تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
در مورد مسئله عقبماندگى کشور ،سلسله مسائل و دلائلى وجود دارد که به صورت کلى مىتوان در دو دسته ، دستهبندى نمود . سلسله مسائل درونى و مسائل بیرونى . قبل از تبیین این دو دسته از عوامل نکتهاى در مورد عقبماندگى مطرح است که براى تبیین مناسب بایستى تبیین شود . نکتهاى که در ابتدا باید بررسى شود ، معناى عقبماندگى و معیار آن است . منظور ما از عقبماندگى چیست ؟ عقب مانده از چه چیزهایى ؟ ! اگر این معیار مشخص نباشد ، نمىتوان به صورت مناسب و منطقى به همفکرى دست یافت . عدم تبیین این مسئله خود در برهههایى از تاریخ باعث کجفهمىهاى قابل توجهى شده است . اگر این معیار مشخص نباشد ، این توهم به وجود مىآید که جامعه ایران در طول تاریخ و در همه زمینهها کشورى عقبمانده بوده است . اگر چنین وصفى براى یک جامعه ثابت شود ، باعث مىشود آن جامعه از تمام هویت و ظرفیتهاى مطلوب خود خالى شده ، به جاى اینکه با اتکاء به داشتههاى خود ، کاستىها را جبران کند ، دست نیاز را در همه زمینهها به سوى دیگران دراز مىکند . امرى که زمینهساز استعمار همه جانبه آن کشور مىشود . نکته دیگر اینکه ، باید ریشهیابى نمود که از چه تاریخى جامعه ایران متصف به عقبماندگى شده است . این بررسى تاریخى باعث مىشود که ما در اصل صدق عنوان عقبمانده به جامعه ایران دچار تردید شویم . یا لااقل همهجانبه بودن آن براى ما مشکوک باشد .
به صورت کلى مىتوان گفت عنوان عقبماندگى که به برخى کشورهاى شرق ، از جمله ایران اطلاق شد ، همزمان با ظهور نگرشهاى استعمارى در دنیاى غرب بود . این کشورها براى اینکه زمینه نفوذ خود به منابع دیگر کشورها را فراهم کنند ، عناوینى مانند ، عقبافتاده ، جهان سوم و . . . را به عنوان صورت مسئله ، براى دیگران به کار برده ، در پى آن به بیان پاسخهایى پرداختند که مسائل آن را خود به وجود آورده بودند . این امر در تاریخ ایران نیز قابل مشاهده است . شما زمانى مىتوانید اهداف مدنظر خود را به راحتى در جامعه پیاده کنید که ابتدا در آن جامعه احساس نیاز پیدا شود ، حال نیاز واقعى یا کاذب . گروههایى نیز خواسته یا ناخواسته ، فریب این هجمه را خورده ، به جاى اینکه بر اساس داشتههاى خود برنامهاى براى رفع کاستىها بنگارند ، به اجراى برنامههاى دلخواه استعمار پرداختند .
نکته دیگر در زمینه مسئله عقبماندگى ، لزوم تفکیک میان دو واژه « عقبمانده » و « عقبنگهداشته شده » است . باید بررسى کرد که آیا جامعه ایران بنا به هر گونه تعبیرى که نسبت به مسئله عقبماندگى داشته باشیم ، عقبمانده است یا عقبنگهداشته شده . اگرچه در ادامه بحث پیرامون مسائل داخلى و بیرونى به تبیین بیشتر این مسئله خواهیم پرداخت ولى به صورت اجمالى باید گفت ، حتى اگر عنوان عقبافتادگى براى جامعه ایران صدق کند ، نه از روى عقبماندگى که از روى عقبنگه داشته شدن است . تفاوت این دو واژه در این است که اولى ( عقبماندگى ) به دلیل سلسله مسائلى است که درون آن جامعه به صورت واقعى وجود دارد ، ولى عقبنگه داشته ، واژهاى است که نشان مىدهد جامعه ، در واقع عقبمانده نیست ، بلکه تنها داراى یکسرى کاستىهایى است که مىتواند خود آن را برطرف کند ، ولى قدرتهایى وجود دارند که نمىخواهند آن جامعه به دست خود این کاستىها را جبران کند . پس از ذکر این سه نکته به صورت مناسبترى مىتوان به تحلیل عوامل دورنى و بیرونى در مورد مسئله ذکر شده پرداخت . در مورد مسائل درونى شاید وجود برخى عناصر نالایق را در رأس امور بتوان دخیل دانست اما مهمتر از این عناصر وجود تفکراتى است که در برخى موارد زمام امور سیاسى اجتماعى ایران را به دست داشتهاند . وجود عناصر فکرى که مدهوش از تفکرات مغربزمین ، تمام امکانات و نقاط قوت جامعه خود را نادیده انگاشته ، ضمن اینکه جامعه ایران را در تمامى زمینهها جامعه عقبمانده مىدانستند ، به دنبال ارائه راهکارهایى براى غربى شدن جامعه ایران بودند .
دادن نسخههایى مانند اینکه اگر « ایرانى مىخواهد پیشرفت کند باید از فرق سر تا نوک ناخن پا غربى شود » ، غیر از این نمىتوان تحلیل کرد . شما زمانى مىتوانید براى یک جامعه برنامه مطلوب خود را اجرا کنید ، که ابتدا به جامعه القاء کرده باشید که شما عقبماندهاید ، و هیچ امکانى براى پیشرفت ندارید مگر در پرتو اجراى برنامههایى خاص . بر این اساس باید گفت ، شاید نقش متفکران و برنامهریزان در این زمینه بیش از برخى عناصر نالایق و بىاطلاع است که تنها امور اجرایى را به دست داشتهاند . مقایسه میان دوران صدارت امیرکبیر و برخى دیگر از صدراعظمهاى دوران قاجارى مىتواند در این زمینه مناسب باشد . پادشاه همان پادشاه است ، اما متفکران نزدیک به او زمانى که بدون توجه به ظرفیتهاى جامعه ایران به دنبال مستعمره شدن ایران هستند ، باعث عقبنگهداشتن ایران شده ، در مقابل نخبگانى که مىخواهند بر اساس ظرفیتهاى جامعه ایران ، برخى ناکامىها را جبران کنند ، به دنبال استقلال و اقتدار ایران هستند . شاید عنوان این بحث را بتوان در خودباورى و عدم آن ردیابى نمود . در مورد مسائل بیرونى علاوه بر آن کلیاتى که در ابتدا مورد اشاره قرارگرفت ، نیز مىتوان از موضوعاتى چون استعمار و هجمههاى دولتهاى تازه به قدرت رسیده اروپایى یاد کرد .
استعمار در دو بُعد در این زمینه فعال است ، اول ایجاد زمینههاى فکرى و فرهنگى ، یا به تعبیرى استعمار فرهنگى ( تهاجم فرهنگى ) ، و دیگرى استعمار عملى ، در زمینههاى سیاسى ، اقتصادى و . . . . راهکار اصلى استعمار در این دو بُعد ، نفوذ غیر مستقیم است ، یا به تعبیر بهتر تربیت نیروهاى بومى که بتوانند به خوبى اهداف استعمار را در جامعه هدف ، هموار کنند . زیرا استعمار مىداند در کشورهایى که سابقه تمدنى و فرهنگى عظیمى دارند ، نمىتوان به صورت علنى مداخله نمود ، اول باید زمینههاى فکرى و فرهنگى آن جامعه را از طریق تربیت نیروهاى وابسته ، فراهم نمود ، سپس به فکر تاراج منابع بود . امرى که در تاریخ معاصر ایران نیز قابل ردیابى بوده ، اگر نبود مقاومتهاى فکرى و فرهنگى برخى آگاهان در طول تاریخ به خصوص در دویست سال اخیر ، معلوم نیست چه بر سر میراث فرهنگى و هویتى ایران و ایرانى مىآمد .
ریشههاى هویتى که به خصوص طى پنج قرن اخیر ، یعنى از بعد از روى کار آمدن سلسله صفویان ، مبناى هویتى جامعه ایران بوده و عملکردهاى همسو با آن موجب بسیارى از پیشرفتها و آبادانىها شده است . ولى هرزمان که بر خلاف جهت آن ، طى مسیر شده ، اثرات ناگوارى را در تاریخ این مرز و بوم از خود به یادگار گذاشته است . در یک جمعبندى کلى مىتوان گفت ، جامعه ایران عقبمانده نبوده ، بلکه جامعهاى است که داراى یکسرى کاستىهاست . در ریشهیابى این کاستىها مىتوان سلسله عوامل درونى و بیرونى را مدنظر قرار داد ، که به نظر ما ، اگر عوامل بیرونى در این مسائل دخالتى نکرده بودند ، مردم و نخبگان ایرانى این توانایى را داشتند که خود بر اساس ظرفیتهاى بالاى خود ، این نواقص را جبران کنند . نمونه این امر را در طول تاریخ مىتوانید ملاحظه کنید ، نهضت مردمى و دینى مشروطه در حدود یکصد سال پیش به قصد رفع همین نقائص ، یعنى مقابله با استبداد و استعمار ، شکل گرفت ، که اگر دخالتهاى بیگانگان و نیز سنگاندازى عناصر وابسته به آن در این نهضت نبود . مىتوانست اثرات مثبتى در جامعه ما داشته باشد .
( جهت اطلاع بیشتر در این زمینه مىتوانید به کتاب تاریخ تحولات ایران معاصر ، نوشته دکتر موسى نجفى و موسى حقانى و نیز مجموعه اسناد و مدارک ، خانه مشروطه اصفهان ، مراجعه نمایی) اما در مورد ارزیابى عنوان ، حمله اعراب به اسلام باید گفت منظور شما از حمله اعراب به اسلام چیست ؟ این عنوان غیر از اینکه ابهام دارد ، مربوط به مسائل 200 سال اخیر ایران نیست ، مسئلهاى است مربوط به صدر اسلام . اگر منظور برخى انحرافاتى است که در صدر اسلام به وجود آمد و باعث شد دین از مسیر صحیح و اصولى خود خارج شده در مسیرهایى انحرافى قرار گیرد . به گونهاى که اثرات آن در بسیارى از دیگر مناطق به خصوص جوامعى که تازه به اسلام گرویده بودند شود . باید گفت مطلبى است صحیح . بله اگر اسلام راستین و بدون پیرایههاى انحرافى توسط منابع اصلى آن یعنى ولایت ، در تمامى مناطق آن دوران گسترش مىیافت ، امروز شاید شاهد بسیارى از معضلات و مسائل در جوامع اسلامى نبودیم . ولى اگر منظور غیر از این مورد باشد ، نیازمند توضیح بیشتر از سوى شما دارد . حتى اگر منظور شما ، حمله اعراب به ایران هم باشد ، مسئله مربوط به تاریخ 200 ساله ایران نیست . چرا که این حمله ، اگرچه از بُعد نظامى ، باعث خسارت شد ، اما از نظر فکرى باعث شد ، ایران طلایهدار تمدن اسلامى در طول قرون متمادى شود ، حتى شکلگیرى حکومت صفویان به عنوان اوج اقتدار ایران پس از اسلام با الهامگیرى از آموزههاى اصیل اسلامى و شیعى بوده است . بنابراین به هیچ فرضى نمىتوان گفت ، حمله اعراب به اسلام ، باعث عقبماندگى ایران در طول 200 سال اخیر بوده است . حتى این فرض بیشتر قابل ذکر است که عدم توجه به آموزههاى اصیل دینى ، طى دویست سال اخیر باعث برخى کاستىها شده است . .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.