تخمین زمان مطالعه: 60 دقیقه
چکیده مسأله آیین پیامبر (ص) قبل از بعثت، یکی از موضوعاتی است که دانشمندان اسلامی و غیراسلامی به آن پرداخته اند. در این مورد نظریات و دیدگاههای مختلف وجود دارد، به گونهای که برخی از دیدگاهها پیامبر(ص) را تا حد بت پرستی پیش بردهاند.در این مقاله، فقط دیدگاههای دانشمندان اسلامی بررسی میشود. در ابتدا دیدگاهها مطرح میگردد و سپس نقد و بررسی خواهند شد. شیوه این تحقیق، تحلیلی بوده و بیشتر به نظریات نویسندگان و گزارشهای منابع تکیه دارد. البته از آیات و روایات نیز استفاده شده است.
عمده ترین مسألهای که در اینجا بررسی شده، یکی مسأله انتساب بتپرستی به پیامبر (ص) و دیگری پیروی آن حضرت از پیامبران پیش از خود است. این دو دیدگاه همراه با دلایل مختلف بررسی و نقد شده و در نهایت به این نتیجه رسیده که پیامبر(ص) دارای شریعت و آیین مستقل و مخصوص خود بودهاند.
واژگان کلیدیبعثت، پیامبر، اسلام، بتها، روایات.
مقدمه تبیین موضوع : برای ما بسیار اهمیت دارد که آیین پیامبر اسلام (ص) پیش از بعثت چه بوده و آن حضرت اعمال عبادی خود را بر اساس چه دینی انجام میدادند. این مقاله در صدد است تا آیین و شریعت پیامبر اسلام (ص) را از زمانی که به سن تکلیف رسیدند تا زمان بعثت، بررسی کند. اهداف تحقیق: هدف علمی مقاله این است که چگونگی عبادت رسول خدا(ص) در پیش از بعثت را بررسی کند. و به سؤالاتی که در این زمینه مطرح میشود، پاسخ دهد. سابقه تحقیق: در این مورد کتاب مستقلی وجود ندارد، ولی در لابهلای کتابهای اصولی، تفسیری، تاریخی و سیره، در این موضوع بحثهای زیادی انجام شده است. برخی از کتابهایی که در این مورد نوشته شده یا با این موضوع ارتباط دارد، عبارتند از: کتاب الرد علی من زعم ان النبی (ص) کان علی دین قومه قبل النبوۀ ( جعفربن احمدبن ایوب سمرقندی، نجاشی ص121)، کتاب الرد علی من زعم ان النبی(ص) کان علی دین قومه(حسینبن اشکیب، نجاشی ص44)، الصحیح من سیره النبی الاعظم (ص)، سیدجعفر مرتضی عاملی ج2، ص87، پیامبر شناسی، علیاصغر رضوانیص 283.
روش تحقیق: روش تحقیق توصیفی - تحلیلی است.
سؤالات اصلی: پیامبراکرم(ص) پیش از بعثت بر چه آیین و شریعت عمل میکردند؟
ایشان در آن زمان چه دین و آیینی داشتند؟
سؤالات فرعی: آیا پیامبر اکرم (ص) پیش از بعثت بتپرست بودند؟ آیا ایشان تابع پیامبران گذشته بودند؟ ممکن است اسلام دین پیامبر(ص) بوده باشد؟
کلیات
واژهشناسی
مهفوم دین: دین در لغت به معنای عادت، اطاعت، جزا و حکم و در اصطلاح به معنای طریقت و شریعت است؛ یعنی راه، قانون و مجموعه قوانین الهی و آسمانی. منظور ما از واژه دین در این تحقیق، فقط مسائل عبادی است که رفتار و کردار پیامبر(ص) را شامل نمیشود.
مفهوم بعثت: بعثت از ماده "بعث" و در لغت به معنای برانگیختن، برخیزاندن و فرستادن، است و از منظر شرع، یعنی فرستادن خدا انسانی را به سوی انس و جن تا آنان را به راه حق و راست دعوت و هدایت کند.
پیامبر اکرم(ص) در چهل سالگی مبعوث شد و رسالت ایشان از این زمان آغاز گردید. این تحقیق تنها به عبادت و شریعت رسول خدا (ص) در دوران پیش از بعثت میپردازد.
زمینه تاریخی بحث: دانشمندان اسلامی از همان قرون اولیه اسلام در این زمینه بحث کردهاند. هر کس به نحوی در مورد اسلام یا پیامبر(ص) قلم فرسایی میکرد و به آیین و دین پیامبر(ص) قبل از بعثت اشاره مینمود. هرچه از زمان میگذشت، باز این بحث گرمتر میشد. در قرنهای بعدی که اسلام و علوم اسلامی ترقی یافت دانشمندان علوم مختلف این بحث را بهطور گسترده پیگیری کردند. در نتیجه کتابهایی در این زمینه نگاشته شد. امروزه پژوهشگران به این بحث بهطور جدی توجه دارند.
سابقه تحقیق: عالمان اسلامی به این موضوع همیشه توجه داشته و در آثار خود به گونهای به آن اشاره کردهاند. این آثار را به دو دسته میتوان تقسیم کرد:
الف) کتابهای مستقل:
1. کتاب الرد علی من زعم ان النبی (ص) کان علی دین قومه قبل النبوۀ، اثر جعفر بن احمد بن ایوب سمرقندی ( نک: نجاشی، ص 121)؛
2. کتاب الرد علی من زعم النبی (ص) کان علی دین قومه، اثر حسین بن اشکیب خراسانی ( نک: نجاشی ص 44)؛
3. دین پیامبر قبل از بعثت، اثر محمدصفر جبرئیلی، ( نک: مجله پاسدار اسلام، ش 177 و178، سال پانزدهم، 1375).
ب) کتابهای غیرمستقل:
اینگونه منابع بسیار است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. منابع تفسیری: تفسیر فخرالدین رازی (م606)، تفسیر قرطبی (م)، تفسیر ابنکثیر (م774)، تفسیر علامه طباطبایی؛
2. منابع حدیثی: مسند احمدبنحنبل (م241)، صحیح بخاری (م256)، بحارالانوار مجلسی (م1111)؛
3. منابع اصولی: العدۀ فی اصول الفقه، شیخ توسی (م460)، المستصفی فی علم الاصول، غزالی (م505)، الاحکام فی اصول الاحکام، آمدی، البحر المحیط فی اصول الفقه، زرکشی (م794)؛
4. منابع سیره پیامبر(ص): سیره ابناسحاق (م156)، سیره ابن هشام (م213)، سیره ابنکثیر (م774)، الصحیح من سیره النبیالاعظم ، مرتضی عاملی، سبلالهدیوالرشاد، صالح شامی (م942)، دلائلالنبوه، بیهقی (م458).
نظریات: در این مورد، نظریات و دیدگاههای مختلف مطرح شده است. در اصل میتوان این نظریات را بر سه دسته تقسیم کرد:
الف) پیامبر(ص) پیرو قوم خود بودند.
ب) از شریعت انبیای قبل پیروی میکردند.
ج) تابع پیامبران قبل نبودند، بلکه دارای شریعت مستقل و مخصوص خود بودند.دیدگاه اول: موحد نبودن پیامبر(ص) قبل از بعثت
این نگرش برخاسته از یک سری روایات است که رنگ و بوی بتپرستی میدهند. طبق این روایات، گروهی بر این باورند که حضرت قبل از بعثت موحد نبودهاند. گویا در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد که این دیدگاه را تثبیت و تقویت میکند. باید گفت: ناآگاهی از تفسیر آیات، این نگرش را به وجود آورده است. در ادامه، روایات و سپس آیات را بررسی نموده، دیدگاه بزرگان اسلام را بیان خواهیم کرد.روایات
در منابع متقدم اسلامی، شش یا هفت روایت وجود دارد که رسول خدا(ص) را - العیاذ باا...- بتپرست معرفی میکنند. این روایات مختلف و محتوای متفاوت دارند:
الف: پیامبر(ص) بر دین قومش بوده، یعنی در تمام مورد اعم از آداب و سنت، امور اجتماعی و حتی در امور عبادی، دنبالهروی قریش بودند.
ب) ایشان برای بتها قربانی میکردند.
ج) پیامبر7 از گوشت قربانیهایی میخوردند که برای بتها صرف میشد.
د) استلام بتها.
در ادامه، روایات را به ترتیب آورده، سپس به بررسی آنها میپردازیم. باید توجه داشت که هدف اصلی ما، محتوا و متن روایات است و به این معنا نیست که از سند روایات غفلت کردهایم.الف) پیامبر(ص) بر دین قومش بوده
در این مورد چند روایت وجود دارد که به ترتیب به آنها اشاره میکنیم:
1. ابنسعد (م230) از السدی نقل میکند: کان علی دین قومه اربعین عاماً؛ [2] حضرت چهل سال تابع قوم خود بود .
2. ابن جوزی (م597 ) این روایات را با کمی تفاوت چنین نقل میکند: انه کان علی دین قومه اربعین سنةً[3]؛ حضرت چهل سال بردین قوم خود بود .
3. ابناسحاق (م156) روایتی را از جبیربنمطعم چنین نقل میکند:
لقد رأیت رسول الله و هو علی دین قومه و هو یقف علی بعیر لنا بعرفات من بین قومه حتی یدفع معهم توفیقاً من الله عز و جل؛ پیامبر7 را دیدم در حالی که ایشان بر دین و آیین قومش بود. حضرت در عرفات در میان قوم خود سوار بر شترش ایستاده بود. [4]
دانشمندان هر یک به سهم خود، در پاسخ یا رد این روایات سخن گفتهاند. پیش از ورود به بحث، به تبیین دو کلمه «دین» و «قوم» میپردازیم:
« دین»: کلمه دین در این روایات به معنای اصطلاحی نیست که تنها مسائل اسلامی را شامل شود، بلکه منظور از دین، حضور پیامبر7 در قریش است؛ چون آن حضرت پیش از بعثت، هیچ مخالفتی با قریش نداشتند و هر کسی که ایشان را میدید، همین فکر را میکرد .
« قوم»: منظور از قوم، قریش است؛ چون در روایات، هیچ قرینهای ذکر نشده تا بفهمیم منظور از قوم، قریش یا خانوادهاش است.
این روایات، با دو لفظ متفاوت نقل شدهاند: یکی با لفظ "امر"، «کان علی امر قومه» و دیگر با لفظ "دین"، «کان علی دین قومه». این دو عبارت به یک معناست؛ یعنی پیامبر 7 میان قوم خود چهل سال زندگی کردند، نه این که چهل سال مثل قوم خود بتها را سجده و پرستش نمودند. از سوی دیگر، درحدیث بودن این عبارت «و هو علی دین قومه اربعین عاماً» شک است. بعضیها این قول را اصلاً حدیث ندانسته، آن را کاملاً رد میکنند. در تفسیر ابنجوزی(م597) چنین آمده است: «لیس بحدیث و انها هو رأی بعض اهل العلم و هو مرجوح.» [5] این قول اصلاً حدیث نیست، بلکه نظر و رأی برخی از علماست که بر آن اعتنا نمیشود.
به فرض این که این قول را حدیث و آن را به معنای عبادت بدانیم، خلاف واقعیت خواهد بود؛ چون عبادت بتها مساوی است با شرک؛ در حالیکه تمام بزرگان اسلام، بر این باورند که حضرت یک لحظه هم به خدا شرک نورزیده است؛ حتی خود مشرکان هم همین عقیده را داشتند؛ چون اگر پیامبر 7 بتپرست بود، خود آنها بر ایشان عیب میگرفتند.
در ادامه، به تفسیر برخی از بزرگان در این زمینه میپردازیم. بیهقی(م458) میگوید:
معناه علی ما کان قد یفی فیهم من ارث ابراهیم و اسماعیل فی حجهم، مناکحهم و بیوعهم دون الشرک فانه لم یشرک بالله قط.[6]
معنای حدیث این است که حضرت در برخی از آداب و رسومی که از حضرت ابراهیمCو اسماعیلC مثل حج، نکاح و خرید و فروش میان قریش به ارث مانده بود پیروی میکردند غیر از شرک؛ چون حضرت هرگز به خدا شرک نورزیدند.
احمدبنحنبل(م۲۴۳) میگوید:
من زعم انه علی دین قومه فهو قول سوء.[7]
اگر کسی بگوید که ایشان بر دین قومش بوده، حرف بسیار بدی است.
قاضی عیاضی(م544) میگوید:
پیامبر هرگز بر دین قوم خود نبوده و هرگز صنم را عبادت نکرده و سر تعظیم در برابر بتها فرود نیاورده است.[8]
اگر مقصود از دین قوم پیامبر، آیین پدران و اجدادش باشد، همان دین ابراهیمی و توحیدی است. روایتی را از جبیربنمطعم نقل میکنند که عبارت و «هو علی دین قومه» دارد، درحالی که او میگوید:
رأیت النبی و هو یقف علی بعیر له بعرفات من بین قومه حتی یدفع بعد هم توفیقاً منالله.[9] باید توجه داشت که این دو روایت، از جهت سندی کاملاً مثل هم هستند. از این رو، این روایات شک را بیشتر بر میانگیزد و صحت و سقم روایت اولی را زیر سؤال میبرد.ب) پیامبر7 برای بتها قربانی میکردند!
در این مورد، چند روایت وجود دارد که در منابع قدیم و از زبان خود رسول الله7 نقل شده است؛ از جمله ابنهشام (م213) نقل میکند:
انه قال: اهدیت للعزی شاةً عفراء و انا علی دین قومی؛[10]
برای بت عزی گوسفند خاکستری هدیه فرستادم و من بر دین خود هستم.
طبق این روایت، رسول خدا7 به بتها اعتقاد داشته و این اعتقاد تا جایی بوده که حتی برای آنها قربانی میکردند. لازمه این کار شرک به خداست؛ در حالیکه ایشان هرگز به خدا شرک نورزیدهاند. رسول خدا 7 از همان اوایل زندگی تا آخر عمر، با بتپرستی مخالفت میکردند. و برای همین هم مبعوث شده بودند. جریان سفر حضرت به شام و ملاقات ایشان با راهب دیرنشین مسیحی به نام بحیرا، این مطلب را بیشتر روشن میسازد. وقتی بحیرا پیامبر را به لات و عزی قسم داد، حضرت فرمود:
لا تسألنی باللات والعزی شیئاً فوالله ابغضت شیئاً بعضهما؛ [11]
مرا در مورد لات و عزی سؤال نکن! به خدا قسم هیچ چیزی به اندازه این دو نزد من زشت و بد نیست.ج) خوردن پیامبر7 از قربانی کفار:
بنابر روایاتی که در منابع متقدم آمده، گویا پیامبر7 از گوشتهای قربانیای میخوردند که مشرکان برای بتها میکشتند. در این مورد، یک روایت با محتوای مختلف نقل شده است. احمدبنحنبل(م241) میگوید:
عن سیعد بن زید: کان رسولالله بمکة هو و زیدبن حارثه فمر بهما زیدبن عمرو بن نفیل، فدعوه الی سفرة لهما فقال: یابن اخی ! انی لاآکل مما ذبح علیالنصب قال: فما روی عنالنبی بعد ذلک اکل شیئاً مما ذبح علی النصب.[12]
رسول خدا7 و زیدبنحارثه، زیدبنعمرو[13] را بر سفرهای که نزد آنها بود دعوت کردند. زیدبنعمرو گفت: «ای فرزند برادر، من از ذبیحههای که برای بتها کشته میشوند نمیخوردم. در ادامه زیدبنعمرو میگوید: بعد از این دیده نشد که رسول خدا از ذبیحههایی که برای بتها کشته میشوند، چیزی خورده باشد.
بخاری(م256) از عبداللهبنعمر چنین نقل میکند:
انه (ص) لقی زیدبنعمروبن نفیل باسفل بلدح و ذلک قبل از ینزل علی رسولاللهالوحی تقدم الیه رسولالله سفرة فیما لهم فابی ان یاکل منها ثم قال: انی لا آکل مما تذبحون علی انصابکم و لا آکل مما لم یذکر اسم الله علیه؛[14]
رسول خدا 7در منطقه بلدح، [15]زیدبنعمرو را ملاقات کرد. این قبل از نزول وحی بر پیامبر7 بود. رسول خدا7 زیدبنعمرو را بر سفرهای که در آن گوشت وجود داشت تعارف کرد، ولی زید از خوردن گوشت خودداری نمود. سپس گفت: من از ذبایحی که برای بتهای خود میکشند و نیز از چیزهای که در آن اسم خدا برده نشود نمیخورم.
مقریزی (م 845) میگوید:
ان بعضالناس من اهل العلم کان یقول: کان النبی علی دین قومه فی اکل ذبایحهم؛ [16]
برخی از اهل علم، بر این باورند که پیامبر در خوردن ذبایح، پیرو قوم خود (قریش) بوده است.
به هیچ عنوان نمیتوان پذیرفت که پیامبر3 از ذبایحی میخورده که برای بتها کشته میشد؛ چون مشرکان به قصد تقرب و برای بتها میکشتند. از سوی دیگر، سیره رسول الله7 خلاف این را ثابت میکند ایشان قبل از بعثت با مشرکان در برخی از افعال مخالفت میکردند؛ مثل تنفر از بتها و وقوف در مزدلفه و... .
در روایات مذکور چند نکته جای تأمل دارد:
1. این روایات از یک نفر (زیدبنعمرو بن نفیل) نقل شده و دارای یک معنا، ولی در الفاظ مختلف است.
2. چون الفاظ مختلفاند، تغییر در معنای اصلی روایت را باعث شدهاند.
3. طبق شواهد دیگر، به نظر میرسد که برخی از مطالب جلو و عقب روایات، حذف شده است.
4. در روایات هیچ دلیلی وجود ندارد که پیامبر 7از این سفره خورده باشند یا این سفره متعلق به رسول خدا 7 باشد.
5. این جمله در روایت احمدبنحنبل که میگوید: «فما روی النبی بعد ذلک اکل شیئاً مما ذبح علی النصب»، اصلاً در مورد پیامبر نیست. بلکه گمان راوی بر این بوده که حضرت از ذبایح مشرکان میخورده است. این عبارت در دیگر روایات، مثل روایت بخاری وجود ندارد. و از کلمه "تذبحون" میتوان فهمید که مخاطب زید، پیامبر 7نیست.
6. روایتی نشان میدهد که سفره مال مشرکان بوده نه مال رسول خدا7. بخاری از عبداللهبنعمرو چنین نقل میکند:
انالنبی لقی زیدبن عمرو بن نفیل باسفل بلدح قبل از ینزل علی النبی الوحی فقدمت الی النبی سفرة فابی ان یأکل منها ثم قال زید انی لست آکل مما تذبحون علی انصابکم و لا آکل الا ما ذکر اسم الله علیه؛[17]
رسول خدا قبل از اینکه بر ایشان وحی نازل شود زیدبنعمروبننفیل را در منطقه بلدح ملاقات کرد. پیامبر بر سفرہ دعوت شد ولی حضرت از خوردن آن سفره امتناع نمود. سپس زید گفت: «از ذبایحی که برای بتها میکشید، نمیخورم؛ [بلکه] از چیزی میخورم که اسم خدا بر آن برده شده باشد».
در این روایت به چند نکته باید توجه کرد:
اول اینکه این روایت، با روایات مذکور کاملاً تفاوت دارد.
دوم، این سفره مال رسول خدا7 نبوده، بلکه از آن مشرکان بوده است.
سوم، پیامبر 7 به این سفره دعوت شدند.
چهارم، پیامبر 7 از خوردن آن خودداری کردند.
پنجم، زید به این سفره دعوت شده - چه از طرف پیامبر 7 چه از طرف مشرکان- به گمان اینکه زید از ذبایح میخورده است.
به هر حال، عالمان مسلمان این روایات را نپذیرفتهاند و هر یک بر ضد و رد این روایات، قلمفرسایی کردهاند، که در ادامه، به برخی از آنها اشاره میشود:
احمدبنحنبل(م243) میگوید:
ان النبی کان لم یأکل مما ذبح علی النصب؛ [18]
رسول خدا از ذبایحی که برای بتها کشته میشد نمیخوردند.
برهانالدین (م1044) مینویسد:
لم یثبت انه اکل من تلک السفرة ای ولا من غیرها، [19]
اصلاً ثابت نشده است که رسول خدا از این سفره و سفرههای دیگر مثل آن خورده باشند.
امام سهیلی (م581) میگوید:
کیف وفقالله زیداً الی ترک ما ذبح علی النصب و ما لم یذکر اسم الله علیه و رسولالله کان اولی بهذه الفضیلة فی الجاهلیة؛ [20]
چگونه خداوند متعال به زید توفیق دارد که ذبایحی را که برای بتها کشته میشود، ترک کند، درحالیکه رسول خدا شایستهتر به این فضیلت در جاهلیت است.
برهان الدین (م1044) در جای دیگر مینویسد:
انه (ص) قد اکل من السفرة و بان شرع ابراهیم انه جاء بتحریم المیتة لا بتحریم ما ذبح لغیرالله تعالی فزید امتنع عن اکل ما ذبح لغیر الله برأی رآه لا بشرع متقدم؛ [21]
رسول خدا از آن سفره خورده است، چون در شریعت ابراهیمی، برای تحریم میته آمده؛ نه برای تحریم چیزهایی که بر غیر خدا ذبح میشوند. زید با رأی خود از ذبایح غیرخدا نمیخورد نه طبق شریعت متقدم.
این قول در هر صورت نمی تواند درست باشد، چون این حکم اگر در شریعت ابراهیمی باشد یا نباشد، رسول خدا7 اصلاً از آن نمیخوردند.
مقریزی(م845) میگوید:
و ما اضیف الی النبی من الذبح علی النصب ما کانت قریش تذبحه لان قریشاً تذبحه عند الآلهة تقرباً و تدیناً و هو شرک و کفر ورسول الله قد عصمه الله من هذا و یجوز ان یکون هذا الفعل فی موضوع ذبایحهم فیکون القربان لله کما یصلی الانسان من المسلمین فی کنیسة صلاة الاسلام جاز و هو فی الظاهر قبیح،[22]
در مورد ذبیحه پیامبر بر بتها، خلاف این است که قریش ذبح میکرد چون قریش نزد بتها و برای تقرب و تدین ذبح میکردند در حالیکه این عمل، شرک و کفر است و رسول خدا، معصوم و بری از این کارها هستند و جایز است که همین ذبح بهخاطر خدا در کشتارگاه مشرکان صورت گیرد، مانند این که مسلمان در کنیسه یهودیان نماز بخواند، در حالیکه این کار در ظاهر قبیح است.استلام بتها
استلام به معنای بوسیدن، دست کشیدن و لمس کردن است. طبق برخی از روایات، رسول خدا 7 در اعیاد مشرکان شرکت نموده و بتها را استلام میکردهاند.
روایت چنین است:
ان النبی قد کان یشهد مع المشرکین مشاهدهم فسمع ملکین من خلیفیاً و احدهما یقول لصاحبه اذهب بنا حتی نقوم خلفه فقال الآخر : کیف نقوم خلفنا و انما عهده باستلام الاصنام فلم یعد بعد ذلک یشهد مع المشرکین مشاهدهم؛[23]
رسول خدا همراه با مشرکان، مراسم بتپرستی را مشاهده میکرد و صدای دو ملکی را که در عقب حضرت بودند شنیدند. یکی از آنها به دیگری میگفت: بیا برویم و پشت سرش بایستیم. آن دیگری گفت: چگونه پشت سرش بایستیم در حالیکه ایشان قصد استلام بتها را کرده است. بعد از این کار، رسول خدا هرگز در مراسم مشرکان شرکت نکرد.
خطیب بغدادی (م 463 ) نقل میکند:
کان النبی فی اول الامر یشهد مع المشرکین اعیادهم حتی نهی عنه؛ [24]
رسول خدا7 در ابتدا (قبل از نزول وحی) همراه با مشرکان در اعیاد آنها شرکت میکرد تا اینکه از این کار توسط خدا نهی شد.
اگر این روایات را بپذیریم، نتیجه این خواهد شد که رسول خدا7 پیش از بعثت- معاذالله- بتپرست بودهاند، چون معنای عبارت «انما عهده باستلام الاصنام» همین خواهد بود.
این روایات نزد علما کاملاً مردود است. و اهل علم به سند و متن آنها حمله نموده و آنها را تضعیف کردهاند.
دار قطنی(م) میگوید:
یقال ان عثمان وهم فی اسناده والحدیث بالجملة منکر غیر متفق علی اسناده فلا یلتفت الیه؛[25] گفته شده که چون در اسناد آن عثمان آمده و مورد وهم واقع شده است، این حدیث بهکلی رد شده و در راست بودن آن توافق وجود ندارد و به آن توجه نمیشود.
مذی (م742) میگوید:
قالالحافظ ابوبکر : قد رواه ابوزرعه الرازی عن عثمان فخالفه الجماعة فی اسناده؛[26] حافظ ابوبکر میگوید: این روایت را ابوزرعه رازی از عثمان نقل میکند، ولی جماعتی از اهل علم با سند آن مخالفت کردهاند.
احمدبن حنبل (م243) این روایت را تضعیف کرده است:
انکره احمدبنحنبل جداً و قال هو موضوع او شبه بالموضوع،[27]
احمدبنحنبل این حدیث را جداً انکار کرده، میگوید: «این حدیث موضوع یا شبهموضوع است».
طبرانی (م360) میگوید:
و قوله و انما عهده باستلام الاصنام یعنی حضر مع من استلم لا انه هو استلم؛.[28]
معنای عبارت که حضرت قصد بتها را داشته، این است که پیامبر همراه با کسانی که استلام میکردند، حاضر میشد نه اینکه پیامبر خودش استلام میکرد.
برهانالدین (م1044) میگوید:
المعروف عن النبی خلافه عند اهلالعلم من قوله بعضت الی الاصنام؛[29]
آنچه از پیامبر نزد علما معروف و مشهور است، خلاف این روایت بهویژه گفته معروف حضرت است که میفرمایند: «زشتترین و پستترین چیز نزد من لات و عزی هستند.» با اقوال و نظریات علما در مورد این روایت، آشنا شدیم که این روایات از تمام جهات ضعیف و لازمهاش مردود بودن روایات است.آیات
در قرآن کریم، چند آیه وجود دارد که بنابر ظاهر آنها، - معاذالله- رسول خدا 7 پیش از بعثت گمراه بودهاند و خداوند متعال ایشان را هدایت کرد. برخی این گمراهی و آگاهی نداشتن را بر معنای پیروی از قوم خویش (قریش) دانستهاند. همانگونه که در بحث قبل گذشت، در اینجا به مهمترین آیات در این مورد اشاره میکنیم:الف) خداوند متعال میفرمایدGووجدک ضالاً فهدیF؛[30] تو را گمراه یافت و هدایت کرد. این آیه، پرجنجالترین آیه در این مورد میباشد. اگر به ظاهر آیه توجه کنیم، نتیجه این خواهد بود که رسول خدا7 قبل از بعثت گمراه بودهاند و خداوند ایشان را با نور نبوت هدایت کرد.
در اینجا اصل بحث، روی کلمه " ضالاً " است، که در این آیه به چه معنا بهکار رفته است. "ضال " از نظر لغوی، دو معنا دارد: یکی گمشده و دیگری گمراه. برای تشخیص هر یک از معانی مذکور، باید به سیاق جمله توجه داشت؛ مثل این فرمایش امام علی (ع): الحکمة ضالة المؤمن؛[31] حکمت گمشده مؤمن است. کلمه" ضال" در قرآن به چند معنا بهکار رفته است:
1. به معنای فراموشی: Gان تضل احداهما فتذکر احداهما الاخریF؛ [32] هنگامی که یکی از شاهدان فراموش کرد، دیگری او را متذکر شود. (به قرینه" فتذکر").
2. به معنای گمراه: Gقالوا تالله انک لفی ضلالک القدیمF؛ [33] گفتند: «به خدا قسم تو در همان گمراهی سابق هستی.»
3. مخفی و غایب: Gأ إذا اضللنا فی الارض اءنا لفی خلق جدیدF؛ [34] هنگامی که در زمین پنهان و گمراه شدیم، در خلقت جدید قرار خواهیم گرفت. برخی از مفسران "ضلالت" را به معنای طالب، متحیر و محب دانستهاند.
"ضلالت" در قرآن نیز به معنی گمراه آمده ولی در آیه Gووجدک ضالاً فهدیF به معنای گمراه نیست؛ یعنی منظور از آن نفی ایمان و توحید و پاکی و تقوا نیست. بلکه آگاهی نداشتن از اسرار نبوت، قرآن کریم، قوانین اسلام و حقایق است.[35]
این هیچ منافات ندارد که حضرت قبل از مبعوث شدن، از اسلام، قرآن و مسائلی آگاهی نداشته باشند. خداوند متعال میفرماید:
Gما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان و لکن نوراً نهدی بها من نشاء من عبادناF؛ [36]
تو نه کتاب را میدانستی و نه ایمان را (از محتوای قرآن و اسلام قبل از نزول وحی آگاهی نداشتی ) ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگانمان را بخواهیم هدایت کنیم.
خداوند در جای دیگر پیامبر 7 را از غافلان و از کسانی میخواند که از برخی از چیزها آگاهی ندارند:
Gنحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلینF؛[37]
ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن بر تو بازگو کردیم و بیشک قبل از این از آن خبر نداشتی.
خداوند متعال در دفاع از پیامبر 7آیه Gو وجدک ضالاً فهدیF را با آیه دیگری تفسیر میکند. و در برابر کسانی که این آیه را به معنای گمراهی می دانند، کاملاً ایستاده است. خداوند متعال میفرماید:
Gما ضل صاحبکم و ما غویF[38]
هرگز دوست شما (رسول خدا ) نه گمراه شده و نه منحرف گردیده است.
این آیه آشکارا گمراهی را از رسول خدا 7 دور میکند. بنابر این ایشان پیش از مبعوث شدن، از قرآن و محتوای دین اسلام آگاهی نداشتند، نه این که گمراه بودند. آن حضرت گمشدهای داشتند و دنبالش میگشتند.
مفسران برای ضلالت معانی دیگری آورده و از آن بهعنوان گم شدن متعارف یاد کردهاند؛ از جمله:
1. رسول خدا در کودکی، در یکی از درههای مکه گم شدند. و خداوند ایشان را به جدش عبدالمطلب برگرداند.[39]
2. پیامبر به همراه میسره غلام خدیجه در سفر بودند که شیطان شتر حضرت را از راهی به راه دیگر هدایت کرد و جبرئیل شتر حضرت را دوباره به قافله بر گرداند.[40]
3. وقتی کودک بودند، از معرفت خدا چیزی نمیدانستند. در اینجا منظور از ضال، ناآگاهی است نه این که اعتقاد به خدا نداشتهاند.[41]
4. پیامبر3 در مورد قبله متحیر بودند و آرزو میکردند که کعبه، قبله مسلمانان باشد. به این جهت ضال، در اینجا به معنای متحیر است.[42] مفسران در این مورد اقوال زیادی نقل کردهاند.[43]
با توجه به این مطالب، روشن میشود که منظور از آیه Gووجدک ضالاً فهدیF تعالی نبوت و احکام شریعت است و قول اصح نیز همین است. ب) Gو کذلک اوحینا الیک روحاً من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمانF [44].همانگونه ( که بر پیامبران قبلی وحی فرستادیم ) به تو نیز حقایقی را به فرمان خود وحی کردیم. تو قبل از این نمیدانستی که کتاب و ایمان چیست.
برخی بر این باورند که رسول خدا3 پیش از نزول وحی، نه از کتاب آگاه بودند و نه به خدا ایمان داشتند.[45] در حالیکه چنین نیست. اینجا ایمان را به معنای مطلق گرفتهاند که اعتقاد را نیز شامل میشود. پیامبران الهی از ابتدای طفولیت، به خدا ایمان دارند و در مقام رسالت هستند، ولی مبعوث نشدهاند .
مفسران معانی متعددی را برای این آیه گفته و هر یک از عبارتهای آن را جداگانه تفسیر کردهاند. ما هم ابتدا، به بیان کلمات و عبارتهای آنان خواهیم پرداخت.
نفس آیه Gما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمانF را چنین گفتهاند.
ما کنت تعرف قبل الوحی ان تقرأ القرآن و لا کیف تدعو الخلق الی الایمان؛[46]
تو قبل از نزول وحی، میتوانستی قرآن را بخوانی و نمیدانستی چگونه مردم را به سوی ایمان دعوت کنی.
مقصود از «ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان حین کنت طفلاً فی المهد»[47] زمانی است که طفل در گهواره بودی.
تقریباً همه مفسران منظور از "الکتاب" را قرآن کریم دانستهاند. [48]
برای ایمان نیز معانی متعدد گفتهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. «المراد بالایمان شعائر الایمان و معالمه کالصوم والصلاة والزکاة والختان وغیرهم و من لم یتبین له شعائر الایمان کیف یتعبد بها؛[49] مراد از ایمان، شعائر و تعالیم آن مثل روزه، نماز، زکات، ختنه کردن و غیره است. وقتی کسی شعائر ایمان برایش بیان نشده، چگونه با آن شعائر عبادت می کند؟»
2. «المراد بالایمان اهل الایمان ای من الذی یؤمن و من الذی لا یؤمن.[50] مقصود از ایمان، اهل ایمان هستند؛ کسانی که ایمان آورده و کسانی که ایمان نیاوردهاند».
3. «الایمان هنا الصلاة؛ [51] ایمان این جا به معنای نماز است».
4. « و یجوز ان یراد بالایمان نفس الکتاب و هوالقرآن؛[52] منظور از ایمان خود کتاب، یعنی قرآن است».
5. « المراد بالایمان الکلمة التی بها دعوة الایمان والتوحید وهی لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله؛[53] منظور از ایمان کلمه که در آن دعوت به ایمان و توحید باشد، همان لا اله الا الله و محمد رسول الله است».
6. « المراد بالایمان هو الفرائض والاحکام، [54]مقصود از ایمان، واجبات و احکام شرعی است».
این معانی، همه از محتویات ایمان است. همانگونه که پیداست، هیچ کسی ایمان را به معنای ایمان نداشتن به خدا معنا نکرده است. پس معنای آیه چنین است:
قبل از نزول قرآن، قرآن را نمیدانستی و بر محتوا و تعلیمات آن آگاه نبودی و ایمان نداشتی. این تعبیر هیچ منافاتی با اعتقاد توحیدی پیامبر3 و معرفت عالی او و آشناییاش به اصول عبادت و بندگی او ندارد. خلاصه ناآگاهی به محتوای قرآن، مطلبی است و معرفت نداشتن به خداوند، مطلب دیگر. [55]
بنابراین، آیه مورد بحث منافات ندارد با اینکه رسول خدا3 پیش از بعثت هم ایمان به خدا داشته و اعمالش نیز همه صالح باشد. چون در این آیه، علم به تفاصیل و جزییات معارفی نفی شده که در کتاب آمده و التزام اعتقادی و عملی با آن معاف است و معلوم است که نفی علم و التزام تفصیلی، ملازم با نفی التزام اجمالی به ایمان خدا و خضوع در برابر حق نیست.[56]
این نظریه از چند جهات جای تأمل دارد:
1. هیچ روایت صریحی وجود ندارد که پیامبر اسلام3 شراب می خورد یا برای بتها سجده میکرد یا برای بتها قربانی مینمود.
2. روایات وارده در این نظریه مبهم و گنگ است.
3. آن چه از سیره رسول خدا3 نزد اهل علم معروف و معلوم است، خلاف این را نشان میدهد.
4. این قول معروف پیامبر " بغضت الی الاصنام"،[57] از ریشه بیاساس است.
5. مسلمانان اعم از شیعه و سنی، متفقند که پیامبران الهی بهسبب این که مردم از آنها نفرت نداشته باشند، از تمام گناهان کبیره و صغیره - چه پیش از بعثت و چه بعد از بعثت- معصوم بودند.[58]
در نتیجه، معلوم میشود که این دیدگاه مردود است و هرگز مورد توجه مسلمانان نبوده. و اهل علم همیشه در رد آن قلم فرسایی کردهاند.
دیدگاه دوم: پیامبر تابع شریعت قبل از خود بود
علما در این مورد، بحثهای زیادی را مطرح کردهاند و نظریات مختلفی در این مورد به وجود آمده است. برخی میگویند: ایشان تابع شریعتی بود، ولی دیگران این قول را رد کرده و گفتهاند که ایشان تابع هیچ شریعتی نبودند. برخی دیگر نیز ایشان را دارای شریعتی مستقل دانسته و اسلام اجمالی را مطرح کردهاند.
طرفداران این نظریه میگویند:
انه کان متعبداً قبلالبعثة بشرع؛ [59]رسول خدا 3 قبل از بعثت تابع شریعتی بودند.
حنفیان، مالکیان و شافعیان، از طرفداران این دیدگاه بهشمار میآیند.[60]
اگر حضرت تابع شریعتی بودند آیا از پیامبران پیروی میکردند یا آیین مستقلی داشتند؟
آیینی که رسول خدا 3 در آن زمان به آن عمل میکردند، شریعت پیامبران گذشته بود نه همه شریعت آنان، بلکه به آنچه نسخ آن ثابت نشده و نزد پیامبر 3 صحیح بوده، عمل میکردند.
ابنجوزی(م597) میگوید:
کان متعبداً بشریعة کل من قبله من الانبیاء الا ما نسخ و اندرس؛[61]
رسول خدا (ص) قبل از بعثت، بر آیین پیامبران قبلی بودند مگر آنچه نسخ و تحریف شده بود.
طرفداران این نظریه، دلایلی را برای اثبات مدعای خود، ارائه کردهاند؛ از جمله این آیه قرآن:
Gاولئک الذین هداهم الله فبهداهم اقتدهF[62].
آنان کسانیاند که خداوند هدایتشان کرده، پس به هدایتشان اقتدا کن.
خداوند از پیامبران خود حضرت نوحC، ابراهیمC، اسماعیلC، اسحاقC و دیگران خبر میدهد و پیامبر اسلام 3 را امر میکند تا از آنها پیروی کنند. صیغه امر بر وجوب دلالت دارد. از سوی دیگر، شریعت برخی از پیامبران با آمدن پیامبر دیگر نسخ شده است. پس منظور از این آیه چیست؟
قاضی ابویعلی(م458 ) در جواب این سؤال میگوید:
انما امرها باتباعها فیالتوحید؛[63]
خداوند به پیامبر 3 دستور میدهد تا در امر توحید از آنها پیروی کنند.
با این حال معلوم میشود که مقصود خداوند، یکتاپرستی است، نه شریعت مخصوص بعد از پیامبر. 3
دلیل دیگر این است که چون شریعت پیامبران گذشته، به شریعت پیامبر اسلام 3تبدیل گردید، ما ملزم هستیم به آن احکام عمل کنیم:
ان کل ما لم یثبت نسخه من شرایع من کان قبل نبینا فقد صار شریعة نبینا و یلزمنا احکامنا من حیث انه قد صار شریعة لنا لا من حیث کان شریعة لمن قبله؛[64]
هر آن چیزی که نسخ آن از شریعتهای پیامبران قبل ثابت نشده است، جزء آیین پیامبر 3 گردید. از این رو، ما را به اجرای احکام آن ملزم کرد، از آن جهت که شریعت پیامبر اسلام 3 بود نه از آن جهت که شریعت پیامبران قبلی باشد.
سوم اینکه پیروان این نظریه، پیامبر خدا 3 را یکی از مکلفان انبیای قبل میدانند، چون برای پیامبران قبلی دعوت عام قائلاند:
ان دعوة من تقدمه کانت عامة فوجب دخوله فیها؛[65]
دعوت پیامبران قبل عام بوده و این دعوت، پیامبر اسلام را شامل میشود.
این قول از چند جهت اشکال دارد :
اولاً غیر از پیامبر اسلام 3 هیچ پیامبری دعوت عام و «کافة للناس» نداشته است.
ثانیاً پیامبر 3را به شریعت پیامبران قبل مکلف میداند، در حالیکه تا حالا ثابت نشده که رسول خدا 3 اعمال خود را طبق آیین یکی از پیامبران انجام میدادهاند یا نه؟
ثالثاً با دیدگاههای دیگر در تضاد است.
چهارم اینکه پیامبر قبل از بعثت، اعمالی را انجام میداد، مانند: اعمال روزمره. این گواه بر این مدعاست:
انه کان یرکب البهیمة و یأکل اللحم و یطوف البیت؛[66]
حضرت بر چهارپا سوار میشدند و از گوشت میخوردند. و طواف خانه خدا می کردند.
سوار شدن بر چهارپا، هیچ ارتباطی با دین پیامبر 3 ندارد. از سوی دیگر، از کجا معلوم که ایشان طبق شریعت انبیای قبل عمل میکردند. و صرف شباهت، دلالت بر اخذ نمیکند. طرفداران این دیدگاه بر دو گروه تقسیم شدند:
گروه اول به تعین قائل بودند؛ مثل: حضرت آدمC، نوحC، ابراهیمC، موسیC و عیسی3؛
گروه دوم به تعین قائل نبودند و پیروی پیامبر اسلام 3 را بهطور مطلق و بدون تعین میدانستند.دیدگاه سوم: پیروی از انبیای قبلی بدون تعین
رسول خدا 3 در مسأله عبادت، تابع انبیای قبل از خود بودند. ولی این پیروی بهطور مطلق است؛ یعنی بر ما روشن نیست که ایشان تابع شریعت کدام یکی از پیامبران بودند. با اینکه درصدد تعین نیستیم و باور داریم که ایشان پیرو شریعت پیامبران، بهطور مطلق بودند.
علاءالدین ماوردی (م۸۸۵) میگوید:
والصحیح من المذهب انه کان متعبداً بشرع من قبله مطلقاً ای من غیر تعیین واحد منهم بنبینا؛[67]
دیدگاه درست این است که ایشان بهطور مطلق، پیرو پیامبران قبل از خود بودند، بدون تعین هر یک از آن پیامبران.
ماوردی، ادعای صحت این دیدگاه را وارد کرد. ولی عدهای با او مخالفند، بهویژه کسانی که به تعین قائل هستند. با این حال نمیتوان ادعا کرد که دیدگاه صحیح همین است. حنفیان، مالکیان، شافعیان، ابنباقلانی و ابوالحسن بصری با این دیدگاه مخالفت کردهاند.[68]دیدگاه چهارم: پیروی از شریعت معین
عدهای رسول خدا 3 را پیرو پیامبرانی همچون: حضرت آدم، 3 نوح، 3 ابراهیم، 3موسی، 3 عیسی، 3 میدانند. باید توجه داشت که همه پیامبران، دارای شریعت نبودند. پیامبران دارای شریعت، همان پیامبران اولوالعزم هستند. شریعت پیامبران اولوالعزم یا منسوخ شده بود یا تحریف؛ با این حال، رسول خدا 3 تابع کدام یکی از پیامبران بودند؟ دانشمندان برای تعین آن کوشیده و پیامبر 3را تابع شریعت یکی از پیامبران قبلی بهویژه حضرت ابراهیم 3 دانستهاند. ما هم در ادامه، دیدگاهها را یکی پس از دیگری ذکر خواهیم کرد.دیدگاه پنحم: تابع شریعت حضرت آدمC
برخی براین باورند که پیامبر اسلام3 از شریعت حضرت آدمC پیروی می کردهاند:
کان علی شریعة آدمC[69]
پیامبر از آیین حضرت آدم پیروی میکرد.
حضرت آدم C ابوالبشر، اولین پیامبر خدا و شریعت ایشان اولین شریعت است. به همین خاطر، پیامبر 3 را تاج شریعت حضرت آدمC دانستهاند:
لانه اول الشرایع؛[70]
چونکه شریعت حضرت آدم اولین شریعت است .
شاید منظور از شریعت حضرت آدم Cتوحید و یکتاپرستی باشد، نه دستورهای دینی، چون بعد از حضرت آدم، C پیامبران دارای شریعت مثل حضرت نوحC آمدند؛ با این حال شریعت حضرت آدمC منسوخ شده است. پس بعید به نظر میرسد که حضرت تابع شریعت حضرت آدم Cبوده باشند.دیدگاه ششم : تابع شریعت حضرت نوح C
این دیدگاه، برگرفته از این آیه قرآن کریم است:
Gشرع لکم من الدین ما وصی بها نوحاF.[71]
آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود.
«گویی آیینی که تو به آن عمل میکنی، همان شریعتی است که ما به نوح وصیت کرده بودیم.» پس طبق این آیه، حضرت تابع آیین نوحC بودند. باید توجه داشت که توحید و یکتاپرستی، منظور و مقصود آیه است؛ چون بعد از حضرت نوح، C حضرت ابراهیم C شریعت جدیدی را آوردند و آیین نوح Cدر دین ابراهیمC حزم (هضم) و محو شد.
لا حجة ایضاً للقائل باتباع شرع نوح بقول تعالی: شرع لکم من الدین ما وصی ... علی اتباعه فی التوحید؛[72]
کسانی که به پیروی از شریعت حضرت نوح Cقائل هستند، هیچ دلیل ندارند و منظور از قول خداوند Gشرع لکم من الدین.... F، پیروی رسول خدا3 در امر توحید است.دیدگاه هفتم: تابع شریعت حضرت ابراهیم C
آنهایی که به تعبد رسول خدا3 قبل از بعثت معتقدند، بر این باورند که حضرت از شریعت حضرت ابراهیمC پیروی میکردند. بغوی، واحدی، اکثر حنفیان و برخی از شافعیمذهبان از طرفداران این نظریه هستند.[73]
برای آشنایی با این قول، نظریه یکی از پیروان این دیدگاه را میآوریم. شیخ جمل (م۱۲۰۴ ) میگوید :
کان نبینا یتعبد علی دین ابراهیم ویحج و یعتمر و یتبع شریعه ابراهیم؛[74]
پیامبر اسلام بر آیین ابراهیم بود و مسائل حج و عمره را طبق شریعت ابراهیم انجام میداد.
طرفداران این دیدگاه، برای مدعای خود دلایلی آوردهاند.
برخی از آیات قرآن، حضرت ابراهیمC را به عنوان یک مسلمان ذکر کرده و آیین اسلام به عنوان آیین ابراهیمC معرفی نموده است. خداوند مسلمانان را امر می کند تا از دین ابراهیم Cپیروی کنند. قرآن کریم میفرماید:
Gما کان ابراهیم یهودیاً و لا نصرانیاً و لکن کان حنیفاً مسلماًF. [75]
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه بر دین حنیف و اسلام بود.
در آیه دیگر، حضرت ابراهیم C امت رسول خدا (ص) را مسلمان گفته است:
Gو ما جعل علیکم فی الدین من حرج ملة ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبلF؛[76]
در مقام تکلیف بر شما مشقت ننهاده؛ مانند آیین پدر شما ابراهیم، او شما امت را پیش از این [در صحف ابراهیم و در این قرآن] مسلمان نامیده است.
خداوند متعال میفرماید:
Gقل اننی هدانی ربی الی صراط مستقیم دیناً قیماً ملة ابراهیم حنیفاًF؛ [77]
بگو قطعاً مرا خدا به راه راست هدایت کرده است؛ به دینی استوار، همان آیین پاک ابراهیمی که وجودش از لوث شرک و عقاید باطل مشرکان منزه بود.
طبق ظاهر این آیه، خداوند اسلام را آیین حضرت ابراهیمC دانسته و رسول خدا3 را به آن دین هدایت کرده است.
خداوند در آیات دیگر، پیامبر اسلام3 را امر می کند که از آیین ابراهیم3 تبعیت کنند:
Gفاتبعوا ملة ابراهیم حنیفاًF. [78]
از آیین ابراهیم پیروی کنید.
Gثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفاًF [79]
به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم پیروی کنی .
از مجموع آیات بهدست میآید، که اسلام، آئین حضرت ابراهیم3 معرفی شده است. خداوند پیامبر3 را به راه راست هدایت کرد که همان دین ابراهیمC و اسلام است و پیامبر3 و مسلمانان، مأمورند که از دین ابراهیمC پیروی کنند.
غیر از آیات، دلایلی دیگر را بهعنوان شواهد تاریخی ذکر کردهاند؛ از جمله:
الف)پیامبر3 در خانوادهای بزرگ شدند که همه یکتاپرست بودند؛ یعنی اجداد و پدر و مادر ایشان، بر آئین حضرت ابراهیمC بودند. سیوطی (م۹۱۱) میگوید:
پدر و مادر پیامبر اسلام3 بر توحید و دین ابراهیمC بودند.[80]
شیخ صدوق (م۳۸۱) میفرماید:
اجداد پیامبر همه موحد و پیرو دین حنیف بودند و پاسدار این دین و وصی حضرت ابراهیمC بودند. [81]
آلوسی میگوید:
ان النبی کان احرص الناس علی اتباع دین ابراهیم؛[82]
پیامبر3 در پیروی از دین ابراهیم C حریصترین مردم بود.
یا این که:
کان ای قبل البعثة یتحنث بغار حراء و فسر التحنث بالتحنف ای اتباع الحنفیة و هی دین ابرهیم؛[83]
پیامبر3 قبل از بعثت در غار حرا تحنث میکرد و این تحنث به تحنف یعنی پیروی دین حنیف تبدیل شد که همان آئین حضرت ابراهیم بود.
رسول خدا3 در غار حرا عبادت میکرد. ولی هیچ عملی را انجام نمیداد. عبادت ایشان فقط فکر بود نه چیز دیگر[84] بنابر دلایل مذکور، آیةالله یعقوب جعفری بر این باور است که رسول خدا3 قبل از بعثت بر آیین حضرت ابراهیم Cبودند.
با وجود این همه آیات و شواهد تاریخی و روایی، برخی از اهل قلم در مخالفت با این دیدگاه برخاستهاند. بعضی از دانشمندان، بر این باورند که ایشان در اصل تابع هیچ شریعتی نبودند، بلکه شریعت مستقلی داشتند که همان نبوت و اسلام بود یا اینکه بر شریعتی بودند، ولی آن شریعت بر ما معلوم نیست. در اینباره در جای خود صحبت خواهیم کرد.
ب) چون پیامبر3 افضل مخلوقات بودند، و بعید است ایشان بر دین ابراهیمC باشند:
و ذلک لا یجوز لانه افضل الخلق واتباع الافضل للمفضول قبیح؛ [85]
پیروی پیامبر3 از آیین ابراهیم C اصلاً جایز نیست، چون حضرت افضل مخلوقاتند و تبعیت افضل از مفضول قبیح است و درست نیست.
اگر پیامبر3 را تابع شریعتهای قبل بدانیم، لازمهاش این است که آنحضرت یکی از امتهای پیامبران گذشته بوده، در حالیکه ایشان امت هیچ پیامبری نبودند:
فلم یکن امه لنبی من الانبیاء؛ [86]
پیامبر امت هیچ یکی از پیامبران نبوده است.
سید مرتضی (م۴۳۶ )در پاسخ به این اشکال میفرماید:
به فرض پیروی پیامبر اسلام 3 از پیامبر سابق، لازم نمیآید که وی برتر نباشد. چون ممتنع نیست که خداوند، آنچه از شارع پیشین بر آن حجت قائم شده بر او واجب کند و این بهصورت اقتدا و پیروی و اتباع نباشد.[87]
پیروی از دین یک پیامبر، در واقع پیروی از دین خداست و این گویا، افضل بودن یا نبودن نیست. پیامبر اسلام 3 حتی پس از بعثت نیز به پیروی از ابراهیم C مأمور میشود و این دلیل بر افضل بودن حضرت ابراهیمC نیست.[88] با توجه به شواهد مذکور، پیامبر اسلام 3مأمور به پیروی از ملت ابراهیمC و آیین و دین او بودند. این به معنای برتری حضرت ابراهیمC نیست، بلکه پیامبر اسلام مأمور بودند تا مرام و آیین توحیدی را که بنیان گذاشت، به جهت اوضاع خاص جزیرةالعرب و احتیاج مردم و ضرورت آن زمان در آن جا اجرا نمایند.[89]
التزام پیامبر 3 به این امور ( حج، نکاح، عبادت و...) مستلزم این نیست که حتماً باید متعبد به شریعت سابق خود باشد. لذا با تعبد بر شریعت خودش نیز سازگاری دارد.[90] برخی از مستبصرین بنابر آیه ۵۲ سوره شوری، بر این اعتقادند که حضرت تابع هیچ شریعتی قبل از خود نبودهاند:
فالقول بانه علی شرع ابراهیم او علی شرع غیره ضعیف جداً و هذه الآیة دلیل علی انه لم یکن متعبداً قبل النبوة بشرع من الشرایع؛.[91]
قولی که پیامبر3 بر دین ابراهیمC و غیره او بوده، جداً ضعیف است و این آیه، دلیل بر این است که پیامبر 3قبل از نبوت، پیرو هیچ شریعتی نبودند. دیدگاه هشتم: پیروی از آیین موسیC
قول ضعیفی دیگری مطرح هست که پیامبر اسلام 3تابع شریعت ودین حضرت موسیC بودند. شاید این گفتار، برگرفته از قرآن کریم باشد. خداوند متعال میفرماید:
والذی اوحینا الیک ما وصینا به ابراهیم و موسی؛ [92]
آنچه را به تو وحی فرستادیم، به ابراهیم و موسی سفارش کردیم.
اولاً این آیه، بر توحید و یکتاپرستی دلالت دارد که میان همه پیامبران یکسان است؛ یعنی یک قانون الهی است و هیچ ارتباطی با پیروی کردن ندارد.
ثانیاً حضرت موسیC برای بنیاسرائیل فرستاده شده بود. و با آمدن حضرت عیسیC شریعت ایشان منسوخ شد.[93] با وجود این، بیشک پیامبر اسلام 3 متعبد به شریعت موسیC بودند.
دیدگاه نهم: پیروی از شریعت حضرت عیسیC
حضرت عیسیC یکی از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت هستند. تا قبل از مبعوث شدن پیامبر اسلام،3 دین مسیحیت و پیروانش در داخل و خارج جزیرةالعرب پخش شده بودند. این آیین در کار تبلیغ و گسترش بسیار موفق بود. بنابر این، گویا پیامبر اسلام3 پیش از بعثت، تابع دین و آئین حضرت عیسیC بودند. در این مورد دلایلی آوردهاند؛ از جمله:
1. پیش از بعثت پیامبر اسلام3 این آیین رسمی و غیرمنسوخ بوده است. [94]
2. حضرت عیسیC مبعوث به سوی تمام مکلفان بوده که پیامبر اسلام3 قبل از بعثت نیز یکی از مکلفان است، لذا باید معتقد بود که حضرت نیز به شریعت او عمل میکردهاند.[95]
3. گفته شده که: «لانه اقرب الانبیاء و لانه الناسخ لما قبله من الشرایع؛ [96]حضرت عیسی، نزدیکترین انبیا به پیامبر اسلام و شریعت او ناسخ تمام شریعتهای قبل است.
ابواسحاق اسفراینی، یکی از طرفداران این نظریه است.[97]
از مجموع این اقوال میتوان سه نتیجه گرفت:
الف) حضرت عیسیC نزدیکترین پیامبران به رسول خدا3 است و هیچ پیامبر و شریعتی بین آنها وجود ندارد.
ب) دین حضرت عیسیC ناسخ شریعتهای قبل است و تا زمان پیامبر اسلام3 منسوخ نشده بود.
ج) شریعت حضرت عیسی C جهانی بوده و پیامبر3 را هم شامل میشود.
مسلمانان با توجه به شواهد قرآنی، معتقدند که دین حضرت عیسیCتحریف شده و پیامبر3 از آیین تحریف شده هرگز پیروی نمیکرد. یک سری گزارشهای تاریخی، این ادعا را اثبات میکند؛ از جمله، شیخ توسی( م۴۶۰) میفرماید:
در آن زمان شریعت حضرت عیسی قطع شده و نقل از آن مندرس گردیده بود و تا عیسی اتصال نداشت. [98]
قاضی عیاضی(م544) نیز میگوید:
اذ لم یثبت عموم دعوة عیسی بل الصحیح انه لم یک لنبی دعوة عامة الا لنبینا؛[99]
دعوت عمومی و جهانی حضرت عیسی ثابت نشده و قول صحیح و مشهور، این است که هیچ پیامبر غیر از پیامبر اسلام دعوت عمومی و جهانی نداشته است.
اگر دعوت حضرت عیسیC عمومی نباشد، معلوم می شود که مختص به پیروان حضرت موسیC بوده است.
ان عیسی کان مبعوثاً لبنی اسرائیل فلا یکون ناسخاً لاولاد ابراهیم من اسماعیل؛ [100]
عمومیت دعوت حضرت عیسی، مسلم نیست و ایشان برای بنیاسرائیل مبعوث شده بود و ناسخ دین اولاد ابراهیم از اسماعیل نبوده است.
پیامبر اسلام3 در محیطی زندگی میکرد که هیچ گونه اطلاعی از عیسی Cو دین او نداشتند و بیشتر مردم بت میپرستیدند و اندکی هم که خداشناس بودند، خود را حنفا میدانستند. اگر حضرت پیرو دین مسیحیت بود، نقل میشد، در حالیکه هیچ دلیلی بر این نداریم. سفر پیامبر3 به شام و ملاقات ایشان با راهب مسیحی نیز ضعیف است. اگر به فرض صحیح باشد، در آن ملاقات چند دقیقه نمیتواند دین مسیحیت را اختیار کرده و احکام آن را فرا گرفته باشند. و هیچ دلیلی نداریم که حضرت، به علمای مسیحی و کتابهای آنها مراجعه کرده باشند. از سوی دیگر، پیامبر اسلام3 نه خواندن میتوانست و نه نوشتن. با وجود این نمیتوانست از کتابهای مسیحیان استفاده کند.
اگر پیامبر اسلام3 را تابع آیین یکی از پیامبران قبل بدانیم، این سؤال مطرح میشود که آیا پیامبر3 از اصول آن آیین پیروی میکردند یا از فروع؟ به گفته برخی از دانشمندان حضرت از فروع پیروی میکردند نه اصول:
کان متعبداً قبل نبوته بشرع من قبله حیث ان یکون مخصوصاً بالفروع دون الاصول؛[101]
پیامبر قبل از بعثت، تابع شریعت پیامبر قبل از خود بودند ولی این پیروی، فقط در فروع بود نه در اصول.
قاضی عیاضی و حلوانی از طرفداران این نظریه هستند.[102]دیدگاه دهم: معتقدان به توقف
طرفداران این دیدگاه، معتقدند که پیامبر اسلام 3اعمال خود را طبق شریعت انجام میدادهاند، ولی این شریعت برایشان معلوم نیست. مدعیاند که هیچ دلیل عقلی و نص اجماعی در این مورد وجود ندارد.
امام غزالی( م۵۰۵ )، قاضی عبدالجبار (م۴۱۵)، ابنانبار، ابوهاشم، ابوالجطاب، ابنقشیری، الکیا، امام حرمین، سیفالدین آمدی، سیدمرتضی (م 436) و امام نووی از پیروان این دیدگاه هستند.[103]
به استناد این گروه، هیچ دلیل معتبر به تعبد و یا عدم تعبد حضرت نسبت به ادیان گذشته در دست نیست.
امام نووی در کتاب خود الروضة مینویسد:
انه لیس فیه دلالة عقل و لا ثبت نص و لا اجماع.[104]
در این مورد هیچ دلیل عقلی وجود ندارد و نص هم در این مورد ثابت نیست و هیچ اجماعی منعقد نشده است.
بنابراین، شریعت حضرت محمد 3 برای مبهم است. معتزله از پیروان این دیدگاه هستند:
ذهبت المعتزلة الی انه لا بد ان یکون علی دین و لکن عین الدین غیر معلومة عندنا.[105]
فرقه معتزله براین باورند که پیامبر دستکم بر دینی بوده ولی کدام دین، بر ما معلوم نیست.
کسانی دیگر غیر از معتزله همچنان که ذکر شده بر این اعتقاد هستند: «کانت عبارة غیر معلومة».
سیدمرتضی (م۴۳۶ ) همین نگرش را درست میداند:
والثالث: التوقف و هذا هو الصحیح.[106]
دیدگاه سوم، معتقدان به توقف هستند؛ نظریه درست همین است.
پیروان مذهب معتزله، برای عقل بیش از هر چیز ارزش قائل هستند. لذا به عقلگرایان شهرت دارند. به همین دلیل، پیروان این مذهب گفتهاند که حضرت بر شریعت عقل بوده است:
انه تعبد بشریعة العقل. [107]
پیامبر طبق شریعت عقل عبادت میکرد.
بعضی این قول را باطل دانستهاند بهدلیل اینکه اصلاً عقل شریعت ندارد.[108] شاید منظور از شریعت عقل، این باشد که هر چه با عقل سازگاری داشت و با عقل خود تشخیص میدادند، بهآن عمل میکردند. حالا نحوه اعتکاف و حج چگونه بوده است؟ آیا طبق شریعت و آیین خود بوده یا از شریعت پیشینیان الهام میگرفت؟ و یا بهصورت سومی بود، فعلاً برای ما مطرح نیست.[109]
این استدلالهای عقلی در صورتی پذیرفتنی است که دلیل شرعی و نقلی بر تعبد پیامبر اسلام 3 قبل از بعثت به آیین خود نداشته باشیم.[110] به نظر میرسد طرفداران این نظریه، کسانیاند که متعقدند پیامبر اسلام 3 پیش از بعثت، پیامبر بودهاند لذا بر آیین خود که همان دین اسلام است متعبد بودهاند آنان شواهدی را در این زمینه بیان میکنند. دیدگاه یازدهم: پیامبر3 تابع هیچ شریعتی نبودند
برخی معتقدند که پیامبر اسلام 3 تابع هیچ آیین و شریعت قبل از خود نبودند؛ از جمله قاضی ابوبکر باقلانی، عصامالدین حنفی (م 1195)، شربینی، محییالدین شیخزاده(م 951)، میرزای قمی، شیختوسی(م461) و ابنتیمیه(م 728).
این گروه از علما، میگویند: ما هیچ دلیلی نداریم که حضرت تابع آیین و شریعتی باشد. بالعکس شواهدی وجود دارد که نشان میدهد که تابع هیچ شریعتی نبوده است. فخرالدین رازی (م606) در این مورد دو دلیل مطرح میکند:
1. انه لو کان متعبداً بشرع احد لوجب علیه الرجوع الی علماء تلکالشریعة ولاستفتاء منهم و لاخذ بقولهم و لوکان کذلک لاشتهر ولنقل بالتواتر قیاساً علی سائر احواله فعبث لم ینقل علینا ما کان متعبداً بشرعهم؛
اگر پیامبر بر شریعتی معتقد بود، لازم میآمد که به آن رجوع کند یا به علما یا به استفتائات یا به اقوال آنها. اگر چنین بود، مشهور میشد و نسبت و سایر اعمالش به تواتر نقل میشد، در حالیکه هیچ گزارشی نقل نشده و متعبد به آئین و دینی نبودند.
2. انه لوکان علی ملة قوم لافتخر به اولئک القول و نسبوه الی انفسهم و لاشتهر ذلک؛[111]
اگر پیامبر در شریعت قومی بود، آن قوم به آن افتخار میکردند و آن حضرت را به خود نسبت میدادند و این کار شهرت مییافت.
برخی از مفسران بنابر آیه ۵۲ سوره شوری، این آیه را دلیل بر پیروی نکردن پیامبر از هر نوع شریعتی میدانند:
Gما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمانF؛ [112]
تو پیش از این نمیدانستی که کتاب و ایمان چیست.
«و هذه الآیة دلیلاً علی انه لم یکن متعبداً قبل النبوة بشرع من الشرائع المتقدمة فلم یکن امة من الانبیاء»؛ [113] این آیه دلیل بر آن است که پیامبر اسلام قبل از بعثت، متعبد به هیچ شریعتی از شریعتهای قبل از خود و امت هیچ پیامبر نبودند.
از علمای امامیه هم شیخ توسی(م460)، میرزای قمی و جعفر سبحانی همین اعتقاد را دارند. شیخ توسی میفرماید:
عندنا ان النبی لم یکن متعبداً بشریعة من تقدمه من الانبیاء لا قبل النبوة ولا بعدها ؛[114] ما معتقدیم پیامبر اسلام چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت، متعبد به هیچ شریعتی قبل از خود نبودند.
قاضی عیاضی(م544) میگوید: « نظر درست همین است.»
پیروان این دیدگاه برای حضرت رسول3 شریعت مستقلی قائلند که همان اسلام است. دیدگاه دوازدهم: پیامبر3 شریعت مستقل داشتهاند.
مقصود از شریعت مستقل، همان اسلام اجمالی است؛ زیرا پیامبر اسلام 3 قبل از بعثت، نبی بودند و هر چه تشخیص میدادند که حق و درست است، به آن عمل میکردند. گروهی از دانشمندان در این دیدگاه، عبارتند از: احمد حنبل(م243)، علامه مجلسی(م 1111) ، عبدالرحمان جامی(م 898) ، شیخ توسی(م460) ، محمدانور کشمیری و قرطبی(م761).
علامه مجلسی(م 1111) میفرماید:
انه کان قبل البعثة مذ اکمل الله عقله فی بدو سنن نبیاً مؤیداً بروح القدس.[115]
پیامبر اسلام قبل از بعثت و از زمانی که خداوند عقل او را کامل کرد، پیامبر بود و توسط روحالقدس تایید شده بود.
عصامالدین حنفی(م 1195) اعتقاد دارد:
کان فی مقام النبوة قبل الرسالة و کان یعمل بما هو الحق.[116]
رسول خدا قبل از رسالت در مقام نبوت بود و به آن حق عمل میکرد و قول درستتر همین است.
برخی اعتقاد دارند که رسول خدا مسلمان بهدنیا آمدهاند؛ از جمله:
1. احمدبنحنبل که آیه ۶ سوره صف را بهعنوان مدرک ارائه کرده است.[117]
Gو اذ قال عیسی بن مریم یابنی اسرائیل انی رسولا... الیکم مصدقاً لما بین یدی من التوراة و مبشراً برسول یاتی من بعدی اسمه احمدF؛
و هنگامی که عیسیبنمریم گفت: ای بنیاسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالیکه تصدیقکننده توراتم که قبل از من فرستاده شده و بشارتدهنده به پیامبری هستم که بعد از من می آید و نام او احمد است.
این آیه مقصود را میرساند؛ چون به آمدن پیامبر اسلام3 اشاره دارد. اگر منظور از پیامبر بودن پیامبر اسلام 3 باشد، این واضح است؛ چون پیامبر اسلام 3 پیش از بعثت، در مقام نبوت بودند ولی مأمور نبودند. این آیه هیچ اشارهای به مسأله مورد نظر ندارد.
2. علامه مجلسی(م1111) در این مورد، روایتی را چنین نقل میکند:
عن الاحول قال: سألت اباجعفر عن الرسول والنبی والمحدث قال : الرسول الذی یأتیه جبرئیل قبلاً فیراه و یکلمه فهذا الرسول ، و أما النبی فهو الذی یری فی منامه نحو رؤیا ابرهیم و نحو ما کان رأی رسولالله من اسبابالنبوة قبل الوحی حتی اتاه جبرئیل من عند الله بالرسالة و کان محمد حین جمع له النبوة و جائته الرسالة من عند الله یجیئه بها جبرئیل و یکلمه بها قبلاً.[118]
احول میگوید: از اباجعفر باقر(ع) ویژگیهای رسول، نبی و محدث را سؤال کردم. فرمود: «رسول کسی است که جبرئیل در برابر او مجسم شود و او جبرئیل را می بیند و با او سخن میگوید؛ نبی کسی است که در خواب میبیند مانند خوابهایی که حضرت ابرهیم میدید و مانند خوابهایی که رسول خدا پیش از وحی رسالت و مجسم شدن جبرئیل میدیدند، محمد رسول خدا در آن هنگام که صاحب هر دو مقام نبوت و رسالت بودند، جبرئیل این احکام رسالت را به او ابلاغ می کرد و با او رویاروی سخن میگفت».
در این روایت چند نکته جالب توجه است:
1. این روایت در صدد تفاوت جایگاه پیامبران الهی است؛
2. از این روایت معلوم می شود که پیامبر اسلام3 هم رسول بودند و هم نبی؛
3. پیامبر اسلام3 قبل از بعثت، بنابر نبی بودنشان خوابهای حقیقی میدیدند؛
4. تا قبل از بعثت، هیچ ارتباطی با جبرئیل نداشتند؛
5. جبرئیل بعد از بعثت، احکام را به پیامبر3 ابلاغ میکرد؛
6. کیفیت خوابهای پیامبر اسلام3 را بیان نمیکند.
نبوت رسول خدا3 با رؤیاهای صادقه آغاز گردید رؤیایی ندید مگر مانند سپیدهدم؛ سپس خلوت در حرا برای حضرت لذتبخش بود. این رؤیاها جزیی از نبوت و یا نوعی وحی و یا دوره آمادگی بود و بسان رؤیای ابراهیم عین حقیقت و متن دافع بود.[119]
یعنی رؤیای صادقه پیامبر اسلام 3 چندی قبل از بعثت برای آماده کردن ایشان برای رسالت خطیر بود، نه اینکه از همان دوران طفولیت رؤیای صادقه میدید و احکام را دریافت میکرد.
این روایت بر مدعای مرحوم مجلسی، دلالت روشنی ندارد؛ چون در آن، تنها از رؤیای پیامبر پیش از رسالت سخن گفته شده و آن ممکن است درباره اصول اعتقادات یا آمادهسازی پیامبر برای رسالت باشد.[120]
3. در این مورد روایت مشهوری را نقل میکند که پیامبر 3میفرماید:
کنت نبیاً و آدم بین الماء والطین- یا- کنت نبیاً و آدم بین الروح والجسد؛[121]
من پیامبر بودم، در حالیکه آدم میان آب و گل - یا- میان روح و جسم بود.
این روایت از دو جهتِ سندی و محتوایی، جای تأمل دارد:
این روایت مرسله بهشمار میآید که از طریق شیعه سندی برای آن دیده نشده[122] و از منظر اهل سنت هم ضعیف است؛ یعنی روایت با این لفظ « بین الماء والطین» اصل و اساس ندارد.
این حدیث درباره عالم ارواح پیش از خلقت آدم است که گاهی به آن عالم ذر گفته میشود. این دلیل بر شرافت و برتری شأن و رتبه پیامبر نسبت به پیامبران دیگر است. همه انبیا حضرت را بشارت میدادند و این روایت، دلیل نمیشود که پیامبر اسلام 3 پیش از بعثت هم پیامبر بوده و به شرع خود عمل میکرده است.[123]
4. حضرت علیC میفرماید:
لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من دون ان کان فطیماً اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره؛ [124]
از وقتی که پیامبر از شیر گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته خود را مأمور تربیت او کرد تا شب و روز او را به راههای بزرگواری و زیباییهای اخلاقی عالم راهنمایی کند.
ما با این موضوع که پیامبر اسلام 3 در آن زمان نبی بودند و همراه آن حضرت ملکی بود، مشکلی نداریم. ولی این حدیث، میرساند که آن فرشته، راهنمای پیامبر3 در امور اخلاقی است. و روایات رسیده که فرشتهای همیشه مواظب حضرت بوده، همه در مورد اخلاقیات است نه چیز دیگر، در حالیکه پیامبر اسلام3 پیش از بعثت، از قرآن و شریعت هیچ اطلاعی نداشتند. خداوند میفرماید:
Gو ما کنت ترجو ان تلقی الیک الکتاب الا رحمة من ربک فلا تکونن ظهیراً للکافرینF؛ [125]
و تو امیدوار نبودی که بر تو کتاب القا شود، بلکه این رحمتی از پروردگار تو بود پس تو هرگز پشتیبان کافران مباش.
این آیه مانند آیه ۵۶ سوره شوری است: Gما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمانF.
5. پیامبر اسلام3 از همه پیامبران افضل و برتر هستند و تابعیت فاضل از مفضول، قبیح است.[126] از این رو، پیامبر3 دارای شریعت مستقلی بودند.
در اینکه رسول خدا3 برترین انبیا بودند، شکی نیست ولی افضلیت پیامبر3 به نحو کلی است و لازمه آن بهرهمندی از همه معجزات پیامبران گذشته نیست؛ برای مثال، پیامبر اسلام3 عصایی چون عصای موسی نداشتند.[127] سیدمرتضی (م ۴۳۶ ) در این مورد میفرماید:
به فرض پیرویی پیامبر اسلام از پیامبران سابق، لازم نمیآید که وی غیر برتر باشد، چون ممتنع نیست که خداوند آنچه از شرایع قبل بر آن حجت قائم شده، بر او واجب کند و این به صورت اقتدا و اتباع نباشد.[128]
اگر پیامبر اسلام3 دارای شریعت مستقلی بودند، این شریعت از کی آغاز شده از دوران طفولیت یا بعد از آن؟ پیامبر3 از کجا متوجه شدند که دارای شریعت مستقلی هستند و باید به آن عمل کنند؟
برخی در جواب گفتهاند که بر پیامبر اسلام3 وحی خفی یا کلماتی وحیمانند نازل میشده است.
شیخ توسی(م460) میفرماید:
و یقول اصحابنا: انه قبل البعثة کان یوحی الیه باشیاء تخصه و کان یعمل بالوحی لا اتباعاً لشریعتة قبله؛[129]
علمای ما میگویند: قبل از بعثت مطابق آن چیزهای که مختص پیامبر بوده، به آنحضرت وحی می شد و پیامبر با وحی عمل می کرد نه اینکه تابع شریعت قبلی باشد.
عصامالدین حنفی میگوید:
کان فی مقام النبوة قبل الرسالة و کان یعمل بما هوالحق الذی ظهر علیه فی مقام نبوته بالوحی الخفی والکشوف الصادقة؛ [130]
پیامبر اسلام قبل از رسالت، در مقام نبوت بود و در مقام نبوت، بر آنچه حق بود، طبق وحی خفی و رؤیاهای صادقه عمل میکرد.
این گفتهها مبهم هستند، چون از کیفیت و نحوه چگونگی وحی خبر نمیدهند. اگر بر پیامبر اسلام3 وحی میشد و طبق وحی عمل میکرد، پس حضور فرشته یا ملکی همراه آنحضرت چه معنا دارد؟ شریعت مستقل پیامبر اسلام3 بعد از بعثت، به شریعت دین اسلام تبدیل گردید، یعنی آیینی که پیامبر قبل از بعثت به آن عمل میکرد، همین اسلام کنونی است.
نتیجه
بنابر تحقیق انجام شده و بررسی پیشینه دین پیامبر قبل از بعثت، بر اساس تفحص و تتبع در آیات، روایات و گزارشهای تاریخی، به دو نتیجه رسیدیم که پیامبر، اعمال خود را بر اساس آیینی انجام میدادهاند ولی آن آیین بر ما معلوم نیست. این در اصل همان دیدگاه قائلان به توقف است؛ یا اینکه حضرت، دارای شریعت و آیین مستقلی بودهاند که همین دین اسلام است.
منابع
قرآن کریم
نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، انتشارات ارم، چاپ سوم، 1385ش.
6. ابناسحاق، محمدبن اسحاقبن یسار، سیرة ابن اسحاق، معهدالدراسات و الابحاث للتعریف، بیجا، بیتا.
7. ابنامیرالحاج، التقریر والتجیر، فی علم الاصول، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، سال 1996م.
8. ابنجوزی، ابوالفرج جمالالدینبنعلی، زادالمسیر فیعلمالتفسیر، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، سال 2002م.
9. ابنجوزی، ابوالفرج عبدالرحمنبنعلی، الوافی باحوال المصطفی، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، سال 1988م.
10. ابنحجر، شهابالدین احمدبنعلیبنحجر، لسانالمیزان، بیروت، چاپ اول، سال 1996م.
11. ابنحنبل، احمد، مسند احمدبنحنبل، بیروت، داراحیاءالتراثالعربی، چاپ اول، سال 1994م.
12. ابنسعد ، محمد، الطبقاتالکبری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، سال 1994م.
13. ابنطیب، محمدبنعلی، المعتمد فی اصول الفقه، بیروت، دارالمکتبة العلمیة، بیجا، بیتا.
14. ابنعدی، عبد الله بن عدی، الکامل فی الضعفاء الرجال، دار الکتب العلمیة، بیروت،چاپ اول، سال 1997م.
15. ابنقتیبه ، لطائفالمعارف ، نرم افزار المکتبة الشاملة.
16. ابنکثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، السیرةالنبویة، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، سال 1998م.
17. ابنکثیر، ابوالفداء اسماعیلبنعمر، تفسیرالقرآنالعظیم، بیروت، دارصادر، چاپ اول، سال 1999م.
18. ابنهشام، عبدالملک، السیرةالنبویة، بیروت، المکتبةالعصریة، چاپ دوم، سال 1999م.
19. ابوبکر خلال ، السنة.
20. ابویعلی، محمدبنحسینبنمحمدبنخلف، العدۀ فی اصولالفقه، بیجا، چاپ دوم، سال 1990م.
21. اسفراینی، شمسالدین محمدبناحمدبنسالم، لوامع انوار البهیه و سواطع الاسرار الاثریة شرحالدرة المضیة فی عقیدةالفرقةالمرضیة، دمشق، موسسةالخافقین، چاپ دوم، سال 1982م.
22. آلوسی، شهابالدین، روح المعانی، بیروت، داراحیاءالتراثالعربی، چاپ اول، سال 2000م.
23. آمدی، سیفالدینبنابیعلیبنمحمد، الاحکام فی اصول الاحکام، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، سال 1985.
24. بخاری، محمدبناسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، سال 2002م.
25. برهانالدین، علیبنبرهان الدین، سیرة الحلبیة، بیروت، داراحیاءالتراثالعربی، بیتا، بیجا.
26. البغوی، حسینبنمسعود، شرحالسنة، بیروت، دارالفکر، سال 1998م.
27. بیهقی، احمدبنحسین، دلائلالنبوۀ و معرفة احوال صحابالشریعة، بیروت، دارالکتبالعلمیة، چاپ سوم، سال 2002م.
28. توسی، محمدبنحسن، العدة فی اصول الفقه، قم، موسسةالبعثة، چاپ اول، سال 1376ش.
29. ثعالبی، ابواسحاق احمد، الکشف و البیان، بیروت، داراحیاءالتراثالعربی، چاپ اول، سال 2002م.
30. سبحانی، جعفر، راز بزرگ رسالت، تهران(قم)، انتشارات کتابخانه مسجد جامع تهران، سال 1358ش.
31. جعفری، یعقوب، تاریخ اسلام از منظر قرآن، قم، نشر معارف، چاپ سوم، سال 1386ش.
32. جمل، سلیمانبنعمر، الفتوحاتالاهیه، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، سال 1996م.
33. حاکم، محمدبنعبدالله نیشابوری، مستدرک علی الصحیحین، دارالمعرفة، چاپ اول، سال 1998م.
34. خطیب بغدادی، ابوبکر احمدبنعلی، تاریخ بغداد او مدینةالسلام، بیروت، دارالکتبالعلمیة، بیتا.
35. دیاربکریری، حسنبنمحمد، تاریخالخمیس فیاحوالانفس نفیس، بیروت، دارصادر، بیتا.
36. ذهبی، شمسالدین محمدبن احمدبن عثمان، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و العلام، بیروت، دارالکتابالعربی، چاپ سوم، سال 2002م.
37. رضوانی، علیاصغر، پیامبرشناسی و پاسخ به شبهات، قم، انتشارات ذویالقربی، چاپ اول، سال 1387ش.
38. زرکشی، بدرالدینمحمدبنبهادربنعبدالله،البحیرالمحیطفیاصولالفقه، بیروت، دارالکتبالعلمیة؛ چاپ اول، سال2000م.
39. زمخشری، محمودبنعمر، الکشاف، بیروت، دارالکتبالعلمیة، چاپ دوم، سال 2002م.
40. صدوق، محمدبنعلیبنحسن، کمالالدین و اتمامالنعمة، بیروت، موسسةالاعلمیللمطبوعات، چاپ اول، سال 1991م.
41. سبکی، علیبن عبدالکافی، الابهاج فی شرحالمنهاج علی منهاجالوصول الی علمالاصول للبیضاوی، بیروت، دارالکتبالعلمیة، چاپ اول، سال 1404ق.
42. سمرقندی، نصربنمحمدبن احمد، تفسیر سمرقندی، بیروت، دارالکتبالعلمیة، چاپ اول، سال 1992م.
43. سمعانی ، منصوربنمحمدبن عبدالجبار، تفسیرالقران، دارالوطن، ریاض، سال 1997م.
44. سهیلی، عبد الرحمانبنعبداللهبناحمد، الروضالانف، دارالفکر بیروت، سال 1989م.
45. علمالهدی، سیدمرتضی، الذریعه فی اصولالشریعه، ناشر: دانشگاه تهران، سال 1346ش.
46. شامی، محمدبنیوسف، سبلالهدی والرشاد فی سیرة خیرالعباد، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، سال 1992م.
47. شربینی، خطیب شربینی، السراجالمنیر، داراحیاالتراثالعربی، بیروت، چاپ اول، سال 2004م.
48. شوکانی، محمدبنعلیبنمحمد، ارشادالفحول الی تحقیقالحق من علمالاصول، دمشق، دارالکتاب العربی، چاپ اول، سال 1999م.
49. صنهاجی، احمدبنادریسبن عبدالرحمان، نفائسالاصول فی شرحالمحصول، بیروت، دارالکتبالعلمیة، چاپ اول، سال 2000م.
50. طباطبایی، محمدحسین، تفسیرالمیزان، انتشارات اسلامی، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، قم، بیجا.
51. بغوی، حسینبنمسعود فراء، تفسیر بغوی، بیروت، دارالکتبالعلمیة، چاپ اول، سال 2004م.
52. طبرانی، سلیمانبناحمدبن ایوب، المعجم الکبیر، مکتبةالعلوم و الحکم، موصل، چاپ دوم، سال 1983م.
53. طبرسی، فضلبنحسن، مجمعالبیانفی تفسیرالقرآن، بیروت، موسسةالاعلمیللمطبوعات، چاپ اول، سال 1995م.
54. طبری، محمدبنجریر، جامعالبین عن تأویل آیی القران، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، سال 2001م.
55. عصامالدین، اسماعیلبنمحمدحنفی، حاشیۀالقونوی، بیروت، دارالکتبالعلمیة، چاپ اول، سال 2001م.
56. علمالهدی، شریف مرتضی، تنزیهالانبیاء و الائمة، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، سال 1380ش.
57. عیاض، عیاضبنموسیبنعیاض، الشفا بتعریف حقوقالمصطفی، بیروت، شرکة دارالارقم بنالارقم، بیتا.
58. فخرالدین رازی، محمدبنعمر، المحصول فی علم اصول الفقه، بیروت، چاپ دوم، سال 1999م.
59. فخر رازی، فخرالدینبنضیاءالدین عمر، التفسیرالکبیر، بیروت، داراحیاءالتراثالعربی، چاپ چهارم، سال 2001م.
60. قرطبی، محمدبناحمد انصاری، الجامع لاحکام القرآن، المکتبةالعصریة، چاپ اول، سال 2005م.
61. کلینی، محمدبنیعقوب، اصول کافی، ترجمه و شرح سیدهاشم رسولی، تهران، بیتا.
62. مقریزی، تقیالدین احمدبنعلی، امتاعالاسماء بما للنبی من الحوال و الاموال و الحفدة، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، سال 1999.
63. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسةالوفاء، چاپ دوم، سال 1983.
64. ________، حیاتالقلوب، قم، انتشارات سرور، چاپ ششم، سال 1384ش.
65. محییالدین شیخزاده، محمدبنمصلحالدینالقوجوی، حاشیه محیالدین شیخ زاده علی تفسیر بیضاوی، بیروت، دارالکتبالعلمیة، چاپ اول، سال 1999م.
66. مذی، جمالالدین ابی حجاج مذی، تهذیبالکمال فی أسماء الرجال، بیروت، دارالفکر، سال 1994م.
67. مرتضی عاملی، سیدجعفر، الصحیح منالسیرةالنبیالاعظم، قم، دارالحدیث، چاپ اول، سال 1385ش.
68. مرداوی، علاءالدین ابوالحسن علیبنسلیمان، التحبیر شرح التحریر فی اصول الفقه، ریاض، مکتبةالرشد، سال 2000م.
69. خطیب تبریزی، محمدبنعبدالله، مشکوۀالمصابیح، بیروت،دارالفکر، چاپ اول، سال 2001م.
70. مفید، محمدبنمحمدبننعمان، اوائلالمقالات فیالمذهب و المختارات، تحقیق دکتر مهری، تهران، موسسه مطالعات اسلامی، چاپ اول، بیتا.
71. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتبالاسلامیة، چاپ بیست و یکم، سال 1381ش.
72. میرزای قمی، قوانینالاصول، دارالسلطنه، تبریز، 1315ق.
[1]. تاریخ دریافت: 25/4/1389 تاریخ تصویب: 14/8/1389
* کارشناس ارشد تاریخ اهلبیت(ع) جامعۀالمصطفیالعالمیۀ. (mahdi2009Qmail.ru)
[2]. ابن سعد، الطبقاتالکبری، ج1، ص129؛ تفسیر طبری، سوره ضحی، آیه7؛ الکشاف زمخشری، سوره ضحی، آیه7.
[3]. ابن جوزی، تفسیر زادالمسیر، ج ۴، ص ۷0،۷۱.
[4]. سیرة ابن اسحاق، ج ۱، ص ۲۵۴.
[5]. ابن جوزی، زادالمسیر، ج۴، ص ۷1،۷0 (پاورقی).
[6]. بیهقی، دلائلالنبوه، ج۲ ، ص ۳۷؛ تفسیر سمعانی ، ج۶ ص۱۳۸؛ سوره ضحی، آیه ۷.
[7]. ابوبکر خلال، السنة، ج۱، ص۲۵۰ ، رقم ۲۲۵.
[8]. قاضی عیاضی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۲ ، ص ۱۳۸.
[9]. مستدرک ، ج۴، ص۳۱۹ ، ح ۱۷۲۷؛ المعجمالکبیر ، طبرانی، ج۲، ص۱۳۶، ح ۱۵۷۷.
[10]. ابن هشام، السیرۀالنبویۀ، ج۱، ص۸۶ ، بهنقل از الصحیح من السیرۀ النبی الاعظم( سیدجعفر مرتضی عاملی) ج۲، ص۹۷.
[11]. ذهبی، تاریخ اسلام، ج۱، ص۱۳، سفره مع عمه، سبلالهدی والرشاد، محمد شام، ج۲، ص۱۴۱، باب الثامن فی سفره.
[12]. مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۱۰، ح ۱۶۵۱، مسند سعید بن زید.
[13]. زید بن عمرو بن نفیل در دوران جاهلیت از حنفا بوده است.
[14]. صحیح بخاری، کتابالذبایح، باب ما ذبح علی النصب والاصنام ، رقم ۵۴۹۹.
[15]. نام منطقهای است در کنار مکه.
[16]. مقریزی، امتاع الاسماء، ج۲، ص ۳۵۷.
[17]. صحیح بخاری، کتاب فضایل صحابه، باب ۵۴ ، حدیث زید بن عمرو بن نفیل؛ شرحاللغهالبغوی ،ج۵ ، ص ۴۰۵ ، کتاب السیر والجهاد.
[18]. الوافی باحوالالمصطفی، ص۱۳۶، تاریخ الخمیس (دیاربکری) ج ۱، ص ۲۵۴.
[19]. برهانالدین، سیرۀالحلبیة، ج۱، ص۱۲۳.
[20]. الامامسهیلی، الروضالانف، ج۲، ص۳۵۷.
[21]. سیرۀالحلبیة، ج ۱، ص۱۲۳،
[22]. امتاع الاسماء، ج۲، ص۳۵۷.
[23]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد ، ج۵، ص۱۵۱، ذکر من اسمه عثمان، الکامل فی الضعفاء الرجال ابن عدی، ج4، ص128.
[24]. تاریخ بغداد، ج۵، ص۱۵۱.
[25]. الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج2، ص121.
[26]. مذی، تهذیبالکمال، ج۱۹، ص ۴۸۵، من اسمه عثمان.
[27]. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۲، ص۱۲۱.
[28]. ابنحجر عسقلانی، لسانالمیزان، ج۳، ص۵۳.
[29]. برهانالدین، سیرةالحلبیة، ج۱، ص ۱۲۵.
[30]. سوره ضحی، آیه ۷.
[31]. نهجالبلاغه، حکمت۸۰.
[32]. سوره بقره، آیه۲۸۲.
[33]. سوره یوسف، آیه۹۵.
[34]. سوره سجده، آیه۱۰.
[35]. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۷، ص ۱۰۳؛ ثعالبی، الکشف و البیان، سوره ضحی، آیه ۷؛ تفسیر بغوی، سوره ضحی، آیه ۷.
[36]. سوره شوری، آیه ۵۲.
[37]. سوره یوسف، آیه3.
[38]. سوره نجم، آیه۲.
[39]. تفسیر زادالمسیر ، سوره ضحی، آیه ۷؛ تفسیر بغوی، سوره ضحی، آیه ۷.
[40]. طبرسی، مجمع البیان، سوره ضحی، آیه۷؛ عصامالدین حنفی، حاشیه القونوی، سوره ضحی، آیه ۷.
[41]. تفسیر الکبیر رازی، سوره ضحی، آیه ۷ .
[42]. جامعالاحکام القرآن؛ سوره ضحی، آیه7، تفسیر فخر رازی، سوره ضحی، آیه 7.
[43]. برای اطلاع بیشتر، نک: تفسیر فخرالدین رازی، و قرطبی.
[44]. سوره، شوری، آیه ۵۲.
[45]. تفسیر نمونه، ج20، ص505.
[46]. تفسیر سمرقندی، ج3، ص201.
[47]. روح المعانی آلوسی، ج25، ص82 .
[48]. الکشاف زمحشری، ج4، ص239، سوره شوری، آیه52، تفسیر فخر رازی، ج9، ص614 .
[49]. مجمعالبیان، سوره شوری، آیه52، حاشیه محییالدین شیخزاده، ج7، ص446، الفتوحات الاهیه، ج7، ص75.
[50]. مجمعالبیان، سوره شوری، آیه۵۳، تفسیر ثعالبی ،ج۵ ، ص۱۷۰.
[51]. تفسیر بغوی،ج۴، ص۱۱۸، تفسیر فخرالدین رازی، ج۹، ص۶۱۴ .
[52]. الفتوحاتالاهیه، ج۵ ، ص۷۵.
[53]. همان.
[54]. جامع الاحکام قرطبی، ج۷ ،ص۲۸۳.
[55]. تفسیر نمونه ،ج۲۰، ص۵۰۵.
[56]. تفسیرالمیزان، ج۱۸، ص۱۲۲.
[57]. سیرۀالحلبیة ،ج1، ص۱۲۵.
[58]. اوائلالمقالات، ص۶۸، تنزیهالانبیاء، ص۲، الکشاف، ج۲، ص۲۳۹، روحالمعانی، ج۲۵، ص۸۱ ، حاشیه محیالدین، شیخزاده، ج 7 ، ص۴۴۵، تفسیر فخرالدین رازی، سوره ضحی، آیه ۷.
[59]. عبدالکافی اسکافی، الابهاج فی شرح منهاج علی منهاج الوصول الی علم الاصول للبیضاوی، ج2، ص ۲۷۵؛ فخر الدین رازی، المحصول فی علم الاصول، ج۲، ص۶۹۲.
[60]. ابن امیرالحاج، التقریر والتجیر، ج۴، ص۳۰۷.
[61]. الوف باحوال المصطفی، ص ۱۳۵؛ شوکانی، ارشادالفحول الی تحقیق الحق من علم الاصول، ج۲، ص۱۷۷.
[62]. سوره ، انعام، آیه۹۰.
[63]. قاضی ابویعلی، العدۀ فی اصول الفقه، ج۳، ص ۷۵۷.
[64]. همان.
[65]. مقریزی، امتاحالاسماء، ج۲، ص ۳۵۹.
[66]. صنهاجی، نفائسالاصول فی شرح المحصول، ج۳، ص ۱۹۵.
[67]. ماوردی، التحییر بشرح التحریر فی اصول الفقه، ج۸، ص ۳۷۶۸.
[68]. ابن جوزی، الوافی باحوال المصطفی، ص۱۳۵؛ التحییر، همان.
[69]. زرکشی، البحیر المحیط فی اصول الفقه، ج۴، ص۳۴۶.
[70]. ارشاد الفحول، ج۲، ص ۱۷۷.
[71]. سوره شوری، آیه 13
[72]. شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۸ ، ص۷۲.
[73]. الوافی ابن جوزی، ص۱۳۷؛ ارشادالفحول، ج۲، ص۱۷۷؛ تفسیر بغوی، ج۴، ص ۱۱۸.
[74]. الفتوحات الاهیه، ج۷، ص ۷۵؛ حاشیه محیالدین شیخزاده علی تفسیر بیضاوی، ج۷، ص ۴۴۶.
[75]. سوره آل عمران، آیه ۶۷.
[76]. سوره حج، آیه ۷۸.
[77]. سوره، انعام آیه۱۶۱.
[78]. سوره آل عمران، آیه ۹۵.
[79]. سوره نحل، آیه ۱۲۳.
[80]. تاجالخمیس دیار بکری، ج۱، ص۲۳۴.
[81]. کمالالدین، ج۱، ص۳۴۳، حیاتالقلوب، ج۱، ص ۵۱.
[82]. روحالمعانی، ج۲۵، ص ۸۲.
[83]. همان.
[84]. سبل الهدی والرشاد، ج۷ ، ص ۷۴.
[85]. مجلسی، بحارالانوار ،ج ۱۸، ص۲۷۳؛ قاضی عیاض، الشفاء، ج۲، ص۱۵۳؛ تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۵۱؛ میرزای قمی، قوانین الاصول، ج۲، ص۴۹۴.
[86]. حاشیۀالقونوی، ج۱۷، ص ۲۷۳.
[87]. سید مرتضی، الذریعه الی اصول الشریعه، ج۲، ص ۵۹۶، بهنقل از تاریخ اسلام از منظر قرآن، ص ۶۵.
[88]. یعقوب جعفری، تاریخ اسلام از منظر قرآن، ص ۶۵.
[89]. علیاصغر رضوانی، پیامبرشناسی و پاسخ به شبهات، ص ۱۸.
[90]. همان، ص۱۳.
[91]. حاشیهالقونوی، ج 17، ص273، السراج المنیر شریینی، ج6 ، ص 409.
[92]. سوره شوری، آیه ۱۳.
[93]. ابن طیب، المعتمد فی اصول الفقه، ج2، ص 339؛ توسی، العده، ج2، ص 592.
[94]. تفسیر نمونه، ج۲۰، ص ۵۰۷.
[95]. مقریزی، امتاع السماء، ج۲، ص ۳۵۹ ؛ فخری رازی، المحصول، ج۳ ، ص ۳۹۷.
[96]. زرکشی، البحر المحیط، ج۴، ص۳۴۶؛ ارشادالفحول، ج۲، ص ۱۷۸.
[97]. ارشادالفحول، ج۲، ص ۱۷۸.
[98]. العدۀ، ج۲، ص۵۹۲.
[99]. الشفاء، ج۲، ص۱۵۴.
[100]. مشکاۀ المصابیح، ج۵ ، ص۱۷2،۱۷1.
[101]. مرداوی، التحبیر شرح التحریر ،ج۷، ص ۳۷۷۵.
[102]. ھمان، ص۳۷۶۸.
[103]. البحرالمحیط، ج4، ص346؛ آمدی، الاحکام فی اصول الاحکام، ج4، ص376. التحبیر، ج8 ،3771.
[104]. ارشاد الفحول ج۲ ، ص ۱۷۸،
[105]. تفسیر قرطبی، ج۱۶ ، ص۵۲.
[106]. بحارالانوار ، ج۱۸، ص۲۷۲.
[107]. التحبیر، ج۸ ، ص۳۷۷۲.
[108]. ارشادالفحول، ج۲ ، ص۱۷۷.
[109]. جعفر سبحانی، راز بزرگ رسالت، ص۳۰۰.
[110]. پیامبرشناسی، ص۱۳.
[111]. المحصول فی علم الاصول، ج۱، ص۶۹۲.
[112]. سوره شوری، آیه ۵۲.
[113]. عصام الدین حنفی، حاشیهالقونوی، ج 17، ص۲۷۳؛ حاشیه محییالدین شیخ زاده ، ج۷ ، ص ۴۴۵، السراج المنیر، ج۶ ، ص ۴۰۹.
[114]. العدۀ، ج۲، ص۵۹۰، قوانینالاصول، ج۱، ص۴۹۴؛ جعفر سبحانی راز بزرگ رسالت، ص۳۰۰.
[115]. بحارالانوار، ج۱۸، ص ۲۷۲.
[116]. حاشیه قونوی، ج17، ص 273.
[117]. لطائفالمعارف، ص87؛ شمس الدین اسفراینی، لوامع انوار البهیه، ج2، ص305.
[118]. اصول کافی، ج۱، کتاب حجت، ص۴۳۱.
[119]. راز بزرگ رسالت، ص۳۰۰.
[120]. تاریخ از منظر قرآن ، ص ۶۶.
[121]. بحار الانوار ، ج۱۸، ص۲۷۸.
[122]. تاریخ از منظر قرآن، ص ۶۷ ؛ مقریزی، اشعاع الاساء، ج۳ ، ص ۱۱۹.
[123]. تاریخ از منظر قرآن، ص67 .
[124] . نهجالبلاغه، خطبه۲۳۴.
[125]. سوره قصص، آیه۸۶.
[126]. بحارالانوار، ج۱۸، ص ۲۷۷؛ شیخ طوسی، العدۀ، ج۲، ص۵۹۰.
[127]. تاریخ از منظر قرآن، ص ۶۸ .
[128]. سید مرتضی، الذریعه فی اصول الشریعه، ج۲، ص۵۹۶.
[129]. العدۀ، ج، ص۵۹۰.
[130]. حاشیهالقونوی، ج۱۷، ص ۲۷۳.
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.