کتاب مقدس /

تخمین زمان مطالعه: 24 دقیقه

کتابهای آسمانی دین مسیحیت و یهودیت چقدر و از طرف چه افرادی تأیید شده است؟


خدا چیزی به نام دین مسیح و دین یهود نفرستاده و کتابهای اینها نیز هیچ ربطی به موسی و عیسی(ع) ندارد. آیین یهود را عدّه ای از روی دین موسی(ع) ساخته اند. کتاب آنها ـ که نامش تنخ است ـ نیز هیچ اصل و اساسی ندارد و هیچ سند تاریخی نیست که ثابت کند این کتاب، از سوی خدا یا انبیاء می باشد. تنخ، مشتملّ بر 32 کتاب است که هر کدام به نام یکی از انبیای بنی اسرائیل می باشد؛ که یکی از آن کتابها، تورات است. کتاب مسیحیان نیز دو بخش دارد، بخش نخست همان تنخ است که مسیحیان آن را عهد عتیق گویند، و بخش دوم، مشتمل بر چهار انجیل است به نامهای انجیل متّی، انجیل مرقس، انجیل لوقا، انجیل یوحنّا؛ که این چهار کتاب را روی هم عهد جدید گویند. طبق نظر خود مسیحیان، این چهار کتاب، را همین چهار نفر نوشته اند. به نظر آنها، عیسی ـ که مسیحیان او را خدا می دانند ـ این چهار انجیل را به آن چهار نفر ـ نه پیامبر بوده اند نه معصوم ـ الهام نموده است. البته اینکه این چهار انجیل را هم آن چهار نوشته اند، باز سند قطعی تاریخی ندارد.خلاصه آنکه هم خود این دو دین جعلی اند، هم انتساب آن 36 کتاب به خدا یا انبیاء، سند تاریخی ندارد. اگر الان تورات حقیقی و انجیل حقیقی وجود داشتند، یقیناً حجّیّت داشتند. چون کلام خدا، کلام خداست، و قدیم و جدید ندارد. پس امروز چرا ما یهودیّت و مسیحیّت را قبول نمی کنیم؟ چون ربطی به موسی(ع) و عیسی(ع) ندارند. نه کتابشان کتاب خداست نه اعتقاداتشان ربطی به خدا و انبیاء دارد. دین حقیقی موسی(ع) و عیسی(ع) و همه انبیاء (ع) همان اسلام بوده که اکنون ما تابع آن هستیم. ـ تعدّد ادیان، توهّم یا واقعیّت؟!مگر خداوند متعال چند دین نازل نموده است، که بپرسیم دین موسی چه بود؟ یا دین عیسی چه بود؟ یا دین کامل کدام است؟ دین تمام انبیاء یکی آن هم اسلام (تسلیم محض بودن در برابر خدا) است . دین یکی است و همه ی انبیاء نیز آمده اند برای ابلاغ و حفظ و تبیین همان دین. اگر امروزه دهها دین وجود دارند، اینها را خدا نازل نکرده بلکه همه را بشر ساخته است. مثلاً هندوها ابداً دین خودشان را دین نازل شده از سوی خدا نمی دانند. چون اساساً به نبوّت اعتقاد ندارند. شاخه های گوناگون آیین هندو در حقیقت شاخه های گوناگون بت پرستی است. بودیسم نیز دین الهی نیست و خود بودایی ها آن را از جانب خدا نمی دانند؛ چون اینها نیز به نبوّت اعتقادی ندارند. عمده آیینهایی که خود را الهی می دانند عبارتند از: یهودیّت، مسیحیّت و آیین زرتشت. اینها نیز بنا به دلائل فراوان تاریخی و عقلی و نقلی، ربطی به دین حضرت موسی و حضرت عیسی ـ علیهما السلام ـ ندارند و آیینهایی هستند بشر ساخته؛ که از تحریف دین حضرت موسی و عیسی(ع) درست شده اند؛ آنهم نه در یک نسخه، بلکه هر کدام آنها نسخه های گوناگونی دارند. کتب مثلاً آسمانی اینها نیز ابداً ربطی به انبیاء ندارند و توسّط قدمای اینها نوشته شده اند. لذا خداوند متعال فرمود: « فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ ــــ پس واى بر آنها که نوشته اى با دست خود مى نویسند، سپس مى گویند: «این، از طرف خداست.» تا آن را به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و واى بر آنان از آنچه از این راه به دست مى آورند»(البقرة:79). آیین زرتشت نیز هیچ ارتباطی به خدا ندارد؛ چرا که نه نبوّت زرتشت قابل اثبات است، نه ربط اوستا با زرتشت قابل اثبات است؛ نه ربط اوستا با خدا. لذا در حقیقت سخن از دین کامل نیست بلکه سخن از این است که در بین ادیان موجود، کدام دین، از جانب خداست و کدام ادیان را بشر از روی دین خدا جعل نموده اند. عقل سلیم نیز نمی پذیرد که خدای واحد، برای بشری با فطرتهای واحد، ادیان گوناگون ارسال کند. ـ دلائل عقلی بر بطلان فرضیّه ی تکامل ادیاناگر فرض کنیم که دین خدا تکامل می یابد، در این صورت لازم می آید که انبیای گذشته از انسانهای بعد از خودشان پایین تر باشند. چون دین، برنامه ی انسان سازی است؛ و هر پیامبری نیز به اندازه ی دین خودش بالا می رود. پس اگر دین حضرت ابراهیم ناقصتر از دین حضرت عیسی(ع) بوده لابد پیروان عیسی(ع) با عمل به دین او می توانستند بالاتر از حضرت ابراهیم (ع) نیز صعود کنند. مثلاً حضرت شمعون بن حمون که وصیّ حضرت عیسی(ع) بود باید از حضرت ابراهیم (ع) افضل باشد. می دانیم که بین حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) انبیای فروانی بوده اند که همگی مبلّغ دین حضرت موسی(ع) بوده اند. پس یقیناً اینها عامل به تمام دین حضرت موسی(ع) بوده اند. چون معصوم محال است چیزی از دین را فروگذار نماید. پس اگر دین حضرت موسی(ع) برتر از دین حضرت ابراهیم بوده ، لازم می آید که این انبیای تبلیغی افضل از حضرت ابراهیم باشند. حال آنکه چنین چیزی محال است. چون حضرت ابراهیم (ع) پیامبر اولوالعزم می باشد. مگر دین چیست؟ دین، نقشه ی وجود انسان کامل است تا دیگر انسانها خود را بر اساس آن بسازند. لذا فرمود: « فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون ــــ پس روى خود را خالصانه متوجّه دین کن! همان فطرتى که خداوند،انسانها را بر آن سرشته است. دگرگونى در آفرینش الهى نیست؛ این است دین استوار؛ ولى اکثر مردم نمى دانند»(3الروم:30) فطرت یعنی همان انسان بالقوّه که باید به فعلیّت درآید. دین نیز چیزی نیست جز دفترچه ی راهنمای انسان که بر اساس آن می توان انسان حقیقی را ساخت. در آیه نیز تأکید شد که خلقت خدا دگرگونی ندارد. لذا فطرت انسان زمان موسی(ع) فرقی با فطرت انسان امروزی ندارد. پس چرا باید نقشه ی وجودی اش فرق بکند؟ آنگاه تصریح نمود که حقیقت دین همین فطرت واحد انسان است؛ ولی اکثر مردم نمی دانند. مگر در فطرت انسان به مرور زمان تغییر حاصل شده که دینش هم تغییر کند؟ آنچه تغییر نموده شرائط و امورات بیرون از ذات انسان است نه ذات انسان. ابزارهای زندگی عوض شده اند نه انسان. جای اولاغ و قاطر و اسب را ماشین و قطار و هواپیما گرفته است. جای چراغ پی سوز و نفتی را لامپ برق گرفته است. بچّه ها به جای قصّه ی مادربزرگ پای سریالهای تلوزیونی می نشینند. اینها ربطی به ذات انسان ندارند؛ هنوز هم نوزاد تازه متولّد شده مثل همان نوزاد هزاران سال قبل، با ذات خالی از اطّلاعات بیرونی متولّد می شود. امّا با شرائط و اطّلاعات جدیدتری بزرگ می شود. شرائط و اطّلاعات بیرونی نیز همواره در تغییر هستند و دیروز و امروز ندارند. لذا دین ـ که مربوط به ذات بشر است، و می خواهد ذات بالقوّه ی او را بالفعل نماید ـ همواره ثابت و یکی بوده و هست و خواهد بود. امّا شریعت ـ که مربوط می شود به شرائط برون ذاتی ـ همواره در طول تاریخ تغییر کرده است. امروز نیز شریعت برای یک فرد عادی با شریعت برای یک فرد مثلاً بیمار یا فلج یکسان نیست. آنکه مثلاً بیماری دستگاه گوارش دارد ، و گرسنگی برای او مضرّ می باشد، روزه بر او حرام است؛ امّا برای افراد عادی واجب می باشد. آنکه فقیر است یک سری تکالیف دارد و ثروتمند تکالیفی دیگر. نماز یک فرد عادی با نماز یک فلج یا کهن سال یکسان نیست. فرد عادی باید ایستاده نماز بخواند ولی فرد کهن سال یا فلج که توان برخاستن ندارد یا برخاستن برایش دشوار می باشد ، باید نشسته نماز بخواند. این فرقها در دین نیست بلکه در شریعت می باشد؛ یعنی در بخش مربوط به برون ذات انسان. لذا خداوند متعال فرق گذاشت بین دین و شریعت و فرمود: « وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ؛ و این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، در حالى که کتب پیشین را تصدیق مى کند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احکامى که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوى و هوسهاى آنان پیروى نکن! و از احکام الهى، روى مگردان! ما براى هر کدام از شما، راه و طریقه ی روشنى قرار دادیم؛ و اگر خدا مى خواست، همه ی شما را امّت واحدى قرار مى داد؛ ولى خدا مى خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید. پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه ی شما، به سوى خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف مى کردید؛ به شما خبر خواهد داد» (المائدة:48) در گذشته چون برخی نیازهای اجتماعی وجود نداشته لذا احکام مربوط به آنها نیز در شرایع قبلی وجود نداشت. لذا آنچه در تغییر بوده همین بخش احکام بوده که همان منهاج و شریعت است. البته نه در همه ی احکام؛ بلکه در بخشی که مربوط می شوند به برون ذات. امّا بخش اخلاق و معارف ، از آدم (ع) تا روز قیامت یکی بوده و خواهد بود. حتّی اصول شریعت نیز در همه ی ادیان یکی است. همه ی ادیان نماز داشته اند ؛ روزه داشته اند ؛ قبله داشته اند ؛ و ... ؛ امّا شکل این احکام، احتمالاً در همه ی ادیان یکی نبوده ، کما اینکه در اسلام نیز نماز فرد مسافر با غیر مسافر یکی نیست. نماز معلول با نماز فرد سالم یکی نیست. البته گفتیم احتمالاً تفاوت بوده؛ چون چیزی از حقیقت آن ادیان نمانده تا بتوانیم قضاوت کنیم. آنچه از ادیان قبلی به ما رسیده اموری هستند که از نظر تاریخی به هیچ وجه نمی توان ربط آنها را با پیغمبری از پیغمبران الهی ثابت نمود. افزون بر براهین عقلی فوق، خود قرآن کریم نیز به هیچ وجه اسلام را تکامل یافته ی آیین حضرت عیسی یا موسی(ع) نمی داند؛ بلکه تأکید دارد که تمام انبیاء یک دین داشته اند و عیسی و موسی و محمّد ـ صلوات الله علیهم ـ همگی بر همان دینی بوده اند که حضرت ابراهیم(ع) بر آن دین بوده است. خداوند متعال در آیات 125 تا 140 بقره می فرماید: « و چون خانه (کعبه) را براى مردم محل اجتماع و (جاى) امنى قرار دادیم، (و فرمودیم:) «در مقام ابراهیم، نمازگاهى براى خود اختیار کنید»، و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که: «خانه مرا براى طواف کنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید.» (125) و چون ابراهیم گفت: «پروردگارا، این (سرزمین) را شهرى امن گردان، و مردمش را- هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد- از فرآورده ها روزى بخش»، فرمود: « (ولى) هر کس کفر بورزد، اندکى برخوردارش مى کنم، سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش (دوزخ) مى کشانم، و چه بد سرانجامى است.» (126) و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایه هاى خانه (کعبه) را بالا مى بردند، (مى گفتند:) «اى پروردگار ما، از ما بپذیر که در حقیقت، تو شنواى دانایى. (127) پروردگارا، ما را مسلمان (تسلیم خود) قرار ده و از نسل ما، امتى فرمانبردار خود (پدید آر) و آداب دینى ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشاى، که تویى توبه پذیر مهربان. (128) پروردگارا، در میان آنان، فرستاده اى از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزه شان کند، زیرا که تو خود، شکست ناپذیر حکیمى.» (129) و چه کسى- جز آنکه به سبک مغزى گراید- از دین ابراهیم روى برمى تابد؟ و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت (نیز) از شایستگان خواهد بود. (130) هنگامى که پروردگارش به او فرمود: « اسلام آور (تسلیم شو) »، گفت: «به پروردگار جهانیان مشلمان شدم (تسلیم شدم)» (131) و ابراهیم و یعقوب، پسران خود را به همان (آیین) سفارش کردند (و هر دو در وصیتشان چنین گفتند: ) «اى پسران من، خداوند براى شما این دین را برگزید پس، البته نباید جز مسلمان بمیرید.» (132) آیا وقتى که یعقوب را مرگ فرا رسید، حاضر بودید؟ هنگامى که به پسران خود گفت: «پس از من، چه را خواهید پرستید؟» گفتند: «معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق- معبودى یگانه- را مى پرستیم و در برابر او مسلمانیم (تسلیم هستیم).» (133) آن جماعت را روزگار به سر آمد دستاورد آنان براى آنان و دستاورد شما براى شماست و از آنچه آنان مى کرده اند، شما بازخواست نخواهید شد. (134) و (اهل کتاب) گفتند: « یهودى یا مسیحى باشید، تا هدایت یابید» بگو: «نه، بلکه بر آیین ابراهیم حق گرا (هستم) و وى از مشرکان نبود.» (135) بگویید: «ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده، و به آنچه به موسى و عیسى داده شده، و به آنچه به همه ی پیامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ایمان آورده ایم میان هیچ یک از ایشان فرق نمى گذاریم و در برابر او مسلمانیم (تسلیم هستیم).» (136) پس اگر آنان (هم) به آنچه شما بدان ایمان آورده اید، ایمان آوردند، قطعاً هدایت شده اند، ولى اگر روى برتافتند، جز این نیست که سر ستیز (و جدایى) دارند و به زودى خداوند (شرّ) آنان را از تو کفایت خواهد کرد، که او شنواى داناست. (137) این است نگارگرى الهى و کیست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانیم. (138) بگو: آیا درباره خدا با ما بحث و گفتگو مى کنید؟ با آنکه او پروردگار ما و پروردگار شماست و کردارهاى ما از آنِ ما، و کردارهاى شما از آنِ شماست، و ما براى او اخلاص مى ورزیم. (139) یا مى گویید: «ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباطِ (دوازده گانه) یهودى یا نصرانى بوده اند؟» بگو: «آیا شما بهتر مى دانید یا خدا؟» و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتى از خدا را در نزد خویش پوشیده دارد؟ و خدا از آنچه مى کنید غافل نیست.» توضیح: ـ در این آیات به صراحت بیان شد که حضرت ابراهیم(ع) کعبه را قبله قرار داد؛ و در دین او رکوع و سجود و اعتکاف و طواف و امثال این امور بوده است.ـ در این آیات به صراحت بیان شد که حضرت ابراهیم و فرزندان او و بنی اسرائیل زمان انبیاء(ع) و حضرت موسی و عیسی(ع) هیچکدام یهودی و مسیحی نبوده اند؛ بلکه همگی مسلمان و در دین حضرت ابراهیم(ع) بوده اند. ـ در این آیات تصریح شده که دین اسلام ، دین تمام انبیاست و سخنی از تکامل ادیان نیست. خداوند متعال می فرماید: « قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ ـــ بگو: «خدا راست گفته(و اینها در آیین پاک ابراهیم نبوده) است. بنا بر این، از آیین ابراهیم پیروى کنید، که به حق گرایش داشت، و از مشرکان نبود» » (آل عمران:95) یعنی اینها که یهود و نصاری (مسیحیان) از خودشان ساخته اند در دین ابراهیم (ع) نبوده؛ و دین حقّ همان دین حضرت ابراهیم (ع) می باشد. یعنی نه تنها مسیحیّت و یهودیّت کنونی تکامل یافته ی دین حضرت ابراهیم نیستند بلکه ادیانی هستند منحرف از مسیر حضرت ابراهیم(ع). خداوند متعال می فرماید:« وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً ــــ دین و آیین چه کسى بهتر است از آن کس که روی خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد، و پیرو آیین خالص و پاکِِ ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستىِ خود، انتخاب کرد» (النساء:125) این آیه به صراحت بیان می کند که دینی بهتر از دین حضرت ابراهیم (ع) وجود ندارد. پس چگونه کسانی مسیحیّت و یهودیّت و اسلام را تکامل یافته ی آن دین می نامند؟!دین ابراهیم(ع) دینی بود که می توانست انسانها را تا حدّ ابراهیم شدن تربیت کند. آیا غیر معصومها می خواهند بالاتر از ابراهیم نبی بروند؟! عاقلان دانند که هیچ غیر معصومی نمی تواند به پای معصوم برسد. پس دین کاملتر از دین ابراهیم بیاید که چه شود؟ که به درد چه کسی بخورد؟ خداوند متعال می فرماید:«إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (159) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (160) قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ؛ کسانى که دین خود را پراکنده ساختند، و به دسته هاى گوناگون(و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه اى با آنها ندارى! سر و کار آنها تنها با خداست؛ سپس خدا آنها را از آنچه انجام مى دادند، با خبر مى کند. (159) هر کس کار نیکى بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدى انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید؛ و ستمى بر آنها نخواهد شد. (160) بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ دینی پابرجا ؛ همان آیین ابراهیمِ حق گرا! و او از مشرکان نبود.» » (الأنعام) این آیات به صراحت بیان می کنند که دین یکی بوده و خود مردم ادیان گوناگون را ساخته اند.خداوند متعال می فرماید: « ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ؛ سپس به تو وحى فرستادیم که از آیین ابراهیم ، که ایمانى خالص داشت و از مشرکان نبود، پیروى کن» (النحل:123)آیه به صراحت بیان می کند که رسول الله (ص) به امر خدا تابع دین حضرت ابراهیم (ع) بوده است. لذا اسلام همان دین حضرت ابراهیم(ع) است. خداوند متعال می فرماید:« وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ؛ و در راه خدا جهاد کنید، و حقّ جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید، و در دین کار سنگین و سختى بر شما قرار ندارد؛ از آیین پدرتان ابراهیم پیروى کنید؛ خداوند شما را در کتابهاى پیشین و در این کتاب آسمانى«مسلمان» نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولاى خوب، و چه یاور شایسته اى! » (الحج:78)این آیه نیز صراحت دارد که دین اسلام همان دین حضرت ابراهیم(ع) می باشد.خداوند متعال می فرماید:« قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64) یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی إِبْراهیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66) ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (67) إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ؛ اى اهل کتاب! چرا درباره ی ابراهیم، گفتگو و نزاع مى کنید(و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفى مى نمایید)؟! در حالى که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است! آیا اندیشه نمى کنید؟! (65) شما کسانى هستید که درباره ی آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفتگو و ستیز کردید؛ چرا درباره ی آنچه آگاه نیستید، گفتگو مى کنید؟! در حالی که خدا مى داند، و شما نمى دانید. (66) ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى؛ بلکه موحّدى خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود. (67) سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروى کردند، و این پیامبر و کسانى که(به او) ایمان آورده اند(از همه سزاوارترند)؛ و خداوند، ولىّ و سرپرست مؤمنان است» (آل عمران) این آیه به صراحت تمام بیان می کند که اسلام محمّدی همان اسلام ابراهیمی است. او نه یهودی بوده و نه نصرانی. یعنی یهودیّت و مسیحیّت کنونی، ربطی به موسی و عیسی(ع) نداشته، باطلند. ـ چرا باید دین داشت و معیار درستی یک دین چیست؟ در این که انسان نسبت به حیوانات موجودی است ویژه با راه تکاملی خاصّ شکّی نیست. حیوانات پاسخ نیازهای ذاتی خود را به صورت غریزه در درون خود دارا هستند لذا نیازی به هدایت بیرونی ندارند. امّا انسان، تنها بخشی از پاسخ به نیازهای ذاتی خود را به صورت درونی داراست که عمدتاً نیازهای اوّلیّه هستند. این پاسخهای درونی ابتدایی ولی بنیادی را در بُعد مادّی، غریزه و در بُعد معنوی و فوق مادّی، فطرت می نامند. امّا این مقدار آگاهی درونی کافی برای تمام نیازهای مادّی و معنوی انسان نیست. از اینرو انسان دائماً در پی آن است که پاسخ بسیاری از نیازهای خود را از بیرون ذات خود به دست آورد. ضرورت وجود دین و هدایت الهی و نیاز انسان به چنین هدایتی از برون ذاتش نیز دقیقاً از همین امر ناشی می شود. یعنی انسان در می یابد که با قوای موجود خود، مثل غریزه، فطرت، خیال و عقل قادر به پاسخ دادن به برخی از نیازهای مادّی و معنوی خود نیست؛ لذا عقل حکم می کند که خداوند متعال باید پاسخ این نیازها را با ارسال وحی در اختیار انسان قرار دهد. چرا که خدا حکیم است و محال است حکیم نیازی بی پاسخ در وجود موجودات قرار دهد. چون لازمه چنین امری انجام فعل عبث است که از ساحت حکیم به دور می باشد. بنابراین، دین چیزی نیست جز پاسخ برخی از نیازهای مادّی و معنوی انسان که پاسخ آنها به طور طبیعی در وجود انسان نیست. براین اساس، تا استناد دینی به خدا اثبات نشده تبعیّت از آن، عقلاً جایز نخواهد بود. از اینرو انبیاء(ع) برای اثبات اینکه دینشان از سوی خداست معجزه می آوردند تا ثابت کنند که با خدا در ارتباطند و متّصل به قدرت خدا هستند که بدون رقیب است؛ به عبارت دیگر معجزه، امضای خدا بر پای دین حقّ و نبی صادق است؛ امضایی که هیچکس قادر به جعل آن نیست. پس ما انسانها دین می خواهیم چون قادر نیستیم پاسخ تمام نیازهای خود را از قوای موجود خود استخراج کنیم؛ بنابراین، نمی دانیم پاسخ نیازهای ما چه چیزهایی هستند؛ و می دانیم که تنها خدا می داند که این پاسخها چیستند. پس ما نمی توانیم برای خدا تکلیف تعیین کنیم که چه احکامی بفرستد یا نفرستد؛ بلکه چون به حکم عقل، حکمت او برای ما ثابت است، یقین داریم که هر چه او حکم کند یقیناً تأمین کننده ی سعادت حقیقی ماست. پس وظیفه ما انسانها این نیست که از راه شکل احکام و دستورات دین، درباره درستی یا نادرستی آن قضاوت کنیم؛ بلکه وظیفه ما این است که ابتدا درستی دین را اثبات کنیم بعد به احکام آن عمل کنیم. خیلی ها در طول تاریخ به نام خدا حرفها زده و بسیاری از احکام خدا را تبدیل نموده اند، که خیلی از این سخنان جعلی یا تحریف شده ممکن است خوشایند و باب میل نفس ما باشد، امّا آیا به صرف مورد پسند بودن می توان آنها را از جانب خدا و ضامن سعادت بشر دانست؟حتّی ممکن است برخی از این حرفها فی حدّ نفسه درست باشند ولی تمام حقیقت و تمام فرمول سعادت نباشند؛ بلکه امکان دارد بخشی از نقشه ی راه سعادت باشند. و روشن است که انسان با یک نقشه ناقص به هیچ جا نمی رسد. حال باید پرسید که: در میان ادیان موجود، کدامیک قادر به اثبات حقّانیّت خود هستند. یعنی کدام دین قادر است با اسناد و شواهد قطعی، استناد خود به خدا را اثبات کند. آیا دین زرتشت یا یهود یا مسیحیّت قادر است اثبات کند که اوّلاً زرتشت و موسی و عیسی وجود خارجی داشته اند؟ ثانیاً به فرض وجود داشتن، آیا قادر است اثبات کند که وی پیامبر بوده است؟ ثالثاً به فرض پیامبر بودن، قادر است اثبات نماید که کتاب فعلی آنها عیناً همان کتاب آسمانی خود آنهاست؟ رابعاً به فرض اثبات این مطلب آیا قادر است اثبات کند که این کتاب کلّ آن کتاب است و نه قسمتی از آن؟ چون نقشه ی ناقص به درد نمی خورد. خامساً آیا این ادیان قادرند اثبات کنند که بعد از پیامبران آنها پیامبری نیامده و دین آنها را نسخ ننموده است؟ برای اینکه ما این ادیان را به عنوان فرمول سعادت و پاسخ تمام نیازهای بشر امروز بدانیم باید تمام این سوالات ـ که ملاک و معیار درستی یک دین هستند ـ جواب مثبت داشته باشند. در حالی که حتّی یکی از این سوالات هم توسّط پیروان این ادیان قابل اثبات نیستند، کجا رسد همه ی آنها. بودیسم که اساساً خودش ادّعای الهی بودن ندارد؛ و بودا را هم پیامبر نمی دانند. وجود زرتشت و موسی و عیسی هم از نظر تاریخی به شدّت مورد تردید دانشمندان تاریخ می باشد؛ و جز ادّعای خود زرتشتیان و یهودیان و مسیحیان هیچ سند تاریخی انکار ناپذیر وجود ندارد که وجود تاریخی آنها را اثبات کند؛ ما مسلمین هم که وجود و نبوّت این بزرگواران را می پذیریم، به سبب گزارشات قرآن است نه به سبب گزارشات تاریخی. نبوّت آنها نیز برای خود آن پیروان، با هیچ دلیل عقلی و نقلی یا معجزه قابل اثبات نیست. استناد کتاب اوستا به زرتشت و تورات به موسی نیز از حیث تاریخی مخدوش است. انجیل را هم که خود مسیحیان کتاب عیسی نمی دانند؛ بلکه چهار انجیل را نوشته ی چهار شخص دیگر می دانند که نه پیغمبر بوده اند و نه معصوم. خود زرتشتیان معترفند که اوستا سالها سینه به سینه منتقل می شده است و صدها سال بعد از زرتشت مکتوب شده است. بنابراین، خدا می داند در این مدّت که اوستا مکتوب نبوده چه بر سر این مطالب آمده است. خود زرتشتیان و پژوهشگران معتقدند که اوستا در اصل بسیار بزرگ بوده و بر روی دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بوده است. اوستای کنونی هشتاد و سه هزار کلمه است؛ امّا احتمالاً اصل آن سیصد و چهل و پنج هزار و هفتصد کلمه بوده است؛ یعنی چهار برابر اوستای کنونی. بنابراین بر فرض اینکه این کتاب، کتاب آسمانی باشد حجّیّت نخواهد داشت؛ چون نقشه ای ناقص است که نمی توان به آن عمل نمود. چه بسا در بخش حذف شده مطالبی بوده که تفسیر کننده یا تخصیص و تقیید کننده مطالب موجود بوده است. پس با حذف آنها مطالب موجود نیز فاقد اعتبار می شوند. تورات نیز بعد از موسی (ع) حدود پانصد سال گم شد و بعد از آن کسی ادّعا نمود که آن را پیدا کرده است. حال از کجا باید دانست که این تورات فعلی همان تورات موسی (ع) است. همچنین هیچکدام این ادیان قادر نیستند ثابت کنند که بعد از پیامبر آنها پیامبری نیامده است. چون هیچکدامشان در متن دینشان نیست که دین آنها دین خاتم است. پس این ادیان موجود ، در عصر حاضر تنها توده ای از ادّعاهای غیر قابل اثباتند؛ لذا عقلاً کسی نمی تواند تابع آنها باشد؛ و اگر تابع آنها شد، نزد خدا حجّتی نخواهد داشت. پس جز اسلام هیچ دینی وجود ندارد که بتواند از عهده اثبات پنج سوال فوق برآید. حال بگذریم که پاره ای از آموزه های بنیادی این ادیان نیز خلاف براهین عقلی می باشند. تنها اسلام است که وجود تاریخی پیامبرش یقینی است؛ و معجزات او را تاریخ قطعی نقل کرده است و افزون بر آنها معجزه ی او همچنان باقی است و با صدای رسا مبارز می طلبد. قرآن کریم هزار و چهار صد سال است که مبارز می جوید ولی تا به امروز کسی یارای هماوردی با آن را نداشته است.« وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ. ــــ و اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم شک و تردید دارید،( دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را ــ غیر خدا ــ براى این کار، فرا خوانید اگر راست مى گویید.» (البقرة:23) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image