کتاب انتظار ۳ : امام مهدی علیه السلام در قرآن /

تخمین زمان مطالعه: 67 دقیقه

کتاب انتظار ۳ : امام مهدی علیه السلام در قرآن پیشگفتار


کتاب انتظار 3 : امام مهدی علیه السلام در قرآن پیشگفتار «معرفت و شناخت» از مسائل اساسی حیات بشری است[1] ؛ چرا که مقدمه حرکت آدمی است و او براساس شناخت خویش از مبدأ و معاد و زندگی و حقیقت و هدف آن، برنامه‌ریزی کرده و بر طبق آن عمل می‌کند. پس از معرفت خداوند ـ به عنوان مبدأ همة موجودات ـ معرفت حجت‌های پروردگار ـ که مظهر اسماء و صفات پروردگار و آینه جمال و جلال الهی‌اند ـ بر همة معارف مقدّم است و حیات معنوی بشر، به همین معرفت وابسته است. در روایات شیعه و سنی[2] آمده است که پیامبر اکرم«صلّی الله علیه و آله و سلّم» فرمود: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِف اِمامَ زمانَه ماتَ مِیتة جاهلیةً» هر کسی بمیرد در حالی که امام زمان خوش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. بنابراین، بر همگان واجب است که برای شناخت امام زمان خود، تلاش کنند و از بهترین و مستحکم‌ترین منابع معرفتی بهره گیرند. برای شناخت امام، منابع گوناگونی وجود دارد که یکی از آنها ادله عقلی است که در اینجا مجال بحث از آن نیست. منبع معرفتی دیگر، روایات است که آن نیز در آینده، مورد بحث قرار خواهد گرفت. در این گفتار از منبع معرفتی قرآن استفاده می‌شود که اساسی‌ترین منبع برای شناخت انسان از حقایق جهان هستی است. قرآن تنها منبع مطمئنی است که از وحی الهی، سرچشمه گرفته و هیچ گونه انحراف و کجی در آن راه ندارد و مورد اتفاق همه فرقه‌های مسلمین است. امام علی«علیه السّلام» فرمود: «اِعلَمُوا أَنَّهُ لَیسَ عَلی اَحَدٍ بَعدَ القرآن مِن فاقَةٍ و لا لِاَحَدٍ قَبلَ القرآن مِنْ غنِیَّ فَاسْتَشْفُوه مِن اَدوائِکُمْ و اسْتَعینُوا بِه علی لَأوائِکُم»؛[3] بدانید که هیچ کس را پس از آموختن قرآن، ‌نیازمندی نیست و هیچ کس را پیش از آموختن آن توانگری و بی‌نیازی نیست. پس شفای دردهای خود را از قرآن بخواهید و درگرفتاری‌هایتان از آن کمک بخواهید. بنابراین بایسته است مسأله معرفت امام از نگاه قرآن کریم مورد بررسی قرار گیرد. پیش از پرداختن به بحث «امام مهدی«علیه السّلام» از منظر قرآن» نکاتی چند باید روشن شود تا جای هیچ گونه شک و شبهه‌ای باقی نماند. الف. جامعیت قرآن پیامبر اکرم«صلّی الله علیه و آله و سلّم» خاتم سلسه پیامبران است. مهم‌ترین رخدادی که با ارتحال وجود مقدّس رسول خدا در تاریخ حیات بشری پدید آمد. انقطاع وحی بود. امیرالمؤمنین«علیه السّلام» می‌فرماید: «... اِنْقطَعَ بِمَوتِکَ ما لایَنْقَطِعُ بِمَوتِ اَحَدٍ»؛[4] [ ای پیامبر!] به واسطه از دست رفتن شما چیزی از بشر قطع گردید (وحی ) که به واسطه مرگ احدی قطع نمی‌شود. رحلت پیامبر اکرم«صلّی الله علیه و آله و سلّم» ؛ یعنی، پایان رسمی تشریع آسمانی و انقطاع وحی تشریعی و نزول قانون تکامل انسانی. بر این اساس و با توجه به اینکه قرآن و دین اسلام جاودانه و همیشگی است، باید کتاب وحی و قانون از جامعیتی بی‌نظیر برخوردار باشد. روشن است که اگر بنا باشد دینی جاودانه، باقی بماند، باید کتاب قانون آن برای همه عصرها، جامع و کامل باشد تا بتواند حضور خود را در تمام دور‌های حیات بشری حفظ کند. طبیعی است، اگر کتاب قانون یک دین، از جامعیت برخوردار نباشد، مرور زمان غبار کهنگی و فرسودگی بر تن آن نشانده و آن را به انزوا و شکست می‌کشاند. سخن از جامعیت قرآن، امری است که مفسران و دانشمندان با استناد به خود قرآن و استفاده از عقل و نقل، آن را طرح کرده‌اند. قرآن مجید در این باره می‌فرماید: ( وَ نَزَّلنا عَلَیکَ الْکتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیءٍ)،[5] و بر تو (ای پیامبر) نازل کردیم کتابی را که در آن تبین هر چیزی( که در هدایت انسان نقش دارد) صورت گرفته است. براساس این آیه و آیات دیگر قرآن ‌کتاب «تبیان» و«هدایت»[6] است. «تبیان» صفت عام و فراگیر قرآن است ؛ یعنی، کتابی که برای هدایت همة انسان‌ها و همة زمان‌ها نازل شده، بیان «کُلِ شَیء» را عهده‌دار است. علامه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) می‌فرماید: در تبیین آیه گفته‌اند: هنگامی که قرآن برای عموم مردم کتاب هدایت می‌باشد، در نتیجه شأن آن چنین است که ظاهراً مراد از هر چیزی، آنچه که رجوع به هدایت می‌کند می‌باشد. پس در آنچه مردم به آن محتاج هستند – در هدایت یافتن و آگاهی پیدا کردن نسبت به معارف حقیقی و واقعی که متعلق به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله می‌شود و...قرآن بیان کنندة آن می‌باشد.[7] ایشان نکته‌ای را از این عقیده مفسران استفاده کرده است که اگر قران «تِبْیان کُلِّ شیء»باشد و بخواهد مقاصد خود را از طریق دلالت لفظی بیان کند، انسان صرفاً کلیاتی را از قرآن کریم استفاده می‌کند. علامه می‌فرماید: اگر روایاتی که (دلالت بر وجود علم ما کان و مایکون و ما هو کائن در قرآن دارند) صحیح باشد، لازم می‌آید که مراد از «تبیان» اعم ازآن چیزی باشد که از طریق دلالت‌های الفاظ به دست می‌آید. پس شاید در اینجا اشاراتی – البته از راهی غیر از دلالت الفاظ- باشد که اسراری را کشف می‌کند که با فهم متعارف، راهی به سوی آنها نیست. ب.تأویل و تفسیر بحث تأویل و تفسیر از مباحث مهم علوم قرآنی است و تعاریف و تحلیل‌های گوناگونی از سوی دانشمندان درباره آن ارائه شده است؛ ازجمله: به مقتضای این بحث، تحلیل و تعریفی را که برای فهم این نوشتار ضروری است، بیان می‌کنیم. «اَلتَفْسیرُ کَشْفُ الْقناعِ عَنْ الْمُشْکِلِ»؛ یعنی تفسیر نقاب برگرفتن از چهره الفاظ مشکل است». در این بیان، تفسیر، مربوط به «ظهر» قرآن می‌شود و همانطور که پیامبر اکرم«صلّی الله علیه و آله و سلّم» فرمود: «ما مِنَ الْقُرآنِ آیة اِلّا وَ لَها ظَهرٌ وَ بَطْن»؛[8]«هیچ آیه‌ای در قرآن نیست، مگر آنکه ظهر و بطنی دارد». در این نگاه تأویل به معنای« بطن» قرآن است که دلالت درونی قرآن را می‌رساند. در مقابل دلالت ظاهری و برونی قرآن دارد که از آن به« ظهر» تعبیر می‌شود با این نگاه تمامی آیات قرآن بطن دارند؛ نه اینکه بطون، مخصوص آیات متشابه باشد. یکی از مهم‌ترین ابزاری که می‌توان به واسطة آن به درک واقعی و عمیق مضامین و مفاهیم آیات الهی نایل شد و از معارف ارزشمند آن بهره‌مند گردید، همان‌«تفسیر» صحیح آیات نورانی قرآن است. مراد از «تفسیر» مطالبی است که از الفاظ و ظواهر کلام الهی و با اندیشه و ژرف‌نگری در آنها به دست می‌آید و نشانگر مراد و منظور ظاهری آیات قرآن است. اما گاهی آیات الهی حاوی حقایقی ورای الفاظ و ظواهر آن است که در مطالعة ابتدایی و اولیه به دست نمی‌آید و تأمّل و دقت آدمی در آنها نیز کارساز نیست؛ بلکه تنها روایات و گفتار معصومین(علیهم السّلام) است که از آنها پرده برمی‌دارد و اسرار آنها را آشکار می‌سازد. به این مرحله از فهم آیات – که دلالت به باطن قرآن دارد- «تأویل» گفته می‌شود. بنابراین برای بهره‌مندی جامع و شایسته، هم باید به ظاهر قرآن و «تفسیر» آن توجه کرد و هم از باطن آن (تأویل) استمداد جست. ج. جایگاه پیامبر«صلّی الله علیه و آله و سلّم» و ائمه «علیهم السلام» شکی نیست که کلام وحی و معارف بی‌کران الهی، اقیانوسی است که عقل و دانش ناقص و محدود بشری، توانایی درک و تحلیل تعالیم و مفاهیم بلند آسمانی آن را به تنهایی، به صورت کامل و صحیح ندارد و ناگزیر از یاری افرادی است که خود از سرچشمة وحی و علم الهی بهره‌مند شده و توانایی لازم برای بیان حقایق آن را داشته باشد. این فضیلت در وجود پیامبر اکرم«صلّی الله علیه و آله و سلّم» و اهل بیت معصومین (علیهم السلام) جلوه‌گر و متبلور شده است. خداوند در این باره خطاب به رسول گرامی اسلام«صلّی الله علیه و آله و سلّم» می‌فرماید:«وَ أَنزَلنا اِلَیکَ الذِکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاس ما نُزِّلَ اِلیهم». [9] « و ما ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که به سوی مردم نازل شده است. برای آنها تبین کنی». نبی گرامی اسلام«صلّی الله علیه و آله و سلّم» نیز پس از خود، خاندان و اهل بیت عصمت خویش را عهده‌دار این وظیفه سنگین و امر خطیر معرفی می‌فرماید؛ چنان‌که در حدیث معروف ثقلین آمده است؛ «اِنّی تارک فیکُم الثَّقَلین کِتابَ الله وَ عِترتی أهل بیتی»[10] ؛ «من در میان شما دو چیزگران‌بها و ارزشمند باقی می‌گذارم، کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. و اگر به این دو ثقل چنگ بزنید و تمسک بجویید هرگز گمراه نمی‌شوید و این دو هیچ گاه از هم جدا نمی‌شوند تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند». بنابراین توجه به دیدگاه و بیانات امامان معصوم(علیهم السلام) در فهم و کشف مقصود آیات نقش کلیدی ایفا می‌کند. این انگاره از آیات دیگر قرآن استفاده است: (فَاسْألُوا أهْلَ الذِّکرِ اِنْ کُنْتُمْ لا تَعلمون)[11]؛ «اگر چیزی را نمی‌دانید از اهل ذکر (که مصداق اتمّ آن ائمه اهل بیت هستند) بپرسید». درتفسیر این آیه آمده است: «نَحْنُ أْهْلَ الذّکرِ وَ نَحْنُ الْمَسؤُولُونَ»؛[12]«منظور از اهل ذکر ماییم و ما کسانی هستیم که مورد سؤال قرارمی‌گیریم». در تفاسیر دوازده گانه اهل سنت از ابن عباس نقل شده است: «هُوَ مُحَمَّد وَ عَلیّ وَ فاطمة وَ الْحَسنُ وَ الْحُسین هَمْ أهْلُ الذِّکر وَ الْعَقل وَ الْبیانِ»؛[13] «مراد از اهل ذکر، حضرت رسول، امام علی«علیه السّلام»، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السّلام) است. ایشان اهل ذکر وتعقّل و بیان می‌باشند». راز و رمز حیات و جامعیت قرآن، در همگامی و همراهی آن، با عترت است. قرآن در کنار معصوم، عامل هدایت و مانع از گمراهی است. این کتاب الهی در کنار تبیین معصوم، برای همیشه «هادی» است. پس روشن شد که قرآن، جامع و دارای ظهر و بین و تفسیر و تأویل است و پیامبر اکرم«صلّی الله علیه و آله و سلّم» و ائمه هدی«علیه السّلام» در تبیین آن نقشی بی‌بدیل دارند و نه تنها در حوزه متشابهات که در حوزه ظواهر و نصوص نیز بیان آنان حجّت است. با این مقدمات نتیجه می‌گیریم که بحث «مهدی «علیه السّلام» در قرآن» را باید فراتر از ظواهر الفاظ دید و به صرف اینکه نام مبارک مهدی«علیه السّلام» در قرآن ذکر نشده نباید گفت: قرآن از حقیقت «مهدویت » خالی است و آن ریشه در قرآن ندارد. د. شیوه‌های معرفی در قرآن با همه این تفاصیل، چرا نام مهدی«علیه السّلام» به صراحت در قرآن نیامده تا جلوی انکار خیلی‌ها گرفته شود؟ آیا اگر نام مهدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) ذکر می‌شد، مردم آن را بهتر و راحت‌تر نمی‌پذیرفتند؟ شبیه همین سؤال درباره ولایت مولا علی«علیه السّلام» نیز مطرح است. در پاسخ باید گفت: قرآن برای معرفی شخصیت‌ها به مقتضیات حکمت و بلاغت، از سه راه استفاده کرده است. 1.معرفی با اسم: نخستین راه این است که شخصیت مورد نظر را با اسم معرفی و مطرح می‌کند؛ مانند: (وَ ما مُحَمّدٌ اِلّا رَسُولُ قَدْ خَلَتْ مَنْ قَبْلِهِ الرُّسُل) [14] و ( و مٌبَشِّراً بِرَسولٍ یَأتی مِنْ بَعْدِی اِسْمهُ أحْمَد)[15] 2.معرفی با عدد: شیوه دوم، معرفی با عدد و تعداد است که قرآن نقبای بنی‌اسرائیل را اینگونه معرفی می‌کند: ( وَ بَعَثْنا مِنْهُمْ اَثنَیْ عَشَرَ نَقِیباً) ؛[16] «و از ایشان دوازده نقیب مبعوث کردیم ». همچنین گروهی را که موسی«علیه السّلام» برگزید تا به کوه طور ببرد، با عدد معرفی کرده است: (وَ اخْتارَ مُوسی قُومَهُ سَبْعِینَ رَجلاً)[17] یعنی «و حضرت موسی از میان قومش هفتاد نفر را برگزید». 3.معرفی با صفت و ویژگی: شیوه سوم معرفی با صفات و ویژگی است؛ پیامبر اکرم«صلّی الله علیه و آله و سلّم» را به این شیوه معرفی کرده است: ( اَلَّذینَ یَتَبَّعونَ الرَّسولَ النّبیَّ الاُمیّ... یَأمُرُهُمْ بِالمَعْروُفِ وَ یَنْهاهم عَنِ المُنکَرِ وَ یَحِلَّ الطیّباتِ وَ یُحَرُّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ) ؛[18] «کسانی که از پیامبر تبعیت می‌کنند... که پیامبر ایشان را به کارهای پسندیده دستور می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند باز می‌دارد و بر ایشان امور پاکیزه را حلال و بر ایشان امور ناپسند را حرام کرده است. در معرفی ولی مؤمنان نیز از این شیوه استفاده کرده است: (اِنَّما وَلیُکُمُ اللهُ وَ رَسُولُه وَ الَّذینَ آمَنوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصّلاةِ وُ یؤتُونَ الزَّکاةِ وَ هُمْ راکِعون) [19] «صاحب امر شما خدا و رسول او و کسانی‌اند که ایمان دارند و نماز را به پا می‌دارند و زکات می‌پردازند در حالی که در رکوع می‌باشند.» شناساندن با صفت، بهترین راه معرفی است. این نوع معرفی راه را بر سود جویان می‌بندد، زیرا می‌توان نام جعلی درست کرد؛ اما بهره‌برداری از صفات، کار آسانی نبوده و قابل جعل نیست. از این رو می‌بینیم در جریان طالوت، خدای متعال بعد از آن که او را به اسم معرفی می‌کند، بلافاصله وی را با صفات و نشانه نیز معرفی می‌کند تا جلوی هر گونه اشتباه احتمالی گرفته شود:[20] (وَ قالَ لَهُمْ نَبیُّهُمْ اِنّ آیَةَ مُلْکِه اَنْ یَاتِیکُمْ التابُوت فِیه سَکینَةٌ مَن رَبِّکُمْ و بَقیةٌ ممّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُه الْمَلائِکَة)؛ «و نبی پیامبرشان به ایشان گفت: همانا نشانه و فرمانداری و سلطنت او این است که تابوتی را برای شما خواهد آورد که در آن آرامشی از جانب پروردگار شما وجود دارد و در آن آنچه به جای مانده (میراث) از آل موسی و هارون می‌باشد که ملائکه آن را حمل می‌کنند». پس روشن می‌شود که تنها راه معرفی، ذکر نام امام مهدی(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه الشریف) نیست و حضرت از راه‌های دیگر (صفات) معرفی شده است و قرآن به شکل‌های مختلف به وجود امام زمان«علیه السّلام» و حکومت جهانی او اشاره کرده است. از طرفی مصالحی درکار بوده که امامان معصوم(علیهم‌السّلام) به نام ذکر نشوند که می‌توان به محفوظ ماندن قرآن از تحریف اشاره کرد. درست همان علتی که ایجاب کرد: «آیة اکمال الدین» [21] در بین آیات تحریم خبائث و «آیه تطهیر » [22] در بین آیه «نساء النبی» قرار گیرد تا ضمن ابلاغ پیام به همه حق جویان، مانع از دست بردن در قرآن نیز بشود. هـ. اعتقاد به مهدی«علیه السّلام» قیام و حکومت جهانی یک منجی عدالت گستر و مصلح عدالت پرور، از جمله مسائلی است که نه تنها با فطرت ظلم ستیز و عدالت طلب انسان‌ها آمیخته نهادینه شده است که همة مسلمانان بلکه تمامی ادیان آسمانی و برخی از آئین‌های دیگر آن را باور داشته و پیروان خود را به ظهور او مژده داده‌اند. تنها این نکته باقی می‌ماند که این منجی موعود و مصلح کل چه کسی است و آیا اینک در قید حیات است. یا بعداً به دنیا می‌آید. بنابراین اعتقاد به مهدویت، مسأله‌ای عمومی و یکی از اصول مسلّم اسلامی است. و. شیوه بررسی در بررسی آیات مربوط به حضرت مهدی«علیه السّلام» صورت‌های مختلفی را می‌توان ارائه کرد: الف. ابتدا آیاتی بررسی شود که به صورت تفسیری در مورد حضرت است و سپس آیات دیگر ارزیابی گردد که از جهت تأویل بر حضرت دلالت دارد. ب. آیاتی به صورت موضوعی بررسی شوند؛ مثلاً آیات مربوط به غیبت، حکومت و... ج. از ابتدای قرآن هر آیه‌ای که مربوط به حضرت است، طرح و بررسی شود. و. آیات مربوط به حضرت به ترتیب شأن نزول سوره‌ها، بررسی گردد. در این نوشتار راه اول را پی‌می‌گیریم، چرا که استفادة تفسیری از آیات قرآن در این باره کارآیی بیشتر دارد، زیرا روایات تفسیری می‌تواند به عنوان مؤید مطرح شوند. با توجه به مقدمات یاد شده، کتاب الهی را با توجه به روایات، بررسی و آیاتی را مطرح می‌کنیم که در آنها به حضرت مهدی«علیه السّلام» اشاره شده است. گلچینی ازآیات مهدویت یک. غلبه اسلام بر جمیع ادیان (یُریدونَ اَنْ یُطْفِئُوا نُورَالله بأفواهِهِمْ و یأبَی اللهُ إلّا اَنْ یُتِمَّ نُورهَ وَ لو کَرهَ الْکافِرُن. هُوَالذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلی الدِینِ کُلِّهُ وَ لَو کَرِه الْمُشرکُون)[23] «می‌خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند؛ ولی خداوند نمی‌گذارد تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید. او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر چه دین است پیروز گرداند؛ هر چند مشرکان خوش نداشته باشند». (هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی و دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرهُ عَلی الُِّدینِ کُلّه و کَفی بالله شَهیداً) [24] «او کسی است که پیامبر خود را به قصد هدایت، با آیین درست روانه ساخت تا آن را بر تمام ادیان پیروز گرداند و گواه بودن خدا کفایت می‌کند». (یُریدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللهِ بأفْواهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرهَ الْکافرونَ. هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی و دیِنِ الْحَقِ لِیُظْهِرَهُ عَلی الدِّینِ کُلَّهُ وَ لَو کَرِهَ الْمُشرکون) [25] «می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا ـ گرچه کافران را ناخوش افتد ـ نور خود راکامل خواهد گردانید. او است کسی که فرستاده خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد تا آن را بر هر چه دین است غالب گرداند، هر چند مشرکان را ناخوش آید». واژه «یظهره» فعل مضارع از باب اِفعال است که وقتی همراه با «عَلیَْ» می‌آید، به معنای «یغلبه» و «یعلیه» (غلبه و برتری دادن) ‌است. خداوند در این آیات اشاره می‌کند که دشمنان دین و حقیقت می‌خواهند نور خدا را خاموش کنند؛ در حالی که خداوند نور خود را کامل می‌کند و تلاش‌های آنان ره به جایی نمی‌برد. خداوند وقتی از اراده دشمنان برای خاموشی نور خدا و نابودی دین خبر می‌دهد، تنها از جلوگیری این اراده خبر نمی‌دهد و نمی‌گوید: ‌ما نمی‌گذاریم آنان نور خدا را خاموش کنند؛ بلکه از اتمام نور سخن می‌فرماید: «خدا این نور را تمام می‌کند». سپس به روشنی می‌گوید: «خدا رسولش را با هدایت (دلایل روشن و برهان‌های آشکار). و دین حق (آیینی که اصول و فروعش همه بر اساس واقعیت و حقیقت است) فرستاد». نتیجه چنین هدایت و دینی که با خود دلایل شفاف و مطالب حق و درست به همراه دارد، پیروزی بر همة مکاتب و آیین‌های دیگر است که خداوند آن را اراده کرده است. ضمیر «ه» در «لیظهره» به دین برمی‌گردد، چرا که ظاهر عبارت غلبه دین است، نه غلبه شخص و باید بین غالب و مغلوب تناسب و هم سنخی باشد. غلبه اسلام بر دیگر ادیان، هم از نظر منطق و استدلال است و هم از نظر غلبه عینی و عملی؛ یعنی، روزی فرا می‌رسد که اسلام با پشتوانة عظیم معرفتی و آموزه‌هایی که دارد، بر همه ادیان غالب می شود و نفوذ ظاهری و حکومت دین مقدس اسلام بر جهان سایه می‌افکند و همه را تحت الشعاع خود قرار می‌دهد. گفتنی است: خداوند در سه جای قرآن عبارتی بسیار شبیه به هم آورده که نشان دهنده اهمیت مطلب و حتمی الوقوع بودن این رویداد بزرگ (غلبه اسلام) است. به علاوه که خداوند در آخر آیه 28 سوره «فتح» از عبارت «و کفی بالله شهیدا» استفاده کرده که شاهد تحقیق این واقعیت و گواه بر آن، خود خداوند است. با توجه به اینکه چنین امری هنوز رخ نداده است، این خبر و وعدة الهی در آینده به حتم روی خواهد داد. از طرفی قیام جهانی حضرت مهدی«علیه السّلام» امری مسلم و قطعی و یکی از آموزه‌های دین مقدس اسلام است. قیامی که نتیجه‌اش نابودی شرک و گسترش دین اسلام درهمه جای کره زمین است. محمد بن فضیل می‌گوید: « از امام کاظم«علیه السّلام» دربارة قول خداوند « لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّه» پرسیدم فرمود: «لِیُظْهِرهُ عَلی جَمیعِ الاَدیانِ عِنْدَ قِیامِ الْقائِمِ؛[26] پیروز می‌کند. خدا دین اسلام را بر همة دین‌ها هنگام قیام قائم «علیه السّلام»». از این روایت استفاده می‌شود که مراد از پیروزی دین اسلام، پیروزی همه جانبه و حاکمیت این دین بر زمین است. ابوبصیر می‌گوید: از امام صادق«علیه السّلام» درباره آیه (هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی و دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلی الدِّینِ کُلِّّه و لَو کَرهَ الْمُشْرِکُونَ) پرسیدم، فرمود: «وَ اللهِ! ما نَزَلَ تَأویلُها بَعْد، ولایَنْزِلُ تَأویلُها حَتّی یَخْرُجَ القائِمُ«علیه السّلام» فَاذا خَرَجَ القائِمُ«علیه السّلام» لَمْ یَبْقِ کافِرٌ باللهِ العظیمِ وَ لامُشرِکُ بالامام الّا کَرِهَ خُروجَه حَتّی ان لو کانَ کافِرُ اَو مُشرکُ فِی بَطْنِ صَخْرَةٍ لَقالَتْ: یا مُومِنُ فِی بَطنی کافِرٌ فَاکْسِرْنی وَ اَقْتُلْهُ»؛[27] قسم به خدا ! هنوز تأویل آن نیامده و تأویل آن نمی‌آید تا اینکه قائم«علیه السّلام» خروج کند. پس هنگامی که قائم خروج کرد؛ کافری به خدا و مشرکی به امام باقی نمی‌ماند؛ مگر اینکه خروج او را کراهت دارد، و حتی اگر کافر یا مشرکی در دل سنگی پنهان شده باشد، آن سنگ می‌گوید: ای مؤمن! درون من کافری هست؛ مرا بشکن و او را بکش. پس مراد از ظهور و غلبه دین، برتری در زمین است؛ به گونه‌ای که دیگر جایی برای شرک باقی نمی‌ماند. به عبارت دیگر، هر چه زمان بیشتر می‌گذرد و جوامع بشری به هم نزدیک‌تر و از حال هم آگاه‌تر می‌شوند و واقعیت«دهکدة کوچک جهانی» ملموس‌تر می‌گردد. نیاز به وجود یک مدیر و حاکم عادل و حکیم، با دانایی و توانایی مافوق بشری و با قانونی جامع و کامل، برای سعادت و کمال مادی و معنوی انسان‌ها، بیش از پیش آشکار می‌شود؛ چرا که پراکندگی و کوتاه‌نگری قوانین بشری، با حاکمانی خودسر، خودخواه، و هوسران، روز به روز بر سقوط ارزشها و حذف امنیت‌ و آرامش این دهکدة کوچک افزوده و هراس از آینده‌ای تاریک و مبهم را افزایش داده است و انتظار یک منجی و مصلح عدالت گستر را در قلب‌های مضطرب و نگران؛ افزون ساخته است. خداوندِ آگاه به سرّ و نهان بشر، برای این روز تدبیری اندیشیده و برنامه ریزی کرده است و آن تدبیر چیرگی دین اسلام و آموزه‌های گران سنگ آن بر همه ادیان به دست رادمردی الهی است تا بشر با او از گرداب تباهی، فقر، تبعیض و فساد رهایی یابد. در این رابطه دو انگارة مهم از روایات استفاده می‌شود. الف. اصل حاکمیت دین اسلام بر گسترة زمین از امیرالمومنین «علیه السّلام» دربارة آیه (...هُوَ الَّذی اَرْسَلَ...ً) نقل شده است : «...لایَبقی قَریةُ اِلا وَ نُودی فِیها بِشَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ وَ اَنْ مُحَمَّداً رَسُول الله«صلّی الله علیه و آله و سلّم» بُکرةً وَ عَشیاً» [28] باقی نمی‌ماند قریه‌ای مگر اینکه در آنجا صبح و شام شهادت به توحید و رسالت پیامبر داده می‌شود. ب. روی دادن این اتفاق در زمان ظهور حضرت مهدی«علیه السّلام» ولایت و امامت، ادامه رسالت و نبوت است و امام جانشین پیامبر، و عهده‌دار تمام شئون نبی ـ به جز مقام ابلاغ وحی ـ می‌باشد؛ از این رو اگر این نوید قرآنی به دست آخرین وصی پیامبر«صلّی الله علیه و آله و سلّم» واقع شود؛ مانند این است که گویا خود پیامبر این حقیقت را عملی ساخته است. شیخ صدوق(رضوان‌الله‌علیه) در روایتی از امام حسین«علیه السّلام» نقل می‌کند: «مِنّا اثنا عشر مَهدیاً اَوَّلُهم اَمیرُالْمُومِنین عَلی بن اَبی طالِب وَ آخِرُهُمْ التاسِعُ مِنْ وُلْدی، وَ هُوَ الامامُ القائِمُ بِالْحَقِّ، یَحیی اللهُ بِه الاَرض بَعْدَ مَوتِها، وَ یُظْهِرُ به دینَ الحَقِ عَلی الدیِنِ کُلِه وَ لَو کَرِهَ الْمُشرکون. لَهُ غَیبَةُ یَرتَدُّ فیها اَقوامُ وَ یُثْبِتُ فیها عَلی الدِّین آخرُون، فَیُؤذَونَ و یُقال لَهُمْ : مَتی هذا الْوَعْدُ اِنْ کُنْتُمْ صادِقین اَما اِنّ الصابرَِ فِی غَیْبَتِهِ عَلی الأذی و التَّکذیب بِمنْزلة المُجاهِدِ بِالسَیْفِ بَیْنَ یَدیْ رَسولِ الله«صلّی الله علیه و آله و سلّم» »؛[29] از ما دوازده نفر مهدی است (لقب مهدی برای همه ائمه ذکر شده است) که نخستین آنان امام علی«علیه السّلام» و آخرین ایشان نهمین فرزند از فرزندان من است. او امامی است که به حق قیام می‌کند – خداوند به واسطه او زمین را زنده می‌کند. بعد از مرگش و به واسطه او پیروز می‌کند دین حق را بر همة ادیان، هر چند که مشرکان کراهت داشته باشند. برای او غیبتی است که گروهی در آن دوره غیبت مرتد شده و از دین خارج می‌شوند و گروه دیگر بر دین ثابت و استوار می‌مانند و به آنان گفته می‌شود: «اگر راست می‌گویید (و مهدی بر حق است) پس کی این وعده تحقق می‌یابد». پس به راستی که صابران در زمان غیبت او بر آزارها و تکذیب‌ها، مانند مجاهدانی هستند که در برابر رسول خدا«صلّی الله علیه و آله و سلّم» شمشیر می‌زدند (و ازدین دفاع می‌کنند). دو. خلاف مؤمنان، وعده الهی (وَعَدَ اللهُ الذینَ آمَنوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتَ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الارض کَما اسْتَخْلَفَ الَّذین مَنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِنَنَّ لَهُمْ دینَهمْ الّذی ارْتضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِن بَعْدِ خَوفِهِمْ اَمناً یَعْبُدُونَنی لایُشرکُون بی شیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَاولِئکَ هُمُ الفاسِقون)[30] «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین (خود) قرار دهد؛ همان‌ گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین خود قرار داد. و آن دینی که برایشان پسندیده است، به سودشان مستقر می‌کند، و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، ( تا) مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند و هر کسی پس از آن به کفر گراید، آنانند که نافرمانند». آیه شریفه از وعده‌ای بسیار زیبا خبر می‌دهد؛ خداوند به مؤمنان صالح وعده می‌دهد که: 1. برای آنان جامعه‌ای صالح مخصوص خود درست می‌کند و زمین را در اختیارشان قرار می‌دهد. 2. دینشان را در زمین چیره و برتر می‌سازد. 3. امنیت را جایگزین ترسشان می‌کند. 4. فقط خدای را عبادت می‌کنند. این آیه خطاب به امت پیامبر«صلّی الله علیه و آله و سلّم» بوده و خداوند در آن از تعبیر «وعد» استفاده کرده است و وعده‌های خدا تخلف بردار نیست. بنابراین، مفاد آن این می‌شود که خداوند، به گروهی ازامت پیامبر اسلام«صلّی الله علیه و آله و سلّم» وعدة «استخلاف» روی زمین را داده است. این گروه دو ویژگی مهم و اساسی دارند: 1.ایمان، که همة اعماق وجودشان را پر کرده است. 2.عمل صالح، که همة اعضا و جوارحشان درخدمت و اطاعت مولا است. این وعده چند ویژگی دارد: الف. خلافت بر روی زمین: خلافت ؛ یعنی، مسلط شدن بر کل زمین و استفاده از موهبت‌های آن. البته خداوند متعال خلافت روی زمین را به امت‌های صالح پیشین؛ (مانند قوم نوح و صالح) نیز عطا فرموده بود به نظر می‌آید مراد از این خلافت و حکومت، تنها اصل جانشینی است، نه گسترده و محدوده آن؛ یعنی، همان گونه که دیگران به حکومت و خلافت در زمین ـ هر چند در منطقه‌ای محدود ـ رسیدند، شما هم می‌رسید. اینکه چرا برای همة زمین از کلمه «الارض» استفاده شده، دلیل‌های متعدد دارد، از جمله: 1. اصل «اطلاق» است، قیدزدن نیاز به دلیل دارد. 2. تمکین دین مورد رضایت و امنیت کامل، زمانی اتفاق می‌افتد که سراسر زمین، تحت حاکمیت و سیطره اینان باشد. 3.روایاتی که در ذیل آیه وارده شده است. ب. تمکین دین مورد رضایت خدا تمکین هر چیزی برقرار کردن آن در یک مکان است و این کنایه از پایداری، تزلزل نداشتن و زوال ناپذیری آن چیز می‌باشد؛ به گونه‌ای که اگر اثراتی داشته باشد، هیچ مانعی جلوی تأثیر آن را نمی‌گیرد. «تمکّن دین» در آیة به این معنا است که بر سر راه آن هیچ‌گونه کفر و شرکی ایجاد نکند. اوامر و دستوراتش محترم شمرده شده و بدان عمل شود. اصول و معارفش مورد پذیرش همگان بوده و همه به آن معتقد باشند و دربارة آن اختلاف نکنند. ج. دین مورد رضایت دینی که خدا آنرا «پسندیده » است، همانا دین مقدس اسلام است که در جریان غدیر خم با نصب ولایت امیرمؤمنان «علیه السّلام» تمام و کمال یافت و کافران از نابودی آن ناامید گشتند: (اَلْیَومَ یَئِسَ الَّذین کَفَروا مِنْ دِیِنکُم فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخشَوْنِ اَلْیَومَ اکْمَلتُ لَکُمْ دیِنَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ رَضیتُ لَکُمْ الاسلامَ دیناً)؛[31] دینی که ولایت اهل بیت عصمت و طهارت در متن آن قرار دارد. اسلام است و امامت امام علی«علیه السّلام» تا امام مهدی«علیه السّلام» را در بر دارد، دین «مرضی» و مورد قبول خداوند است. د. امنیت: در چنین دورانی ترس و خوف تبدیل به امنیت و آرامش می‌شود. طبیعی است که ترس و خوف، عواملی دارد و از بین رفتن آن نیز، نتیجه از بین رفتن اسباب و علل است. پس، در این دوران هیچ عاملی، باعث نگرانی و ترس برای مؤمنان نخواهد بود. هـ. عبادت صحیح: نتیجه چنین حکومتی، این است که تنها خداوند «عبادت» می‌شود؛ همة مظاهر شرک. از بین می‌رود؛ عبادات خالصانه تنها برای او خواهد بود و دیگر هیچ معبودی جز خدا، پرستیده نمی‌شود. تغییر خطاب در آیه از غایب (وعد الله) به متکلم وحده (یعبدوننی) و استفاده از عبارت نکره «شیئاً» در سیاق نفی که مفید عموم است، هر دو به خوبی بر ازبین رفتن شرک به طور کامل و حاکمیت توحید دلالت دارد. علامه طباطبایی (رضوان‌الله‌علیه) درباره جمله «وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلک...» می‌فرماید: «ذلک» (که برای اشاره است) به «موعود» (وعده خدا) باز می‌گردد، لذا مناسب است که کلمه «کفر» را به معنای کفران (در مقابل شکر نعمت) بگیریم و چنین معنی کنیم:«هر کس کفران کند بعد از تحقق این وعده، او واقعاً فاسق است».[32] طبق این گفتار، «کفر» دامنه وسیعی را در بر می‌گیرد و به این معنا است که هر کس این موهبت الهی را ضایع کرده و از آن استفاده نکند، فاسق بوده و از راه عبودیت و بندگی خارج شده است. پس از بیان قسمت‌های گوناگون آیه، اکنون جای این پرسش است که: منظور خداوند از این وعده، شامل چه افرادی می‌شود؟ برخی از مفسران – مانند صاحب تفسیر نمونه ـ معتقدند: ‌آیه عمومیت دارد و نتیجه آن چنین است که در هر زمان، که پایه‌های ایمان و عمل صالح در میان مسلمانان مستحکم شود، آنان دارای حکومتی ریشه دار و پرنفوذ خواهند شد. البته بی‌شک، حکومت حضرت مهدی«علیه السّلام» مصداق کامل این آیه است.[33] علامه طباطبایی(رضوان‌الله‌علیه) بیان بلندی در این زمینه دارد که خلاصه آن چنین است : از ظاهر آیه استفاده می‌شود که آیه مربوط به برخی از افراد امت اسلام است و اینان دارای مجتمعی صالح خواهند بود. این جامعه دارای دین مرضیّ خدا بوده و دین اسلام به گونه‌ای در جامعه برقرار می‌گردد که تزلزلی در آن راه نخواهد یافت و امنیت به گونه‌ای در آن اجتماع به وجود می‌آید که دیگر از هیچ دشمنی (خارجی، داخلی، علنی و پنهانی) نمی‌ترسند (چرا که همه زمینه‌های خوف از بین می‌رود و لذا خوف تبدیل به امنیت می‌شود). این چنین امنیتی است که جای امتنان دارد؛ چرا که آیه در مقام امتنان و منت گذاشتن بر مردم است و امتنان وقتی مناسب و پذیرفتنی است که جامعه از هر جهت در امان بوده و آزادی برای همه باشد. در این جامعه اخلاص در عبادت عمومیت پیدا می‌کند و بنیان هر کرامتی غیر از تقوا منهدم می‌شود. این جامعه با این صفات تاکنون به وجود نیامده است.پس اگر مصداقی داشته باشد، در روزگار امام مهدی«علیه السّلام» می‌باشد و حق مطلب این است که اگر واقعاً بخواهیم حق معنای آیه را به آن بدهیم، آیه جز با اجتماعی که با ظهور حضرت مهدی «علیه السّلام» تشکیل می‌شود، قابل انطباق با هیچ مجتمعی نیست.[34] ممکن است کسی بگوید: هرچند این آیه مربوط به حکومت حضرت مهدی«علیه السّلام» است؛ ولی آیا از این آیه می‌توان استفاده کرد که ایشان زنده و حاضر است؟ در پاسخ باید گفت: آری، وجود امام زندة حاضر را از همین آیه و با توجّه به آیات دیگر، می‌توان برداشت کرد: 1.دین مورد رضایت خدا، اسلام است و این دین آن هنگام کامل و مورد رضایت خدا قرار گرفت که پیامبر«صلّی الله علیه و آله و سلّم» در غدیر خم ؛ امام علی«علیه السّلام» را به عنوان خلیفه و ولیّ تعیین کرد و این ولایت و خلافت را جزء ‌دین قرار داد و وجود آن را باعث اکمال و اتمام دین دانست :«الیوم اکملت...». پس تا دین هست، ولایت و خلافت نیز باید باشد و چون در هر زمان دین هست، ولی و خلیفه نیز باید تا قیامت باشد. 2.هر رهبری که بخواهد حکومت کند، خود باید برای تشکیل این حکومت برنامه ریزی کند؛ چنان که سنت خدا بر این قرار گرفته است و با رجوع به خلافت و رهبری پیشوایان و پیامبران گذشته؛ این مطلب روشن می‌شود. امام زمان«علیه السّلام» نیزکه می‌خواهد حاکمیت دوران ظهور را بر عهده داشته باشد، باید خود رهبری قیام و تشکیل حکومت را در دست بگیرد و نیرو سازی کند. پس باید زنده و حاضر باشد و در راستای ایجاد انقلاب جهانی و تشکیل حکومت خویش، فعالیت کند. 3.وعده خدا در هر زمان که مقتضی فراهم و موانع مفقود باشد، امکان پذیر است و خداوند این را به عهدة انسان‌ها گذاشته است: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»؛[35] یعنی، هر زمان که انسان‌ها بخواهند، خدا تغییر می‌دهد. پس هر زمان که انسان‌ها حاکمیت مهدی«علیه السّلام» را بخواهند، خداوند آن را رقم می‌زند. بنابراین باید امام و رهبر در هر زمان باشد تا با خواست انسانها، قیام جهانی و حکومت عدل برقرار شود. امام صادق «علیه السّلام» در روایتی فرمود: «اِنّهُ لَمْ یَجیء تَأویلُ هذِه الآیةِ وَ لَو قامَ قائمُنا سَیَری مَن یُدرِکُهُ ما یَکُونُ مِن تأویلِ هذِهِ الآیَةِ، وَلَیَبْلُغَنَّ دینُ مُحَمَّد«صلّی الله علیه و آله و سلّم» ما بَلَغَ اللّیلُ حَتّی لایَکُونَ مُشرِکٌ عَلَی ظَهْرِ الاَرضِ کَما قال الله تَعالی وَ یَعْبُدونَنِی لایُشرکونَ بِی شَیئاً»[36] تأویل و مصداق این آیه هنوز نیامده است. هنگامی که قائم ما قیام کند کسی که او را درک می‌کند، تأویل این آیه را می‌بیند: هر آینه دین محمد«صلّی الله علیه و آله و سلّم» به هر جایی که شب برسد، می‌رسد (همه کره زمین)، به صورتی که هیچ مشرکی بر روی زمین نخواهد بود؛ همان گونه که خداوند فرمود: ( یَعْبُدوننی... ). *نکته: ‌از نظر ترتیب نزول سوره‌ها، آیه 55 سوره «نور» می‌تواند تفسیر 105 سورة «انبیاء» باشد؛ بدین معنا که در آیه 105 سوره «انبیاء» اصل طرح و مجریان و گستره آن بیان شده بود، ولی این آیه ویژگی‌ها و اهداف را بیان می‌کند. سه. بندگان صالح وارثان زمین (وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ اََنَّ الْأََرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحون)[37]، «و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد». همه مفسران بر این باورند که خداوند متعال در این باره به کتاب‌های انبیا اشاره دارد و می‌فرماید: در کتاب‌های پیامبران نوشته‌ایم که زمین را بندگان صالح به ارث می‌برند. البته در این اختلاف شده که: آیا خداوند در همه کتاب‌های پیامبران به این آیه اشاره کرده است یا در بعضی از آنها؟ گروهی می‌گویند: مراد از «زبور» همان کتاب حضرت داوود«علیه السّلام» است و مراد از «ذکر» تورات حضرت موسی«علیه السّلام». برخی دیگر مراد از «ذکر» را قرآن کریم می‌دانند (البته با توجه به اینکه در خود قرآن کلمه، ذکر برای قرآن آمده است). در این صورت مراد از کلمه «بعد» در آیه، بعد بودن از جهت رتبه است، نه زمان. کملة «ارض» وقتی به صورت مطلق و بدون قرینه می‌آید، همة کرة زمین را در بر می‌گیرد و مراد از «وراثتِ زمین» این است که سلطه بر منافع و استفاده از آنها از دیگران، به بندگان صالح منتقل شده و برکات زندگی نصیب ایشان و مختصّ آنان خواهد شد. «وراثت زمین» طبق آیه شریفه به انسان‌هایی خواهد رسید که دارای دو صفت بسیار مهم باشند: 1.«عبد خدا» بوده و هیچ استقلالی برای خود قائل نیستند. همه وجودشان را برای خدا قرار داده‌اند و مُهر عبودیت بر پیشانی‌شان می‌درخشد. اینان به مرز ایمان و توحید واقعی رسید‌ه‌اند و همه چیز را در شعاع وجود او و برای او و به سوی او می‌بینند. 2.«صالح» و شایسته بوده و لیاقت بهره‌برداری را دارا هستند. برخی بر این باورند که تفسیر آیه، مربوط به حضرت مهدی «علیه السّلام» است وحتی اگر در روایتی، به آن حضرت اشاره نشده بود، باز هم آیه حکومت او را مطرح می‌کند، زیرا: 1.قیام جهانی حضرت مهدی«علیه السّلام» یکی از امور مسلّم در معارف اسلامی است. 2.بیان خداوند در آیه، به صورت وعده است؛ یعنی، وعده داده که زمین در اختیار بندگان صالح قرار می‌گیرد. «کَتَبَ» در اصطلاح از امری حتمی و قطعی حکایت دارد. در مفردات راغب، آمده است:‌از حکم امضا شده واز اثبات، به کتابت تعبیر می‌شود شیء ابتدا به ذهن می‌آید و مورد خواست انسان قرار می‌گیرد، سپس به گفت‌وگو می‌گذارد و پس از تصویب و پذیرفتن، برای عملی شدن ثبت و مکتوب می‌شود. 3.کلمة «ارض» در آیه، سراسر کرة زمین را شامل می‌شود و این فقط در زمان ظهور امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) تحقّق خواهد یافت. 4.«ارث بردن» یعنی اینکه وارث در نحوه استفاده از مال و همة منافع آن، اختیار کامل داشته باشد و چنین استفاده‌ای از منافع زمین، تنها در زمان ظهور برای«بندگان صالح» فراهم است. 5.البته، عده‌ای دیگر این برداشت را نمی‌پذیرند؛ بلکه معتقدند: آیه عام است و در هر زمان امکان دارد عده‌ای از «بندگان صالح» خدا زمین را به «ارث» ببرند؛ هر چند محدوده‌ای معین وکوچک از زمین را در اختیار داشته باشند و یا برقراری حکومت دینی، بتوانند از منافع شان بهره‌ ببرند. با این همه، حکومت امام زمان«علیه السّلام» مصداق کامل و تمام این آیه شریفه است. امام باقر«علیه السّلام» می‌فرماید: «و قوله (وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکر) قال: اَلکُتُبُ کُلُّها ذِکر، (و أَنَّ الْأَرضَ یَرِثُها عِبادیَ الصّالِحون) قال: اَلْقائمُ«علیه السّلام» وَ اَصحابُه»؛[38] مراد از کلمه «ذکر» در «وَ لَقَدْ کَتَبْنا...» همة کتاب‌های (پیامبران) است. و مراد از «اَنْ الارضَ...» قائم«علیه السّلام» و یاران او می‌باشد. از روایت بالا استفاده می‌شود که این وعدة الهی در همة کتابهای آسمانی بیان شده است. با نگاهی کوتاه به زندگی و آرمان‌های انسان‌ها از آغاز تا کنون، به روشنی در‌می‌یابیم که یکی از بزرگ‌ترین آرزوها و خواسته‌های همه پیامبران و اولیاء و انسان‌های طالب حق و آزاد اندیش، برپایی جامعه توحیدی و حکومت بر پایة فرمان‌های آسمانی و عدالت گستر الهی است تا در پناه آن با دستیابی عادلانه و صحیح بر منافع و منابع موجود، انسان‌ها به سعادت ممکن و بالندگی و رشد روز افزون و کسب درجات کمال در خور شأن خویش برسند. روشن است که این امید و آرزو زمانی محقق می‌گردد که حاکمی عادل، کاردان و توانا، در رأس آن قرار گیرد و خود را موظّف به انجام فرمان‌های الهی بداند. اینک ما در عصری به سر می‌بریم که تنها و تنها این امید، از آخرین خورشید هدایت و امامت انتظار می‌رود، او که نامش درکلام پیامبر«صلّی الله علیه و آله و سلّم» و معصومین(علیهم السلام) و به حدّ «تواتر» و یقین بیان شده و جای تردید در این زمینه وجود ندارد. *با توجه به ذیل آیه «وعد الله» از این آیه نیز وجود امام زنده حاضر استفاده می‌شود. چهار. وراثت و پیشوایی مستضعفان، خواست خدا (وَ نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفوا فِی الْأرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئمةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارثین)[39] «و می‌خواهیم کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند، منت نهیم و آنان را پیشوایان(مردم) گردانیم و ایشان را وارث (زمین) کنیم. این آیه مربوط به داستان حضرت موسی«علیه السّلام» است. خداوند می‌فرماید: موسی«علیه السّلام» در عصری به دنیا آمد و بزرگ شد که فرعون طغیان کرده و ادعای ربوبیت داشت. او بنی اسرائیل را به استضعاف کشانده و دستور قتل فرزندان آنان را داده بود و می‌خواست آنها را نابود کند، در حالی که اراده خداوند چیز دیگری بود. او می‌خواست بر آنان منت گذارد و آنان را پیشوا قرار دهد تا پس از سالها، پیشوا و وارث در زمین باشند پس از آن که زمین در دست دیگران بود، و آنان را در زمین مکنت دهد و حکومت قوی و پابرجا به آنان ارزانی دارد تا بتوانند از آن استفاده کنند. هر چند ظاهر آیه بیان یک قسمت از حوادث روزگار قوم بنی‌اسرائیل و حضرت موسی«علیه السّلام» است؛ ولی‌ می‌دانیم که خداوند از گفتن این داستان‌ها هدف دارد و گویا می‌خواهد بگوید: مستکبران و زورمدارن ادامه حیات و حکومت خود را در استثمار مستضعفان می‌دانند و به دنبال آنند که به گونه‌ای از آنان بهره کشی کنندو در نهایت آنها را از هستی و حیات مناسب محروم سازند؛ ولی ارادة خداوند برخلاف خواست قدرتمندان است و به بندگان خود کمک می‌کند. لذا در اینجا از فعل مضارع بهره گرفته که دلالت به استمرار دارد و می‌گوید: ارادة دائمی و سنت ما چنین است که به مستضعفان (لایق) کمک کنیم. این آیه بشارتی برای همة حق پرستان و عدالت خواهان که حکومت ظلم و جور دائمی نیست و در نهایت، پیروزی برای رنج دیدگان خواهد بود. بیشتر از هر چیز دیگر، این آیه، به حکومت جهانی و انقلاب نورانی حضرت مهدی«علیه السّلام» مربوط می‌شود و قیام امام زمان«علیه السّلام»، مصداق کامل و تمام آن قرار می‌گیرد. امام علی«علیه السّلام» درباره این آیه فرمود: «هُمْ آلُ مُحَمَّد یَبْعَثُ اللهُ مَهدِیَهم بَعدَ جَهْدِهِم فَیَعِزُّهُم وَ یَذِّلُ عَدُوَّهُم»؛ [40] این افراد خاندان پیامبرند که خداوند مهدی آنان را... برمی‌انگیزد و به آنان عزت می‌دهد و دشمنانشان را خوار و ذلیل می‌سازد. خداوند در آیه، تعبیر «منت» را آورده و این نشانة عظمت و بزرگی این مسأله است، چرا که خداوند در موارد خاصی ـ مانند فرستادن پیامبران ـ تعبیر منت آورده است: (لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلی الْمؤمِنینَ اِذْ بَعَثَ فِیهِم رَسولاً)؛[41] «به راستی خداوند بر مؤمنان منت نهاد که در میان آنان رسولانی برانگیخت» بنابراین، ارادة الهی بر این است که مظلومان و محرومان، بر جباران و ستمگران غلبه کرده و وارث زمین و صاحب اختیار آن شوند و با برپایی حکومت عدل، رهبری همیشگی بشریت را بر عهده گیرند و این اراده خدا تخلف ناپذیر است. شیخ صدوق (رضوان‌الله‌علیه) در «کمال‌الدین» روایات ولادت آن حضرت را نقل کرده است. طبق این روایت، هنگامی که حضرت به دنیا آمد، ابتدا به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر«صلّی الله علیه و آله و سلّم» و ولایت ائمه اهل بیت علیهم‌السّلام شهادت داد و سپس آیه یاد شده را تلاوت فرمود.[42] *با توجه به ذیل آیه «وعده الله...» وجود امام زنده نیز استفاده می‌شود؛ چرا که هر حکومتی رهبری زنده و حاضر می‌خواهد. پنج. حیات دوباره (اعْمَلُوا اَنَّ اللهَ یُحْیِّ الْأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)؛[43] و بدانید که خدا زمین را پس از مرگش زنده‌ می‌گرداند. به راستی آیات (خود) را برای شما روشن گردانیده‌ایم، باشد که بیندیشید. خداوند پس از آنکه مؤمنان را مورد نکوهش قرار داده که آیا وقت خشوع نرسیده است. در ادامه به حیات زمین اشاره می‌کند؛ گویا می‌خواهد میان قلب‌هایی که مرده‌اند و با ذکر الهی زنده می‌شوند، با زمین‌ مرده‌ای که به برکت قطرات باران دوباره زنده و سرسبز می‌شود، شباهت برقرار کند. در اینجا خداوند می‌فرماید: چنین حیاتی تحقق می‌یابد. (یُحی الارض). اگر این آیه با آیه قبل ارتباط داشته باشد (که دارد)، می‌توان استفاده کرد که دل‌های مرده نیز به خواست او زنده خواهد شد. امام باقر«علیه السّلام» دربارة این آیه شریفه فرمود: «یٌحیِیها اللهُ عَزَّوَجلَّ بِالقائم«علیه السّلام» بَعدَ مَوتها، بِمَوتِها: کفرُ اَهْلِها، وَ الکافِر مَیِّتُ»؛[44] خدای تعالی زمین را به واسطه قائم«علیه السّلام» زنده می‌کند، پس ازآنکه مرده باشد، و مقصود از مردن آن، کفر اهل زمین است و کافر همان مرده است. شیخ کلینی(رضوان‌الله‌علیه) از امام صادق«علیه السّلام» درباره قول خداوند( اعلموا ان الله یحی الارض بعد موتها) نقل می‌کند که حضرت فرمود: «العَدلُ بَعدَ الجُور».[45] چند نکته : 1.همان طور که حیات زمین به خواست و اراده خدا برقرار است و خداوند حیات دوباره زمین را می‌خواهد، حیات انسان‌ها نیز مورد خواست و اراده او است و خداوند می‌خواهد آنان حیاتی دوباره پیدا کنند. 2.همانطور که حیات مجدد زمین به آمادگی زمین و وجود شرایط بستگی دارد، حیات دوباره انسان‌ها نیز به آمادگی مردم برای ظهور و حصول شرایط نیاز دارد. شش. امام، نعمت الهی (اَلَمْ تَرَوْا اَنَّ اللهَ سَخََّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأرضِ وَ اَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنةً وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لاهُدًی وَ لا کِتابٍ مُنیرٍ)؛[46] «آیا ندانسته‌اند که خدا آنچه را که در آسمان ها و زمین است، مسخّر شما ساخته و نعمت‌های ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است؟ و برخی از مردم درباره خدا بی‌آنکه دانش و رهنمود و کتابی روشن داشته باشند، به مجادله برمی‌خیزند». تفسیر آیه: خداوند در این آیه به انسان‌ها خطاب کرده و نعمت‌های بی‌پایان خویش را به آنان گوشزد می‌کند: آیا شما به آسمان‌ها و زمین نگاه و در نظام شگرف آن تأمل نمی‌کنید که خدای متعال چگونه سراپای عالم را مسخّر و محکوم این نظام کرده است تا انسان(شریف‌ترین عضو آن) پدید آید و با استفاده از نعمت‌ها به کمال برسد. خداوند در این امر سنگ تمام گذاشت و نعمت‌های ظاهری و باطنی را برای شما گسترش داده و تمام کرده است. «نعمت» برای چیزی استعمال می‌شود که با طبع و وجود آدمی سازگار باشد. «نعمت‌»های خدا هم «ظاهری» است که انسان به راحتی آنها را حس و درک می‌کند؛ (مانند اعضای بدن، سلامتی و رزق پاک و طیب، و هم «باطنی» است (مانند: شعور و اراده و عقل). هر چند لطف الهی بسیار روشن و غیر قابل انکار است ولی بازگروهی از مردم به جدال و ستیز در برابر حق برمی‌خیزند و بی آنکه دارای دانش و یا علمی باشند، به انکار حقیقت می‌پردازند. اینان بدون تکیه بر حجت‌های قابل اعتمادی مانند علم و عقل، حقایق و الهام‌های الهی و کتاب‌های آسمانی به مجادله روی می‌آورند و می‌خواهند حقیقت و واقعیت رامنکر شوند! تأویل آیه: یکی از مصادیقی که برای «نعمت ظاهر» و «نعمت باطن» ذکرشده «امام ظاهر»‌و «امام غایب» است.محمد بن زیاد ازدی می‌گوید: «سَأَلْتُ سَیِّدی مُوسی بنَ جَعفَر«علیه السّلام» عَنْ قَول اللهِ عَزَّوَجَلَّ: (وَ أََسبَغَ عَلَیْکُمْ نِعمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنةً) فقال«علیه السّلام»: اَلنِعمةُ الظاهِرَةُ الاِمامُ الظاهِر وَ الباطِنَةُ الامامُ الغایِِبُ فَقَُلْتُ لَهُ وَ یَکونُ فی الأَئِمةِ مَن یَغیِبُ ؟ قالَ: نَعَم یَغیبُ عَنْ ابصارِ النّاسِ شَخصُهُ وَلایَغیبُ عَنْ قُلُوبِ الْمُؤمِنینَ ذِکرهُ وَ هُوَ الثانِی عَشَر مِنّا یسهلَ اللهُ لَهُ کُلَّ عَسیر و یُذَلِّلُ لَهُ کُلَّ صَعْبٍ وَ یُظْهِرُ لَهُ کُنُوزَ الارضِ وَ یُقَرِّبُ لَهُ کُلَّ بَعیدٍ وَ یَبیرُ بِه کُلَّ جَبارٍ عَنیدٍ وَ یَهْلُکُ عَلی یَدِه کُلَّ شَیطانٍ مریدٍ: ذلِکَ ابنُ سَیِّدَةِ الاماء الَّذی تُخفی عَلی الناسِ وِلادَتُه و لایَحِلُّ لَهُمُ تَسمِیتُه حَتی یُظْهِرَه‌اللهٌ عَزَّوَجَلَّ فَیَملاُ الارضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلئَتْ جَوراً وَ ظُلماً»؛[47] از سرور خودم امام موسی بن جعفر«علیه السّلام» دربارة کلام خدا «وَ اَسْبَغَ عَلَیْکُم...» پرسیدم، حضرت فرمود: نعمت ظاهری امام ظاهر است وباطنی امام غایب. گفتم:‌آیا در میان ائمه کسی هست که غایب شود؟ فرمود: آری شخص اواز دیدگان مردم پنهان می‌شود، اما یاد او از قلوب مؤمنان غایب نمی‌شود و او دوازدهمین ما امامان است. خداوند برای او هر امر سختی را آسان و هر امر دشواری را هموار سازد و گنج‌های زمین را برایش آشکار کند و هر بعیدی را برای وی قریب سازد و به دست وی تمامی جباران عنود را نابود کند و هر شیطان متمردی را به دست وی هلاک سازد. او فرزند سرور کنیزان است. کسی که ولادتش بر مردمان پوشیده و ذکر نامش بر آنان روا نیست تا آن گاه که خدای تعالی او را ظاهر ساخته و زمین را پر از عدل و داد کند؛ همان‌گونه که از ظلم و جور پر شده باشد. چند نکته: 1. «نعمت»، چیزی است که موافق سرشت آدمی باشد و او را در رسیدن به کمال یاری کند. اینکه «امام غایب» به «نعمت باطنی» تشبیه شده، به این دلیل است که هر چند غیبت او از جهتی برای انسان‌ها مشکلاتی را به همراه دارد؛ ولی از جهاتی نیز در تکامل انسان اثر خاصی دارد که انسان‌ها نباید از آن غافل شوند؛ مانند امتحان ویژه، پاداش فراوان و.... 2. خداوند نظام احسن را آفرید و «نعمت امامت» را بر انسان‌ها تمام کرد؛ ولی استفاده از آن به دست خود آدمی است و او باید بخواهد تا از آن بهره ببرد، نه آنکه جبر باشد. 3. «امام غایب»، «نعمت»، است؛ از این رو باید امکان بهره‌بردن از او فراهم باشد. از طرفی غیبت امام برای مؤمن، تنها پنهان بودن از چشم است، نه قلب و لذا یاد او همیشه در قلب مؤمن هست و همین عامل پویایی و تلاش او است. 4.«امام نعمت کامل» خدا است؛ پس ظهور و غیبت او دراصل یاری رسانی به مردم و بهره بردن مردم از او تأثیر زیادی ندارد. بر این اساس، وجود گرامی پیامبر«صلّی الله علیه و آله و سلّم» و ائمه (علیهم‌السّلام) ـ و حتی خود امام زمان«علیه السّلام» ـ «امام غایب» را به خورشید پشت ابر تشبیه کرده‌اند. هفت. شناخت امت‌ها با پیشوایشان (یَوْمَ نَدْعوا کُلَّ أُناسٍ بِإمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمیِنِهِ فَأَُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً)؛[48] «یاد کن روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم.پس هر کس کارنامه‌اش را به دست راستش دهند، آنان کارنامه خود را می‌خوانند و به قدر نخ هستة خرمایی به آنان ستم نمی‌شود. تفسیر آیه: خداوند متعال در ابتدای آیه به مسألة بسیار مهم رهبری و نقش تعیین کننده آن در سرنوشت انسان‌ها پرداخته، می‌فرماید: ‌روز قیامت هر گروهی را با امام و رهبرشان می‌خوانیم (یَوْمَ نَدعوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ). مراد آیه این است که انسان‌ها هر رهبر و پیشوایی را در زمان خود برگزینند، در روز قیامت همراه او خواهند بود. اگر آنان رهبری پیشوای دینی (پیامبر یا جانشین او) را در زمان خود بپذیرند، با او محشور خواهند شد و اگر رهبری شیطان و پیشوایان گمراهی را انتخاب کنند، همراه آنها خواهند بود. پس در هر زمان هم امام نور وجود دارد و هم امام نار و هر کس امامت هر کدام را برای خویش برگزیند، در روز قیامت با او خواهد بود. چنین تعبیری در عین اینکه یکی از اسباب تکامل انسان را بیان می‌کند، به او نیز هشدار می‌دهد که در انتخاب رهبر دقت لازم را داشته باشد و راهبری اندیشه و برنامة زندگی خود را به دست هر کس نسپرد. او باید بداند رهبر در نوع عملکرد آدمی، تأثیر گذار بوده، او را در روز قیامت در صف «اصحاب یمین» (افرادی که نامة عمل آنان به دست راست‌شان داده می‌شود) و یا درگروه «اصحاب شمال» (افرادی که نامه عمل آنها به دست چپ شان داده می‌شود) قرار می‌دهد تأویل آیه: از این آیه شریفه استفاه می‌شودکه در هر زمانی، باید امام نور و پیشوای آسمانی باشد تا در روز قیامت، مردم زمان او با وی محشور شوند. توجّه به این نکته بایسته است که رسول اکرم«صلّی الله علیه و آله و سلّم» آخرین پیامبر الهی بود و از طریق عامه (اهل سنت) و خاصه (شیعه) از آن حضرت نقل شده که بعد از من دوازده نفر خلیفه و جانشین هستند. در روایات نخستین آنها امام علی«علیه السّلام» و آخرین‌شان امام مهدی«علیه السّلام» معرفی شده است. از مطالب یاد شده به دست می‌آید که یکی از مصادیق امام در این آیه امام مهدی«علیه السّلام» است. کلینی (رضوان‌الله‌علیه) از فضیل بن یسار نقل می‌کند:«سَألتُ اَبا عبدِالله«علیه السّلام» عَنْ قَولِ الله تبارَکَ وَ تعالی( یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمّ ) ؟ فقالَ: یا فُضیل اِعرِفْ اِمامَکَ لَمْ یضُرُّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الاَمر أو تَأَخََّرَ وَ مَنْ عَرَفَ اِمامَهُ ثُمَّ ماتَ قَبلَ اَنْ یَقُومَ صاحِبُ هذَا الاَمرِ کانَ بِمَنزلةِ مَنْ کانِ قاعداً فِی عَسکَرِهِ لا بَل بِمَنزَلَةِ مَنْ قَعَدَ تَحتَ لِوائِهِ»؛[49] از امام صادق«علیه السّلام» دربارة آیه شریفة نَدعوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ پرسیدم، حضرت فرمود: ای فضیل! امامت را بشناس. پس به درستی که اگر امامت را شناختی به تو ضرر نمی‌رسد که این امر (زمان فرج و قیام) جلو بیفتد یا به تأخیر. کسی که امامش را بشناسد و پیش از قیام صاحب الامر از دنیا برود، مانند کسی است که در لشکر حضرت قرار دارد. نه، بلکه مثل کسی است که در زیر پرچم آن حضرت باشد. اینکه حضرت، کلمه« امام» را به صورت مفرد می‌آورد و از ضمیر مخاطب استفاده می‌کند، به دست می‌آید که هر چند معرفت همة امامان لازم است؛ ولی معرفت و شناخت امام زمان، جایگاه ویژه‌ای دارد و انسان باید توجّه خاصی به او داشته باشد. لازمه این بیان، این است که امام، باید در هر زمانی باشد، در روایتی دیگر امام«علیه السّلام» چنین می‌فرماید: «فَمَنْ عَرفَ اِمامَهُ کانَ کَمَنْ کانَ فِی فُسطاطِ المُنْتَظَر«علیه السّلام»»؛[50] پس، کسی که امامش را بشناسد، مانند کسی که در خیمه منتظر(امام) باشد. از این بیان استفاده می‌شود که امام صادق«علیه السّلام» در معرفی امام منتظر ـ به عنوان یکی از مصادیق امام در آیه شریفه ـ عنایت ویژه‌ای دارد و روایت پیشین را به قیام صاحب الامر ربط می‌دهد.[51] چند نکته: در این روایات نسبت به«معرفت امام» توجهی ویژه شده و وظیفه اصلی و مهم هر فرد، شناخت امام زمان دانسته شده است. 1. در اهمیت معرفت می‌توان گفت:‌ آدمی موجودی دارای اختیار و اراده و در نوع انتخاب خود آزاد و مستقل است. لازمة انتخاب، وجود راه‌های متعدد است.برای انتخاب راه صحیح و رسیدن به هدف نهایی و کمال مطلوب، به معرفت و شناخت درست و کامل نیاز است. شناخت نادرست یا ناقص، باعث می‌شود راهی نامناسب انتخاب و پیموده شود که به سرانجام نیک، پایان نمی‌پذیرد. در میان شناخت‌ها، معرفت امام اهمیت ویژه‌ای دارد؛ چرا که خداوند سرپرستی امور انسان‌ها را به عهده امام گذاشته است. آنان نیز باید پیرو و فرمان بردار او باشند و زمام امور و زندگی خود را به دست او داده و حول محور او بچرخند. در این صورت طبیعی است که انسان باید بداند اختیار زندگی خویش را به دست چه کسی می‌سپارد. 3.«معرفت امام» باعث می‌شود که انسان با وظیفة خود در زندگی آشنا شده و به آنچه امام از او بخواهد، عمل کند. اطاعت امام، اطاعت از خداوند است: (اَطِیعُوا الله وَ اَطیِعُوا الرَّسولَ وَ اُولِی الاَمْرِ مِنْکُمْ) [52] چنین کسی در راه بندگی خدا گام می‌نهد و از چیزی نمی‌ترسد و چیزی نیز به او آسیب نمی‌رساند؛ چرا که خداوند عهده‌دار او است: (اللهُ وَلیُّ الَّذینَ آمَنُوا)[53] 4. پاداش این فرد، همانند ثواب کسی است که در لشکر حضرت حاضر بوده و از یاران آن بزرگوار است. هشت. ذخیره الهی (بَقیّةُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ وَ ما اَنا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ)؛[54] «ذخیره خدا برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من نگهبان شما نیستم». تفسیر آیه: این آیه در ادامه آیاتی است که درباره گفت‌وگوی شعیب«علیه السّلام» با قومش در رابطه با چگونگی معامله و مسائل مادی است. در پایان به آنان گوشزد می‌کند که ثروت فراوانی که از راه نادرست به دست آید، مفید نبوده و هنگام نیاز، به کار نمی‌آید، بلکه مال حلال برای شما بهتر است. این در صورتی که ایمان داشته باشید؛ زیرا این مال باقی بوده و برکات الهی را برای شما به همراه خواهد داشت. درک این واقعیت و کسب برکات، وقتی است که شما به خداوند ایمان داشته باشید. تأویل آیه:در روایات متعدد مصداق کامل وتمام «بقیة الله» حضرت مهدی«علیه السّلام» معرفی شده و این لفظ به آن جناب تأویل گشته است. صدوق(رضوان‌الله‌علیه) در روایتی از امام باقر«علیه السّلام» نقل می‌کند: «اَلقائِمُ مِنّا منصُورٌ بِالرُّعبِ، مؤیَّدُ بِالنَّصر، تُطوی لَهُ الارضُ وَ تَظهَرُ لَهُ الکُنُوزُ یَبْلُغُ سُلطانُهُ المَشرقَ وَ المَغرِبَ وَ یُظهِرُ اللهُ عَزَّوَجلَّ بِه دینَهُ عَلی الدَّینِ کُلِّهِ‌وَ لَوْ کَرِهَ المُشرِکونَ، فَلا یَبقی فِی الاَرضِ خراب اِلا قَدْ عُمِرَ، وَ یَنزِلَ روحُ اللهِ عِیسَی بنُ مریم«علیه السّلام» فَیُصلّی خلفَهُ. قالَ قُلتُ: یَا بنَ رَسُولِ الله مَتی یَخرُجُ قائِمُکُمْ، قالَ:‌ اِذا تَشَبَهَ الرِّجالُ بِالنساءِ وَ النِساءُ بالرّجالِ، وَ أکتَفی الرِجالُ بِالرّجالِ و النِساءُ بِالنِّساءِ وَ رَکِبَ ذَواتُ الفُروُجِ السُّروجَ وَ قُبِلَتْ شَهادات الزُور وَرُدَّتْ شَهاداتُ العُدُولِ واستَخَفَّ الناسُ بِالدِّماءِ و ارتِکابِ الزِنا وَ أکلِ الرِّبا و اتُّقِیَ الاشرارُ مَخافَةَ اَلسِنَتِهِم وَ خُروجَ السُفیانی مِنَ الشامِ و الیَمانی مِنَ الیَمن و خَسف البِیداء وَ قَتَلَ غُلامٍ مِن آل مُحَمَّدٍ بینَ الرُّکنِ وَ الْمَقامِ اِسمُهُ مُحمدُ بن الحَسَنِ النَفسُ الزَکیّة و جائَتْ صَیحَةُ مِنَ السَّماءِ بِانَّ الحَقَّ فِیه وَ فی شِیعَتِهِ، فَعِندَ ذلِکَ خَُروُجٌ قائِمِنا. فَاذا خَرَجَ أسنَدَ ظَهرَهُ اِلی الکَعبةِ وَ اجْتَمَعَ إلَیه ثَلاثُمِأة وَ ثُلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً وَ اوَلُ ما یَنطقُ بِهِ هذِه الایَةِ «بَقیَّةُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ » ثُمَّ یَقُولُ: اَناَ بقیَّةُ اللهِ فِی اَرضِه وَ خَلیفَتُه وَ حُجَّتُه عَلَیکُمْ فَلا یسلمُ عَلَیهِ مُسلمٌ اِلا قال: اَلسلامُ عَلَیکَ یا بقیَّة الله فِی أرضِه...»؛[55] قائم ما یاری شده به رعب و ترس است (ترس از او در دل دشمنان قرار می‌گیرد) و به نصرت و پیروزی مدد گرفته. زمین برای او در نوردیده شود و گنج‌ها برای او ظاهر می‌شود و سلطنت وحکومتش شرق وغرب عالم را فراگیرد و خدای متعال به واسطة او دینش را بر همة ادیان چیره گرداند؛ گرچه مشرکان را ناخوش آید و در زمین ویرانه‌ای نماند، جز آنکه آباد گردد و روح الله عیسی بن مریم فرود آید و پشت سر او نماز گزارد، راوی گوید: گفتم: ای پسر رسول خدا! قائم شما کی خروج می‌کند؟ فرمود: آن گاه که مردان خود را شبیه زنان کنند و زنان، خود را مشابه مردان نمایند و مردان به مردان بسنده کنند و زنان به زنان، و زنان بر زین ها سوار شوند و شهادت‌های دروغ پذیرفته شود و شهادت‌های عادلان مردود گردد و مردم خون ریزی و ارتکاب زنا و رباخواری را سبک شمارند و از اشرار به خاطر زبان‌شان پرهیز شود و سفیانی از شام خروج کند و یمانی از یمن، و در بیداء خسفی واقع شود و جوانی از آل محمد«صلّی الله علیه و آله و سلّم» ـ که نامش محمد بن حسن، نفس زکیه است ـ بین رکن و مقام کشته شود و صحیه‌ای از آسمان بیاید و بگوید: حق با او و شیعیان اوست. در این هنگام است که قائم ما خروج می‌کند و چون ظهور کند، به خانة کعبه تکیه زند و 313 مرد به دور او اجتماع کنند و نخستین سخن او این آیه از قرآن است: (بَقیّةُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ). سپس می‌گوید: « منم بقیة الله در زمین و منم خلیفه خداوند و حجت او بر شما» و هر درود فرستنده‌ای، به او چنین سلام گوید:«السلام علیکَ یا بقیةَ الله فی أرضه» امام باقر«علیه السّلام» ضمن بیان برخی ازویژگی‌های دوران ظهور و بعضی از علایم ظهور، به محل قیام حضرت مهدی«علیه السّلام» (مکه) اشاره دارد و چگونگی سلام دادن اصحاب و مردم ار به آن حضرت بازگو می‌کند. در این زمان خود امام مهدی«علیه السّلام» ابتدا به معرفی جایگاه خویش می‌پردازد. کلینی (رضوان‌الله‌علیه) در روایتی نقل می‌کند: «عمربن زاهر عن ابی عبدالله«علیه السّلام» قالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ القائِمِ یُسلَمْ عَلَیهِ بِاِمْرَةٍ المؤمنینَ قال: لا ذاکَ اِسمٌ سَمَّیَ اللهُ بِه اَمیرالمؤمنینَ«علیه السّلام» لَمْ یُسَمُّ به اَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لایَتَسَمّی بِهِ بَعدَهُ اِلّا کافِرٌ. قُلتُ:‌ جُعِلْتُ فِداکَ کَیْفَ یُسْلَمُ عَلیه، قالَ: یَقولونَ: السَّلامُ عَلَیکَ یا بقیةاللهِ. ثُمَّ قَرَأ.« بَقیّةُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ»[56] شخصی از امام صادق«علیه السّلام» پرسید: آیا به قائم به (لفظ) امیرالمؤمنین سلام گفته می‌‌شود؟ حضرت فرمود: نه این اسمی است که خدا به این اسم امام علی«علیه السّلام» را نامیده است. کسی قبل از او به این نامیده نشد و بعد از او نیز نامیده نمی‌شود، مگر کافر. گفتم: فدای شما بشوم! چگونه بر او سلام گفته می‌شود؟ حضرت فرمود می‌گویند:«اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةُاللهِ». سپس حضرت این آیه را خواند: ( بَقیّةُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ). بقیة الله کیست؟ با توجه به لغت و کاربرد آن( به خصوص در آیه شریفه)، می‌توان گفت که «بقیة الله» ؛ یعنی، هر شیء مفید و نافعی که از طرف خدا (به عنوان موهبت) برای آدمی ذخیره می‌شود و مایة خیر و سعادت و فلاح او می‌گردد. چون حضرت مهدی«علیه السّلام» آخرین پیشوا و بزرگ‌ترین رهبر انقلابی‌ است، پس یکی از روشن‌ترین مصادیق «بقیة الله» می‌باشد و از همه به این لقب شایسته‌تر است. به ویژه که او تنها باقی مانده از سلسلة پیامبران و امامان است و خداوند به واسطة او به مؤمنان عزت می‌دهد و دشمنان را خوار و ذلیل می‌کند:«اَیْنَ مُعزُّ الاولیاء وَ مُذِلَّ الاَعداء» و بناهای شرک و نفاق را منهدم می‌کند:«اَینَ هادِمُ اَبنیةِ الشِّرکَ وَ النِّفاق» و دین را احیا می‌کند:«اَیَنَ مُحییَ مَعالِم الدِّینَ وَ اَهلِهِ».[57] چند نکته: 1. انسان در برخورد با پیشوایان باید سعی کند از چهار چوب دین و دستورات ائمه علیهم السلام خارج نشود و آنچه که آنان می‌گویند، انجام دهد. امام صادق«علیه السّلام» دراین روایت به پرسشگر یادآور می‌شود که حتی برای سلام نیز نباید فقط به فکر و عقل خود بسنده کرد؛ بلکه باید مقرارت دینی را رعایت نمود. اگر خداوند براساس مصالحی نام و یاد وصفی را به شخصی اختصاص داده، باید حریم آن حفظ شود. 2. هر چیزی که رنگ الهی پیدا کند، برای انسان خیر و رستگاری به همراه دارد. جامعه نیز ـ که شأنی از شئون زندگی انسانی است ـ علاوه بر قانون، نیاز به مجری وحاکم دارد. یک پیشوای، الهی، قطعاً سعادت آدمی را نیز در آن جامعه، به ارمغان می‌آورد. نه. قیام قائم (سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی انْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنََّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیءٍ شَهیدٌ)[58] « به زودی نشانه‌های خود را در افق‌های گوناگون و در دل‌های آنان، بدیشان خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد که او خود حق است. آیا کافی نیست که پروردگارت، خود شاهد هرچیزی است؟ تفسیر آیه: خداوند متعال در این آیه می‌فرماید: ما به زودی آیات و نشانه‌های «آفاقی» و «انفسی» را به آنان نشان می‌دهیم تا روشن شود که حق کدام است. در اینجا چند احتمال وجود دارد: 1. نشانه‌های «آفاق» می‌تواند آفرینش خورشید و ماه و ستارگان و انواع موجودات زمینی با نظام دقیق آنها و نشانه‌های «اَنفُس» آفرینش دستگاه‌های مختلف در درون بدن باشد. 2. منظور از نشانه‌های «آفاقی»، پیروزی‌هایی است که در آینده نصیب مسلمانان در میدان‌های مختلف جنگ و گسترش اسلام در مناطق گوناگون جهان می‌شود؛ و منظور از نشانه‌های «انفسی» نشانه‌هایی است که به مشرکان مکه نشان داده شد؛ مانند پیروزی مسلمانان در جنگ. 3. مراد از نشانه‌ها، غلبة دین حق( اسلام) بر دیگر ادیان باشد. تأویل آیه: در روایات متعددی از حق، به قیام و خروج امام مهدی«علیه السّلام» تأویل شده است. ابوبصیر گوید: «قُلتَ لَهُ (ابی عبدالله«علیه السّلام») حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنّهُ الحَقُ قالَ: خُروجُ القائِمِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندالله عزَّوَجلَّ یَراهُ الخَلقَ لابُدَّ مِنه»[59] از امام صادق«علیه السّلام» پرسیدم: (مراد خداوند از) حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنّهُ الحَقُ چیست؟ فرمود: «خروج قائم حقی است از طرف خدا، خلق او را می‌بینند و چاره‌ای از آن نیست». ابوبصیر همین روایت را از امام باقر«علیه السّلام» نقل کرده است.[60] نکته: حق و حقیقت امری است که گذر زمان و حوادث روزگار آن را از بین نمی‌برد، بلکه خدا می‌خواهد آن را آشکار کند تا مردم بدانند، فرجام کار در نهایت با راستی و درستی است و تجلّی کامل این بروز و ظهور، با قیام حضرت مهدی«علیه السّلام» است. ده. علامت قیام (فَاِذا نُقِرَ فِی النّاقُور)؛[61] «پس چون در صور دمیده می‌شود». تفسیر آیه: «ناقور» به معنای کوبیدن است که به سوراخ کردن می‌‌انجامد. به شیپوری که صدای آن گوش انسان را سوراخ کرده و در مغز فرو می‌رود نیز«ناقور» می‌گویند. این جمله کنایه از «نفخ صور» است. از آیات و روایات مختلف استفاده می‌شود که دوباره در صور دمیده می‌شود: نخست در پایان دنیا و آن صدای مرگ است و دومی در آغاز رستاخیر و آن صدای بیداری است. این صدا به گونه‌ای است که سراسر جهان را فرا می‌گیرد و همة مردم آن را می‌شنوند. تأویل آیه: هر چند این آیه به «نفخ صور قیامت» تفسیر شده است؛ ولی در بعضی از روایات، این آیه به الهام و اذن خدا به قیام امام مهدی«علیه السّلام» تأویل شده است: «عَنْ مُفَضَّلِ بنِ عُمَر عَنْ اَبی عبدالله«علیه السّلام» فِی قَولِ اللهِ عزَّوَجلَّ ( فَاِذا نُقِرَ فِی النّاقُور)؟ قالَ: اِنَّ مِنّا اِماماً مُظَفرَّاً مُستَتِراً فَاِذا اَرادَ الله عَزَّ ذِکرُه اِظهارَ اَمْرِه، نَکَتَ فِی قَلبِه نُکتةً فَظَهَرَ فَقَامَ بِاَمرِاللهَ تَبارَکَ وَ تعالی»[62] چند نکته: 1. حرکت ویژه نیاز به اذن خاص دارد و انسان در هر زمان باید پیرو و مطیع دستور مولا باشد. امام مهدی«علیه السّلام» نیز برای ظهور تابع اذن و اجازة خداوند است. و تا زمانی که صور دمیده نشده، باید حرکت عادّی ادامه یابد و تا اذن داده نشود، نباید قیام نهایی حضرت صورت گیرد. 2. حرکت باید براساس خواست و اوامر خدا باشد و تفسیر به رأی و اظهار نظر و برخورد بیرون از چهارچوب مقررات دین و فرمان‌ الهی، پذیرفته نیست. یازده. اجتماع یاران (وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّیها فَاسْتَبِقوُا الْخیراتِ اَیْنَ ما تَکُونُوا یَأتِ بِکُمُ اللهُ جَمیعاً إنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیر)[63] «و برای هر کس قبله‌ای است که روی خود را به آن (سوی) می‌گرداند، پس درکارهای نیک بر یکدیگر پیشی گیرند. هر کجا که باشید، خداوند همگی شما را (به سوی خود باز) می‌آورد، در حقیقت خدا بر همه چیز توانا است». تفسیر آیه: این آیه مربوط به واقعة عجیب و مهم «تغییر قبله» است. قبلة مسلمانان در آغاز، بیت المقدس بود و آنان به سوی این مکان شریف نماز می‌گزاردند تا اینکه دستور تغییر قبله در سال اول هجرت صادرشد و مؤمنان موظّف شدند تا به سوی کعبه بایستند و نماز بخوانند. این کار بر یهودیان گران آمد و آنان درباره تغییر قبله، هیاهو و سر و صدا به راه انداختند! خداوند برای پاسخ‌گویی، به یک قاعده و قانون مهم اشاره دارد که برای هر طایفه و گروه، قبله و جهت خاصی از سوی خداوند تعیین شده که آنان باید به آن سمت، روی خود را بگردانند. بحث قبله از ارکان اصلی یک دین (مانند توحید و معاد) نیست که قابل تغییر نباشد؛ بلکه از فروع آن به شمار می‌رود و براساس مصلحت می‌تواند دچار تغییر گردد. بنابراین، مردم به جای پرداختن به این امور فرعی و گفت‌وگوهای بیهوده، به سوی نیکی‌ها و خوبی‌ها روی آورند و در انجام آنها از یکدیگر پیشی بگیرند؛ چرا که آنچه برای آنان می‌ماند و باعث رشد و کمال می‌شود، همین اعمال خوب است. انسان‌ها باید بدانند که هر کجا باشند، خداوند آنان را حاضر می‌کند و قطعاً از آنها سؤال خواهد کرد. چنین نیست که نیک کرداران و بد کرداران یکسان باشند و اعمال آنان حساب رسمی‌ نشود. خداوند قادر مطلق است و بر هر کاری قدرت دارد و اجتماع مردم و باز خواست آنان بر او دشوار و بیرون از قدرت او نیست. تأویل آیه: ظاهر آیه هر چند گویای وجود قیامت کبری و اجتماع مردم در صحرای بزرگ محشر و برقراری دادگاه عدل است؛ ولی در روایات متعددی جملة اَینَما تَکونوا یَأتِ بِکُم اللهُ جَمیاً به اصحاب امام مهدی«علیه السّلام» تأویل شده است. کلینی در کتاب روضة کافی چنین نقل می‌کند: «عَنْ اَبی جَعفَر«علیه السّلام» فِی قُولِ الله عزَّوَجَلَّ: (فَاستَبِقوا الخَیرات أینَما تَکونوا یَأتِ بِکُمُ اللهُ جمیعاً) قالَ: الخَیراتُ اَلوِلایة وَ قَولُه تَبارکَ و تَعالی: ( أینَما تَکونوا یَأتِ بِکُمُ اللهُ جمیعاً) یَعنِی اَصحابَ القائِمِ الثَلاثِمِائه و البضعةَ عَشَر رَجُلاً، قالَ: وَ هُم وَ اللهِ الاُمَةُ المَعدوُدَةُ قال: یَجتَمِعُونَ وَ اللهِ فِی ساعَةٍ واحدَِةٍ قُزعُ کَقَزَعِ الخَریفِ»[64] امام باقر «علیه السّلام» در مورد قول خداوند فاستبقوا... فرمود: مراد از خیرات «ولایت» است و قول خداوند اینما تکونوا... منظور اصحاب امام قائم«علیه السّلام» هستند که 313 تن می‌باشند. به خدا سوگند! منظور از «اُمة معدودة» آنان هستند حضرت فرمود: به خدا سوگند! همگی در یک ساعت جمع می‌شوند، مانند پاره‌های ابر پاییزی که بر اثر تند باد جمع و متراکم می‌گردد. چند نکته: با توجه به آیه و تبیین آن از سوی امام «علیه السّلام» نکات مهم و ارزشمندی می‌توان به دست آورد: 1. همان‌گونه که برای هر مذهبی قبله‌ای مشخص شده تا برای عبادت به آن روی کنند و اعمال خود را جهت دهند؛ برای مردم هر عصر و زمان نیز باید امام و رهبری باشد که مردم حول محور او باشند و به او روی آورند. 2. همان‌گونه که تعیین قبله در اختیار خداوند است، انتخاب و تعیین رهبر و امام نیز به دست او صورت می‌گیرد. 3.همان‌گونه که مردم وظیفه دارند به سوی نیکی‌ها حرکت کنند و با انجام دادن آنها و طهارت روح به درجات کمال برسند، وظیفه دارند به سمت امام خود حرکت کنند و او را بیابند. خود را هم رنگ او نموده و بر طبق خواست و ارادة او حرکت کنند. 4. همان‌گونه که جا و مکان خاصی برای انجام دادن خوبی‌ها و خیرات نیست و انسان نباید خود را به منطقة خاصی محدود سازد و فکر کند انجام کارهای خیر برای تحصیل نتیجه، فقط در مکان مخصوصی امکان پذیر است؛ یاران حضرت نیز در زمان غیبت خود را به مکان و منطقة خاصی مقید نمی‌کنند؛ بلکه در جاهایی که هستند، فعالیت بهتر و بیشتری انجام می‌دهند تا بتوانند به اراده و خواست امام کامل‌تر عمل کنند. اجتماع یاوران در زمان ظهور به دست خداست و او آنان را در هنگام ظهور نزد حضرت حاضر می‌کند. 5. همان‌گونه که حرکت به سوی خوبی‌ها برای مردم زمان خاصی نیست، بلکه برای همة زمان‌ها است، یاوران حضرت نیز از مردمِ زمان خاصی نیستند، بلکه در هر زمان افراد می‌توانند در جمع یاران امام، حضور یابند. 6. همانگونه که خداوند می‌تواند انسانهایی را که مرده و پراکنده گردیده‌اند، در یک روز جمع کند؛ همچنین قدرت دارد یاران امام مهدی«علیه السّلام» را در یک روز در یک مکان گرد آورد. دوازده. نابودی باطل، با جلوه‌گری حق (وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ اللباطِلُ اِنََّ الباطِلَ کانَ زَهُوقاً)[65] «بگو: ‌حق آمد و باطل نابود شد. آری باطل همواره نابود شدنی است.» تفسیر آیه: خداوند پس از آنکه به صفات صدق و توکل اشاره نموده و آن دو را شرط ورود به عمل معرفی می‌کند؛ در این آیه به نتیجة حرکت درست اشاره کرده. و ضمن آنکه آن را حق می‌شمرد، پیروزی آن را نیزاعلام می‌دارد. به بیان دیگر، خداوند در این آیه به یک اصل کلی و یک سنت جاویدان الهی اشاره دارد و آن پیروزی حقّ و فنا و نابودی باطل است؛ چرا که بی‌ریشه و تهی بوده و از بین رفتنی است. تأویل آیه: در روایتی از امام باقر«علیه السّلام» آمده است: «عن ابی جعفر«علیه السّلام» فِی قُولِه عَزَوَجَلَّ: (وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ اللباطِلُ اِنَّ الباطِلَ کانَ زَهوقاً) قال: اِذا قامَ القائِمُ ذَهَبَتْ دَولَةُ الباطِلِ»؛[66] امام باقر«علیه السّلام» درباره قول خداوند و قُل جاءَ الحقُ... فرمود: هنگامی که قائم قیام کند، دولت باطل از بین می‌رود. از آیه و روایت استفاده می‌شود که امکان ندارد «حق » و «باطل» با هم جمع گردد و هر کجا باطل باشد، آنجا حق نیست و وقتی حق آمد، دیگر جایی برای باطل نخواهد بود. چند نکته: 1.با ظهور و قیام حضرت مهدی«علیه السّلام» ـ باطل نابود می‌شود و حق همه جا را فرا می‌گیرد و عالم گیر می‌شود؛ چنان که پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» فرمود: «یَملأ الله بِهِ الارضَ عدلاً وَ قسطاً کَما مُلئت ظُلماً وَ جوراً»؛[67] خدا به واسطة او زمین را پر از عدل و داد می‌کند؛ همان گونه که پراز ظلم و جور شده است. 2.برپایی و دوام باطل وقتی است که همراه با تشکیلات سازمان یافته و تحت مدیریت دولت باشد. با نابودی دولت و تشکیلات باطل، طبیعی است که همة آثار آن از میان می‌رود. با قیام حضرت، ریشة باطل( دولت و نهاد تشکیلاتی) از میان می‌رود. از این تعبیر جایگاه و اهمیت و نقش دولت روشن می‌شود. سیزده. تحقق وعدة الهی (قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَداً حَتَّی إذا رأَوْا ما یُوعَدُونَ إمَّا الْعَذابَ وَ إمَّا السّاعةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرُّ مَکاناً وَ أضْعَفُ جُنْداً وَ یَزیدُ اللهُ الَّذینَ اهْتَدَوا هُدیً وَ الْباقیاتٌ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ مَرَدًّا) ؛[68] «بگو: هر که در گمراهی است(خدای) رحمان به او تا زمانی مهلت می‌دهد، تا وقتی (که) آنچه به آنان وعده داده می‌شود؛ یا عذاب، یا روز رستاخیر را ببیند. پس به زودی خواهند دانست جایگاه چه کسی بدتر و سپاهش ناتوان‌تر است. و خداوند کسانی را که هدایت یافته‌اند، بر هدایتشان می‌افزاید و نیکی‌های ماندگار، نزد پروردگارت از حیث پاداش بهتر و خوشی فرجام‌تر است». تفسیر آیه: این آیه به ستمگران هشدار می‌دهد گمان نکنند ثروت و امکانات دنیا مایة رحمت است؛ بلکه چه بسا دلیل عذاب باشد! هر کس به گمراهی خود اصرار بورزد، خداوند به او مهلت می‌دهد و این زندگی مرفّه را برای او برقرار می‌دارد تا زمان وعده برسد و با چشم خود عذاب را ببیند. در این روز آنان درمی‌یابند که جایگاه چه کسی بدتر و لشکرش ناتوان‌تر است. به هر حال، عده‌ای هستند که با غرق شدن در گمراهی و اصرار بر طریق ضلالت، قابلیت هدایت را در درون خود از بین‌می‌برند. نعمت‌های مادی خدا عذاب‌هایی برای‌ آنان خواهد بود؛ چرا که این امکانات باعث غفلت و غرور بیشتر آنها و فراموشی کامل خداوند می‌شود و به جای آنکه این نعمت‌ها در راه رشد استفاده شود، در راه فساد و ظلم به کار می‌رود. در برابر این افراد کسانی هستند که هدایت الهی را می‌پذیرند و در طریق حقیقت و راستی و صلاح گام می‌نهند.کارهای صالح آنان باقی می‌ماند و این اعمال و آثار نزد خدا ثواب بیش‌تر و سرانجام نیک‌تری دارد. تأویل آیه: در روایات به معانی دیگر آیة شریفه اشاره شده است؛ چنان که امام صادق«علیه السّلام» می‌فرماید: «اَمّا قُوله ( حَتّی اِذا رأوا ما یُوعَدون) فَهُوَ خُروجُ القائِمِ «علیه السّلام» وَ هُوَ السّاعَةُ فَسَیَعلَمُون ذلِکَ الیَومَ و ما نَزَلَ بِهِمْ مِنَ اللهِ عَلی یَدَیَ قائمة، فَذلِکَ قُولُهُ«مَنْ هُوَ شَرُ مَکاناً» یعنی عند القائِمِ «وَ اََضعَفُ جنداً». قُلتُ : قُولُه«وَیَزیداللهُ الّذینَ اهتَدَوا هدیً»؟ قالَ:‌یَزیدُهُم ذِلک الیَومَ هُدیً عَلی هُدی بِاتِّباعِهِمْ القائِمُ حَیثُ لایَجحدونَهُ وَ لایُنکِرُونَه»؛[69] اما قول خداوند «حَتّی اِذا رَأوا ما یُوعَدون» پس آن خروج قائم«علیه السّلام» است و آن ساعت است. پس به زودی آنان آن روز را می‌بینند و آنچه از سوی خدا بر آنان به دستان قائم«علیه السّلام» فرو می‌آید. پس آن قول خداوند است:«مَنْ هُوَ شرٌ مَکاناً»؛ یعنی، هنگام (ظهور) قائم و «وَ اَضعَفُ جنداً» پرسیدم :‌منظور از«وَ یَزیدُ اللهُ...» چیست؟ فرمود: خداوند.در آن روز هدایت را بر هدایت، به خاطر پیروی آنان از حضرت قائم«علیه السّلام» می‌افزاید، چرا که او را رد و انکار نمی‌کنند. امام هادی«علیه السّلام» نیز در ضمن روایتی طولانی به همین مطلب اشاره دارد: «قُلتُ: (حَتَّی إذا رَأوْا ما یُوعَدونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أضْعفُ ناصِراً وَ أقَلُّ عَدَدًا) یعنی بذلک القائِمَ وَ اَنصارَهُ»؛[70] گفتم:‌مراد از آیه « حتی اذا رأوا...» چیست؟ فرمود: مراد حضرت قائم«علیه السّلام» و یاران او است. طبق این احادیث، یکی از مصادیق آیه، «زمان ظهور» است که برای نااهلان همراه با عذاب و سختی و برای اهل حق همراه نصرت و یاوری است و برای اهل ایمان و افرادی که راهنمایی و ارشاد خدا را پذیرفته‌اند؛ فزونی هدایت است. چند نکته: 1.قیام حضرت مهدی«علیه السّلام»، تجلّی وعدة خدا برای پیروزی لشگر ایمان بر سپاه کفر است. 2.خروج و قیام حضرت، ناگهانی بوده و همراه با هلاکت ونابودی دنیا پرستان است؛ بنابراین آدمی باید پیش از ظهور، خود را از صف آنان خارج سازد و از اهل حق باشد. 3.در روزگار تجلّی حق و ظهور حضرت، هدایت‌ها پی‌درپی بر مردم نازل می‌شود. البته بهره بردن از این هدایت‌ها برای کسی است که در خود قابلیت ایجاد کرده و گام اولیه را برداشته باشد (ذلِکَ الکِتابُ لارَیبَ فیه هُدیً لِلْمُتَقینَ)؛[71] پس باید حرکت نخست از انسان شروع شود. 4.دریافت هدایت با تبعیت آمیخته است. پس هر چه تبعیت کامل‌تر باشد، شخص از هدایت‌های بیشتری بهره‌مند می‌شود. البته این پیروی از روی آگاهی و شناخت امام زمان«علیه السّلام» است. چهارده. هشدار نسبت به وقوع غیبت (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ) [72] «به آنها بگو: به من خبر دهید اگر آب‌های مورد استفاده شما، در زمین فرو رود، چه کسی می‌تواند آب جاری در دسترس شما قرار دهد؟!». واژه «أرأیتم» یک واژة ترکیبی از همزه استفهام و فعل «رأیتم» است. این ترکیب و ترکیب‌هایی ماند آن، بیش از سی بار در قرآن آمده و در مواردی به کار رفته که نیاز به دقت، اندیشه و توجه دادن مخاطب باشد (و به معنای) «اخبرونی» (خبر دهید مرا) است. واژه «معین» اگر از مادة «مَعَن» باشد، به معنای جاری است. اما اگر از ماده «عین باشد، به معنای ظاهر و نمایان است. زمین از دو پوشه تشکیل شده است :یکی «قشر نفوذ پذیر» که آب را در خود فرو می‌برد ودیگری «قشر نفود ناپذیر» که آب را در آنجا نگاه می‌دارد. تمام چشمه‌ها، چاه‌ها و قنات‌ها از برکت این ترکیب ویژه به وجود آمده‌اند؛ زیرا اگر زمین تا اعماق زیاد نفوذپذیر بود، آب‌ها در زمین فرو می‌رفتند و دست کسی به آنها نمی‌رسد و همچنین اگر همه سطح زمین«نفوذ ناپذیر» بود آب‌ها روی زمین می‌ماندند و باتلاقی بزرگ درست می‌شد یا به دریاها می‌ریختند و چیزی به نام ذخایر آب زیرزمینی به وجود نمی‌آید. این نمونه کوچکی از رحمت عام خداوند است که مرگ و زندگی انسان، سخت با آن گره خورده است.[73] بنابراین، ظاهر آیه به اهمیت« آب جاری» در زندگی انسان‌ها مربوط است؛ ولی در روایات متعدد مصداق آب جاری «وجود مقدّس امام مهدی«علیه السّلام» » دانسته شده است. در منابع معتبر روایی از امام باقر«علیه السّلام» نقل شده است: «هذِه نَزَلََتْ فِی القائِمِ «علیه السّلام» یَقُولُ: اِنْ اَصبَحَ اِمامُکُمْ غائباً عَنکُمْ لاتَدرونَ أینَ هو فَمَن یَأتیکُم باِمامٍ ظاهرٍ یأتِیکُم بأخبارِ السَّماءِ وَ الاَرضِ وَ حَلالِ اللهِ جَلَّ وَ عزَّ و حَرامِهِ. ثم قال«علیه السّلام»: و اللهِ ما جاءَ تأویلُ الآیِة وَ لابُدَّ أن یَجیء تأویلُها»؛[74] «این آیه دربارة قائم«علیه السّلام» نازل شده است. می‌فرماید: اگر امامتان غایب شود و ندانید که او کجاست، چه کسی امام ظاهری برای شما خواهد آورد تا اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خداوند را برای شما بیاورد؟ سپس فرمود: به خدا سوگند! تأویل این آیه هنوز نیامده است و ناگزیر خواهد آمد. با کمی تأمل در می‌یابیم که تفسیر آب ـ این مایة حیات مادی بشر ـ به وجود مقدّس امام زمان«علیه السّلام» که سبب حیات معنوی جامعة انسانی است، امری پذیرفتنی و قابل فهم است.نقش امام در جامعة انسانی مثل آب، نقشی مهم و اساسی است و البته شباهت‌هایی میان این دو وجود دارد. 1.در قرآن کریم آب منشأ حیات همة موجودات معرفی شده است: (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیِّ)؛[75] «و همه چیز را از آب، حیات و زندگی دادیم». امامت حضرت مهدی«علیه السّلام» نیز مایه حیات فکری و معنوی بشر است ؛ چنان که امام باقر«علیه السّلام» فرمود: «اِذا قامَ قائمُنا وَضَعَ اللهُ یَدَهُ عَلی رُؤسِ العِبادِ فَجَمَعَ بِها عُقُولَهم وَ کَمُلَت بِها أَحلامَهُم»؛[76] وقتی قائم ما «علیه السّلام» قیام کند، خداوند دست خود را بر سر بندگان قرار می‌دهد و بدین سبب خردهای آنان را جمع کرده و عقل ایشان را کامل می‌کند. 1.همان‌گونه که نزول آب از عالم بالا است، موضوع امامت حضرت مهدی«علیه السّلام» و ظهور او نیز امری آسمانی است. قرآن کریم دربارة آب فرموده است: (وَ أنزَلََ مِن السّماءِ ماءً) [77] «و خدا از آسمان آب فرو فرستاد و درباره مسأله امامت می‌فرماید:... و لایَنالُ عَهدِیَ الظّالِمینَ [78] ؛ « و پیمان من به ستمکاران نخواهد رسید» 2.آب سبب پاکیزگی و رفع آلودگی است. حکومت مهدی«علیه السّلام» نیز مایة پاکیزگی و طهارت دل‌هاست. در روایتی از امام علی«علیه السّلام» نقل شده است: «لَو قَد قامَ قائِمُنا... لَذََهَبَتْ الشَّحْنا مِن قُْلوبِ العِبادِ»[79] اگر قائم ما قیام کند... کینه ( و دشمنی) از دل‌های بندگان برود. همان‌گونه که اگر آب به اعماق زمین برود، هیچ کس به آن دسترس ندارد و بشر با همة توان خود از رسیدن به آب ناتوان خواهد بود، اگر امام به ارادة پروردگار در پس پردة غیبت قرار گیرد، مردم نمی‌توانند امامی از میان خود برگزینند ؛ بلکه نیاز آنان به امام و پیشوای آسمانی باقی است. پس باید در طلب او باشند و از خداوند ظهور او را بخواهند؛ همان‌گونه که در نبود آب، باید از خداوند طلب کنند که چشمه‌های آنها را پُر از آب کند. امام هفتم موسی بن جعفر«علیه السّلام» در پاسخ برادرش علی بن جعفر دربارة تأویل این آیه می‌فرماید: «اِذا فَقَدْتُمْ اِمامَکُمْ فَلَم تَرَوهُ فَماذا تَصنَعون»؛[80] زمانی که امام خویش را از دست دادید و از دیدن او عاجز شدید، پس چه خواهید کرد؟ با این بیان روشن می‌شود که مضمون آیه، می‌تواند ناظر به دوران غیبت امام مهدی«علیه السّلام» باشد؛ همان‌گونه که پیامبر«صلّی الله علیه و آله و سلّم» وقتی از امامان دوازده‌گانه پس از خود خبر داد، عمار یاسر از آن حضرت درباره مهدی«علیه السّلام» سؤال کرد، پیامبر اکرم«صلّی الله علیه و آله و سلّم» فرمود: «یا عَمّار! اِنَّ اللهَ ـ تبارک و تعالی ـ عَهدَ الیَّ أنّهُ یَخْرُجُ مِن صُلبِ الحسین اَئمة تِسعةً و التاسِعُ مِن وُلدِه یَغِیبُ عَنهم و ذلِکَ قوله عزّوجَلّ: قُل أرَأیتُم اِن أصبَحَ ماؤُکم غوراً فَمَنْ یَأتِیکُم بِماءٍ مَعینٍ تکون له غیبة طویلة، یرجع عنها قوم و یثبت علیها آخرون فاذا کان فی آخر الزمان یخرج فَیملأ الدنیا قِسطاً وَ عدلاً کما مُلِئت جَوراَ وَ ظلماً...»؛[81] ای عمار! خداوند ـ تبارک و تعالی ـ با من پیمان بسته که بیرون می‌آید از نسل حسین«علیه السّلام» نُه امام و نهمین آنان از میان ایشان غایب می‌گردد. و این همان سخن خداست که فرمود: «بگو (ای پیامبر) به من خبر دهید که اگر آب مورد استفادة شما در زمین فرود رود، چه کسی می‌تواند آب جاری در دسترس شما قراردهد؟!» برای او (مهدی) غیبتی طولانی خواهد بود که گروهی از امامت او باز خواهندگشت و گروهی دیگر بر آن ثابت قدم می‌مانند و چون آخرالزمان شود، (مهدی«علیه السّلام» ) قیام می‌کند و دنیا را پر از قسط و عدل می‌سازد؛ همانگونه که از ظلم و جور پر شده باشد. نتیجه: با اندکی تأمل درمی‌یابیم، آیات متعدد قرآن به پشتوانه روایات، به مسئله حاکمیت جهانی مستضعفان و عدالت و رهبری حضرت مهدی«علیه السّلام» پرداخته‌اند. امام مهدی علیه السلام در قرآن مهدی یوسفیان -------------------------------------------------------------------------------- [1] . ر.ک: شیخ کلینی، کافی، ج 8، ص 247، ح347. [2] . گرچه در روایات تعابیر متفاوتی آمده، اما همه عهده دار بیان یک معنایند. [3] . نهج البلاغه، خطبه 176. [4] . شیخ مفید، الامالی،ص102، ح 4. [5] . ر. ک، جوامع الجامع، ج1، ص383، ذیل آیه 59 سوره انعام. [6] .ر.ک:سوره بقره (2)، آیه 2؛ سوره مائده(5)، آیه 44؛ سوره آل عمران، (3) آیه 138. [7] . المیزان، ج 12، ص325. [8] . وسائل الشیعه، ج 27، ص196، ح 33580. [9] . نحل(16)، آیه 44. [10] . ر. ک: شیخ کلینی،کافی، ج1، ص293، شیخ مفید، الارشاد، ج1، ص231، شیخ صدوق، مالی، ص415، ح 15. [11] . نحل(16)، آیه 43. [12] . شیخ کلینی، کافی، ج 1، ص210، ح 3. [13] . تفسیر نمونه، ج 11، ص244. [14] . آل عمران(3)، آیة 144. [15] . صف(61)، آیه 6. [16] . مائده(5)، آیه 12. [17] . اعراف(7)، آیه 155. [18] . اعراف، (7) آیه 157. [19] . سوره مائده(5)، آیه55. [20] . جعفر سبحانی، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ص185. [21] .سوره مائده(5)، آیه3. [22] . سوره احزاب(33)، آیه33. [23] .توبه (9)، آیه 32، 33. [24] . فتح( 48) آیه 28 . [25] . صف(61) آیه 8 و 9. [26] . کافی، ج 1، ح 9، ص 432. [27] . کمال‌الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 58، ح 7. [28] . بحارالانوار، ج 51، ص60. [29] . کمال‌الدین و تمام النعمة، ج1، باب 30، ح 3. [30] .نور(24)، آیة55. [31] . مائده (5)، آیه. [32] .تفسیر المیزان، ج 15، ذیل آیه. [33] .تفسیر نمونه، ج 14، ذیل آیه. [34] .تفسیر المیزان، ج 15، ذیل آیه. [35] .رعد،(13)، آیه 11. [36] .بحارالانوار، ج 51، ص55، ح 41. [37] .انبیاء(105). [38] .مجمع البیان، ج4، ذیل آیه. [39] .قصص(28)، آیه5. [40] . شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص 184. [41] . آل عمران (3)، آیه 164. [42] . کمال‌الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 41، ح 1 و 2 . [43] . حدید(57)، آیه 17. [44] . کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 58، ح 4. [45] .کلینی، کافی، ج 8، ص 267، ح 390. [46] .لقمان، (31)، آیه 20. [47] . کمال‌الدین و تمام النعمة،ج 2، ب 34، ح 6. [48] .اسراء(17)، آیه 71. [49] . کافی، ج1، ص 371، ح 2. [50] . کافی، ج1، ص372، ح 7. [51] .این روایتها در کتاب‌های متعددی نقل شده است؛ ر.ک: معجم احادیث الامام المهدی«علیه السلام»، ج5، ص 231. [52] . نساء(4)، آیه 59. [53] .بقره(2) آیه 257. [54] . هود(11)، آیه86. [55] . کمال‌الدین و تمام النعمة، ج1، ب32، ح 16. این روایت در کتاب‌های متعددی ذکر شده است ؛ ر.ک معجم احادیث الامام المهدی«علیه السلام»، ج 5، ص 176. [56] . کافی، ج 1، ح 2، ص 411، این روایت‌ در کتاب‌های متعددی ذکر شده است؛ ر. ک: معجم احادیث امام مهدی«علیه السلام» ج5، ص 176. [57] . سید بن طاووس، الاقبال، ص297. [58] . فصلت(41)، آیه 53 . [59] . کافی، ج 8، 575، ص 381. [60] .نعمانی، الغیبة، باب 14، ح 40. [61] .مدثر(74) آیه 8. [62] . کافی، ج1، ح 30، ص343. [63] . بقره(2)، آیه 148 . [64] . کافی، ج 8، ص 313، ح 487. [65] . اسراء(17)، آیه 81. [66] . کافی، ج 8، ص 287، ص 432. [67] .صدوق، کمال‌الدین و تمام النعمة، ج 1، ص287، ح 7. [68] . مریم(19) آیه 75، 76. [69] .کافی، ج 1، ص 431، ح 90. [70] . همان، ص 432، ح 91. [71] . بقره(2)، آیه 2. [72] . ملک، (67) آیه 30. [73] . تفسیر نمونه، ج 24، ص358. [74] . کمال‌الدین و تمام النعمة، ج 1، باب 32، ص 325، ح 3. [75] . انبیاء، (21) آیه 30. [76] . کافی، ج 1، کتاب العقل و الجهل، ص 25،ح21. [77] . بقره(2)، آیه 22. [78] .مراد از پیمان الهی امامت است .ر . ک: تفسیر مجمع البیان و المیزان، ذیل آیه. [79] . شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص626. [80] . شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص 160. [81] .البرهان فی تفسیر القرآن، ج 8، ح 1، ص 79. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image