عصمت قبل از نبوت-عصمت قبل از امامت-عصمت اختیاری-عصمت خدادادی-تبعیض بین بندگان /

تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه

عصمت قبل از نبوت و امامت معصومین اختیاری بوده؟ آیا این جبر اولا و تبعیض ثانیا نیست؟


پاسخ اجمالى : 1 ظاهراً حضرت عالى چنین تصوّر نموده اید که خدادادى بودن یک کمال با اختیارى بودن آن منافات دارد حال آنکه چنین نیست . اگر چنین بود اساساً هیچ موجودى مختار نبود چون کدام کمال است که خدا آن را نداده باشد ؟ اگر خدا کمالى را ندهد ، هزاران سال تلاش بشر نیز براى او ذرّه اى کمال درست نمى کند . پس یک کمال هم مى تواند موهبتى باشد هم اختیارى . 2 باز شما بزرگوار تصوّر نموده اید که اگر انجام گناه براى امام یا پیامبر غیر ممکن شد به این معناست که او مجبور و غیرمختار مى باشد . ما از شما مى پرسیم : آیا براى خداى مختار ممکن است که ظلم بکند ؟ بدیهى است که خداوندى با ظالم بودن در تناقض مى باشد . چون ظلم ، نقص است و خدا یعنى کمال محض . پس فرض وجود خداى ظالم یعنى فرض وجود کمال محضى که کمال محض نیست که تناقض بودن این امر روشن است . پس براى خدا انجام ظلم ممکن نیست ولى در عین حال او مختار محض نیز مى باشد . معصوم ( ع ) محال است معصیت نماید یعنى محال است او گناه را اختیار کند . بلى معصوم مختار است ولى اختیار به معناى امکان گناه نیست بلکه اختیار یعنى انتخاب خیر . دیگران چون خیر و شرّ را درست تشخیص نمى دهند ، لذا چه بسا شرّ را به جاى خیر برمى گزینند امّا انسان کامل محال است در تشخیص خیر اشتباه نماید لذا محال است شرّ را انتخاب کند . پاسخ تفصیلى : 1 عصمت معصومین ( ع ) اکتسابى یا موهبتى ؟ عظمت یک موجود به میزان کمال اوست چه آن کمال از راه اکتساب باشد و چه از جانب خدا داده شود . بلکه اساساً هر کمالى از جانب خدا داده مى شود ، لکن خداوند متعال برخى کمالات را دفعى مى دهد و برخى را تدریجى و در پى اعمال ما . لذا اساساً هر اکتسابى نیز اعطایى و موهبتى است . عمل ما هم صرفا دست باز نمودن به سوى خداست و دادن کمال از خداست و الّا اگر خدا ندهد بنده هیچ کارى نمى تواند بکند . البته کمالات انسان کامل نیز اختیارى است چون اختیار هر موجودى از اوصاف ذاتى اوست . لکن دریافت اختیارى ، گاه تدریجى است و گاه دفعى . لذا اکتسابى و موهبتى ، دو قسم از دریافت اختیارى مى باشند و موهبتى به معنى غیر اختیارى بودن نیست . امّا اگر گفته شود که عظمت و بزرگى هر موجودى فقط به کمالات اکتسابى اوست ، گوییم : اگر گوینده از لوازم این سخن آگاه باشد ، سر از کفر در مى آورد چون برترى خدا را انکار کرده است . آیا خداوند متعال که عظیم بالذّات مى باشد ، کسب کمالات کرده ؟ ! آیا حضرت جبرئیل ( ع ) که صاحب آن شأن و جلالت فوق تصوّر ماست ، کسب کمال نموده ؟ آیا قرآن کریم که حقیقتى عظیم در عالم ملکوت و جبروت و لاهوت دارد ، کسب کمالات نموده است ؟ آیا عرش و کرسى و لوح و قلم که همگى حقایق زنده بوده و صاحب کمالات وجودى مى باشند ، کسب کمال نموده اند ؟ آیا یک انسان که ذاتاً برتر از یک حیوان مى باشد ، این کمال اوّلیّه را اکتساب نموده است ؟ و حال که اکتساب نکرده آیا مى توان گفت که انسان برترى ذاتى نسبت به حیوان ندارد ؟ ! ! اساساً همه ى موجودات ، کمالاتى را دفعاً از خدا گرفته اند که شدّت آن نیز از موجودى به موجود دیگر متفاوت مى باشد . کمال حقیقى ، عین عظمت و فضیلت است از هر راه که مى خواهد حاصل شود یعنى عظمت و فضیلت چیزى جز کمال نیستند بلکه اسامى دیگر همان کمال مى باشند . بى شکّ ، عالِم ، برتر از جاهل است ، چه آن علم را کسب کرده باشد و چه از طریق وحى دریافت کند . کما اینکه صاحب علم لدنى نیز برتر از عالِم به علوم کسبى است . چون علم لدنى ، علم مفهومى نیست ، بلکه عین وجود خود شخص مى باشد . لذا در علم لدنى ، نادرستى راه ندارد در حالى که علم مفهومى ممکن است نادرست و خلاف واقع باشد که در این صورت ، جهل مرکّب خواهد بود نه علم . بینایى و زیبایى و هوشمندى برتر از کورى و زشتى و عقب ماندگى ذهنى هستند ، با این که اشخاص این امور را کسب نمى کنند . آیا آنکه ذاتاً زیباست با آنکه خود را گریم نموده برابرند ؟ « هَلْ یسْتَوِى الْأَعْمى وَ الْبَصیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُون آیا نابینا و بینا مساویند ؟ ! پس چرا نمى‌اندیشید ؟ ! » ( الأنعام : 50 ) پس اینکه برخى خیال نموده اند هر کمالى که اکتسابى نیست ، ارزش نمى باشد و موجب فضیلت نمى شود ، پندارى است باطل و بى منطق . اگر چنین باشد ، در آن صورت نمى توان گفت عاقل بر دیوانه رجحان وجودى دارد یا انسان بر حیوان فضیلت دارد یا حیوان از گیاه و جماد برتر است . در حالى که عقل آدمى بداهتاً این برترى ها را ادراک مى کند و براى این برترى هاى موهبتى ارزش قائل است و آن را مدح مى کند . پس اگر کسى قائل به عصمت موهبتى و اعطایى معصومین ( ع ) هم بشود ، به هیچ وجه با مشکلى مواجه نخواهد شد . 2 چرا اهل بیت ( ع ) صاحب برخى کمالات خاصّ مثل عصمت شدند ؟ شیعه عقیده دارد که اوّل مخلوق عالم ، نور وجود رسول خداست ، و بعد از او نور امیر مومنان و بعد از آن دو بزرگوار ، نور سایر اهل بیت و بعد از آن نور انبیاء و بعد از آنها نور برخى انسانها و ملائک و . . . خلقت یافته اند . پس روشن است که اهل بیت ( ع ) ذاتاً باید عظمتى بیش از تمام انبیاء و ملائک داشته باشند . چرا که در سلسله خلقت ، مقدّم بر دیگرانند و هر چه رتبه ى وجود بالا باشد کمالات ذاتى آن نیز بیشتر خواهد شد . لذا خداوند متعال که فوق مراتب است ، کمال محض نیز مى باشد . البته مسأله ى تقدّم وجودى پیامبر اکرم ( ص ) و اهل بیت او بر جمیع ممکنات عقیده اى صرفاً شیعى نیست بلکه روایات این مساله در کتب اهل سنّت نیز به فراوانى موجود مى باشد . اوّل حقیقتى که از ذات خداوندى ظاهر شد ، نور وجود بود که سرتاسر عالم را روشن ساخته است و بدون وجود ، هیچ موجودى ظهور نخواهد داشت لذا از آن حقیقت وجودى تعبیر به نور خدا شد . این حقیقت ، مرتبه ، مرتبه تنزّل یافت و در هر مرتبه به صورتهایى چون عرش و کرسى و هفت آسمان و ملائک و . . . ظاهر شد و از جمله به صورت آدم در آمد . لذا آدم ( ع ) حامل آن نور وجود بود و ظهور این حقیقت در او بیش از همه ى موجودات بود لذا او خلیفه الله شد و بعد از او هر که حامل حدّ بالایى از این نور بود به نبوّت و وصایت مى رسید . امّا در بین موجودات عالم ، هیچ موجودى نیست که با آن نور وجود ، اتّحاد تامّ و کامل داشته باشد جز چهارده معصوم ( ع ) . لذا از این نور واحد که سرتاسر عالم را پر نموده تعبیر مى شود به نور چهارده معصوم . البته فهم دقیق و عمیق این حقیقت براى کسانى که طریقه ى برهان عقلى و منازل باطن را نپیموده ، با نور وجود آشنا نشده اند در حدّ بالایش ممکن نیست . لذا اینکه فرمودند چهارده معصوم قبل از همه موجودات خلق شده اند منظور آن وجود سارى و نورى است که این چهارده تن به واسطه ى اتّصال تامّشان با آن حقیقت ، خود را مقدّم بر کلّ موجودات معرّفى نموده اند و البته مراد از تقدّم در اینجا ، تقدّم وجودى و رتبى است نه تقدّم زمانى چون زمان ، تنها اختصاص به عالم مادّه دارد و وجود مادّى و زمانى حضرت آدم ( ع ) قبل از همه ى انسانها آفریده شده است امّا در همان زمان که آدم آفریده مى شد آن حقیقت نورى حضور داشت و اساساً فیض وجود از طریق او به آدم رسید . بر این اساس ، چهارده معصوم و انبیاء ( ع ) در اصل خلقتشان بر تمام انسانها برترى دارند و عصمت پایه که لازمه ى نبوّت و امامت است لازمه ى این رتبه از وجود مى باشد . کما اینکه عقل داشتن و برتر از حیوانات بودن ، لازمه ى ذاتى رتبه ى وجودى انسان مى باشد . به همین نحو ، داراى اراده و احساس آگاهانه بودن ، کمال ذاتى حیوانات است که لازمه ى رتبه ى وجودى آنها بوده ، آنها را برتر از گیاهان قرار مى دهد . و اساساً وجود نظام خلقت نیز به همین مراتب داشتن موجودات است . چون اگر این تفاوتهاى ذاتى در رتبه وجودى نبود و بنا مى شد که همه در عالى ترین رتبه ى وجود خلق شوند ، اساساً یک موجود بیشتر خلق نمى شد . چون در هر رتبه از وجود ، فقط یک موجود ، امکان حضور دارد . همانگونه که در سلسله ى اعداد ، هر مرتبه از عدد ، فقط اختصاص به یک رقم دارد و ذاتاً محال است رقم 2 در جاى رقم 3 قرار گیرد . تمام نظام ریاضى با آن روابط گسترده و شگفت نیز زاییده ى همین مراتب داشتن عدد مى باشد که موجب شده است ، هر عددى خواصّ اختصاصى خود را داشته باشد . خود رتبه ى انسانى وجود ، نیز عین رتبه ى عدد ، داراى مراتبى است به تعداد تمام انسانها . لذا هر رتبه از مراتب انسانى را نیز تنها یک فرد انسانى اشغال کرده است . پس سوال از این که چرا فلانى در فلان رتبه قرار گرفت ، سوالى است نادرست همانگونه که نمى توان پرسید چرا رقم 2 در رتبه ى دوم عدد قرار گرفت ولى رقم 7 در رتبه ى هفتم عدد آفریده شد ؟ و چرا 2 زوج شد و 7 فرد ؟ چون فرض قرار گرفتن رقم 2 در رتبه ى هفتم عدد فرضى است متناقض چرا که اساساً رقم 2 عین خود رتبه ى دوم عدد مى باشد لذا قرار گرفتن رقم 2 در مرتبه ى هفتم عدد ، یعنى اینکه رتبه ى دوم عدد همان رتبه ى هفتم عدد است که بطلان آن واضح مى باشد . زوجیّت نیز وصف لازم عدد 2 است کما اینکه فردیّت وصف لازم عدد 7 مى باشد . فرض قرار گرفتن یک فرد عادى در رتبه ى وجودى انبیاء نیز دقیقاً به همین نحو ، فرضى است متناقض یا فرض رتبه ى پایین انسان با وصف عصمت یا فرض رتبه ى بالاى انسان بدون وصف عصمت فرضى است متناقض مثل فرض عدد هفتى که زوج است . پس اساساً پیدایش نظام خلقت به این است که موجودات ، کثرت ذاتى داشته باشد چون با یک موجود ، عالم درست نمى شود . کثرت نیز وقتى درست مى شود که بین موجودات تفاوت وجود داشته باشد . تفاوت نیز وقتى حاصل مى گردد که در هر مرتبه از وجود ، تنها یک موجود واقع گردد چون فرض دو موجود در یک مرتبه از وجود ، فرضى است باطل . اگر دو موجود در یک مرتبه از وجود باشند ، یعنى آن دو موجود عین همند و عینیّت با دوگانگى سازگار نیست . آثار وجودى ناشى از هر رتبه نیز مخصوص به خود آن رتبه مى باشد . 3 آیا افعال معصوم به اختیار خود اوست یا جبرى است ؟ از منظر قرآن کریم و روایات اهل بیت ( ع ) و طبق براهین حکما و مشاهدات عرفا ، همه ى موجودات ، از سنگ گرفته تا خدا ، مختارند . لذا خداوند متعال فرمود : « ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِى دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَینا طائِعین سپس به آفرینش آسمان پرداخت ، در حالى که بصورت دود بود به آن و به زمین فرمود : بیایید ! خواه از روى میل و اطاعت و خواه اکراه و بى میلى ! آنها گفتند : ما از روى میل و طاعت مى‌آییم » ( فصلت : 11 ) از طرف دیگر ، اختیار صفتى زائد بر ذات موجودات نیست بلکه اختیار ، صفت ذاتى موجودات بوده ، عین وجود خود آنهاست یعنى اختیار هر موجودى ، عین رتبه ى وجودى او در عالم خلقت است . لذا اختیار دادن به موجودات معنى ندارد بلکه خلقت هر موجودى ، عین خلقت اختیار اوست . البته باید دانست که رتبه ى وجودى اختیار موجودات نیز تابع رتبه ى وجودى خود آنهاست . لذا اصل اختیار در تمام موجودات وجود دارد لکن شدّت آن در همگان یکسان نیست . اختیار خدا ، عین ذات او بوده ، مثل ذات خدا ، واجب الوجود است . اختیار ملائک نیز متناسب با رتبه ى وجودى آنهاست . اختیار موجودات مادّى نیز در خور خود آنهاست که از ویژگى هاى آن این است که به صورت تدریجى کمال خود را از خدا دریافت مى کند . با این بیان روشن مى شود که هیچ موجودى نیست مگر اینکه تمام افعال خویش را با اختیار خودش انجام مى دهد و هر کمالى که از او ظهور مى یابد ، به اختیار خود اوست . چون اگر وجود کسى علّت فعل اوست ، یا بهتر بگوییم : واسطه ى فیض است نسبت به فعل او ، پس اختیار او نیز علّت آن یا واسطه ى فیض آن است . چون اختیار هر مرتبه از وجود ، عین خود آن مرتبه است . کما اینکه طبق براهین حکما ، تمام ویژگیهاى موجودات ، ذاتى رتبه ى وجودى آنهاست . لذا خداوند متعال فرمود : « قُلْ کُلٌّ یعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ بگو : همه بر اساس ساختار خود عمل مى‌کنند » ( الإسراء : 84 ) با این بیان اگر کسى دنبال کسب کمالى است ، آن اکتساب و دنبال کسب آن کمال بودن نیز ناشى از شاکله و ساختار وجودى او بوده ، لازمه ى ذاتى رتبه ى وجودى اوست . همه ى موجودات مادّى از سنگ گرفته تا انسان کامل ، همگى از آن جهت که مادّى اند ، ویژگى اکتساب را دارند و بخشى از کمالات خود را نه به صورت دفعى ، بلکه به صورت تدریجى از خداوند فیّاض دریافت مى کنند ولى بخشى از آن را بسته به رتبه ى وجودى خودشان ، بالفعل دارند . لذا موجود مادّى دو گونه کمالات دارد که هر دو نیز لازمه ى ذات او بوده ناشى از رتبه ى وجودى اوست . بخشى از کمال او بالفعل براى او حاصل است امّا برخى دیگر به مرور و به تدریج به او اعطاء مى شود که از این قسم دوم ، تعبیر مى شود به کمالات اکتسابى . ملاحظه مى فرمایید که طبق این گفتار ، اکتساب نیز عین موهبت و اعطاء مى باشد کما اینکه ذاتى بودن یک کمال ، عین اختیارى بودن آن است . لذا با نگاه عمیق حِکمى اساساً سوال از اکتسابى و اعطایى بودن بى معنى است . چون اکتساب نیز به اعطا برمى گردد . لذا کمالات هر موجودى ، هم اکتسابى است هم اعطایى . به تعبیر دیگر ، بخشى از کمالات موجودات مادّى ، موهبتى بالمعنى الاخصّ است و بخشى دیگر ، موهبتى بالمعنى الاعمّ . عصمت و علم معصوم نیز دو مرتبه دارد مرتبه ى متداول آن که در همه ى انبیاء موجود بوده ، لازمه ى حجّت بودن آنهاست ، اعطایى دفعى است و مراتب بالاى آن ، اعطایى تدریجى است ، که کسبى گفته مى شود . 4 ممکن است سوال شود که اگر عصمت پایه ى معصومین موهبتى بالمعنى الاخصّ است ، پس چگونه مى توانند الگوى مردم باشند ؟ عرض مى شود : از توهّمات رایج و مشهورات باطل یکى هم همین توهّم است که مى گوید : الگو باید در رتبه ى الگوگیرنده باشد . امّا اگر در معنى الگو خوب دقّت شود ، معلوم مى گردد که الگو همواره باید برتر از الگو گیرنده باشد . الگو باید تمام کمالات الگوگیرنده را بالفعل داشته باشد تا الگوگیرنده بتواند آن کمال را در الگو دیده و آن را هدف خود قرار دهد . لذا الگوى انسان باید انسان کامل باشد و کمالات همگان را یکجا در خود داشته و از نقایص آنها منزّه باشد . برخى گفته اند : ما گناه مى کنیم ولى معصوم گناه نمى کند ، ما چگونه باید گناه نکردن را از او بیاموزیم ؟ این پرسش ، حقیقتاً به جک شبیه تر است تا به سوال . خداوند متعال مى فرماید : « أَ فَمَنْ یهْدى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّى إِلاَّ أَنْ یهْدى فَما لَکُمْ کَیفَ تَحْکُمُون آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‌کند براى پیروى شایسته‌تر است ، یا آن کس که خود هدایت نمى‌شود مگر هدایتش کنند ؟ شما را چه مى‌شود ، چگونه داورى مى‌کنید ؟ » ( یونس : 35 ) اساساً چگونه مى توان از کسى که گناه مى کند ، الگو گرفت ؟ ! ! مگر ما مى خواهیم گناه کردن را از امام یا پیامبر بیاموزیم ؟ ! ! اگر خود الگو ، گناه مى کند ، پس خود او نیز نیاز به الگو دارد تا گناه نکردن را از او بیاموزد . الگوى او نیز اگر گناه مى کند ، باز او هم باید الگویى دیگر داشته باشد ، تا گناه نکردن را از او بیاموزد . به همین ترتیب براى اینکه کسى الگوى ما شود ، باید بى نهایت الگو پشت سر هم چیده شوند . پس تا کسى معصوم نباشد ، به معنى حقیقى کلمه نمى تواند الگوى انسانیّت هم باشد . اشکال ما به اهل سنّت نیز دقیقاً همین است . ما مى گوییم : آیا خلفاى شما معصوم بودند یا نه ؟ اگر معصوم نبودند ، پس باید خودشان نیز امام داشته باشند . آنها جواب مى دهند که امام آنها رسول خدا و قرآن است . مى گوییم : مگر رسول خدا و قرآن ، امام بقیّه ى مردم نیستند ؟ ! ! پس اینها چرا باید جانشین رسول خدا شوند ؟ ! ! اگر به اتّفاق شیعه و سنّى وجود امام لازم است ، براى این لازم است که ما را از تفسیر نادرست قرآن و تحریف سنّت پیامبر حفظ کند و مانع انحراف ما شود . پس خود او باید عین قرآن بوده ، احتمال انحراف نداشته باشد . کما اینکه خود اهل سنّت نقل نمودند که : : « على مع القرآن و القرآن مع على و لن یفترقا حتّى یردا على الحوض . على با قرآن است و قرآن با على است هرگز از هم جدا نمى شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند » ( المستدرک ، حاکم نیشابورى ، ج 3 ، ص 124 المعجم الصغیر ، الطبرانى ، ج 1 ، ص 255 کنزالعمال ، المتقى الهندى ، ج 11 ، ص 603 ) حاصل کلام آنکه اگر بناست خود پیامبر یا امام ، در حدّ ما باشد و مثل ما گناه بکند تا ما بتوانیم او را الگو قرار دهیم لابد باید او تمام گناهان عالم را انجام دهد تا الگو براى تمام گناهکاران عالم باشد . اینجاست که باید گفت : « فَما لَکُمْ کَیفَ تَحْکُمُون شما را چه مى‌شود ، چگونه داورى مى‌کنید ؟ » همچنین برخى توهّم کرده اند که امام یا پیامبر باید از نوع خود الگوگیرندگان باشد مثلاً الگوى انسان حتماً باید انسان باشد . در حالى که این نیز توهّمى است باطل . آنچه مهمّ است این است که الگو باید تمام کمالات الگوگیرنده را بالفعل داشته باشد و بتواند زمینه ى رشد و امتحان آنها را فراهم ساخته آنها را تعلیم دهد . لذا هیچ مانعى ندارد که انسانى ، پیامبر یا امام و الگوى جنّها شود . لذا قرآن کریم به وضوح در سوره ى جنّ و دیگر سور ، بیان نمود که جنّها نیز تابع دین اسلام و تابع پیامبر ما مى باشند . امّا شکّى نیست که جنّها یا ملائک نمى توانند پیامبر یا امام انسانها باشند . چون سقف پرواز آدمى فراتر از رتبه ى وجودى جنّها و ملائک است . لذا آنها کمالات همه ى انسانها را به صورت بالفعل ندارند تا الگو قرار گیرند . امّا انسان کامل ، کمالات تمام موجودات عالم را داراست لذا مسجود جنّها و ملائک قرار گرفته و مفتخر به خلعت خلیفه الله شد . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image