فرق توسل با توکل /

تخمین زمان مطالعه: 18 دقیقه

فرق توسل با توکل چیست ؟ مورد خطاب هرکدام کیست ؟


به لحاظ اهمیت این دو مقوله ،در دوبخش الف وب زیر راجع به توسل وتوکل توضیحات مفیدی داده شده است این سؤال به همراه سؤالات دیگری که راجع به توسل وتوکل ودر شماره های 1و2و3و4 ،ممکن است پیش بیاید پاسخ داده شده ، توجه نمایید! الف ) توسّل در اصطلاح دینی، یعنی تمسک به اسباب تقرب به خدا! بدون شک آدمى براى تحصیل کمالات مادى و معنوى، به غیر خود؛ یعنى، خارج از محدوده وجودى خویش، نیازمند است. عالم هستى بر اساس نظام اسباب و مسببات استوار شده و تمسّک به سبب ها و وسایل براى رسیدن به کمالات مادى و معنوى، لازمه این نظام است. بر همین اساس قرآن کریم، انسان را در جهت کسب کمالات معنوى و قرب به درگاه الهى، امر به توسّل به اسباب تقرب کرده است:«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ»«اى مؤمنان پرواى الهى داشته باشید و به سوى او وسیله تحصیل کنید»: مائده (5)، آیه 35 در روایات پیامبر اکرم و امامان معصوم(ع) نیز بر لزوم توسّل به اولیاى الهى هنگام دعا، تأکید شده است؛ چنان که در روایت نبوى مستند نزد شیعه و اهل سنت آمده است: «کل دعاء محجوب حتّى یُصلّى على محمد و آل محمد»میزان الحکمه، ج 4، ص 1662، ح 10794؛ کنزالعمال، ح 2153؛ المعجم الاوسط، ج 1، ص 220. «هر دعایى محجوب است تا اینکه بر محمد و آل محمد درود فرستاده شود». بنابراین همچنان که اصل دعا از اسباب و وسیله هاى فیض است و مى توان حاجت را به طور مستقیم از خداوند درخواست کرد؛ توسّل به اولیاى الهى در هنگام دعا نیز از اسباب فیض و وسایل قرب به خداوند است. 1 ):  حکمت توسّل یکم. حکمت اعطاى این نقش به بزرگان دین و اولیاى الهى، جایگاه معنوى آنان است. همه موجودات عالم هستى، آیات و نشانه هاى حضرت حقّ اند. هر موجودى به اندازه وسعت وجودى اش، نشانگر اسما و صفات خداوند سبحان است. عالى ترین و تابناک ترین جلوه و ظهور حضرت حق، در آینه وجود انسان کامل (پیشوایان معصوم) محقق مى گردد. انسان کامل آینه تمام نماى اسما و صفات حضرت حق و جلوه و مظهر جلال و جمال پروردگار است. توسّل به انسان کامل، در حقیقت توجه به جلال و جمال خدا و توسّل به چشمه فیض او است. دوّم. اولیاى الهى انسان هایى از جنس خود ما هستند و به طور معمول خیلى راحت تر و زودتر مى توان با آنان رابطه عاطفى، برقرار کرد. سوّم. خداوند خواسته است اولیاى خود را در کانون توجه و اقبال مردم قرار دهد. توجه به آنان، به عنوان انسان هاى کامل و برقرارى ارتباط عاطفى و معنوى با آنان، تأکید بر حقانیت و اسوه بودن آنان است و موجب مى شود مردم با مراجعه به آنان و الگوگیرى از ایشان، به طریق هدایت و سعادت، دست یابند. ولایت امامان ولایتی است که در طول ولایت خداوند؛ بدین معنا که آنان واسطه های فیض میان بندگان و خداونداند، و آنان الطاف و رحمت های الهی را دریافت کرده و به مردمان می رسانند و خداوند به واسطه آنان انسان ها را مورد لطف قرار می دهد.   2 ) : مطلب دیگری که باید آن را مطرح کرد این است که یک بار بحث در مورد ارتباط میان بندگان و خداوند است. یعنی این که بندگان چگونه با خداوند رابطه برقرار کنند و با او به گفتگو بنشینند و یک بار هم بحث در مورد رابطه خداوند با بندگان و الطاف و رحمت الهی است. در مورد بحث اول که ارتباط بندگان با خداوند باشد باید گفت که انسان بی واسطه می تواند خدا را ستایش کند و با او به گفتگو بپردازد و لزوما این گفتگو نیازی به واسطه ای ندارد. اما چون امامان مردانی پاک و صالح اند و با ایفای حق بندگی به مقام مهای والایی نزد پروردگار رسیده اند عقل انسان حکم می کند که چون خواستی به درگاه بزرگی قدم گذاری دست به دامان بزرگان و صالحان زدن تا راه ورود به درگاه آن بزرگ ساده تر و راحت تر شود و شرم گناهان کمتر مانع گردد، و در اینجا نیز واسطه قرار دادن امامان از این باب است که آنان نزد خداوند دارای منزلت و شأن والایی اند و وساطت آنان باعث چشم پوشی خداوند از کوتاهی های ما خواهد شد. از طرف دیگر خداوند با این کار اولا انسان ها و بندگان پاک ومخلص خود را به ما معرفی می کند و ثانیا آنها را الگو و سرمشق دیگر انسان ها قرار می دهد چرا که انسان بدون الگو و راهبر هرگز قادر نیست مسیری را طی کند. اما در مورد بحث دوم یعنی گرفتن و دریافت الطاف الهی، باید گفت که: در این جا نیز اگر ما نیازمند واسطه هستیم این به خاطر ضعف فاعل و خداوند نیست بلکه به دلیل ضعف قابل و انسان هاست، چرا که خداوند را وجودی است در نهایت شدت و عظمت و کمال و در مقابل انسان موجودی است ضعیف و محدود که توانایی دریاقت فیض از خداوند را به طور مستقیم ندارد. برای نزدیکی به ذهن مثالی را ذکر می کنیم، لامپ روشنی را در نظر بگیرید،‌ این لامپ برای روشن شدن باید از منبع و مولد انرژی، انرژی از طریق سیم هایی و با شدت جریان معینی را دریافت کند چرا که مثلا لامپ 100 واتی قادر به دریافت هر شدت جریانی نیست، و از این رو در مسیر میان منبع و مولد انرژی تا لامپ کاهنده هایی را قرار می دهند تا شدت جریان را کاهش دهد و به حدی برسد که این لامپ قادر به پذیرش آن است. در این جا می ببینیم که اشکالی از مولد و منبع انرژی نبود بلکه مشکل از ناحیه دریافت کننده انرژی بود که هر شدت جریانی را تاب پذیرش نداشت. نکته : «عبادت» نهایت ذلت و خضوع، در برابر کسى است که اعتقاد به الوهیت او داشته باشیم و یا او را فاعل استقلالى و غیر وابسته بدانیم. بنابراین عبادت دو رکن دارد: 1. نهایت ذلت و خضوع، 2. اعتقاد به الوهیت یا فاعلیت استقلالى و ناوابسته. هرگاه یکى از این دو رکن، نباشد، دیگر مفهوم عبادت و پرستش صدق نمى کند. خداوند خود به فرشتگان فرمان داده است، در مقابل آدم سجده کنند: «و یاد کن آن گاه که فرشتگان را گفتیم: آدم را سجده کنید»  بقره (2)، آیه 34 و یا فرزندان را به نهایت خضوع و تذلل در برابر والدین دستور داده است: «و بال هاى ذلت و خوارى را از روى مهربانى براى آن دو ( پدر و مادر) بگستران اسراء (17)، آیه 24 بدیهى است، این اعمال عبادت و پرستش غیر خدا محسوب نمى شود؛ و گرنه خدا امر به آن نمى کرد. ب) توکل از ماده وکالت به معنای سپردن کارها به خداوند و اعتماد بر لطف او است. مرحوم راغب اصفهانی در مفردات می گوید: «توکل» اگر با حرف «علی» بیاید به معنای اعتماد کردن می باشد. (راغب اصفهانی، مفردات، ماده وکل) مرحوم سید عبدالله شبر، از علمای بزرگ اخلاق در تفسیر توکل می گوید: «توکل منزلی از منزلگاه های دین و مقامی از مقامات اهل یقین بلکه از درجات مقربین است. حقیقت توکل همان اعتماد قلبی در همه کارها بر خداوند و صرف نظر کردن از غیر او است و این منافاتی با تحصیل اسباب ندارد مشروط بر این که اسباب را در سرنوشت خود، اصل اساسی نشمرد. پس توکل به معنای ترک فعالیت و کوشش جسمانی و تدبیر عقلانی و رجوع به اسباب و وسایل و افراد کارآمد نیست، چون این کار در شریعت مقدس حرام و قبیح است و در شرع مقدس اسلام، تلاش در اموری مانند صنعت و زراعت و سایر راه های به دست آوردن رزق و روزی و تأمین معاش، امری محبوب و مورد تأکید است. (اخلاق شبر، ص 275، با تلخیص و تصرف). پس توکل مفهوم ظریف و دقیقی دارد که در عین توجه داشتن به عالم اسباب، انسان را از غرق شدن در آن و دل بستن به غیر خدا و آلودگی به شرک باز می دارد. انسان باید با کمال قدرت و قوت از هر گونه وسیله مشروع برای پیروز شدن بر مشکلات بهره گیرد و موانع را از سر راه خود بردارد و با این حال متکی به لطف پروردگار و قدرت بی پایان او باشد و پیروزی را از او بداند و توجه نماید که تا خدا نخواهد هیچ کاری صورت نمی گیرد. به کارگزاران او رجوع کند اما بداند که پشت صحنه و کارگردان تمام هستی خدای متعال است و اشیا و افراد تنها وسایل به سوی او و کارگزاران او هستند. بنابراین اگر کسی بگوید : توکل بر حیدر( ویاتوکل بر امام زمان ویا بر فاطمه زهراو یا ... )ومقصودش این باشد که در توکلم به خدا، حضرت علی علیه السلام را واسطه قرار داده ام مانعی ندارد، ودر واقع همان توکل بر خدا را - همراه با وجیه وآبرو دار بارگاه خداوندی- مطرح کرده است . 1) خوبست برای توضیح بیشتر به مطالب زیر توجه کنید : در حدیثی رسول گرامی اسلام(ص) از جبرئیل(ع) می پرسد: توکل بر خداوند متعال چیست؟ جبرئیل(ع) در پاسخ می گوید: « العلم بان المخلوق لایضر و لا ینفع ولا یعطی و لا یمنع و استعمال الیأس من الخلق ؛ حقیقت توکل علم و آگاهی به این است که مخلوق نمی تواند زیانی برساند و نه سودی و نه چیزی ببخشد و نه از آن باز دارد، و نیز توکل مأیوس شدن از خلق است (یعنی همه چیز را از خدا و به فرمان او بداند) (بحار، ج 68، ص 138، ح 23). در حدیث دیگری می خوانیم که : معصوم(ع) در پاسخ پرسش درباره توکل فرمود: « لا تخاف سواه » توکل این است که از غیر خدا نترسی. (بحار، ج 68، ص 143 ، ح 42). از این تعبیرات به خوبی استفاده می شود که روح و حقیقت توکل، بریدن دل از مخلوق و پیوستن به خالق است. در عین حال در روایات اسلامی شدیدا ترک استفاده از اسباب و وسایل عادی منع شده است. در حدیث معروفی آمده است: مرد عربی در حضور پیامبر(ص) شتر خود را رها کرد و گفت: «توکلت علی الله».پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اعقلها و توکل » شتر را پایبند بزن و سپس توکل بر خدا کن (با توکل زانوی اشتر ببند) (المحجه البیضاء، ج 7، ص 426). اصولا مشیت خداوند بر این قرار گرفته که مردم در این عالم برای رسیدن به مقصود، از اسباب و وسایل موجود کمک بگیرند. در حدیث معروف از امام صادق(ع) آمده است: «ابی الله ان یجری الاشیاء الا بأسباب فجعل لکل شیء سببا ؛ اراده الهی بر این قرار گرفته که همه چیز مطابق اسباب جریان یابد، به همین جهت برای هر چیزی سببی قرار داده است. (اصول کافی، ج 1، ص 183، ح 7). بنابراین بی اعتنایی به عالم اسباب نه تنها توکل نیست، بلکه به معنای بی توجهی به سنت های الهی است و این با روح توکل ناسازگار است. پس به طور خلاصه، توکل بر خداوند یعنی اعتماد کردن به او و واگذار کردن کار به او و تسلیم اراده او بودن و استقلال ندادن به اسباب و توجه کامل به مسبب الاسباب یعنی خداوند متعال. یعنی در عین استفاده از اسباب توجه داشته باشیم که اسباب از خود چیزی ندارند و در تأثیر مستقل نمی باشند بلکه تکیه گاه آنها نیز خداوند متعال است. (با استفاده از المیزان، ج 5، ص 239). 2) مراحل توکل : توکل را می توان بطور کلی بر سه قسم تقسیم کرد: 1-    توکل زبانی : یعنی آن توکلی که فقط با زبان گفته می شود توکلت علی الله (برخداتوکل کردم ) این توکل از ارزش معنوی برخودار نیست . 2-    توکل اعتقادی :یعنی آن توکلی که ناشی از این اعتقاد است که واقعا همه کاره خداوند تبارک و تعالی است و حقیقتا او تکیه گاه همه چیز و همه کس است با توجه به این اعتقاد توکل بر خدای تعالی می شود و سپس بر کاری اقدام می گردد این توکل از ارزش معنوی برخودار است که اکثر مسلمان ها می توانند با توجه به این مرحله توکل کارهای خود را آغاز کنند. 3-    توکل قلبی: یعنی آن توکلی که از حالات بلکه از ملکات فاضله نفس انسانی گشته است و شاید حدیث شریف زیر به این مرحله عالی از توکل اشاره داشته باشد: علی بن سوید می گوید از امام موسی بن جعفر(ع ) درباره این آیه شریفه «و من یتوکل علی الله فهو حسبه » هر کس بر خدا توکل کند خدا او را بس است، پرسیدم حضرت فرمود: «التوکل علی الله درجات ،منها ان تتوکل علی الله فی امورک کلها فما فعل بک کنت عنه راضیا تعلم انه لا یألوک خیرا و فضلا و تعلم ان الحکم فی ذلک له فتوکل علی الله بتفویض ذالک الیه وثق به فیها و فی غیرها؛ توکل بر خدا، دارای درجاتی است از جمله اینکه در تمام کارهایت برخدا توکل کنی پس هر چه خدا با تو انجام داد (و اراده حکمت آمیزش بر هر چه تعلق گرفت ) راضی باشی، علم و یقین داشته باشی که او از هیچ خیر و فضلی دریغ نکند و نیز علم و یقین داشته باشی که حکم و فرمان در این جهت با اوست پس با واگذاری کار به او، بر او توکل کن و به او در کارهای خود و کارهای غیر خود وثوق (اطمینان و آرامش ) داشته باش (کافى، ج2، ص65، ح5). در این حدیث به دو مقام بلند معنوی که از ارکان ایمان هم هستند اشاره شده است : 1-    مقام رضا 2-    مقام تفویض . توکل قسم اول ، از آن منافقین است زیرا صرفا توکل زبانی است و باطن بدان اعتقادی ندارد. توکل قسم دوم بهره عامه مسلمانان است و توکل قسم سوم ویژه مؤمنان واقعی است که دستیابی به آن بسیار مشکل و در درازمدت می باشد و هر کس به این مقام و مرحله سوم رسید، متوکل واقعی می باشد. 3 ) دستاورد توکل : توکل ثمرات زیادی دارد که پاره ای از آنها عبارتند از : 1-    قوت قلب      :امام علی (ع ) می فرمایند: اصل قوه القلب التوکل علی الله (2) ریشه قوت قلب توکل برخداست و این ثمره بلندی است که انسان، از چنین صلابت و استقامتی در کارها برخوردار است . 2-    قوت ایمان :امام رضا(ع ) می فرمایند: من احب ان یکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله - هر کس دوست دارد قوی ترین مردم باش پس باید بر خداتوکل کند. (3) بنابراین هر کس توکل بیشتری داشته باشد از قوت ایمان بیشتری برخوردار است بزرگی این ثمره هم بر کسی پوشیده نیست . 3-    ازبین رفتن دشواری ها و آسان گشتن اسباب : امام علی (ع ) می فرمایند: «من توکل علی الله ذلت له الصعاب و تسهلت علیه الاسباب ؛ هر کس بر خدا توکل کند سختی ها برایش رام و اسباب و علل در مقابلش آسان می گردد.(4) 4-    شکست ناپذیری :امام محمدباقر(ع ) می فرماید: «من توکل علی الله لایغلب و من اعتصم بالله لایهزم ؛ هر کس بر خدا توکل کند مغلوب نمی گردد و هر کس به خدا چنگ زند شکست خورده نمی باشد (5) البته واضح است که مهمترین و پرثمرترین توکل همان قسم سوم است نه دوم و قسم سوم هم خود دارای مراتبی است که هر چه توکل قلبی از مراتب بالاتری برخوردار باشد ثمرات توکل بیشر عائد می گردد. 4 ) ازآفات توکل ؛ ترک کار و دانش است:ابن جوزی در کتاب «تلبیس ابلیس» در این باره می نویسد: «اگر آنان که به بهانه توکل، کار و کوشش را رها کردند، می دانستند توکل چیست، میان توکل و اسباب، تضادی نمی دیدند. هر کس در کسب، طعنه زند در سنت طعنه زده است و هر کس بر توکل، طعنه راند بر ایمان طعنه رانده است. همان که امر بر توکل کرده، امر به احتیاط و مسلح شدن هم فرموده است: «خُذُواْ حِذْرَکُمْ؛ سلاح خود را برگیرید.» (نساء: 71) و جای دیگر فرمود: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ؛ و هر چه در توان دارید از نیرو بسیج کنید.» (انفال: 60)  پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گاهی دو زره را با هم می پوشید، و در بیماریش با دو طبیب مشورت می کرد، و هنگام مهاجرت به مدینه، از دست مشرکان، در غار پنهان شد، و برای کشیک شب می پرسید: «چه کس از من نگهبانی می کند؟» و در روایت جابر فرمود: «شب ها در خانه هایتان را ببندید». - بعضی پنداشته اند توکل یعنی به عواقب نیندیشیدن و احتیاط نورزیدن است، حال آنکه این، ناتوانی و کوتاهی است و سزاوار هرگونه توبیخ و سرزنش است. خداوند امر به توکل را بعد از به جای آوردن نهایت کوشش در هر کار، کرده، چنانکه در قرآن هم خطاب به پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم می فرماید: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ؛ و در کار [ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن.» (آل عمران: 159) آیا مشاوره که خدا به آن امر فرموده، جز استفاده از فکر و نظر دیگران برای احتراظ از خطر و برای نگه داشت خویش از دشمن است؟ عیسی علیه السلام بالای کوه نماز می خواند ابلیس آمد و گفت: مگر تو بر آن نیستی که همه چیز به قضا و قدر است؟ عیسی علیه السلام گفت: آری؛ شیطان گفت: خود را از این کوه پایین بینداز و از خدا بخواه که قدر را ، برگرداند، عیسی علیه السلام گفت: ای ملعون! بر خداست که بندگان را بیازماید، بندگان را نرسد که خدای را بیازماید. هر کس بپندارد که با کار و کوشش، از توکل خارج می شود، پیامبران را غیر متوکل می انگارد، مگر نه ، آدم ، کشاورز بود و نوح و ذکریا ، نجار بودند و ادریس، خیاط بود و ابراهیم و لوط ، کشت کار بودند و صالح، تاجر بود و سلیمان زنبیل می بافت و داوود زره می ساخت و موسی و شعیب و محمد (علیهم السلا) چوپان بودند.از ابراهیم ادهم نقل است که گفت: هر که به ترک کسب و کار گوید و در مسجد بنشیند، گدا است، آن هم گدای سمج.» - ملا مهدی نراقی نیز در این زمینه می نویسد: «کسی که گمان کند معنای توکل ترک کار و کسب و کنار گذاشتن تدبیر عقلی و فکری است، حقیقت را نشناخت و از آن دور افتاد، و این عمل او در شریعت مقدس، حرمت دارد. امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند به بندگانش چنین واجب نموده که مطالب و مقصد خود را به سبب اسبابی که برای آنها مهیا نموده، طلب کنند». و آمده است که:موسی علیه السلام بیمار شد. پس بنی اسرائیل به نزدش آمده و بیماری اش را شناخته و گفتند: اگر به این دارو مداوا کنی خوب می شوی. موسی گفت: مداوا نمی کنم تا خداوند بدون دارو عافیتم ببخشد. پس بیماری اش طولانی شد و خداوند وحی فرستاد: به عزت و جلالم سوگند، عافیتت نمی دهم، تا به دارویی که آنها برایت گفته اند درمان کنی. و حکایت شده است که: زاهدی از زهاد، شهر را ترک کرد و در قله یک کوه اقامت گزید و گفت: از کسی چیزی نخواهم خواست، تا پروردگارم روزی ام را برساند. پس یک هفته نشست و نزدیک بود که بمیرد. پس گفت: ای پروردگار من! اگر می خواهی زنده باشم، روزی مرا که به من قسمت نموده ای، برایم برسان، و اگر نمی رسانی، قبض روحم کن! خداوند متعال برایش وحی کرد: باید داخل شهر شوی و رزق و روزی را از دست بندگانم بجویی. آیا می خواهی با زهدورزی ات در دنیا حکمت مرا از میان ببری؛ آیا نمی دانی که اینکه بنده ام را به دست بندگانم رزق و روزی برسانم، برای من دوست داشتنی تر است، از اینکه به دست قدرتم به او روزی رسانم». گفت آری گر توکل رهبر است  //  این سبب هم سنت پیغمبر است گفت پیغمبر به آواز بلند        //  با توکل زانوی اُشتر بیند رمز الکاسب حبیب الله شنو     //  از توکل در سبب کاهل مشو   (مولوی)   پی نوشت ها: 1. ترجمه اصول کافی کلینی ، ج 3، ص 106 2. میزان الحکمه ج 10 ص681 3.همان 4.همان 5.همان .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image