فلسفه /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

چگونه مي توان اثبات کرد که حواس پنجگانه در انسان موجود هستند و در صورت وجود آيا ادراکات آنها واقعي است؟ چگونه اثبات کنيم چيزي که با حواس ادراک مي کنيم يک چيز خارجي است نه فعل و انفعالات شيميايي مغز و نه یافته های قبلی ما؟


انسان در بدو تولد هيچ شناختي از دنياي پيراموني خود ندارد و شناخت او از اوضاع واحوال پيرامون او صرفا به واسطه حواسي که در او نهاده شده است و داوري درباره کيفيت ادراک حواس به واسطه عقل انسان است همان طور که پرسشگر با جمله «مي دانيم که وجود داريم امّا نمي دانيم که وجود ما آيا محدود است و داراي ماهيت» که در آن واژه مي دانيم، به کار رفته است به شناخت عقلي و اعتبار آن اعتراف کرده است و همين که انسان به وجود خود نه از طريق حواس مادي بلکه با ادراک عقلي پي مي برد دلالت بر ارزيابي ادراکات حواس مادي توسط درکي فرا حسي به نام عقل است و کسي نمي تواند در ادراکات عقلي خود شک کند زيرا در اين صورت از او سؤال خواهد شد که آيا در شک خود هم شک داري که قطعا جواب او منفي است و با جواب خود که «نه در شک خود شک ندارم به واقعيتي که عقل به آن پي برده است اعتراف کرده است». چگونه مي توان اثبات کرد که اين پنج حواس در انسان وجود دارند؟ هر چيزي که وجود دارد مؤثر است و بعضي وجود را معادل تأثير دانسته اند حداقل تأثير چيزي که موجود است اين است که از خود عدم را طرد کرده است و هر تأثيري که در جهان مشاهده مي شود معلول امري وجودمند است و «عدم» توان تأثير گذاري ندارد زيرا پوچ و باطل است. ما وقتي چيزي را درک مي کنيم لحظه ادراک آن چيز با لحظه قبل از ادراک آن تفاوت دارد يعني در لحظه درک چيزي را يافته ايم که قبل از آن فاقد آن بوده ايم تفاوت قبل و بعد از ادراک که در واقع تفاوت تأثير پذيري ما از ادراک چيزي در لحظه ادراک و عدم تأثير پذيري ما در قبل از ادراک، ناشي از اموراتي وجودمند است همان طور که سوختن، معلول آتش است علمي که از ادراک چيزي حاصل شده است معلول علت يا علت هايي است. و بعضي از علت ها نقش علت معدّه را دارند يعني شرايط را براي علت تامه (همه جانبه)، فراهم مي کنند تا معلولي وجود يابد حواس انسان نيز در اينجا شرايطي را فراهم مي کنند تا ادراکاتي در ذهن ما وجود يابند و نفس انسان از آنها مطلع شود بنابراين با تأثير ادراک اشياء بر ما و عالم شدن انسان و تفاوت آدمي در لحظه ادراک و قبل از آن به وجود حواس در انسان پي بريم. چگونه اثبات کنيم که در خارج چيزي وجود دارد که ما آن را احساس مي کنيم؟ داوري درباره ادراکات حسي با عقل است و با بديهيات عقل ادراکات حسي سنجيده مي شود و اگر کسي بديهيات عقلي را انکار کند به گرداب سفسطه گري و تناقض گويي خواهد افتاد همان طور که در بالا به آن اشاره شد عقل از طريق اصل عليّت رابطه بين معلول و علت را کشف مي کند انسان وقتي چيزي را درک مي کند به چيزي علم پيدا کرده است و اين علم معلول چيزي است که در خارج از حواس و ادراکات انسان است و محال است که حواس انسان خود علت مدرکات خود باشند زيرا چگونه مي توانند چيزي را که ندارند به خود افاضه کنند و «علت» چيزي است که از «وجود» برخوردار است و ساخته و پرداخته تخيلات ذهني نيست. دليل ديگر بر مطابقت ذهن و خارج: مبدأ ادراکات انسان حواس است و ادراکات حواس جزو بديهيات است و ذهن براي تصديق غير بديهيات، امورات غير بديهي را به بديهيات ارجاع مي دهد و با آنها به حل امورات غير بديهي مي پردازد. همان طور که دانشمندان علوم تجربي براي ترکيب عناصر با همديگر و رسيدن به نتيجه مطلوب، در آغاز انجام آزمايشات تا پايان آنها به حواس اعتماد مي کنند، و اگر غير از اين باشد که در بديهيات خود نيز شک کنند و براي اثبات آنها به استدلال و برهان آوري مشغول شوند و در فرايند پردازش استدلال ها و ارجاع غير بديهيات به بديهيات و بديهيات ديگر، اين فرايند در هيچ نقطه اي ختم نمي شود و به تسلسل خواهد انجاميد که بطلان تسلسل هم از بديهيات عقلي است. پس عقل ترجيح مي دهد که در داوري و حکم به انطباق ادراکات و تصورات ذهني با عالم خارج به گزارش حواس اعتماد کند و اگر حواس در گزارش خود به خطا رفتند با مقايسه ادرکات حسي با همديگر خطاي حواس را تصحيح کند و اگر به حواس اعتماد نشود باب پيشرفت علوم بسته مي شود. دليل ديگر: بعضي هم چون دکارت از ادله کلامي براي اثبات مطابقت عالم خارج با ذهن دليل آورده اند که از آنجا که خداوند خالق ماست و خداوند در همه افعالش صادق است و کاذب نيست، ادراکات انسان را مطابق با واقعيات بيرون از انسان قرار داده است نه اين که خلاف واقع باشند. و در فلسفه اسلامي نيز به نظام احسن و تجلي حکمت خداوند در تدبير و خلقت جهان اشاره شده است. و با اين فرض محال است که خداوند، انسان ها و ادراکات آنها را با تخيلات ذهني و فعل و انفعالات آن رها کند. چگونه اثبات کنيم که چيزي که ادراک مي کنيم فعل و انفعالات شيميايي مغز ما نمی باشد؟ در فلسفه اسلامي ثابت شده است که معلومات ذهني و علم انسان، ماهيتي مجرد از ماده دارد و تصورات ذهني از آنجا که تجزيه پذير و تقسيم پذير نيستند ذاتا مجرد هستند و وجود مجردات از آنجا که قوي تر از موجودات مادي هستند نمي توانند معلول علل مادي باشند. مغز انسان و انرژي ها و فعل و انفعالات آن ذاتا عنصري مادي و تقسيم پذير هستند و علم انسان ذاتا مجرد از ماده است و محال است که موجودي مادي علت براي موجودي مجرد بشود زيرا علت بايد وجودي غني تر و قوي تر از معلول داشته باشد پس فعل و انفعالات شيميايي محال است که علت تصورات ذهني و ادراکات انسان باشند. به علاوه فعل و انفعالات شيميايي فاقد تصورات ذهني هستند و دانشمندان علوم تجربي هم گزارشي مبني بر تصورمند بودن مغز ارائه نداده اند پس چگونه مي تواند اين تصورات را در خود ايجاد کند. ما مي دانيم که وجود داريم اما نمي دانيم که چه شکلي داريم آيا وجود ما محدود است و داراي ماهيت هستيم؟ انسان به بعضي موجودات علم دارد و گاهي به وجود آن موجودات همانند تصورات ذهني احاطه علمي کاملي دارد و گاهي به موجوداتي علم دارد و در هستي آنها شک ندارد امّا از آنجا که به آنها احاطه کامل ندارد از شناخت ماهيت دقيق آنها عاجز است همان گونه که به ذات واجب الوجود و به نفس خود علم دارد و به وجود آنها آگاهي دارد امّا از ماهيت آنها اطلاعات کاملي ندارد، نفس انسان که قوام انسان به آن است؛ از آنجا که مجرد است و هر موجودي به وجود خود علم دارد، نفس نيز به وجود خود علم دارد امّا ماهيت خود را دقيقا نمي شناسد و نفس از آنجا که وجود، ذاتي آن نيست، بلکه وجودش معلول غير است و خود، علت وجودي خود نمي باشد پس موجودي امکاني است و اگر وجود ذاتي نفس بود بايد وجودي ازلي مي يافت که فاقد هر گونه نقص وجودي است در حالي که آدمي مدام از نقص به کمال در حرکت است و وجود او ازلي نيست و محدود به حدودي است و هر چيزي که حدودمند است داراي ماهيت است و حدود وجودي او ماهيت آن هستند. چطور مي توان اثبات کرد که ما چيزهايي را که به کمک حواس دريافت کرده ايم ، قبلا بدون استفاده از حواس نمي دانستيم؟ در فلسفه اسلامي قاعده ای داریم به نام «من فقد حسا فقد علما». هر کس فاقد حسي است فاقد يک آگاهي و علمي است؛ يعني نابينايي که فاقد چشم است از ديدني ها بي بهره است و کسي که ناشنوا است از شنيدني ها بي بهره است و کسي که فاقد قوه بويايي است بوييدني ها را ادراک نمي کند سئوال اينجاست چرا نابينا و ناشنوا همانند ديگران از شنيدني ها و ديدني ها برخوردار نيستند و اگر آن گونه که پرسشگر فرض کرده است که ادراکات ذهني قبل از ادراکات حسي در ذهن موجود هستند در اين صورت بين انسان بينا و نابينا هيچ فرقي وجود نخواهد داشت عقل انسان از تفاوتي که بين انسان هاي داراي حواس هستند و کساني که فاقد آن ها هستند براي حواس و ابزارهاي حسي شأني قائل است که اگر اين ابزارها نبودند براي انسان هيچ علمي به وجود نمي آمد. نکته مهم ديگر آن است که همه ما انسان ها نسبت به اطراف خود واکنش هاي واقعي نشان مي دهيم. يعني همه شکاکان و حتي کساني که گمان مي کنند همه چیز در عالم خيال است نيز از خطر مي گريزند و نسبت به آنچه دوست دارند اقدام عملي مي کنند. هرگز کسي نمي گويد شايد خيال مي کنم گرسنه ام و بعد به دنبال غذا نرود و يا اين که من خيال مي کنم امکان تصادف در خيابان هست و بی مهابا به خيابان برود. ابن سينا در مورد افرادي که گمان مي کنند همه چيز رؤيا و خيال است توصيه مي کند که با ابزاري او را هشيار و بيدار کنند، مثل آن که او را کتک بزنند و بگويند خيال مي کني کتک مي خوري. ريشه اين پيشنهاد آن است که درک واقعيت جزو بديهيات اوليه است و بديهيات اوليه قابليت استدلال ندارند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image