گنجی؛ اکبر قمپوز دیروز، روشنفکر امروز؟  /

تخمین زمان مطالعه: 31 دقیقه

در راستای بصیرت افزایی و تبیین ناگفته‌هایی از تاریخ انقلاب، اقدام به معرفی منحرفین و مدعیانی نموده است که بعد از گذشت سه دهه از انقلاب، نقاب از چهره واقعی خود برداشته و در راه دشمنی با جمهوری اسلامی ایران قدم گذاشتند، مشرق در سلسله گزارش‌هایی با عنوان "یاران اصلاحات"، اقدام به معرفی چهره‌های اصلی جریان اصلاحات می‌کند که سومین گزارش مختص به معرفی " اکبر گنجی" است. گنجی، اکبر قمپوز دیروز، روشنفکر امروز آثار و کتب کتاب‌های نوشته شده توسط اکبر گنجی که به ماجرای قتل‌های سیاسی دهه شصت و هفتاد می‌پردازند: تلقی فاشیستی از دین و حکومت برای تمام فصول تاریکخانه اشباح


در راستای بصیرت افزایی و تبیین ناگفته‌هایی از تاریخ انقلاب، اقدام به معرفی منحرفین و مدعیانی نموده است که بعد از گذشت سه دهه از انقلاب، نقاب از چهره واقعی خود برداشته و در راه دشمنی با جمهوری اسلامی ایران قدم گذاشتند، مشرق در سلسله گزارش‌هایی با عنوان "یاران اصلاحات"، اقدام به معرفی چهره‌های اصلی جریان اصلاحات می‌کند که سومین گزارش مختص به معرفی " اکبر گنجی" است. گنجی، اکبر قمپوز دیروز، روشنفکر امروز آثار و کتب کتاب‌های نوشته شده توسط اکبر گنجی که به ماجرای قتل‌های سیاسی دهه شصت و هفتاد می‌پردازند: تلقی فاشیستی از دین و حکومت برای تمام فصول تاریکخانه اشباح عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری مقالات گنجی پس از خروج موقت از کشور ملاحظاتی پیرامون سرکوب زنان جمهوری اسلامی: نظام سلطانی یا فاشیستی؟ دولت احمدی و مجلس سلطانی بی­رحمی و عظمت‌طلبی شبه فاوستی سلطان به کام سلطان، به زیان دموکراسی صدای سلطان و صدای آزادی حق بهایی بودن و بهایی صاحب حق بودن هم‌جنس‌گرایی: اقلیتی ناحق؟ و فاقد حقوق!؟ گزاره­های غلط و غیر عقلانی در اسلام منبع مجموعه مقالات قرآن محمدی[1] اکبر گنجی کیست؟ اکبر گنجی در روز ۱۱ بهمن ۱۳۳۸ در کوی «سیزده آبان شهر ری» تهران به دنیا آمد.[2] پدرش که کارگر پمپ بنزین بود در روز اول خرداد 1376 درگذشت. درست در روزی که جسد پدر را دفن می کردند، انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری برگزار شد. او یک خواهر و دو برادر دارد. همسرش "معصومه شفیعی" نام دارد و دو دختر به نام های «رضوانه» و «کیمیا» دارد.[3] اکبر گنجی دوران دبستان و راهنمایی را در همان محله 13 آبان گذراند و سپس به "هنرستان صنعتی" شهرری رفت و تا سال 1357 که انقلاب ایران آغاز شد، در هنرستان درس می­ خواند. گنجی در کنار آقای منتظری هر چند از سوابق انقلابی و مبارزاتی اکبر گنجی اطلاعات دقیقی وجود ندارد اما بسیاری از انقلابیون، گنجی را جزو آن گروه از انقلابیون می ­دانند که در ابتدای پیروزی انقلاب برخوردهایی بسیار تند و افراطی داشتند. محمدحسین صفارهرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در این باره چنین می­ گوید: "اکبر گنجی که امروز ادعا می‌کند آن روزها دنبال دخترهایی می‌گشت که چند تار مو از زلف‌شان بیرون زده و به روی آن‌ها اسید می‌پاشید و این‌که به او اکبر پونز می‌گفتند برای این بود که به پیشانی دخترهای جوانی که پوشش متفاوتی داشتند پونز می‌چسباند".[4] اکبر گنجی بلافاصله پس از پیروزی انقلاب ایران، در سال 1358 وارد سپاه پاسداران شد و در واحد عقیدتی که در آن روزها با عنوان واحد ایدئولوژی خوانده می شد به فعالیت پرداخت. او همزمان در مرکز تحقیقات سیاسی ایدئولوژیک سپاه پاسداران در قم فعالیت می­ کرد. اکبر گنجی از جمله افرادی بود که پس از سال 1360 با سیاست­ های حضرت امام(ره) مبنی بر ادامه جنگ مخالفت کرد. وی در سال 1362 در یک سخنرانی علنی در پادگان ولی عصر به سیاست ادامه جنگ اعتراض کرد و آن را بی­ فایده دانست و فرماندهان سپاه را متهم کرد که سپاه را آلت دست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کرده اند و خواستار برکناری فرماندهی سپاه شد. در پی این اقدام، حضرت امام خمینی(ره) طی نامه ای برای آیت الله محلاتی که در آن زمان نماینده ایشان در سپاه بود، فرماندهی سپاه و سیاست­های نظام مبنی بر ادامه جنگ را مورد تأیید قرار داد. از سوی دیگر دادستانی سپاه نیز این برخورد را تمرد در شرایط جنگی دانست و برای گنجی خواستار اشد مجازات یعنی حکم اعدام شد. اما با وساطت آیت الله منتظری و شیخ یوسف صانعی این موضوع منتفی شد. وی در سال 1363 از سپاه استعفا داد.[5] در اینکه گنجی با اعضای نهاد اطلاعات نخست وزیری مانند سعید حجاریان که بنیان­گذاران اصلی وزارت اطلاعات بودند، ارتباطاتی داشته شکی وجود ندارد اما هرچند افراد بسیاری معتقد به همکاری وی با وزارت اطلاعات می­ باشند، خود وی مدعی است که "من هرگز در هیچ زمانی با وزارت اطلاعات کار نکردم". او پس از بیرون آمدن از سپاه، در سال 1363 به وزارت ارشاد اسلامی که در آن زمان توسط سید محمد خاتمی اداره می شد رفت و در کنار کسانی مانند سعید پورعزیزی، مصطفی تاج زاده، کیومرث صابری، محمد علی ابطحی، جواد فریدزاده مشغول به کار شد. او اوایل سال 1366 به عنوان کارمند "خانه فرهنگ ایران" در ترکیه به آنکارا رفت و پس از سه سال در آغاز سال 1369 به ایران بازگشت.[6] اکبر گنجی در سال 1369 و پس از بازگشت به ایران تحصیلات ناتمام خود را به پایان رساند و لیسانس ارتباطات خود را گرفت و در سال 1371 نیز فوق لیسانس خود را در همان رشته به پایان برد.[7] حلقه کیان وی از اوایل دهه هفتاد گنجی به "حلقه کیان" پیوست. این حلقه در آغاز به توصیه شهید حسن شاه‌چراغی (از مدیران ارشد موسسه کیهان) برای ایجاد کانونی فکری و دینی تشکیل شده بود. این افراد به دعوت شهید شاه‌چراغی در مؤسسه‌ کیهان به سرپرستی سید محمد خاتمی دور هم جمع شدند و به انتشار ماه‌نامه "کیهان فرهنگی" تا سال 1369 پرداختند. سعید حجاریان، محسن آرمین، علوی­‌تبار، عمادالدین باقی، مرتضی مردی‌­ها، اکبر گنجی، آرش نراقی، ابراهیم سلطانی، محسن سازگارا، جواد کاشی، حسین قاضیان، ناصر هادیان، مصطفی تاج‌زاده از جمله افرادی بودند که رابطه نزدیکی با این حلقه داشتند.[8] اینان که ترکیبی از لیبرال‌ها و چپگرایان بودند، هر هفته چهارشنبه‌ها در منزل یکی از اعضا دور هم جمع شده و به بحث‌های معرفت‌شناختی و فلسفی می‌پرداختند. اعضای این حلقه با محوریت فکری عبدالکریم سروش، غرب‌پژوهی را استراتژی مطالعاتی خود قرار داده و به این نتیجه رسیده بودند که تلفیقی از تجربیات مثبت تمدن غالب بشری (غرب) و درونی کردن آنها با ارزش‌های بومی و محلی، بهترین راهکار است و در همین راستا به تلفیق سه شکاف ملی، اسلامی و غربی تأکید می‌ورزند. این نگاه به تدریج منجر به التقاط فکری اعضای حلقه و حرکت خزنده آنان به سوی دگردیسی فکری و اندیش‌ه­ای گردید؛ به گونه‌­ای که این افراد به تدریج با شعار توسعه سیاسی و پیوستن به نظام جهانی، به سوی تمدن و تفکر غرب و لیبرالی حرکت کردند[9] و برخی از آنان همچون عبدالکریم سروش و اکبر گنجی به انکار بدیهی­‌ترین اعتقادات شیعه و حتی مسلمانان پرداختند. گنجی در کنار نوآم چامسکی بعد از بسته شدن کیهان فرهنگی و استعفای خاتمی از مؤسسه کیهان، اعضای حلقه کیان نیز به شکل دسته جمعی از کیهان استعفا داده و «مجله کیان» را از اواخر سال 69 راه اندازی کردند. ماهنامه جدید با مدیر مسئولی "رضا تهرانی" و سردبیری "شمس ­الواعظین" شروع به کار کرده بود و محملی جهت نشر افکار اعضای این حلقه فراهم نموده بود. او از زمان تأسیس کیان همیشه در آن نشریه به عنوان یکی از اعضای شورای سردبیری بود و مقالات تئوریک خود را با نام مستعار "حمید پایدار"[10] در کیان چاپ می­ کرد.[11] وی علاوه بر این، در انتشارات "صراط" درس­ ها و سخنرانی­ های سروش و افراد همفکر خود را در محفل کیان به سرعت چاپ و توزیع می کرد.[12] وی در دوران شهرداری غلامحسین کرباسچی، به همراه افرادی چون ماشاء الله شمس الواعظین، احمد ستاری، سعید پورعزیزی، اکبر گنجی، بهروز گرانپایه، سید ابراهیم نبوی، فریدون عموزاده خلیلی، فاطمه راکعی، محسن اشرفی، علی اصغر رمضانپور و بسیاری دیگر که بعدها جنبش مطبوعات اصلاح طلب را شکل دادند، در روزنامه "همشهری" شهرداری تهران مشغول به فعالیت شد. خلاصه ای از تناقضات اکبر قمپوز (دانلود) گنجی که به علت سخنرانی توهین­ آمیز خویش در دانشگاه شیراز تحت عنوان "تلقی فاشیستی از دین" مدتی در زندان به سر می ­برد، بعد از آزادی، عضو شورای سردبیری نشریه "راه نو" و نیز برخی از روزنامه­ های زنجیره­ای آن دوران از جمله صبح امروز، خرداد، فتح و برخی روزنامه­ های دیگر درآمد.[13] روزنامه­ هایی که پایگاه اصلی جنگ روانی اصلاح­ طلبان برای وارونه نشان دادن واقعیت­ های موجود در جامعه، ناکارآمد نشان دادن نظام و فشار به ارکان نظام برای گام برداشتن به سوی تحقق نظامی سکولار و غیردینی محسوب می­ شد.[14] قتل­های زنجیره­ای و عالیجناب سرخ­پوش قتل‌های زنجیره­‌وار تنی چند از نویسندگان از جمله داریوش فروهر و همسرش پروانه مجد اسکندری، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده – که غالباً از اعضای کانون نویسندگان بودند - در آذر ماه 1377 از وقایع مشکوک و مرموزی بود که فضا را برای موج سواری فرصت­طلبانی همچون گنجی فراهم نمود. با افشای خبر این قتل­ها، مقام معظم رهبری بلافاصله ریاست جمهور وقت را موظف به تشکیل کمیته ویژه ای را با عضویت 3 وزیر نمودند و اختیارات ویژه اى را به رئیس جمهور واگذار کردند، به طورى که در این پرونده ­ هاى قضایى، هیأت ویژه ى پى گیرى، گزارش هاى خود را به طور مرتّب به رئیس جمهور ارائه مى کرد.[15] گنجی در میان زنان در تاریخ 15/10/1377، وزارت اطلاعات با انتشار بیانیه‌ای مسئولیت این قتل­ ها را به معدودی از "همکاران مسئولیت‌ناشناس، کج‌اندیش و خودسر این وزارت که بی‌شک آلت‌دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زده‌اند" نسبت داد.[16] نگاهی به سابقه افراد کشته شده در این ماجرا، نشان می­ داد که این افراد آنقدر حاشیه­ ای و ناشناخته بودند که دلیلی برای برخورد قهرآمیز نظام با آنان وجود نداشته و چنانچه نظام می­خواست با این اقدام مخالفان خویش را از پیش روی بردارد، افراد بسیار تأثیرگذارتری باید مورد هدف قرار می­ گرفتند.[17] با تحقیقات صورت گرفته از سوی دستگاه قضایی و اعتراف برخی متهمان ثابت گردید که این اقدامات برنامه­ هایی از پیش طراحی شده با همکاری دستگاه­ های اطلاعاتی خارجی برای تضعیف سیستم امنیتی کشور و سلب اعتماد از آن و متهم نمودن نظام اسلامی به دیکتاتوری و بهره­ گیری از خشونت برای پیشبرد اهداف حکومت بود. در این میان، در حالی که هنوز موضوع قتل‌ها ابعاد روشنی نیافته بود و همه گروه‌‌ها این جنایات را محکوم می‌کردند، مشارکتی‌ها به همراه ملی - مذهبی‌ها و رادیو‌های ضدانقلاب، انگشت اشاره خود را به سوی جناح ارزشگرا و اصل نظام اسلامی نشانه گرفتند. عزت‌الله سحابی، رهبر ملی- مذهبی‌ها که به اتهام براندازی بازداشت و اعترافات تکان‌دهنده‌ای در رابطه با کودتا علیه نظام داشت، جناح اصولگرا را به اجرای قتل‌ها متهم می‌سازد: «انتساب جنایت‌های اخیر به جناح انحصار غیرقابل انکار است چرا که نظریه‌پرداز‌ها، مبلغ‌ها، مجوز شرعی صادرکن‌ها و فتوابده‌ها، همه در این جناح مقابل قرار دارند».[18] این افراد همچنین با عطش خاصی به "مقتول‌سازی" پرداختند. طبق سناریو، هر فعال سیاسی که در سال­ های گذشته سکته کرده بود و یا در اثر تصادف جان باخته بود، باید به فهرست قتل‌های زنجیره‌ای افزوده می‌شد. عمادالدین باقی و اکبر گنجی این مأموریت را بر عهده داشتند. عمادالدین باقی در 30/10/1377 در مقاله‌ای که روزنامه‌ خرداد آن را به چاپ رسانید از 18 نفر به عنوان مقتولین نام برد و اکبر گنجی، که ید طولایی در طرح مدعیات بی­سند دارد، در روزنامه‌ آفتاب امروز، ارگان حزب مشارکت، این رقم را تا 120 نفر افزایش داد و طبق روال گذشته‌اش، نه نامی از مقتولین آورد و نه دلیلی بر ادعای خود ذکر کرد و نوشت که در ذیل پروژه‌ قتل‌عام درمانی در دهه‌ گذشته، به طور متوسط در هر ماه یک نفر به قتل رسیده است.[19] در این میان با توجه به اینکه این قتل­ ها در فاصله کوتاهی قبل از انتخابات مجلس ششم برگزار شد، اکبر گنجی تلاش کرد با بهره­ گیری از فضای ایجاد شده و با هدف جلوگیری از ورود اکبر هاشمی رفسنجانی به مجلس ششم با نگارش کتاب "عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری" که در واقع مجموعه­ ای از یادداشت ­ها و گفتگوهای وی با روزنامه­ های اصلاح­طلب بود، مجموعه ­ای از تهمت­ ها و اتهامات بی ­پایه و اساس را متوجه ساختار نظام و برخی از ارکان آن ساخت. وی در این کتاب بدون نام بردن از آقای هاشمی، به گونه­ ای قلم راند که همه اذهان را متوجه وی ساخته و او را "عالیجناب سرخپوش" یا "شاه­ کلید" فهم قتل­ های زنجیره­ ای دانست که "عالیجنابان خاکستری" قتل­ ها و جنایات فراوانی را در طول چندین سال به دستور وی انجام داده­ اند.[20] این کتاب در برهه یکساله منتهی به انتخابات مجلس ششم نزدیک به سی بار تجدید چاپ شده و در کنار مقالات و یادداشت ­های پر تعداد و البته هتاکانه­ ای که با استفاده از روزنامه­ های زنجیره ­ای وابسته به این طیف به چاپ می­ رسید، تلاش شد تا از راه­یابی اکبر هاشمی رفسنجانی به مجلس شورای اسلامی و ریاست احتمالی وی بر مجلس را "به معنای حذف شعار توسعه سیاسی و در نوردیدن تومار دولت خاتمی"[21] جلوه دهد و به هر نحو ممکن از وقوع آن جلوگیری نماید. اکبر گنجی و تهمت ترور و خشونت به نظام جمهوری اسلامی بدون هیچ سندی اما شاید گنجی و همفکرانش تصور نمی ­کردند چند سال بعد، منافع اصلاحات را در احیای زندگی سیاسی آقای هاشمی ببیند و برای زنده ماندن اصلاحات ناگزیر از حمایت از شخصی شوند که خودشان چهره­ای مخوف و انحصارطلب از وی در اذهان مردم ساخته بودند. اکبر گنجی که خود خالق "عالیجناب سرخپوش" بود، مدعی می­ شود "پروژه‌ی حذف هاشمی قطعاً پشت‌اش آقای خامنه‌ای بوده و در این پروژه هم موفق بوده است". وی سپس با نگاهی ترحم­ آمیز و دلسوزانه نسبت به «شاه­کلید» ماجرای قتل­ های زنجیره ­ای، که تا مدتی پیش از نگاه وی متهم اصلی قتل ده­ ها تن از روشنفکران بوده، با اشاره به بازداشت فرزندان آقای هاشمی - مهدی و فائزه- این امر را به فال نیک گرفته و مدعی می ­شود "طیفی که گرایش به اصلاح‌طلبان دارند، در آن قشر، آقای هاشمی چهره‌اش بازسازی خواهد شد و این جریان در اینجا به سود آقای هاشمی تمام خواهد شد".[22] عطاءالله مهاجرانی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز که در پرتو حمایت‌هایش کتاب "عالیجناب سرخ‌پوش" اکبر گنجی بارها تجدید چاپ گردید، با تغییر جهتی آشکار اظهار می­ دارد: "برخوردی که با آقای هاشمی رفسنجانی از سوی برخی مطبوعات انجام شد، یک اشتباه استراتژیک بود که از سوی همان کسانی که مطالبات را شعله ور کرده اند، صورت گرفت. برخورد با هاشمی رفسنجانی یک اشتباه محدود، مقطعی و تاکتیکی نبود، بلکه به کل جریان اصلاحات در یک مقطعی آسیب زد".[23] شرکت در کنفرانس برلین کنفرانس برلین نام کنفرانسی است که بعد از انتخابات مجلس شورای اسلامی دوره ششم از ۱۹ تا ۲۱ فروردین ۱۳۷۹ به مدت سه روز از سوی حزب سبزهای آلمان و به دعوت بنیاد "هاینریش بل" در خانه فرهنگ‌های جهان در برلین و با موضوع تغییرات دمکراتیک در ایران و اصلاحات در جمهوری اسلامی ایران برگزار شد. "کنفرانس برلین" یا "کنفرانس ایران بعد از انتخابات پارلمانی" از تاریخ 19 تا 21 فروردین 1379، به مدت سه روز، در خانه‌ی فرهنگ‌های جهان در برلین برگزار شد. بانی اصلی این کنفرانس "بنیاد هاینریش بل" آلمان بود که ارتباطات تنگاتنگی با "حزب سبزها" [24] این کشور داشت. این بنیاد فارغ از این کنفرانس اهداف خود را به این صورت معرفی می‌کرد: "قصد ما فراهم کردن امکانات لازم برای انجام مباحثات اصولی و روزآمد است. ما همچنین تلاش می‌کنیم شرایط را برای بررسی علمی و کارشناسانه‌ی مشکلات موجود بر سر راه روند اصلاحات اجتماعی فراهم کنیم". حاشیه ای از کنفرانس برلین (دانلود) علاوه بر این بنیاد، بخشی از اپوزیسیون خارج‌نشین نیز به رهبری حسن ماسالی، شامل کتایون امیرپور، مهدی سردانی (نویسنده‌ی ضد انقلاب)، احمد طاهری (خبرنگار روزنامه‌ی فرانکفورتر روندشاو)، بهمن نیرومند و نوید کرمانی در تدارک این کنفرانس دخالت داشتند. این عده در آغازین روز کنفرانس، بیانیه‌ی مشترکی صادر کردند و در آن خواستار تشکیل یک حکومت لائیک و سکولار در ایران شدند. [25] از داخل کشور نیز هفده تن از شخصیت‌های سیاسی، مطبوعاتی، علمی و ادبی ایران در این کنفرانس حاضر شدند که بخشی از آن‌ها از اعضای ارشد "حزب مشارکت" بودند. عزت‌الله سحابی، اکبر گنجی، یوسفی اشکوری، کاظم کردوانی، علیرضا علوی‌تبار، حمیدرضا جلایی‌پور، چنگیز پهلوان، فریبرز رئیس‌دانا، علی افشاری، محمود دولت‌آبادی، مهرانگیز کار، شهلا شرکت، شهلا لاهیجی، منیرو روانی‌پور، جمیله کدیور و خدیجه مقدم و محمدعلی سپانلو از حاضران در این کنفرانس 3 روزه بودند. این افراد که عمدتاً دارای گرایش‌های سکولار بودند، در اثر کسب اکثریت آرا در انتخابات مجلس ششم شورای اسلامی دچار این توهم شده بودن که می­ توانند نسخه‌های بدیلی را برای جمهوری اسلامی ایران مطرح کنند و با طرح این مباحث، فضا را جهت تغییرات بنیادین در ساختار نظام در ایران فراهم آورند.[26] اکبر گاف در کنار دو تن از ضد انقلاب فراری این افراد در سخنان خود تلاش نمودند با طرح ادعاهایی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران[27] و بخصوص اصل ولایت فقیه[28] خود را مبارزانی معرفی نمایند که برای سرنگونی نظام دیکتاتوری در ایران و جایگزینی آن با یک نظام دموکراتیک تلاش می­ نمایند. شرکت­کنندگان در این کنفرانس همچنین به بیان دیدگاه‌­های خود در حمایت از تشکیل نظام سیاسی غیردینی در ایران پرداخته و انتخابات مجلس ششم را رأی منفی مردم به جریان حاکم دانستند.[29] اکبر گنجی در سخنان خود در این کنفرانس مدعی شد: "در قانون اساسی ایران نهاد رهبری انقلاب اختیاراتش محدود است. یک مجلس نظارتی هم که منتخب مردم است می تواند وی را عزل کند. این ابزار تا به حال بکار گرفته نشده است. تا کنون رهبر انقلاب خود را بالاتر از قانون و قانون اساسی قرار داده است و حال ما خواسته ­ایم در محدوده قانون اساسی عمل شود. آقای خامنه ­ای هم با این امر موافقت دارد. ما در چارچوب قانون اساسی فعلی هم می­ توانیم یک نظام کاملاً دموکراتیک در ایران برقرار کنیم... ما نظرات امام خمینی را به گونه ­ای بازخوانی می­ کنیم که با دموکراسی سازگار باشد...".[30] رهبر معظم انقلاب اسلامی برگزاری این کنفرانس در آلمان را نشانه کندذهنی سیاستمداران آلمانی در تحلیل مسائل و جریانات سیاسی داخل ایران دانسته و آن‌ را اقدامی‌ زشت‌ و توطئه‌ای‌ برای‌ زیر سؤال‌ بردن‌ نظام‌ و انقلاب‌ دانستند. ایشان با اشاره‌ به‌ این‌ که‌ بنیادهای‌ برپاکننده‌ اینگونه‌ کنفرانس ­ها معمولاً مورد حمایت‌ دستگاه­ های‌ امنیتی‌، سیاسی‌ و جاسوسی‌ دشمنان‌ هستند، اهداف پشت پرده این برنامه را چنین برشمردند: "کنفرانس‌ برلین‌ به‌ دنبال‌ تدارک‌ و برنامه‌ریزی‌ چندین‌ ماهه‌ و با دقت‌ در انتخاب‌ میهمانان‌ کنفرانس‌ برگزار شد، تا اینگونه‌ وانمود شود که‌ این‌ افراد، نمایندگان‌ قشرهای‌ مختلف‌ ملت‌ ایران‌ هستند. برگزارکنندگان کنفرانس در واقع در صدد بودند با این مقدمات و تدارکات و دعوت از همه‌ی جناح‌های مخالف نظام در خارج، کنفرانس را به جلسه‌ی محاکمه‌ی انقلاب و نظام اسلامی تبدیل کنند و با تبلیغ ناکارآمدی نظام اسلامی از زبان دعوت‌شدگان داخلی، از زبان ضدانقلاب هم این گونه تبلیغ کنند که اصلاحات اساسی تنها با حذف اسلام، ولایت فقیه، شورای نگهبان و حدود اسلامی از قانون اساسی و یا کلاً نوشتن قانون اساسی جدید امکان‌پذیر است".[31] این کنفرانس علاوه بر متن، از حواشی مهم و خبرسازی نیز برخوردار شد که اهمیت آن کمتر از متن نبود. "مرتضی غرقی" خبرنگار اسبق واحد مرکزی خبر در آلمان به عنوان تنها نماینده جمهوری اسلامی ایران که فیلم این کنفرانس را تهیه و به تهران فرستاد گوشه­ هایی از وقایع روی داده در این کنفرانس را اینچنین توصیف می­ کند: "در حین سخنرانی گنجی هم دوباره همان شعارها سر داده شد. عده‌ای از کردهای حاضر در همایش به گنجی گفتند که: تو خودت مزدوری و در کردستان آدم کشتی بنابر این حق صحبت ندارید. گنجی گفت: همان ­هایی که این شعارها را در برلین می‌دهند در تهران هم نمی‌گذارند ما صحبت کنیم. شما خشونت طلبید و... به هر حال گنجی هم نتوانست صحبت خود را ادامه دهد و جلسه به هم ریخت. همزمان یک آقا که از چریک‌های فدایی خلق بود و طرف چپ من قرار داشت، بلند شد و لباس‌های خود را درآورد. لخت مادرزاد به میان جمعیت رفت و یک زخم بزرگی که روی بدنش بود که معلوم نبود این زخم براثر چه بوده را نشان داد و ‌گفت که جمهوری اسلامی من را شکنجه کرده است. همزمان در طرف دیگر سالن یک گروه که متعلق به حزب کارگران کمونیست بودند، زن رقاصه‌ای را آوردند که شروع به رقصیدن کرد و همزمان در کنار آن ویولون هم می‌زدند. این در حالی بود که سخنران هم برای خودش سخنرانی می‌کرد...»[32] شرکت در کنفرانسی با این اوصاف به اندازه­ای مغایر با ارزش­ های انسانی و اخلاقی بود که موجی از محکومیت در داخل کشور علیه شرکت­ کنندگان در کنفرانس به وجود آمد و حتی جای دفاعی برای افرادی که اعتقادی به مذهب و دین نداشته ولی اندکی از غرور و غیرت ملی برخوردار بودند نیز باقی نگذاشت. بدین ترتیب اکبر گنجی به همراه برخی دیگر از شرکت ­کنندگان در کنفرانس برلین پس از بازگشت به ایران در فرودگاه مهرآباد تهران در مورخ سوم اردیبهشت ۱۳۷۹ دستگیر شده و توسط دادگاه به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام مورد محاکمه قرار گرفتند. دادگاه اولیه گنجی به ریاست قاضی مرتضوی وی را به دلیل چند اتهام سنگین سیاسی به ده سال حبس و پنج سال تبعید محکوم کرد، اما دادگاه تجدید نظر محکومیت وی به شش سال حبس بدل گردید. گنجی در کنار همسرش پس از آزادی از زندان خروج از ایران این مدعی حقوق بشر پس از آزادی به اروپا و سپس آمریکا رفت و به نگارش مقالاتی علیه نظام اسلامی و ادامه روند اتهام­زنی بدون هیچ سند و مدرکی پرداخت و با بسیاری از چهره­های معاند نظام اسلامی و خوانندگان فراری دیدار و همفکری نمود. گنجی در کنار خواننده فراری و ضد انقلاب در حمایت از جنبش دروغین سبز وی در سفرهای مختلف خود در اروپا و آمریکا همچنین با بیش از بیست نفر از به ظاهر اندیشمندان جهان از جمله آنتونی گیدنز، یورگن هابرماس، دیوید هلت، نوآم چامسکی، ریچارد رورتی، فوکویاما، رابرت بلا، نیکی کدی، خالد ابوالفضل، السدر مک­اینتایر، مارتا نونپام، مارشال برمن، رونالد رورکین، نانسی فریزر، مایکل سندل، چارلز تیلور، فیلیپ پتیت، عبدالحی عبدالنعیم، خوزه کازاناوا و اولیور روآ ملاقات و با آنان به گفتگو پرداخت. اکبر گنجی در یکی از کنفرانس­ های مراسم دریافت جایزه قهرمان آزادی مطبوعات در وین وی همچنین بخاطر فعالیت­ های هتاکانه رسانه ­ایش در دوران حضور در ایران و سخنانش در مخدوش ساختن چهره جمهوری اسلامی ایران در اذهان عمومی مردم جهان، جوایز متعددی از جشنواره ­ها و انجمن­ های وابسته صهیونیستی و نهادهای حقوق بشری غربی دریافت نمود.[33] دریافت جایزه از مؤسسات غربی با پاس مقالات هتاکانه و تهمت­ های بی ­پایه و اساس در جریان حوادث پس از انتخابات 1388 نیز گنجی با حضور در تجمعات ضد انقلاب خارج­ نشسین، حمایت خود را از سران فتنه اعلام کرد و این در حالی بود که چندی بعد باز هم در یک چرخش آشکار، اپوزیسیون خارج­نشین را هم شوکه کرد و هر گونه ادعای تقلب در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری را ادعایی گزاف دانست. حضور گنجی در تجمعات پرتعداد! اپوزیسیون خارج­نشین در حمایت از ادعای تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری 1388 دگردیسی فکری طی دو دهه/از افراط در انقلابی­‌گری تا ژست روشنفکری وی در حالی اکنون با ژست روشنفکری نظام جمهوری اسلامی را متهم به اقدامات ضد حقوق بشری می ­کند که در اوایل دهه 60 در پاسخ به سؤالی در گزینش یک نهاد، درباره اقدامات دادگاه انقلاب و اینکه کدام کارهای دادگاه انقلاب مورد تأیید شما بوده و کدامیک مورد تأیید شما نیست، اینچنین نوشته بود: "آن­که مورد تأیید ماست، اعدام مفسدین است و آنکه نیست، برخورد مکتبی نکردن با ضد انقلاب است که هزاران ساواکی و گروهه ای ضد انقلاب در کمال مطلق آزادی، هر کاری دلشان می­ خواهد می­ کنند". وی همچنین در حالی انقلابیون ایران را به بنیادگرایی و تندروی متهم می­ نماید که در ابتدای پیروزی انقلاب و پس از استعفای بازرگان از دولت موقت، گفته بود "ببینید، دولت بازرگان دولتی نبود که انقلابی باشد و برخوردش به جای اینکه برخورد مکتبی باشد، یک برخورد سیاسی بود و در آن جو که احتیاج به یک دولت انقلابی با برخورد مکتبی بوده، این دولت ازش کاری ساخته نبود و فشار مردم از یک طرف و پیام های امام که دولت، انقلابی نیست از طرف دیگر، و ملاقات آمریکایی­ ها از طرف دیگر و بالاخره اشغال سفارت آمریکا باعث استعفای دولتش شد".[34] دفاع از همجنس­‌بازی اکبر گنجی در مقاله ای به نام "همجنس گرایی اقلیتی ناحق و فاقد حقوق" که مستقیماً در پاسخ به آرای "محسن کدیور" درباره عدم جواز عقلی و شرعی همجنس‌گرایی در روشنفکری دینی نوشته شده پس از ذکر آرای او همجنس­گرایی را "همچون یهودیت و بهائیت و تسنن و تشیع، یک سبک متفاوت زندگی محسوب" می­ کند و می‌نویسد: "کدیور می‌گوید مجازات شدید هم‌جنس‌گرایان از احکام ثابت و دائمی شرعی است. ملاک و معیار تمایز احکام موقت از دائمی چیست تا بر اساس آن ملاک گفته شود مسأله‌ای جزو احکام دائمی اسلام است؟ کدیور می‌گوید مسلمانی مطلقاً با هم‌جنس‌گرایی نمی‌سازد. ملاک و معیار مسلمانی چیست تا بر مبنای آن ملاک بفهیمم چه چیز با مسلمانی سازگار است و چه چیز ناسازگار؟... گنجی در جمع ضد انقلاب کدیور هم‌جنس‌گرایی را امری غیرعقلانی، غیرانسانی، انحراف از مسیر صحیح بشری و تأسف بار به شمار می‌آورد. اما هیچ دلیلی برای موجه کردن مدعای خود ارائه نمی‌کند. پرسش این است: مسیر صحیح بشری چیست؟ مگر فقط یک راه صحیح وجود دارد که بشریت باید آن را طی کند؟ آیا نفی پلورالیسم و قبول انحصار گرایی معرفتی و اجتماعی لازمه‌ی منطقی این مدعا نیست؟ تا آن‌جا که من می‌فهمم، هر رفتاری که از آدمیان سر می‌زند (خوب و بد) عملی انسانی است؛ نه غیرانسانی یا حیوانی. انسان همان موجودی است که در تاریخ خود را محقق کرده (انسان واقعی مطابق تعاریف پسینی) نه انسانی آرمانی که وجود خارجی ندارد (انسان خیالی مطابق تعاریف پیشینی) ...هم‌جنس‌گرایی همان قدر انسانی است که ناهم‌جنس‌گرایی. عدالت‌ورزی همان قدر انسانی است که ظلم و بیداد. با این تفاوت که عدالت از نظر اخلاقی فضیلت است و ظلم رذیلت».[35] وی همچنین در مقاله ­ای تحت عنوان "از حق بهایی بودن تا بهایی صاحب حق بودن" بر خلاف فتوای غالب فقهای شیعه مبنی بر ضاله بودن فرقه بهاییت، به دفاع از حقوق بهائیان پرداخت.[36] زیر سؤال بردن الهی بودن قرآن اکبر گنجی به تدریج پای خود را از حد زیر سؤال بردن نظام جمهوری اسلامی فراتر نهاد و به تقلید از افرادی چون سروش و شبستری و به اسم "عقلانی کردن معتقدات دینی" به انکار بدیهی­ ترین اعتقادات مسلمین همچون کلام خدا بودن قرآن کریم، خاتم بودن پیامبر اسلام، وجود زندگی پس از مرگ و... پرداخته است. گنجی با ایجاد شبهاتی بی ­پایه و اساس پیرامون سخن خدا بودن قرآن کریم، مدعی می ­شود قرآن می­ تواند سخنی غیرالهی و برساخته ذهن پیامبر باشد[37] چرا که دارای تناقضات عدیده ای است! حال آنکه سخن خدا باید مبری از تناقض باشد.[38] وی با طرح این سؤال که "آیا گزاره "قرآن کلام خداست"، مدعایی قابل اثبات و خرد پذیر است؟ از میان دو مدل رقیب ، "قرآن کلام خداست" و "قرآن کلام محمد است" ، احتمال صدق کدامیک بیشتر است؟» می­ گوید: "تمام ادعای پیامبر اسلام این است که جبرئیل کلام خدا را به اطلاع او رسانده است. حتی اگر اثبات وجود خدا امکان پذیر باشد، اثبات سخن گفتن خدا با یک شخص محال است". وی در نهایت با طرح این مقدمات مدعی می­ شود که "این مدعا که "قرآن سخن پیامبر است" ، سخنی غیر دینی نیست".[39] اظهارات گنجی درباره قرآن و امام زمان (عج) (دانلود) وی در ادامه، وجود زندگی پس از مرگ را نیز مورد تردید جدی قرار داده و مدعی می­شود «نه دلیلی بر صدق حیات شخصی پس از مرگ ارائه شده است، نه تصاویر بهشت و جهنم قابل دفاع عقلانی است». وی چهره به تصویر کشیده شده از بهشت و جهنم در قرآن را نتیجه «عصر بودن» قرآن دانسته و به تقلید از سروش، ادعا می­کند که بهشت و جهنم به تصویر کشیده شده در قرآن «تصویر صورت­ های اسطوره­ای عصری است که تجربه ی دینی در آن محقق شده است».[40] شور و شوق گنجی در میان ضد انقلاب انکار وجود امام زمان(عج) گنجی پس از طرح ادعای "کلام پیامبر بودن قرآن" با نگارش مجموعه مقالاتی تحت عنوان "امام زمان به چه کار فقها می­آید؟" به طرح ادعاهایی به تردید در وجود امام عصر(عج) پرداخت و مدعی شد "تاکنون حتی یک دلیل بر وجود ”موجود مقدس و معصومی با عمر بیش از هزار و دویست سال" (مهدی موعود) اقامه نشده و اساساًاقامه شدنی نیست».[41] وی سپس با ژستی متفکرانه! مدعی شد اولاً دلیل تاریخی متقنی در اثبات وجود امام دوازدهم شیعیان وجود ندارد و ثانیاً "به فرض آنکه بتوان از طریق تحقیقات تاریخی، اثبات کرد که امام یازدهم شیعیان فرزندی داشته اند، ادعای طول عمر بیش از هزار و دویست سال، با علم تجربی مدرن تعارض دارد" .[42] وی سپس تلاش نمود تا اعتقاد به منجی و موعود آخرالزمان را مختص شیعیان جلوه دهد و با طرح این بحث که «در قرآن هیچ سخنی از موجودی به نام امام زمان، فرزند امام یازدهم شیعیان نیست»، مدعی شد «به همین دلیل اهل تسنن و شیعیان غیر دوازده امامی به وجود امام دوازدهم شیعیان باور ندارند. لذا می­ توان مسلمان یا شیعه بود و به وجود امام زمان باور نداشت». این در حالی است که نه تنها تمام اهل سنت بلکه بسیاری از صاحبان ادیان توحیدی به وجود منجی آخرالزمان اعتقاد دارند و در برخی صحاح سته - معتبرترین کتب روایی اهل سنت - حتی بابی به نام "مهدی" وجود دارد که حکایت از باورمندی آنها به این مساله است.[43] گنجی سپس در ادعایی مضحک در حالی که اعتقاد به وجود امام زمان(عج) از اعتقادات اصیل مسلمانان است که در زمان امامان معصوم(ع) نیز اشارات متعددی به وجود ایشان شده است، افسانه وجود امام زمان را ساخته و پرداخته روحانیون حاکم بر ایران دانست «چرا که حیات و ممات آنان وابسته و متکی بر این باور بلادلیل است. روحانیون حاکم بر ایران که با اتکا بر این باور مردم ایران را به اسارت گرفته اند» و مدعی شد «تصویر و تصور امامیه از امام زمان، با دموکراسی و حقوق بشر تعارض بنیادین دارد».[44] منابع و مأخذ -------------------------------------------------------------------------------- [1] http://persianbok.wordpress.com/859-2/ [2] http://iusnews.ir/?pageid=159209 [3] http://mowjie.blogfa.com/post-48.aspx [4] http://fararu.com/fa/news/74235 «حسین اله­ کرم» مدرس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز نیز درباره سابقه انقلابی اکبر گنجی چنین می­گوید: اکبر گنجی معروف به «اکبر پونز» بود که روسری‌های بدحجابان را جلو می‌کشید و پونز می‌زد و کارهایی از این دست انجام می­داد. [5] http://mowjie.blogfa.com/post-48.aspx [6] http://farhangname.org/ [7] http://iusnews.ir/?pageid=159209 [8] http://www.drsoroush.com/Persian/Interviews/P-INT-Kian.html [9] http://goftomanedini.com/showthread.php?t=58767 [10] http://www.drsoroush.com/Persian/Interviews/P-INT-Kian.html [11] http://farhangname.org/ [12] http://www.rajanews.com/detail.asp?id=77755 [13] http://mowjie.blogfa.com/post-48.aspx [14] رهبر معظم انقلاب در تقبیح عملکرد روزنامه­های موسوم به زنجیره­ای در این دوران چنین فرمودند: متأسّفانه امروز مى‌بینم همان دشمنى که به‌وسیله تبلیغات خود، همّتش این بود که افکار عمومى یک کشور را به سمتى متوجّه کند، به‌جاى رادیوها آمده در داخل کشور ما پایگاه زده است! بعضى از این مطبوعاتى که امروز هستند، پایگاههاى دشمنند؛ همان کارى را مى‌کنند که رادیو و تلویزیونهاى بى.بى.سى و امریکا و رژیم صهیونیستى مى‌خواهند بکنند!... مروز مطبوعاتى پیدا مى‌شوند که همه همّتشان، تشویش افکار عمومى و ایجاد اختلاف و بدبینى در مردم و خوانندگانشان نسبت نظام است! ده عنوان، پانزده عنوان‌روزنامه، گویا از یک مرکز هدایت مى‌شوند؛ با تیترهاى شبیه به هم در قضایاى مختلف. قضایاى کوچک را بزرگ مى‌کنند و تیترهایى مى‌زنند که هرکس این تیترها را مى‌بیند، خیال مى‌کند که همه چیز در کشور از دست رفته است! اینها امید را در جوانان مى‌میرانند؛ روح اعتماد به مسؤولان را در آحاد مردم کشور تضعیف مى‌کنند و نهادهاى اصلى کشور را مورد اهانت و توهین قرار مى‌دهند!... من نمى‌دانم مدل اینها کجاست و کیست!؟ مطبوعات غربى هم این‌طور نیستند! این یک نوع شارلاتانیزم مطبوعاتى است که امروز بعضى از مطبوعات در پیش گرفته‌اند! (بیانات در دیدار با جوانان در مصلّاى بزرگ تهران؛ 1/2/1379‌) [15] http://siasi.porsemani.ir/node/2556 [16] این اقدام وزارت اطلاعات مورد تقدیر مقام معظم رهبری قرار گرفت و ایشان ضمن تشکر از وزارت اطلاعات فرمودند: این شوخی نیست که انسان یک نقطه ضعفی در پیکره خودش احساس بکند و صادقانه آن را با مردم در میان بگذارد و بگوید این جایم، این اشکال را دارد. () [17] با توجّه به تجربه خودم در زمینه‌هاى گوناگونِ اداره کشور در طول این بیست سال و آشنایى با جریانهاى سیاسى داخلى و خارجى، من نمى‌توانم باور و قبول کنم که این قتلهایى که اتّفاق افتاد، بدون یک سناریوى خارجى باشد؛ چنین چیزى ممکن نیست. این قتلها به ضرر ملت ایران بود، به ضرر دولت بود، به ضرر حکومت بود. یک گروه داخلى که جزو وزارت اطّلاعات هم باشند، هرچه هم حالا فرض کنید که متعصّب باشند و بناى این کار را داشته باشند، در سطوحى از وزارت اطّلاعات که اهل تحلیلند، امکان ندارد دست به چنین قتلهایى بزنند. این افرادى که کشته شدند، بعضیها را ما از نزدیک مى‌شناختیم. اینها کسانى نبودند که یک نظام، اگر بخواهد اهل این حرفها باشد، سراغ اینها برود. اگر نظام جمهورى اسلامى اهل دشمن‌کُشى است، دشمنان خودش را مى‌کُشد؛ چرا سراغ فروهر و عیالش برود؟! مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود؛ اوّلِ انقلاب همکار ما بود؛ بعد از پدید آمدن این فتنه‌هاى سال شصت دشمن ما شد؛ اما دشمن بى‌خطر و بى‌ضرر. بینى و بین‌اللَّه، فروهر و همسرش - این دو مرحوم - دشمنان ما بودند؛ اما دشمنان بى‌ضرر و بى‌خطر. اینها هیچ ضررى نداشتند. نه به جایى وابسته بودند و نه اقتداری داشتند (بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران؛ 18/10/1377). [18] http://www.irdc.ir/fa/content/6873/default.aspx [19] http://rajanews.com/detail.asp?id=110420 [20] گنجی، اکبر، عالیجناب سرخپوش و علیجناب خاکستری، تهران: طرح نو، 1379. [21] روزنامه فتح ، ۲۳ / ۱۱ / ۱۳۷۸ [22] www.dw.de/a-16258116-1?maca=per-rss-per_politik-4076-xml-mrss [23] http://iranbidar.com/index4Print.php?obj=News&taskName=ShowDetails&IDD=808 [24] حزب سبزها دشمنی عجیبی با اسلام دارد تا حدی که از اعطای مجوز به مسلمانان عرب ساکن آلمان در شهر آخن (از ایالات غربی آلمان) در جهت ساخت یک مدرسه‌ فرهنگی به اتهام اینکه روزی ممکن است این گروه نیز همانند جمهوری اسلامی شوند، مخالفت کرد و بیش از ده سال است که از اجرای این پروژه جلوگیری می‌کند. این حزب همچنین در پی جنجال‌های تبلیغاتی همچون دادگاه صهیونیستی میکونوس (1376) با صدور بیانیه‌ای تحت عنوان "شهامت"، اقدام دادگاه را در صدور حکم علیه مسئولان جمهوری اسلامی ستود. حزب سبزها روابط ویژه‌ای نیز با رژیم صهیونیستی دارد. این حزب از معدود احزاب در آلمان و دیگر کشورهای اروپایی است که به دنبال مطرح شدن موضوع انتقال پایتخت اسرائیل به بیت‌المقدس، از این پروژه‌ی استکباری حمایت نمود. (مرتضی قمری‌وفا، براندازی در سکوت، تهران، کیهان، 1381، صص 116ـ117) [25] http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=5105 [26] http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=5105 [27] چنگیز پهلوان از اعضای کانون ضدانقلابی نویسندگان نیز در کنفرانس برلین، جمهوری اسلامی را "کودکی عقب‌افتاده " خواند. «ایران در فاصله‌ی بعد از انقلاب اسلامی سال 1357 تا روی کار آمدن اصلاح‌طلبان، مانند کودکی عقب‌افتاده بوده است که مردم آن در واقع نمی‌دانستند که چه می‌خواهند و برای اولین بار در انتخابات دوم خرداد 76 و بعد از آن در جریان انتخابات مجلس ششم نشان دادند که چه می‌خواهند». [28] احمد طاهری به تقدیر از سحابی پرداخت. وی با تجلیل از عزت‌الله سحابی بیان داشت که: "ایشان از مخالفان شدید حاکمیت روحانیت و ولایت فقیه است". [29] عزت‌الله سحابی: "مردم ایران در انقلاب سال 1357 می‌دانستند که چه نمی‌خواهند، برای اینکه نمی‌دانستند که چه می‌خواهند اما آنها در انتخابات مجلس ششم نشان دادند که چه می‌خواهند و رأی "نه" و منفی به جریانات حاکم بر کشور دادند". [30] http://www.cloob.com/timeline/blog_2332_59127 [31] دیدار تنی‌ چند از شخصیت‌های‌ سیاسی‌ با رهبر انقلاب، 6/2/1379 [32] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9001243020 [33] مهم­ترین این جوایز که غالباً از مراکز غربی وابسته به صهیونیسم دریافت شد عبارتند از: 1) جایزه هلمن همت، برای دفاع از آزادی بیان در سال 1999 2) جایزه انجمن روزنامه نگاران کانادا در سال 2000 3) جایزه درفش نقره ای ایالت توسکانی ایتالیا از سوی شهرداری پراتو (آذر 84) 4) جایزه قلم طلایی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات ایران (1384) 5) جایزه انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران به عنوان روزنامه نگار برتر (1385) 6) جایزه آزادی مطبوعات شهر سی ینا در ایتالیا( نوامبر 2006) 7) اعطای شهروندی افتخاری فلورانس در 25 نوامبر (آذر 1384) 8) جایزه ویژه گفتگوی فرهنگهای انجمن خبرنگاران خارجی در بریتانیا (آذر 1384) 9) جایزه قلم طلائی سال 2006 از سوی انجمن جهانی مطبوعات و بنیاد جهانی ناشران 10) جایزه مدافعان حقوق بشر مارتین آنالز در سال 2006 11) جایزه سال 2006 انجمن ملی روزنامه نگاران آمریکا در جولای 2006 12) جایزه آزادی بیان جان هامفری سال 2007 از سوی سازمان کانادایی حقوق و دموکراسی [34] http://farhangname.org/ [35] گنجی، اکبر، همجنس­گرایی: اقلیتی ناحق؟ و فاقد حقوق؟! [36] http://www.nilgoon.org/archive/ganji/articles/Akbar_Ganji_Bahais.html گنجی، اکبر، از حق بهایی بودن تا بهایی صاحب حق بودن؛ نکاتی پیرامون فتوای اخیر آیت الله منتظری [37] گنجی، اکبر، روشنفکری فقیهانه [38] گنجی، اکبر، قرآن محمدی(9)؛ ناسازگاری های درون متنی [39] گنجی، اکبر، قرآن محمدی(۲)؛ برساخته های تاریخی [40] گنجی، اکبر، قرآن محمدی (5)؛ عقلایی بودن زندگی پس از مرگ [41] گنجی، اکبر، امام زمان به چه کار فقها می آید؟(1)؛ تأملاتی درباره ی تروریسم مقدس [42] گنجی، اکبر، امام زمان به چه کار فقها می آید؟(1)؛ تأملاتی درباره ی تروریسم مقدس [43] برای دیدن احادیث اهل سنت درباره وجود امام زمان رجوع کنید به؛ کتاب «منتخب الأثر» تألیف حضرت آیة الله صافی گلپایگانی، یا «معجم أحادیث المهدی» تألیف آقای علی کورانی و سایت http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=81910 [44] گنجی، اکبر، امام زمان به چه کار فقها می آید؟(3)؛ نقد دین، نقد دولت لینک مطالب، فیلم و تصاویر http://www.mashreghnews.ir/fa/news/225976/گنجی-اکبر-قمپوز-دیروز-روشنفکر-امروز-تصاویر .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image