کلام /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

اگر امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ قاتلين خود را می شناخته و از زمان شهادت خویش آگاه بودند، چرا دست به پیشگیری نزده و از روی آگاهی و اختیار قدم در قربانگاه گذاشتند؟ آیا این امر مصداق عینی «اقدام به تهلکه» نیست، در حالی که قرآن می فرماید: {Qوَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيکمْ إِلَى التَّهْلُکةِQ} با دست خود، خویش را به هلاکت نیندازید؟


چگونگی برخورد ائمه ـ علیهم السلام ـ با موضوع شهادت خويش و خودداریشان از رفتار قهرآمیز با قاتلینشان که از قبل آن ها را می شناخته و از قصد و نیتشان آگاه بودند، از موضوعاتی است که اندیشمندان مسلمان همواره بدان توجه نموده و ديدگاه های گوناگونی پدید آورده اند. شیخ طوسی در بیان این مطلب گفته است: «اصحاب ما در این مسأله (که آیا جایز است امام دانسته برای کشته شدن برود؟) اختلاف نظر دارند... آنان که این امر را جایز نمی دانند، می گویند: دفع ضرر از خویشتن عقلاً و شرعاً واجب است و جایز نیست انسان از راه صبر کردن بر امر قبیح، بندگی خدا پیشه کند و شکّی نیست که قتل امام، قبیح بوده و بلکه از قبیح ترین قبیح ها محسوب می شد، پس جایز نیست امام دانسته خود را به کشتن بدهد. بر این اساس چگونه می توان پذیرفت که ائمه ـ علیهم السلام ـ با این که قاتل خود را می شناختند، از روی آگاهی و اختیار قدم در قربانگاه گذاشته و برای حفظ جان خود، هیچ اقدامی نکنند؟! شبهه فوق در عصر ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ و سده های بعد از آن در میان متقدّمین، مطرح می شده که مروّجان آن اهل سنت بوده اند و افراطیون آن ها می کوشیدند با این شبهه، از قداست حرکت ائمه ـ علیهم السلام ـ خصوصاً حرکت سید الشهداء ـ علیه السلام ـ بکاهند. از جمله آن ها می توان به ابن العربی المالکی و از معاصران با محب الدین خطیب مصری و عبد الوهاب نجّار اشاره کرد. اکثر علما و بزرگان شیعه آن عصر که همواره با این شبهه اهل سنت مواجه بودند، در برابر این مشکل، راه چاره را در این دیدند که علم تفصیلی امام ـ علیه السلام ـ به جزئیات و حوادث عالم، از جمله علم دقیق به شهادت خویش را انکار کنند. بدین معنا که هر چند امام به اجمال از شهادت خویش آگاه بوده، اما جزئیات و زمان دقیق آن را نمی دانسته است و با این فرض دیگر حرکت و فعل امام ـ علیه السلام ـ اقدام به تهلکه نخواهد بود. این تفکر در حدود ده قرن پیش، در میان علمای بزرگ شیعه مطرح بوده است و در حدود سه قرن ادامه داشته و پس از آن با ارائه پاسخ هایی به شبهه فوق، علم امام ـ علیه السلام ـ به شهادت خویش به گونه ای دیگر تبیین شد و آن طریق معمولی که علمای ده قرن پیش هم چون شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، شیخ طبرسی و .... برای تجزیه و تحلیل حرکت و فعل ارادی امام ـ علیه السلام ـ نسبت به شهادت خویش ارائه داده بودند، کنار گذاشته شد. پس از آن، گروهی از علما پاسخ را در این جسته اند که هر چند امام پیشاپیش از چگونگی شهادت و زمان دقیق آن آگاه بود، اما این دانشی اندک پیش از شهادت، از او گرفته می شد تا بدین وسیله آن چه خدا مقدر ساخته، تحقق یابد. لیکن بررسی روایات ما را به حقیقتی فراتر از این می برد و آن این است که همان خدایی که آدمیان را از به خطر انداختن جان خویش بر حذر داشته اولیای خود را به استقبال از شهادت فراخوانده است. از این رو، به عنوان مثال، امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در پاسخ به این درخواست که کس دیگری را به مسجد بفرستد و جان خود را از خطر برهاند، فرمود: «از مرگ حتمی گریزی نیست» هم چنین آن حضرت در پاسخ به کسانی که از او می خواستند پیش از وقوع جنایت، قاتل خود را کیفر دهد، فرمود: «چگونه قضای الهی را تغییر دهم؟» همان گونه که ملاحظه می شود، این مسأله نیز همچون سایر مسایل و شبهاتی که در سوال پیش مطرح شده به موضوع «علم غیب امام ـ علیه السلام ـ در میدان عمل و تکلیف» مرتبط است. لذا تمام نکات و وجوهی که در پاسخ به سوال گذشته مطرح شد، هم چون هم سویی علم امام ـ علیه السلام ـ با قضا و قدر الهی، شریک بودن امام ـ علیه السلام ـ با مردم در سختی های روزگار، آزمون انسان ها در ابتلا به سختی ها و استناد به جنبه بشری و جزئی امام ـ علیه السلام ـ پاسخگوی شبهه فوق (آگاهی تفصیلی امام به شهادت خویش و اقدام به تهلکه) نیز می باشد، علاوه بر این که در اینجا سخن در این نیست که دارنده علوم غیبی همواره به علل و اسباب مادی بی اعتناست و خود را به طوفان حوادث می سپرد، بلکه منظور این است که هرگاه خداوند شبهات را برای اولیای خود برگزیند، آنان نیز ندای تسلیم به رضای الهی سر می دهند. به تعبیر یکی از اندیشمندان «کمال تسلیم و رضا آن است که علم باطنی آنان هیچ تأثیری در اعضا و جوارح ظاهری آن ها نکند و مانند یک بشر عادی در امور خود و دیگران سیر کنند، مگر در وقتی که مأذون باشند و مصلحت الهی اقتضا کند». علاوه بر نکاتی که در پاسخ به این سوال مطرح شد، یک بیان عقلی ـ فلسفی نیز در این رابطه وجود دارد که علامه طباطبایی ـ رحمه الله ـ به توضییح و تبیین آن می پردازد. به عقیده ایشان اساس این اشکال، یک مغالطه بیش نیست، برای این که در این اشکال بین علوم عادی و علوم غیر عادی خلط شده و علم به غیب، علمی است غیر عادی که کمترین اثری در مجرای حوادث خارجی ندارد. توضیح اینکه: افعال اختیاری ما، همان طور که مربوط به اراده ماست، هم چنین به علل و شرایط دیگر مادی و زمانی و مکانی نیز بستگی دارد که اگر آن علل و شرایط هم با خواست ما جمع شود و با آن مساعدت و هماهنگی کند، آن وقت علت پیدایش و صدور آن عمل از ما، علتی تامه می شود که صدور معلول به دنبالش واجب و ضروری است. برای این که تخلف معلول از علت تامه اش محال است. پس نسبت فعل ـ که معلول است ـ به علت تامه اش، نسبت وجوب و ضرورت است، مانند نسبتی که هر حادثه دیگر به علت تامه اش دارد، و اما نسبتش به اراده ما که جزء علت است، نه تمام علت، نسبت جواز و امکان است، نه ضرورت و وجوب، تا این که بگوییم تخلفش محال است، پس روشن گردید که تمامی حوادث خارجی که یکی از آن ها افعال اختیاری ماست، وقتی در خارج حادث می شود که حدوثش به خاطر تمامیت علت، واجب شده باشد و این منافات ندارد با این که در عین حال صدور افعال ما نسبت به خود ما به تنهایی ممکن باشد، نه واجب. حال که معلوم شد، هر حادثی از حوادث و از آن میان هر فعلی از افعال اختیاری ما، در عین اختیاری بودن، معلولی است که علت تامه ای دارد و اگر نمی داشت، محال بود که حادث شود، هم چنان که با فرض نبودن آن علت، محال بود حادث گردد، پس تمامی حوادث عالم سلسله نظام یافته ای است که همگی و مجموعه اش متصف به وجوب است. یعنی محال است که یکی از آن حوادث که به منزله یک حلقه از این زنجیر است از جای خودش حذف شود و جای خود را به چیز دیگر و حادثه ای دیگر بدهد. و نیز معلوم شد که این سلسله از همان روز اوّل واجب بوده ـ چه حوادث گذشته و چه حوادث آینده ـ حال اگر فرض کنیم که شخصی به این سلسله یعنی به سراپای حوادث عالم، آن طور که هست و خواهد بود علم داشته باشد، این علم نسبت هیچ یک از آن حوادث را هر چند اختیاری هم باشد، تغییر نمی دهد و تأثیری در نسبت آن نمی کند. یعنی با فرض این که نسبت وجوب دارد، ممکنش نمی سازد.بلکه هم چنان واجب است. بنابراین، علم به قضای حتمی تأثیری در زندگی علمی انسان ندارد و تکلیف آور نیست و علوم غیبی امام ـ علیه السلام ـ نیز که به موجب ادله عقلی و نقلی به لوح محفوظ و قضای حتمی الهی تعلّق گرفته، هیچ گونه تکلیفی به متعلق این علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع می باشد، تعلق نمی گیرد. از این رو، امام ـ علیه السلام ـ با وجود علم به خطر، به زندگی عادی خود ادامه می دهد، اگر چه منتهی به خطر خواهد شد، چون می داند قضای حتمی و تغییر ناپذیر الهی البته محقق خواهد شد. بنابر این با اختیار قدم در قربانگاه می گذارد و شمول آیه کریمه «وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيکمْ إِلَى التَّهْلُکةِ» نمی باشد. زیرا در تهلکه واقع شده، نه این که خود را به تهلکه انداخته باشد. بر اساس آن چه گفته شد، شبهه ای که در رابطه با علم تفصیلی امام ـ علیه السلام ـ به شهادت خویش مطرح شد. مرتفع می شود. بسیاری از علما و بزرگان شیعه به جانب داری از این نظریه پرداخته و دیدگاه علمای متقدم هم چون شیخ مفید ـ رحمه الله ـ و سید مرتضی ـ قدس سره ـ و سایرین را که علم تفصیلی امام ـ علیه السلام ـ به جزئیات عالم، از جمله شهادت ایشان را، انکار کردند ـ نپذیرفته اند. در این میان می توان به دیدگاه های سید بن طاووس، محدث بحرانی، محقق لاهیجی و از میان علمای متأخر و معاصر به شیخ جعفر شوشتری آیت الله کوه کمری، علامه مظفر، علامه محمد تقی جعفری و شهید مطهری اشاره نمود. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image