فرقه بهائیت-فرقه بابیه /

تخمین زمان مطالعه: 49 دقیقه

بنیانگذار بابیت، سید على محمد شیرازى ملقب به «باب» است. او در سال ۱۲۳۵ق در شیراز متولد شد، در نوزده سالگى به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتى حاضر شد و پس از مرگ سید کاظم رشتى خود را باب امام زمان(عج) خواند. على محمد در سال ۱۲۶۱ق به دستور والى فارس دستگیر و به شیراز فرستاده شد. وى پس از آن که در مناظره با علماى شیعه شکست خورد اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت : «لعنت خدا بر کسى که مرا وکیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر کسى که مرا باب امام بداند».


بنیانگذار بابیت، سید على محمد شیرازى ملقب به «باب» است. او در سال 1235ق در شیراز متولد شد، در نوزده سالگى به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتى حاضر شد و پس از مرگ سید کاظم رشتى خود را باب امام زمان(عج) خواند. على محمد در سال 1261ق به دستور والى فارس دستگیر و به شیراز فرستاده شد. وى پس از آن که در مناظره با علماى شیعه شکست خورد اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت : «لعنت خدا بر کسى که مرا وکیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر کسى که مرا باب امام بداند». در عین حال پس از چندى در تبریز ادعاى «مهدویت» کرد و خود را امام زمان خواند و بابیت را که قبلاً ادعا کرده بود به «بابیت علم خداوند تأویل کرد». او در مجلس علما نتوانست ادعاى خود را اثبات کند و از پاسخ مسائل دینى فرو ماند و جملات ساده عربى را غلط خواند. از این رو بار دیگر توبه نامه نوشت؛ اما طولى نکشید که ادعاى پیامبرى کرد و کتاب «بیان» را کتاب آسمانى خویش دانست. او خود را برتر پیامبران و ناسخ اسلام دانسته و بر آن است که با ظهور وى، قیامت بر پا شده است. مناظره باب با نظام العلماء در مجلس ولیعهد ناصرالدین میرزا که به توبه ظاهرى باب انجامید(2) چنین است :نظام العلما : حکم... که شما ادعاى خود را در حضور علماى اسلام بیان نمایید تا تصدیق و تکذیب آن محقق گردد. اگرچه من اهل علم نیستم و مقام ملازمت دارم و خالى از غرضم، تصدیق من خالى از فایده نخواهد بود و مرا از شما سه سؤال است :اولاً؛ آیا این کتبى که بر سنت و سیاق قرآن و صحیفه و مناجات در اکناف و اطراف ایران منتشر شده از شما است یا نه؟ و آیا آنها را شما تألیف کرده اید و یا به شما بسته اند؟باب : از خدا است.نظام العلما : من چندان سواد ندارم، اگر از شما است بگویید آرى و الا نه.باب : از من است.نظام العلما : آیا معنى کلام شما که گفتید از خدا است این است که زبان شما مثل شجره طور است؟باب :روا باشد انا الحق از درختى چرا نبود روا از نیکبختى نظام العلما : این همه آوازها از شه بود؟باب : رحمت به شما، همین طور است.نظام العلما : شما را باب مى گویند. چه کسى، کى و کجا بر شما این اسم را گذاشته است؟ معنى باب چیست؟ و آیا شما به این اسم راضى هستید یا نیستید؟باب : این اسم را خدا به من داده است.نظام العلما : در کجا؟ در خانه کعبه، بیت المقدس یا بیت المعمور؟باب : هر کجا باشد اسم خدایى است.نظام العلما : البته در این صورت راضى هم هستید. معنى باب چیست؟باب : «انا مدینةالعلم و على بابها»؛ (من شهر علمم و على در آن است) فرموده محمد بن عبداللَّه صلى الله علیه وآله.نظام العلما : شما باب مدینه علم هستید؟باب : بلى.نظام العلما : حمد خدا را که من چهل سال است قدم مى زنم که به خدمت یکى از ابواب برسم، مقدور نمى شود. حال الحمدللَّه در ولایت خودم بر سر بالینم آمد. اگر چنین شد و معلوم گردید شما بابید، منصب کفشدارى را به من دهید.باب : گویا شما حاج ملا محمود باشید؟نظام العلما : بلى.باب : شأن شما اجل است. باید منصب بزرگى به شما داد.نظام العلما : من همین را مى خواهم، مرا کافى است.ولیعهد : ما هم این مسند را به شما که بابید تسلیم مى نماییم.نظام العلما : به قول پیغمبر یا حکیم دیگر که فرموده است : «العلم علمان علم الابدان و علم الادیان» در علم ابدان عرض مى کنم که در معده چه کیفیتى حاصل مى شود که شخص تخمه مى شود؟ بعضى به معالج رفع مى گردد و برخى منجر به سوء هضم مى شود یا به مراق منتهى مى گردد؟باب : من علم طب نخوانده ام.ولیعهد : در صورتى که شما باب علوم هستید مى گویید علم طب نخوانده ام! با دعوى شما منافات دارد.نظام العلما : عیب ندارد. این علم بى طره است، داخل علوم نیست، با بابیت منافات ندارد. پس از باب پرسید : علم ادیان علم اصول است و فروع و اصول مبدأ دارد و معاد. بگویید آیا سمع و بصر و قدرت عین، ذات هستند یا غیر ذات؟باب : عین ذات هستند.نظام العلما : پس خدا متعدد شد و مرکب. ذات با علم دو چیزند که مثل سرکه و شیره عین یکدیگر شدند. مرکب از ذات و علم یا از ذات و قدرت علاوه بر این ذات لا ضد له و لا ندّ له است. علم که عین ذات است، ضد دارد که جهل باشد. علاوه بر این دو مفسده، خدا عالم است، پیغمبر هم عالم است، منهم عالمم. در علم شریک شدیم. ما به الاشتراک داریم. علم خدا از خودش هست و علم ما از او. پس ما به الامتیاز داریم. در نتیجه خدا مشترک شد از مابه الامتیاز و ما به الاشتراک و حال آنکه خدا مرک نیست.باب : من حکمت نخوانده ام.نظام العلما : علم فروع مستنبط از کتاب و سنت است و فهم کتاب و سنت موقوف بر علوم بسیارى مثل صرف و نحو و معانى و بیان و منطق. شما که بابید «قال» را صرف کنید.باب : کدام قال؟نظام العلما : قالَ یَقُولُ قَوْلاً، قالا قالُوا قالَتْ قالَتا قُلْنَ. آقاى باب، باقى را شما صرف کنید.باب : در طفولیت خوانده بودم، فراموش شده.نظام العلما : در هو الذى یریکم البرق خوفاً و طمعاً؛ خوفاً و طمعاً برحسب ترکیب چیست؟باب : در نظرم نیست.نظام العلما : معنى این حدیث را بگویید : لعن اللَّه العیون الثلاثة فانها ظلمت عیناً واحداً.باب : نمى دانم.نظام العلما : مأمون خلیفه از حضرت رضاعلیه السلام پرسید : «ما الدلیل على خلافة جدک؟ قال آیة انفسنا قال لولا نسائنا قال لولا ابنائنا» ؛ «وجه استدلال امام رضاعلیه السلام چیست و وجه ردّ مأمون بر امام و ردّ امام بر خلیفه چیست؟»باب (با تحیر) : این حدیث است؟نظام العلما : بلى حدیث است. شأن نزول «اِنّا اَعْطَیْناکَ الْکَوثَرَ» معلوم است. حضرت رسول مى گذشت، عاص گفت : این مرد ابتر است، عن قریب مى میرد و اولادى از او نمى ماند. حضرت غمگین شد، از براى تسلیت آن حضرت این سوره نازل گشت. حال بگویید این چه تسلیت است؟باب : واقعاً شأن نزول سوره این است؟نظام العلما : آقایان این طور نیست؟حضار (همگى) : بلى.باب : مهلت دهید فکر کنم.نظام العلما : ما در عهد جوانى به اقتضاى سن شوخى مى کردیم و این عبارت علامه را مى گفتیم : «اذا ادخل الرجل على الخنثى والخنثى على الانثى وجب الغسل على الخنثى دون الرجل و الانثى».باب (پس از فکر) : این عبارت از علامه است؟حضار : بلى.نظام العلما : از علامه نباشد، از من باشد. معنى آن را بیان فرمایید. آخر نه شما باب علم اید؟!باب : چیزى به خاطرم نمى رسد.نظام العلما : یکى از معجزات پیغمبر قرآن است و اعجاز آن با فصاحت و بلاغت است. تعریف فصاحت چیست و با بلاغت چه فرقى دارد و نسبت بین آنها چیست؟باب : در نظرم نیست.نظام العلما : اگر در نماز کسى شک کند بین دو و سه، چه کند؟باب : بنا را بر دو بگذارد.ملا محمد مامقانى : اى بى دین، تو شکیات نماز را نمى دانى، ادعاى بابیت مى کنى؟باب : بنا را بر سه بگذارد.ملا محمد مامقانى : پیدا است دو نشد، سه است. تو نوشته اى که اول کسى که به من ایمان آورد نور محمد و على است؟باب : بلى.ملا محمد مامقانى : پس تو متبوع و آنها تابع و تو از آنها افضلى؟علم الهدى : خداوند در قرآن فرموده پنج یک مال را در راه خدا دهید و تو گفته اى یک سوم مال را بدهید! چرا؟باب : ثلث هم نصف خمس است، چه تفاوت دارد؟ (خنده شدید حضار)نظام العلما :چند از این الفاظ و اخبار و مجازسوز خواهم سوز با آن سوز سازمن در بند لفظ نیستم. کرامتى مطابق ادعاى خود بر من بنما تا مرید شوم.باب : چه کرامت مى خواهى؟نظام العلما : اعلى حضرت در پایش مرض نقرس است. او را صحتى ده.ولیعهد : دور رفتى! همین شما را تغییر حال داده، جوان کنند، ما این مسند را به او واگذار مى کنیم.باب : در قوه ندارم.نظام العلما : عزت بى جهت نمى شود. در عالم لفظ گنگ، در عالم معنى لنگ. چه هنرى دارى؟باب : آیات فصیحه مى خوانم : «الحمدُ للَّهِ الّذى خلقَ السّمواتِ والارضَ» و تاء سماوات را با «زبر» خواند.ولیعهد (با تبسم) :و ما بتاءٍ و الفٍ قد جُمِعایُکسر فى الجرّ و فى النّصب معاًباب : اسم من على محمد است. با رب موافق است.نظام العلما : هر على محمد و محمد على چنین است. گذشته از این، باید شما دعوى ربوبیت کنید نه بابیت.باب : من آن کسم که هزار سال است انتظار او را مى کشید.نظام العلما : یعنى شما مهدى صاحب الامرید؟باب : بلى.نظام العلما : شخصى یا نوعى؟باب : شخصى.نظام العلما : نام او محمد فرزند حسن است و نام مادر او نرجس، صیقل، سوسن است و نام تو على محمد و نام پدر و مادر تو چیز دیگر. زادگاه آن حضرت، سامره است و زادگاه تو شیراز است. سن او بیش از هزار سال، سن تو کمتر از چهل سال است. وانگهى من شما را نفرستاده ام.باب : دعوى خدایى مى کنید؟نظام العلما : مثل تو امامى مانند من خدایى مى خواهد.باب : من به یک روز دو هزار بیت مى نویسم! کسى مى تواند چنین کند؟نظام العلما : من در دوران توقف در عتبات، آدمى داشتم که هر روزى دو هزار بیت مى نوشت. آخرالامر کور شد. شما هم این عمل را ترک کنید و الا کور خواهید شد.(3)على محمد نسبت به مخالفانِ عقیده اش، خشونت شدیدى را سفارش نمود و وظیفه فرمانرواى بابى را این مى داند که جز بابى ها کسى را بر زمین باقى نگذارد و غیر از کتاب هاى بابیان، دیگر کتب باید همه محو و نابود شوند و بابیان جز کتاب بیان و دیگر کتب بابیان را نیاموزند.پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال 1264ق مریدان على محمد آشوب هایى در کشور پدید آورده و به قتل و غارت مردم پرداختند. میرزا تقى خان امیرکبیر به جهت فرونشاندن فتنه بابیه در صدد اعدام على محمد برآمد. عاقبت او و یکى از پیروانش به نام محمد على زنوزى در 28 شعبان 1266 در تبریز تیرباران شدند. پینوشت1) بابى گرى و بهائى گرى اکنون به کلى از دین اسلام خارج شده اند و از فرق اسلامى به حساب نمى آیند؛ لیکن به لحاظ انشعاب آنها از دین اسلام و وابستگى به شیخیه در این بخش قرار گرفتند.2) متن توبه نامه با دست خط او در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى موجود است.3) مهدى پور، شبهات مهدوى دوران ما (نقدى بر بهائیت)، صص 32 - 41.بهائیتبهائیت چگونه دینى است؟ تاریخچه و عقاید آن را توضیح دهید.بهائى گرى فرقه اى منشعب از بابى گرى است. بنیانگذار آن میرزا حسینعلى نورى معروف به بهاءاللَّه است. او در سال 1233 در تهران به دنیا آمد و در شمار نخستین گروندگان باب و مبلّغان او قرار گرفت. پس از اعدام باب میرزا یحیى (معروف به صبح ازل) ادعاى جانشینى باب را کرد و چون در آن زمان بیش از نوزده سال نداشت برادرش میرزا حسینعلى (بهاءاللَّه) زمام کارها را در دست گرفت. در سال 1268 بابیان به ناصرالدین شاه تیراندازى کردند و چون شواهدى بر نقش حسینعلى در این کار وجود داشت، در پى دستگیرى و اعدام او برآمدند. او به سفارت روس پناه برد، سفیر و دولت روس از او حمایت کردند و به این وسیله از مرگ نجات یافت. او سپس به بغداد رفت و در نامه اى به سفیر روس از وى و دولت روس قدردانى کرد. در بغداد کنسول دولت انگلیس و نماینده دولت فرانسه با او ملاقات کرد و حمایت دولت هاى خود را به او ابلاغ کرده و تابعیت انگلستان و فرانسه را به او پیشنهاد نمودند. میرزا یحیى (صبح ازل) نیز مخفیانه به بغداد رفت. در این هنگام بغداد، کربلا و نجف مرکز اصلى فعالیت بابیان شد و در پى اختلاف بر سر ادعاى «موعود بیان» یا «من یُظهِرُهُ اللَّه» آدمکشى هاى شدیدى بین بابیان رواج یافت. نزاع بین حسینعلى و میرزایحیى بر سر این ادعا موجب افتراق بابیان به دو فرقه بهائیه (پیروان حسینعلى) و ازلیه (پیروان میرزایحیى) شد. گفته شده است که در پى این منازعات میرزا یحیى برادرش بهاءاللَّه را مسموم کرد و بر اثر آن بهاءاللَّه تا پایان عمر به رعشه دست مبتلا بود.میرزا حسینعلى پس از اعلام «من یُظهِرُهُ اللهى» خویش ادعاى الوهیت و ربوبیت نمود. او خود را «خداى خدایان، آفریدگار جهان، خداى تنهاى زندانى، معبود حقیقى»، «رب مایُرى و مالا یُرى» نامید. پیروانش نیز پس از مرگ وى قبر او را قبله خویش گرفتند.او افزون بر ادعاى ربوبیت، شریعت جدید آورد و کتاب «اقدس» را نگاشت. بهائیان آن را «ناسخ جمیع صحائف» مى دانند. او کتاب هاى دیگرى نیز نوشته است که پر از اغلاط املایى و انشائى است. مهمترین کتاب او «ایقان» است که به خاطر وجود اغلاط بسیار در زمان حیاتش مورد تصحیح و تجدید نظر قرار گرفت. فرقه هاى بابى و بهائى :بعد از اعدام سید على محمد، بابیت به سه فرقه تقسیم شد و بعد از مرگ بهاءاللَّه، نزاعى بین دو برادر (عباس افندى و محمد على) به وجود آمد و به تبع آن دو فرقه دیگر افزوده شد، در نتیجه مجموعاً پنج فرقه شدند :1 . ازلیه (به رهبرى میرزا یحیى نورى، صبح ازل )،2 . بهائیه (به رهبرى میرزا حسین على، بهاءاللَّه )،3 . بابیه خالص (فقط رهبرى سید على محمد باب را قبول دارند )،4 . بابیه بهائیه عباسیه (قبول رهبرى عبدالبهاء عباس افندى )5 . ناقضون (اتباع میرزا محمد على، برادر عبدالبهاء )(1) . عقاید بهاییت :چندى از عقاید و احکام بهائیت عبارت است از :1 . با ظهور سید على محمد باب اسلام پایان گرفته و اینک دین جدید ظهور کرده و مردم باید همگى بهایى شوند(2) .2 . پنهان کردن دین (تقیه) ضرورى است.3 . روزه نوزده روز است، قبل از عید شروع و به عید نوروز ختم مى شود .4 . نماز جماعت باطل است مگر در نماز میت .5 . قبله مرقد بهاءاللَّه در شهر عکا است .6 . حج براى مردان واجب است و بر زنان واجب نیست. «حج» در خانه اى که بهاء در آن اقامت داشته، یا در خانه اى که سیدعلى محمد باب در شیراز در آن سکنى داشته است به جا آورده مى شود .7 . اعیاد عبارت است از :- عید ولادت باب، اول محرم .- عید ولایت بهاء، دوم محرم .- عید اعلان دعوت باب، پنجم جمادى .- عید نوروز(3)،8 . نماز پنج تکبیر دارد و در دو وقت خوانده مى شود : یکى هنگام تولد و دیگرى هنگام مرگ .عبادتگاه ها طبق وصیت بهاء باید از نه مناره و یک گنبد تشکیل بشود. این عبادتگاه ها در فرانکفورتِ آلمان، سیدنى در استرالیا، کامپالا در اوگاندا، لیمیت در شیکاگو، پاناماسیتى در پاناما و دهلى نو در هندوستان است(4) .همچنین در فروع تعالیم بهائیت به احکامى برمى خوریم که بعضى از آنها عبارت است از :- ازدواج با محارم غیر از زن پدر، حلال مى باشد . (یعنى با حکم بر حرمت ازدواج با زن پدر، ازدواج با خواهر و دختر و عمه و خاله و دیگران حلال مى گردد! )- معاملات ربوى آزاد و حلال است .- تمام اشیاء حتى خون، سگ، خوک، بول و... پاک است .- حجاب زنان ملغى مى باشد .- دخالت در سیاست ممنوع مى باشد .در بررسى عقاید، احکام و تاریخ بهائیت به روشنى معلوم مى گردد که استعمار براساس برنامه و طرح از پیش تعیین شده اى، به مرور و در مراحل مختلف، به منسوخ اعلام نمودن دین اسلام و نفى و انکار نبوت، امامت، معاد و تعالیم و قوانین و احکام مقدس و نورانى قرآن پرداخته است. آنان ابتدا ادعاى نیابت خاص حضرت حجت(عج )، پس از آن ادعاى مهدویت، سپس ادعاى نبوت و در آخر ادعاى الوهیت و نسخ اسلام مى نمایند! در پى آن به هدم و نابودى آثار اسلام فرمان مى دهند و به ساختن کعبه جدید! در شیراز اهتمام مى ورزند و با آداب و ادعیه و ذکر و زیارتنامه هاى استعمار ساخته به طواف بر گرد آن مى پردازند! و مطابق با خواست و اهداف استعمار، به رفع حجاب و پوشش زنان فرمان مى دهند و چون همواره از تعالیم و آموزه هاى سیاسى اسلام و تشیع رنج برده اند، از اصل ورود و دخالت در سیاست را ممنوع اعلام مى نمایند!بدین ترتیب همه زمینه ها آماده و مهیا مى شود تا مبانى و ارکان اعتقادى و ارزش هاى اخلاقى و پایبندى هاى معنوى متزلزل شوند و وحدت و یکپارچگى مسلمانان به تفرقه و تشتت تبدیل گردد و از قدرت بى نظیر مذهب تشیع و مراکز علم و فقاهت و مراجع و فقها و علماى بیدار و آگاه که مدافعان راستین اسلام و سنگرهاى مستحکم دفاع از هویت دینى و استقلال و شرف و اعتلا و اقتدار مسلمانان مى باشند، کاسته شود و راه هاى تاخت و تاز و سلطه استعمار خارجى صاف و همواره گردد . بهائیت در نهایت یکى از بارزترین جریانات حامى صهیونیزم و استعمار غرب و برنده مسابقه خدمت به آمریکا، انگلیس و اسرائیل شد و از همین رو همواره مورد پشتیبانى آنها قرار گرفته است. این جریان براى نابودى ایران با هر دولتى همراه شد تا آنجا که عباس افندى جانشین حسینعلى بهاء در جنگ جهانى اول جمال پاشا فرمانده ارتش عثمانى را براى حمله به ایران تشویق نمود.(5)کتاب هاى بهائى ها عبارتند : 1 . الاتقان ؛ 2 . اشراقات والبشارات والطرزات ؛ 3 . مجموعه الواح مبارکه، که وصایاى بهاء به پسران خود مى باشد ؛ 4 . کتاب شیخ ؛ 5 . الدرر البهیة ؛ 6 . الحجج البهیة ؛ 7 . الفرائد ؛ 8 . فصل الخطاب 9 . اقدس .برخى نیز برآنند که این کتاب ها را به بهاء نسبت داده اند ولى او ننوشته است بلکه پیروان او نوشته و به او نسبت داده اند(6) .در کتاب شخصیت و اندیشه هاى کاشف الغطاء از دو کتاب دیگر نیز یاد شده است که عبارتند از : 1 . هفت وادى، 2 . هیکل .(7)نقد و بررسی برای قضاوت درمورد یک دین یا یک مذهب ، بررسی اعتقادات فرعی و رو بنایی آنها کافی نیست ؛ بلکه باید تاریخ و اصول اولیه (اصول اعتقادی ) آنها پرداخت ؛ چون هیچ دین و مذهب باطلی نیست که در میان اعتقادات فرعی آن نکات مثبتی وجود نداشته باشد ؛ بهائیت نیز از این قاعده مستثنی نیست. لذا هم باید تاریخ پیدایش بهائیت مورد توجه واقع شود ؛ هم عقائد اصلی آنها مورد بررسی قرار گیرد ؛ تا معلوم شود که این فرقه در ادعاهای خود صادق است یا نه ؟ به طور خلاصه رهبران بهائیت دارای ادعاهای زیر می باشند :1-ادعای نیابت حضرت مهدی 2- ادعای مهدویت3- ادعای نبوت4- ادعای حلول خدا در وجود آنها5- ادعای خدایی و خالقیت و ربوبیت و روشن است که اولا ادعای خدایی و ادعای حلول خدا در وجود کسی هم عقلا و هم طبق صریح آیات قرآن کریم کفر است و ثانیا ادعای نیابت امام زمان و ادعای مهدی موعود بودن و ادعای نبوت افزون بر مخالف بودن با قطعیات اسلام محتاج به اثبات با معجزه است . در حالی که هیچکدام از سران بهائیت دارای معجزه نبوده نیستند . اگر دارای معجزه بودند در این عصر اطلاعات همه مردم دنیا مطلع می شدند. 1- ترک جمیع تعصّبات :تعصب اگر مبنای درست عقلی و شرعی داشته باشد نه تنها باطل نیست بلکه لازم است . آیا این که ما اجازه ندهیم که شرک وکفر و جنایت و فحشاء تبلیغ شود تعصب نابجایی است؟ این در واقع تعصب نیست بلکه غیرت دینی و الهی است . آیا انبیاء اجازه می دادند هر مشرکین و کفار عقائد باطل خود را ترویج کنند؟ این که ما اجازه دهیم شرک وکفر تبلیغ شود مثل این است که اجازه دهیم کسی میکرب خطرناکی رابین مردم پخش کند ؛چون هر دو اینها مسموم کننده اند یکی بدن را مسموم می کند و دیگری روح را ؛ آیا عقل چنین عملی را روا می داند؟ 2- تساوى جمیع حقوق و امکانات براى زن و مرد : زن و مرد از نظر اسلام ،در تمام حقوق انسانی خود برابرند ؛ اگر تفاوت حقوقی هست مربوط به تفاوت جنسیت آنهاست ؛ چون شکی نیست که زن و مرد در جنسیت متفاوتند ؛ تفاوت نیز به معنی برتری یکی بر دیگری نیست. اما این تفاوت در جسم ، باعث تفاوت در حقوق نیز خواهد شد ؛ چون هر کدام نیازهایی متفاوت دارند .آیا اگر پدر برای پسرش عروسک دخترانه بخرد کار عادلانه ای کرده است ؟ عدالت این است که به هر کسی آن چیزی داده شود که نفع حقیقی او در آن است و باعث کمال او می شود . 3- اعتقاد به وحدت ادیان و به اینکه حقائق دینى نسبى هستند نه مطلق: شکی نیست حقیقت تمام ادیان الهی یکی بوده است ؛ اسلام نیز این مطلب را تایید می کند؛ ولی ادیان فعلی _ غیر از اسلام _ تحریف شده اند لذا حقیقت واحد آنها در اثر تحریف از بین رفته است .آیا عقیده مسیحیان که عیسی را خدا و پسر خدا می دانند با عقیده مسلمین که عیسی را پیامبر خدا می دانند قابل جمع شدن است . نسبی بودن حقایق ادیان نیز یک عقیده نادرست است ؛ اعتقاد به نسبیت حقیقت مساویست با انکار حقیقت ؛ چون در آن صورت هر کسی ادعا می کند که اعتقاد من هم نسبت به خودم درست است ؛ آیا عقل می پذیرد که هم اعتقاد به خدا بودن عیسی درست باشد هم اعتقاد به خدا نبودن او .عقل چگونه چنین تناقض آشکاری را می تواند بپذیرد. 4- تعدیل معیشت و از میان بردن افراط و تفریط در فقر و ثروت : پدید آمدن فقیر و ثروتمند اگر ناشی از ظلم باشد بلی باید با آن مبارزه کرد ؛ ولی اگر یکی زیاد کار کرد و ثروتی اندوخت و در مقابل دیگری تنبلی کرد و کار نکرد و فقیر شد ما با چه حقی می توانیم ثروت ثروتمند را گرفته و در میان فقرا تقسیم کنیم . این عدالت نیست. بهائیان این عقیده را بیان کرده اند تا فقرا را به دین خود جذب کنند. 5- تعلیم و تربیت عمومى جهانى - یعنى هر کس خود باید به جستجوى حقیقت پردازد و از تقلید دست بردارد : این عقیده خوبی است که همان عقیده اسلام است . پیامبر (ص) فرمودند: « طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِم»( طلب علم بر هر مسلمانی واجب است ) اما این بدان معنی نیست که تقلید هم همه جا کار بدی است ؛ چون محال است یک انسان عادی در تمام امور متخصص باشد . ما وقتی به نسخه پزشک عمل می کنیم در واقع داریم تقلید می کنیم .به نظر می رسد که بهائیان در پرتو این عقیده می خواهند مردم مسلمان را مراجع تقلید دور کنند؛ چون وجود مراجع تقلید مانع از ترویج بهائیت است. 6- ایجاد جامعه متّحدالمنافع جهانى: تقریبا همه ادیان و مذاهب معتقدند که باید یک حکومت در جهان باشد ؛ و همه مردم یکی شوند ؛ ولی همه این فرق و ادیان معتقدند که این جهان واحد باید با دین و مذهب آنها اداره شود . شیعه هم معتقد است که با ظهور امام زمان (ع) همه مردم یکی خواهند شد ؛ لذا بر ما لازم است که جهان را برای چنان روزی آماده کنیم. 7- دین باید با علم و عقل مطابق باشد و 8- امروز انسان کسی است که بخدمت جمیع من علی الارض قیام نماید.بهاءالله اینها هم از اعتقادات اسلام است ؛ و تنها قرآن است که هیچ کشف علمی نتوانسته است آیات آن را نقض کند ؛ بهائیت نیز اموری خلاف علم دارد ؛ از جمله این که حلول خدا در شکل انسان از نظر فلسفی محال است . اگر کتب بهائیان با این رویکرد مورد واکاوی قرار گیرند موارد دیگری نیز مشاهده خواهد شد . پینوشت :1) المدخل الى دراسة الادیان والمذاهب، ج 3، ص 312، العمید عبدالرزاق محمد اسود .2) شخصیت و اندیشه هاى کاشف الغطاء کتاب «الایات البینات» به کوشش دکتر احمد بهشتى، ص 109، کانون نشر اندیشه اسلامى .3) المدخل الى دراسة الادیان والمذاهب، العمید عبدالرزاق محمد اسود، ج 3، صص 308 - 311، انتشارات الدار العربیة للموسوعات .4) شخصیت و اندیشه هاى کاشف الغطاء، ص 111 و 139، دکتر احمد بهشتى .5) جهت آگاهى بیشتر از رابطه بهائیت و استعمار بنگرید: بهائیت آن گونه که هست، جام جم، ش 29، 6 شهریور 1386، ویژه تاریخ معاصر (ایام).6) المدخل الى دراسة الادیان والمذاهب، ص 311 و 312 .7) براى آگاهى بیشتر ر .ک :الف . دکتر احمد بهشتى، الایات البینات، (شخصیت و اندیشه هاى کاشف الغطاء)، آیت اللَّه العظمى جعفر کاشف الغطاء، نشر اندیشه هاى اسلامى ؛ب . نورالدین چهاردهى، بهائیت چگونه پدید آمد، انتشارات فتحى ؛پ . محمد محمدى اشتهاردى، ارمغان استعمار، انتشارات نسل جوان ؛ت . رضا برنجکار، آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى، صص 181 - 194 ؛ث . ابوتراب هدائى، بهائیت دین نیست ؛ج . تاریخ باب و بهاء، ترجمه حسن فرید گلپایگانى ؛چ . جمعى از نویسندگان، قائم، پیامبر، خدا، کدامیک؟ ؛ح . فضل اللَّه مهتدى، خاطرات صبحى ؛خ . یوسف فضایى، بابى گرى و بهایى گرى ؛د . کینیاز دالگورکى، باب و بهاء در ایران ؛و. فرق و مذاهب کلامی ؛ علی ربانی گلپایگانی خاتمیت، نفی بابیت (به ضمیمه ی کتاب شناسی نقد بابیت) / عزّالدّین رضانژاد چکیده:پیش از این در مقاله ی از شیخیگری تابابیگری آمده بود که میرزا علیمحمد شیرازی معروف به باب ادّعاهای دروغینی مانند: باب بقیة الله، ذکریت، مهدویت و رسالت را طرح کرده است. با اعتراض عالمان دین، باب در شیراز توبه کرد ولی بعد از اندک زمانی، ادّعاهای واهی خود را از سر گرفت و این بار پس از شلاق خوردن و زندانی شدن، حکم اعدام وی صادر گردیده، در تبریز به اجرا درآمد.پس از اعدام باب، عدّه ای از طرف دارانش. دست به شورش و آشوب زدند و پس از چندی، غائله ی آنان خاموش گشت ولی برخی از پیروانش به تبلیغ و مدلّل سازی ادّعاهای باب پرداخته اند. در این نوشتار، ادعای نفی خاتمیت مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد. پیشینه ی خاتمیتبعثت پیامبران از سوی خداوند بزرگ، نیازهای بشر را در طول تاریخ تأمین کرده است. گرچه نیاز به دین و شریعت آسمانی، باز از نیازهای انسان به شمار می رود و چیزی جای دین را نمیگیرد، امّا تجدید نبوّت ها ضرورت ندارد. اگر راز تجدید نبوّت ها را در مسائلی مانند تحریف تعالیم پیامبران و شریعت سابق از سوی مخالفان و حاکمان زر و زور و تزویر، تحوّلات جوامع بشری از ابتدای تاریخ و نیازمندی به قوانین جدید، وجود کلیات در بعضی از شرایع گذشته و نیاز به تطبیق آن در جزئیات، محدودیت عمر پیامبران و عدم فرصت کافی برای تبیین شریعت، محدودیت امکان ارتباط با همه ی مردم،... بدانیم، این عوامل، در مورد دین اسلام به کار نمیآیند؛ زیرا، اوّلاً، با دلایل برون و درون دینی، اثبات می شود که تحریف بر قرآن کریم راه ندارد، و ثانیا، اتمام و تطبیق قوانین با امامت و سنّت صورت می پذیرد، و ثالثا، مبانی کلّی فقه اسلام و قواعد عامه در فقه اسلامی، قابل دست رسی است، و رابعا، تبیین کلّیات احکام اسلامی از طریق عهده داری آن از سوی خود پیامبر و سپس پیشوایان معصوم (علیهم السّلام) انجام پذیرفت، و خامسا، با نشر سریع اسلام در جهان، ضعف های مربوط به محدودیت امکان ارتباط با همه ی مردم و... حل خواهد شد.با توجّه به نکات یاد شده و حکمت، و مصلحت و علل دیگر، خاتمیت پیامبر اسلام (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) از سوی خداوند متعال در قرآن کریم مطرح، و سپس از سوی پیامبر (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) و پیشوایان معصوم (علیهم السّلام) به صورت های گوناگون تبیین شد. از این رو، مسئله ی خاتمیت، سابقه ای دیرین در عقاید و کلام اسلامی دارد، ولی از آن جهت که در گذشته، در این باره، هیچ گونه اختلاف نظری، در اصل مسئله و تفسیر و تبیین آن وجود نداشت، در کتب کلامی قدیم، مورد بحث و گفت وگو قرار نگرفت، امّا در دوران اخیر، ظهور برخی از مسالک و مذاهب ساختگی در جهان اسلام، مانند بابیت، بهاییت، قادیانیت، و... با ادّعای شریعت جدید و تعالیم آسمانی نو، از یک سو، و ارایه ی تفسیرهای جدید از خاتمیت، از سوی برخی نظریه پردازان، از سوی دیگر، سبب شد که متکلّمان اسلامی و مدافعان اعتقادات دینی، آن را به عنوان یکی از بحث های مهمّ کلامی مورد بحث و بررسی قرار دهند و با تحقیق و تحلیل بیش تر، رساله ها و مقالات و کتاب های جداگانه بنویسند.آن چه در پی میآید، نگاهی به مسئله ی خاتمیت از دیدگاه درون دینی است. مخاطبان این بحث، در وهله ی نخست، مسلمانان پاک و وفادار به پیامبر اسلام اند تا از این رهگذر برای اثبات حقیقت خاتمیت، دلایل متقن دینی را ارایه دهند و در وهله ی دوم، ناآگاهانیاند که مسلمان بودند و به لباس جدیدی که دین، آن را قبول ندارد، در آمده اند. امید آن است که این مقاله ی کوتاه، برای همه، مفید افتد و پیروان مذاهب ساختگی، به حقیقت دین اسلام برگردند.پیش از ذکر حقیقت خاتمیت و دلایل آن، ادّعاهای دروغین میرزا علی محمّد شیرازی (مدّعی بابیت و نبوّت) را ملاحظه میکنیم و سپس به تحلیل و بررسی آن می پردازیم. ادّعاهای دروغین باب و بابیان چنان که در مقاله ی پیشین آمده بود، میرزا علی محمّد شیرازی (1235 ـ 1266 ه•• .ق) در حالی که بیست و پنج سال از عمرش میگذشت، خود را نماینده ی خداوند بر روی زمین خواند که موظّف است مردم را برای ظهور عدل خداوندی و آمدن موعود جمیع ملل و کتب آسمانی آماده کند!بهایییان (که در آینده به نقد و بررسی آن میپردازیم) برای زمینه سازی جهت پذیرش نبوّت پیامبر دروغین دیگر، تلاش دارند که میرزا علی محمد (معروف به باب) را از جمله پیامبران خداوند محسوب کنند که به اراده ی خداوند متعال بعد از حضرت رسول اکرم (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) مبعوث گشت و اهل عالم را به دینی جدید دعوت کرد!پیروان مسلک ساختگی بهایی، مدّعیاند که باب دو مقام داشت:الف) پیامبری مستقل و صاحب کتاب بود!ب) مبشّر (بشارت دهنده) به ظهور پیامبر دیگری به نام میرزا حسینعلی بود!آنان در این ادّعای پوچ، افراط و اِعلام کردند، باب از جمله انبیای اولوالعزم و صاحب وحی الهی است! آنان، باب را در این مقام، شبیه و نظیر حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت محمد (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) دانستند که صاحب شریعتی مستقل و آیینی جدید است.نیز گفته اند، ایشان، همان موعود مقدّسی هستند که به ظهورش، وعده ی جمیع پیامبران قبل تحقّق یافته است و از جمله مظاهر مقدّسه ی الهیه و دارای سلطنت و اقتدار مطلقه و حایز کلّیه ی حقوق و مزایای رسالتی مستقله است!به زعم آنان، اگر چه دوره ی باب، فقط نُه سال طول کشید ولکن این دوره ی کوتاه، نباید به هیچ وجه میزان سنجش حقّانیت و عظمت امر وی قرار گیرد! چرا که مدّت زمان یک آیین، به اراده ی خداوند متعال است که هر موقعی که اهل عالم را محتاج تعالیم جدید بداند، پیامبر جدیدش را ظاهر می سازد!1میرزا علی محمّد شیرازی میگفت: حضرت حجّت، ظاهر شد به آیات و بینّات به ظهور نقطه بیان که بعینه، ظهور نقطه ی فرقان است.2 و شبهه نیست که در کور نقطه ی بیان، افتخار اولوالألباب به علم توحید و دقایق معرفت و شئونات ممتنعه نزد اهل ولایت بود. از این جهت، خداوند عالم، حجّت او را مثل حجّت رسول خدا در نفس آیات قرار داد3.باب، در تفسیر سوره ی یوسف، ادّعا کرده است: إنّ الله قد أوحی إلی إن کنتم تحبّون الله فاتبّعونی.نیز گفته است: من، از محمّد افضل ام، چنان که پیغمبر گفته: بشر از [آوردن] یک سوره ی من، عاجز است، من میگویم: بشر از یک حرف کتاب من عاجز است؛ زیرا، محمّد، در مقام الف و من، در مقامِ نقطه هستم.4وی، در نامه اش به شهاب الدین آلوسی آورده است: قد بعثنی الله بمثل ما قد بعث محمّدا من قبل... قد رفع کلّ ما أنتم به تعملون.5وی در کتاب البیان آورده است: قسم به خدا! امر من، از امر رسول الله عجیب تر است. او، در میان عرب تربیت شد و من، در میان عجم و در سن بیست و پنج سالگی....از دیگر اباطیل او، این است: اوّل مَنْ سجد لی محمّد، ثمّ علی، ثمّ الذین شهدوا من بعده.6 دلایل نفی خاتمیت با طرح نبوّت جدید از سوی باب و پس از او، میرزا حسینعلی نوری (معروف به بهاء)، طرفداران و پیروان آنان، درصدد تفسیر و توجیه و تأویل خاتمیت نبوّت پیامبر اسلام (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) پرداختند تا به زعم خودشان، ثابت کنند در اسلام، راه رسالت و ظهور نبی صاحب شریعت و دین جدید، باز است و آن چه که ختم شده، نبوّت رؤیایی و تبعی است و لذا وحی و الهام رؤیایی، وجود ندارد!یکی از پیروان این گروه، به نام روحی روشنی در کتاب خاتمیت مینویسد:بزرگ ترین حجابی که مانع عرفان و ایقان مسلمین گردیده و آن ها را از شاطی بحر عرفان و معرفت حضرت رحمان محروم کرده، کلمه ی خاتم النبیین است و حدیث لانبی بعدی، در صورتی که معنای آن، نه آن چنان است که مسلمین پنداشته اند. و آیه ی قرآن مجید و احادیث، به هیچ وجه، دلالت بر عدم تجدید شریعت نمینماید.سپس شرحی در این باره از فرائد گلپایگانی7 و کتاب درج لئالی هدایت8 و تبیان و برهان9 آورده و چنین نتیجه گرفته که نبی، در لغت، غیبگو را گویند و لذا به انبیایی که دارای شریعت تازه نبودند، اطلاق می شود، ولی رسول، به پیغمبرانی اطلاق میشود که مستقیما به وسیله ی امواج روحانی و اشعه ی رحمانی، با ذات منیع لایدرک الهی ارتباط داشته، و دارای کتاب جدید و شرع جدید می باشند.در همین ارتباط میگوید:مقصود از رسول، کسی است که مِنْ عندِالله، مأمور تشریع شرع جدید باشد و نبی، کسی است که مأمور به ترویج و نگاهبانی شریعت قبل باشد. به عبارت دیگر گوییم، رسول، آن است که دارای کتاب باشد و نبی، آن است که کتابی از طرف خدا بر او نازل نشود.وی، سپس با اشاره به آیه ی شریف: ما کان محمّد أبا أحد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین [احزاب:40] و حدیث متواتر لانبی بعدی، نتیجه می گیرد که ظهور نبی صاحب شریعت و دین جدید، نفی نشده است.نیز در بحث از کلمه ی نبی میگوید:بعث رسول و نبی صاحب شریعت، ختم نشده، بل ظهور انبیای تابع و غیرمستقل که در خواب ملهم شوند، ختم گردیده است. . . بنابراین، جمله ی خاتم النبیین دلالت بر ختم و انقطاع بَعْثِ رسول ندارد؛ زیرا، هر رسولی، نبی نیست تا از ختم نبوت، ختم رسالت هم لازم آید.10 نقد و بررسی ادّله ی نفی خاتمیتچنان که اشاره شد، علاوه بر دلایل نقلی فراوان از کتاب و سنّت، اجماع مسلمانان بر خاتمیت نبوّت و شریعت اسلام، استوار است. ادّله ای که نویسندگان بابی و بهایی آورده اند، مخدوش و ادّعاهایی بیاساس است. از آن دسته از خوانندگان بزرگواری که این مباحث را پی میگیرند، انتظار می رود، مطالبی که پی در پی هم ـ با انفکاک موضوعات جهت تسهیل فهم ـ آورده می شود، با تأمّل و تعمّق بیش تر بنگرند. استدلال به آیه ی خاتمّیت یکی از ادّله ی خاتمیت، آیه ی چهلم سوره ی احزاب است که با صراحت و با واژه ی خاتم، ختم نبوّت پیامبر اسلام (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) را اعلام کرده است:ما کان محمّدٌ أبا أحد من رجالکم ولکن رسول اللّه وخاتم النبیین وکان اللّه بکلّ شیء علیما؛11 محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست، بلکه پیامبر خدا و ختم کننده ی پیامبران است و خدا، به همه چیز دانا است.نکاتی که در این آیه مورد توجّه است عبارت است از: 1ـ نحوه ی تلفّظ لفظ خاتم در خاتم النبیین و معنای آن لفظ خاتم را در آیه به چند صورت می توان خواند، ولی اختلاف در تلفظ آن، کوچک ترین اثری در مفاد و معنای آن پدید نمیآورد. اینک احتمال های مختلف آن مطرح و بررسی میکنیم.الف) خاتِمْ بر وزن حافظ که به صورت اسم فاعل است و مفاد آن، ختم کننده است.ب) خَاتْم به فتح تا، بر وزن عالَم و معنای آن آخر و آخرین است.ج) خاتَم بر وزن عالَم است، ولی به معنای چیزی که با آن اسناد و نامه ها را مهر میکردند، است.د) خاتَمَ به فتح تاء و میم بر وزن ضَارَبَ فعل ماضی از باب مضاربه است و به معنای کسی است که پیامبران الهی را ختم کرد.نتیجه این که لفظ خاتم را به هر صورت تلفظ کنیم، معنای آیه، این میشود که حضرت محمّد (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) پیامبر الهی است و پیامبری و نبوت، با آمدن او، ختم شده، و پس از او، پیامبر و کتاب و شریعت و دین دیگر، نخواهد آمد. علاوه بر کار برد این لفظ در آیات دیگر قرآن12 به همین معنا، تفاسیر قرآن و سخن دانشمندان لغت13 در این باره، شواهد گویای دیگر است.پس میتوان به این نتیجه رسید که خاتمیت مشتق از خاتم و ریشه ی آن، کلمه ی ختم به معنای پایان است. رایج ترین معنایی که واژه شناسان عرب برای کلمه ی خاتم گفته اند، این است که خاتم به معنای مایختم به (وسیله ی ختم و پایان یافتن چیزی) است، مانند طابع که وسیله ی طبع کردن چیزی است.در این معنا، تفاوتی میان خاتِم (بر وزن ناظم) و خاتَم (بر وزن آدم) نیست. ابن فارس، در مقاییس اللّغة گفته است:... فأمّا الخَتْم، وهو الطّبع علی الشیء فذالک من الباب أیضا؛ لأنَّ الطّبِعْ لایکون إلاّ بعد بلوغ آخره فی الاحراز. و الخاتَم مشتقّ منه [الختم]؛ لأنَّ به یختم. ویقال: الخاتِم [بالکسر]، والخاتام و الخَیتام.14کاربرد دیگر خاتِم (بر وزن ناظِم) همانند خاتَم، به معنای پایان و آخر یا آخرین است. ابن منظور در لسان العرب گفته است: خِتام القوم وخاتِمُهُم و خاتَمُهُم: آخرهم... و الخاتم و الخاتَم من أسماء البنّی (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم).15از تتبّع در کلمات واژه شناسان و کاربردهای واژه ی خاتم (بر وزن ناظم) به دست میآید که، بیش تر کاربردهای آن، به معنای آخر و پایان یا آخرین است.16بر همین اساس، خاتم الأنبیاء یکی از القاب پیامبر اکرم (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) است و به این معنا است که او، آخرین پیامبر الهی است، به این معنا که به وسیله ی او، پیامبری، پایان یافته است. روشن است که این دو معنا، با هم ملازمه دارند و در نتیجه، مفاد خاتمیت، این است که رسول اکرم (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) آخرین پیامبر الهی است، و پس از وی، کسی به عنوان پیامبر، از جانب خداوند برگزیده نخواهد شد. چنین دلالتی، مورد قبول مفسّران فریقین است و تحلیل برخی از اندیشه مندان بر دو قرائت خاتَم و خاتِم قابل توجّه است. به عنوان مثال، ابوالبقاء عکبری دانشمند معروف، در ذیل آیه ی وخاتم النبیین مینویسد:[1] خاتَم (به فتح تاء)، یا فعل ماضی از باب مفاعله است؛ یعنی، محمد (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) پیامبران الهی را ختم کرد؛ [2] و یا مصدر است که بنابر این، خاتم النبیین به معنای ختم کننده ی پیامبران خواهد بود؛ زیرا، مصدر، در این قبیل موارد، به معنای اسم فاعل است؛ [3] و یا آن طور که دیگر دانشمندان گفته اند، خاتَم (به فتح تاء) اسم است به معنای آخر آخرین؛ [4] و یا آن گونه که بعضی دیگر گفته اند، به معنای اسم مفعول است، یعنی مختوم به النبیون، پیامبران الهی، به پیامبر اسلام، مهر و ختم شده اند.این چهار احتمال، در صورتی است که خاتم به فتح تاء قرائت شود، و اگر به کسر تاء قرائت شود، چنان که شش نفر از قراء سبعه این طور قرائت کرده اند، نیز به معنای آخر و آخرین است.خلاصه بنابر هر یک از این پنج احتمال، معنای آیه، این است که حضرت محمد (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) آخرین پیامبر الهی است و پس از او پیامبر دیگری نخواهد آمد.17با این تبیین کامل واژه شناختی خاتم، جایی برای پندار نادرست برخی از نویسندگان بابی ـ بهایی، باقی نمیماند. آنان گفته اند، چون خاتم، در لغت، به معنای زینت انگشت آمده است، ممکن است منظور از خاتم النبیین این باشد که رسول اکرم (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) از حیث کمالات و مقامات، به جایی رسیده است که زینت سایر پیامبران است، همان طور که انگشتری، زینت انگشت انسان است!نیز، این سخن که چون خاتم برای تصدیق کردن مضمون نامه به کار میرفته است، یعنی، صاحب نامه، با مهر کردن آخر آن، مضمون نامه را تصدیق میکرده است، ممکن است خاتم النبیین هم به معنای تصدیق کننده ی پیامبران باشد، آن گونه که خاتم وسیله ی تصدیق مضمون نامه است!در واژه یابی کلمه ی خاتم، روشن شد که به عقیده ی تمام مفسّران و دانشمندان علم لغت، این واژه، به معنای آخرین پیامبران و ختم کننده ی آنان است، و هیچ گاه خاتم را بر انسانی به عنوان زینت یا تصدیق کننده، استعمال نکرده اند. ناگفته پیدا است که اگر گوینده ای بخواهد لفظی را در غیرمعنای حقیقی خود به کار برد، لازم است استعمال آن لفظ در آن معنا، رایج و متعارف، یا لااقل مورد پسند طبع و ذوق سلیم باشد، که البته، مورد بحث، هیچ یک از این ها نیست.علاوه بر آن، برای استعمال کلمه ای در غیر معنای رایج آن، لازم است قرینه و نشانه ای باشد که شنونده و خواننده، به وسیله ی آن قرینه، مقصود گوینده و نویسنده را تشخیص دهد. در آیه ی مذکور، هیچ قرینه و نشانه ای در کار نیست تا دلیل بر این باشد که معنای حقیقی خاتم النبیین منظور نبوده و از آن، معنای غیر حقیقی به طور مَجاز، اراده شده است.این پندار به اندازه ای سست و بیپایه است که مخالفان اسلام، حتّی مدّعیان دروغین نبّوت، به آن اعتنا نکرده اند، بلکه چون خودْ را مسلمان مینامیدند، در برخی نوشته ها، به طور صریح، به خاتمیت پیامبر گرامی اسلام (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) اعتراف، و موضوع نبوّت و رسالت را با آمدن آن حضرت، پایان یافته دانسته اند. رهبر فرقه ی ضالّه ی بهاییت، در کتاب اشراقات اورده است:والصلاة والسلام علی سید العالم ومربّی الأُمم الذی به انتهتِ الرسالةُ والنبوّة وعلی آله وأصحابه دائما أبدا سرمدا.18نیز در کتاب ایقان هم به خاتمیت پیامبر اسلام (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) تصریح میکند و خاتم را به معنای زینت یا تصدیق کننده نمیداند، بلکه به همان معنای ختم کننده دانسته، اما آن را تأویل میبرد، به گونه ای که بتواند راهی برای ادعای نبوّت خود باز کند.از سوی دیگر، خوب است از طرفداران چنین نظریه ای پرسید، اگر مقصود از خاتم در خاتم النبیین زینت بودن پیامبر اسلام در میان پیامبران گذشته است، آیا بهتر نبود به جای خاتم کلمه ی تاج و همانند آن به کار میبرد؟ زیرا، تاج و مانند آن، برای فهماندن این معنا، خیلی مناسب تر است.هرگاه مقصود از جمله ی خاتم النبیین این بود که بفهمانند رسول اکرم (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) تصدیق کننده ی پیامبران گذشته است، چرا کلمه ی مصدّق که بر این مطلب صراحت دارد، به کار برده نشده و به جای آن کلمه ی خاتم که معنای حقیقی آن چیزی دیگری است، به کار برده شده است؟قابل دقّت و یادآوری است که قرآن کریم در موارد دیگر که درصدد بیان این معنا بوده، از کلمه ی مصدّق استفاده کرده است.19علاوه بر همه ی این ها، اگر منظور از خاتم، در این آیه، تصدیق کننده باشد، باید میان آن حضرت و خاتم به معنای تصدیق کننده، شباهتی باشد، در حالی که شباهتی نیست؛ زیرا، خاتم، وسیله و ابزار تصدیقِ نامه و نوشته است، نه این که خود خاتم تصدیق کننده باشد؛ زیرا، شخصی که نامه را مینویسد، با مهر، صحّت آن نامه را تصدیق میکند، خودِ او تصدیق کننده است و خاتم وسیله ی تصدیق به شمار میرود، امّا پیامبر گرامی (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) خودش، تصدیق کننده ی پیامبران پیشین است، نه این که وسیله ی تصدیق باشد.20 2ـ واژه ی نبی و رسول: در شبهه ی نویسندگان بابی و بهایی آمده: در قرآن، خاتم النبیین، ذکر شده، ولی خاتم المرسلین نیامده است و لذا آمدن رسول دیگری پس از پیامبر اسلام (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) نفی نشده است..در پاسخ آن، نکاتی را یادآوری میکنیم:الف) کلمه ی نبی، در لغت، به الإنباء عن الله معنا شده است؛ یعنی، کسی که از طرف خداوند، خبر دهد، چه خبر دهنده، دارای شریعت مستقل باشد یا از شریعت دیگری پیروی کند؛ زیرا، ملاک در صدق نبوّت او، اِخبار از ناحیه ی خداوند از طریق وحی است.ب) نبوّت، صفت خاصّ پیغمبران است و به غیر آنان، اطلاق نمیشود، ولی رسول شامل هر فرستاده می شود. در قرآن، به فرشتگان21 و جبرییل22 و دو نفر از فرستادگان23 حضرت مسیح به انطاکیه ـ که از حواریون آن حضرت بودند ـ رسول اطلاق شده است. از این رو، برای اِعلام انقطاع وحی، باید از واژه ی خاتم النبّیین استفاده کرد و نه خاتم الرّسل؛ زیرا، در کلمه ی نبی، وحی و نبوّت خوابیده، ولی در کلمه ی رسول این معنا لحاظ نشده است. نیز بر اساس کاربرد قرآن کریم، نبی، وصف رسول آمده است: ...و رسوله النبّی... و الرسول النبّی24.ج) در قرآن کریم، به تعدادی از پیامبرانی که دارای کتاب و شریعت مستقل نبوده اند، رسول اطلاق شده است، مانند حضرت لوط25 و حضرت الیاس26 و حضرت یونس27 و حضرت اسماعیل28.د) هر گاه کلمه ی رسول و نبی در جمله ای، کنار هم قرار گیرند، مانند آیه ی پنجاه و دوم سوره ی حج: و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لانبّی... ممکن است از رسول و نبی، دو معنای متفاوت اراده شده باشد، ولی دلیلی در دست نیست که در این موارد، مقصود از آن، همان معنایی باشد که مؤلّف بهایی خاتمیت اظهار کرده است، بلکه تفاوت آن ها در مقام رسالت و نبوت است که بر حسب روایات، مقام رسالت برتر از مقام نبوت است. در روایت آمده که سیصدوسیزده تن از انبیا، دارای رسالت خاصی بوده اند و از آنان به رسل تعبیر میشود29.پس این تفاوت از ناحیه ی مفهوم لفظ نبی و رسول نیست. بدین ترتیب، پیامبرانی که از هر دو مقام برخوردار بودند، بر سایر پیامبران برتری معنوی دارند.ه••) مؤید دیگری که می تواند معنای آیه را روشن، و بیاساس بودن پندار اشکال کننده را واضح کند،این است که در قسمت زیادی از روایاتی که در باره ی خاتمیت آمده، در حقیقت، تذکّر و توضیح معنای خاتمیت در آیه ی شریف است. الفاظی که در روایات آمده چنین است: خاتم المرسلین، لیس بعدی رسول، أختم به انبیائی ورسلی، وختم به الوحی، وخاتم رسله، وختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده أبدا.30ز) نکته ی دیگری که برای ردّ ادّعای نویسندگان بابی و بهایی باید تذکّر داد، این است که انحصار و تخصیص وحی رؤیایی به انبیای تابع و سپس آن را برای تأویل آیه ی خاتم النبیین مستمسک قراردادن، غلط و اشتباه است؛ زیرا، که آیه ی صدویکم سوره ی صافّات که در باره ی حضرت ابراهیم (علیه السّلام) است: قال یا بُنی إنّی أری فی المنام أنّی أذبحک... تصریح دارد که در خواب، به حضرت ابراهیم (علیه السّلام) وحی شد و آن حضرت به قربانی فرزندش اسماعیل مأمور گردید. این، در حالی است که حضرت ابراهیم (علیه السّلام) دارای شریعت مستقل بود و شریعت پیش از خودش را نسخ کرده بود. پس این سخن صحیح نیست که بعد از پیامبر اسلام (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم)، پیامبر صاحب شریعت مستقل نخواهد آمد، ولی آمدن رسول که تبلیغ شریعت گذشته کند، اشکال ندارد!توضیح و بیان دیگربا بررسیهای به عمل آمده، می توان به بیان دیگر، مطالب را جمع بندی کرد و این گونه توضیح داد که ختم نبوت، مستلزم ختم رسالت و شریعت است.توضیح این که نبوّت، عبارت است از این که از جانب خداوند، به فردی، وحی شود که او به مقام نبوت برگزیده شده است، و نیز معارف و احکام الهی که بیان کننده ی اصول و فروع دین است، به او وحی گردد. رسالت، به این معنا است که از میان کسانی که به مقام نبوّت برگزیده شده اند، از جانب خداوند، مأموریت ویژه ای یافته اند تا معارف و احکام الهی را در سطحی وسیع تر، به بشر ابلاغ کنند و با کوشش در جهت اجرای آن ها در جامعه ی بشری، بشریت را به سوی کمال و سعادت سوق دهند. البته، پیامبران الهی، هر دو مقام را داشته اند؛ یعنی، هم حامل وحی و شریعت آسمانی بوده اند و هم مسئولیت ابلاغ و اجرای آن احکام را در جامعه ی بشری بر عهده داشته اند. از این رو، قرآن کریم، آن جا که از نبوت عامّه سخن گفته، گاهی از پیامبران با واژه ی النبیین31 تعبیر آورده است که مسئولیت بشارت و انذار مردم را بر عهده داشتند و گاهی با واژه ی رُسُلَنا32. گویا آنان به خاطر گستردگی کار، چه بسا نیاز داشتند از بینات و معجزات بیش تری استفاده کنند.با این بیان، مطلب دیگری هم به دست میآید و آن این که میتوان فرض کرد که کسی در شرایطی دارای مقام نبوّت باشد، ولی هنوز به مقام رسالت دست نیافته باشد و در زمان بعد، به عنوان رسول برگزیده شود، ولی عکس آن (کسی رسول باشد و به نبوت مبعوث نباشد) معقول نیست؛ زیرا، برگزیده شدن به مقام رسالت، بدون این که دارای مقام نبوّت باشد و شریعت الهی به او وحی شده باشد، نامعقول است.پیش از این هم، یادآوری کردیم که در روایت آمده، تعداد پیامبران، صد و بیست و چهارهزار نفر است که از میان آنان، سیصد و سیزده نفر، علاوه بر منصب نبوّت، دارای منصب رسالت اند.33یادآوری این نکته هم لازم است که اگر چه پیامبران صاحب شریعت، طبق نظریه ی مشهور، پنج پیامبر بزرگ الهی (نوح (علیه السّلام) ابراهیم (علیه السّلام) موسی (علیه السّلام) عیسی (علیه السّلام) پیامبر اکرم (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم)) بوده اند، ولی وحی نبوّت و شریعت، به آنان اختصاص نداشته و مشترک میان همه ی پیامبران الهی بوده است، حتی پیامبران قبل از حضرت نوح (علیه السّلام) نیز اگر چه دارای شریعت به معنای مصطلح آن که با کتاب همراه است، نبودند، امّا آنان نیز از وحی الهی برخوردار بودند و آن چه برای هدایت مردم نیاز داشتند، از طریق وحی به آنان ابلاغ میشد.بنابراین، خاتمیت در مبحث نبوت، بیان کننده ی سه مطلب است:1ـ پس از پیامبر اسلام (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) فردی به عنوان نبی، از جانب خداوند برگزیده نخواهد شد؛ یعنی، به کسی وحی نخواهد شد تا او پیامبر الهی باشد.2ـ پس از پیامبر اکرم (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) و شریعت اسلام، شریعت دیگری از جانب خداوند، برای بشر تشریع و نازل نخواهد شد و شریعت اسلام تا آخرالزمان، جاودانه باقی خواهد ماند.3ـ پس از پیامبر اسلام (صلّیاللّهُ علیه وآله وسلّم) هیچ کس به عنوان رسول خداوند که مأموریت ابلاغ شریعت جدیدی به مردم دارد، مبعوث نخواهد شد و از آن جا که باب نبوت، بسته است، باب رسالت نیز بسته خواهد بود.34یادسپاریباید توجّه داشت که ختم باب وحی و نبوّت، و شریعت و رسالت، مستلزم ختم باب الهام و قطع هر گونه ارتباط بشر با عالم غیب و دریافت حقایق و معارف غیبی از طریق ارتباط با فرشتگان نیست. در احادیث اسلامی آمده است که هم در امّت های پیشین و هم در امّت اسلامی، کسانی بوده و هستند که بدون این که از مقام نبوّت و رسالت برخوردار بوده باشند، از عالم غیب، به آنان الهام میشود و فرشتگان با آنان سخن میگویند. این گونه افراد، در اصطلاح، محدّث نامیده میشوند.35 کتاب شناختی نقد بابیت پس از ادّعاهای بیاساس میرزا علی محمّد شیرازی، علما و اندیشه مندان مسلمان، برای جلوگیری از گمراهی مردم، با قلم و بیان، به افشای توطئه ی استعمار پرداختند، و خطر انحراف را گوشزد کردند. استقصای کامل و احصای همه ی کتاب ها، میسر نیست. در عین حال، برای آن دسته از خوانندگانی که بخواهند اطّلاعات بیش تری در این زمینه داشته، از تحقیقات و ردّیه های دیگران با خبر باشند، تعدادی از کتاب هایی که در رّد نقد و بررسی بابیت تدوین شده، آورده میشود. امید است که مفید واقع شود.تعدادی از اسامی لیست پیوستی، در الذریعة (نوشته ی آقا بزرگ تهرانی) و تعداد کمی از آن، در لغت نامه ی دهخدا آمده است. اکثر کتاب ها، چاپ شده است.ابطال مذهب بابیه، اسماعیل حسینییزدی.ازهاق الباطل، سیدعلی محمودآبادی.إزهاق الباطل، محمّد کریم خان بن ابراهیم کرمانی.اشعار نیوا در ردّ باب و بهاء، آخوند محمّدجواد صافی.البابیون و البهائیون، (یو)، همایون همتی، تهران، منظمة الأعلام الاسلامی، 1411 ه•• .ق، 91 ص.الحجج الرضویة فی تأیید الهدایة المهدویة و الرّد علی البابیة، محمّد بن محمود حسینی لواسانی.الحسامیة فی ردّ البابیة، محمّد احمد قاینی (مخطوط).الحق المبین (فی الردّ علی البابیة)، احمد بن محمّد علی بن محمّد کاظم شاهرودی.الردّ علی البابیة، آقا رضا بن محمدحسین اصفهانی.الردّ علی البابیة، خلف بن عبد علی آل عصفور البحرانی.الردّ علی البابیة، سدر الإسلام علیاکبر بن بشیر محمد همدانی.الردّ علی البابیة، سید احمد بن محمّدتقی موسوی تربتی.الردّ علی البابیة، فاضل جعفر مزاره شیرازی.الردّ علی البابیة، محمّدتقی بن محمّدباقر آقا نجفی اصفهانی.الردّ علی البابیة، محمّدحسن خوسفی قائنی.الردّ علی البابیة، محمّدعلی بن محمّدحسین حائری، مصر، 1329 ه•• .ق.الردّ علی البابیة، ملاّ عبدالرسول کاشانی.الردّ علی البابیة، مهدی بن محمّد علی ثقة الإسلام.الردّ علی البابیة و البهائیة، عبدالرسول بن محمّد بن زین العابدین، تهران، 1374 ه•• .ق، 60ص.الردّ علی البابیة، یحیی بن رحیم الأرومی، نجف اشرف، 1344 ه•• .ق.السهام النافذة فی الردّ علی البابیة، محمّد قاسم بن محمّدتقی غروی (مخطوط).الشیخ و الشاب فی ردّ البهائیة و الباب، السید هاشم حسین فتح الله، بغداد، 1331 ه•• .ق، چاپ اوّل؛ (1347 ه•• .ق، چاپ دوم).الشیخیة و البابیة أو المفاسد العالیة، محمّد بن محمّد مهدی الخالصی، بغداد، مطبعة المعارف، 1372 ه•• .ق، 344 ص.الهدایة المهدویة فی ردّ البابیة، علی اصغر بن رجب علی الیزدی الأردکانی، تهران، 1325 ه•• ، 263 ص، چاپ سنگی.ایراد در پیرامون مسلک باب و بهاء مذاهب مختلفه عالم، محمد مهین پور (حاج رحیم) تهران، مطبوعات وطن ما، 1375، چاپ دوم، 105 ص.باب کیست و سخن او چیست؟ نور الدین چهاردهی، فتحی، 320 ص.باب و بها را بشناسید، فتح الله بن عبدالرحیم الیزدی، حیدرآباد کن، 1371 ه•• .ق، 336 ص، چاپ سنگی.بابیگری و بهاییگری، محمّد محمّدی اشتهاردی، قم، علاّمه، 1378 ه•• .ش، 280 ص.بابیها چه میگویند؟ هبة الله مرندی، تهران، 1347 ه•• .ش، 144 ص.بررسی و محاکمه باب و بهاء (بررسی و محاکمه در تاریخ و عقاید)، ح، م، ت، ج 1، مصطفوی، 212 ص، ج 2، برهان، 281 ص؛ ج 3، انتشارات اسلامی، 323 ص.بیان الحقایق، عبدالحسین آیتی.بیبهایی باب و بهاء، محمّد علی خادمی، شیراز، 1409 ه•• .ق، 196 ص.پنجه ی خونین استعمار در آستین باب، احمد رحیمی کاشانی، 140 ص.تجلّیات باب و بهاء، احمد علی بن محمّد مهدی الأمرتسرسی، لاهور، تعلیمی پرسِ، 32 ص.تحقیق در بابیگری، بهاییگری، یوسف فضایی، فرّخی، 274 ص.تخریب الباب، ابوالقاسم بن میرزا کاظم الزنجانی.ترجمه ی کتاب نصایح الهدی، محمّد جواد بلاغی، دارالتبلیغ اسلامی، اصفهان، 211 ص.تنبیه الغافلین (فی الردّ علی البابیة)، محمّد تقی بن حسین علی الهروی الإصفهانی.حقایق شیعیان، عبدالرسول احقاقی اسکویی، 75 ص.خرافات البابیة، محمّدحسین آل کاشف الغطاء.در ساختمان بابیت و بهاییت، جعفر خندق آبادی، تهران، 1377 ه•• ، 52 ص.دفع شبهة طول عمر الحجّة(عج)، محمود بن محمّدحسن بن محمد جعفر الشریعتمدار.ذیل الأرغام (ذیل ارغام الشیطان فی ردّ (اهل البیان) البابیة)، سید محمّد بن محمود حسینی، تهران 1342 ه•• . ق، چاپ سنگی، 406 ص.رجم الشیطان فی ردّ اهل البیان، عبدالرحیم بن ملاّ عبدالرحمان البروجردی، چاپ سنگی، 179 ص.ردّ الباب، ابوالقاسم بن کاظم موسوی زنجانی.ردّ الباب، محمّدخان بن کریم خان کرمانی، کرمان، 1384 ه•• .ق، 223 ص.ردّ الباب، محمّد کریم خان قاجار کرمانی، کرمان، 1383 ه•• .ق، چاپ سنگی.ردّ اهل البیان، سید محمّد بن محمود حسینی لواسانی، تهران، 1342 ه•• .ق، چاپ سنگی.ردّ بابیه، عبدالله بن محمد حسن مامقانی، نجف اشرف، 1345 ه•• .ق.ردّ بر بابیه، ابوتراب بن ابی القاسم برغانی شهید قزوینی (مخطوط).ردّ بر بابیه، سید محمّد حسین بن محمّد حسینی نجف آبادی (مخطوط).ردّ بر بابیه، محمّد تقی حسینی قزوینی (مخطوط).ردّ شبهات بابیه، محمّد بن کریم کرمانی (این کتاب، خطی و به صورت پرسش و پاسخ است).شیخیگری و بابیگری، مرتضی مدرسی چهاردهی، تهران، فروغی، 1387 ه•• .ق، 212 ص.صاعقه در ردّ باب مرتاب، زین العابدین خان کرمانی، مدرسه ی ابراهیمیه، 203 ص.قلع الباب (قمح الباب)، ابوالقاسم موسوی زنجانی (مخطوط).کتابی در ردّ باب، کمال الدین بن حسین خوانساری.کشف الحیل، عبدالحسین آیتی.گفت و شنود سیدعلی محمّد باب، محمّدتقی بن محمّد مامقانی، تهران، نشر تاریخ ایران، 1374 ه•• .ش، 185 ص.گمراهان باب و بهاء، احمد بن محمّد باقر روضاتی خوانساری.لوح باب و بهاء، احمدعلی بن محمّد مهدی الأمرتسری، لاهور، 1960 م ، 144 ص.محاکمه و بررسی باب و بهاء، حسن بن محمد رحیم مصطفوی اهری، تهران، بوذر جمهوری، 1376 ه•• ، (3 جلد).مدافعه در مقابله خصم (در خصوص مطالب بیان)، شیخ عبدالسلام آخوندزاده، تفلیس، 1314 ه•• .ق.مشی الإنصاف فی کشف الاعتساف (الردّ علی البابیة)، میرزا ابراهیم بن ابی الفتح زنجانی.مناظره با سید علی محمّد باب، محمّد بن حسین (مخطوط).موارد تحقیق در باره ی مذهب باب، ادوارد براون.مواهب الرضویة فی ردّ شبهات المبلّغین من المسیحیة و البابیة و البهائیة، سید محمّد بن محمود الحسینی، تبریز، 1343 ه•• ، 96 ص.نصائح الهدی والدین إلی مَنْ کان مسلماً وصار بابیاً، محمّد جواد بن حسن بلاغی، بغداد، 1339 ه•• .ق، 156 ص؛ اصفهان، دارالتبلیغ الاسلامی، 1373ه•• ، 211 ص.نصحیت به فریب خوردگان باب و بهاء، علی العلاّمه الفانی الاصفهانی، اصفهان، دارالتبلیغ، 1373 ه•• ، 211 ص. پاورقیها:1. مطالب منقول، از اینترنت (در معرّفی آیین باب و بهاء) اخذ شده است، آدرس آن: http: //www.banai.org.2. بیان، واحد اول، باب 15.3. بیان، واحد دوم، باب اول؛ نیز ر.ک: بیان، واحد سوم، باب 14؛ بیان، واحد اول، باب دوم.4. مفتاح، باب الأبواب، ص 77.5. نصائح الهدی إلی مَنْ کان مسلمِ فصار بابیا، علاّمه شیخ محمّدجواد بلاغی، ص 16. این کتاب، به زبان فارسی، توسط سید علی علامه فانی اصفهانی ترجمه شد و با نام نصیحت به فریب خوردگان باب و بهاء نشر یافت. چاپ اوّل، 1331 ش، اصفهان، و چاپ دوم، 1405 ق، چاپخانه اسلام، قم.6. نصائح الهدی، ص 16.7. فرائد، ص 35، ابوالفضل گلپایگانی.8. نوشته ی اشراق خاوری.9. نوشته ی احمد حمدی.10. ر.ک: خاتمیت، روحی روشنی، فصل اوّل، و نیز ص 33 و...11. البته آیات دیگری مانند: فرقان: 1؛ فصّلت: 41 ـ 42؛ انعام: 19؛ سبأ: 28 و... دلالت بر خاتمیت نبوّت پیامبر دارند که ما به جهت اختصار، از توضیح و تفسیر آن ها، خودداری کردیم.12. ر.ک: مطففین: 25 و 26؛ یس: 65؛ جاثیه: 23؛ بقره: 7.13. ر.ک: ابن فارس، مقاییس اللغة، ج 2، ص 245؛ فیروزآبادی، قاموس اللغة، 4، ص 102؛ جوهری، مختارالصحاح، ص 130؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 25؛ و... .14. مقاییس اللغة، ج 2، ص 245.15. لسان العرب، ج 4، ص 25. 16. برای آگاهی بیش تر در این باره، به کتاب مفاهیم القرآن، آیة الله جعفر سبحانی، ج 3، ص 118 ـ 122 رجوع شود.17. ر.ک: التبیان فی إعراب القرآن، ج 2، ص 100؛ خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، جعفر سبحانی، ترجمه رضا استادی، ص 19 ـ 20.18. اشراقات، ص 292.19. ر.ک: آل عمران: 50؛ مائده: 46؛ صف: 6.20. خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، همان، ص 24 ـ 26 (با تصرّف اندک).21. ر.ک: انعام: 61؛ اعراف: 37.22. تکویر: 19.23. لیس: 14.24. اعراف: 157 و 158.25. صافات: 133.26. صافات: 123.27. صافات: 139.28. مریم: 54.29. بحارالأنوار، ج 11، ص 32.30. مجموعه ی این روایات، با تکیه بر منابع و مصادر روایی در کتاب هایی که در این موضوع نوشته شد، جمع آوری گردید. به عنوان نمونه، مراجعه شود به کتاب خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، تألیف جعفر سبحانی، ترجمه ی رضا استادی.31. فبعث الله النبیین مبشّرین ومنذرین، بقره: 214.32. لقد أرسلنا رسلنا بالبینات حدید: 35.33. ر.ک: معانیالأخبار، ص 333؛ بحارالأنوار، ج 11، ص 33.34. کلام تطبیقی(3)، ص 106 ـ 108، علی ربّابی گلپایگانی، (با تصرّف اندک)، دفتر تحقیقات و تدوین متون درسی مرکز جهانی علوم اسلامی.35. در این باره، رجوع کنید به اصول کافی، ج 1، ص 176؛ صحیح بخاری، ج 3، کتاب فضائل الصحابة؛ صحیح مسلم، ج 4، کتاب فضائل الصحابة؛ المعجم الفهرس لألفاظ الحدیث النبوی، ج 1، ص 434. منبع: فصلنامه انتظار (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100111671) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image