امام علی(ع) در قرآن /

تخمین زمان مطالعه: 16 دقیقه

آیا در قرآن آیاتی هست که نام حضرت علی(ع) به وضوح در آن آمده باشد؟


حل این مسأله در گرو کاویدن روش قرآن در معرفى امام على (علیه السلام) و دیگر ائمه هدى (علیهم السلام) و پى جویى راز این مسأله است. در این باره بحث را از چند محور پى مى گیریم: یک. شخص یا شخصیت اصولاً روش قرآن در بسیارى از موارد بیان اصول، قواعد شاخص ها و معیارهاست، نه امور جزئى. در رابطه با امامان معصوم - به ویژه امیرمؤمنان (علیه السلام) و اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) شیوه قرآن این است که عمدتاً آنان را با معرفى «شخصیت» ممتاز و برجستگى هایشان بشناساند، نه از طریق معرفى شناسنامه اى.این شیوه حکمت هاى متعددى دارد که در خلال مباحث به بعضى از آنها اشاره خواهد شد. دو. اهل بیت در قرآن قرآن در موارد متعددى، پرده از امتیازات و ویژگى هاى مربوط به شخصیت حقیقى و حقوقى اهل بیت(علیهما السلام) و به ویژه امیرمؤمنان (علیه السلام) برداشته است؛ برخى از این آیات مانند آیه ولایت در مباحث پیشین گذشت. آیات متعدد دیگرى نیز در این باره وجود دارند، از جمله: 2-1. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً»1؛«و بر دوستى خدا به فقیر و اسیر و یتیم طعام مى دهند».مفسران بزرگ شیعه و سنى آورده اند: این آیه در شأن على بن ابى طالب (علیه السلام) و اهل بیت ایشان است و مسئله روزه دارى حضرت على (علیه السلام) و اعضاى خانواده آن حضرت و نیز دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالى به طور متواتر نقل شده است. 2-2. «...إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»2؛ «همانا خدا مى خواهد که هر رجس و آلایشى را از شما [خانواده نبوت ] دور سازد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند». نفى هرگونه رجس و آلایش در آیه مساوى با عصمت است.در خصوص این آیه مقالات و کتاب هاى متعددى نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت على (علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) و حسن و حسین(علیهما السلام) است، نزد شیعه و سنى اختلافى نیست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. علماى شیعه و برخى از اهل سنت (مانند امام شافعى)، به استناد ادله متعددى از جمله قرائن موجود در آیه و آیات و قبل بعد از آن شمول آن را نسبت به همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) رد کرده اند. 2-3. در آیه مباهله قرآن حضرت على (علیه السلام) را به عنوان نفس پیامبر(صلى الله علیه وآله) معرفى کرده است. آیات دیگرى نیز وجود دارد که به همین موارد اکتفا مى کنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز،در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژى و کاستى و عیب و گناه (عصمت) و در آیات پیش گفته مانند آیه ولایت تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر، همراه با اوج اخلاص و خدادوستى نمایان شده است. هم چنین آیات ولایت و ابلاغ و اکمال دین به شخصیت حقوقى یعنى ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) توجه داده اند. سه. چگونگى معرفى شخصیت چنان که گذشت قرآن به جاى معرفى شناسنامه اى رویکرد معرفى شخصیت را برگزیده است. افزون بر آن در چگونگى معرفى شخصیت اهل بیت بویژه در عرصه شخصیت حقوقى، متد و شیوه خاصى دارد که مى توان آن را «آشکار گویى در عین رمزگونگى» نام نهاد.به عنوان مثال آیه تطهیر، ابلاغ و اکمال و... در لابلا و در لفاف مطالب دیگرى بیان شده است، هرچند قرائن و دلایل محکمى از نظر تاریخى و هم در مضمون و سیاق آیات وجود دارد که ارتباط قطعى آنها را با شخصیت حقیقى یا حقوقى اهل بیت (علیهم السلام) روشن مى سازد3. چهار. حکمت روش قرآن شیوه ذکر شده حکمت هاى متعددى دارد؛ از جمله: 4-1. انگشت گذاشتن روى اشخاص در مواردى، چندان نقشى در روشنگرى ندارد؛ بلکه در نهایت به نوعى پیروى کورکورانه مى کشاند. البته این مانع نیست که در موارد بایسته، افراد نیز معرفى شوند؛ولى اساساً معرفى شخصیت، معرفى الگوها است و در نتیجه جامعه را به جاى گرایش هاى تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقّل، ژرف اندیشى و توجّه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعى سوق مى دهد. 4-2. معرفى شخصیت زمینه ساز پذیرش معقول است؛ در حالى که معرفى شخص در بعضى موارد موجب دافعه مى شود. این روش،به ویژه در شرایطى که شخص از جهاتى تحت تبلیغات سوء قرار گرفته و یا جامعه به هر دلیلى آمادگى پذیرش وى را ندارد، بهترین روش است. این مسئله دقیقاً در مورد امیرمؤمنان (علیه السلام) وجود داشته است.اکنون این سؤال پدید مى آید که در چنین وضعیتى، تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت و یا امامان معصوم بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسى با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده مى شد و امت اسلامى یکپارچه و هم آوا شده، راه هدایت را پیشه مى ساخت؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و در آن اختلافى نیست. اما آیا واقعیت چنین بود؟ هرگز! زیرا: اولاً، موارد مختلفى در قرآن هست که علیرغم بیان صریح یک مسأله باز در میان مسلمانان اختلاف وجود دارد؛ از جمله: مسأله مسح پا در نماز که قرآن به صراحت فرموده است: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ»4؛ «سر و پاهاى خود را تا برآمدگى دو پاها مسح کنید». ولى در عین حال اهل سنت به جاى مسح، پاهاى خود را مى شویند. این گونه مخالفت ها و اجتهادات در برابر قرآن یا سنت قطعى و معتبر بسیار زیاد است. علامه کاشف الغطاء در کتاب «الاجتهاد و النص» هفتاد مورد از اجتهادات خلفا در برابر نصوص صریح قرآنى یا سنت نبوى (صلى الله علیه وآله) را با مستندات دقیق آنها ذکر کرده است5. بررسى اوضاع اجتماعى آن زمان نشان مى دهد که این خطر به طور جدى وجود داشت که بر سر مسئله امیر مؤمنان (علیه السلام)، اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن مى آمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمى - که در جامعه، پایگاه تبلیغاتى وسیعى داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز بودند - به خاطر انگیزه هاى سیاسى رسالت آن حضرت و قرآن را یکسره نفى و انکار کنند و خطر جدى براى اساس اسلام و قرآن بیافرینند!! شاید این مسئله اغراق آمیز بنماید؛ اما رخدادهاى مهم تاریخى،به خوبى از این نکته پرده برگرفته است. در اینجا تنها به ذکر یک نمونه - که در منابع تاریخى مهم اهل تسنن آمده و از مسلمات تاریخى است - اکتفا مى شود: مورخان برجسته آورده اند که چون پیامبر(صلى الله علیه وآله) لحظات آخر عمر خویش را مى گذراند، درخواست قلم و لوحى نمود تا سندى براى امت به یادگار نهد که هیچ گاه به انحراف و گمراهى گرفتار نشوند. این درخواست براى اطرافیان کاملاً روشن و هدف از آن- با توجه به موضع گیرى هاى پیشین پیامبر(صلى الله علیه وآله) - واضح بود. در این هنگام خلیفه دوم بانگ برآورد: «ان الرجل لیهجر!»6 ؛ «همانا این مرد بر اثر شدّت تب هذیان مى گوید!!» شگفتا! مگر خداوند در قرآن نفرموده است: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى . إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى ...»7 ؛ پس چرا پیامبر خدا و سخنگوى وحى در خانه اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار مى گیرد و کار به جایى مى رسد که از تصمیم خود منصرف مى شود! زیرا پافشارى بر تصمیم خود خطرى بزرگتر در پى دارد. عمربن الخطاب در گفتگویى با ابن عباس گفت ما از روى دلسوزى براى اسلام، على (علیه السلام) را به حکومت انتخاب نکردیم. این که خلیفه در این سخن و این کار مخلصانه عمل کرده یا نه بحث دیگرى است، اما آنچه سخن خلیفه به خوبى گواهى مى دهد این است که قریش از این که امامت در خاندانى باشد که نبوت در آن بوده به شدت ابا داشته است. استاد مطهرى در این باره مى فرماید: «در میان تمام فرمان هاى الهى هیچ دستورى مانند مسئله خاندان پیامبر و امامت امیرمؤمنان از جهت اجرایى کم شانس نبود زیرا به جهت تعصبات حاکم بر جامعه آن عصر آمادگى پذیرش این مسئله وجود نداشت. امکان تمرد از دستور حضرت وجود داشت. با این که به پیامبر اکرم دستوراتى درباره امیرمؤمنان مى رسید حضرت همواره نگران بودند منافقینى که قرآن پیوسته از خطر آنها یاد مى کند به بهانه سپردن منصب ها و امتیازات ویژه به خویشاندان به تبلیغات منفى بپردازند. در صورتى که سیره پیامبر در زندگى اجتناب از اختصاص امتیاز ویژه براى خود و خاندانش بود و شاید سرّ به کارگیرى این شیوه در قرآن یعنى در عین عدم صراحت گویا و آشکار سخن گفتن این باشد که از یک سو آیات مذکور دربردارنده قرینه ها و نشانه هایى است که هر انسان منصف و بى غرضى ارتباط آنها با اهل بیت را درک مى کند و از سوى دیگر، تلاش شده مطلب به صورتى بیان شود که آنهایى که قصد تمرد و نافرمانى دارند تمردشان به نافرمانى صریح و آشکار در مقابل قرآن و اسلام منجر نشود»8. پی نوشت ها: 1 انسان (76)، آیه 9. 2 احزاب (33)، آیه 33. 3 جهت آگاهى بیشتر بنگرید: شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج 4، ص 886-852، و ج 25، ص 193-185 و -288 302. 4 مائده (5)، آیه . 5 بنگرید: امام خمینى، کشف الاسرار، ص 120-112، تهران، نشر. 6 عبدالرحمن احمد، البکرى، من حیاة الخلیفة عمربن الخطاب، صص 101-107. 7 و او [ پیامبر] از سر هوس سخن نمى گوید، سخن او جز آنچه وحى مى شود نیست» نجم (53)، آیات 3 و 4. 8 بنگرید: شهید مطهرى، امامت و رهبرى، ص 160-152.شیوه قرآن مجید در رابطه با امامان معصوم - به ویژه امیر مؤمنان علیه السلام و فرزندان آن حضرت - این است که عمدتاً به معرفى «شخصیت» ممتاز و برجستگى هاى آنان بپردازد؛ نه معرفى «شخص». ایشان این شیوه حکمت هاى متعددى دارد که به بعضى از آنها اشاره خواهد شد. در اینجا دو زمینه براى گفت و گو وجود دارد: یک. چگونگى معرفى شخصیت قرآن مجید در موارد متعددى، پرده از امتیازات و ویژگى هاى شخصیتى و رفتارى ائمه هدى علیهم السلام به ویژه امیر مؤمنان علیه السلام برداشته است؛ از جمله: 1-1. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً»؛ انسان (76)، آیه 9. ؛ «و بر دوستى خدا به فقیر و اسیر و یتیم طعام مى دهند». مفسران بزرگ شیعه و سنى آورده اند: این آیه در شأن على بن ابى طالب علیه السلام و اهل بیت ایشان است و مسئله روزه دارى حضرت على علیه السلام و اعضاى خانواده آن حضرت و نیز دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالى به طور متواتر نقل شده است. 1-2. «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهل الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ احزاب (33)، آیه 33.؛ «همانا خدا مى خواهد که هر رجس و آلایشى را از شما [خانواده نبوت ] دور سازد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند». در خصوص این آیه مقالات و کتاب هاى متعددى نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت على علیه السلام و فاطمه علیها السلام و حسن و حسین علیهما السلام است، نزد شیعه و سنى اختلافى نیست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبرصلى الله علیه وآله است که با ادله متعددى علماى شیعه و برخى از اهل سنت (مانند امام شافعى)، شمول آن را نسبت به همسران پیامبرصلى الله علیه وآله رد کرده اند. 1-3. «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»؛ مائده (5)، آیه 55.؛ «همانا ولى و سرپرست شما خدا و رسول او و مؤمنانى هستند که نماز به پا داشته و در حال رکوع صدقه مى دهند». شأن نزول این آیه نیز در تفاسیر معتبر شیعه و سنى، در رابطه با حضرت على علیه السلام است. البته آیات دیگرى نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا مى کنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز، در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژى و کاستى و عیب و گناه (عصمت) و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر، همراه با اوج اخلاص و خدادوستى نمایان شده است. دو. حکمت روش قرآن در معرفى اهل بیت علیهم السلام شیوه ذکر شده حکمت هاى متعددى دارد؛ از جمله: 2-1. انگشت گذاشتن روى اشخاص در مواردى، چندان نقشى در روشنگرى ندارد؛ بلکه در نهایت به نوعى پیروى کورکورانه مى کشاند. البته این مانع نیست که در موارد بایسته، افراد نیز معرفى شوند؛ ولى اساساً معرفى شخصیت، معرفى الگوها است و در نتیجه جامعه را به جاى گرایش هاى تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقّل، ژرف اندیشى و توجّه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعى سوق مى دهد. 2-2. معرفى شخصیت، زمینه ساز پذیرش معقول است؛ در حالى که معرفى شخص، در بعضى از موارد موجب دافعه مى شود. این روش، به ویژه در شرایطى که شخص از جهاتى تحت تبلیغات سوء قرار گرفته و یا جامعه به هر دلیلى آمادگى پذیرش وى را ندارد، بهترین روش است. این مسئله دقیقاً در مورد امیر مؤمنان علیه السلام وجود داشته است. براى شناخت درست این موضوع باید شرایط و ویژگى هاى جامعه اسلامى زمان نزول قرآن را در نظر گرفت تا در پرتو جامعه شناسى و روان شناسى اجتماعى خاص آن جامعه، بتوان به درک صحیحى از مسئله نایل آمد. البته بررسى دقیق این مسئله از گنجایش این نوشتار خارج است؛ لیکن به اختصار مى توان گفت به استثناى اندکى از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت علیهم السلام - به ویژه حضرت على علیه السلام - پذیرش نداشتند. پیامبرصلى الله علیه وآله نیز در مقاطع مختلف، با دشوارى هاى زیادى، آن حضرت را مطرح مى ساخت و در هر مورد، با نوعى واکنش منفى و مقاومت رو به رو مى شد. دلایل این امر متعدد است؛ از جمله: الف. بسیارى از مخالفان کسانى بودند که تا مدتى پیش، در صف معارضان اسلام قرار داشتند و رویاروى خود، شمشیر امام على علیه السلام را دیده و از همان زمان کینه وى رابه دل گرفته بودند. حضرت فاطمه زهراعلیها السلام نیز یکى از علل روى گردانى مردم از آن حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرموده است. ب. تفکرات و سنت هاى غلط جاهلى، هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و آنان امورى مانند گرایش هاى قبیله اى، مسئله سنّ و ... را در امور سیاسى دخیل مى دانستند. لذا مثلاً به بهانه جوان بودن حضرت على علیه السلام، وى را چندان شایسته براى رهبرى جامعه نمى دانستند. ج. تفکّرى خطرناک در سطح جامعه تبلیغ مى شد، مبنى بر اینکه پیامبرصلى الله علیه وآله درصدد است خویشان خود را براى همیشه، بر مسند قدرت و حکومت بنشاند. در این راستا خدمات ارزنده آن حضرت را نیز نوعى بازى سیاسى تفسیر مى کردند که براى چنگ اندازى به حکومت، براى خود و اهل بیت ش انجام داده است. این مسئله چنان بالا گرفته بود که پس از معرفى حضرت على علیه السلام در روز غدیر و پخش خبر آن، شخصى به نام جابر بن نضر یا حارث بن النعمان الفهرى پس از گفت وگو با پیامبرصلى الله علیه وآله گفت: «خدایا! به ما گفت که از سوى خدا آمده و کتاب الهى آورده است و ما پذیرفتیم و اکنون مى خواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولى سازد! اگر او راست مى گوید، سنگى از آسمان ببار و ما را بکش!!»نگا: الغدیر، (بیروت: دارالکتاب العربى، الطبعة الثالثه)، ج 1، صص 239-246. اکنون این سؤال پدید مى آید که آیا در چنین وضعیتى، تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت و یا امامان معصوم بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسى با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده مى شد و امت اسلامى یکپارچه و هم آوا شد، راه هدایت را پیشه مى ساختند؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و در آن اختلافى نیست. اما آیا واقعیت چنین بود؟ هرگز! این خطر به طور جدى وجود داشت که بر سر مسئله امیر مؤمنان علیه السلام، حتى اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن مى آمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمى - که در جامعه، پایگاه تبلیغاتى وسیعى داشتند و در صدر اطرافیان پیامبرصلى الله علیه وآله نیز بودند - رسالت آن حضرت و قرآن را یکسره نفى و انکار کنند و خطر جدى براى اساس اسلام و قرآن بیافرینند!! شاید این مسئله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید؛ اما رخدادهاى مهم تاریخى، به خوبى از این نکته پرده برگرفته است. در اینجا به ذکر دو نمونه - که در منابع تاریخى مهم اهل تسنن آمده و از مسلمات تاریخى است - اکتفا مى شود: یکم. همه مورخان برجسته آورده اند که چون پیامبرصلى الله علیه وآله لحظات آخر عمر خویش را مى گذراند، درخواست قلم و لوحى نمود تا سندى براى امت به یادگار نهد که هیچ گاه به انحراف و گمراهى گرفتار نگردند. این درخواست براى اطرافیان کاملاً روشن بود و هدف از آن - با توجه به موضع گیرى هاى پیشین پیامبرصلى الله علیه وآله - واضح بود. در این هنگام خلیفه دوم بانگ برآورد: «ان الرجل لیهجر!»؛البکرى، عبدالرحمن احمد، من حیاة الخلیفة عمر بن الخطاب، صص 101-107. ؛ «همانا این مرد بر اثر شدّت تب هذیان مى گوید!!» شگفتا! پیامبرى که خداوند در وصفش فرموده است: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى ...»؛ «و از سر هوس سخن نمى گوید، سخن او به جز وحیى که وحى مى شود نیست»نجم (53)، آیات 3و4.؛ در خانه اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار مى گیرد و کار به جایى مى رسد که از تصمیم خود منصرف مى شود! زیرا خوف آن وجود داشت که پایدارى بر آن، موجب انکار رسالت شود؛ زیرا مسلماً کسانى که در خانه پیامبر خدا با وى چنین برخورد کردند، خود را به پشتیبانى وسیع اجتماعى دلگرم مى دیدند؛ و گرنه هرگز جرأت چنین جسارتى به خود نمى دادند. از همین جا روشن مى شود که حکمت شیوه قرآن چیست؛ یعنى، قرآن هم براى اهل فهم و درک و تعقّل حرف خود را زده است و هم کارى کرده که فاقدان چنان خصوصیتى، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزه هاى سیاسى باعث نشود که به طور کلى، مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند. علاوه بر آیاتى که به گونه هاى مختلف، مسئله ولایت حضرت على علیه السلام را مطرح ساخته است، سومین آیه اى که در بند یک آورده شد، بسیار روشن این پیام را داده و ولایت امام على علیه السلام را گوشزد ساخته است. در اینجا یک سؤال باقى مى ماند و آن اینکه خداوند فرموده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ حجر (15)، آیه 9.؛ «همانا ما ذکر [ قرآن ]را فرو فرستادیم و ما همواره آن را نگاهبانیم». با توجه به این آیه چه باکى از آن خطرات است؟ پاسخ این است که حافظ بودن خداوند براى قرآن، از راه اسباب و علل خاص آن است و یکى از آنها به کارگیرى همین شیوه است که انگیزه کنارزدن قرآن را به جهت اهداف خاص سیاسى از بین مى برد. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image