علامه حسن زاده آملی /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

این عبارت علامه حسن زاده آملی که درباره عالم ذر می فرماید: « فرقان کثرت از متن قرآن وحدت در قلب لیلة القدر است.» را توضیح دهید.


براى رسیدن به حقایق و معارف بلند عرفانى ، نیاز به مقدمات و مبانى فراوانى فلسفى و عرفانى است و نیازمند سالها تعلم و یادگیرى است اما در اینجا فقط مى توان به طور مختصر اصطلاحات عرفانى را کمى توضیح داد : در برخى تقسیمات ، فلاسفه و عرفا گفته اند : انسان 7 مرتبه وجودى دارد که از آن تعبیر مى کنند به « لطائف سبعه ( هفت گانه ) » که از پایین به بالا عبارتند از : طبع ، نفس ، قلب ، روح ، سر ، خفى ، اخفى . رابطه این مراتب ، رابطه طولى است و نه عرضى یعنى مرتبه بالاتر ، باطن مرتبه پایینتر است و مرتبه پایینتر ظاهر و دامنه مرتبه بالاتر است . هر کدام از این مراتب وجودى در انسان حکم و اثر خاص خود را دارد : . 1 حقیقت انسان و کنه ذات او همان « اخفى » است که ما از آن به « من » یاد مى کنیم . . 2 « روح » ذاتا و فعلا مجرد است یعنى همان طور که خود ماده نیست ، در فعالیتهایش نیز نیازمند به ماده و ابزار مادى نیست . روح نه زمان دارد و نه مکان ، نه طول دارد و نه عرض و نه جزء ، ساحت روح ، ساحت عدم تمایز و احساس وحدت با همه هستى است . در مرحله روح ، من و تو و او برداشته مى شود و مقام فناء در این ساحت تجلى مى کند . از ساخت روح تعبیر به وحدت جمعى مى کنند که حقیقت تمام اشیاء به صورت بسیط و واحد در آن مقام ، جمع است . بر اساس دیدگاه عرفا ، « روح » موجودى اشرف و اعظم از همه مخلوقات است و حقیقت آن ، اسم اعظم فعلى خداست . عرفا براى آن بیش از صد اسم بکار برده اند مانند : نفس رحمانى ، حققت محمدیه ، روح کلى محمدى ، ماده المواد ، صادر اول و . . . . این حقیقت یگانه ، اولین ظهور خداست لذا خداوند متعال آن را مستقیما به خود اسناد داده است : « . . . و نفخت فیه من روحى . . . » پس وقتى آن را پرداختم و از روح خود در آن دمیدم براى او به سجده درافتید . ( حجر / 29 ) از این مقام و از این وحدت جمعى تعبیر به قرآن هم مى شود و اگر به کتاب خدا ، « قرآن » مى گویند نیز به این دلیل است یعنى اشاره به وجه جمعى قرآن دارد که تمام حقایق را به صورت یکجا در خود جاى داده است بذون آنکه در آن مقام ، سوره و آیه اى به صفت کثرت وجود داشته باشد بلکه تمام حقایق آیات ، به یک وجود در آن مقام موجود مى باشد . در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است : « ان علینا جمعه و قرآنه به راستى گردآورى و خواندن آن ( قرآن ) بر عهده ماست . » ( قیامت / 17 ) پس منظور از قرآن در کلام حضرت علَامه نوِّر الله سرّه اشارت است به مقام روح القدس که فوق تمام ملائک و روح کلّى انسان کامل مى باشد . در آن مقام ، حقیقت انسان کامل با حقیقت قرآن کریم متَحد مى باشد . آنجا مقام عند الله مى باشد که خزائن تمام موجودات است لذا فرمود : « وَ إِنْ مِنْ شَىْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم و هیچ چیزى نیست مگر آن که خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمى کنیم مگر قدر و اندازه ى معیّن » ( الحجر : 21 ) . قدر مطرح در این آیه همان است که مضاف الیه در واژیه لیله القدر واقع شده است . . 3 مراد از قلب ، مقام تفصیل یافتن حقایق اشیاء و مقام به کثرت درآمدن آنهاست . به تعبیر دیگر مقام سان یافتن حقایق اشیاء در وجود انسان است که از آن مقام ، تعبیر به « فرقان » نیز مى شود یعنى حقایق اشیاء به صورت تفصیلى و به صورت متمیز در قلب ظاهر مى شود . به قرآن کریم هم « فرقان » مى گویند به همین اعتبار است : « تبارک الذى نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا پرخیر و پاینده است خدایى که بر بنده خود ، فرقان را نازل کرد تا براى جهانیان هشداردهنده باشد . » ( فرقان / 1 ) قلب ، دامنه روح و روح باطن و حقیقت قلب است . در مقام روح ، حقایق اشیاء به صورت یک حقیقت واحد بسیط است که وقتى تنزل پیدا مى کند در مقام قلب ، به صورت کثیر و به صورت تفصیلى و متمیز درمى آید . در واقع یک حقیقت است که وقتى باز مى شود ، کثیر مى شود . بعد از این توضیحات باید گفت که مراد از لیله القدر ، حقیقت پیامبر ( ص ) و حضرت فاطمه ( س ) و ائمه ( ع ) است . در حدیثى از امام حسن مجتبى ( ع ) است که : « چون خداوند متعال ، قلب پیامبراکرم ( ص ) را وسیعترین قلبها یافت ، قرآن کریم را بر او نازل فرمود : « و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الأمین على قلبک لتکون من المنذرین . » ( شعرا / 193 - 194 ) چون قلب پیامبر ( ص ) « شرح » و وسعت داشت ، خداوند قرآن را بر او نازل فرمود : « ألم نشرح لک صدرک » حال سوال این است که چرا از قلب انسان کامل ، تعبیر به لیل و لیله القدر شده است ؟ در پاسخ باید گفت : طبق مبانى عقلى و نقلى ، از منازل سیر وجود در قوس نزول ، تعبیر به لیل و لیالى مى شود و از منازل سیر صعودى تعبیر به یوم و ایام مى شود . چون در سیر صعودى و در معراج ، حقایق باطنى ، عیان و آشکار و روشن مى شوند . به قیامت نیز « یوم القیامه » مى گویند به این دلیل است که همه چیز در آن روز آشکار و روشن مى شود . امّا در قوس نزول همه چیز هست ولى پنهان و باطن مى باشد مانند شب که همه چیز در آن هست ولى نمود ندارد . انسان کامل که همان رسول الله و دیگر معصومین ( ع ) هستند جامع « لیله القدر » و « یوم الله » هستند و مراد از نزول در اینجا نزول دفعى است که به آن إنزال مى گویند : « إنا أنزلناه فى لیله القدر » و نزول تدریجى قرآن که به مدت 23 سال اتفاق افتاد که به آن تنزیل گفته مى شود . بنابراین در نزول دفعى ( إنزال ) حقیت واحده بسیط اشیاء و قرآن به صورت دفعى و یکباره بر قلب پیامبر ( ص ) نازل مى شود و در مقام قلب پیامبر ( ص ) به صورت تفصیلى و کثیر ظاهر مى شود یعنى همان وحدت ، به کثرت درمى آید و ظاهر مى شود . در نیتجه پیامبراکرم ( ص ) و سایر معصومین ( ع ) به حقیقت اشیاء هم به صورت وحدت جمعى و قرآنى آنها عالم هستند و هم به صورت تفصیلى و متمیز از یکدیگر و به نحو فرقانى . امّا عالم ذرّ . عالم ذرّ عالمى جداى از عوالم طبیعت و ملکوت جبروت نیست بلکه موطن ذرّ همان مقام نفس مى باشد که در مرز طبیعت و ملکوت واقع مى باشد . این مرتبه از هستى موجودات ، در قیاس با عالم طبیعت ، باطن است و شب و در قیاس با ملکوت و فوق ملکوت ، ظاهر است و انتهاى شب به تعبیرى مطلع الفجر مى باشد . هر موجودى و از جمله انسانها در قوس نزول ، که لیله القدر مى باشد ، از این مقام جمعى خویش ، که همان مقام علم خدا و قرآن وحدت است ، تنزّل یافته کثرت جبروتى مى یابند و از جبروت تنزّل نموده کثرت ملکوتى پیدا مى کنند که کثرت آن پررنگتر از کثرت جبروتى است . آنگاه به انتهاى ملکوت مى رسند که موطن ذرّ و میثاق مى باشد . در اینجا نفس کلّى انسان ، که در عین وحدت کثرت جهات یافته ، به ذرّات مادّى تعلّق مى گیرند و به این نحو نفوس جزئیّه ى تک تک انسانها نمودار مى شوند و مورد خطاب الهى قرار مى گیرند که « الست بربّکم » و جواب مى دهند که « بلى » . اینجا انتهاى لیله القدر است و آغازگاه قوس صعود لذا مطلع الفجر مى باشد . لیله القدر را شب قدر گویند چون قدر به معنى اندازه است و موجودات هر چه از مقام جمع و قرآن دورتر گشته به مقام فصل و فرقان نزدیکتر شوند ، از کلّیّت به دور افتاده و هندسه مى یابند . در علم خدا خبر از ماهیّت نیست و تنها وجود اشیاء به نحو وحدت در آنجا موجود مى باشد . در عالم جبروت که اوّل شب است ، ماهیّت موجود مى باشد ولى خبرى از شکل و رنگ و امثال آن نمى باشد . در ملکوت ، شکل و رنگ و اندازه نیز پیدا مى شود ولى هنوز خبرى از حرکت و زمان نیست تا موجود متنزّل به عالم مادّه راه یابد . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image