مقاله: آیین پیامبر(ص) پیش از بعثت /

تخمین زمان مطالعه: 60 دقیقه

چکیدهمسأله آیین پیامبر (ص) قبل از بعثت، یکی از موضوعاتی است که دانش­مندان اسلامی و غیراسلامی به آن پرداخته­ اند. در این مورد نظریات و دیدگاه­های مختلف وجود دارد، به گونه­ای که برخی از دیدگاه­ها پیامبر(ص) را تا حد بت­ پرستی پیش برده­اند.در این مقاله، فقط دیدگاه­های دانش­مندان اسلامی بررسی می­شود. در ابتدا دیدگاه­ها مطرح می­گردد و سپس نقد و بررسی خواهند شد. شیوه این تحقیق، تحلیلی بوده و بیشتر به نظریات نویسندگان و گزارش­های منابع تکیه دارد. البته از آیات و روایات نیز استفاده شده است.


چکیده مسأله آیین پیامبر (ص) قبل از بعثت، یکی از موضوعاتی است که دانش­مندان اسلامی و غیراسلامی به آن پرداخته­ اند. در این مورد نظریات و دیدگاه­های مختلف وجود دارد، به گونه­ای که برخی از دیدگاه­ها پیامبر(ص) را تا حد بت­ پرستی پیش برده­اند.در این مقاله، فقط دیدگاه­های دانش­مندان اسلامی بررسی می­شود. در ابتدا دیدگاه­ها مطرح می­گردد و سپس نقد و بررسی خواهند شد. شیوه این تحقیق، تحلیلی بوده و بیشتر به نظریات نویسندگان و گزارش­های منابع تکیه دارد. البته از آیات و روایات نیز استفاده شده است. عمده ­ترین مسأله­ای که در این­جا بررسی شده، یکی مسأله انتساب بت­پرستی به پیامبر (ص) و دیگری پیروی آن حضرت از پیامبران پیش از خود است. این دو دیدگاه همراه با دلایل مختلف بررسی و نقد شده و در نهایت به این نتیجه رسیده که پیامبر(ص) دارای شریعت و آیین مستقل و مخصوص خود بوده­اند. واژگان کلیدیبعثت، پیامبر، اسلام، بت­ها، روایات. مقدمه تبیین موضوع : برای ما بسیار اهمیت دارد که آیین پیامبر اسلام (ص) پیش از بعثت چه بوده و آن حضرت اعمال عبادی خود را بر اساس چه دینی انجام می­دادند. این مقاله در صدد است تا آیین و شریعت پیامبر اسلام (ص) را از زمانی که به سن تکلیف رسیدند تا زمان بعثت، بررسی کند. اهداف تحقیق: هدف علمی مقاله این است که چگونگی عبادت رسول خدا(ص) در پیش از بعثت را بررسی کند. و به سؤالاتی که در این زمینه مطرح می­شود، پاسخ دهد. سابقه تحقیق: در این مورد کتاب مستقلی وجود ندارد، ولی در لابه­لای کتاب­های اصولی، تفسیری، تاریخی و سیره، در این موضوع بحث­های زیادی انجام شده است. برخی از کتاب­هایی که در این مورد نوشته شده یا با این موضوع ارتباط دارد، عبارتند از: کتاب الرد علی من زعم ان النبی (ص) کان علی دین قومه قبل النبوۀ ( جعفربن احمدبن ایوب سمرقندی، نجاشی ص121)، کتاب الرد علی من زعم ان النبی(ص) کان علی دین قومه(حسین­بن اشکیب، نجاشی ص44)، الصحیح من سیره النبی الاعظم (ص)، سیدجعفر مرتضی عاملی ج2، ص87، پیامبر شناسی، علی­اصغر رضوانیص 283. روش تحقیق: روش تحقیق توصیفی - تحلیلی است. سؤالات اصلی: پیامبراکرم(ص) پیش از بعثت بر چه آیین و شریعت عمل می­کردند؟ ایشان در آن زمان چه دین و آیینی داشتند؟ سؤالات فرعی: آیا پیامبر اکرم (ص) پیش از بعثت بت­پرست بودند؟ آیا ایشان تابع پیامبران گذشته بودند؟ ممکن است اسلام دین پیامبر(ص) بوده باشد؟ کلیات واژه­شناسی مهفوم دین: دین در لغت به معنای عادت، اطاعت، جزا و حکم و در اصطلاح به معنای طریقت و شریعت است؛ یعنی راه، قانون و مجموعه قوانین الهی و آسمانی. منظور ما از واژه دین در این تحقیق، فقط مسائل عبادی است که رفتار و کردار پیامبر(ص) را شامل نمی­شود. مفهوم بعثت: بعثت از ماده "بعث" و در لغت به معنای برانگیختن، برخیزاندن و فرستادن، است و از منظر شرع، یعنی فرستادن خدا انسانی را به سوی انس و جن تا آنان را به راه حق و راست دعوت و هدایت کند. پیامبر اکرم(ص) در چهل سالگی مبعوث شد و رسالت ایشان از این زمان آغاز گردید. این تحقیق تنها به عبادت و شریعت رسول خدا (ص) در دوران پیش از بعثت می­پردازد. زمینه تاریخی بحث: دانش­مندان اسلامی از همان قرون اولیه اسلام در این زمینه بحث کرده­اند. هر کس به نحوی در مورد اسلام یا پیامبر(ص) قلم فرسایی می­کرد و به آیین و دین پیامبر(ص) قبل از بعثت اشاره می­نمود. هرچه از زمان می­گذشت، باز این بحث گرم­تر می­شد. در قرن­های بعدی که اسلام و علوم اسلامی ترقی یافت دانش­مندان علوم مختلف این بحث را به­طور گسترده پی­گیری کردند. در نتیجه کتاب­هایی در این زمینه نگاشته شد. امروزه پژوهش­گران به این بحث به­طور جدی توجه دارند. سابقه تحقیق: عالمان اسلامی به این موضوع همیشه توجه داشته و در آثار خود به گونه­ای به آن اشاره کرده­اند. این آثار را به دو دسته می­توان تقسیم کرد: الف) کتاب­های مستقل: 1. کتاب الرد علی من زعم ان النبی (ص) کان علی دین قومه قبل النبوۀ، اثر جعفر بن احمد بن ایوب سمرقندی ( نک: نجاشی، ص 121)؛ 2. کتاب الرد علی من زعم النبی (ص) کان علی دین قومه، اثر حسین بن اشکیب خراسانی ( نک: نجاشی ص 44)؛ 3. دین پیامبر قبل از بعثت، اثر محمدصفر جبرئیلی، ( نک: مجله پاسدار اسلام، ش 177 و178، سال پانزدهم، 1375). ب) کتاب­های غیرمستقل: این­گونه منابع بسیار است که به برخی از آنها اشاره می­کنیم: 1. منابع تفسیری: تفسیر فخرالدین رازی (م606)، تفسیر قرطبی (م)، تفسیر ابن­کثیر (م774)، تفسیر علامه طباطبایی؛ 2. منابع حدیثی: مسند احمدبن­حنبل (م241)، صحیح بخاری (م256)، بحارالانوار مجلسی (م1111)؛ 3. منابع اصولی: العدۀ فی اصول الفقه، شیخ توسی (م460)، المستصفی فی علم الاصول، غزالی (م505)، الاحکام فی اصول الاحکام، آمدی، البحر المحیط فی اصول الفقه، زرکشی (م794)؛ 4. منابع سیره پیامبر(ص): سیره ابن­اسحاق (م156)، سیره ابن هشام (م213)، سیره ابن­کثیر (م774)، الصحیح من سیره النبی­الاعظم ، مرتضی عاملی، سبل­الهدی­والرشاد، صالح شامی (م942)، دلائل­النبوه، بیهقی (م458). نظریات: در این مورد، نظریات و دیدگاه­های مختلف مطرح شده است. در اصل می­توان این نظریات را بر سه دسته تقسیم کرد: الف) پیامبر(ص) پیرو قوم خود بودند. ب) از شریعت انبیای قبل پیروی می­کردند. ج) تابع پیامبران قبل نبودند، بلکه دارای شریعت مستقل و مخصوص خود بودند.دیدگاه اول: موحد نبودن پیامبر(ص) قبل از بعثت این نگرش برخاسته از یک سری روایات است که رنگ و بوی بت­پرستی می­دهند. طبق این روایات، گروهی بر این باورند که حضرت قبل از بعثت موحد نبوده­اند. گویا در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد که این دیدگاه را تثبیت و تقویت می­کند. باید گفت: ناآگاهی از تفسیر آیات، این نگرش را به وجود آورده است. در ادامه، روایات و سپس آیات را بررسی نموده، دیدگاه بزرگان اسلام را بیان خواهیم کرد.روایات در منابع متقدم اسلامی، شش یا هفت روایت وجود دارد که رسول خدا(ص) را - العیاذ باا...- بت­پرست معرفی می­کنند. این روایات مختلف و محتوای متفاوت دارند: الف: پیامبر(ص) بر دین قومش بوده، یعنی در تمام مورد اعم از آداب و سنت، امور اجتماعی و حتی در امور عبادی، دنباله­روی قریش بودند. ب) ایشان برای بت­ها قربانی می­کردند. ج) پیامبر7 از گوشت قربانی­هایی می­خوردند که برای بت­ها صرف می­شد. د) استلام بت­ها. در ادامه، روایات را به ترتیب آورده، سپس به بررسی آنها می­پردازیم. باید توجه داشت که هدف اصلی ما، محتوا و متن روایات است و به این معنا نیست که از سند روایات غفلت کرده­ایم.الف) پیامبر(ص) بر دین قومش بوده در این مورد چند روایت وجود دارد که به ترتیب به آنها اشاره می­کنیم: 1. ابن­سعد (م230) از السدی نقل می­کند: کان علی دین قومه اربعین عاماً؛ [2] حضرت چهل سال تابع قوم خود بود . 2. ابن جوزی (م597 ) این روایات را با کمی تفاوت چنین نقل می­کند: انه کان علی دین قومه اربعین سنةً[3]؛ حضرت چهل سال بردین قوم خود بود . 3. ابن­اسحاق (م156) روایتی را از جبیربن­مطعم چنین نقل می­کند: لقد رأیت رسول الله و هو علی دین قومه و هو یقف علی بعیر لنا بعرفات من بین قومه حتی یدفع معهم توفیقاً من الله عز و جل؛ پیامبر7 را دیدم در حالی که ایشان بر دین و آیین قومش بود. حضرت در عرفات در میان قوم خود سوار بر شترش ایستاده بود. [4] دانش­مندان هر یک به سهم خود، در پاسخ یا رد این روایات سخن گفته­اند. پیش از ورود به بحث، به تبیین دو کلمه «دین» و «قوم» می­پردازیم: « دین»: کلمه دین در این روایات به معنای اصطلاحی نیست که تنها مسائل اسلامی را شامل شود، بلکه منظور از دین، حضور پیامبر7 در قریش است؛ چون آن حضرت پیش از بعثت، هیچ مخالفتی با قریش نداشتند و هر کسی که ایشان را می­دید، همین فکر را می­کرد . « قوم»: منظور از قوم، قریش است؛ چون در روایات، هیچ قرینه­ای ذکر نشده تا بفهمیم منظور از قوم، قریش یا خانواده­اش است. این روایات، با دو لفظ متفاوت نقل شده­اند: یکی با لفظ "امر"، «کان علی امر قومه» و دیگر با لفظ "دین"، «کان علی دین قومه». این دو عبارت به یک معناست؛ یعنی پیامبر 7 میان قوم خود چهل سال زندگی کردند، نه این که چهل سال مثل قوم خود بت­ها را سجده و پرستش نمودند. از سوی دیگر، درحدیث بودن این عبارت «و هو علی دین قومه اربعین عاماً» شک است. بعضی­ها این قول را اصلاً حدیث ندانسته، آن را کاملاً رد می­کنند. در تفسیر ابن­جوزی(م597) چنین آمده است: «لیس بحدیث و انها هو رأی بعض اهل العلم و هو مرجوح.» [5] این قول اصلاً حدیث نیست، بلکه نظر و رأی برخی از علماست که بر آن اعتنا نمی­شود. به فرض این که این قول را حدیث و آن را به معنای عبادت بدانیم، خلاف واقعیت خواهد بود؛ چون عبادت بت­ها مساوی است با شرک؛ در حالی­که تمام بزرگان اسلام، بر این باورند که حضرت یک لحظه هم به خدا شرک نورزیده است؛ حتی خود مشرکان هم همین عقیده را داشتند؛ چون اگر پیامبر 7 بت­پرست بود، خود آنها بر ایشان عیب می­گرفتند. در ادامه، به تفسیر برخی از بزرگان در این زمینه می­پردازیم. بیهقی(م458) می­گوید: معناه علی ما کان قد یفی فیهم من ارث ابراهیم و اسماعیل فی حجهم، مناکحهم و بیوعهم دون الشرک فانه لم یشرک بالله قط.[6] معنای حدیث این است که حضرت در برخی از آداب و رسومی که از حضرت ابراهیمCو اسماعیلC مثل حج، نکاح و خرید و فروش میان قریش به ارث مانده بود پیروی می­کردند غیر از شرک؛ چون حضرت هرگز به خدا شرک نورزیدند. احمدبن­حنبل(م۲۴۳) می­گوید: من زعم انه علی دین قومه فهو قول سوء.[7] اگر کسی بگوید که ایشان بر دین قومش بوده، حرف بسیار بدی است. قاضی عیاضی(م544) می­گوید: پیامبر هرگز بر دین قوم خود نبوده و هرگز صنم را عبادت نکرده و سر تعظیم در برابر بت­ها فرود نیاورده است.[8] اگر مقصود از دین قوم پیامبر، آیین پدران و اجدادش باشد، همان دین ابراهیمی و توحیدی است. روایتی را از جبیربن­مطعم نقل می­کنند که عبارت و «هو علی دین قومه» دارد، درحالی که او می­گوید: رأیت النبی و هو یقف علی بعیر له بعرفات من بین قومه حتی یدفع بعد هم توفیقاً من­الله.[9] باید توجه داشت که این دو روایت، از جهت سندی کاملاً مثل هم هستند. از این رو، این روایات شک را بیشتر بر می­انگیزد و صحت و سقم روایت اولی را زیر سؤال می­برد.ب) پیامبر7 برای بت­ها قربانی می­کردند! در این مورد، چند روایت وجود دارد که در منابع قدیم و از زبان خود رسول الله7 نقل شده است؛ از جمله ابن­هشام (م213) نقل می­کند: انه قال: اهدیت للعزی شاةً عفراء و انا علی دین قومی؛[10] برای بت عزی گوسفند خاکستری هدیه فرستادم و من بر دین خود هستم. طبق این روایت، رسول خدا7 به بتها اعتقاد داشته و این اعتقاد تا جایی بوده که حتی برای آنها قربانی می­کردند. لازمه این کار شرک به خداست؛ در حالی­که ایشان هرگز به خدا شرک نورزیده­اند. رسول خدا 7 از همان اوایل زندگی تا آخر عمر، با بت­پرستی مخالفت می­کردند. و برای همین هم مبعوث شده بودند. جریان سفر حضرت به شام و ملاقات ایشان با راهب دیرنشین مسیحی به نام بحیرا، این مطلب را بیشتر روشن می­سازد. وقتی بحیرا پیامبر را به لات و عزی قسم داد، حضرت فرمود: لا تسألنی باللات والعزی شیئاً فوالله ابغضت شیئاً بعضهما؛ [11] مرا در مورد لات و عزی سؤال نکن! به خدا قسم هیچ چیزی به اندازه این دو نزد من زشت و بد نیست.ج) خوردن پیامبر7 از قربانی کفار: بنابر روایاتی که در منابع متقدم آمده، گویا پیامبر7 از گوشت­های قربانی­ای می­خوردند که مشرکان برای بت­ها می­کشتند. در این مورد، یک روایت با محتوای مختلف نقل شده است. احمدبن­حنبل(م241) می­گوید: عن سیعد بن زید: کان رسول­الله بمکة هو و زیدبن حارثه فمر بهما زیدبن عمرو بن نفیل، فدعوه الی سفرة لهما فقال: یابن اخی ! انی لاآکل مما ذبح علی­النصب قال: فما روی عن­النبی بعد ذلک اکل شیئاً مما ذبح علی النصب.[12] رسول خدا7 و زیدبن­حارثه، زیدبن­عمرو[13] را بر سفره­ای که نزد آنها بود دعوت کردند. زیدبن­عمرو گفت: «ای فرزند برادر، من از ذبیحه­های که برای بت­ها کشته می­شوند نمی­خوردم. در ادامه زیدبن­عمرو می­گوید: بعد از این دیده نشد که رسول خدا از ذبیحه­هایی که برای بت­ها کشته می­شوند، چیزی خورده باشد. بخاری(م256) از عبدالله­بن­عمر چنین نقل می­کند: انه (ص) لقی زیدبن­عمروبن نفیل باسفل بلدح و ذلک قبل از ینزل علی رسول­الله­الوحی تقدم الیه رسول­الله سفرة فیما لهم فابی ان یاکل منها ثم قال: انی لا آکل مما تذبحون علی انصابکم و لا آکل مما لم یذکر اسم الله علیه؛[14] رسول خدا 7در منطقه بلدح، [15]زیدبن­عمرو را ملاقات کرد. این قبل از نزول وحی بر پیامبر7 بود. رسول خدا7 زیدبن­عمرو را بر سفره­ای که در آن گوشت وجود داشت تعارف کرد، ولی زید از خوردن گوشت خودداری نمود. سپس گفت: من از ذبایحی که برای بت­های خود می­کشند و نیز از چیزهای که در آن اسم خدا برده نشود نمی­خورم. مقریزی (م 845) می­گوید: ان بعض­الناس من اهل العلم کان یقول: کان النبی علی دین قومه فی اکل ذبایحهم؛ [16] برخی از اهل علم، بر این باورند که پیامبر در خوردن ذبایح، پیرو قوم خود (قریش) بوده است. به هیچ عنوان نمی­توان پذیرفت که پیامبر3 از ذبایحی می­خورده که برای بت­ها کشته می­شد؛ چون مشرکان به قصد تقرب و برای بت­ها می­کشتند. از سوی دیگر، سیره رسول الله7 خلاف این را ثابت می­کند ایشان قبل از بعثت با مشرکان در برخی از افعال مخالفت می­کردند؛ مثل تنفر از بت­ها و وقوف در مزدلفه و... . در روایات مذکور چند نکته جای تأمل دارد: 1. این روایات از یک نفر (زیدبن­عمرو بن نفیل) نقل شده و دارای یک معنا، ولی در الفاظ مختلف است. 2. چون الفاظ مختلف­اند، تغییر در معنای اصلی روایت را باعث شده­اند. 3. طبق شواهد دیگر، به نظر می­رسد که برخی از مطالب جلو و عقب روایات، حذف شده است. 4. در روایات هیچ دلیلی وجود ندارد که پیامبر 7از این سفره خورده باشند یا این سفره متعلق به رسول خدا 7 باشد. 5. این جمله در روایت احمدبن­حنبل که می­گوید: «فما روی النبی بعد ذلک اکل شیئاً مما ذبح علی النصب»، اصلاً در مورد پیامبر نیست. بلکه گمان راوی بر این بوده که حضرت از ذبایح مشرکان می­خورده است. این عبارت در دیگر روایات، مثل روایت بخاری وجود ندارد. و از کلمه "تذبحون" می­توان فهمید که مخاطب زید، پیامبر 7نیست. 6. روایتی نشان می­دهد که سفره مال مشرکان بوده نه مال رسول خدا7. بخاری از عبدالله­بن­عمرو چنین نقل می­کند: ان­النبی لقی زیدبن عمرو بن نفیل باسفل بلدح قبل از ینزل علی النبی الوحی فقدمت الی النبی سفرة فابی ان یأکل منها ثم قال زید انی لست آکل مما تذبحون علی انصابکم و لا آکل الا ما ذکر اسم الله علیه؛[17] رسول خدا قبل از این­که بر ایشان وحی نازل شود زیدبن­عمروبن­نفیل را در منطقه بلدح ملاقات کرد. پیامبر بر سفرہ دعوت شد ولی حضرت از خوردن آن سفره امتناع نمود. سپس زید گفت: «از ذبایحی که برای بت­ها می­کشید، نمی­خورم؛ [بلکه] از چیزی می­خورم که اسم خدا بر آن برده شده باشد». در این روایت به چند نکته باید توجه کرد: اول این­که این روایت، با روایات مذکور کاملاً تفاوت دارد. دوم، این سفره مال رسول خدا7 نبوده، بلکه از آن مشرکان بوده است. سوم، پیامبر 7 به این سفره دعوت شدند. چهارم، پیامبر 7 از خوردن آن خودداری کردند. پنجم، زید به این سفره دعوت شده - چه از طرف پیامبر 7 چه از طرف مشرکان- به گمان این­که زید از ذبایح می­خورده است. به هر حال، عالمان مسلمان این روایات را نپذیرفته­اند و هر یک بر ضد و رد این روایات، قلم­فرسایی کرده­اند، که در ادامه، به برخی از آنها اشاره می­شود: احمدبن­حنبل(م243) می­گوید: ان النبی کان لم یأکل مما ذبح علی النصب؛ [18] رسول خدا از ذبایحی که برای بت­ها کشته می­شد نمی­خوردند. برهان­الدین (م1044) می­نویسد: لم یثبت انه اکل من تلک السفرة ای ولا من غیرها، [19] اصلاً ثابت نشده است که رسول خدا از این سفره و سفره­های دیگر مثل آن خورده باشند. امام سهیلی (م581) می­گوید: کیف وفق­الله زیداً الی ترک ما ذبح علی النصب و ما لم یذکر اسم الله علیه و رسول­الله کان اولی بهذه الفضیلة فی الجاهلیة؛ [20] چگونه خداوند متعال به زید توفیق دارد که ذبایحی را که برای بت­ها کشته می­شود، ترک کند، درحالی­که رسول خدا شایسته­تر به این فضیلت در جاهلیت است. برهان الدین (م1044) در جای دیگر می­نویسد: انه (ص) قد اکل من السفرة و بان شرع ابراهیم انه جاء بتحریم المیتة لا بتحریم ما ذبح لغیرالله تعالی فزید امتنع عن اکل ما ذبح لغیر الله برأی رآه لا بشرع متقدم؛ [21] رسول خدا از آن سفره خورده است، چون در شریعت ابراهیمی، برای تحریم میته آمده؛ نه برای تحریم چیزهایی که بر غیر خدا ذبح می­شوند. زید با رأی خود از ذبایح غیرخدا نمی­خورد نه طبق شریعت متقدم. این قول در هر صورت نمی تواند درست باشد، چون این حکم اگر در شریعت ابراهیمی باشد یا نباشد، رسول خدا7 اصلاً از آن نمی­خوردند. مقریزی(م845) می­گوید: و ما اضیف الی النبی من الذبح علی النصب ما کانت قریش تذبحه لان قریشاً تذبحه عند الآلهة تقرباً و تدیناً و هو شرک و کفر ورسول الله قد عصمه الله من هذا و یجوز ان یکون هذا الفعل فی موضوع ذبایحهم فیکون القربان لله کما یصلی الانسان من المسلمین فی کنیسة صلاة الاسلام جاز و هو فی الظاهر قبیح،[22] در مورد ذبیحه پیامبر بر بت­ها، خلاف این است که قریش ذبح می­کرد چون قریش نزد بت­ها و برای تقرب و تدین ذبح می­کردند در حالی­که این عمل، شرک و کفر است و رسول خدا، معصوم و بری از این کارها هستند و جایز است که همین ذبح به­خاطر خدا در کشتارگاه مشرکان صورت گیرد، مانند این که مسلمان در کنیسه یهودیان نماز بخواند، در حالی­که این کار در ظاهر قبیح است.استلام بت­ها استلام به معنای بوسیدن، دست کشیدن و لمس کردن است. طبق برخی از روایات، رسول خدا 7 در اعیاد مشرکان شرکت نموده و بت­ها را استلام می­کرده­اند. روایت چنین است: ان النبی قد کان یشهد مع المشرکین مشاهدهم فسمع ملکین من خلیفیاً و احدهما یقول لصاحبه اذهب بنا حتی نقوم خلفه فقال الآخر : کیف نقوم خلفنا و انما عهده باستلام الاصنام فلم یعد بعد ذلک یشهد مع المشرکین مشاهدهم؛[23] رسول خدا همراه با مشرکان، مراسم بت­پرستی را مشاهده می­کرد و صدای دو ملکی را که در عقب حضرت بودند شنیدند. یکی از آنها به دیگری می­گفت: بیا برویم و پشت سرش بایستیم. آن دیگری گفت: چگونه پشت سرش بایستیم در حالی­که ایشان قصد استلام بت­ها را کرده است. بعد از این کار، رسول خدا هرگز در مراسم مشرکان شرکت نکرد. خطیب بغدادی (م 463 ) نقل می­کند: کان النبی فی اول الامر یشهد مع المشرکین اعیادهم حتی نهی عنه؛ [24] رسول خدا7 در ابتدا (قبل از نزول وحی) همراه با مشرکان در اعیاد آنها شرکت می­کرد تا این­که از این کار توسط خدا نهی شد. اگر این روایات را بپذیریم، نتیجه این خواهد شد که رسول خدا7 پیش از بعثت- معاذالله- بت­پرست بوده­اند، چون معنای عبارت «انما عهده باستلام الاصنام» همین خواهد بود. این روایات نزد علما کاملاً مردود است. و اهل علم به سند و متن آنها حمله نموده و آنها را تضعیف کرده­اند. دار قطنی(م) می­گوید: یقال ان عثمان وهم فی اسناده والحدیث بالجملة منکر غیر متفق علی اسناده فلا یلتفت الیه؛[25] گفته شده که چون در اسناد آن عثمان آمده و مورد وهم واقع شده است، این حدیث به­کلی رد شده و در راست بودن آن توافق وجود ندارد و به آن توجه نمی­شود. مذی (م742) می­گوید: قال­الحافظ ابوبکر : قد رواه ابوزرعه الرازی عن عثمان فخالفه الجماعة فی اسناده؛[26] حافظ ابوبکر می­گوید: این روایت را ابوزرعه رازی از عثمان نقل می­کند، ولی جماعتی از اهل علم با سند آن مخالفت کرده­اند. احمدبن حنبل (م243) این روایت را تضعیف کرده است: انکره احمدبن­حنبل جداً و قال هو موضوع او شبه بالموضوع،[27] احمدبن­حنبل این حدیث را جداً انکار کرده، می­گوید: «این حدیث موضوع یا شبه­موضوع است». طبرانی (م360) می­گوید: و قوله و انما عهده باستلام الاصنام یعنی حضر مع من استلم لا انه هو استلم؛.[28] معنای عبارت که حضرت قصد بت­ها را داشته، این است که پیامبر همراه با کسانی که استلام می­کردند، حاضر می­شد نه این­که پیامبر خودش استلام می­کرد. برهان­الدین (م1044) می­گوید: المعروف عن النبی خلافه عند اهل­العلم من قوله بعضت الی الاصنام؛[29] آن­چه از پیامبر نزد علما معروف و مشهور است، خلاف این روایت به­ویژه گفته معروف حضرت است که می­فرمایند: «زشت­ترین و پست­ترین چیز نزد من لات و عزی هستند.» با اقوال و نظریات علما در مورد این روایت، آشنا شدیم که این روایات از تمام جهات ضعیف و لازمه­اش مردود بودن روایات است.آیات در قرآن کریم، چند آیه وجود دارد که بنابر ظاهر آنها، - معاذالله- رسول خدا 7 پیش از بعثت گمراه بوده­اند و خداوند متعال ایشان را هدایت کرد. برخی این گمراهی و آگاهی نداشتن را بر معنای پیروی از قوم خویش (قریش) دانسته­اند. همان­گونه که در بحث قبل گذشت، در این­جا به مهم­ترین آیات در این مورد اشاره می­کنیم:الف) خداوند متعال می­فرمایدGووجدک ضالاً فهدیF؛[30] تو را گمراه یافت و هدایت کرد. این آیه، پرجنجال­ترین آیه در این مورد می­باشد. اگر به ظاهر آیه توجه کنیم، نتیجه این خواهد بود که رسول خدا7 قبل از بعثت گمراه بوده­اند و خداوند ایشان را با نور نبوت هدایت کرد. در این­جا اصل بحث، روی کلمه " ضالاً " است، که در این آیه به چه معنا به­کار رفته است. "ضال " از نظر لغوی، دو معنا دارد: یکی گمشده و دیگری گمراه. برای تشخیص هر یک از معانی مذکور، باید به سیاق جمله توجه داشت؛ مثل این فرمایش امام علی (ع): الحکمة ضالة المؤمن؛[31] حکمت گمشده مؤمن است. کلمه" ضال" در قرآن به چند معنا به­کار رفته است: 1. به معنای فراموشی: Gان تضل احداهما فتذکر احداهما الاخریF؛ [32] هنگامی که یکی از شاهدان فراموش کرد، دیگری او را متذکر شود. (به قرینه" فتذکر"). 2. به معنای گمراه: Gقالوا تالله انک لفی ضلالک القدیمF؛ [33] گفتند: «به خدا قسم تو در همان گمراهی سابق هستی.» 3. مخفی و غایب: Gأ إذا اضللنا فی الارض اءنا لفی خلق جدیدF؛ [34] هنگامی که در زمین پنهان و گمراه شدیم، در خلقت جدید قرار خواهیم گرفت. برخی از مفسران "ضلالت" را به معنای طالب، متحیر و محب دانسته­اند. "ضلالت" در قرآن نیز به معنی گمراه آمده ولی در آیه Gووجدک ضالاً فهدیF به معنای گمراه نیست؛ یعنی منظور از آن نفی ایمان و توحید و پاکی و تقوا نیست. بلکه آگاهی نداشتن از اسرار نبوت، قرآن کریم، قوانین اسلام و حقایق است.[35] این هیچ منافات ندارد که حضرت قبل از مبعوث شدن، از اسلام، قرآن و مسائلی آگاهی نداشته باشند. خداوند متعال می­فرماید: Gما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان و لکن نوراً نهدی بها من نشاء من عبادناF؛ [36] تو نه کتاب را می­دانستی و نه ایمان را (از محتوای قرآن و اسلام قبل از نزول وحی آگاهی نداشتی ) ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگانمان را بخواهیم هدایت کنیم. خداوند در جای دیگر پیامبر 7 را از غافلان و از کسانی می­خواند که از برخی از چیزها آگاهی ندارند: Gنحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلینF؛[37] ما بهترین سرگذشت­ها را از طریق این قرآن بر تو بازگو کردیم و بی­شک قبل از این از آن خبر نداشتی. خداوند متعال در دفاع از پیامبر 7آیه Gو وجدک ضالاً فهدیF را با آیه دیگری تفسیر می­کند. و در برابر کسانی که این آیه را به معنای گمراهی می دانند، کاملاً ایستاده است. خداوند متعال می­فرماید: Gما ضل صاحبکم و ما غویF[38] هرگز دوست شما (رسول خدا ) نه گمراه شده و نه منحرف گردیده است. این آیه آشکارا گمراهی را از رسول خدا 7 دور می­کند. بنابر این ایشان پیش از مبعوث شدن، از قرآن و محتوای دین اسلام آگاهی نداشتند، نه این که گمراه بودند. آن حضرت گمشده­ای داشتند و دنبالش می­گشتند. مفسران برای ضلالت معانی دیگری آورده و از آن به­عنوان گم شدن متعارف یاد کرده­اند؛ از جمله: 1. رسول خدا در کودکی، در یکی از دره­های مکه گم شدند. و خداوند ایشان را به جدش عبدالمطلب برگرداند.[39] 2. پیامبر به همراه میسره غلام خدیجه در سفر بودند که شیطان شتر حضرت را از راهی به راه دیگر هدایت کرد و جبرئیل شتر حضرت را دوباره به قافله بر گرداند.[40] 3. وقتی کودک بودند، از معرفت خدا چیزی نمی­دانستند. در این­جا منظور از ضال، ناآگاهی است نه این که اعتقاد به خدا نداشته­اند.[41] 4. پیامبر3 در مورد قبله متحیر بودند و آرزو می­کردند که کعبه، قبله مسلمانان باشد. به این جهت ضال، در این­جا به معنای متحیر است.[42] مفسران در این مورد اقوال زیادی نقل کرده­اند.[43] با توجه به این مطالب، روشن می­شود که منظور از آیه Gووجدک ضالاً فهدیF تعالی نبوت و احکام شریعت است و قول اصح نیز همین است. ب) Gو کذلک اوحینا الیک روحاً من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمانF [44].همان­گونه ( که بر پیامبران قبلی وحی فرستادیم ) به تو نیز حقایقی را به فرمان خود وحی کردیم. تو قبل از این نمی­دانستی که کتاب و ایمان چیست. برخی بر این باورند که رسول خدا3 پیش از نزول وحی، نه از کتاب آگاه بودند و نه به خدا ایمان داشتند.[45] در حالی­که چنین نیست. این­جا ایمان را به معنای مطلق گرفته­اند که اعتقاد را نیز شامل می­شود. پیامبران الهی از ابتدای طفولیت، به خدا ایمان دارند و در مقام رسالت هستند، ولی مبعوث نشده­اند . مفسران معانی متعددی را برای این آیه گفته و هر یک از عبارت­های آن را جداگانه تفسیر کرده­اند. ما هم ابتدا، به بیان کلمات و عبارت­های آنان خواهیم پرداخت. نفس آیه Gما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمانF را چنین گفته­اند. ما کنت تعرف قبل الوحی ان تقرأ القرآن و لا کیف تدعو الخلق الی الایمان؛[46] تو قبل از نزول وحی، می­توانستی قرآن را بخوانی و نمی­دانستی چگونه مردم را به سوی ایمان دعوت کنی. مقصود از «ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان حین کنت طفلاً فی المهد»[47] زمانی است که طفل در گهواره بودی. تقریباً همه مفسران منظور از "الکتاب" را قرآن کریم دانسته­اند. [48] برای ایمان نیز معانی متعدد گفته­اند که به برخی از آنها اشاره می­کنیم: 1. «المراد بالایمان شعائر الایمان و معالمه کالصوم والصلاة والزکاة والختان وغیرهم و من لم یتبین له شعائر الایمان کیف یتعبد بها؛[49] مراد از ایمان، شعائر و تعالیم آن مثل روزه، نماز، زکات، ختنه کردن و غیره است. وقتی کسی شعائر ایمان برایش بیان نشده، چگونه با آن شعائر عبادت می کند؟» 2. «المراد بالایمان اهل الایمان ای من الذی یؤمن و من الذی لا یؤمن.[50] مقصود از ایمان، اهل ایمان هستند؛ کسانی که ایمان آورده و کسانی که ایمان نیاورده­اند». 3. «الایمان هنا الصلاة؛ [51] ایمان این جا به معنای نماز است». 4. « و یجوز ان یراد بالایمان نفس الکتاب و هوالقرآن؛[52] منظور از ایمان خود کتاب، یعنی قرآن است». 5. « المراد بالایمان الکلمة التی بها دعوة الایمان والتوحید وهی لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله؛[53] منظور از ایمان کلمه که در آن دعوت به ایمان و توحید باشد، همان لا اله الا الله و محمد رسول الله است». 6. « المراد بالایمان هو الفرائض والاحکام، [54]مقصود از ایمان، واجبات و احکام شرعی است». این معانی، همه از محتویات ایمان است. همان­گونه که پیداست، هیچ کسی ایمان را به معنای ایمان نداشتن به خدا معنا نکرده است. پس معنای آیه چنین است: قبل از نزول قرآن، قرآن را نمی­دانستی و بر محتوا و تعلیمات آن آگاه نبودی و ایمان نداشتی. این تعبیر هیچ منافاتی با اعتقاد توحیدی پیامبر3 و معرفت عالی او و آشنایی­اش به اصول عبادت و بندگی او ندارد. خلاصه ناآگاهی به محتوای قرآن، مطلبی است و معرفت نداشتن به خداوند، مطلب دیگر. [55] بنابراین، آیه مورد بحث منافات ندارد با این­که رسول خدا3 پیش از بعثت هم ایمان به خدا داشته و اعمالش نیز همه صالح باشد. چون در این آیه، علم به تفاصیل و جزییات معارفی نفی شده که در کتاب آمده و التزام اعتقادی و عملی با آن معاف است و معلوم است که نفی علم و التزام تفصیلی، ملازم با نفی التزام اجمالی به ایمان خدا و خضوع در برابر حق نیست.[56] این نظریه از چند جهات جای تأمل دارد: 1. هیچ روایت صریحی وجود ندارد که پیامبر اسلام3 شراب می خورد یا برای بت­ها سجده می­کرد یا برای بت­ها قربانی می­نمود. 2. روایات وارده در این نظریه مبهم و گنگ است. 3. آن چه از سیره رسول خدا3 نزد اهل علم معروف و معلوم است، خلاف این را نشان می­دهد. 4. این قول معروف پیامبر " بغضت الی الاصنام"،[57] از ریشه بی­اساس است. 5. مسلمانان اعم از شیعه و سنی، متفقند که پیامبران الهی به­سبب این که مردم از آنها نفرت نداشته باشند، از تمام گناهان کبیره و صغیره - چه پیش از بعثت و چه بعد از بعثت- معصوم بودند.[58] در نتیجه، معلوم می­شود که این دیدگاه مردود است و هرگز مورد توجه مسلمانان نبوده. و اهل علم همیشه در رد آن قلم فرسایی کرده­اند. دیدگاه دوم: پیامبر تابع شریعت قبل از خود بود علما در این مورد، بحث­های زیادی را مطرح کرده­اند و نظریات مختلفی در این مورد به وجود آمده است. برخی می­گویند: ایشان تابع شریعتی بود، ولی دیگران این قول را رد کرده و گفته­اند که ایشان تابع هیچ شریعتی نبودند. برخی دیگر نیز ایشان را دارای شریعتی مستقل دانسته و اسلام اجمالی را مطرح کرده­اند. طرف­داران این نظریه می­گویند: انه کان متعبداً قبل­البعثة بشرع؛ [59]رسول خدا 3 قبل از بعثت تابع شریعتی بودند. حنفیان، مالکیان و شافعیان، از طرف­داران این دیدگاه به­شمار می­آیند.[60] اگر حضرت تابع شریعتی بودند آیا از پیامبران پیروی می­کردند یا آیین مستقلی داشتند؟ آیینی که رسول خدا 3 در آن زمان به آن عمل می­کردند، شریعت پیامبران گذشته بود نه همه شریعت آنان، بلکه به آن­چه نسخ آن ثابت نشده و نزد پیامبر 3 صحیح بوده، عمل می­کردند. ابن­جوزی(م597) می­گوید: کان متعبداً بشریعة کل من قبله من الانبیاء الا ما نسخ و اندرس؛[61] رسول خدا (ص) قبل از بعثت، بر آیین پیامبران قبلی بودند مگر آن­چه نسخ و تحریف شده بود. طرف­داران این نظریه، دلایلی را برای اثبات مدعای خود، ارائه کرده­اند؛ از جمله این آیه قرآن: Gاولئک الذین هداهم الله فبهداهم اقتدهF[62]. آنان کسانی­اند که خداوند هدایتشان کرده، پس به هدایتشان اقتدا کن. خداوند از پیامبران خود حضرت نوحC، ابراهیمC، اسماعیلC، اسحاقC و دیگران خبر می­دهد و پیامبر اسلام 3 را امر می­کند تا از آنها پیروی کنند. صیغه امر بر وجوب دلالت دارد. از سوی دیگر، شریعت برخی از پیامبران با آمدن پیامبر دیگر نسخ شده است. پس منظور از این آیه چیست؟ قاضی ابویعلی(م458 ) در جواب این سؤال می­گوید: انما امرها باتباعها فی­التوحید؛[63] خداوند به پیامبر 3 دستور می­دهد تا در امر توحید از آنها پیروی کنند. با این حال معلوم می­شود که مقصود خداوند، یکتا­پرستی است، نه شریعت مخصوص بعد از پیامبر. 3 دلیل دیگر این است که چون شریعت پیامبران گذشته، به شریعت پیامبر اسلام 3تبدیل گردید، ما ملزم هستیم به آن احکام عمل کنیم: ان کل ما لم یثبت نسخه من شرایع من کان قبل نبینا فقد صار شریعة نبینا و یلزمنا احکامنا من حیث انه قد صار شریعة لنا لا من حیث کان شریعة لمن قبله؛[64] هر آن چیزی که نسخ آن از شریعت­های پیامبران قبل ثابت نشده است، جزء آیین پیامبر 3 گردید. از این رو، ما را به اجرای احکام آن ملزم کرد، از آن جهت که شریعت پیامبر اسلام 3 بود نه از آن جهت که شریعت پیامبران قبلی باشد. سوم این­که پیروان این نظریه، پیامبر خدا 3 را یکی از مکلفان انبیای قبل می­دانند، چون برای پیامبران قبلی دعوت عام قائل­اند: ان دعوة من تقدمه کانت عامة فوجب دخوله فیها؛[65] دعوت پیامبران قبل عام بوده و این دعوت، پیامبر اسلام را شامل می­شود. این قول از چند جهت اشکال دارد : اولاً غیر از پیامبر اسلام 3 هیچ پیامبری دعوت عام و «کافة للناس» نداشته است. ثانیاً پیامبر 3را به شریعت پیامبران قبل مکلف می­داند، در حالی­که تا حالا ثابت نشده که رسول خدا 3 اعمال خود را طبق آیین یکی از پیامبران انجام می­داده­اند یا نه؟ ثالثاً با دیدگاه­های دیگر در تضاد است. چهارم این­که پیامبر قبل از بعثت، اعمالی را انجام می­داد، مانند: اعمال روزمره. این گواه بر این مدعاست: انه کان یرکب البهیمة و یأکل اللحم و یطوف البیت؛[66] حضرت بر چهارپا سوار می­شدند و از گوشت­ می­خوردند. و طواف خانه خدا می کردند. سوار شدن بر چهارپا، هیچ ارتباطی با دین پیامبر 3 ندارد. از سوی دیگر، از کجا معلوم که ایشان طبق شریعت انبیای قبل عمل می­کردند. و صرف شباهت، دلالت بر اخذ نمی­کند. طرف­داران این دیدگاه بر دو گروه تقسیم شدند: گروه اول به تعین قائل بودند؛ مثل: حضرت آدمC، نوحC، ابراهیمC، موسیC و عیسی3؛ گروه دوم به تعین قائل نبودند و پیروی پیامبر اسلام 3 را به­طور مطلق و بدون تعین می­دانستند.دیدگاه سوم: پیروی از انبیای قبلی بدون تعین رسول خدا 3 در مسأله عبادت، تابع انبیای قبل از خود بودند. ولی این پیروی به­طور مطلق است؛ یعنی بر ما روشن نیست که ایشان تابع شریعت کدام یکی از پیامبران بودند. با این­که درصدد تعین نیستیم و باور داریم که ایشان پیرو شریعت پیامبران، به­طور مطلق بودند. علاء­الدین ماوردی (م۸۸۵) می­گوید: والصحیح من المذهب انه کان متعبداً بشرع من قبله مطلقاً ای من غیر تعیین واحد منهم بنبینا؛[67] دیدگاه درست این است که ایشان به­طور مطلق، پیرو پیامبران قبل از خود بودند، بدون تعین هر یک از آن پیامبران. ماوردی، ادعای صحت این دیدگاه را وارد کرد. ولی عده­ای با او مخالفند، به­ویژه کسانی که به تعین قائل هستند. با این حال نمی­توان ادعا کرد که دیدگاه صحیح همین است. حنفیان، مالکیان، شافعیان، ابن­باقلانی و ابوالحسن بصری با این دیدگاه مخالفت کرده­اند.[68]دیدگاه چهارم: پیروی از شریعت معین عده­ای رسول خدا 3 را پیرو پیامبرانی همچون: حضرت آدم، 3 نوح، 3 ابراهیم، 3موسی، 3 عیسی، 3 می­دانند. باید توجه داشت که همه پیامبران، دارای شریعت نبودند. پیامبران دارای شریعت، همان پیامبران اولوالعزم هستند. شریعت پیامبران اولوالعزم یا منسوخ شده بود یا تحریف؛ با این حال، رسول خدا 3 تابع کدام یکی از پیامبران بودند؟ دانش­مندان برای تعین آن کوشیده و پیامبر 3را تابع شریعت یکی از پیامبران قبلی به­ویژه حضرت ابراهیم 3 دانسته­اند. ما هم در ادامه، دیدگاه­ها را یکی پس از دیگری ذکر خواهیم کرد.دیدگاه پنحم: تابع شریعت حضرت آدمC برخی براین باورند که پیامبر اسلام3 از شریعت حضرت آدمC پیروی می کرده­اند: کان علی شریعة آدمC[69] پیامبر از آیین حضرت آدم پیروی می­کرد. حضرت آدم C ابوالبشر، اولین پیامبر خدا و شریعت ایشان اولین شریعت است. به همین خاطر، پیامبر 3 را تاج شریعت حضرت آدمC دانسته­اند: لانه اول الشرایع؛[70] چون­که شریعت حضرت آدم اولین شریعت است . شاید منظور از شریعت حضرت آدم Cتوحید و یکتاپرستی باشد، نه دستورهای دینی، چون بعد از حضرت آدم، C پیامبران دارای شریعت مثل حضرت نوحC آمدند؛ با این حال شریعت حضرت آدمC منسوخ شده است. پس بعید به نظر می­رسد که حضرت تابع شریعت حضرت آدم Cبوده باشند.دیدگاه ششم : تابع شریعت حضرت نوح C این دیدگاه، برگرفته از این آیه قرآن کریم است: Gشرع لکم من الدین ما وصی بها نوحاF.[71] آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود. «گویی آیینی که تو به آن عمل می­کنی، همان شریعتی است که ما به نوح وصیت کرده بودیم.» پس طبق این آیه، حضرت تابع آیین نوحC بودند. باید توجه داشت که توحید و یکتاپرستی، منظور و مقصود آیه است؛ چون بعد از حضرت نوح، C حضرت ابراهیم C شریعت جدیدی را آوردند و آیین نوح Cدر دین ابراهیمC حزم (هضم) و محو شد. لا حجة ایضاً للقائل باتباع شرع نوح بقول تعالی: شرع لکم من الدین ما وصی ... علی اتباعه فی التوحید؛[72] کسانی که به پیروی از شریعت حضرت نوح Cقائل هستند، هیچ دلیل ندارند و منظور از قول خداوند Gشرع لکم من الدین.... F، پیروی رسول خدا3 در امر توحید است.دیدگاه هفتم: تابع شریعت حضرت ابراهیم C آنهایی که به تعبد رسول خدا3 قبل از بعثت معتقدند، بر این باورند که حضرت از شریعت حضرت ابراهیمC پیروی می­کردند. بغوی، واحدی، اکثر حنفیان و برخی از شافعی­مذهبان از طرف­داران این نظریه هستند.[73] برای آشنایی با این قول، نظریه یکی از پیروان این دیدگاه را می­آوریم. شیخ جمل (م۱۲۰۴ ) می­گوید : کان نبینا یتعبد علی دین ابراهیم ویحج و یعتمر و یتبع شریعه ابراهیم؛[74] پیامبر اسلام بر آیین ابراهیم بود و مسائل حج و عمره را طبق شریعت ابراهیم انجام می­داد. طرف­داران این دیدگاه، برای مدعای خود دلایلی آورده­اند. برخی از آیات قرآن، حضرت ابراهیمC را به­ عنوان یک مسلمان ذکر کرده و آیین اسلام به عنوان آیین ابراهیمC معرفی نموده است. خداوند مسلمانان را امر می کند تا از دین ابراهیم Cپیروی کنند. قرآن کریم می­فرماید: Gما کان ابراهیم یهودیاً و لا نصرانیاً و لکن کان حنیفاً مسلماًF. [75] ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه بر دین حنیف و اسلام بود. در آیه دیگر، حضرت ابراهیم C امت رسول خدا (ص) را مسلمان گفته است: Gو ما جعل علیکم فی الدین من حرج ملة ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبلF؛[76] در مقام تکلیف بر شما مشقت ننهاده؛ مانند آیین پدر شما ابراهیم، او شما امت را پیش از این [در صحف ابراهیم و در این قرآن] مسلمان نامیده است. خداوند متعال می­فرماید: Gقل اننی هدانی ربی الی صراط مستقیم دیناً قیماً ملة ابراهیم حنیفاًF؛ [77] بگو قطعاً مرا خدا به راه راست هدایت کرده است؛ به دینی استوار، همان آیین پاک ابراهیمی که وجودش از لوث شرک و عقاید باطل مشرکان منزه بود. طبق ظاهر این آیه، خداوند اسلام را آیین حضرت ابراهیمC دانسته و رسول خدا3 را به آن دین هدایت کرده است. خداوند در آیات دیگر، پیامبر اسلام3 را امر می کند که از آیین ابراهیم3 تبعیت کنند: Gفاتبعوا ملة ابراهیم حنیفاًF. [78] از آیین ابراهیم پیروی کنید. Gثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفاًF [79] به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم پیروی کنی . از مجموع آیات به­دست می­آید، که اسلام، آئین حضرت ابراهیم3 معرفی شده است. خداوند پیامبر3 را به راه راست هدایت کرد که همان دین ابراهیمC و اسلام است و پیامبر3 و مسلمانان، مأمورند که از دین ابراهیمC پیروی کنند. غیر از آیات، دلایلی دیگر را به­عنوان شواهد تاریخی ذکر کرده­اند؛ از جمله: الف)پیامبر3 در خانواده­ای بزرگ شدند که همه یکتاپرست بودند؛ یعنی اجداد و پدر و مادر ایشان، بر آئین حضرت ابراهیمC بودند. سیوطی (م۹۱۱) می­گوید: پدر و مادر پیامبر اسلام3 بر توحید و دین ابراهیمC بودند.[80] شیخ صدوق (م۳۸۱) می­فرماید: اجداد پیامبر همه موحد و پیرو دین حنیف بودند و پاسدار این دین و وصی حضرت ابراهیمC بودند. [81] آلوسی می­گوید: ان النبی کان احرص الناس علی اتباع دین ابراهیم؛[82] پیامبر3 در پیروی از دین ابراهیم C حریص­ترین مردم بود. یا این که: کان ای قبل البعثة یتحنث بغار حراء و فسر التحنث بالتحنف ای اتباع الحنفیة و هی دین ابرهیم؛[83] پیامبر3 قبل از بعثت در غار حرا تحنث می­کرد و این تحنث به تحنف یعنی پیروی دین حنیف تبدیل شد که همان آئین حضرت ابراهیم بود. رسول خدا3 در غار حرا عبادت می­کرد. ولی هیچ عملی را انجام نمی­داد. عبادت ایشان فقط فکر بود نه چیز دیگر[84] بنابر دلایل مذکور، آیة­الله یعقوب جعفری بر این باور است که رسول خدا3 قبل از بعثت بر آیین حضرت ابراهیم Cبودند. با وجود این همه آیات و شواهد تاریخی و روایی، برخی از اهل قلم در مخالفت با این دیدگاه برخاسته­اند. بعضی از دانش­مندان، بر این باورند که ایشان در اصل تابع هیچ شریعتی نبودند، بلکه شریعت مستقلی داشتند که همان نبوت و اسلام بود یا این­که بر شریعتی بودند، ولی آن شریعت بر ما معلوم نیست. در این­باره در جای خود صحبت خواهیم کرد. ب) چون پیامبر3 افضل مخلوقات بودند، و بعید است ایشان بر دین ابراهیمC باشند: و ذلک لا یجوز لانه افضل الخلق واتباع الافضل للمفضول قبیح؛ [85] پیروی پیامبر3 از آیین ابراهیم C اصلاً جایز نیست، چون حضرت افضل مخلوقاتند و تبعیت افضل از مفضول قبیح است و درست نیست. اگر پیامبر3 را تابع شریعت­های قبل بدانیم، لازمه­اش این است که آن­حضرت یکی از امت­های پیامبران گذشته بوده، در حالی­که ایشان امت هیچ پیامبری نبودند: فلم یکن امه لنبی من الانبیاء؛ [86] پیامبر امت هیچ یکی از پیامبران نبوده است. سید مرتضی (م۴۳۶ )در پاسخ به این اشکال می­فرماید: به فرض پیروی پیامبر اسلام 3 از پیامبر سابق، لازم نمی­آید که وی برتر نباشد. چون ممتنع نیست که خداوند، آن­چه از شارع پیشین بر آن حجت قائم شده بر او واجب کند و این به­صورت اقتدا و پیروی و اتباع نباشد.[87] پیروی از دین یک پیامبر، در واقع پیروی از دین خداست و این گویا، افضل بودن یا نبودن نیست. پیامبر اسلام 3 حتی پس از بعثت نیز به پیروی از ابراهیم C مأمور می­شود و این دلیل بر افضل بودن حضرت ابراهیمC نیست.[88] با توجه به شواهد مذکور، پیامبر اسلام 3مأمور به پیروی از ملت ابراهیمC و آیین و دین او بودند. این به معنای برتری حضرت ابراهیمC نیست، بلکه پیامبر اسلام مأمور بودند تا مرام و آیین توحیدی را که بنیان گذاشت، به جهت اوضاع خاص جزیرة­العرب و احتیاج مردم و ضرورت آن زمان در آن جا اجرا نمایند.[89] التزام پیامبر 3 به این امور ( حج، نکاح، عبادت و...) مستلزم این نیست که حتماً باید متعبد به شریعت سابق خود باشد. لذا با تعبد بر شریعت خودش نیز سازگاری دارد.[90] برخی از مستبصرین بنابر آیه ۵۲ سوره شوری، بر این اعتقادند که حضرت تابع هیچ شریعتی قبل از خود نبوده­اند: فالقول بانه علی شرع ابراهیم او علی شرع غیره ضعیف جداً و هذه الآیة دلیل علی انه لم یکن متعبداً قبل النبوة بشرع من الشرایع؛.[91] قولی که پیامبر3 بر دین ابراهیمC و غیره او بوده، جداً ضعیف است و این آیه، دلیل بر این است که پیامبر 3قبل از نبوت، پیرو هیچ شریعتی نبودند. دیدگاه هشتم: پیروی از آیین موسیC قول ضعیفی دیگری مطرح هست که پیامبر اسلام 3تابع شریعت ودین حضرت موسیC بودند. شاید این گفتار، برگرفته از قرآن کریم باشد. خداوند متعال می­فرماید: والذی اوحینا الیک ما وصینا به ابراهیم و موسی؛ [92] آن­چه را به تو وحی فرستادیم، به ابراهیم و موسی سفارش کردیم. اولاً این آیه، بر توحید و یکتاپرستی دلالت دارد که میان همه پیامبران یک­سان است؛ یعنی یک قانون الهی است و هیچ ارتباطی با پیروی کردن ندارد. ثانیاً حضرت موسیC برای بنی­اسرائیل فرستاده شده بود. و با آمدن حضرت عیسیC شریعت ایشان منسوخ شد.[93] با وجود این، بی­شک پیامبر اسلام 3 متعبد به شریعت موسیC بودند. دیدگاه نهم: پیروی از شریعت حضرت عیسیC حضرت عیسیC یکی از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت هستند. تا قبل از مبعوث شدن پیامبر اسلام،3 دین مسیحیت و پیروانش در داخل و خارج جزیرة­العرب پخش شده بودند. این آیین در کار تبلیغ و گسترش بسیار موفق بود. بنابر این، گویا پیامبر اسلام3 پیش از بعثت، تابع دین و آئین حضرت عیسیC بودند. در این مورد دلایلی آورده­اند؛ از جمله: 1. پیش از بعثت پیامبر اسلام3 این آیین رسمی و غیرمنسوخ بوده است. [94] 2. حضرت عیسیC مبعوث به سوی تمام مکلفان بوده که پیامبر اسلام3 قبل از بعثت نیز یکی از مکلفان است، لذا باید معتقد بود که حضرت نیز به شریعت او عمل می­کرده­اند.[95] 3. گفته شده که: «لانه اقرب الانبیاء و لانه الناسخ لما قبله من الشرایع؛ [96]حضرت عیسی، نزدیک­ترین انبیا به پیامبر اسلام و شریعت او ناسخ تمام شریعت­های قبل است. ابواسحاق اسفراینی، یکی از طرف­داران این نظریه است.[97] از مجموع این اقوال می­توان سه نتیجه گرفت: الف) حضرت عیسیC نزدیک­ترین پیامبران به رسول خدا3 است و هیچ پیامبر و شریعتی بین آنها وجود ندارد. ب) دین حضرت عیسیC ناسخ شریعت­های قبل است و تا زمان پیامبر اسلام3 منسوخ نشده بود. ج) شریعت حضرت عیسی C جهانی بوده و پیامبر3 را هم شامل می­شود. مسلمانان با توجه به شواهد قرآنی، معتقدند که دین حضرت عیسیCتحریف شده و پیامبر3 از آیین تحریف شده هرگز پیروی نمی­کرد. یک سری گزارش­های تاریخی، این ادعا را اثبات می­کند؛ از جمله، شیخ توسی( م۴۶۰) می­فرماید: در آن زمان شریعت حضرت عیسی قطع شده و نقل از آن مندرس گردیده بود و تا عیسی اتصال نداشت. [98] قاضی عیاضی(م544) نیز می­گوید: اذ لم یثبت عموم دعوة عیسی بل الصحیح انه لم یک لنبی دعوة عامة الا لنبینا؛[99] دعوت عمومی و جهانی حضرت عیسی ثابت نشده و قول صحیح و مشهور، این است که هیچ پیامبر غیر از پیامبر اسلام دعوت عمومی و جهانی نداشته است. اگر دعوت حضرت عیسیC عمومی نباشد، معلوم می شود که مختص به پیروان حضرت موسیC بوده است. ان عیسی کان مبعوثاً لبنی اسرائیل فلا یکون ناسخاً لاولاد ابراهیم من اسماعیل؛ [100] عمومیت دعوت حضرت عیسی، مسلم نیست و ایشان برای بنی­اسرائیل مبعوث شده بود و ناسخ دین اولاد ابراهیم از اسماعیل نبوده است. پیامبر اسلام3 در محیطی زندگی می­کرد که هیچ گونه اطلاعی از عیسی Cو دین او نداشتند و بیشتر مردم بت می­پرستیدند و اندکی هم که خداشناس بودند، خود را حنفا می­دانستند. اگر حضرت پیرو دین مسیحیت بود، نقل می­شد، در حالی­که هیچ دلیلی بر این نداریم. سفر پیامبر3 به شام و ملاقات ایشان با راهب مسیحی نیز ضعیف است. اگر به فرض صحیح باشد، در آن ملاقات چند دقیقه نمی­تواند دین مسیحیت را اختیار کرده و احکام آن را فرا گرفته باشند. و هیچ دلیلی نداریم که حضرت، به علمای مسیحی و کتاب­های آنها مراجعه کرده باشند. از سوی دیگر، پیامبر اسلام3 نه خواندن می­توانست و نه نوشتن. با وجود این نمی­توانست از کتاب­های مسیحیان استفاده کند. اگر پیامبر اسلام3 را تابع آیین یکی از پیامبران قبل بدانیم، این سؤال مطرح می­شود که آیا پیامبر3 از اصول آن آیین پیروی می­کردند یا از فروع؟ به گفته برخی از دانش­مندان حضرت از فروع پیروی می­کردند نه اصول: کان متعبداً قبل نبوته بشرع من قبله حیث ان یکون مخصوصاً بالفروع دون الاصول؛[101] پیامبر قبل از بعثت، تابع شریعت پیامبر قبل از خود بودند ولی این پیروی، فقط در فروع بود نه در اصول. قاضی عیاضی و حلوانی از طرف­داران این نظریه هستند.[102]دیدگاه دهم: معتقدان به توقف طرف­داران این دیدگاه، معتقدند که پیامبر اسلام 3اعمال خود را طبق شریعت انجام می­داده­اند، ولی این شریعت برایشان معلوم نیست. مدعی­اند که هیچ دلیل عقلی و نص اجماعی در این مورد وجود ندارد. امام غزالی( م۵۰۵ )، قاضی عبدالجبار (م۴۱۵)، ابن­انبار، ابوهاشم، ابوالجطاب، ابن­قشیری، الکیا، امام حرمین، سیف­الدین آمدی، سیدمرتضی (م 436) و امام نووی از پیروان این دیدگاه هستند.[103] به استناد این گروه، هیچ دلیل معتبر به تعبد و یا عدم تعبد حضرت نسبت به ادیان گذشته در دست نیست. امام نووی در کتاب خود الروضة می­نویسد: انه لیس فیه دلالة عقل و لا ثبت نص و لا اجماع.[104] در این مورد هیچ دلیل عقلی وجود ندارد و نص هم در این مورد ثابت نیست و هیچ اجماعی منعقد نشده است. بنابراین، شریعت حضرت محمد 3 برای مبهم است. معتزله از پیروان این دیدگاه هستند: ذهبت المعتزلة الی انه لا بد ان یکون علی دین و لکن عین الدین غیر معلومة عندنا.[105] فرقه معتزله براین باورند که پیامبر دست­کم بر دینی بوده ولی کدام دین، بر ما معلوم نیست. کسانی دیگر غیر از معتزله هم­چنان که ذکر شده بر این اعتقاد هستند: «کانت عبارة غیر معلومة». سیدمرتضی (م۴۳۶ ) همین نگرش را درست می­داند: والثالث: التوقف و هذا هو الصحیح.[106] دیدگاه سوم، معتقدان به توقف هستند؛ نظریه درست همین است. پیروان مذهب معتزله، برای عقل بیش از هر چیز ارزش قائل هستند. لذا به عقل­گرایان شهرت دارند. به همین دلیل، پیروان این مذهب گفته­اند که حضرت بر شریعت عقل بوده است: انه تعبد بشریعة العقل. [107] پیامبر طبق شریعت عقل عبادت می­کرد. بعضی این قول را باطل دانسته­اند به­دلیل این­که اصلاً عقل شریعت ندارد.[108] شاید منظور از شریعت عقل، این باشد که هر چه با عقل سازگاری داشت و با عقل خود تشخیص می­دادند، به­آن عمل می­کردند. حالا نحوه اعتکاف و حج چگونه بوده است؟ آیا طبق شریعت و آیین خود بوده یا از شریعت پیشینیان الهام می­گرفت؟ و یا به­صورت سومی بود، فعلاً برای ما مطرح نیست.[109] این استدلال­های عقلی در صورتی پذیرفتنی است که دلیل شرعی و نقلی بر تعبد پیامبر اسلام 3 قبل از بعثت به آیین خود نداشته باشیم.[110] به نظر می­رسد طرف­داران این نظریه، کسانی­اند که متعقدند پیامبر اسلام 3 پیش از بعثت، پیامبر بوده­اند لذا بر آیین خود که همان دین اسلام است متعبد بوده­اند آنان شواهدی را در این زمینه بیان می­کنند. دیدگاه یازدهم: پیامبر3 تابع هیچ شریعتی نبودند برخی معتقدند که پیامبر اسلام 3 تابع هیچ آیین و شریعت قبل از خود نبودند؛ از جمله قاضی ابوبکر باقلانی، عصام­الدین حنفی (م 1195)، شربینی، محیی­الدین شیخ­زاده(م 951)، میرزای قمی، شیخ­توسی(م461) و ابن­تیمیه(م 728). این گروه از علما، می­گویند: ما هیچ دلیلی نداریم که حضرت تابع آیین و شریعتی باشد. بالعکس شواهدی وجود دارد که نشان می­دهد که تابع هیچ شریعتی نبوده است. فخرالدین رازی (م606) در این مورد دو دلیل مطرح می­کند: 1. انه لو کان متعبداً بشرع احد لوجب علیه الرجوع الی علماء تلک­الشریعة ولاستفتاء منهم و لاخذ بقولهم و لوکان کذلک لاشتهر ولنقل بالتواتر قیاساً علی سائر احواله فعبث لم ینقل علینا ما کان متعبداً بشرعهم؛ اگر پیامبر بر شریعتی معتقد بود، لازم می­آمد که به آن رجوع کند یا به علما یا به استفتائات یا به اقوال آنها. اگر چنین بود، مشهور می­شد و نسبت و سایر اعمالش به تواتر نقل می­شد، در حالی­که هیچ گزارشی نقل نشده و متعبد به آئین و دینی نبودند. 2. انه لوکان علی ملة قوم لافتخر به اولئک القول و نسبوه الی انفسهم و لاشتهر ذلک؛[111] اگر پیامبر در شریعت قومی بود، آن قوم به آن افتخار می­کردند و آن حضرت را به خود نسبت می­دادند و این کار شهرت می­یافت. برخی از مفسران بنابر آیه ۵۲ سوره شوری، این آیه را دلیل بر پیروی نکردن پیامبر از هر نوع شریعتی می­دانند: Gما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمانF؛ [112] تو پیش از این نمی­دانستی که کتاب و ایمان چیست. «و هذه الآیة دلیلاً علی انه لم یکن متعبداً قبل النبوة بشرع من الشرائع المتقدمة فلم یکن امة من الانبیاء»؛ [113] این آیه دلیل بر آن است که پیامبر اسلام قبل از بعثت، متعبد به هیچ شریعتی از شریعت­های قبل از خود و امت هیچ پیامبر نبودند. از علمای امامیه هم شیخ توسی(م460)، میرزای قمی و جعفر سبحانی همین اعتقاد را دارند. شیخ توسی می­فرماید: عندنا ان النبی لم یکن متعبداً بشریعة من تقدمه من الانبیاء لا قبل النبوة ولا بعدها ؛[114] ما معتقدیم پیامبر اسلام چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت، متعبد به هیچ شریعتی قبل از خود نبودند. قاضی عیاضی(م544) می­­گوید: « نظر درست همین است.» پیروان این دیدگاه برای حضرت رسول3 شریعت مستقلی قائلند که همان اسلام است. دیدگاه دوازدهم: پیامبر3 شریعت مستقل داشته­اند. مقصود از شریعت مستقل، همان اسلام اجمالی است؛ زیرا پیامبر اسلام 3 قبل از بعثت، نبی بودند و هر چه تشخیص می­دادند که حق و درست است، به آن عمل می­کردند. گروهی از دانش­مندان در این دیدگاه، عبارتند از: احمد حنبل(م243)، علامه مجلسی(م 1111) ، عبدالرحمان جامی(م 898) ، شیخ توسی(م460) ، محمدانور کشمیری و قرطبی(م761). علامه مجلسی(م 1111) می­فرماید: انه کان قبل البعثة مذ اکمل الله عقله فی بدو سنن نبیاً مؤیداً بروح القدس.[115] پیامبر اسلام قبل از بعثت و از زمانی که خداوند عقل او را کامل کرد، پیامبر بود و توسط روح­القدس تایید شده بود. عصام­الدین حنفی(م 1195) اعتقاد دارد: کان فی مقام النبوة قبل الرسالة و کان یعمل بما هو الحق.[116] رسول خدا قبل از رسالت در مقام نبوت بود و به آن حق عمل می­کرد و قول درست­تر همین است. برخی اعتقاد دارند که رسول خدا مسلمان به­دنیا آمده­اند؛ از جمله: 1. احمدبن­حنبل که آیه ۶ سوره صف را به­عنوان مدرک ارائه کرده است.[117] Gو اذ قال عیسی بن مریم یابنی اسرائیل انی رسول­ا... الیکم مصدقاً لما بین یدی من التوراة و مبشراً برسول یاتی من بعدی اسمه احمدF؛ و هنگامی که عیسی­بن­مریم گفت: ای بنی­اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی­که تصدیق­کننده توراتم که قبل از من فرستاده شده و بشارت­دهنده به پیامبری هستم که بعد از من می آید و نام او احمد است. این آیه مقصود را می­رساند؛ چون به آمدن پیامبر اسلام3 اشاره دارد. اگر منظور از پیامبر بودن پیامبر اسلام 3 باشد، این واضح است؛ چون پیامبر اسلام 3 پیش از بعثت، در مقام نبوت بودند ولی مأمور نبودند. این آیه هیچ اشاره­ای به مسأله مورد نظر ندارد. 2. علامه مجلسی(م1111) در این مورد، روایتی را چنین نقل می­کند: عن الاحول قال: سألت اباجعفر عن الرسول والنبی والمحدث قال : الرسول الذی یأتیه جبرئیل قبلاً فیراه و یکلمه فهذا الرسول ، و أما النبی فهو الذی یری فی منامه نحو رؤیا ابرهیم و نحو ما کان رأی رسول­الله من اسباب­النبوة قبل الوحی حتی اتاه جبرئیل من عند الله بالرسالة و کان محمد حین جمع له النبوة و جائته الرسالة من عند الله یجیئه بها جبرئیل و یکلمه بها قبلاً.[118] احول می­گوید: از اباجعفر باقر(ع) ویژگی­های رسول، نبی و محدث را سؤال کردم. فرمود: «رسول کسی است که جبرئیل در برابر او مجسم شود و او جبرئیل را می بیند و با او سخن می­گوید؛ نبی کسی است که در خواب می­بیند مانند خواب­هایی که حضرت ابرهیم می­دید و مانند خواب­هایی که رسول خدا پیش از وحی رسالت و مجسم شدن جبرئیل می­دیدند، محمد رسول خدا در آن هنگام که صاحب هر دو مقام نبوت و رسالت بودند، جبرئیل این احکام رسالت را به او ابلاغ می کرد و با او رویاروی سخن می­گفت». در این روایت چند نکته جالب توجه است: 1. این روایت در صدد تفاوت جایگاه پیامبران الهی است؛ 2. از این روایت معلوم می شود که پیامبر اسلام3 هم رسول بودند و هم نبی؛ 3. پیامبر اسلام3 قبل از بعثت، بنابر نبی بودنشان خواب­های حقیقی می­دیدند؛ 4. تا قبل از بعثت، هیچ ارتباطی با جبرئیل نداشتند؛ 5. جبرئیل بعد از بعثت، احکام را به پیامبر3 ابلاغ می­کرد؛ 6. کیفیت خواب­های پیامبر اسلام3 را بیان نمی­کند. نبوت رسول خدا3 با رؤیاهای صادقه آغاز گردید رؤیایی ندید مگر مانند سپیده­دم؛ سپس خلوت در حرا برای حضرت لذت­بخش بود. این رؤیاها جزیی از نبوت و یا نوعی وحی و یا دوره آمادگی بود و بسان رؤیای ابراهیم عین حقیقت و متن دافع بود.[119] یعنی رؤیای صادقه پیامبر اسلام 3 چندی قبل از بعثت برای آماده کردن ایشان برای رسالت خطیر بود، نه این­که از همان دوران طفولیت رؤیای صادقه می­دید و احکام را دریافت می­کرد. این روایت بر مدعای مرحوم مجلسی، دلالت روشنی ندارد؛ چون در آن، تنها از رؤیای پیامبر پیش از رسالت سخن گفته شده و آن ممکن است درباره اصول اعتقادات یا آماده­سازی پیامبر برای رسالت باشد.[120] 3. در این مورد روایت مشهوری را نقل می­کند که پیامبر 3می­فرماید: کنت نبیاً و آدم بین الماء والطین- یا- کنت نبیاً و آدم بین الروح والجسد؛[121] من پیامبر بودم، در حالی­که آدم میان آب و گل - یا- میان روح و جسم بود. این روایت از دو جهتِ سندی و محتوایی، جای تأمل دارد: این روایت مرسله به­شمار می­آید که از طریق شیعه سندی برای آن دیده نشده[122] و از منظر اهل سنت هم ضعیف است؛ یعنی روایت با این لفظ « بین الماء والطین» اصل و اساس ندارد. این حدیث درباره عالم ارواح پیش از خلقت آدم است که گاهی به آن عالم ذر گفته می­شود. این دلیل بر شرافت و برتری شأن و رتبه پیامبر نسبت به پیامبران دیگر است. همه انبیا حضرت را بشارت می­دادند و این روایت، دلیل نمی­شود که پیامبر اسلام 3 پیش از بعثت هم پیامبر بوده و به شرع خود عمل می­کرده است.[123] 4. حضرت علیC می­فرماید: لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من دون ان کان فطیماً اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره؛ [124] از وقتی که پیامبر از شیر گرفته شد، خداوند بزرگ­ترین فرشته خود را مأمور تربیت او کرد تا شب و روز او را به راه­های بزرگ­واری و زیبایی­های اخلاقی عالم راه­نمایی کند. ما با این موضوع که پیامبر اسلام 3 در آن زمان نبی بودند و همراه آن حضرت ملکی بود، مشکلی نداریم. ولی این حدیث، می­رساند که آن فرشته، راه­نمای پیامبر3 در امور اخلاقی است. و روایات رسیده که فرشته­ای همیشه مواظب حضرت بوده، همه در مورد اخلاقیات است نه چیز دیگر، در حالی­که پیامبر اسلام3 پیش از بعثت، از قرآن و شریعت هیچ اطلاعی نداشتند. خداوند می­فرماید: Gو ما کنت ترجو ان تلقی الیک الکتاب الا رحمة من ربک فلا تکونن ظهیراً للکافرینF؛ [125] و تو امیدوار نبودی که بر تو کتاب القا شود، بلکه این رحمتی از پروردگار تو بود پس تو هرگز پشتیبان کافران مباش. این آیه مانند آیه ۵۶ سوره شوری است: Gما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمانF. 5. پیامبر اسلام3 از همه پیامبران افضل و برتر هستند و تابعیت فاضل از مفضول، قبیح است.[126] از این رو، پیامبر3 دارای شریعت مستقلی بودند. در این­که رسول خدا3 برترین انبیا بودند، شکی نیست ولی افضلیت پیامبر3 به نحو کلی است و لازمه آن بهره­مندی از همه معجزات پیامبران گذشته نیست؛ برای مثال، پیامبر اسلام3 عصایی چون عصای موسی نداشتند.[127] سیدمرتضی (م ۴۳۶ ) در این مورد می­فرماید: به فرض پیرویی پیامبر اسلام از پیامبران سابق، لازم نمی­آید که وی غیر برتر باشد، چون ممتنع نیست که خداوند آن­چه از شرایع قبل بر آن حجت قائم شده، بر او واجب کند و این به صورت اقتدا و اتباع نباشد.[128] اگر پیامبر اسلام3 دارای شریعت مستقلی بودند، این شریعت از کی آغاز شده از دوران طفولیت یا بعد از آن؟ پیامبر3 از کجا متوجه شدند که دارای شریعت مستقلی هستند و باید به آن عمل کنند؟ برخی در جواب گفته­اند که بر پیامبر اسلام3 وحی خفی یا کلماتی وحی­مانند نازل می­شده است. شیخ توسی(م460) می­فرماید: و یقول اصحابنا: انه قبل البعثة کان یوحی الیه باشیاء تخصه و کان یعمل بالوحی لا اتباعاً لشریعتة قبله؛[129] علمای ما می­گویند: قبل از بعثت مطابق آن چیزهای که مختص پیامبر بوده، به آن­حضرت وحی می شد و پیامبر با وحی عمل می کرد نه این­که تابع شریعت قبلی باشد. عصام­الدین حنفی می­گوید: کان فی مقام النبوة قبل الرسالة و کان یعمل بما هوالحق الذی ظهر علیه فی مقام نبوته بالوحی الخفی والکشوف الصادقة؛ [130] پیامبر اسلام قبل از رسالت، در مقام نبوت بود و در مقام نبوت، بر آن­چه حق بود، طبق وحی خفی و رؤیاهای صادقه عمل می­کرد. این گفته­ها مبهم هستند، چون از کیفیت و نحوه چگونگی وحی خبر نمی­دهند. اگر بر پیامبر اسلام3 وحی می­شد و طبق وحی عمل می­کرد، پس حضور فرشته یا ملکی همراه آن­حضرت چه معنا دارد؟ شریعت مستقل پیامبر اسلام3 بعد از بعثت، به شریعت دین اسلام تبدیل گردید، یعنی آیینی که پیامبر قبل از بعثت به آن عمل می­کرد، همین اسلام کنونی است. نتیجه بنابر تحقیق انجام شده و بررسی پیشینه دین پیامبر قبل از بعثت، بر اساس تفحص و تتبع در آیات، روایات و گزارش­های تاریخی، به دو نتیجه رسیدیم که پیامبر، اعمال خود را بر اساس آیینی انجام می­داده­اند ولی آن آیین بر ما معلوم نیست. این در اصل همان دیدگاه قائلان به توقف است؛ یا این­که حضرت، دارای شریعت و آیین مستقلی بوده­اند که همین دین اسلام است. منابع قرآن کریم نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، انتشارات ارم، چاپ سوم، 1385ش. 6. ابن­اسحاق، محمدبن اسحاق­بن یسار، سیرة ابن اسحاق، معهدالدراسات و الابحاث للتعریف، بی­جا، بی­تا. 7. ابن­امیرالحاج، التقریر والتجیر، فی علم الاصول، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، سال 1996م. 8. ابن­جوزی، ابوالفرج جمال­الدین­بن­علی، زادالمسیر فی­علم­التفسیر، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، سال 2002م. 9. ابن­جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن­بن­علی، الوافی باحوال المصطفی، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، سال 1988م. 10. ابن­حجر، شهاب­الدین احمدبن­علی­بن­حجر، لسان­المیزان، بیروت، چاپ اول، سال 1996م. 11. ابن­حنبل، احمد، مسند احمدبن­حنبل، بیروت، داراحیاء­التراث­العربی، چاپ اول، سال 1994م. 12. ابن­سعد ، محمد، الطبقات­الکبری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، سال 1994م. 13. ابن­طیب، محمدبن­علی­، المعتمد فی اصول الفقه، بیروت، دارالمکتبة العلمیة، بی­جا، بی­تا. 14. ابن­عدی، عبد الله بن عدی، الکامل فی الضعفاء الرجال، دار الکتب العلمیة، بیروت،چاپ اول، سال 1997م. 15. ابن­قتیبه ، لطائف­المعارف ، نرم افزار المکتبة الشاملة. 16. ابن­کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، السیرة­النبویة، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، سال 1998م. 17. ابن­کثیر، ابوالفداء اسماعیل­بن­عمر، تفسیرالقرآن­العظیم، بیروت، دارصادر، چاپ اول، سال 1999م. 18. ابن­هشام، عبدالملک، السیرة­النبویة، بیروت، المکتبة­العصریة، چاپ دوم، سال 1999م. 19. ابوبکر خلال ، السنة. 20. ابویعلی، محمدبن­حسین­بن­محمدبن­خلف، العدۀ فی اصول­الفقه، بی­جا، چاپ دوم، سال 1990م. 21. اسفراینی، شمس­الدین محمدبن­احمدبن­سالم، لوامع انوار البهیه و سواطع الاسرار الاثریة شرح­الدرة المضیة فی عقیدة­الفرقة­المرضیة، دمشق، موسسة­الخافقین، چاپ دوم، سال 1982م. 22. آلوسی، شهاب­الدین، روح المعانی، بیروت، داراحیاء­التراث­العربی، چاپ اول، سال 2000م. 23. آمدی، سیف­الدین­بن­ابی­علی­بن­محمد، الاحکام فی اصول الاحکام، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، سال 1985. 24. بخاری، محمدبن­اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، سال 2002م. 25. برهان­الدین، علی­بن­برهان الدین، سیرة الحلبیة، بیروت، داراحیاء­التراث­العربی، بی­تا، بی­جا. 26. البغوی، حسین­بن­مسعود، شرح­السنة، بیروت، دارالفکر، سال 1998م. 27. بیهقی، احمدبن­حسین، دلائل­النبوۀ و معرفة احوال صحاب­الشریعة، بیروت، دارالکتب­العلمیة، چاپ سوم، سال 2002م. 28. توسی، محمدبن­حسن، العدة فی اصول الفقه، قم، موسسة­البعثة، چاپ اول، سال 1376ش. 29. ثعالبی، ابواسحاق احمد، الکشف و البیان، بیروت، داراحیاء­التراث­العربی، چاپ اول، سال 2002م. 30. سبحانی، جعفر، راز بزرگ رسالت، تهران(قم)، انتشارات کتابخانه مسجد جامع تهران، سال 1358ش. 31. جعفری، یعقوب، تاریخ اسلام از منظر قرآن، قم، نشر معارف، چاپ سوم، سال 1386ش. 32. جمل، سلیمان­بن­عمر، الفتوحات­الاهیه، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، سال 1996م. 33. حاکم، محمدبن­عبدالله نیشابوری، مستدرک علی الصحیحین، دارالمعرفة، چاپ اول، سال 1998م. 34. خطیب بغدادی، ابوبکر احمدبن­علی، تاریخ بغداد او مدینة­السلام، بیروت، دارالکتب­العلمیة، بی­تا. 35. دیاربکریری، حسن­بن­محمد، تاریخ­الخمیس فی­احوال­انفس نفیس، بیروت، دارصادر، بی­تا. 36. ذهبی، شمس­الدین محمدبن احمدبن عثمان، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و العلام، بیروت، دارالکتاب­العربی، چاپ سوم، سال 2002م. 37. رضوانی، علی­اصغر، پیامبرشناسی و پاسخ به شبهات، قم، انتشارات ذوی­القربی، چاپ اول، سال 1387ش. 38. زرکشی، بدرالدین­محمدبن­بهادربن­عبدالله،­البحیرالمحیط­فی­اصول­الفقه، بیروت، دارالکتب­العلمیة؛ چاپ اول، سال2000م. 39. زمخشری، محمودبن­عمر، الکشاف، بیروت، دارالکتب­العلمیة، چاپ دوم، سال 2002م. 40. صدوق، محمدبن­علی­بن­حسن، کمال­الدین­ و اتمام­النعمة، بیروت، موسسة­الاعلمی­للمطبوعات، چاپ اول، سال 1991م. 41. سبکی، علی­بن­ عبدالکافی، الابهاج فی شرح­المنهاج علی منهاج­الوصول الی علم­الاصول للبیضاوی، بیروت، دارالکتب­العلمیة، چاپ اول، سال 1404ق. 42. سمرقندی، نصربن­محمدبن احمد، تفسیر سمرقندی، بیروت، دارالکتب­العلمیة، چاپ اول، سال 1992م. 43. سمعانی ، منصوربن­محمدبن عبدالجبار، تفسیرالقران، دارالوطن، ریاض، سال 1997م. 44. سهیلی، عبد الرحمان­بن­عبدالله­بن­احمد، الروض­الانف، دارالفکر بیروت، سال 1989م. 45. علم­الهدی، سیدمرتضی، الذریعه فی اصول­الشریعه، ناشر: دانشگاه تهران، سال 1346ش. 46. شامی، محمدبن­یوسف، سبل­الهدی والرشاد فی سیرة خیرالعباد، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، سال 1992م. 47. شربینی، خطیب شربینی، السراج­المنیر، داراحیا­التراث­العربی، بیروت، چاپ اول، سال 2004م. 48. شوکانی، محمدبن­علی­بن­محمد، ارشادالفحول الی تحقیق­الحق من علم­الاصول، دمشق، دارالکتاب العربی، چاپ اول، سال 1999م. 49. صنهاجی، احمدبن­ادریس­بن عبدالرحمان، نفائس­الاصول فی شرح­المحصول، بیروت، دارالکتب­العلمیة، چاپ اول، سال 2000م. 50. طباطبایی، محمدحسین، تفسیرالمیزان، انتشارات اسلامی، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، قم، بی­جا. 51. بغوی، حسین­بن­مسعود فراء، تفسیر بغوی، بیروت، دارالکتب­العلمیة، چاپ اول، سال 2004م. 52. طبرانی، سلیمان­بن­احمدبن ایوب، المعجم الکبیر، مکتبة­العلوم و الحکم، موصل، چاپ دوم، سال 1983م. 53. طبرسی، فضل­بن­حسن، مجمع­البیانفی تفسیرالقرآن، بیروت، موسسة­الاعلمی­للمطبوعات، چاپ اول، سال 1995م. 54. طبری، محمدبن­جریر، جامع­البین عن تأویل آیی القران، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، سال 2001م. 55. عصام­الدین، اسماعیل­بن­محمدحنفی، حاشیۀ­القونوی، بیروت، دارالکتب­العلمیة، چاپ اول، سال 2001م. 56. علم­الهدی، شریف مرتضی، تنزیه­الانبیاء و الائمة، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، سال 1380ش. 57. عیاض، عیاض­بن­موسی­بن­عیاض، الشفا بتعریف حقوق­المصطفی، بیروت، شرکة دارالارقم بن­الارقم، بی­تا. 58. فخرالدین رازی، محمدبن­عمر، المحصول فی علم اصول الفقه، بیروت، چاپ دوم، سال 1999م. 59. فخر رازی، فخرالدین­بن­ضیاءالدین عمر، التفسیرالکبیر، بیروت، داراحیاء­التراث­العربی، چاپ چهارم، سال 2001م. 60. قرطبی، محمدبن­احمد انصاری، الجامع لاحکام القرآن، المکتبة­العصریة، چاپ اول، سال 2005م. 61. کلینی، محمدبن­یعقوب، اصول کافی، ترجمه و شرح سیدهاشم رسولی، تهران، بی­تا. 62. مقریزی، تقی­الدین احمدبن­علی، امتاع­الاسماء بما للنبی من الحوال و الاموال و الحفدة، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، سال 1999. 63. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسة­الوفاء، چاپ دوم، سال 1983. 64. ________، حیات­القلوب، قم، انتشارات سرور، چاپ ششم، سال 1384ش. 65. محیی­الدین شیخ­زاده، محمدبن­مصلح­الدین­القوجوی، حاشیه محی­الدین شیخ زاده علی تفسیر بیضاوی، بیروت، دارالکتب­العلمیة، چاپ اول، سال 1999م. 66. مذی، جمال­الدین ابی حجاج مذی، تهذیب­الکمال فی أسماء الرجال، بیروت، دارالفکر، سال 1994م. 67. مرتضی عاملی، سیدجعفر، الصحیح من­السیرة­النبی­الاعظم، قم، دارالحدیث، چاپ اول، سال 1385ش. 68. مرداوی، علاء­الدین ابوالحسن علی­بن­سلیمان، التحبیر شرح التحریر فی اصول الفقه، ریاض، مکتبة­الرشد، سال 2000م. 69. خطیب تبریزی، محمدبن­عبدالله، مشکوۀ­المصابیح، بیروت،دارالفکر، چاپ اول، سال 2001م. 70. مفید، محمدبن­محمدبن­نعمان، اوائل­المقالات فی­المذهب و المختارات، تحقیق دکتر مهری، تهران، موسسه مطالعات اسلامی، چاپ اول، بی­تا. 71. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب­الاسلامیة، چاپ بیست و یکم، سال 1381ش. 72. میرزای قمی، قوانین­الاصول، دارالسلطنه، تبریز، 1315ق. [1]. تاریخ دریافت: 25/4/1389 تاریخ تصویب: 14/8/1389 * کارشناس ارشد تاریخ اهل­بیت(ع) جامعۀ­المصطفی­العالمیۀ. (mahdi2009Qmail.ru) [2]. ابن سعد، الطبقات­الکبری، ج1، ص129؛ تفسیر طبری، سوره ضحی، آیه7؛ الکشاف زمخشری، سوره ضحی، آیه7. [3]. ابن جوزی، تفسیر زادالمسیر، ج ۴، ص ۷0،۷۱. [4]. سیرة ابن اسحاق، ج ۱، ص ۲۵۴. [5]. ابن جوزی، زادالمسیر، ج۴، ص ۷1،۷0 (پاورقی). [6]. بیهقی، دلائل­النبوه، ج۲ ، ص ۳۷؛ تفسیر سمعانی ، ج۶ ص۱۳۸؛ سوره ضحی، آیه ۷. [7]. ابوبکر خلال، السنة، ج۱، ص۲۵۰ ، رقم ۲۲۵. [8]. قاضی عیاضی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۲ ، ص ۱۳۸. [9]. مستدرک ، ج۴، ص۳۱۹ ، ح ۱۷۲۷؛ المعجم­الکبیر ، طبرانی، ج۲، ص۱۳۶، ح ۱۵۷۷. [10]. ابن هشام، السیرۀ­النبویۀ، ج۱، ص۸۶ ، به­نقل از الصحیح من السیرۀ النبی الاعظم( سیدجعفر مرتضی عاملی) ج۲، ص۹۷. [11]. ذهبی، تاریخ اسلام، ج۱، ص۱۳، سفره مع عمه، سبل­الهدی والرشاد، محمد شام، ج۲، ص۱۴۱، باب الثامن فی سفره. [12]. مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۱۰، ح ۱۶۵۱، مسند سعید بن زید. [13]. زید بن عمرو بن نفیل در دوران جاهلیت از حنفا بوده است. [14]. صحیح بخاری، کتاب­الذبایح، باب ما ذبح علی النصب والاصنام ، رقم ۵۴۹۹. [15]. نام منطقه­ای است در کنار مکه. [16]. مقریزی، امتاع الاسماء، ج۲، ص ۳۵۷. [17]. صحیح بخاری، کتاب فضایل صحابه، باب ۵۴ ، حدیث زید بن عمرو بن نفیل؛ شرح­اللغه­البغوی ،ج۵ ، ص ۴۰۵ ، کتاب السیر والجهاد. [18]. الوافی باحوال­المصطفی، ص۱۳۶، تاریخ الخمیس (دیاربکری) ج ۱، ص ۲۵۴. [19]. برهان­الدین، سیرۀ­الحلبیة، ج۱، ص۱۲۳. [20]. الامام­سهیلی، الروض­الانف، ج۲، ص۳۵۷. [21]. سیرۀ­الحلبیة، ج ۱، ص۱۲۳، [22]. امتاع الاسماء، ج۲، ص۳۵۷. [23]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد ، ج۵، ص۱۵۱، ذکر من اسمه عثمان، الکامل فی الضعفاء الرجال ابن عدی، ج4، ص128. [24]. تاریخ بغداد، ج۵، ص۱۵۱. [25]. الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج2، ص121. [26]. مذی، تهذیب­الکمال، ج۱۹، ص ۴۸۵، من اسمه عثمان. [27]. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۲، ص۱۲۱. [28]. ابن­حجر عسقلانی، لسان­المیزان، ج۳، ص۵۳. [29]. برهان­الدین، سیرة­الحلبیة، ج۱، ص ۱۲۵. [30]. سوره ضحی، آیه ۷. [31]. نهج­البلاغه، حکمت۸۰. [32]. سوره بقره، آیه۲۸۲. [33]. سوره یوسف، آیه۹۵. [34]. سوره سجده، آیه۱۰. [35]. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۷، ص ۱۰۳؛ ثعالبی، الکشف و البیان، سوره ضحی، آیه ۷؛ تفسیر بغوی، سوره ضحی، آیه ۷. [36]. سوره شوری، آیه ۵۲. [37]. سوره یوسف، آیه3. [38]. سوره نجم، آیه۲. [39]. تفسیر زادالمسیر ، سوره ضحی، آیه ۷؛ تفسیر بغوی، سوره ضحی، آیه ۷. [40]. طبرسی، مجمع البیان، سوره ضحی، آیه۷؛ عصام­الدین حنفی، حاشیه القونوی، سوره ضحی، آیه ۷. [41]. تفسیر الکبیر رازی، سوره ضحی، آیه ۷ . [42]. جامع­الاحکام القرآن؛ سوره ضحی، آیه7، تفسیر فخر رازی، سوره ضحی، آیه 7. [43]. برای اطلاع بیشتر، نک: تفسیر فخرالدین رازی، و قرطبی. [44]. سوره، شوری، آیه ۵۲. [45]. تفسیر نمونه، ج20، ص505. [46]. تفسیر سمرقندی، ج3، ص201. [47]. روح المعانی آلوسی، ج25، ص82 . [48]. الکشاف زمحشری، ج4، ص239، سوره شوری، آیه52، تفسیر فخر رازی، ج9، ص614 . [49]. مجمع­البیان، سوره شوری، آیه52، حاشیه محیی­الدین شیخ­زاده، ج7، ص446، الفتوحات الاهیه، ج7، ص75. [50]. مجمع­البیان، سوره شوری، آیه۵۳، تفسیر ثعالبی ،ج۵ ، ص۱۷۰. [51]. تفسیر بغوی،ج۴، ص۱۱۸، تفسیر فخرالدین رازی، ج۹، ص۶۱۴ . [52]. الفتوحات­الاهیه، ج۵ ، ص۷۵. [53]. همان. [54]. جامع الاحکام قرطبی، ج۷ ،ص۲۸۳. [55]. تفسیر نمونه ،ج۲۰، ص۵۰۵. [56]. تفسیرالمیزان، ج۱۸، ص۱۲۲. [57]. سیرۀ­الحلبیة ،ج1، ص۱۲۵. [58]. اوائل­المقالات، ص۶۸، تنزیه­الانبیاء، ص۲، الکشاف، ج۲، ص۲۳۹، روح­المعانی، ج۲۵، ص۸۱ ، حاشیه محی­الدین، شیخ­زاده، ج 7 ، ص۴۴۵، تفسیر فخرالدین رازی، سوره ضحی، آیه ۷. [59]. عبدالکافی اسکافی، الابهاج فی شرح منهاج علی منهاج الوصول الی علم الاصول للبیضاوی، ج2، ص ۲۷۵؛ فخر الدین رازی، المحصول فی علم الاصول، ج۲، ص۶۹۲. [60]. ابن امیرالحاج، التقریر والتجیر، ج۴، ص۳۰۷. [61]. الوف باحوال المصطفی، ص ۱۳۵؛ شوکانی، ارشادالفحول الی تحقیق الحق من علم الاصول، ج۲، ص۱۷۷. [62]. سوره ، انعام، آیه۹۰. [63]. قاضی ابویعلی، العدۀ فی اصول الفقه، ج۳، ص ۷۵۷. [64]. همان. [65]. مقریزی، امتاح­الاسماء، ج۲، ص ۳۵۹. [66]. صنهاجی، نفائس­الاصول فی شرح المحصول، ج۳، ص ۱۹۵. [67]. ماوردی، التحییر بشرح التحریر فی اصول الفقه، ج۸، ص ۳۷۶۸. [68]. ابن جوزی، الوافی باحوال المصطفی، ص۱۳۵؛ التحییر، همان. [69]. زرکشی، البحیر المحیط فی اصول الفقه، ج۴، ص۳۴۶. [70]. ارشاد الفحول، ج۲، ص ۱۷۷. [71]. سوره شوری، آیه 13 [72]. شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۸ ، ص۷۲. [73]. الوافی ابن جوزی، ص۱۳۷؛ ارشادالفحول، ج۲، ص۱۷۷؛ تفسیر بغوی، ج۴، ص ۱۱۸. [74]. الفتوحات الاهیه، ج۷، ص ۷۵؛ حاشیه محی­الدین شیخ­زاده علی تفسیر بیضاوی، ج۷، ص ۴۴۶. [75]. سوره آل عمران، آیه ۶۷. [76]. سوره حج، آیه ۷۸. [77]. سوره، انعام آیه۱۶۱. [78]. سوره آل عمران، آیه ۹۵. [79]. سوره نحل، آیه ۱۲۳. [80]. تاج­الخمیس دیار بکری، ج۱، ص۲۳۴. [81]. کمال­الدین، ج۱، ص۳۴۳، حیات­القلوب، ج۱، ص ۵۱. [82]. روح­المعانی، ج۲۵، ص ۸۲. [83]. همان. [84]. سبل الهدی والرشاد، ج۷ ، ص ۷۴. [85]. مجلسی، بحارالانوار ،ج ۱۸، ص۲۷۳؛ قاضی عیاض، الشفاء، ج۲، ص۱۵۳؛ تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۵۱؛ میرزای قمی، قوانین الاصول، ج۲، ص۴۹۴. [86]. حاشیۀ­القونوی، ج۱۷، ص ۲۷۳. [87]. سید مرتضی، الذریعه الی اصول الشریعه، ج۲، ص ۵۹۶، به­نقل از تاریخ اسلام از منظر قرآن، ص ۶۵. [88]. یعقوب جعفری، تاریخ اسلام از منظر قرآن، ص ۶۵. [89]. علی­اصغر رضوانی، پیامبرشناسی و پاسخ به شبهات، ص ۱۸. [90]. همان، ص۱۳. [91]. حاشیه­القونوی، ج 17، ص273، السراج المنیر شریینی، ج6 ، ص 409. [92]. سوره شوری، آیه ۱۳. [93]. ابن طیب، المعتمد فی اصول الفقه، ج2، ص 339؛ توسی، العده، ج2، ص 592. [94]. تفسیر نمونه، ج۲۰، ص ۵۰۷. [95]. مقریزی، امتاع السماء، ج۲، ص ۳۵۹ ؛ فخری رازی، المحصول، ج۳ ، ص ۳۹۷. [96]. زرکشی، البحر المحیط، ج۴، ص۳۴۶؛ ارشادالفحول، ج۲، ص ۱۷۸. [97]. ارشادالفحول، ج۲، ص ۱۷۸. [98]. العدۀ، ج۲، ص۵۹۲. [99]. الشفاء، ج۲، ص۱۵۴. [100]. مشکاۀ المصابیح، ج۵ ، ص۱۷2،۱۷1. [101]. مرداوی، التحبیر شرح التحریر ،ج۷، ص ۳۷۷۵. [102]. ھمان، ص۳۷۶۸. [103]. البحرالمحیط، ج4، ص346؛ آمدی، الاحکام فی اصول الاحکام، ج4، ص376. التحبیر، ج8 ،3771. [104]. ارشاد الفحول ج۲ ، ص ۱۷۸، [105]. تفسیر قرطبی، ج۱۶ ، ص۵۲. [106]. بحارالانوار ، ج۱۸، ص۲۷۲. [107]. التحبیر، ج۸ ، ص۳۷۷۲. [108]. ارشادالفحول، ج۲ ، ص۱۷۷. [109]. جعفر سبحانی، راز بزرگ رسالت، ص۳۰۰. [110]. پیامبرشناسی، ص۱۳. [111]. المحصول فی علم الاصول، ج۱، ص۶۹۲. [112]. سوره شوری، آیه ۵۲. [113]. عصام الدین حنفی، حاشیه­القونوی، ج 17، ص۲۷۳؛ حاشیه محیی­الدین شیخ زاده ، ج۷ ، ص ۴۴۵، السراج المنیر، ج۶ ، ص ۴۰۹. [114]. العدۀ، ج۲، ص۵۹۰، قوانین­الاصول، ج۱، ص۴۹۴؛ جعفر سبحانی راز بزرگ رسالت، ص۳۰۰. [115]. بحارالانوار، ج۱۸، ص ۲۷۲. [116]. حاشیه قونوی، ج17، ص 273. [117]. لطائف­المعارف، ص87؛ شمس الدین اسفراینی، لوامع انوار البهیه، ج2، ص305. [118]. اصول کافی، ج۱، کتاب حجت، ص۴۳۱. [119]. راز بزرگ رسالت، ص۳۰۰. [120]. تاریخ از منظر قرآن ، ص ۶۶. [121]. بحار الانوار ، ج۱۸، ص۲۷۸. [122]. تاریخ از منظر قرآن، ص ۶۷ ؛ مقریزی، اشعاع الاساء، ج۳ ، ص ۱۱۹. [123]. تاریخ از منظر قرآن، ص67 . [124] . نهج­البلاغه، خطبه۲۳۴. [125]. سوره قصص، آیه۸۶. [126]. بحار­الانوار، ج۱۸، ص ۲۷۷؛ شیخ طوسی، العدۀ، ج۲، ص۵۹۰. [127]. تاریخ از منظر قرآن، ص ۶۸ . [128]. سید مرتضی، الذریعه فی اصول الشریعه، ج۲، ص۵۹۶. [129]. العدۀ، ج، ص۵۹۰. [130]. حاشیه­القونوی، ج۱۷، ص ۲۷۳. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image