت اين نيست كه خود حكيم از فعل خود مستفيد گردد و وجود خود را به اين وسيله تكميل كند، بلکه مقتضای ذات و فیاض بودن خدا این است که عالم را بیافریند تا عالم به کمال برسد. » و چگونه می توان گفت خدا مستكمل و نیاز مند به آنچه خود آفریده می باشد و با خلقت عالم نیازش را رفع و به کمالی نایل گشته درحالی که خود کمال و بی نیاز مطلق است که قرآن می فرمایديا اَيُّهَا الناس اَنْتُم الفُقَراءُ الِي اللّه و اللّه هُوالغَنِي الحَميدُ» ، اي مردم ، همه شما نيازمند به خدا هستيد و تنها خداست كه غني و ستوده است یکی دیگر ار صفات خدا که هستي محض ، منشأ و سرچشمه تمام خيرات ، فضايل، كمالات و واجد همه صفات كما ليه است، « فياض» بودن او است ، چرا كه لازمه كمال ، فياضيت است و هر موجودي كه كامل باشد، فياض نيز هست و هر وجودي كه ناقص باشد از فيض بخش تهي است. بنا براين خدا، فیاض علی الاطلاق است، و فياضيت مطلقه او ايجاب فيض بخشي مي كند و جهان خلقت نيز نتيجه فيض وجود اوست و آنچه كه از مبدأ وجود صادر مي شود ، صدورش بر اساس فيض وجودي آن مبدأ است . این نکته نیز ضروری می نماید که چون همه موجودات، از خدا کسب فیض می کند ،هيچ يك از آنها به هيچ وجهي از وجوه ، نه سبب وجود ، نه غايت وجود و نه موجب كمالي براي اوست . حال با عنایت به ذکر این مقدمه فلسفی کلامی و با توجه به دو صفت حکمت و فیض خدا ، به پاسخ سوالات فوق باید پرداخت . الف : در پاسخ به این سوال که: چرا خدا میلیون ها ستاره و کهکشان های خالی از موجودات زنده را آفریده و این بر خلاف حکمت الهی است؟ ا باید گفت اولا: هر چند برخی از مفسرین با تمسک به این آیه که می فرماید: «ازآیات خدا خلقت آسمان ها و زمین و جنبندگانی است که درآن دو منتشرکرده است»می گویند: آیه صراحت دارد در این که موجودات زنده دیگری غیر از فرشتگان در کرات آسمانی وجود دارد، چون واژه «جنبنده» بر فرشتگان اطلاق نمی شود. و لکن این که « در کرات دیگر یا زمان های پیشین موجود دیگری شبیه انسان بوده یا نبوده یا بعدا خواهد آمد یانه؟ عقل قاصر بشر اطلاع دقیقی نمی تواند بدهد و نص معتبری هم بر نفی یا اثبات نداریم .» ثانیا خلقت اشیاء چه در سطح وسیع و گسترده آن که شامل کهکشان ها هم بشود و چه در سطح محدود زمین وآسمانی که ما می شناسیم همه و همه اثر فیض خدا و درحد خود شان خیر و کمال است، چون « وجود» کمال است و همین که کهکشان یا سیاره ای را خدا از سرحد عدم به مرحله وجود آورده و لباس هستی برآن پوشانده این خودش خیراست. حال این موجود مخلوق در خدمت و اختیار یک موجود دیگر باشد و یا نباشد، چون لازمه مطابق بودن خلقت مخلوقی با حکمت الهی ، این نیست که الا و لابد موجود دیگری مثل انسان ازآن فقط نفع مادی ببرد و اگر چنین نفعی نبرد با حکمت خدا ساز گار نباشد، بلکه تفکر در خلقت عالم هستی با همه طول و عرض آن و نتیجه گیری از این تفکر و رسیدن به این که جهان را صاحبی است خدا نام ، برترین نفع برای بهترین موجود است . بنابر این با توجه به فیاضیت مطلقه حق تعالی اگر خدا، کهکشان ها را که دانشمندان با چشم های مسلح از وجود آن ها حکایت می کنند ، نمی آ فرید جای سوال داشت، زیرا لازم میآمد که بخشی از عالم که امکان وجود را داشته است از نور «وجود» محروم شود در حالی که فیاضیت مطلقه الهی ، با تعطیل فیض سازگار نیست. چنانکه خدا در مورد انسان می فرماید: و لا یزالون مختلفین... الا من رحم ربک و لذلک خلقهم بنابراین که «ذلک» اشاره به رحمت حق تعالی باشد ، معنای آیه این است که خدا بشر را برای استحقاق رحمت خلق کرده است، حال اگر این رحمت از ناحیه خدا از مردم سلب شود ، این امر منافات با فلسقه خلقت بشر دارد. هم چنین کهکشانی که امکان خلقت آن بوده، اگرخدا از آفریدن آن امساک نماید این نوعی امساک فیض است. ثالثا بر فرض که کهکشان ها خالی از موجودات زنده وجود داشته باشد، ولی از نظر فلسفه الهی در جای خود به اثبات رسیده است که همه اجزاء عالم از یک سو مرتبط با هم و از سوی دیگر همه دارای حیات اند و پيوستگى اجزاء جهان عميق‏ تر از پيوستگى اجزاء يك ماشين و از نوع پيوستگى اعضاى يك پيكر است که اختلال در عضوی سبب اخلال در همه می شود، چون حيات واحد و شخصيت واحد بر جهان حكومت مى ‏كند و مجموع جهان يك واحد شخصى است همان طور كه يك فرد انسان با همه اعضاء و اجزاء فراوان كه بالغ بر ميلياردها سلول مى ‏شود و هر سلول به نوبه خود از قسمتهایی تشكيل شده و هر قسمتى از ذرات فراوان فراهم آمده است، داراى يك شخصيت و يك روح است نه شخصيتها و حياتها و روحها. حقیقت همین است، هرچند برای ما قابل درک نبا شد. روی این جهت چه می دانیم که وجود کهکشان ها ( که بر فرض از موجود زنده خالی هستند) در عالم هستی زاید است یانه ؟ و چه می دانیم که اگر کهکشان های مو جود نبود بر سر این عالم چه می آمد؟ و چه می دانیم که خود آن کهکشان ها حیات ندارد، چنان که حیات جمادات را در همین کره خاکی نمی توانیم درک کنیم، در حالی که و حی و قرآن می گوید: جمادات زنده و دارای درک هستند و تسبیح الهی را به جا می آورند. قرآن بعد از آن که دل های بنی اسرائیل را تشبیه به سنگ می کند و می فرماید « دل های شما سنگ یا سخت تر از سنگ شد» سپس در همین رابطه به اقسام سنگ ها پرداخته و می فرماید« برخی از سنگ ها از خشیت الهی سقوط می کند »از همین آیه و آیات دیگر معلوم می شود همه اجزاء عالم هستی از جمله سیارات و کهکشان ها دارای شعور و حیات اند، هرچند ممکن است متفاوت با حیات بشر باشد. ب: اما پاسخ به این سوال که « اگر خدا جهان را برای امتحان و برای انبیاء و از جمله حضرت ختمی مرتبت و ائمه(ع) آفریده است چه نیازی است به این همه عظمت؟» در پاسخ به این پرسش لازم است خود این مطلب، تحلیل شود به این بیان که اگر مراد از سوال این باشد که: «در خلقت موجودات دیگر ازعظیم ترین کهکشان ها گرفته تا کوچکترین ذره ها ، هدفی نیست، لذا چه نیازی به خلقت آن ها است؟ » این مطلب درستی نیست، زیرا گذشته از این که از نظر عقلی با حکمت الهی که بدان اشاره شد ساز گار نیست ، خداوند در آیات فراوانی خلقت زمین و آسمان و...را بر حق دانسته، باطل را از نظام آفرینش نفی کرده است اما اگر مراد این باشد که: « وقتی قرار است خدا اشرف مخلوقات یعنی خاتم انبیاء را بیافریند و فقط ایشان مد نظر است ، چه ضرورتی دارد که عالم طبیعت و انسان های دیگری را خلق کند؟» در پاسخ باید گفت این نکته بسیار روشن است که عالم ماده عالم تغییر، تحول و تدریج است و اصلا خلقت عالم ماده بر اساس تدریج است و در این عالم وقتی انسان می خواهد کاری را انجام بدهد و هدفی را تعقیب نماید ، گاهی هدف مورد نظر و رسیدن به آن به گونه ای است که انسان ناچار می شود، مقدمات آن را انجام دهد، مثلا کسی می خواهد دانشمند شود، برای رسیدن به این هدف باید مدرسه و دانشگاه برود، کتاب بخواند و هزاران کار دیگر را انجام دهد، چون دانشمند شدن موضوعی است که این مقدمات را می خواهد. در مورد افعال الهی نیز چنین امری عقلایی است. البته نه به خاطر نیاز خدا به مقدمات، بلکه به این خاطر که مرتبه وجودی فعل متأخر از آن مقدمات و مشروط به آن ها است، مثلا اراده خدا تعلق گرفته به این که موجود مختاری را به نام انسان خلق کند، ولی این اختیار که درانسان موجب تکامل او می شو،د لازم است در عالم ماده باشد، پس آفریدن عالم ماده لازم است تا در این عالم انسان برسر دو راهی های حق و باطل قرار گرفته و آزمایش شود و هرکسی به میزان لیاقت خود استعداد های خویش را به فعلیت رسانده و به مرتبه ای از کمال رسیده و در نهایت به خدا تقرب پیدا نماید. و همین طوری باید قافله بشر از دوره کودکی به سمت دوران بلوغ سیر نموده تا برسد به دوره ای که اشرف مخلوقات در آن دوره از صلب شخص خاصی به وجود بیاید؛ یعنی لازم است این مقدمات یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته شود تا علت غایی عالم خلقت تحقق عینی یابد، چون علت غایی از نظر فلسفی ازحیث رتبه بر همه علل مقدم و از حیث وجود مؤخر است . از همین جا می توان گفت شاید منظور این روایت قدسی که خداوند می فرماید: لَوْلا'ك لَما خَلَقْت اْلاَفْلاك این باشد که خدا به مقتضای ذات فیاض خویش خواسته است، بیشترین رحمتش را افاضه کند و چون کسانی که لیاقت دریافت بیشترین رحمت الهی را داشته باشد وجود نداشته، حکمت خدا اقتضا نموده که دیگران را بیافریند تا شخص مورد نظر به وجود بیاید وآفریدن افراد دیگر لازم است، چون شرط تحقق فعل است؛ یعنی به وجود آمدن شخص خاتم متوقف بر وجود انسان های قبلی است نه این که شرط فاعل باشد و شخص خاتم (ص) وائمه معصومین (ع) که یک نفر شان در مقابل همه عالم می ارزد، علت غایی عالم خلقت اند. و شاید هم معنای این گونه روایات این باشد که عالم هستی با نظام احسن خود بدون وجود انسان های مثل پیامبرخاتم وائمه(ع) بی معنی است و وجودش بدون وجود انسان کامل همانند سفره ای ا ست که صاحب خانه بهترین غذا ها را روی آن قرار داده، اما آن عزیزترین مهمان او نیامده و غذاها را دیگران خورده اند. در چنین جایی صاحب خانه با خود می گوید اگر می دانستم فلانی نمی آید، این همه غذاهای لذیذ تهیه نمی کردم. و نیز در رابطه با این قبیل روایات و علت غایی بودن معصومین، می توان گفت: از آن جا كه هدف از خلقت رسیدن هرچیزی به کمال متناسب خودش می باشد و پيامبر(ص) و امام (ع) كامل ترين موجود ممکن هستند، پس پيامبر و امام غايت و هدف خلقت مي باشند. و این گونه روایات هیچ گونه منافاتی با آیه وَ ما'خَلَقْت الْجِن وَ الانْس اِلا'ّلِيَعْبُدُونكه هدف از خلقت را عبادت معرفی نموده است ندارد، زیرا عالي ترين و كامل ترين مرتبه عبادت از پيامبر و امام صادر مي شود، در نتيجه پيامبر و امام هدف خلقت به شمار مي روند و این مطلب هر گز به این معنی نیست که و جود مخلوقات دیگر بی هدف و غایت است و یا چرا خدا انسان کامل را در ابتدا نیافرید. درنتیجه باید گفت در عالمی که ما می شناسیم، بر اساس ظواهر آیات وروایات، کامل ترین موجود انسان است. البته انسان حقیقی که خلیفة الله ، مسجود ملائکه بوده و ایمان به خدا و.. دارد( نه انسان منهای ایمان که کاستی گرفته است) و تمام استعدادهاي دروني خود را به فعليت رسانده و متخلق به اخلاِ ق الهي شده و شايسته عنوان «خليفه الله» گردیده و چه بعدی دارد که خلقت آسمان و زمین و... مقدمه برای خلقت انسان کامل درعالم طبیعت باشد که خلقتش تدریجی می باشد وچه جای استبعاد است که همه عالم برمحور وجود معصومین(ع) بچرخد ؟ درحالی که خدا در قران درآیات فراوانی این مطلب را بیان کرده است ازجمله می فرماید: هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا و یا فرموده والارض وضعها للأنام و آیات دیگر. ج : اما پاسخ به این پرسش که بعد از پایان زندگی انسان و تحقق قیامت ، خداوند نسبت به سایر عالم چگونه معامله می کند؟ سوالی است که جوابش را از قران باید گرفت. از نظر قران خلقت همه اشیاء و انسان براى بازگشت به سوی پروردگار است که وَاِلَي الِلّه تُرْجَع اْلاُمُور؛ امور به سوي خدا باز مي گردند. اشياء آفريده شده‏اند و آمده‏اند در اين عالم براى اين كه باز گردند به سوى پروردگار و به ابديت پيوسته و هيچ وقت فانى نشوند؛ چون مراد از هلاکتی که قرآن می فرماید کل شئ هالک الا وجهه عبارت است از بطلان وجود ابتدايى اشیا، به طورى كه دنيا و نشئه اول از وجود آنها خالى شود، و همه به نشئه آخرت منتقل گشته و به سوى خدا بازگشت كنند و نزد او قرار گيرند. پس فنای مطلق در کار نیست، براى اين كه صريح قرآن آن را نفى كرده، و آيات آن پيوسته مى‏فرمايد: بازگشت همه موجودات به سوى خداست ،و خدا منتهى، و رجعت به سوى اوست و می فرماید: وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ؛ اوست كه خلق را آغاز كرد، و دوباره آن را برمى ‏گرداند. و این بازگشت همزمان با قیامت و بازگشت انسان است که قرآن این گونه آن را توصیف می نماید. قران درباره روز قیامت می فرماید : يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُه .مراد اين است كه آسمان با قدرت الهی روز قیامت پیچیده می شود همانند طوماری که پیچیده شده و نوشته ها يعنى الفاظ و معانيى كه خود نوعى تحقق و ثبوت دارد، پيچيده مى‏شود، و با پيچيده شدنش غايب گشته و چيزى از آن ظاهر نمى‏ ماند، نه عينى، و نه اثرى. چيزى كه هست از داناى به غيب پنهان نمى‏شو،د هرچند كه از ديگران پنهان مى‏گردد ، هم چنان كه نوشته از طومار پنهان نيست هر چند كه از ديگران پنهان است.. قیامت روزی است« كه آفتاب درهم پيچيده مى ‏شود و ستارگان سقوط مى‏كنند و كوه‏ها از شدت زلزله به راه مى ‏افتند.و « روزى كه زمين، به زمينى ديگر و آسمانها نيز (به آسمانهاى ديگر) مبدل شود و (مردم) در پيشگاه خداى يگانه مقتدر حاضر شوند» آیات فراوانی در قرآن حکایت از آن دارد که عالم هستی به صورت فعلی باقی نمی ماند. اتفاقاتی که مقدمات قیامت است رخ می دهد و در اثرآن عالم هستی دگرگون می شود. از جمله آیات سوره: زلزال، واقعه(4-6) فجر(21) قیامت(9) نبأ(19-20) انفطار(1-4) و... گویای همین مطلب است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image